چندی پیش یکی از بیانیه های جبهة ملی با انتقاد از سیاست های مالی و اقتصادی دولت نهم مندرج در روزنامه کارگزاران وابسته به جناح هاشمی رفسنجانی، خشم و غضب جناح احمدی نژاد را به شدت برانگیخت.
احمدی نژاد در واکنشی تند و شتاب زده، هاشمی رفسنجانی را مورد حمله قرار داد که بیانیه سازمانی را که امام، حکم بر مرتد بودن آن داده است، در روزنامه ارگان کارگزاران به چاپ رسانده است. اشاره احمدی نژاد به فتوایی است که آیت الله خمینی در روز 25 خرداد سال 1360 صادر و طی آن ملی ها، ملی گراها و جبهه ملی ها را مرتد اعلام کرد و یادآور شد که «مرتد در اسلام از کافر بدتر و خونش حلال است!».
توضیح پیرامون جریان گردهم آیی 25 خرداد سال 1360 و علت فتوا خمینی و پی آمدهای آن، نیاز به بررسی و فرصت بیشتری دارد که خارج از این نوشتار است.
چاپ بیانیة جبهة ملی آنهم در ارگان جناح کارگزاران سازندگی به این علت می تواند باشد که ائتلاف سه حجت الاسلام (رفسنجانی، خاتمی و کروبی) در کشاندن مردم به پای صندوق های رأی گیری و شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، تصوّری را که در مورد پیروزی و سرنوشت جمهوری اسلامی داشت از دست داد. این ائتلاف امیدوار بود که با حضور مردم در حوزه های رأی گیری با توجه به نارضایتی آن ها از فقر و تورم ناشی از حکومت سه ساله دولت نهم، اکثریت کرسی های مجلس اسلامی را از آن خود سازد و تا آنجا پیش می رفت که انتظار داشت با برخورداری از اکثریت قـاطع نمایندگان، شـاید بتوانـد بـا رأی مجلس، احمدی نژاد را همچون ابوالحسن بنی صدر- اولین رئیس جمهور اسلامی- از ریاست جمهوری خلع نماید.
ارسال پیام های مستقیم و غیرمستقیم که توسط واسطه ها و عوامل این ائتلاف به مراکز قدرت های اروپایی و آمریکائی، در مورد پیروزی خود، این خوش باوری را در میان دولتمردان غربی پدید آورده بود که پس از به پیروزی رسیدن نمایندگان این ائتلاف شاید با جلوگیری از ادامه غنی سازی اورانیوم و کاهش یافتن حمایت از شبهه نظامیان شیعه عراق، گروه حماس و حزب الله لبنان بتوان به بحران فزایندة منطقة خاورمیانه پایان داد. از این رو، بخش فارسی رادیو تلویزیون های این قدرت ها بیشترین بار تبلیغاتی خود را پشت سر پیروزی این ائتلاف گذارند تا جایی که علی خامنه ای در چندین سخنرانی، آن جناح هایی حاکمیت را که از طرف دولتمردان و رسانه های خبری خارجی مورد حمایت قرار می گیرند به شدت ملامت کرده و با تندترین واژه ها مورد سرزنش قرار داد.
برخلاف انتظار، ائتلاف «رفسنجانی، خاتمی و کروبی» و دولتمردان ساده انگار و خوش باور اروپائی و آمریکائی در اثر تحریم شکوهمند و موفق مردم، جناح وابسته به رهبری با حضور سازمان یافته پاسداران، بسیجی ها و حزب اللهی ها و خانواده هایشان اکثریت کرسی های نمایندگی مجلس اسلامی را از آنِ خود ساخت.
با شکست سنگین ائتلاف، خوش خیالی های توام با امیدواری های سران دولت های اروپایی و آمریکائی نیز از میان رفت. از این رو از گفتارها و مصاحبه های مقام های بلندپایه غربی استنباط می شود که بار دیگر گزینه یورش هوایی به مراکز اتمی و پایگاه های نظامی ایران از سوی آمریکا و یا اسرائیل در دستور کار آنها قرار گرفته است.
پی آمد استفاده از گزینه نظامی دو سرنوشت را ممکن است برای آینده ایران رقم بزند.
نخست، اینکه: با در موضع ضعف قرار گرفتن جناح وابسته به خامنه ای و احمدی نژاد، جناح های دیگر در حاکمیت اسلامی فرصت را بیابند تا قدرت را به دست گیرند.
دوم، یک یورش ناگهانی و بمباران مراکز حساس نظامی و اتمی، ممکن است به عمر نظام استبداد مذهبی پایان دهد ولی ایران را دچار سرنوشت مشابه آنچه در دو همسایه شرقی و غربی ما اتفاق افتاده است بنماید که هیچکدام در جهت استقرار آرمان های ملی و تاریخی و رهایی ملت ایران نیست. به دلیل امکان اتفاق تحقّق چنین سرنوشتی است که برخی از سازمان ها و شخصیت های سیاسی خارج از حاکمیت اعلام داشته و تکرار می کنند چنانچه ایران مورد تهدید نظامی بیگانه قرار گیرد، پشت سر نظام قرار خواهند گرفت. متقابلاً بخشی از جناح های حاکمیت اسلامی می کوشند از شرایط مناسب و گرایشی که در مردم بسود آرمان های آزادیخواهانه و ملی گرایانه پیش آمده، بار دیگر برای بقای نظام و حفظ قدرت سوء استفاده نمایند.
چاپ بیانیه جبهه ملی در روزنامه کارگزاران وابسته به جناح کارگزاران سازندگی را در این راستا می توان و می باید توجیه کرد.
