ایران نوین

Sunday, May 10, 2015

پیوند تاریخی ایران و یمن - هوشنگ کردستانی



پس از آنکه ملک سلیمان جانشین ملک عبداله در عربستان شد، سیاست های تندتر و شدیدتری نسبت به گذشته در برخورد با 

درگیری های منطقه و رقابت با جمهوری اسلامی در پیش گرفت و با بمباران شهرهای یمن و کشتار مردم بیگناه این کشور، 

بحران دیگری در منطقه حساس و پر تنش خاورمیانه پدید آورده است.

سرزمین یمن در جنوب غربی قاره آسیا و جنوب شبه جزیره عربستان سعودی قرار دارد. پایتخت آن شهر صنعأ و جمعیت آن 

حدود 24 میلیون برآورد شده است. مساحت یمن بیش از پانصد هزار کیلومتر مربع و دارای دو ساحل مهم در کرانه

   دریاهای سرخ و عمان می باشد.

مردم یمن مسلمانند و شیعیان حدود چهل تا چهل و پنج درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند که

 ( بیشتر «زیدی» هستند و در شمال و شمال غربی آن کشور زندگی می کنند.(۱  

یمن از سال 1962- زمان دخالت عبدالله ناصر در آن کشور که منجر به برکناری امام یمن شد-

  تا سال 1990 به دو منطقه شمالی و جنوبی تقسیم شده بود. در این سال دو منطقه با هم متحد شدند و

   جمهوری یمن را بوجود آوردند.

جمهوری یمن از سال 2011 دچار بحرانی سیاسی شد. در این سال اعتراض های حوئی ها – زیدی ها- علیه

  علی عبدالله صالح که خود را رئیس جمهور مادام العمر می نامید باعث برکناری او از قدرت گردید.

در فوریه 2012 منصور هادی به عنوان رئیس جمهور یمن انتخاب شد. برخوردهای سیاسی اما، ادامه یافت.

  شورش گروه های القاعده با انصارالله به رهبری حوئی ها از سویی منجر به درگیری مسلحانه با حکومت  

  مرکزی و از سوی دیگر میان خودشان شد.

حوئی ها در سپتامبر 2014 صنعأ را تصرف و حکومت وحدت ملی اعلام کردند. منصور هادی استعفا داد،

  اما بعداً استعفای خود را پس گرفت و شهر عدن را به عنوان پایتخت موقت خود اعلام کرد. از بیست و ششم ماه مارس

   ائتلافی با شرکت عربستان سعودی و شیخ نشین های جنوبی خلیج فارس با حمایت ضمنی اردن، مصر و ترکیه و

  تأیید قدرت های بزرگ غربی حملات هوایی زیر نام «توفان قاطعیت» که علیه حوئی ها و در حقیقت مردم یمن بود

  آغاز کرده اند که باعث کشته و زخمی شدن هزاران تن از مردم بیگناه و غیر نظامی و تخریب تأسیسات نظامی و

  صنعتی گردیده. از دید بسیاری آگاهان نظامی و صاحب نظران سیاسی امید زیادی به پیروزی بمباران ها نیست.

  دولت آمریکا نیز به بهانه جلوگیری از ارسال ساز و برگ نظامی توسط جمهوری اسلامی به حوئی ها،

   ناوگان دریایی خود را به آب های یمن گسیل داشته است.

از این رو، باید گفت پس از بحران سوریه، اوکراین و شکل گیری حکومت اسلامی «داعش» در بخش هایی از

  کشورهای عراق و سوریه، اکنون یمن نیز منطقه حساس و بحرانی دیگری شده که پس از فروپاشی روسیه شوروی و

   پایان جنگ سرد، صلح جهان و منطقه را تهدید می کند که می تواند جنگ سرد دیگری را در پی داشته باشد.

آغاز فرمانروایی ایرانیان بر یمن که آبادترین و ثروتمندترین سرزمین شبه جزیره عربستان بود، به رقابت های سیاسی و 

  اقتصادی دوران امپراتوری ساسانیان و روم در زمان دو فرمانروای نام آور، خسرو انوشیروان و ژوستی نین بر می گردد. 

هنگامی که نیروهای حبشه با خاطر جمعی از پشتیبانی دولت روم به یمن حمله کردند.

سرزمین یمن به دلیل وضعیت طبیعی و موقعیت جغرافیایی و شرایط اقتصادی همواره مورد توجه دو دولت مقتدر و

  توانای آن زمان ایران و روم بود به ویژه آنکه در کنار دریای سرخ و تنگه باب لامندل که آن دریا را به اقیانوس

   هند پیوند می دهد، قرار گرفته و گذرگاه مهم راه های دریایی و بازرگانی به شمار می آمد.

دولت روم از سده ها پیش، گسترش نفوذ به سمت جنوب شبه جزیره عربستان را آغاز کرده و در صدد دست یافتن به

   آب های آزاد اقیانوس هند بود. سیاست ایران باز نگاهداشتن امنیت کاروان ها و راه های بازرگانی مهمی بود که از یمن

  به عربستان می رفت.

تنگه باب المندل تنها آبراهی است که یمن را از حبشه جدا می کند. حبشیان که از دشمنان دیرینه و آشتی ناپذیر مردم یمن

   بودند هر گاه قدرتی می یافتند به یمن یورش برده و خرابی ها و خسارت های زیادی ببار می آوردند.

زمانی که حبشی ها به مسیحیت گرویدند و پشتیبانی قدرتمند مانند دولت روم یافتند و از یاری آن برخوردار شدند،

  در یمن نیرو پیاده کرده و این سرزمین را به تصرف در آوردند و دولتی دست نشانده در یمن بنیاد نهادند که مورد

  پشتیبانی و حمایت دولت روم بود، به همین دلیل مدت هفتاد سال دوام آورد. در این مدت تا پیش از آغاز

  پادشاهی خسرو انوشیروان، حبشه با حمایت دولت روم منافع اقتصادی و سیاسی ایران را در منطقه مورد تهدید قرار داده

  به ویژه در دوران ژوستی نین امپراتور روم گرفتاری های زیاد برای ایران پدید آورده بود.

هنگامی که انوشیروان در شمال ایران درگیر جنگ با خزرها و نیز دولت روم و متحدانش بود، مهاجمان حبشه بندر

  عدن را که یکی از پایگاه های مهم دریایی ایران بود ویران ساختند. در همین زمان به مکه نیز که یکی از مرکزهای

  مهم تجاری میان شرق و غرب بود یورش بردند و نجد و حجاز را هم که در قلمرو و نفوذ و حوزه فرمانروایی امپراتوری 

ساسانیان بود مورد تاخت و تاز قرار دادند.

انوشیروان پس از پیروزی در جنگ با رومیان و نیز شکست دادن خزرها در شمال ایران برای حفظ بندر عدن در

   آن بخش از دریا میان دو کوهی که بین حبشه و یمن قرار داشت سدی عظیم بنا کرد.

