ایران نوین

Wednesday, May 30, 2012

سخنی پیرامون جزایر سه گانه ایران و خلیج فارس


      خلیج فارس یا در حقیقت پارس، از آن تاریخ که داریوش بزرگ فرمان حفر آبراهی را میان رود نیل و دریای سرخ صادر کرد تا امروز خلیج فارس نامیده شده است.
متن فرمان داریوش چنین است:
     «من پارسی ام، از پارس، مصر را گشودم. من فرمان کندن این آبراه را داده ام، از رودی که از  مصر روان است به دریایی که از پارس می آید. سپس این آبراه کنده شد چنانکه فرمان دادم و کشتی های آینده از مصر با عبور از این آبراه به پارس روند چنانچه من خواستم» (کتاب خلیج فارس، نوشته احمد اقتداری)
     از زمان صدور این فرمان تا کنون که بیش از 2500 سال می گذرد، خلیج فارس همواره به این نام نوشته و نامیده شده است.
     جمال عبدالناصر که پس از برکنار کردن ژنرال نجیب قدرت را در مصر بدست گرفت و در سال های میان 1954 تا 1970 رئیس جمهور مصر بود و می خواست اسرائیلی ها را به دریا بریزد و تنها پس از شش روز جنگ از ارتش اسرائیل شکست خورد، به دلیل ضدیتش با محمد رضا شاه و بخاطر کسب محبوبیت میان توده های مردم عرب برای نخستین بار از خلیج فارس بنام خلیج عربی نام برد.
     در سال های اخیر که استبداد مذهبی بر ایران حاکم شده و آزادی ها و حاکمیت ملی از میان رفته است، شیوخ شیخ نشینان جنوب خلیج فارس و بیش از همه عربستان سعودی که در پی دامن زدن به اختلاف های مذهبی هستند با آگاهی از نارضایتی مردم ایران و نداشتن پایگاه مردمی سردمداران جمهوری اسلامی و به امید برخورداری از حمایت قدرت های غربی حاضر در منطقه، از فرصت سوء استفاده کرده و در طبل جنگ می کوبند. جنگی که سرآغاز آن عنوان کردن خلیج عربی به جای خلیج فارس و سپس ادعای مالکیت نامشروع جزایر سه گانه ایرانی ابو موسی، تنب بزرگ و تنب کوچک است. از آنجا که سردمداران جمهوری اسلامی هر یک به دلایلی، اقدامی شایسته و در خور در برابر این یاوه گویی های پوچ چند شیخ عرب که سرزمین هایشان در درازای تاریخ جزیی از قلمرو ایران و حاکمانشان دست نشانده پادشاهان ایران بوده اند، نشان نداده اند. اکنون وظیفه ما ایرانیان است که در برابر این توطئه های برنامه ریزی شده ساکت نمانیم و آرام ننشینیم و با همبستگی ملی به این ادعاهای عاری از حقیقت و مغایر با واقعیت های تاریخی و البته ضد منافع ملی، پاسخ کوبنده و دندان شکن بدهیم و خاطرنشان کنیم که شیوخ امارت نشین های جنوب خلیج فارس نه با سران جمهوری اسلامی بلکه با ملت بزرگ ایران رو در رو هستند، نشان دهیم که مخالفت مردم ایران با نظام استبداد مذهبی و سردمداران جمهوری اسلامی هرگز مانع از آن نخواهد بود که از منافع ملی و تمامیت ارضی کشور دفاع نکنیم.
     باید اضافه کرد که در ایجاد همبستگی برای دفاع از منافع ملی، احزاب، سازمان ها و شخصیت های ملی وظیفه ای خطیر بر عهده دارند. وظیفه آن ها است که ثابت کنند هنگامی که پای منافع ملی در میان باشد در برابر بیگانگانی که قصد تهدید آنرا دارند، بدور از وابستگی های سازمانی، اعتقادات سیاسی و عقیدتی، در کنار هم خواهند بود و به اتفاق هم بپا خواهند خاست. وابستگی های سازمانی نمی تواند و نباید مانع شکل گیری اتحاد و همبستگی در  دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی کشور شود.
     یگانگی و همبستگی که مردم و سازمان های سیاسی در دفاع از نام خلیج فارس و تمامیت ارضی نشان داده اند گام بلندی در مسیر ایجاد یک همبستگی بزرگ ملی است که باید ادامه یابد.
     این جنبش باید ما را آگاه کند که تحقق آرمان هائی نظیر آزادی، مردم سالاری و ناوابستگی از مسیر یگانگی و همبستگی می گذرد. اگر پس از گذشت بیش از سی و سه سال هنوز نتوانسته ایم به حاکمیت ملی و آزادی برسیم، یکی از دلایل آن همین است که برخی از هموطنان متأسفانه منافع ملی را فدای منافع شخصی و سازمانی کرده اند.
     کشور استعمار ساخته امارات، از هفت شیخ نشین به نام های ابوظبی، دبی، شارجه، عمان، فجیره، رأس الخمیه و ام القرین که از پایان سال 1971 میلادی به ظاهر به استقلال رسیده، حدود پنج میلیون جمعیت دارد که اکثریت آن خارجیانی هستند که در جستجوی کار به این امارات آمده اند. در سال 1908 کشور انگلستان خود را قیم و سرپرست شیخ نشین های این بخش از جنوب خلیج فارس اعلام نمود و آنرا اِشغال کرد.
تا پایان سال 1971 ایران هیچگاه این اِشغال را نپذیرفت و سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک همواره جزو تقسیمات کشوری ایران بود. در پایان سال 1971 پس از  توافق ایران و انگلستان و پیش از تأسیس کشور استعمار ساخته امارات متحده، سرانجام این سه جزیره به ایران بازگردانده شدند.
     موضوع مهمی که باید به آن توجه داشت این است که حتی بسیاری از هموطنان که به دلیل نیاز یا از روی اجبار هنوز بطور کامل از جمهوری اسلامی نبریده اند در دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی با آزادیخواهان و ملی گرایان همصدا شده اند. به این همصدایی و همدلی مهم باید توجه و از آن استقبال کرد و در جهت ایجاد یک همبستگی بزرگ ملی در راستای تحقق حاکمیت مردم از آن بهره گرفت.
     امارات عربی و کشورهای عرب پشتیبان آن توجه داشته باشند که چنانچه در ادعای غیرقانونی خود در مورد  جزایر سه گانه ایران پافشاری نمایند بی شک ملت ایران مسایل ناگفته قرارداد 1971 را که باعث جدایی بحرین از مادر وطن شد برملا خواهد کرد.  

