ایران نوین

Monday, June 30, 2008

كتاب سوزان اسلامی


دبيركل نهاد كتابخانه‌هاي عمومي ایران اعلام کرده‌است، «طرح جمع‌آوری کتاب‌های منفی از کتاب‌خانه‌های سراسر کشور به زودی اجرا خواهد شد.» بنابراين از اين به بعد –تا زمان نابودي كتابخانه‌هاي كشور- در كتابخانه‌ها فقط شاهد كتاب‌هاي مثبت خواهيم بود.


عضو كتابخانه: سلام. كتاب "چنين گفت زرتشت" رو مي‌خواستم. كد ش چنده؟
متصدي: اين كتاب جمع شده. مي خواي جاش چنين گفت معجزه هزاره سوم رو بدم؟
عضو كتابخانه: نه. پس لطفا كتاب رام كردن زن سركش رو بديد. اثر ويليام شكسپير.
متصدي: هيسس. اسم اون آدم رو دي گه نياري ها. از اون كتاب‌ها هم اصلا نداريم. مي‌خواي جاش بيوگرافي فاطمه رجبي رو بهت بدم؟

عضو كتابخانه: نه بابا اونو كه امور تربيتي مدرسه بچه‌م مجاني بهشون داده. اشكال نداره. لطفا يه كتاب راهنماي آشپزي بديد.

متصدي: اين كتاب‌ها رو هم چون تشخيص دادن كه مال طبقه مرفهين هست جمع كردن. ولي در عوض كتاب راهنماي "چگونه دختر شانزده‌ساله در آشپزخانه به انرژي هسته‌اي دست يافت" رو برات ميارم. خيلي عاليه، نويسنده قصه هم خود دكتر احمدي‌نژاده.
عضو كتابخانه: نه قربونت شم. اونو فيلمشو سه بار ديدم، كتابش به دردم نمي‌خوره. شما چي پيشنهاد مي‌دين؟

متصدي: اگه كتاب علمي مي‌خواي فعلا فقط "خواص معجزه آساي اسيد سولفوريك" تاليف ع.پورمحمدي رو داريم و "How can we change money to shit" از انتشارات بانك مركزي رو داريم.
عضو كتابخانه: كي حوصله خوندن اين كتاب‌ها رو داره. كتاب سرگرم كننده ندارين؟
متصدي: جلد پنجاه و سوم سفرهاي استاني رو ببر. پسرم خونده بود كلي خنديده بود. آخرش هم يه عالمه عكس‌هاي بامزه داره.
عضو كتابخانه: خوبه همينو بدين لطفا.
متصدي: نداريم كه الان. بايد بري تو صف!


Saturday, June 28, 2008

جمهوری اسلامی و آیندة تاریک ایران


چندی پیش یکی از بیانیه های جبهة ملی با انتقاد از سیاست های مالی و اقتصادی دولت نهم مندرج در روزنامه کارگزاران وابسته به جناح هاشمی رفسنجانی، خشم و غضب جناح احمدی نژاد را به شدت برانگیخت.

احمدی نژاد در واکنشی تند و شتاب زده، هاشمی رفسنجانی را مورد حمله قرار داد که بیانیه سازمانی را که امام، حکم بر مرتد بودن آن داده است، در روزنامه ارگان کارگزاران به چاپ رسانده است. اشاره احمدی نژاد به فتوایی است که آیت الله خمینی در روز 25 خرداد سال 1360 صادر و طی آن ملی ها، ملی گراها و جبهه ملی ها را مرتد اعلام کرد و یادآور شد که «مرتد در اسلام از کافر بدتر و خونش حلال است!».

توضیح پیرامون جریان گردهم آیی 25 خرداد سال 1360 و علت فتوا خمینی و پی آمدهای آن، نیاز به بررسی و فرصت بیشتری دارد که خارج از این نوشتار است.

چاپ بیانیة جبهة ملی آنهم در ارگان جناح کارگزاران سازندگی به این علت می تواند باشد که ائتلاف سه حجت الاسلام (رفسنجانی، خاتمی و کروبی) در کشاندن مردم به پای صندوق های رأی گیری و شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، تصوّری را که در مورد پیروزی و سرنوشت جمهوری اسلامی داشت از دست داد. این ائتلاف امیدوار بود که با حضور مردم در حوزه های رأی گیری با توجه به نارضایتی آن ها از فقر و تورم ناشی از حکومت سه ساله دولت نهم، اکثریت کرسی های مجلس اسلامی را از آن خود سازد و تا آنجا پیش می رفت که انتظار داشت با برخورداری از اکثریت قـاطع نمایندگان، شـاید بتوانـد بـا رأی مجلس، احمدی نژاد را همچون ابوالحسن بنی صدر- اولین رئیس جمهور اسلامی- از ریاست جمهوری خلع نماید.

ارسال پیام های مستقیم و غیرمستقیم که توسط واسطه ها و عوامل این ائتلاف به مراکز قدرت های اروپایی و آمریکائی، در مورد پیروزی خود، این خوش باوری را در میان دولتمردان غربی پدید آورده بود که پس از به پیروزی رسیدن نمایندگان این ائتلاف شاید با جلوگیری از ادامه غنی سازی اورانیوم و کاهش یافتن حمایت از شبهه نظامیان شیعه عراق، گروه حماس و حزب الله لبنان بتوان به بحران فزایندة منطقة خاورمیانه پایان داد. از این رو، بخش فارسی رادیو تلویزیون های این قدرت ها بیشترین بار تبلیغاتی خود را پشت سر پیروزی این ائتلاف گذارند تا جایی که علی خامنه ای در چندین سخنرانی، آن جناح هایی حاکمیت را که از طرف دولتمردان و رسانه های خبری خارجی مورد حمایت قرار می گیرند به شدت ملامت کرده و با تندترین واژه ها مورد سرزنش قرار داد.

برخلاف انتظار، ائتلاف «رفسنجانی، خاتمی و کروبی» و دولتمردان ساده انگار و خوش باور اروپائی و آمریکائی در اثر تحریم شکوهمند و موفق مردم، جناح وابسته به رهبری با حضور سازمان یافته پاسداران، بسیجی ها و حزب اللهی ها و خانواده هایشان اکثریت کرسی های نمایندگی مجلس اسلامی را از آنِ خود ساخت.