ظلم و ستم حبشیان بر مردم یمن آنچنان افزایش یافته بود که تیره (جمیریان) که پیش از تسلط حبشه در یمن حکومت

  می کردند و همواره ایران را به عنوان پشتیبان خود می شناختند، شخصی از میان خاندان خود به نام سیف به دربار

  انوشیروان روانه و درخواست یاری کردند.

انوشیروان هم که از تسلط حبشه بر یمن و ظلم و ستمی که بر مردم آن سرزمین روا می داشتند ناخشنود و

  ناراضی بود پس از پیروزی هایی که بر روم داشت تصمیم گرفت با همیاری مردم یمن، حتی به بهای درگیری با

  دولت روم هم که شده حبشیان را از یمن بیرون کند، درخواست جمیریان را پذیرفت و سپاهی به فرماندهی یکی از

 سرداران خود به نام «وهرز» به یمن گسیل داشت.

پیرامون نیروی اعزامی از سوی انوشیروان به یمن و شکست دادن متجاوزان حبشی رویدادهای تاریخی و

  داستانی با هم در آمیخته شده است. از جمله آنکه سردار ایرانی افراد نیروی تحت فرمان خود را از زندانی هایی که

  محکوم به مرگ شده بودند سازمان داد، آنگاه با هشت کشتی جنگی رهسپار یمن شد. دو کشتی در اثر توفان در

  دریا غرق شدند. تنها شش کشتی به مقصد رسیدند. در این هنگام به دستور «وهرز» کشتی ها را آتش زدند تا

  راه برگشت بسته شود. پس از آن او خطاب به سپاهیانش گفت ما تنها یک راه پیش رو داریم آن هم شکست دادن

  متجاوزان و رسیدن به پیروزی است.

در داستان می توان سپاهی از زندانیان محکوم به مرگ را سازمان و با کشتی از اقیانوس و دریاهای خروشان

  عبور داد و در سرزمین ناشناخته دوردست پیاده شد. ولی در واقع فرستادن یک نیروی بزرگ به سرزمینی ناآشنا و

  ناشناخته با کشتی هایی که از دریاهای توفانی گذر کنند و با دشمن جنگ آزموده ای به نبرد بپردازند و پیروز گردند،

  جز با فراهم آوردن وسایل لازم و ضروری و آمادگی‌های پیش بینی شده تحقق پذیر نیست.

«وهرز»، با سپاه خود یمن را از دست متجاوزان حبشی رهایی بخشید و سیف را که از خاندان پادشاهی پیشین یمن

  بود بر تخت پادشاهی نشاند.

پس از کشته شدن سیف، به دستور خسرو انوشیروان «وهرز» اداره امور یمن را عهده دارد شد و جانشینانش

  سالیان دراز بر یمن فرمانروایی می کردند تا زمانی که خسرو پرویز به کارگزاران خود در یمن دستور داد تا کسانی را

  به مدینه بفرستند و شخصی را که دعوی پیامبری کرده به مداین اعزام دارند. فرستادگان هنگامی که به مدینه رسیدند از

   کشته شدن خسروپرویز به دست پسرش شیرویه آگاه شدند، ناگزیر از مدینه به صنعأ بازگشتند.

فرمانروایان ایرانی سهم زیادی در اسلام آوردن مردم یمن داشتند و دو تن از کسانی که در یمن علیه پیامبر اسلام قیام و

   ادعای پیامبری کرده بودند به دست ایرانیان کشته و به قیام شان پایان داده شد.

با وجود آنکه ایرانیان بیش از پنجاه سال در این کشور فرمانروا بودند یمنی ها از آنان همواره به نیکی یاد کرده اند.

  پس از آن دوران هم مردم یمن برای ایران و ایرانی حرمت و احترام قائل بوده و هستند. نزدیکی مذهب شیعه و

  زیدیه در این نزدیکی بی تأثیر نبوده است.

اکنون نیز که عربستان و شیخ نشین های جنوب خلیج فارس اقدام به بمباران هوایی و کشتار مردم بیگناه این

  سرزمین کرده اند، گر چه هدفشان در درجه نخست سیاسی- اقتصادی و قصدشان سرکوب مردم میهن دوست یمن و

  دست نشانده کردن آن کشور است، ولی با توجه به علاقمندی و احترامی که یمن یان برای ایران و ایرانیان قائل هستند،

  دلیل یورش خود را کاهش دادن نفوذ نظامی جمهوری اسلامی در یمن عنوان می کنند، نفوذی که بیش از آنکه سیاسی و

  نظامی باشد به پیوندهای تاریخی میان دو ملت بستگی دارد.

باید دید سردمداران نظام اسلامی که قدرت دفاع از مبارزات مردم بحرین که شیعه مذهب اند و خود را ایرانی می دانند،

  در برابر شیخکان دست نشانده و حاکم بر آن جزیره ندارند. رئیس جمهور سابقش که نابخردانه شعار

  حذف کشور اسرائیل از صفحه جغرافیای جان سر می داد زیر پرچمی که روی آن به جای نام خلیج فارس،

  خلیج عرب نوشته شده بود می نشست.

نظامی که سردمدارانش در داخل درگیر دسته بندی های سیاسی و مبارزه کسب قدرت اند و در سیاست خارجی گرفتار

  بن بست های ناشی از تحریم ها چگونه می توانند در یمن که همسایه عربستان سعودی مورد حمایت آمریکا،

  دخالت نظامی داشته باشند؟

پاسخ این پرسش را آینده خواهد داد.

بی تردید جنگ در یمن بزودی پایان نخواهد یافت اما، ادامه یافتنش باعث می شود موج روزافزونی از مردم این

  سرزمین آواره سرزمین های دیگر جهان شوند. سران اتحاد اروپا که برای رویارویی با مهاجرانی که برای رهایی از جنگ، 

 جانشان را در دریای مدیترانه از دست می دهند چه خواهند کرد، در شرایطی که نسبت به جنگ های مذهبی که عامل

  اساسی این رویدادهای غم انگیز هستند بی‌تفاوت بوده و گاه از آن ها حمایت هم می کنند؟

_________________

1- زید بن علی فرزند امام زین العابدین و نوه امام حسین است. شیعیان مذهب زیدیه او را امام پنجم و جانشین امام محمد باقر می دانند. زید بن علی در سال 76 هجری قمری در مکه متولد و در سال 122 در کوفه کشته شد. او در سال 120 هجری با هدف قیام بر ضد دستگاه خلافت بنی امیه به کوفه وارد شد و پیکار علیه دستگاه خلافت را آغاز کرد ولی سرانجام شکست خورد. پیرامون نبرد او با سپاهیان هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه بنی امیه نوشته اند که از دلاوری و بی باکی بسیار برخوردار بوده است.

Wednesday, April 22, 2015

جهان در پرتگاه سقوط - گفتگو با نوام چامسکی

یورونیوز: بسیار متشکرم که با ما هستند. جهان در سال ۲۰۱۵ جای بسیار آشفته ای به نظر می رسد اما در نگاهی کلی، آیا شما درباره وضعیت کلی جهان امروز خوشبین هستند یا بدبین؟



چامسکی: «در صحنه جهانی ما بسرعت بسمت پرتگاه می رویم و مصمم هستیم که در آن سقوط کنیم. این مسیر به شدت چشم انداز زندگی و بقای مناسب و معقول را به خطر افکنده است.»