هوشنگ کردستانی
*


Tuesday, May 8, 2012

دمیدن در شیپوربد آهنگ فدرالیسم تامین کننده منافع چه کسانی است؟

ashkan razavi 01اشکان رضوی
انتخاب منش و دیگاه سیاسی از بدیهی ترین اصولی است که در یک سامان دموکراتیک به آن احترام گذارده می شود. همانگونه که آزادی بیان و باورهای دیگر به عنوان ارکان حقوق بشر مورد تاکید و احترام است. و به تعبیری انسانها آزاد هستند که آزد بیاندیشند و باورهای خود را بیان کنند. اما درسوی دیگراین دیدگاه دموکراتیک مقوله ای است به نامه مقوله منافع ملی که دولتمداران و سیاست پیشگان دموکراتیک و منتخبان ملت تلاش می کنند برای تامین این مهم تلاش کرده و همه توان خویش و ملت را در این راه به کار بندند.
درآمریکا ی دموکراتیک! و مدعی حقوق بشر که اساسش بر پایه سیاست های کاپیتالیسم دو حزب  جمهوری خواه و دموکرات استوار گشته داشتن هر اندیشه و باوری مجاز است اما وقتی سخن ازاستقلال طلبی ایالتی مانند تگزاس مطرح می شود کتابچه طلاکوب دموکراسی و حقوق بشر را در صندوقچه کاخ سفید گذاشته و درش را هم چند قفله کرده و پاسخ آن استقلاب طلب را با سرب مذاب می دهند.
درباسک اسپانیای دموکرات ودرکبک کانادای پهناوروآزاد،دراسکاتلندوایرلنداین سرزمین های مستعمره بریتانیای سلطنتی نیز داستان به همین شکل است و سالهاست که گزینه سرب مذاب تنها گزینه روی میز این سیاست مداران مدعی دموکراسی و حقوق بشر است.سیاستمدارانی که در عرصه بین الملل به تنها چیزی که می اندیشند تامین منافع ملی خودشان و شهروندان درجه یک کشورشان است.و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند بود،همانگونه در که در گوشه گوشه جهان شاهد هستیم ،جهانی که در سیطره جنگ افرزوان سالهاست که روی آرامش به خود ندیده است و شگفتا که همین جنگ افروزان مدعیان دروغین دموکراسی و حقوق بشر نیز هستند.
این جماعت از سویی در پی همبستگی بین جهان غرب و اروپا هستند و به سویی اتحاد و همبستگی گام بر می دارند و از سویی دیگر در کشورهای دیگر در صددآن هستندتا با تطمیع مشتی فرصت طلب و خشونت گرا و شیفتگان شهرت و قدرت دست به تفرقه و چند دستگی ملی زده و کشورهای بزرگ را چند پاره نمایند تا گزیده تر بتوانند به خواست های استعماری خود برسند.
وگاهی بنگاه های تبلیغاتی غربیان چنان سهمگین و گسترده در این باره عمل می کنند که مخاطبان بی مایه جو گیرشده وحتا ممکن است نام و تبارخویش را نیز براثراین تبلیغات خانمان بر باد ده فراموش کند.
و شوربختانه گویااین بمباران تبلیغاتی در مورد بعضی از ما ایرانیها و از بد روزگار فعال و مبارز سیاسی نما!هم بی تاثیر نبوده وتداعی گیرآن داستان ملا نصرالدین شده است که دروغی را گفته بود و خودش هم دروغش راباورکرده بود.
جناب آقای حشمت الله تبرزدی بعد ازآن اشتباه بزرگ سیاسی که در زمینه تجویز فدرالیسم برای ایران بیان داشته بودند،شوربختانه در12 فروردین امسال نیز با نوشتاری دیگر بر همان تئوری زشت و ضد ملی صحه گذاشته وآن را تایید و تاکید دوباره نمودند.
بعد از نقد اینجانب به ایشان در باره آن پیام ویدوئویی ضد میهنی، تعدادی از دوستان بیان داشتند که آقای تبرزدی نا آگاهانه و بدون منظوری چنین حرفی را بیان داشته اندو از روی نیت خاصی نبوده !اگر چه واقعیت اظهر من الشمس بود اما گفتیم انشالله که گربه است. تا اینکه آن حضرت درآخرین نوشتار خودآب پاکی را بر دستان دوستان خوش باور و ساده دل ما ریخت .و آن مبحث را به شدت مورد دفاع قرار دادند.
ایشان گذشته ی خود در باره جنگ هشت ساله ایران با عراق را مورد ملاک و داوری قرار می دهند که باید گفت اگر ملاک داوری در مورد شما گذشته شما باشد که قطعا بیراه رفتن است چون خودتان بهتر از هر کسی می دانید هیچگاه بر یک باور و منش استوار و ثابت نبوده اید که اکنون گذشته شما مورد داوری قرار گیردو بهتر است از این مقوله گذر کنیم.و اینکه در گذشته چه کرداری داشته اید اگر چه مورد ستایش است اما ملاک میزان پایبندی شما به اصول ملی و آزادیخواهی شرایط کنونی شماست.که شوربختانه بارها و بارها تا کنون ازآن عدول کرده اید.و چه بسا بوده اند کسانی که به مراتب از شما و خانواده شما هزینه ی بیشتری در جنگ متحمل شده اند اما سر انجام کارشان خرامیدن در آغوش بیگانگانه بوده . و در ثانی هیچ ایرانی میهن پرستی نمی تواند نسبت به انجام وظایف میهنی خود منتی بر سر مردم و کشورش داشته باشد.
زندان با همه دشورای هایی که مکن است داشته باشد دو حسن بزرگ دارد وآن خلوت و تنهایی است که اجازه می دهد انسان تمام گذشته زندگی خودش را مروری دوباره کرده و درصدد جبران اشتباهات برآید.و حسن دیگرآن فرصت اندیشیدن و مطالعه است که در بیرون از زندان انسان کمتر چنین فرصتی را دارد.
در نتیجه پیشنهاد می کنم جناب آقای حشمت الله تبرزدی با توجه به تجربه ی سیاسی گذشته خویش این دو فرصت را از دست ندهند.
بی گمان وقتی بشود از زندان مخوف رجایی شهر پیام ویدئویی و بیانیه منتشر کرد این امکان نیز وجود دارد که به کتاب و منابع مطالعاتی پیرامون فدرالیسم و تاریخ ایران و جهان نیزدسترسی پیدا کرد.
کاش می توانستیم بیش ازهر گونه اظهار نظری درباره هرچیزی نسبت به آن مطالعه می کردیم و سپس نسخه می پیچیدیم. آن هم درباره مسئله کلان و مهمی چون نحوه اداره و تمامیت ارضی کشوری به نام ایران.که این روزها هرگرد ازراه رسیده ای به خودش این اجازه رامی دهد که در مورد تمایمت سرزمینی ایران اظهار نظر نماید.وعده ای نیز در حمایت از کردار نابخردانه اوبرایش هلهله می کشند و سوت و کف می زنند و او را در حد قامت یک مبارز ملی به عرش می برند غافل از آنکه در نگاه ملت ایران قهرمان ملی کسی است که برای آرمان های ملی به مبارزه بر خیزد و هزینه بدهد نه آرمان های بیگانه خواسته و ضد ملی.و به جا خواهد بود که کنشگران و مبارزین میهنی بیش از این سکوت و تعارفات را به کناری نهاده و راه خودشان را از راه کسانی که در پی تامین خواست دشمنان ملت ایران هستند جدا نمایند که بی گمان تاریخ این مردم داوری درستی از کسانی که به کژراهه گام نهاده اند نخواهد داشت.
پاینده ایران
اردیبهشت91