با شکست سنگین ائتلاف، خوش خیالی های توام با امیدواری های سران دولت های اروپایی و آمریکائی نیز از میان رفت. از این رو از گفتارها و مصاحبه های مقام های بلندپایه غربی استنباط می شود که بار دیگر گزینه یورش هوایی به مراکز اتمی و پایگاه های نظامی ایران از سوی آمریکا و یا اسرائیل در دستور کار آنها قرار گرفته است.

پی آمد استفاده از گزینه نظامی دو سرنوشت را ممکن است برای آینده ایران رقم بزند.

نخست، اینکه: با در موضع ضعف قرار گرفتن جناح وابسته به خامنه ای و احمدی نژاد، جناح های دیگر در حاکمیت اسلامی فرصت را بیابند تا قدرت را به دست گیرند.

دوم، یک یورش ناگهانی و بمباران مراکز حساس نظامی و اتمی، ممکن است به عمر نظام استبداد مذهبی پایان دهد ولی ایران را دچار سرنوشت مشابه آنچه در دو همسایه شرقی و غربی ما اتفاق افتاده است بنماید که هیچکدام در جهت استقرار آرمان های ملی و تاریخی و رهایی ملت ایران نیست. به دلیل امکان اتفاق تحقّق چنین سرنوشتی است که برخی از سازمان ها و شخصیت های سیاسی خارج از حاکمیت اعلام داشته و تکرار می کنند چنانچه ایران مورد تهدید نظامی بیگانه قرار گیرد، پشت سر نظام قرار خواهند گرفت. متقابلاً بخشی از جناح های حاکمیت اسلامی می کوشند از شرایط مناسب و گرایشی که در مردم بسود آرمان های آزادیخواهانه و ملی گرایانه پیش آمده، بار دیگر برای بقای نظام و حفظ قدرت سوء استفاده نمایند.

چاپ بیانیه جبهه ملی در روزنامه کارگزاران وابسته به جناح کارگزاران سازندگی را در این راستا می توان و می باید توجیه کرد.

متأسفانه در سال 57 رهبران ملی و آزادیخواه توجه کافی و درخور به جهان بینی و اعتقادات مذهبی خمینی و روحانیت و مغایرت و تضاد آن با اصول آزادی و مردم سالاری که آرمان های صد ساله ملت ایران بود مبذول نداشتند و بدون اندیشیدن به این تضادهای ژرف، همه توان خود را بدون گرفتن حتی کوچکترین امتیاز لازم، در جهت پیروزی انقلاب اسلامی بکار گرفتند و به آیت الله خمینی که تنها دارای حقانیت مذهبی بود، حقانیت ملی نیز ارمغان و پیش کش داشتند.

پس از درگذشت خمینی و به ریاست جمهوری رسیدن هاشمی رفسنجانی و سپس محمد خاتمی، برخی از هموطنانمان در درون و برون کشور دچار این توهم شدند که گویا این ها تافته های جدابافته ای از پیکره نظام اسلامی هستند، بگونه ای که یکی از آنان را عمل گرا و دیگری را طرّاح «گفت و گو تمدن ها» می نامیدند، بدون آنکه به عمق اعتقادهای شان و تضاد آن با آزادی و مردم سالاری و نیز کارکرد منفی گذشتة آنها و سرسپردگی شان را به جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه بیندیشند، در دام بازی های سیاسی سردمداران جمهوری اسلامی افتاده و به دنبال آن کشیده شدند. عجیب تر آنکه، هنوز هم به این حقایق روشن و مُسلّم توجه نداشته و از موضع گیری های نادرست خود دفاع می کنند.

در دوران 29 ساله حکومت خودکامه و سرکوبگرانه اسلامی برخی از آزادیخواهان و ملی گرایان در رویارویی با آن همواره در لاک دفاعی فرو رفته و میدان مبارزه و ابتکار عمل سیاسی را به سردمداران نظام واگذار کرده اند. در حالی که در اصول جدایی دین از حکومت، نه در تحقق همه جانبه آزادی های فردی و اجتماعی، نه در اجرا مفاد منشور حقوق بشر و استقرار حاکمیت مردم با هیچ یک از سردمداران جمهوری اسلامی توافق نداشته و نداریم، چگونه ممکن است انتظار داشت که با برخی از سران آن به یک تفاهم سیاسی دست یابیم؟!!

به دور از خِرَد سیاسی خواهد بود چنانچه نیروهای آزادیخواه ملی به دلیل آنکه مخالفان جمهوری اسلامی هنوز سازمان نیافته و متشکل نشده اند، وارد بازی هایی شوند که نتیجة آن پیروزی یکی از جناح های حاکمیت اسلامی گردد.

همانگونه که نمی بایست با این شعار که «چنانچه ایران مورد یورش خارجی قرار گیرد پشت سر نظام قرار خواهیم گرفت» که نتیجة آن خواهی نخواهی یاری رساندن به یکی یا بخشی از جناح های قدرت حاکمیت اسلامی در مبارزة کسب قدرت خواهد بود، ساده انگاری است اگر تصوّر شود به محض یورش نظامی به ایران و سقوط استبداد مذهبی، ایران صاحب نظامی مردم سالار می گردد.

این استدلال که برخی از هواداران حمله نظامی آمریکا به ایران مطرح می کنند که در هر کشوری که آمریکا اشغال نموده صاحب دمکراسی شده است و برای اثبات گفتار خود ژاپن، آلمان و ایتالیا زمان جنگ دوم جهانی را مثال می آورند، استدلالی است که با واقعیت های تاریخی همخوانی ندارد. اگر این استدلال را بپذیریم، این پرسش پیش می آید که چرا فیلیپین که سالها مستعمره و تیول آمریکا بود پس از کسب استقلال به آزادی و دمکراسی نرسید بلکه دچار دیکتاتوری بنام مارکوس شد که بیشترین سرکوبگری ها و رسواترین فسادهای مالی را در فیلیپین باعث گردید.