یورونیوز: چه پرتگاهی؟



چامسکی: «در واقع دو پرتگاه. یکی فاجعه زیست محیطی که قریب الوقوع است و ما زمان زیادی برای مقابله با آن نداریم و در حال حاضر در حال حرکت در مسیر اشتباهی هستیم و دیگری که حدود ۷۰ سال سابقه دارد، تهدید جنگ هسته ای است که در واقع شاهد افزایش تهدید ان هستیم. اگر به پرونده این موضوع نگاه کنید، باید بگویم واقعا معجزه است که تاکنون جان سالم بدر برده ایم.»



چامسکی: «در واقع دو پرتگاه. یکی فاجعه زیست محیطی که قریب الوقوع است و ما زمان زیادی برای مقابله با آن نداریم و در حال حاضر در حال حرکت در مسیر اشتباهی هستیم و دیگری که حدود ۷۰ سال سابقه دارد، تهدید جنگ هسته ای است که در واقع شاهد افزایش تهدید ان هستیم. اگر به پرونده این موضوع نگاه کنید، باید بگویم واقعا معجزه است که تاکنون جان سالم بدر برده ایم.»



یورونیوز: به مسئله زیست محیطی بپردازیم، مخاطبان رسانه های اجتماعی – مجازی مان سوالات زیادی از شما پرسیده اند. یکی از مخاطبان ما پرسیده: وقتی به مسائل زیست محیطی نگاه می کنید و خصوصا وقتی از چشم یک فیلسوف به موضوع می نگرید، درباره تغییرات آب و هوایی یا تغییرات اقلیمی چه فکر می کنید؟



چامسکی: «گونه انسانی حدود ۱۰۰ هزار سال است که روی زمین زندگی می کند و اکنون و در این عصر به لحظه ای منحصر بفرد در تاریخ حیاتش رسیده است. این گونه، اکنون در موقعیتی است که بزودی، تا چند نسل آینده، تصمیم اش را خواهد گرفت، که آیا تجربه زندگی باصطلاح هوشمند استمرار یابد و یا تصمیم به نابودی آن می گیرد. منظورم این است که اکثریت دانشمندان آگاهند که اگر نوه های ما بخواهند زندگی معقولی داشته باشند، بخش اعظم سوخت های فسیلی را باید دست نخورده در دل زمین باقی بگذاریم. اما ساختارهای نهادی جامعه ما بشدت فشار می آورند تا آخرین قطره این سوخت ها را استخراج کنیم. اثرات و عواقب انسانی و اثرات پیش بینی شده تغییرات آب و هوایی در آینده نه چندان دور، فاجعه بار است و ما در مسابقه ای شرکت داریم که در انتها به پرتگاه می رسد.»



یورونیوز: درباره جنگ هسته ای، ما شاهد توافق اولیه با ایران هستیم. آیا با این توافق اولیه شما روزنه ای از امید را می بینید که جهان بطور بالقوه به جایی امن تر تبدیل شود؟



چامسکی: «من مدافع مذاکراه با ایران هستم اما این اقدامات کافی نیست. دو کشور هستند که بطور مدام باعث وحشیگری در خاورمیانه اند. آنها دست به تجاوز، خشونت، اقدامات تروریستی و اعمال غیر قانونی می زنند. هر دوی آنها مقدار زیادی تسیحات اتمی دارند و سلاح های هسته ای آنها در نظر گرفته نمی شود.»



یورونیوز: دقیقا چه کشورهایی؟



چامسکی: «ایالات متحده آمریکا و اسرائیل. دو کشور هسته ای مهم در جهان. از نظر من دلیلی وجود دارد که در نظرسنجی بین المللی که توسط آژانس های نظرسنجی آمریکا انجام شده، مردم اکثریت کشورها، ایالات متحده را بعنوان بزرگترین خطر برای صلح جهان در نظر گرفته اند. هیچ کشور در این نظرسنجی ها و از نظر این تهدید، همپایه آمریکا نیست. و جالب است که رسانه های آمریکا حاضر به انتشار این نظرسنجی ها نیستند اما این مسئله باعث فراموشی آن نمی شود.»



یورونیوز: شما نقش خیلی مهمی برای باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا قائل نیستند. اما این معامله و توافق باعث نشده که شما نظرتان درباره او مساعد تر شود؟ به نظر می رسد که او در تلاش برای کاهش خطر جنگ هسته ای است؟



چامسکی: « در واقع او در این مسیر تلاش نمی کند. او به تازگی یک برنامه تریلیون دلاری برای نوسازی سیستم سلاح های هسته ای آمریکا براه انداخته که به معنای گسترش سلاح های اتمی است. این یکی از دلایلی است که چرا ساعت نمادین روز قیامت که ابتکار مجله دانشمندان اتمی است، فقط در چند هفته گذشته، دو دقیقه به جلو برده شد و به نیمه شب نزدیک تر شد. نیمه شب نماد پایان جهان است و اکنون ما تنها سه دقیقه با نیمه شب فاصله داریم. اکنون ما نسبت به سی سال پیش به وقوع فاجعه نزدیکتریم. حتی از زمانی که ریگان سر کار بود و هراس زیادی از جنگ وجود داشت.»



یورونیوز: در ارتباط با موضوع ایران، شما به آمریکا و اسرائیل اشاره کردید اما اکنون بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل آشکارا می خواهد که توافق با ایران صورت نگیرد.



چامسکی: «جالب است. باید پرسید چرا.»



یورونیوز: چرا؟



چامسکی: «ما می دانیم چرا. هزینه های نظامی ایران حتی در مقایسه با استاندارهای منطقه بسیار پایین است، چه رسد که این هزینه ها را با ایالات متحده آمریکا مقایسه کنیم. دکترین استراتژیک ایران دفاعی است و طوری طراحی شده که حملات دراز مدت را دفع کند و اینجاست که دیپلماسی آغاز می شود. ایالات متحده و اسرائیل، دو دولت سرکش، نمی خواهند یک عامل بازدارنده را تحمل کنند. هیچ تحلیلگر استراتژیکی که مغزش کار کند فکر نمی کند که ایران هرگز بخواهد از سلاح هسته ای استفاده کند. حتی اگر آماده بودند که این کار را انجام دهند، کشورشان به سادگی دود می شد و به هوا می رفت و هیچ نشانه ای از روحانیون حاکم در کشور باقی نمی ماند. هر وقت شما به آن فکر کنید می بینید که هر چه داری نابود شده و از میان رفته.»