سوریه به کدام سو می رود؟ مردم سالاری یا استبداد مذهبی


     آنچه در سوریه می گذرد، شباهت‌هایی با رویدادهای چند سال اخیر در برخی از کشورهای مسلمان منطقه که به بهار عربی معروف شد دارد.
     در سوریه زیر تسلط اسدها- پدر و پسر- چندین دهه است که مردم از نعمت آزادی و حقوق شهروندی محرومند. آن‌ها ناگزیر بوده‌اند که در یک جمهوری پس از پدر، پسر را برگزیند. در حقیقت در سوریه نیز مانند آذربایجان شمالی نظام سلطنت جمهوری یا جمهوری سلطنتی برقرار است.
     گر چه تصور می‌رفت که بشار اسد به دلیل جوانی و آگاهی از نارضایتی های مردم سوریه در دوران پدرش و نیز شناخت شرایط امروز جهان که حاکمان جبار در تلاشند تا با گشودن دریچه هائی از آزادی در فضای کشور تحت سلطه خود نوعی دموکراسی کنترل شده به مردم ارزانی دارند تا از انفجار نارضایتی و انقلابات بعدی در امان باشند او نیز به همدلی با مردم برخاسته و با اعطای حداقل آزادی ها خود و کشورش را از فروپاشی نجات دهد . متاسفانه براه خطا رفت و به همان راهی قدم گذاشت که پدر طی سالیان دراز سلطه خود گام میگذاشت. 
     مردم فقرزده و زیر ستم سوریه به تصور اینکه سده بیست و یکم، قرن پایان دیکتاتورها و آزادی مردم و استقرار حکومت های مردم سالار است به مخالفت با ادامه دیکتاتوری بشار اسد بپا خاستند.
     آنان انتظار دارند در امور اقتصادی و سیاسی کشورشان سهیم باشند، ثروت مملکت در اختیار یک اقلیت نباشد و از آزادی به معنای واقعی برخوردار باشند.
     بشار اسد اما، نه شرایط امروز جهان را درک کرد و نه از سرنوشت دیگر زمامداران خودکامه منطقه مانند صدام حسین، بن علی، مبارک، صالح و قذافی پند گرفت. اصرار و  پافشاری او بر ادامه حکومت خودکامه جمهوری سلطنتی سبب گسترش اعتراض ها و تظاهرات شد.
     خواست های مردم سوریه که برای رسیدن به آزادی و استقرار مردم سالاری بپا خاسته بودند خیلی زود مورد سوء‌ استفاده قدرت های غربی و برخی از کشورهای منطقه قرار گرفت، به همان‌گونه که در سال 57 در ایران روی داد. در آن سال آزادیخواهان، ملی گرایان، روشنفکران و … ایران برای رسیدن به آزادی و برقراری حاکمیت مردم بپا خاسته بودند ولی قدرت‌های بزرگ غربی نه تنها آنرا نمی خواستند بلکه در پی استقرار استبداد مذهبی و نظام جمهوری اسلامی در ایران و سپس در منطقه بودند.
     از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران سوء‌ استفاده شد. معجزه رسانه‌های خبری و حمایت های مالی و سیاسی بیگانگان روح الله خمینی را به قدرت رساند. پس از استقرار جمهوری اسلامی مردم ایران نه تنها به آزادی و مردم سالاری نرسیدند بلکه همه آنچه را که داشتند از میان رفت.
تجربه استقرار جمهوری اسلامی در ایران و ناکامی آزادیخواهی و آزاداندیشان در برپایی حکومتی مردم سالار به رهبران حرکت های آزادیخواهانه الجزایر کمک کرد که فریب جنبش های اسلامی را نخورند و در دام آن‌ها نیافتند. اکنون به نظر می‌رسد که مردم آزادیخواه سوریه و نیز اقلیت‌های آن کشور نیز از تجربه ایران درس‌هایی آموخته اند.
     به نظر می‌رسد که آزادیخواهان سوریه از آنچه در کشورهای اسلامی منطقه رخ داد  و به اسلام گرایان تندرو امکان داد که پس از سقوط حاکمان خودکامه قدرت را در دست گیرند و شرایط خفقان آورتر از دوران پیش پدید آورند درس گرفته و حاضر نباشند شاهد آنچه در دیگر کشورهای اسلامی روی داد باشند و خود نیز وسیله و ابزار به قدرت رساندن اسلام گرایان تندرو سُنّی مذهب گردند.

نقش غرب، کشورهای عربی، ترکیه و اسرائیل در رویدادهای سوریه چیست؟
     رویدادهای سوریه نشان می‌دهد که کشورهای سُنّی مذهب عربستان سعودی و قطر و نیز اسرائیل نگران شکل‌گیری یک امپراتوری شیعه که یک سر آن شرق ایران و طرف دیگرش غرب لبنان باشد می باشند. عربستان و قطر آمادگی دارند که هزینه‌های لازم برای گسیل جنگجویان حرفه‌ای به درون خاک سوریه را تأمین نمایند.
     زمامداران ترکیه نیز می کوشند که ضمن جلوگیری از قدرت یابی کشورهای شیعه به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه، مجدداً نفوذ گذشته امپراتوری عثمانی را در کشورهای سُنّی مذهب برقرار سازند. از این رو با در اختیار گذاردن پایگاه های نظامی به مخالفان اسد یاری می رساند. تردید نیست نیروهای مخالف اسد مستقر در ترکیه را بیشتر اسلام گرایان تندرو تشکیل داده‌اند تا فراریان ارتش سوریه.
زمامداران اسرائیل نیز – گر چه برخی از آنان مصر اسلامی را برای کشورشان از ایران اسلامی خطرناک تـر بـرآورد  می کنند- می پندارند اگر اسد سقوط کند از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه کاسته شده و امنیت اسرائیل بیشتر تضمین خواهد شد. آن‌ها بر این باورند که با سقوط اسد و پیروزی اسلام گرایان به امکان زیاد سوریه به چند کشور کوچک تبدیل خواهد شد برای زمامداران اسرائیل که سوریه را از جنبه نظامی قدرتمندترین همسایه دشمن خود می‌شمارند و در همه برخوردهای نظامی با کشورهای همسایه عرب خود ارتش سوریه را ارتشی قدرتمند که از سوی روسیه شوروی تقویت می‌شد برآورد می کردند، تجزیه آن به چند کشور کوچک و ضعیف، از جنبه نظامی نعمت بزرگی برای اسرائیل خواهد بود. در نبود کشوری به نام سوریه چه بسا موضوع بلندی های جولان که متعلق به سوریه  و سال‌ها است که در اِشغال اسرائیل می‌باشد برای همیشه منتفی شده و این بخش از خاک سوریه ضمیمه اسرائیل گردد.