پاسخ درست این پرسش در این نکته نهفته است که این فرماندهان و نیروهای نظامی آمریکا نبودند که مردم ژاپن، آلمان و ایتالیا را به دمکراسی رساندند، بلکه این روشنفکران، رهبران و سازمان ها و احزاب سیاسی بودند که از فرصت بدست آمده پس از سرنگونی حکومت های خودکامة خود سود برده و دمکراسی و مردم سالاری را درکشورهایشان برقرار کردند و در سایه برقراری آزادی و استقرار حاکمیت مردم بود که نیم قرن پس از پایان گرفتن جنگ دوم جهانی، این سه کشور شکست خورده و ویران شده توانستند جزء پنج قدرت بزرگ اقتصادی جهانی گردند.

برای پیشگیری از خطرهای بزرگی که در صورت یک یورش نظامی خواه از سوی آمریکا یا اسرائیل به پشتیبانی آمریکا میهن ما را تهدید می کند راهی جز ائتلاف آزادیخواهان و میهن دوستان ایرانی بر محور آرمان های مشترک و سازمان دادن مردم وجود ندارد. ائتلاف و سازماندهی حول محور «محو استبداد، تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری در چهارچوب تمامیت ارضی».

تنها در چنین حالتی است که می توان از خلاء سیاسی قدرت پدیدآمدة پس از سقوط نظام جمهوری اسلامی در راستای رهایی مردم و رسیدن به آرمان های ملی و تاریخی سود برد و ایران را با حرکت کاروان پُرشتاب پیشرفت و ترقی جهانی همگام و همراه نمود. *


هوشنگ کردستانی


Wednesday, June 25, 2008

امتحان تاریخ پنجم دبستان-100 سال بعد





نمونه سوالات امتحان تاريخ

تا بحال فکر کردي مثلا در صد سال آينده وقتی نوه و نتيجه هات به مدرسه ميرند در امتحان نهايی درس تاریخ سال پنجم دبستان به چه سوالاتی پاسخ خواهند داد؟
من امروز يکسری از اين سوالات امتحان مربوط به صد سال آينده را از يک جايی گير آوردم که بدرد نسل آينده ميخورد. همين امروز از اينها يک پرينت بگير و در يک جای امنی قرار بده تا در آينده وقتی بچه ها ميخواهند امتحان بدهند لازم نباشه همه کتاب تاريخ معاصر را بخوانند. کافی است جواب همين سوالات را حفظ کنند . حتما بيست ميگيرند.


بعد از خاندان پهلوی کداميک از سلسله های زير زمام امور را در دست گرفتند؟

سلسله آشوريان
سلسله اشکانيان
سلسله صفاريان
سلسله آخونديان

جواب: سلسله آخونديان درست است

سلسله آخونديان چند سال در ايران فرمانروايی کردند؟
جواب: کمتر از سی سال

چند تن از پادشاهان دوره آخونديان را نام ببريد
جواب: سلطان علی-اکبر شاه- آغا محمد خان اصلاحچی- محمود خالی بند

در زمان کدامیک از پادشاهان آخوندیان بود که خوابگاه دانشگاه تهران را به توپ بستند و روزنامه ها را تعطیل کردند؟
جواب: در زمان آغا محمد خان

آغا محمد خان در برابر ظلم و جور بازماندگان مغول و تاتار و لباس شخصی ها چه اقدامی انجام داد؟
جواب: هیچی. لبخند میزد
وقتی قشون امپراطوری آتازونی هواپيمای ایر باس ایران را در آسمان خليج فارس منفجر کردند سلاطين آخونديان چه کردند؟
جواب: هيچی. قطعنامه اتش بس را امضا کردند و جام زهر را سر کشيدند

وقتی قشون طالبان به کنسول ايران در هرات حمله کردند و همه دیپلمات های ايرانی را تير باران کردند حکمفرمايان ايران چه کردند؟
جواب: هيچی. اولش يه خورده ناراحت شدند ولی بعدا فراموشش کردند

وقتی قشون بريتانيا و آتازونی به مقتدا صدر که از متحدان آخونديان بود حمله کردند فرماندهان نظامی آخونديان چه کردند؟
جواب: هيچی. يک فرستاده به درباه امپراطوری آتازونی فرستادند و از مقتدا صدر اعلام برائت کردند

وقتی قشون بنی اسرائيل به حزب الله لبنان که از متحدان اصلی آخونديان بود حمله کردند و زمين و زمان را به آتش کشيدند سلاطين ايران چه کردند؟
جواب: هيچی. اولش يه خورده هارت و پورت کردند ولی بعدش اعلام کردند هرگونه حمايت مالی و نظامی به حزب الله را تکذيب ميکنيم. اصلا حزب الله کيه؟ ما که نمی شناسيم

واقعه تاريخی هاله نور را بصورت اختصار شرح دهيد
جواب: به عقيدی مورخان وقتی شاه محمود خالی بند برای اولين بار در زير نورافکنها و پرژکتورها قرار گرفت امر بر او مشتبه شد و گفت يک هاله نور سراسر بدن مرا احاطه کرده بود

علت اصلی انقراض سلسله آخونديان چه بود؟
جواب: درس نگرفتن از تاريخ


Tuesday, June 17, 2008

حجازی مردمی کاشت، قلعه نوعی جمکرانی برداشت



استقلال برای پنجمین بار قهرمان جام حذفی شد

در بازی برگشت که در استادیوم آزادی تهران برگزار شد، استقلال در وقت قانونی بازی با نتیجه 1-0 پگاه گیلان را شکست داد.

اما از آنجا که بازی رفت با نتیجه مشابه به سود پگاه به خاتمه یافته بود، بازی به وقت اضافه کشیده شد که استقلال با زدن دو گل در وقت اضافه اول، و با وجود اخراج امیرحسین صادقی در وقت اضافه دوم، نتیجه را در مجموع به 3-1 تغییر داد.

در این بازی علیرضا منصوریان، بازیکن 37 ساله استقلال، بازی آخر خود را با این تیم انجام داد و همزمان با پنجمین قهرمانی استقلال در جام حذفی ایران، از فوتبال خداحافظی کرد.

نیمه اول: غلبه استقلال

بازی با حملات پیاپی استقلال آغاز شد که بخاطر شکست 1-0 در بازی رفت، ضرورت بیشتری برای رسیدن به گل احساس می کرد.