*یورونیوز: فقط یک سوال دیگر در ارتباط با این موضوع می پرسم که یکی از مخاطبانمان مطرح کرده. او پرسیده است : آیا به نظر شما آمریکا دست به توافقی خواهد زد که در وهله اول برای اسرائیل خطرناک باشد.؟ *



چامسکی: «ایالات متحده بطور دائم دست به اقداماتی می زند که شدیدا برای اسرائیل خطرناک است، و آن اقدامات حمایت از سیاست های اسرائیل است. در ۴۰ سال گذشته بزرگترین تهدید برای اسرائیل، سیاست های خودش بوده است. اگر به ۴۰ سال گذشته نگاه کنید، یعنی ۱۹۷۰، اسرائیل یکی از محترم ترین و مورد تحسین ترین کشورها در جهان بود. نگرش بسیار مطلوبی به اسرائیل وجود داشت. اما حالا، اسرائیل یکی از نامحبوب ترین و مخوف ترین کشورها در جهان است. در ابتدای دهه ۷۰ میلادی، اسرائیل تصمیمی گرفت. آنها می توانستند انتخاب کنند و تصمیمی که ترجیح دادند بگیرند گسترش امنیت اسرائیل بود که این تصمیم با خودش عواقب خطرناکی بهمراه آورد. عواقبی که در آن زمان واضح و آشکار بود و من و دیگران درباره آن نوشتیم که اگر شما سیاست گسترش امنیت را اجرا کنید این سیاست منجر به انحطاط داخلی، خشم، مخالفت، انزوا و احتمالا نابودی کامل اسرائیل می شود. ایالات متحده با حمایت از این سیاست ها، به تهدیداتی که اسرائیل با آنها مواجه است، می افزاید.»



یورونیوز: موضوع دیگری که می خواهم مطرح کردم، تروریسم است. بخاطر اینکه تروریسم واقعا آفتی جهانی است و برخی از مردم و فکر می کنم از جمله شما، می گویند که این مسئله مقاومتی در برابر سیاست های ایالات متحده در سراسر جهان است. مسوولیت آمریکا و متحدانش در ارتباط با آنچه امروزه در سراسر جهان شاهدش هستیم، چیست؟



چامسکی: «به یاد داشته باشید که بدترین کمپین تروریستی در جهان در واشنگتن سازماندهی شده است. و آن کمپین ترور و کشتار جهانی است. تاکنون هرگز چنین کمپین تروریستی در این مقیاس وجود نداشته است.»



یورونیوز: منظورتان از کمپین ترور جهانی چیست؟



چامسکی: «منظورم، کمپین هواپیماهای بدون سرنشین است. در بخش بزرگی از جهان، ایالات متحده آمریکا بطور سیستماتیک و علنی از آنها استفاده می کند. هیچ چیز مخفی ای در آنچه من می گویم وجود ندارد، ما همه از آن مطلع ایم. این اقدام، کمپینی است که بطور منظم کسانی را می کشد که از نظر ایالات متحده مظنون بحساب می آیند و آمریکا می خواهند آنها را از بین ببرد. و این مسئله، همانطور که شما اشاره کردید، یک کمپین ترور و کشتار است و هنگامی که شما روستایی در یمن را بمباران می کنید، کسی را می کشید، شاید آن فرد کسی باشد که هدف شما بوده و شاید که آن فرد نباشد و افرادی که در همسایگی محل بمباران شما آسیب می بینند، فکر می کنید چطور واکنش نشان خواهند داد؟ آنها دست به اننقام می زنند.»



یورونیوز: شما ایالات متحده را به عنوان دولتی تروریستی توصیف می کنید. اروپا در این توصیف چه جایگاهی دارد؟



چامسکی: «سوال جالبی است. اخیرا مطالعه ای انجام شده که فکر میکنم توسط بنیاد جامعه باز صورت گرفته باشد. بدترین شکل شکنجه، بازگردان یا تحویل افراد است. تحویل افراد به این معناست که شما کسی را که مظنون به کاری است به دیکتاتور مورد علاقه تان تحویل دهید مثلا به اسد یا قذافی یا مبارک تا مورد شکنجه قرار گیرد به این امید که شاید از این شکنجه چیزی بدست بیاید. این نوع تحویل افراد کار عجیبی است. این مطالعه نشان می دهد کشورهایی که در این کار مشارکت داشته اند، دیکتاتوری های خاورمیانه بوده اند زیرا این کشورها جایی است که افراد را برای شکنجه شدن به آنها تحویل می دادند و اروپا، و بیشتر کشورهای اروپایی از جمله انگلستان، سوئد و دیگر کشورها در این زمینه مشارکت کرده اند. در واقع فقط یک منطقه در جهان وجود دارد که در این کار مشارکت نکرد و آن آمریکا لاتین است. خیلی غم انگیز است. اول از همه بخاطر اینکه آمریکای لاتین اکنون تا حد زیادی از کنترل ایالات متحده آمریکا خارج است. هنگامی که این منطقه توسط ایالات متحده کنترل می شد، که مدت زمان زیادی از آن نمی گذرد، آنجا مرکز جهانی شکنجه بود. اکنون آمریکای لاتین در این نوع شکنجه که تحویل افراد مشکوک است، مشارکت نمی کند. اروپا در این کار مشارکت می کند. وقتی ارباب بغرد، خدمتکاران از ترس مچاله می شوند.»



یورونیوز: یعنی اروپا بنده و خدمتکار ایالات متحده است؟



چامسکی: «قطعا. آنها ضعیف النفس تر از آن هستند که موضع مستقلی بگیرند.»



یورونیوز: در توصیف شما جای ولادیمیر پوتین کجاست؟ او را یکی از بزرگترین تهدیدات برای امنیت جهان بحسات می آورند. آیا اینطوری است؟



چامسکی: «همانند بیشتر رهبران، او تهدیدی برای مردم خودش است. او بوضوح دست به اقدامات غیر قانونی می زند. اما توصیف کردن او مانند هیولایی دیوانه که از بیماری مغزی رنج می برد و آلزایمر دارد و موجود شر موش صفتی است، اینها همه از نوع تعصبات جرح اورولی است. از نظر من وقتی شما به سیاست های او فکر می کنید، سیاست هایش قابل فهم اند. فکر اینکه اوکراین به اتحاد نظامی غرب بپیوندد برای هر رهبری در روسیه غیر قابل قبول است.این موضوع به ۱۹۹۰ و زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باز می گردد که این پرسش مطرح بود که با وجود ناتو چه اتفاقی خواهد افتاد. گورباچف با اتحاد آلمان و پیوستنش به ناتو موافقت کرد که واقعا امتیاز فوق العاده ای بود تا در عوض ناتو حتی یک اینج هم به سمت شرق گسترش پیدا نکند. این عبارتی بود که بکار برده شده است.»



یورونیوز: بنابراین روسیه تحریک شده است؟



چامسکی: «ببینیم چه اتفاقی افتاد. ناتو فورا به شرق آلمان نقل مکان کرد و پس از آن کلینتون آمد و ناتو را تا پشت مرزهای روسیه گسترش داد. در حال حاضر، دولت جدید اوکراین بعد از سرنگونی دولت قبلی روی کار آمده و پارلمان با ۳۰۰ رای موافق در برای ۸ مخالف یا چیزی شبیه این، رای به پیوستن به ناتو داده است.»