نقش قدرت‌های غربی - آمریکا، انگلستان و فرانسه
غرب بطور کلی در پی آنست که پس از سقوط خودکامگان کشورهای منطقه، استبداد مذهبی را جایگزین آن سازد. این هدف را با حمایت از اسلام گرایان تندرو عملی می سازد. این سیاست کاربردی غرب از هنگام به قدرت رساندن خمینی مورد توجه بوده و همچنان ادامه دارد. تنها تفاوتی که در شیوه اجرای آن سیاست نسبت به سال‌های گذشته مشاهده می شود، آنست که اکنون غرب در پی استقرار اسلام معتدل همانند آنچه که در ترکیه به قدرت رسیده می‌باشد نه حکومتی اسلامی از نوع خمینی ها، ملاعمرها و بن لادن ها.
     از همین دیدگاه و در پی همین سیاست است که غرب در ایران خواهان سرنگونی نظام اسلامی نبوده و نیست.
     غربی ها تنها در پی جابجایی قدرت در حاکمیت اسلامی می باشند. حمایت های گسترده سیاسی و تبلیغاتی و مالی آنان از میرحسین موسوی که به دلیل کارنامه سیاه  نخست وزیری اش در دوران خمینی نمی‌تواند مورد پذیرش مردم ایران باشد در راستای همین سیاست است.
     سکوت غرب در برابر استبدادهای حاکم بر عربستان سعودی، قطر و همچنین در برابر کشتار ایرانیان بحرینی و نیز لشگرکشی عربستان سعودی در جهت سرکوب آزادیخواهان این کشور و حمایت از  طالبان در افغانستان و پاکستان نشان دیگری از خواست غرب در حمایت از دیکتاتوری های اسلامی تابع خود  در منطقه است.

نقش مردم سوریه در این میان چیست؟
     همانطور که اشاره شد مردم سوریه و اقلیت‌های قومی این کشور استقرار دیکتاتور اسلامی سُنّی را خطرناک تر از دیکتاتوری اسد برآورد می‌کنند از این رو از حرکت‌های مسلحانه اسلام گرایان فاصله گرفته اند.
     اساساً روشن نیست در صورت استقرار استبداد مذهبی سَلَفی ها در سوریه چه سرنوشتی در انتظار علوی های شیعه این کشور که دو میلیون و نیم جمعیت سوریه را تشکیل می‌دهند خواهد بود. تردید نیست پس از یک سال جنگ و خونریزی، اسلام گرایان از فردای پیروزی اقدام به انتقام گیری از علوی ها خواهند کرد و چه بسا آنانی که موفق به فرار نشوند قتل عام گردند و کشتار مردم بیگناه همچون در عراق پس از صدام حسین اوج خواهد گرفت.

سرنوشت سوریه چه خواهد شد؟
     غرب با سودبری از تجربه‌های اسلام گرایان تندرو در افغانستان و سایر کشورهای عربی به ویژه لیبی بر این باور بود که با حمایت مالی گسترده عربستان سعودی و قطر و کمک های نظامی ترکیه عمر حکومت اسد بزودی به پایان می‌رسد و در سخت ترین شرایط زمان سقوط را تا آخر مارس 2012 برآورد می کردند. با توجه به اینکه مردم سوریه و اقلیت‌های قومی این کشور پیوند خود را با اسلام گرایان اعزامی از خارج قطع کرده‌اند و نیز روسیه و چین از اتفاقی که در لیبی افتاد درس عبرتی گرفتند و با استفاده از حق وتو جلوی هرگونه قطعنامه مخالف اسد را در شورای امنیت وتو می‌کنند و نیز حضور سپاه پاسداران و همراهی آن با ارتش سوریه بعید به نظر می‌رسد که کار سقوط سوریه آنگونه که غرب انتظار دارد به این زودی‌ها پایان یابد و چه بسا سوریه دچار یک جنگ داخلی دراز مدت با اسلام گرایان حرفه‌ای گردد.