این شرایط در نهایت در دقیقه 15 مسابقه نتیجه داد و مجتبی جباری با پاسی بلند در امتداد خط طولی زمین و از سمت راست، مهدی امیرآبادی را در محوطه جریمه پگاه و مقابل علی نظرمحمدی، دروازه بان پگاه صاحب توپ کرد که امیرآبادی با عکس العملی سریع پیش از رسیدن دروازه بان حریف به توپ، دروازه پگاه را باز کرد.

پس از دیدار تیمها ملی ایران و سوریه، این دومین بار در روزهای اخیر بود که مجتبی جباری مهاجمان تیم خود را در موقعیت گل زنی قرار می داد.

پس از گل استقلال فشار را ادامه داد و علی علیزاده دو موقعیت برای زدن گل برتری را از دست داد.

پگاه تا دقیقه 22 مسابقه عملا نتوانست موقعیتی برای زدن گل ایجاد کند، اما پس از آن یکبار با شوتی از راه دور، و بار دیگر (دقیقه 28) در حمله ای در سمت چپ محوطه جریمه استقلال دروازه این تیم را تهدید کرد.

نیمه دوم: انتظار برای وقت اضافه

نیمه دوم با کند شدن روند حملات دو تیم همراه بود، اما استقلال موقعیتهایی را نیز برای گل زنی به دست آورد.

علی علیزاده در دقیقه 69 با ضربه سر بار دیگر دروازه پگاه را تهدید کرد و در دقایق 78 نیز مجتبی جباری تیر دروازه پگاه را هدف قرار داد.

حملات دو تیم به نتیجه نرسید و بازی به وقت اضافه کشیده شد، اما شوت مهدی امیرآبادی در آغاز در وقت اضافه اول که توسط دروازه بان پگاه دفع شد، زنگ خطری برای پگاه بود که جدی گرفته نشد.

مجتبی جباری در دقیقه 4 وقت اضافه اول، با کمک پرتاب بلند توپ توسط علی علیزاده از اوت، توپ را مقابل دروازه پگاه به گل تبدیل کرد

شش دقیقه بعد هم ، مهدی امیرآبادی با با نفوذ از میانه زمین توپ را پشت مدافعان پگاه به آرش برهانی رساند که او نیز با آرامش توپ را درون دروازه پگاه جای داد.

به این ترتیب استقلال پس از پرسپولیس و سپاهان (قهرمان و نایب قهرمان لیگ) به عنوان تیم سوم ایران راهی لیگ قهرمانان باشگاه های آسیا شد.

این در حالی است که استقلال در پایان رقابتهای لیگ به مقام سیزدهم دست یافته بود که در طی هفت سالی که لیگ برتر ایران برگزار شده این مقام بی سابقه بوده است.

منابع خبری شمار تماشاگران حاضر در استادیوم آزادی را بیش از هشتاد هزار نفر اعلام کردند.

در مرحله نیمه نهایی پگاه دو بر یك برق شیراز را شكست داده بود و استقلال در ضربات پنالتی در برابر فولاد پیروز شده بود.

تا كنون استقلال چهار بار قهرمان جام حذفی ایران شده و پرافتخارترین تیم در این رقابتها محسوب می شود، اما این اولین حضورپگاه درفینال این رقابتها است.

ترکیب استقلال: وحيد طالب لو، اميرحسين صادقی، مهدی اميرآبادی، بيژن کوشکی ، پيروز قربانی، پژمان منتظری، مجتبی جباری (از دقیقه 2 وقت اضافه دوم: علیرضا منصوریان)، ميثم منيعی (از دقیقه 78: محسن یوسفی)، علی عليزاده، اميد روانخواه، فرهاد مجيدی (از دقیقه 74: آرش برهانی)

Sunday, June 15, 2008

بخش هایی از کارنامه پر ارشاد سردار زارعی فرمانده سابق نیروی انتظامی




خبرنامه امیرکبیر:


سردار زارعی، رئیس پلیس سابق تهران، که در یک خانه فساد دستگیر شده بود، روز گذشته با سپردن یک وثیقه ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. روزنامه کارگزاران بخشی از کارنامه سردار زارعی را در ماههای قبل از بازداشتش به چاپ رسانده است. در این گزارش آمده است:

فرمانده بازداشت‌شده نیروی انتظامی تهران از طرفداران طرح امنیت اجتماعی و یکی از پرکارترین فرماندهان در این حوزه بود که طی سه سال فرماندهی نیروی انتظامی استان تهران کارنامه پر برگی از بازداشت و ارشاد جوانان برجای گذاشت؛ کارنامه‌ای که شاید قرار بود از او در آینده یک فرمانده کل بسازد اما به نظر می‌رسد که دست‌کم با علنی شدن اتهامات و جرائم او دیگر این امکان وجود ندارد.

با این حال بد نیست به بخشی از کارنامه سردار رضا زارعی که طرح‌های ضربتی او در اغلب موارد نیز شامل حال زنان و جوانان بوده نگاهی مختصر بیندازیم:

- آغاز ارتقای امنیت اجتماعی با کشف خانه فساد در رجایی‌شهر، کیهان، ۲۸ دی ۸۴

- مرحله چهارم طرح مبارزه با اراذل و اوباش (طرح ارتقای امنیت اجتماعی) آغاز شد.

بر اساس ارزیابی به‌ عمل‌ آمده از سوی فرماندهی نیروی انتظامی کشور، در اجرای طرح‌های اجرایی، نیروی انتظامی استان تهران رتبه اول کشوری را در این خصوص کسب کرده است. سردار رضا زارعی فرمانده نیروی انتظامی استان تهران از شناسایی و دستگیری اعضای باند فساد و فحشا در رجایی‌شهر خبر داد و گفت: اعضای این باند از مدت‌ها پیش با شناسایی افرادی که از نظر وضعیت مالی و اعتباری متمکن بودند ارتباط برقرار کرده و با حیله‌های مختلف، با نصب دوربین‌های فیلمبرداری و نشان دادن صحنه‌های فیلمبرداری‌شده از عاملان اخاذی می‌کردند.