یورونیوز: شاید دولت پترو پوروشنکو این اقدام را در جهت محافظت از کشورش انجام می دهد؟



چامسکی: «نه. نه. مسئله حفاظت نیست. کریمه دقیقا بعد از سرنگونی دولت از دست رفت. این اقدام از اوکراین محافظت نمی کند و حتی اوکراین را با تهدید یک جنگ بزرگ روبرو می کند. مسئله حفاظت نیست. مسئله این است که پیوستن به ناتو تهدید استراتژیک جدی روسیه است که هر یک از رهبران روسیه نسبت به آن واکنش نشان می دهند و این کاملا قابل درک است.»



یورونیوز: پدیده جالب دیگری در اروپا در حال وقوع است. با روی کار آمدن سیریزا در یونان شاهد گرایش این کشور بسمت شرق هستیم. همچنین حزب پودموس در اسپانیا در حال قدرت گرفتن است و همچنین احزاب مشابهی در مجارستان. آیا فکر می کنید عامل بالقوه ای در اروپا وجود دارد که بدنبال هماهنگی با منافع روسیه است؟



چامسکی:«بینیم چه اتفاقی افتاده. مجارستان کاملا شرایط متفاوتی دارد. سیریزا بر اساس موجی از محبوبیت سر کار آمد که می گفت یونان دیگر نباید سیاست های بروکسل و بانک های آلمانی را اجرا کند که در حال نابودی کشور هستند. در واقع تاثیر این سیاست ها بوده که باعث افزایش بدهی های یونان نسبت به تولید ثروت اش شده است. حدود نیمی از جوانان در یونان بیکار هستند و احتمالا ۴۰ درصد جمعیت زیر خط فقر زندگی می کنند. یونان نابود شده است.»



یورونیوز: آیا بدهی هایشان باید بخشیده شود؟



چامسکی: «بله، همانطور که برای آلمان انجام شد. در ۱۹۵۳، وقتی اروپا بیشتر بدهی ها آلمان را بخشید. با بخشش این بدهی ها بود که آلمان قادربه بازسازی آسیب های دوران جنگ شد.»



یورونیوز: «اما درباره دیگر کشورهای اروپایی باید چه کرد؟



چامسکی: «مشابه یونان.»



یورونیوز: بنابراین باید بدهی های پرتغال و اسپانیا بخشید شود؟



چامسکی: «چه کسی باعث این بدهی شده؟ و بدهکاری به چه کسانی است؟ در واقع این بدهی ها بوسیله دیکتاتورها ایجاد شده است. در یونان دیکتاتوری فاشیستی روی کار بوده که توسط ایالات متحده حمایت می شده است و آنها باعث بخش بزرگی از این بدهی هستند. از نظر من بدهی خشن تر و بی رحمانه تر از دیکتاتوری است و در قوانین بین المللی آنرا «بدهی نفرت انگیز» نامیده اند که نباید پرداخت شود. این اصلی است که توسط ایالات متحده وقتی به نفع شان بود، وارد قوانین بین المللی شد. بیشتر بدهی هایی که یونان باید بپردازد در واقع بدهی به بانک هاست، بدهی به بانک های آلمانی و فرانسوی است که تصمیم گرفته بودند وام هابی با ریسک بسیار بالا پرداخت کنند و حالا با این واقعیت مواجه شده اند که وام گیرندگان نمی توانند این وام ها را بازپرداخت کنند.»



یورونیوز: سوال دیگری که یکی از مخاطبان ما پرسیده را مطرح می کنم: چطور اروپا می تواند با چالشهای جدی اش مواجه شود؟ شاهد بحران اقتصادی و همچنین افزایش گرایش های ناسیونالیستی هستیم و شما هم پیش از این برخی گسل های فرهنگی را برشمردید که در سراسر اروپا ایجاد شده است. از نظر شما اروپا چطور می تواند تغییر کند؟



چامسکی: «اروپا مشکلات جدی ای دارد. برخی از این مشکلات نتیجه سیاست های اقتصادی تعیین شده توسط بوروکرات های بروکسل، کمیسیون اروپا و نهادهای مشابه آنهاست همچنین فشار ناتو و بانک های بزرگ، خصوصا بانک های آلمانی. این سیاست ها از بعضی جهات انعکاسی از نقطه نظرهای طراحانشان است. از یک سو آنها می خواهند وام ها و سرمایه گذاری های مخاطره آمیز و پر ریسک شان بازپرداخت شود و از سوی دیگر این سیاست ها در حال فرسایش و نابودی دولت رفاه است که آنها هرگز علاقه ای به آن نداشته اند. دولت رفاه یکی از خدمات و کمک های بزرگ اروپا به جامعه مدرن بوده اما قدرتمندان و ثروتمندان هیچگاه آنرا دوست نداشته اند و واقعیت این است که این سیاستها در حال فرسایش دولت رفاه است و از نظر آنها سیاست خوبی است. مشکل دیگر اروپا این است که اروپا بشدت نژادپرست است. من همواره حس کرده ام که اروپا احتمالا از ایالات متحده نژاد پرست تر است. این مشکل قبلا در اروپا قابل مشاهده نبود بخاطر اینکه جمعیت اروپا در گذشته به شدت تمایل به همگنی و یکدستی داشت. بنابراین وقتی همه بلوند و چشم آبی باشند، آنوقت شما نژادپرست به نظر نمی آیید اما همین که جمعیت شروع به تغییر کند، نژادپرستی خیلی سریع خودش را آشکار می کند. این مسئله یک مشکل جدی فرهنگی در اروپاست.»



یورونیوز: و آخرین سوال را بپرسم که یکی از مخاطبان فرستاده است. او پرسیده: چه چیزی به شما امید می دهد؟



چامسکی: آنچه به من امید می دهد دو موضوعی است که درباره شان صحبت کردیم. استقلال آمریکای لاتین یکی از آنهاست که اهمیت تاریخی دارد و ما در جریان اجلاس سران کشورهای قاره آمریکا در پاناما شاهد آن بودیم. در اجلاس اخیر ایالات متحده آمریکا کاملا منزوی بود. این تغییر، تغییر رادیکالی است که ما از ده تا بیست سال گذشته که دخالت ایالات متحده در امور آمریکای لاتین کاهش یافت، شاهدش هستیم. در واقع بهمین خاطر است که اوباما به سمت کوبا دست دراز می کند و تلاش دارد تا بر انزوای ایلات متحده غلبه کند. شاهد دیگری برای خوشبینی ام در ارتباط با اروپا، سیریزا و پودموس است. خوشبختانه، سرانجام شاهد قیام مردم علیه سیاست های اجتماعی – اقتصادی مخرب و نابودکننده ای هستیم که توسط بانک ها و بوروکراسی ایجاد شده اند و این حرکت ها خیلی امیدوار کننده است.»