  
هوشنگ کردستانی
 

Thursday, March 29, 2012

درسی که باید از انتخابات اخیر گرفت


    همانگونه که پیش بینی می شد، انتخابات دوره نهم مجلس اسلامی همانند دوره هشتم با عدم استقبال مردم روبرو شد.
     لازم به یادآوری است که انتخابات دوره هشتم نیز توسط سازمان ها و شخصیت های مخالف جمهوری اسلامی تحریم و از مردم خواسته شد تا در رأی گیری شرکت نکنند. با وجود آنکه ماه ها پیش از برگزاری انتخابات آن دوره بیانیه ها و مصاحبه هایی که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کرد در بخش فارسی رادیو و تلویزیون های بیگانه تکرار و باز تکرار می شد حضور مردم در پای صندوق های رأی گیری آنچنان ناچیز بود که هم جناح های درون حاکمیت و هم وابستگان آن ها در خارج کشور را که از مردم درخواست می کردند تا برای تمرین دمکراسی! در انتخابات شرکت کنند، غافلگیر کرد.
    اگر چه وزارت کشور جمهوری اسلامی پس از چند روز سردرگمی شمارِ شرکت کنندگان را کمی بیش از 50 درصد اعلام کرد ولی در حقیقت بیش از 25 درصد واجدین شرایط در انتخابات دوره هشتم شرکت نکردند.
   این بار هم با وجود آنکه رهبران جمهوری اسلامی از مردم می خواستند در انتخابات شرکت کنند و آنرا حتی وظیفه شرعی می نامیدند و با وجود تهدید تحریم کنندگان به قطع یارانه ها، درصد شرکت کنندگان در انتخابات را به زحمت می توان حدود یک سوم واجدین شرایط برآورد کرد.
     طنز قضیه اینجاست که با وجود آنکه نسبت به تمامی آمارهای ارائه شده از سوی جمهوری اسلامی شک و تردید وجود دارد، برخی از هموطنان در آمارهای شمار شرکت در انتخابات کوچکترین شک و تردیدی به خود راه نمی دهند!!
    در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال 88، افزون بر جناح وابسته به خامنه ای که می خواستند حضور مردم در رأی گیری را به عنوان پذیرش کل نظام به حساب آورند، «رفسنجانی - اصلاح طلبان» نیز مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کردند و به آن ها اطمینان می دادند که رأی شان خوانده خواهد شد و به حساب خواهد آمد.
    تبلیغات گسترده بخش فارسی رادیو و تلویزیون های بیگانة حامی و پشتیبان این ائتلاف نیز این توهم را پدید آورده بود که گویا برای نخستین بار در جمهوری اسلامی رأی مردم به حساب خواهد آمد.
    این ائتلاف نیز بر این باور بود که افزون بر پیروزی نامزد مورد حمایت شان در انتخابات، نشان خواهد داد که مردم ایران نظام استبداد مذهبی را پذیرا هستند.
    با اعلام نتیجه انتخابات و تأیید انتخاب احمدی نژاد از طرف رهبر جمهوری اسلامی آرزوی آن ها تحقق نیافت و این علی خامنه ای بود که هم شخص مورد نظر خودش را بر کرسی ریاست اسلامی نشاند و هم مدعی شد که مردم نظام مذهبی حاکم بر ایران را قبول دارند.
   واقعه ای که دولت های غربی را نیز دچار اشتباه محاسبه کرد و آن ها را به این تصور نادرست رساند که گویا مردم ایران نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند.
   این بار اما، وضع با دو سال پیش فرق داشت. مردم تصمیم گرفته بودند در انتخابات فرمایشی که حضور آن ها را به حساب تائیدی بر نظام اسلامی می گذارند شرکت نکنند و به کلیت نظام پاسخ «نه» بدهند
این تصمیم را نه تنها رفسنجانی و اصلاح طلبان بلکه قدرت های غربی نیز متوجه شده بودند، از این رو راهکار را در این ترفند دیدند که پس از 33 سال که همواره از مردم دعوت می کردند در انتخابات شرکت کنند، این بار همصدا با اپوزیسیون خارج از حاکمیت، انتخابات را تحریم کرده، ادعا کنند که عدم استقبال مردم به دلیل تحریم اعلام شده توسط آن ها بوده است.
     حضور علی اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی در حوزه های رأی گیری در عمل این ادعا را باطل کرد که داستان دُم خروس را به یاد آورد، زیرا در شرایطی که سردمداران ائتلاف، خود در انتخابات شرکت کرده اند چگونه می توان ادعا کرد که مردم به دعوت آن ها در انتخابات شرکت نکردند.
     موفقیت تحریم انتخابات بیانگر این حقیقت است که تحریم کنندگان حتی بخشی از رأی دهندگانی که از روی نیاز یا ترس در انتخابات شرکت کرده بودند مخالف استبداد مذهبی حاکم بر کشورند.
   این ادعای خامنه ای که حضور چشمگیر مردم در انتخابات باعث شد تا دولتمردان غرب به ویژه آمریکا متوجه حمایت مردم از نظام اسلامی شدند ادعایی بدور از واقعیت است. گرچه به احتمال آمارهای نادرست ارائه شده وزارت کشور اسلامی و یا گفته اطرافیان متملق و چاپلوس او را به این نتیجه نادرست رسانده باشند.
     به وآرانه تصور نادرست علی خامنه ای این بار جهان خارج، هدف و خواست مردم ایران را به خوبی دریافت و متوجه شد که نمی تواند با جابجائی جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی ملت ایران را از راستای رسیدن به آزادی و مردم سالاری منحرف سازد.
    اساساً یکی از عیب های نظام های استبدادی از جمله استبداد مذهبی حاکم بر ایران در نبود آزادی به ویژه آزادی رسانه های خبری است. عدم آزادی بیان و رسانه های خبری بیش از هر چیز باعث گمراهی حاکم خودکامه از حقیقت اوضاع کشور می گردد و ناچار گفته های چاپلوسان و متملقان را حقیقت دانسته و باور می کند.
   درس بزرگی که اپوزیسیون ملی گرا و آزادیخواه باید از این دوره انتخابات بگیرد آنست که بخاطر تحقق آرمان ها آزادی و حاکمیت ملی یک همبستگی بزرگ را پایه گذاری نماید و با دعوت از مردم برای شرکت در یک کنگره ملی، مبارزان درون کشور را به آینده امیدوارتر سازد و به جوامع دمکرات نیز نشان دهد که اراده ملت ایران بر رسیدن به آزادی و تحقق مردم سالاری است و در این راه همچون گذشته آماده هر نوع فداکاری و جانبازی می باشد.
 
هوشنگ کردستانی

نوروز نمودی از هویت ملی ایرانیان


«با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام»

                                                          حافظ

 

   

     اگر نامی از ایران در درازای هزاره های تاریخ پابرجا مانده است یکی از عوامل اساسی آن بی تردید پایدار ماندن آئین های کهن و ملی ماست.

    آئین های باستانی همراه با زبان و باورهای ملی، نمودهای سازنده ملیت و هویت ایرانیان بوده و هست. سرزمین ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود و قرار گرفتن در چهار راه شرق و غرب، در درازای تاریخ کهن سالش، بارها با یورش های سهمگین و ویرانگر بیگانگان روبرو بوده ولی با وجود شکست های نظامی و سیاسی همواره ماندگار و پابرجا باقی مانده است. 

     از مهمترین رویدادهای ویرانگر تاریخی، حمله اسکندر مقدونی و پایان امپراتوری هخامنشیان، یورش تازیان و سقوط امپراتوری ساسانیان و یورش قبیله های مغول بوده است.

     جشن ها و آئین های کهن، مانند سنت های نوروزی، مهرگان، سده، شب یلدا و نظایر آن، در کنار زبان و باورهای ملی، جان پناه و سنگرهایی بوده اند که ایرانیان در رویارویی با بیگانگان از آن جا، با مقاومت و ایستادگی کردن های خویش، پیروزی را جایگزین شکست کرده اند.

      پس از یورش تازیان و اسلام آوردن اجباری ایرانیان، گرچه پیوندهای نیاکان مان با گذشته هایشان تا حدی از میان رفت ولی سنت ها و آئین های کهن که یادگار دوران های باستانی بودند همچون سمندری از درون خاکستر زمان به پاخاسته و نگهبان هویت و ملیت ایرانی شد و سـرانجام این بیگانگان بودند که آئین های ایرانی را پذیرا شدند و گرامی داشتند.