-سه هزار و ۶۱ زن ارشاد شدند، سایت سازمان زندان‌ها ۸ تیر ۸۵
- تذکر به ۸۹ هزار بدحجاب، تعهد از ۶ هزار و ۶۰۰ نفر- ایسنا و مهر- ۲۶ شهریور ۸۵: فرمانده نیروی انتظامی در مورد عملکرد ماموران خود در اجرای طرح امنیت اجتماعی از ۲۲ اردیبهشت‌ماه ۸۵ تا ۲۲ شهریورماه گفت: در موضوع بدحجابی به ۸۹ هزار نفر تذکر داده شده و از ۶ هزار و ۶۰۰ نفر تعهد گرفته شده و ۴۶۲ نفر به مرجع قضایی معرفی شده‌اند.


- درخواست اعدام برای عاملان تهیه فیلم‌های غیراخلاقی، خبرگزاری فارس ۲۶ خرداد ۸۶

- دستگیری ۷ هزار نفر به اتهام اوباش‌گری و مزاحمت برای بانوان، روزنامه ایران، ۲۷ خرداد ۸۶

- دستگیری خوانندگان رپ به اتهام شیطان‌پرستی، ایسنا، ۱۳ مرداد ۸۶

- برخورد با ویدئوکلوپ‌ها و کافی‌نت‌ها، روزنامه جام جم، ۳ دی ۸۶

- برخورد با آرایشگاه‌های زنانه، روزنامه جام‌جم، ۳ دی ۸۶

- ۱۱۳ هزار تذکر در حوزه بدحجابی، خبرگزاری ایسنا، ۲۷ دی ۸۶


همچنین باید گفت که وی در استان تهران با شناسایی بیجه همان متهمی که بیش از ۱۴ کودک را پس از تجاوز به قتل رسانده بود، رسانه‌ای شد.



جنتلمن رفت

جنتلمن فراری شد تا نور چشمی دفتر ولی فقیه سر مربی پرسپولیس شود!!!!!


به اين دلايل افشين قطبی درايران نماند:

1-نميخواست نماينده مجلس بشود


2-شورای شهر هم نمی رفت


3-وقتی می برد نميگويد امام زمان برد


4-وقتی می بازد نميگويد توطئه دشمن بود


5-ما يه دونه علی دائی داريم


6-برای املاک رابينسون هم تبليغ نمیکند


7-به حزب الله لبنان کمک مالی نميکند


8-الآن رفت تا بعداً مجبور نشود در برود


9-پياده ميرود استاديوم ولی پياده نميرود مرقد


10-با تمثال معظم له عکس نميگيرد


11-تابحال شعار نداده يا اگر داده پاش وايساده


12-ميگويد خون ايرانی ها از بقيه رنگين تر است


13-به پيروزی ميگويد پرسپوليس


14-قهرمانی را دوست دارد ولی از قهرمان بازی بدش می آيد


15-فکر ميکند بايد به مردم احترام بگذارد


16-به کسی فحش نميدهد


17-سعی ميکند فارسی حرف بزند ولی سعی نميکند عربی حرف بزند


18-مسئله پرسپوليس برايش مهمتر از مسئله فلسطين است


19-مگه ديوانه بود بماند ؟

Tuesday, June 10, 2008

بیاد دکتر پرویز ورجاوند


بیاد دکتر پرویز ورجاوند که در پاسداری از ایران و فرهنگ ایران زمین ورجاوند شد
یکسال از درگذشت استاد پرویز ورجاوند آزاد اندیش و آزادیخواهی که آرمان و حرفه اش را در هم آمیخته بود و هردو در آزادی، آبادی و سربلندی میهنش ایران تحقق می یافت، میگذرد. ورجاوند بزرگ مرد دلاوری بود که هرگز در راه خدمت به ایران و ایرانی خستگی نمی شناخت. از جوانی جبهه ملی ایران خانه سیاسی او بود و همواره در حفظ و سربلندی این خانه سخت میکوشید. دکتر پرویز ورجاوند اولین باستانشناس ایران بود که متوجه خطر سد سیوند شد و هشدار داد و از فعالیت های کمیته بین المللی نجات پاسارگاد رسما حمایت کرد. دکتر پرویز ورجاوند گرانیگاه تشکل جبهه ملی بود و پس از وداع از این دار فانی روز بروز اهمیت وجود پویا و پر بارش بیشتر احساس میشود. او در حالی از میان ما رفت که متهم به "تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی" شده بود و بیم بازداشت و بازهم زندانی شدنش میرفت. بر همه ایرانیان میهندوست و بویژه اعضا و هواداران جبهه ملی ایران است که از او و راه و روش ارزنده او الهام گرفته و در سوی استقرار حکومت قانون، حاکمیت مردم، استقلال و عدالت اجتماعی کوشا باشند .
یادش زنده و مبارزاتش روشنایی بخش رهروان راه مصدق، آزادی و مردمسالاری در ایران باد.
پاینده باد ایران
یکشنبه نوزدهم خرداد ١٣٨٧
جبهه ملی ایران- اروپا