سه شریک در ویران کردن ایران

سه شریک در ویران کردن ایران
اصولگرایان ولایت مطلقه، صهیونیسم اسرائیل و جمهوریخواهان کنگره

در نظامهای سیاسی بر اساس حکومت قانونی و حاکمیّت ملی، سیاست خارجی کشور تابعی است از سیاست داخلی و مصالح دور و نزدیک کشور در روابط بین المللی است. در دوران سلطنت پهلوی مخصوصاً پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) با همدستی و شرکت فعال امریکا و انگلیس و دربار سلطنتی، و سیاست داخلی ایران که به استبداد مطلقه شاه و اختناق پلیس دولت او خلاصه می‌شد، به تابعی از سیاست مملکت در دنباله روی از سیاست امریکا و منافع آن در خاورمیانه در فضای جهانی جنگ سرد تبدیل شد.
سرکوب خشونت آمیز و ادامه اختناق پلیسی و استبداد و فساد دوران پس از کودتا با تکیه به حمایت امریکا و قطع پیوند از ارگانیک چندین صد ساله دین و دولت به دست شاه، راه تسلط اصولگرایان افراطی مذهبی را به رهبری خمینی برای تأسیس حکومت اسلامی در قالب ولایت فقیه هموار کرد و درنتیجه با تأسیس جمهوری اسلامی با ولایت مطلقه فقیه سنگ بنای سیاست خارجی ایران نه بر اساس اختلاف با امریکا بلکه بر پایه دشمنی دائمی با امریکا و آمادگی دایمی برای مقابله با خطر امریکا بر ضد انقلاب اسلامی ایران گذاشته شد.
در سیاست خارجی کشور‌ها حتی در صورت وجود دشمنی راه مذاکره و معامله برای پرهیز از برخورد نظامی بسته نمی‌شود؛ اما انقلاب که طبق پیش نویس اول قانون اساسی می‌بایست به تأسیس جمهوری (نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش) منتهی شود، طبق اندیشه سیاسی مذهبی خمینی در قانون اساسی مدون در مجلس خبرگان، به جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش تبدیل شد. بنابراین جمهوری اسلامی به ضرب و زور چماقداران خط امام و پاسداران و کمیته‌های سراپا اسلامی انقلاب و تفرقه و نفاق و خود مرکزی گروه‌های چپ و راست و معتدل ضد سلطنت بر مردم تحمیل شد، برای ادامه استبداد دینی و برقراری نظام شرعی نظیر هر نظام استبدادی، نیاز به دشمن خارجی داشت تا دشمن خارجی یعنی امریکا را که به قول خود درکمین محو اسلام و مدافعان انقلاب اسلامی نشسته است به وسیله‌ای دایمی برای تحمیل سکوت و اطاعت مردم همیشه در صحنه! قرار دهد. و با تجهیز تمامی وسائل تبلیغ و تحریک و توسل به انواع و اقسام شایعات و دروغ، ناتوانی خود را جهت حل مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی مورد انتظار مردم پنهان کند.
خمینی با‌‌ همان سرعتی که اسلام الهی با وفات پیامبر (سال۶۳۲ میلادی) پس از ۲۹ سال در سال (۶۶۱) به سلطنت معاویه و جانشینان او در دمشق فروکاسته شد، انقلاب ضد استبداد و فساد سلطنتی را به کودتای حکومت و ولایت مطلقه فقیه؛ و استبداد خودکامه سلطنتی را به استبداد خود کامه مذهبی تبدیل کرد. زیرا خمینی برای حکومت و ولایت اسلامی خود بر طبق شریعت هیچ گونه طرح و نقشه و برنامه‌ای نداشت. زیرا او درسیاست و امر اجتماعی و حکومت مردی عامی و بی‌تجربه بود. به همین جهت در طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم یعنی جنگ هشت ساله با عراق به آلتی در دست صحابه خود یعنی حلقه رفسنجانی – بهشتی و پاسداران تشنه قدرت و ثروت تبدیل شد که چه در سایه جهل و نادانی خود و چه در جهت منویات حلقه صحابه از پذیرش هرگونه پیشنهاد دولت‌ها و سازمان ملل متحد برای انعقاد صلح و خاتمه جنگ خود داری کرد تا درنتیجه ناکامی و یأس از گسترش انقلاب اسلامی به ناچار جام زهر تسلیم را سرکشید. اما مقارن بسته شدن پرونده جنگ، بی‌هدف با میلیارد‌ها دلار خسران و صد‌ها هزار کشته و زخمی و معلول، پرونده اتمی و کوشش برای دسترسی به بمب اتم گشوده شد که همچنان این پرونده با سال‌ها گریز از واقعیّت و افتادن در چنگال تحریم‌های مالی و اقتصادی و باز شدن راه رسیدن به میلیارد‌ها دلار ثروت برای دلالان و شرکای بیت رهبری و حلقه‌های گوناگون خانوادگی سران ولایت بسته نشده است.
عوارض اجتماعی و اقتصادی و سیاسی پرونده اتمی در سیاست خارجی و داخلی مملکت و آثار ناشی از رسوب تحریمهای ناشی از آن در زندگی روزمره مردم داستانی است که تعیین عرض و طول و عمق آن در کیفیّت و کمیّتش در این نوشته نمی‌گنجد. اما منظور ما در این نوشته جلب نظر خواننده به کانونهائی است که در داخل و خارج از ایران با حل مسائل مربوط به پرونده اتمی که طبعاً باید به حل مسأله تحریم‌ها و رهائی اقتصاد ایران ار تنگناهای نفس گیر، گرانی، گرسنگی و افزایش روز افزون فقر و بیماری و بیکاری مربوط شود مخالف هستند. در داخل کشور افراد و گروه هائی که به ادامه ولایت مطلقه فقیه در وضعی که به استمرار مواضع مالی و شغلی آنهامربوط می‌شود دلبسته‌اند را می‌توان از داخل دربار سلطنتی یا بیت رهبری خامنه‌ای تا حلقه‌های وابسته به هشت سال ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و مراجع وابسته به ساختار مالی و اداری ولایت مطلقه از سپاه گرفته تا سازمانهای وابسته به بازار و امنیّت و اطلاعات شماره کرد. مجموعه این افراد و گروه‌ها و وابستگان سببی و نسبی آن‌ها با انجام هرگونه اصلاحات و ایجاد هرگونه ارتباط مخل به موقعیّت آن‌ها با امریکا مخالفند. زیرا به فراست دریافته‌اند که غرب عموماً و امریکا خصوصاً به وجود یک ایران مجهز به نفت و گاز و فرهنگ دیرینه منطقه‌ای از ساحل مدیترانه تا آن سوی آسیای مرکزی برای کمک به حل مشکلاتی که در خاور نزدیک عموماً و با تجاوز به عراق و افغانستان و فلسطین در ریاست جمهوری جرج بوش خصوصاً به وجود آمده است احتیاجی شدید دارند. اما ایران با وجود ولایت مطلقه فقیه و سیاست استبداد اجتماعی و فساد اقتصادی آن از هیچ گونه شرطی برای شرکت فعال به عنوان یک نیروی با نفوذ منطقه‌ای برخوردار نیست. در نتیجه گروهی که بند نافشان به وجود ولایت مطلقه فقیه بسته شده است، با هرگونه حل پرونده اتمی و گشایش تحریم‌ها و تجدید روابط ایران با امریکا مخالفند و آثار این مخالفت اکنون تا آنجا به جریان هذیان گوئی و ابتذال کشیده شده که حتی ذکر اسم خاتمی در مطبوعات را نیز برنمی تابند. و رئیس دانشگاه صنعتی شریف آرزوی آن روزی رادر سر می‌پروراند که در کره ماه پیشانی به مهر نماز جماعت بگذارد!!