      جشن های ملی به ویژه آئین های نوروزی که از روزگاران دور تا کنون رواج دارد از چنان شکوه و عظمتی برخوردارند که اقوام بیابانگرد مغول را نیز وادار به پذیرش آنها کرد.

     پس از استقرار جمهوری اسلامی که از جمله برنامه هایش ایرانی زدایی و عرب گرایی بود، برنامه ریزان آن به خوبی از تأثیر شگفت سنت ها و آئین های ملی، در رویارویی با فاجعه های شوم تاریخی آگاهی داشتند، کوشیدند تا آئین های نوروزی را از میان بردارند و عیدهای مذهبی را جایگزین آن سازند و حتی تصمیم داشتند سیزدهم فروردین را به روز دوازدهم فروردین که روز همه پرسی برای گزینش نظام اسلامی بود تبدیل نمایند.

     آخوندهای کوته اندیش، البته موفق به عملی ساختن برنامه شوم خود در زدودن آئین های  نوروزی نشدند بلکه به همانگونه که پیشینه های تاریخی نشان داده است این بار هم سنت ها و آئین های ملی بودند که سنگر دفاعی ملت ما در رویارویی با فاجعه استقرار استبداد مذهبی گردید تا جایی که خودکامگان مذهبی و عرب گرا نیز ناگزیر به پذیرش آنها شدند.

     برپایی جشن نوروز از سوئی موجب استحکام همبستگی ملی است و از سوئی دیگر عامل پیوستگی مردم سرزمین هایی که سده های طولانی دارای تاریخ و فرهنگ مشترک هستند و در غم و شادی کنار هم مانده اند.

     پذیرفته شدن نوروز به عنوان بزرگترین جشن ملی و آغاز رسمی سال نو در کشورهای برادر و همجوار، افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان و برپایی شکوهمند آن در گستره پهناوری از سرزمین های آسیای مرکزی تا شمال قفقاز، استان های جنوبی چین، بخش هایی از هندوستان و پاکستان و نیز امارت نشین های جنوب خلیج فارس، همچنین کردستان ترکیه، عراق و سوریه نشانگر نفوذ عظیم و تاریخی این آئین باستانی در سطح گسترده در این  بخش از جهان است.

     بزرگداشت سنت های نوروزی در این تاریک ترین دوران تاریخی، پیامی است امیدبخش و امیدوار کننده که ایرانیان در هر شرایطی هویت ملی خود را پاس می دارند و به آن افتخار می ورزند.

     میلیون ایرانی که دور از میهن و در سرزمین های بیگانه بسر می برند، به پیشواز نوروز می روند و سنت های آنرا گرامی می دارند و آنرا عامل پیوند همیشگی خود با هویت ملی خویش می دانند و می کوشند شهروندان کشورهای میزبان را نیز با آئین های ملی ایرانیان آشنا کنند.

     بیائیم با برگزاری هر چه باشکوه تر جشن های ملی و بزرگداشت نوروز باستانی، در این دوران هستی سوز و تاریکِ شبِ تاریخ ایران، جاودانگی خود را به عنوان ملتی که ریشه در تاریخ دارد و فرهنگی پربار و بشردوستانه بر همه ویژگی های روحی و معنوی وی پرتو افکنده است، به جهانیان نشان دهیم.

 

 هوشنگ کردستانی

Friday, November 11, 2011

نوزده آبان: روزي سياه در تاريخ ايران

گاه مردان بزرگی در تاريخ براي دفاع از آزادی ملتشان پدیدار می شوند و خود را وقف و فداي مبارزه براي رهایی مردم از ستمگری، دیکتاتوری و فساد مي كنند. آنان صداي وجدان جامعه هستند. دیکتاتورها آنان را زنداني مي كنند يا نامردانه به قتل میرسانند، در اين توهم كه مي توانند بدين گونه وجدان جامعه را خاموش کنند، ديكتاتورها تصور مي كنند با بستن دهان حق طلبان صدای حق خاموش مي شود.

این مردان بزرگ كه شهیدان ملی ما بشمار مي آيند ملت را بيدار و هشيار مي كنند كه حق گرفتني است و هرگز نبايد در برابر ستمگران و غارتگران خاموش نشست تا احساس امنيت كنند. آنچه ما ملت ایران را هزاران سال پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی ما هستند. از مرگ سیاوش که نخستین شهید ملی ما بود و بابك خرمدين و ابومسلم، تا فاطمي و فروهرها، همه برای استقلال کشور، آزادی مردم، و علیه ستم، خودکامگی و فساد مبارزه كرده اند تا من و شما امروز با سري افراشته از تاریخ و فرهنگ ميهنمان یاد کنیم. شهیدان ملی ما بودند كه این ملت را زنده نگه داشتند و جاویدان کردند. ما هرگز آنان را فراموش نخواهیم کرد.

حسين فاطمي مردي بزرگ و سياستمداري انديشمند بود كه ملت ايران فرصت خوب شناختن او را نيافت. اين مصدق بزرگ بود كه به نبوغ سياسي فاطمي پي برد و به او دلبسته شد. به علت این نبوغ سیاسی همراه با شهامت در ابراز دیدگاه های خود، به علت قلم سحرآمیزش و محبوبیتش در میان مردم، و به علت اعتماد بی كران مصدق به وی، باران بدگویی ها، فحاشی ها، تهمت ها و شایعات زشت، کارشکنی ها و توطئه ها را بر سر او بارید، که بسیاری از آنها از سوی دوست نمايان بود.

ستاره درخشان وجود فاطمی فقط در حضور خورشید وجود مصدق توانست درخشش يابد، ولی ما عاميان جهان سياست هنوز او را نشناخته ايم و همانند او را نيز هنوز نداشته ایم. بیگانگاني که موجباب مرگ او را فراهم کردند و قتل او را خواستار شدند، همکارانی در محفل دوستان داشتند. او از گونه شهیدانی است که راه تاریک ما كنشگران سياسي را روشن نگه میدارند و به ما راستی و آزادگی می آموزند.