متأسفانه در سال 57 رهبران ملی و آزادیخواه توجه کافی و درخور به جهان بینی و اعتقادات مذهبی خمینی و روحانیت و مغایرت و تضاد آن با اصول آزادی و مردم سالاری که آرمان های صد ساله ملت ایران بود مبذول نداشتند و بدون اندیشیدن به این تضادهای ژرف، همه توان خود را بدون گرفتن حتی کوچکترین امتیاز لازم، در جهت پیروزی انقلاب اسلامی بکار گرفتند و به آیت الله خمینی که تنها دارای حقانیت مذهبی بود، حقانیت ملی نیز ارمغان و پیش کش داشتند.
پس از درگذشت خمینی و به ریاست جمهوری رسیدن هاشمی رفسنجانی و سپس محمد خاتمی، برخی از هموطنانمان در درون و برون کشور دچار این توهم شدند که گویا این ها تافته های جدابافته ای از پیکره نظام اسلامی هستند، بگونه ای که یکی از آنان را عمل گرا و دیگری را طرّاح «گفت و گو تمدن ها» می نامیدند، بدون آنکه به عمق اعتقادهای شان و تضاد آن با آزادی و مردم سالاری و نیز کارکرد منفی گذشتة آنها و سرسپردگی شان را به جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه بیندیشند، در دام بازی های سیاسی سردمداران جمهوری اسلامی افتاده و به دنبال آن کشیده شدند. عجیب تر آنکه، هنوز هم به این حقایق روشن و مُسلّم توجه نداشته و از موضع گیری های نادرست خود دفاع می کنند.
در دوران 29 ساله حکومت خودکامه و سرکوبگرانه اسلامی برخی از آزادیخواهان و ملی گرایان در رویارویی با آن همواره در لاک دفاعی فرو رفته و میدان مبارزه و ابتکار عمل سیاسی را به سردمداران نظام واگذار کرده اند. در حالی که در اصول جدایی دین از حکومت، نه در تحقق همه جانبه آزادی های فردی و اجتماعی، نه در اجرا مفاد منشور حقوق بشر و استقرار حاکمیت مردم با هیچ یک از سردمداران جمهوری اسلامی توافق نداشته و نداریم، چگونه ممکن است انتظار داشت که با برخی از سران آن به یک تفاهم سیاسی دست یابیم؟!!
به دور از خِرَد سیاسی خواهد بود چنانچه نیروهای آزادیخواه ملی به دلیل آنکه مخالفان جمهوری اسلامی هنوز سازمان نیافته و متشکل نشده اند، وارد بازی هایی شوند که نتیجة آن پیروزی یکی از جناح های حاکمیت اسلامی گردد.
همانگونه که نمی بایست با این شعار که «چنانچه ایران مورد یورش خارجی قرار گیرد پشت سر نظام قرار خواهیم گرفت» که نتیجة آن خواهی نخواهی یاری رساندن به یکی یا بخشی از جناح های قدرت حاکمیت اسلامی در مبارزة کسب قدرت خواهد بود، ساده انگاری است اگر تصوّر شود به محض یورش نظامی به ایران و سقوط استبداد مذهبی، ایران صاحب نظامی مردم سالار می گردد.
این استدلال که برخی از هواداران حمله نظامی آمریکا به ایران مطرح می کنند که در هر کشوری که آمریکا اشغال نموده صاحب دمکراسی شده است و برای اثبات گفتار خود ژاپن، آلمان و ایتالیا زمان جنگ دوم جهانی را مثال می آورند، استدلالی است که با واقعیت های تاریخی همخوانی ندارد. اگر این استدلال را بپذیریم، این پرسش پیش می آید که چرا فیلیپین که سالها مستعمره و تیول آمریکا بود پس از کسب استقلال به آزادی و دمکراسی نرسید بلکه دچار دیکتاتوری بنام مارکوس شد که بیشترین سرکوبگری ها و رسواترین فسادهای مالی را در فیلیپین باعث گردید.
پاسخ درست این پرسش در این نکته نهفته است که این فرماندهان و نیروهای نظامی آمریکا نبودند که مردم ژاپن، آلمان و ایتالیا را به دمکراسی رساندند، بلکه این روشنفکران، رهبران و سازمان ها و احزاب سیاسی بودند که از فرصت بدست آمده پس از سرنگونی حکومت های خودکامة خود سود برده و دمکراسی و مردم سالاری را درکشورهایشان برقرار کردند و در سایه برقراری آزادی و استقرار حاکمیت مردم بود که نیم قرن پس از پایان گرفتن جنگ دوم جهانی، این سه کشور شکست خورده و ویران شده توانستند جزء پنج قدرت بزرگ اقتصادی جهانی گردند.
برای پیشگیری از خطرهای بزرگی که در صورت یک یورش نظامی خواه از سوی آمریکا یا اسرائیل به پشتیبانی آمریکا میهن ما را تهدید می کند راهی جز ائتلاف آزادیخواهان و میهن دوستان ایرانی بر محور آرمان های مشترک و سازمان دادن مردم وجود ندارد. ائتلاف و سازماندهی حول محور «محو استبداد، تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری در چهارچوب تمامیت ارضی».
تنها در چنین حالتی است که می توان از خلاء سیاسی قدرت پدیدآمدة پس از سقوط نظام جمهوری اسلامی در راستای رهایی مردم و رسیدن به آرمان های ملی و تاریخی سود برد و ایران را با حرکت کاروان پُرشتاب پیشرفت و ترقی جهانی همگام و همراه نمود. *
هوشنگ کردستانی