سنگ بنای ولایت مطلقه فقیه از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) به دست امریکا و انگلیس و دربار پهلوی آنجا گذاشته شد که با سرکوب نهضت رهائی ایران از نفوذ استعماری بیگانگان و استیفای حق حاکمیّت ملی و دولت قانونی در قوه مقننه (دو ماده اساسی برنامه دولت دکتر مصدق)، شاه با استبداد مطلقه خود نه فقط راه اصلاحات اساسی و بنیادی و شکوفائی جامعه مدنی را مسدود کرد، بلکه رابطه چندین صدساله دین و دولت را هم قطع کرد و درخت کهنسال ریشه دوانده در فرهنگ عقب مانده از زمانه در ذهنیّت توده‌ها را به عنوان ارتجاع سیاه در کنار شاخه لرزان نو خاسته چپ استالینی به عنوان ارتجاع سرخ، کنار هم نشاند؛ و پشت لرزان بریده از مردم ایران خود را به کاخ سفید آن سوی اقیانوس‌ها در برچسپی از غرور و فساد و جهل چسپاند. آنچنان که وقتی قیام یا رستاخیز خشم و خروش مردم او را از تخت سلطنت به زیر کشید، کاخ سفید از پذیرائی جسم بیمار و جان درهم شکسته او نیز در امریکا خودداری کرد. به این ترتیب در فقدان جامعه مدنی و نبود تمامی نهاد‌ها و بنیادهای قانونی مسئول در برابر مردم، رهبری جریان نارضایتی مردم از خفقان سیاسی و فقر اقتصادی و فساد مالی به دست کسی افتاد که در اندیشه اعتقادی‌اش به قول خود: «مردم ناقصند و نیازمند کمالند و نا‌کاملند. پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند؛ و ولایت فقیه واقعیّتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد» اما در نظریه سیاسی خود در زمینه حکومت و ولایت در اسلام، خمینی تکلیف صغار با مردم را در برابر حکومت و دولت و شکل و بنیاد حکومت این چنین در مبحث ولایت (۹ سال قبل از انقلاب در سال ۱۳۴۸ در نجف) توصیف می‌کند: «حکومت اسلام نه مشروطه است نه استبداد و نه جمهوری و نه کسی می‌تواند در آن دخالتی کند. برای رئیس و مرئوس حکم الهی متبع و رأی اشخاص حتی رسول اکرم هم در آن دخالتی ندارد. همه تابع اراده الهی هستند. در چنین حکومتی که قانون الهی حاکم مطلق است رئیس دولت باید دارای دو خصلت باشد؛ علم به قانون (بخوانید فقه تشیّع) و بسط عدالت در اجرای آن. اگر فرد لایقی که دارای این دو خاصیّت باشد بپا خاست و تشکیل حکومت داد‌‌ همان ولایتی را که حضرت رسول در امر حکومت داشت دارا خواهد بود و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند»
تصویری که خمینی در سال ۱۳۴۸ یعنی ۹ سال قبل از انقلاب ۱۳۵۷ در تقریرات خود از ولایت فقیه و حکومت اسلامی و شخصیّت انسان اسلامی در نجف ترسیم می‌کند، به درستی در قانون اساسی جمهوری اسلامی منعکس می‌شود. یعنی در اصل دوم قانون اساسی می‌گوید: «جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان ۱- به خدای یکتا (لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیّت و تشریع به او و لزوم تسلیم دربرابر او...» ۲- «وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین» و در بند ۵ از اصل دوم: «امامت ورهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی...»
بر این اساس جمهوری اسلامی نظامی بر پایه ایمان به خدای یکتا و اختصاص حاکمیّت و حکومت به شریعت و قانونگزاری و تسلیم در برابر او است. در این صورت ایمان به خدا عقل بشری را در سایه خود قرار می‌دهد. نشانی به آن نشان که در اصل ۵۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی سه قوه مقننه و اجرائیّه و قضائیّه قوای حاکم بر امور کشورند و مشروعیّت و حاکمیّت آن‌ها ناشی از حق انتخاب مردم است که مردم با تکیه به عقل و شعور خود طبعاً دست به انتخاب صالح‌ترین افراد می‌زنند. اما چون طبق نظر رهبر، همه مردم از اساس ناکاملند و محتاج به قیم می‌باشند، بنابراین مسئولان سه قوه حاکم بر امور مملکت نیز نظیر انتخاب کنندگان خود ناقص العقل و صغیرند. بنابراین قوای حاکم مسئول مردم صغیر، خود زیر نظر و نظارت ولایت مطلقه امر و امامت امت قرار می‌گیرند که طبق فتوای خمینی دارای‌‌ همان ولایت رسول اکرم است.
از جائی که از سال ۱۳۵۷ نظام بر مبنای نظریات سیاسی- مذهبی خمینی و شرکای او به عنوان حکومت ولایت مطلقه فقیه ساخته شد، گروه هائی پا به صحنه قدرت طلبی و ثروت اندوزی گذاشتند که حاصل عملکرد امروز آن‌ها در صحنه زندگی روز مره در شاخه‌های مختلف اجتماعی – سیاسی اقتصادی و فرهنگی در چشم اندازی بس تیره و هولناک مشاهده می‌شود. این گروه‌ها امروز درتمامی نهادهای قدرت کوچک‌ترین تغییری که وضع شخصی و گروهی آن‌ها را به خطر اندازد بر نمی‌تابند و از تشبث به هر وسیله‌ای حتی ویران شدن اساس تمامیّت ارضی ایران رویگردان نیستند.
این گروه‌های مسلط در ساختار ولایت مطلقه ایران در صحنه بین المللی دارای شریکی با نفوذ هستند که در صف مقدم آن دولت اسرائیل وابسته به صهیونیسم بین المللی قرار دارد. اسرائیل مسئول کشتار چندین صدهزار و یا به قولی پنج- شش میلیون یهودی ساکن اروپا از سوی حزب ناسیونال سوسیالیسم مسیحی آلمان هیتلری است.
سرزمین فلسطین بخشی از سرزمینهای زیر سلطه امپراتوری عثمانی در خاور نزدیک بود که در آن تمامی وابستگان به سه دین وحدانی اسلامی و یهودی و مسیحی در کنار هم زندگی می‌کردند. اما نطفه صهیونیسم به هدف ایجاد دولت مستقل در سرزمین فلسطین، در اروپا و به دست یهودیان اروپائی و کانون جهانی یهود که شاخه نیرومندش در امریکا سبز شده بود بسته شد. و سرزمین فلسطین تحت الحمایه انگلیس پس از جنگ بین الملل اول و اضمحلال امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۴۸ به تصمیم و رأی دول غالب جنگ دوم جهانی، در شورای امنیّت سازمان ملل یعنی امریکا، روسیه، فرانسه و چین با تشکیل دولت اسرائیل تقسیم شد.