پدیده فاطمی بایستی بیشتر كندوكاو شود. باید بفهمیم چرا مصدق، كه خود مردی به عظمت تاریخ ایران بود، اینهمه به فاطمی جوان احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او اعتماد داشت؟ چطوربود که در میان اینهمه مردان فرهیخته و خوشنام و باتجربه، مصدق شایستگی گرا، جوانی سی وچهار ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود برگزید؟ چرا شاه و درباریان اینهمه از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتهای انگلستان و شوروی و امریکا، به شهادت اسناد فاش شده، جملگی او را مرکز ثقل جنبش ملی ایران و موتور پیشرانه نهضت ملي میدانستند، و چرا اينهمه در نهضت ملي ايران دشمن و بدخواه و حسود و هرزه گو داشت؟

چرا؟ چون فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود. فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت، و درمسایل سیاسی تیزبین و آینده نگری واقع بینانه بود، از شهامت بسياری نیز برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد وبه کجا می رود. او مصمم بود که توان وهوش و زندگی خود را وقف مبارزه علیه خیانت به میهن، دیکتاتوری و فساد کند، و آماده پرداختن هزینه آن نیز بود.
آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟

كورش زعيم
عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران

ایران آبستن حوادث است


  از رویدادهایی که در چند ماه اخیر در خاورمیانه عربی اتفاق افتاد می توان به این نتیجه رسید که ایران آبستن حوادث غافلگیرانه  ای است.
   سقوط حکومت های خودکامه در تونس و مصر و سپس لیبی- بدون آنکه بخواهیم وارد ماهیت نیروهای جایگزین و میزان دخالت قدرت های غربی در این ماجراها شویم- و ادامه شرایط رو به وخامت سوریه نشانگر ادامه فصل تازه ای است که به «بهارعرب»معروف  است،امّا آنچه برای ما ایرانیان مهم است این است که روند سقوط دیکتاتوری ها آیا به ایران هم خواهد رسید و در صورت پاسخ مثبت ،چگونه و در چه زمانی؟
    سقوط بشاراسد، بی شک باعث کاهش نفوذ  جمهوری اسلامی و افزایش نفوذ ترکیه در منطقه خواهد شد.
    با وجود تهدیدهای بشار اسد(مبنی براینکه اگر از سوی نیروهای خارجی به سوریه حمله نظامی شود خاورمیانه به آتش کشیده می شود) و نیز مخالفت چین و روسیه با تکرار وقایع  لیبی در سوریه که هم پیمان سنتّی روسیه است، می بینیم که بشار اسد در آستانه سقوط قرار گرفته است . که این خود به منزله آغاز شمارش معکوس سقوط جمهوری اسلامی می تواند باشد.
     با پایان یافتن مأموریت سربازان آمریکائی در عراق، تا آخر سال 2011 ، امکان هر گونه واکنش انتقام جویانه توسط سپاه پاسداران نسبت به منافع آمریکا در عراق عملاً منتفی می گردد.
     افزایش شمار نظامیان ایالات متحده آمریکا در امارت نشین های جنوب خلیج فارس و عربستان سعودی به قصد مراقبت از این منطقه نفت خیز و واکنش بهنگام نسبت به حملات احتمالی سپاه پاسداران به منافع این کشورها، اخطاری است به جمهوری اسلامی که با آتش بازی نکند.
    چراغ سبز آمریکا به عربستان برای اعزام نیرو به بحرین ،بیشتر برای جلوگیری از نفوذ جمهوری اسلامی در این کشور است که همواره بخشی از ایران بوده و اکثریت مردم آن خود را ایرانی می دانند.
    طرح سناریو اقدام عوامل سپاه پاسداران برای ترورسفیرعربستان سعودی در آمریکا که ازدید بسیاری از مفسران آمریکائی و غربی از منطق بدور است و عنوان کردن برنامه حمله به سفارت اسرائیل در واشنگتن پس از ترورسفیرعربستان ،همه نشانگر آنست که زمامداران آمریکا در مسیر آماده کردن افکار عمومی مردم کشور خود برای برخورد نظامی احتمالی با جمهوری اسلامی می باشند.
   اساساً در کشورهای صاحب دمکراسی که مردم صاحب اختیار کشورند هیچ زمامداری بدون آگاهی، رضایت و حمایت افکار عمومی نمی تواند اقدام به یک درگیری نظامی نماید. طرح این سناریو دولت مردان عربستان را نیز بیش از گذشته متقاعد کرده است که سران جمهوری اسلامی در پی ضربه زدن به منافع و اعتبار آن ها در خارج از عربستان هستند، اعتقادی که می تواند شرایطی پدید آورد تا در صورت برخورد نظامی آمریکا یا اسرائیل با ایران عربستان پایگاه های نظامی خود را در اختیار این دو کشور قرار دهد. و همچنین در صورت قطع صدور نفت ایران،عربستان برای جلوگیری از افزایش بهای نفت، با بالا بردن تولید صادرات نفت خود از ایجاد یک بحران اقتصادی جهانی جلوگیری نماید.
     تندروهای حکومت اسرائیل که همواره  در تدارک حمله هوایی به مراکز اتمی جمهوری اسلامی و پایگاه های نظامی سپاه پاسداران بوده و هستند ، با دریافت بمب هایی که  به تازگی از سوی  آمریکا در اختیار ارتش آن کشور قرار داده شده  ومی توانندتا اعماق زمین و دیوارهای بتنی نفوذ کرده و آن ها را متلاشی کنند ، ، آمادگی آنرا یافته اند که هر گاه شرایط زمانی ایجاب نماید حمله هوایی خود را به ایران انجام دهند.
     شرایط زمانی به ویژه در سال پایانی دوره چهارساله ریاست جمهوری اوباما از هر وقت دیگری مناسب تر می تواند باشد.
    نیاز شدید اوباما به منابع مالی و دستگاه های تبلیغاتی که بیشتر در اختیار یهودیان آن کشور است، نه تنها نمی تواند با واکنش مخالفت آمیز از سوی او روبرو شودبلکه چه بسا اوباما را  به حمایت ازاسرائیل وادارد.
     هر نوع حمله هوایی یا یورش نظامی به ایران در شرایطی که مبارزه کسب قدرت در درون حاکمیت نظام تا حد حذف یکدیگر  شدت گرفته، ارکان قدرت جمهوری اسلامی را بهم خواهد ریخت تا تاب  مقاومت در برابر خیزش و قیام مردم به پا خاسته ایران را نداشته باشد.مردم زجر کشیده، کشته داده، از زندگی ساقط شده ای که آماده گرفتن انتقام است.
    روند پیکار کسب  قدرت که میان جناح های حاکمیت به اوج خود رسیده و تردیدی نیست که پس از انجام انتخابات مجلس اسلامی، میان باند احمدی نژاد – اگر تا آن زمان در پست ریاست جمهوری باقی مانده باشد- و خامنه ای شدت بیشتری خواهد یافت، شرایط و احتمال حمله هوایی اسرائیل را بیشتر خواهد کرد.