Wednesday, June 4, 2008

پیام سازمان زنان جبهه ملی ایران-اروپا به اجلاس جبهه ملی در واشنگتن


به نام خرد و عمل ،
دوستان، هموطنان ، همراهان ملی و ایران دوست،سلام گرم ما را بپذیرید و امید ما را که چنین نشست ها، گفتن ها و با ذهن باز شنیدن ها همواره با تفکر سازنده و عمل فرصت ساز همراه باشد و ما را به یکدیگر نزدیک کرده و با مردم ایران همدل و همراه سازد ، که همدلی متحد می کند و امید نیرو می بخشد.در پیرامون نشستی که به نام استاد ادیب برومند برگزار میشود، به جاست از خرد گفتن. و در حاشیه ی سمیناری که ضرورت همگامی نیروهای ملی و دمکرات را برای استقرار دمکراسی و دفاع از حقوق بشر به بحث می گذارد، رواست از ضرورت پیوند خرد و عمل سخن گفتن، که بی خردی را توجیهی نیست و بی عملی و کج عملی را خردی نیست.امروز حرف عمده ی ما از عملکرد خردمندانه ی زنان هدفمند ، مبارز و فعال ایرانی است و از ضرورت آموختن ازروش های آنان، که بسی آگاهی بخش، سازنده و همبستگی آفرین بوده و می باشد.فعالیت های زنان ایرانی ، چه آنان که ـ در راه تغییر برای برابری ـ چه آنان که در راه حفظ میراث باستانی و فرهنگی می کوشند و چه آنان که صدای این هر دو را به گوش جهانیان میرسانند، حاوی درس ها و پیام های مختلف برای همگی ما ست. زنان برابری طلب ، زنان وطن پرست ، زنان صلح جو ومدافع حقوق بشر با برنامه ای سازنده و ملموس برای تغییر قوانین انسان ستیز حاکم بر ایران ، نجات فرهنگ ایران و در مقابل دیکتاتوری و سنت عقب گرا به پا خاسته اند. زنان فقط از زنان نمیگویند و فقط در صفوف زنان گرد هم نمی آیند. زنان از دانشجویان ، کارگران ، کارمندان ، گرسنگان و مستمندان میگویند . دلمشغولی زنان نه فقط بازخوانی قرآن و نه فقط احقاق حقوق زنان میباشد ، بلکه به همان سان بیتاب پاسداری از منابع ملی اند و به همان سان در پی چاره برای اقتصاد ورشکسته ی ایران .و این پیامی است که همگی ما از زنان هدفمند و پویای ایرانی گرفته ایم و به نوبه ی خود از شما مردان ملی و ایران دوست می خواهیم که با ما ، با زنان در این درک و شناخت ، و در روش مبارزه ی زنان همراه باشید. اکنون نیروهای جوان به امید آنکه با اتکا به نام مصدق و اعتبار تاریخی جبهه ی ملی ایران بتوانند به پا خیزند وبه آزادی دست یابند ، به سوی جبهه ی ملی روی می آورند. بیائید به این همراهی امکان رشد و بالیدن دهیم.بیائید همچون متفکرانی چون احمد زیرک زاده با ارائه ی طرحی اقتصادی و ملی چاره جوی باشیم و همچون پیشروانی چون شاپور بختیار از لمس واقعیت و نوآوری در مواجهه با آن نهراسیم. زیرا که راه دیگری و بنابراین ایران دیگری ممکن است. امروز سزاست با اتکا به نیروهای گسترده و نسل جوان و با مدیریتی نوآور از تنها واکنش نشان دادن در مقابل قدرت حاکم بر ملت ایران فرا رفته و با ارائه ی برنامه ای اقتصادی و اجتماعی راه خود را متمایز کرده و عملکرد خود را از دایره ی انتخاب میان بد و بدتر رها سازیم. تغییر را از خود آغاز کرده و سپس ایرانی آزاد و آباد را با هم و با اتفاق و اتحادی فراگیر و منظبط ممکن کنیم .
زنان جبهه ی ملی ایران ـ اروپا
مرداد 1387مه 2008

فراخوان بنياد ميراث پاسارگاد به مناسبت روز جهانی محيط زيست



پنجم جون، روز جهانی محيط زيست، از راه می رسد ـ روزی که سی و شش سال از اولين برگزاری آن می گذرد و به خاطر تلاش های دايمی فعالين محيط زيست در سراسر جهان نتايج با ارزشی به همراه داشته است. کوشش هايي که ظرف اين سه دهه انجام شده از يک سو شامل آموزش و آگاهی دادن به مردمان در مورد حفظ محيط زيست و محيط طبيعی همه ی زندگان روی کره ی خاک شده و، از سوی ديگر، ناگزير کردن دولت ها به ايجاد و اجرای قوانينی در جهت ممنوع کردن بهره برداری های غير اصولی و زياده روی در استفاده از منابع طبيعی بوده است.
بخشی از آنچه که امروزه به عنوان دلايل نابودی محيط زيست شناخته شده اند عبارتند از آلوده کردن آب ها، آلوده کردن زمين و خاک، نابودی جنگل ها، آلوده کردن هوا، نابودکردن و تخريب تالاب ها، درياها و درياچه ها، نابود کردن حیات وحش، و بسياری اعمال ديگر که بی توجهی و تخريب آن ها با خود فاجعه هايي غير قابل جبران، همچون افزايش دمای زمين، تغييرات آب و هوا، تغييرات جوی، ازدياد سيل ها و توفان ها و بالاخره نابودی لايه ی اوزن را به بار می آورد و، اين ها نيز با خود افزايش بيمارهای فيزيکی و روانی ـ از بيماری های تنفسی گرفته تا افسردگی ـ، بدنيا آمدن انسان هايي ناقص، و مرگ و ميرهای زودرس را بدنبال می آورد.
محيط زيست شناسان معتقدند که اگرچه گسترش تکنولوژی و ايجاد کارخانه های صنعتی ممکن است خطرات بالقوه ای برای محيط زيست و محيط طبيعی داشته باشند اما اين خطر نه در ذات اين فعاليت ها که بيشتر از بهره برداری نادرست، حريصانه، و سودجويانه از منابع طبيعی از يک سو، و بی توجهی مدام نسبت به حفظ محيط زيست، از سويي ديگر، ناشی می شود.
متأسفانه ايران، به ويژه در چند ساله ی اخير، به دليل بی توجهی دولت و مسئولان زيست محيطی، گرفتار بدترين اشکال تخريب محيط زيست و ميراث طبيعی شده است؛ به طوری که در ارتباط با آلودگی هوا، آلودگی خاک، نابودی تالاب ها و جنگل ها، و همچنين بهره برداری نامعقول از ميراث طبيعی، سرزمين ما در رديف های اولين تخريب کنندگان محيط زيست و ميراث طبيعی بشری قرار گرفته است.
بنياد ميراث پاسارگاد، که سال جاری را «سال ميراث های فرهنگي و طبيعی» اعلام کرده، لازم می داند که، همزمان با فرا رسيدن روز جهانی محيط زيست، يک بار ديگر همگان را به حفظ محيط زيست و حفظ ميراث های طبيعی و بشری فرا بخواند.
در عين حال، بنياد ميراث پاسارگاد بدينوسيله اعلام می دارد که خود را با سازمان های غيردولتی و مردم نهاد ايران، که خواسته اند در روزهای 16 تا 22 خرداد، در راستای ايجاد آگاهی و آشنايي مردمان با محيط زيست و ميراث های طبيعی ايرانزمين، «موجی سبز» ايجاد کنند همدل و همراه می داند.