اما سیاست مؤسسان دولت اسرائیل به رهبری «بن گوریون» و یهودیان اروپا و امریکا یا صهیونیسم ایجاد کانون امن برای یهودیان در ساختار یک دولت دموکرات در کنار دولت فلسطین عرب مسلمان نبود. بلکه بر پایه افسانه سرزمین موعودی که خداوند به قوم برگزیده خود هدیه کرده است، تصرف گام به گام تمامی سرزمین فلسطین به اتکای حمایت بی‌قید و شرط امریکا و اروپا با اتکاء به فساد و تفرقه و عقب ماندگی در کشورهای عرب بود.
آنچه امروز پس از ۶۷ سال گذار از تقسیم فلسطین و فجایع درونی در این سالهای پر از ظلم و زور و کشتار و آوارگی بر مردم فلسطین می‌بینیم خود گواه بهائی است که مردم فلسطین از بابت جنایات نازیسم هیتلری و یهودی آزاری‌های اروپای مسیحی متمدن به دولت صهیونیسم پرداخته و همچنان می‌پردازد.
اما سیاست صهیونیسم در پشت نقاب ژودائیسم در جوهر خود وجود دولتهای عقب مانده در سرزمینهای کوچک و ناتوان از هرگونه قدرت دفاعی است. دولت اسرائیل با ساختار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی غربی آن و مجهز به یکی از نیرومند‌ترین قدرتهای نظامی مسلح به کلاهک اتمی است. اسرائیل در تمامی کشورهای پیشرفته اروپا و امریکا برخوردار از حمایت همه کانون‌های یهودی مقیم و بانک‌ها و کانونهای پر نفوذ مالی و بانکی و اقتصادی و سیاسی است. اسرائیل با سیاست صهیونیسم هرگز با یک ایران دموکرات برخوردار از بزرگ‌ترین منابع نفت و گاز جهان و با فرهنگ ریشه دار تاریخی و وسعت بزرگ جغرافیائی و جمعیّت هشتاد میلیونی سر سازگاری ندارد. نتنیاهو نخست وزیر صهیونیست وابسته به حزب محافظه کار لیکود مانند پوتین در روسیه خواستار همسایگان دور و نزدیک عقب مانده با دولتهای مستبد و مرد عاری از دانش و بینش علمی و سیاسی و اجتماعی است. اسرائیل با سیاست تهاجمی صهیونیستی خود هرگز خواستار روابط سیاسی ایران با غرب عموماً و با امریکا خصوصاً نیست.
خطر دسترسی ایران به بمب اتمی و وجود ایران مجهز به تکنولوژی هسته‌ای با ده‌ها کلاهک اتمی در اسرائیل بهانه‌ای بیش نیست. نتنیاهو و صهیونیست‌های یهودی اسرائیل می‌دانند که از ایران با بمب اتمی هیچ خطری وجود اسرائیل را تهدید نمی‌کند. خطر ایران نه فقط برای اسرائیل بلکه برای روسیه و عربستان سعودی و شیخ نشینان خلیج فارس، خطر ایران پیشرفته متکی به حاکمیّت مردمی و حکومت قانون و فرهنگ دیرینه آن است. خطر ایران برای اسرائیل و کلیّه نظامهای فاسد و مستبد منطقه از خاورمیانه تا آسیای مرکزی و رو سیه خطر یک الگوی مجهز به ذخایر طبیعی با حکومت قانونی و مردمی آزاد است. در این نقطه است که طرفداران نظام فاسد و مستبد و ورشکسته ولایت فقیه جمهوری اسلامی ایران و دولت صهیونیستی نتنیاهو برای ویران کردن ایران در کنار هم قرار می‌گیرند. در کنار این دو، وجود نو محافظه کاران «تی پارتی» وابسته به سناتورهای جمهوریخواه کنگره امریکا و طرفداران نقشه خاورمیانه بزرگ و سازمان مقتدر یهودیان امریکا و پیروان مسیحائی که ظهور مسیح موجود را در گرو حمایت از اسرائیل می‌دانند. فراموش نکنیم که برای دفع خطر از اسرائیل در تدارک زمینه حمله به ایران پس از اشغال نظامی عراق بودند. و این‌ها‌‌ همان کسانی هستند که بدون اعتنا به رسوم دیپلماتیک بدون اطلاع و مشورت با کاخ سفید، نتنیاهو نخست وزیر اسرائیل را برای ایراد نطق علیه مذاکرات امریکا با ایران بر سر حل مسئله پرونده اتمی دعوت کردند و برای تصویب لایحه تشدید تحریم‌های اقتصادی علیه ایران در کنگره فعالیّت می‌کنند و در مخالفت با حل مسئله اتمی و ممانعت از تعدیل تحریم‌های اقتصادی و مالی و تجدید رابطه بین ایران و امریکا همگام و شریک غارتگران ایرانی ولایت مطلقه فقیه و صهیونیست‌های اسرائیل هستند.
تخم ویرانگری و خشونت در دوران پس از جنگ جهانی دوم در خاورمیانه و نزدیک، با تقسیم فلسطین و تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۵ و با تأسیس ولایت قرون وسطائی مطلقه خمینی در دل انقلاب ۱۳۵۷و با اشغال نظامی افغانستان از سوی روسیه شوروی در سال ۱۹۸۰ و به دنبال آن اشغال نظامی افغانستان و عراق از سوی امریکا کاشته شد؛ و به صورتی به بار نشست که ثمره امروز آن را در زشت‌ترین چهره آنکه خلافت ابوبکر بغدادی است مشاهده می‌کنیم.
اما سرداران پاسدار و مراجع مذهبی شرکای ولایت و دلالان تازه نفس دلارهای نفتی و وابستگان به دربار رهبری بی‌ولایت از سوئی، و صهیونیست‌های اسرائیل و مؤتلفین جمهوریخواه و دموکرات کنگره امریکا از سوی دیگر، در ویرانی فرهنگ و تحمل تاریخی مردم ایران و تمامیّت ارضی آن پیوندی نانوشته بسته‌اند. اما فرهنگ دیرینه پای ما با توشه اندوزی از تجربه‌های تاریخ پرماجرای ایران راه چاره یا خروج از بیچاره بودن خود را نموده است و می‌گوید:
«به بیچارگی جز سر انگشت من / نخارد کسی در جهان پشت من»
مردم ایران با آنکه اکنون سال‌ها است به محاصره دزدان خانگی و مؤتلفین خارجی آن‌ها افتاده‌اند، اما موقعیّت ایران و ژئوپولیتیک آن در آشوب وحشتزای کنونی منطقه در چنان موقعیتی قرار دارد که ایران را به صورت حلال مشکلاتی که امریکا و اروپا را به استیصال دربرون رفت از آن‌ها کشانده، درآورده است. استفاده از این فرصت تاریخی بر قشرهای فرهیخته ایران است که حق مشترک انسان بر آزادی عقیده و همبستگی مدنی را با تکیه بر دانش و بینش واقعگرای خود برفراز گرایشهای فردی و گروهی می‌دانند و مصلحت عمومی مردم و مملکت را بر مصلحت خصوصی خود ترجیح می‌دهند.
پاریس علی اصغر حاج سید جوادی