      تهدیدهای توخالی و ادعاهای پوچ سردار پاسدارهای ناآگاه از نحوه جنگ های متکی بر پیشرفته ترین فن آوری ارتباطی – اطلاعاتی، ازعمق فاجعه ای که ممکن است در آینده نزدیک اتفاق بیافتد نخواهد کاست.
    حمله هوایی اسرائیل به ایران و واکنش جمهوری اسلامی پای آمریکا و به امکان زیاد پیمان ناتو را به منطقه و ایران باز خواهد کرد و درگیری هایی را پدید می آورد که جمهوری اسلامی قادر به پیش بینی و مهار آن نخواهد بود.
    سردمداران ناآگاه اسلامی نمی توانند درک کنند که در جنگ آنهم از نوع امروزی آن ،کشوری پیروز می گردد که از پشتوانه عظیم ثروت ملی برخوردار بوده و کارخانه های آن توان تولید فراورده های مدرن نظامی را داشته باشند.
سران رژیمی که اقتصاد کشور را بهم ریخته اند، فساد مالی تا عمق وجودشان ریشه کرده و تنها منبع درآمدشان از صادرات نفت و گاز است که 70% آنهم صرف کسری بودجه مملکت می گردد و چنانچه صادرات نفت و گاز قطع شود حکومتشان یک ماه هم دوام نخواهند آورد، چگونه ممکن است تصور کنند که در رویارویی نظامی با قدرت های برتر جهان پیروز می  شوند؟ آن ها ظاهراً پس از جنگ افغانستان، دو جنگ عراق و اخیراً جنگ در لیبی هنوز از خواب خرگوشی خود بر نخاسته اند . تردیدی نیست در صورت حمله هوایی به ایران و خیزش سراسری مردم ،فروپاشی نظام اسلامی حتمی است. ولی پرسش اساسی این است که در آن صورت واکنش قدرت های غربی چه خواهد بود؟ و آیا منافع آن ها با خواست و آرمان های مردم ا یران همراه و هم سان است؟
     اظهارات وزیر خارجه آمریکا در اشاره به این که ما آماده کمک به مردم ایران بودیم ولی آن ها(موسوی وکربی) نپذیرفتند، گویای آنست که از مدت ها پیش از انجام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی میان آن ها و شبکه مالی – تبلیغاتی رفسنجانی و نیز اصلاح طلبان نظام ارتباط برقرار بوده است.
    گر چه پس از آنکه میرحسین موسوی اعلام کرد حضور میلیونی مردم در خیابان ها «برای اجرای قانون اساسی و برگشت به دوران طلایی امام است»، پشتیبانی مردم از او کاهش یافت و سرانجام به سردی گرائید،با این وجود دستگاه های تبلیغاتی دولت های غربی، به ویژه بخش فارسی رادیو و تلویزیون های آنان ،هنوزبه پشتیبانی  ازآنان ونمایندگان خودخوانده شان ادامه می دهند.بسیاری از ما شاهد« دوران طلایی امام »بوده ایم.دورانی که با غارت دارایی های مردم، اعدام افسران میهن پرست وتلاش در جهت متلاشی کردن ارتش ملی، بازداشت و اعدام آزادیخواهان و میهن پرستان همراه بود.
    آمریکا به چند  دلیل آغازگر برخورد نظامی با جمهوری اسلامی نخواهد شد.
نخست آنکه، روسیه و چین به شدت به مخالفت با آن برخواهند خاست.
شگفتا!«کمربندسبز جمهوری اسلامی» را که آمریکا و غرب برای مقابله با نفوذ روسیه شوروی در آن روزگاران  طرح ریزی کرده بودند، امروز پایگاهی در رویارویی با آمریکا و غرب شده است!.
دوم، آنکه آمریکا و اصولاً غرب در پی اسلامی کردن منطقه  از نوع معتدل( مانند ترکیه) می باشند و برای پیشبرد هدف های کاربردی خود که عبارت است از غارت منابع زیرزمینی کشورهای منطقه و بازدارندگی کشورهایی مانند چین، هندوستان، برزیل و... ، هنوز با برگ اسلام بازی می کند. از این رو در پی ساقط کردن نظام اسلامی نخواهند بود.
     سیاست کاربردی آنان حذف اصل ولایت فقیه و جابجایی قدرت در رأس هرم نظام است.
    هدف غرب در به قدرت رساندن جناحی دیگر از حاکمیت به جای جناحی است که اهرم های قدرت را به دست دارد، در صورتیکه مخالفت مردم ایران با کلیت نظام است و نه با یک جناح خاص.
    مردم ایران جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی را شریک جرم در همه جنایت ها، کشتارها و غارتگری ها و چپاول هایی می دانند که در سی و سه سال گذشته بر ملت ایران تحمیل شده است.
   غربی ها به اشتباه تصور می کنند که مردم ایران  جمهوری اسلامی را قبول دارد و تنها با جناحی در حاکمیت مسئله دارد!
     این خطای محاسبه را هاشمی رفسنجانی باعث شد که چند ماه پیش از انجام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ، تمام امکانات شبکه مالی – تبلیغاتی خود را برای تشویق و کشاندن مردم به پای صندوق های رأی گیری بکار برد ، با این امید که ضمن آنکه یکی از وابستگان خود را به قدرت می رساند به غربی ها هم نشان دهد که مردم نظام اسلامی را قبول دارند.
سوءاستفاده علی خامنه ای این بود که ضمن بر کرسی نشاندن مُهره مورد اعتماد خود، شرکت مردم در انتخابات را به حساب پذیرش نظام اسلامی توسط مردم اعلام کرد. رفسنجانی در هدف خود که پیروزی میر حسین موسوی بود شکست خورد ورقبای او( خامنه ای و احمدی نژاد) حضور مردم را پشتوانه تأیید نظام ولایت فقیه منظور کردند.
     حضور میلیونی مردم در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ این شبهه سیاستمداران غربی را تشدید کرد که مردم ایران نه خواهان تغییر بلکه خواهان جابجایی در قدرت در چارچوب نظام اسلامی هستند.
اکنون مسئله بسیار مهم و اساسی این است که رهبران سیاسی، جوانان، زنان و دانشجویان پیشگامان رهایی ایران از جهنم ولایت فقیه و خواستارآزادی و مردم سالاری متوجه باشند که نارضایی از شرایط دهشتناک کنونی نباید ما را در دام جناحی از حاکمیت بیاندازد که ماهیتاً تفاوتی با جناح دیگر ندارد و تنها با زد و بندهای سیاسی از حمایت دولت های غربی برخوردار است.
    شرایط زمانی و مکانی، ملّت ما را در نقطه حساسی از تاریخ  قرارداده تا با هوشیاری و درایت، ضمن رهائی از مدار بستة استبداد و وابستگی به بیگانه ،به آرمان های تاریخی خودبرای استقرار آزادی، رفاه و حاکمیت ملی ،جامه عمل بپوشاند. 

 
هوشنگ کردستانی