شکوه میرزادگی
از سوی بنياد ميراث پاسارگاد
سوم جون 2008

Monday, June 2, 2008

سخنرانی کورش زعیم در همایش دانشگاه مریلند


درباره: ضرورت همبستگی نیروهای ملی و دموکرات برای استقرار دموکراسی و دفاع از حقوق بشر



خرداد 87 برابر با می 2007


تجربه نشان داده که همبستگی میان گروه های اپوزیسیون در کشور ما هنگامی عملی می شود که احساس کنیم خطرات مبارزه در تنهایی چنان افزایش یافته که یک همبستگی تاکتیکی و موقت می تواند باعث افزایش امنیت شود. تحمل ناپذیری خطرات ما را بهم نزدیک می کند نه استراتژی تقویت نیروهای مبارزه. استقلال طلبی گروه ها باعث پراکندگی ماست و ما شعار همبستگی را فقط برای توجیه این پراکندگی می دهیم. ما فراخوان همبستگی می دهیم، ولی آماده کوتاه آمدن از مواضع خود برای نزدیک شدن بهم نیستیم. انتقاد می کنیم که چرا دیگران نمی آیند با ما همبسته شوند، از راهکارهای ما پیروی کنند و زیر چتر ما فعالیت کنند. بنابراین، فراخوان همبستگی بدون ارائه یک برنامه مدون و مشخص و فراگیر برای رسیدن به یک هدف تعریف شده، که برای همه گروههایی که به همبستگی فراخوانده می شوند پذیرفتنی باشد، کاری به جایی نخواهد برد، همانگونه که در این سی سال مصیبت بار دیدیم که نتیجه ای نداده است.
صدها سال کشورهای اروپایی با هم رقابت کردند، دشمنی کردند و جنگیدند و به یکدیگر آسیب رساندند. فقط هنگامی همبسته می شدند که می خواستند به یک دشمن مشترک آسیب برسانند. سرانجام، دو جنگ فراگیر خانمانسوز و بی نتیجه ناشی از این پراکندگی و رقابتهای خودخواهانه، نه تنها آسیب های وارده را برای همه کشورهای اروپایی تحمل ناپذیر کرد، بلکه اروپاییان متوجه شدند که پراکندگی میان آنها باعث شده که در پیشرفت اقتصادی و نفوذ بین المللی از امریکای در حال رشد عقب بمانند و اگر شرایط همانگونه ادامه یابد، در جهان آینده هیچکدام به تنهایی توان پایداری و حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی خود را نخواهند داشت. همبسته شدن اروپا ناشی از این ترس بود. اکنون همان کشورهایی که بواسطه تعصبات ملی و زبانی و تاریخی و مذهبی در رویاروی یکدیگر قرار می گرفتند، اکنون در یک همبستگی استراتژیک نیروهای خود را، قانون های خود را، اقتصاد و واحد پول خود را همسو کرده اند و در یک مجلس شورای واحد می کوشند که بهم نزدیک تر شوند.
در چنین شرایط جهانی که همه کشورها به سوی یکدلی و تک زبانی و تک قانونی می روند، هنوز گروه های گمراهی هستند که در کشورهایی که مردم از دولت مرکزی خود خسته و بیزار شده اند، بجای همبستگی برای بهبود شرایط، تبلیغ جدایی و پراکندگی می کنند.
ما در ایران، با وجود اینکه هرگاه خطرات خارجی ما تهدید میکند، اختلافات را کنار گذاشته همبسته می شویم، هنوز نتوانسته ایم برای هدفهای آرمانی خود، مانند مبارزه با خودکامگی و فساد سیاسی، و برای برقراری دموکراسی و رعایت حقوق بشر، فرهنگ همبستگی و یکدلی ملی را نهادینه کنیم. دلیلش شاید آنست که هنوز آستانه تحمل محرومیت ها، خفقان و خشونت علیه طبقه روشنفکر و مبارز مدنی شکسته نشده است. یعنی ما از تاریخ درس نمی گیریم و منتظر آن فشار نهایی خرد کننده میشویم تا به فکر یکی کردن نیروها و قدرتمند کردن جبهه مردمی خود بیافتیم. نظام جمهوری اسلامی هم که آستانه تحمل نیروهای ملی را ارزیابی کرده، برای جلوگیری از همبستگی و همگرایی ناشی از شکسته شدن آستانه تحمل، همیشه میزان فشار را تا حدی بالا می برد که نه تحمل ناپذیر شود که متحد شویم، و نه آنقدر قابل تحمل باشد که احساس امنیت کنیم. آیا آنان که برای بقای سلطه خودکامگی سیاستگذاری می کنند ما را از خودمان بهتر شناخته اند، یا از ما روشنفکران مردم گرا هوشمندتر و زیرک تر هستند؟
من می گویم نه. آنها زیرک هستند، ولی بهیچوجه به سطح دانش و هوشمندی ما نمی رسند؛ این ما هستیم که خرد و آینده نگری خود را در عایقی از خودبزرگ بینی ناشی از عدم اعتماد به نفس زندانی کرده ایم و آن اراده را از دست داده ایم که خود را از خود رها کنیم.
اکنون پرسش اینست که چرا، با وجود اینکه گروه های سیاسی ملی و دموکراسی خواه ایرانی در درون و برون مرزها، فرهیخته ترین، اندیشمندترین و برگزیده ترین قشر جامعه ایرانی هستند، هنوز به این خرد و بینش سیاسی نرسیده اند که باید زیر چتر یک استراتژی برای رسیدن به آرمان مشترک همبسته شوند؟ برخی از ما، با وجود تجربه شکست برخی روش ها، باز اصرار داریم آن روش های ناکارآمد را تکرار کنیم، نه برای اینکه امیدواریم روزی کارساز شود، بلکه فقط برای اینکه استقلال خود را از گروههای دیگری که با روشهای دیگری برای رسیدن به همان آرمانها تلاش می کنند نشان دهیم. یعنی، گاهی ارضای نیاز شخصی به ابراز وجود، اهمیتی بیشتر از رسیدن به هدف پیدا می کند. این نیاز به ابراز وجود سیاسی در شرایطی که احساس خطر ناشی از تهدیدات نظام حاکم هنوز تحمل پذیر است، باعث شده که گروه هایی کماکان به امکان اصلاح با نصیحت یا اصلاح ساختاری از درون نظام دلبسته بمانند. گروه هایی دیگر برای شاخص شدن از دیگران به سراغ ایدئولوژی ها و فلسفه های شکست خورده تاریخ بروند و ادعا کنند که این بار خواهند دانست چگونه آن را بارور سازند. گروهی نیز از میان خودمان به روشهای ملی گرایانه نیم قرن گذشته وفادار مانده اند با این ادعا که می توانند آن روشها را در شرایط بسیار متفاوت کنونی، باز با موفقیت اجرا کنند؛ و سرانجام گروه هایی که به بازگرداندن شیوه های حکومتی تاریخ گذشته روی می آورند. ولی هیچکدام از این ها در شرایطی که همبستگی معنای کمرنگ شدن هویت گروهی یا شخصی خود را داشته باشد، حاضر به کنکاش برای یافتن بهترین راه رسیدن به هدف نیستند.
از گروههایی که هدف آرمانیشان از ما ملی گرایان، که مردم سالاری و حقوق بشر را باور داریم، متفاوت است که بگذریم، چرا خود ما هیچگاه نتوانسته ایم برای رسیدن به این هدف مشترک باهم همبسته شویم و همکاری کنیم؟ سی سال تجربه به ما نشان داده که حتا در درون خودمان چنین همبستگی کار آسانی نیست. البته پراکندگی در میان نیروهای اپوزیسیون یک حکومت غیرعادی نیست. در زمان سلطه رژیم کمونیستی بر روسیه، روشنفکران دورن و برونمرزی روسی همین دشواری ما را داشتند. برخی از آنها عقیده داشتند باید رژیم موجود شوروی را اصلاح کرد، برخی می خواستند از دمکراسی امریکایی تقلید کنند، برخی مایل به بازگرداندن پادشاهی بوسیله بازماندگان تزارها بودند و برخی دیگر پادشاهی را با شرط پارلمانی بودن به تقلید از انگلستان می خواستند. در میان دموکراسی خواهان شوروی مردان فرهیخته و شایسته زیاد بودند، و بهمین دلیل نمی توانستند روی پشتیبانی از یک نفر یا یک گروه توافق کنند. به گرد هر شخصیت شایسته، گروهی حلقه زدند. گاهی حتا در میان همین حلقه های کوچک هم بخاطر اختلاف سلیقه در دیدگاهها و تاکتیک ها انشعاب می شد. شخصیت های سیاسی خودشان هم گرایشی به همبستگی باهم نداشتند، زیرا هر کدام فقط خود را شایسته رهبری می دانستند و آماده نبودند که باهم بنشینند و نیروهایشان برای پشتیبانی از یک نفر یا یک روش یا یک استراتژی متمرکز کنند. آنها در میان خودشان هم دائم در ستیز بودند، از هر اظهارنظر یا عمل کوچکی انتقاد می کردند، بهم تهمت می زدند، افشاگری و شایعه پراکنی می کردند تا طرف را در برابر خودشان یا شخصیت مورد علاقه خودشان تضعیف کنند. سازمان امنیت شوروری هم با ارسال اشخاص نفوذی به این پراکندگی ها و نفاق دامن می زد و هر جا زورش به یک شخصیت محبوب نمی رسید، او را ترور می کرد. این در حالی بود که مبارزان درون شوروی زندگی و جان خود را بخطر می انداختند، با سامیژدات آگاهی رسانی می کردند، به زندان می افتادند، تبعید می شدند، شکنجه می شدند و جانشان فدا می شد، ولی امیدشان را از پشتیبانی مخالفان برون مرز که پراکنده و دائم با هم در ستیز بودند، قطع نمی کردند. نتیجه آن شد که تغییر رژیم در شوروی به علت عدم همبستگی و ناتوانی اجرایی شخصیت های درونمرز و بویژه جبهه برون مرز، آنقدر به درازا کشید تا رژیم ایدئولوژیک شوروی بر اثر پوسیدگی، فساد غیرقابل تحمل و اقتصاد شکست خورده و نارضایتی گسترده از درون پاشید. هیچکدام از شخصیت های اوپوزیسیون شوروی که برای کسب موقعییت و مقام با هم در ستیز و مبارزه بودند در فروپاشی شوروی جایگاهی به دست نیاوردند و در رژیم جانشین نیز جایی کسب نکردند.
شباهتهای زیادی میان وضعیت ما با وضعیت شوروی وجود دارد. ما هم در برابر یک رژیم ایدئولوژیک هستیم که به اوج خودکامگی، فساد گسترده و شکست اقتصادی رسیده است. ولی ما به دو دلیل نمی توانیم نیروهای خود را در برای ایجاد یک گزینه بهتر متمرکز کنیم. نخست، نیاز ما به مطرح بودن شخصی است. ما روشنفکران ایرانی، همانند روسها، نیاز شدیدی به مطرح شدن و مطرح بودن شخص خودمان داریم. ارضای این نیاز، گاه بر هدفهای ما الویت دارد. اگر قرار باشد ما خود رهبر نباشیم و به مطرح کردن دیگران بپردازیم، ترجیح می دهیم هدف را عوض کنیم و یا دستکم وسیله رسیدن به هدف را عوض کنیم. ما خود باید پشت فرمان قرار گیریم، حتا اگر وسیله ما کم توان باشد یا راه را گم کرده باشیم. برخی از ما برای درمان این کاستی ها به تخریب وسیله های دیگران می پردازیم تا آنها هم نرسند، یا دستکم کند شوند تا زودتر از ما نرسند. در این راستا، بجای یاری دادن به آنها که در جلوی صف قرار گرفته اند، به انتقادهای ناسازنده می پردازیم تا موفقیت آنها را کمتر کنیم یا کمتر از آنچه هست نشان دهیم. ما درک نمی کنیم که کلید رهبری نفوذ است نه مقام و اختیارات.
این نیاز شدید به خود ارضایی، ناشی از سرخوردگی ها و عدم اعتماد به نفس ملی ماست که در طی دویست سال حکومت های بی خرد، خودکامه و فاسد، و نیز در نتیجه روند نخبه کشی و نبود فرصت برای نخبگان و روشنفکران برای عرضه خود، سلطه بیگانگان بر سیاستگذاری های داخلی و خارجی کشور، روشنفکران ما را که از هوشمندترین در جهان هستند در خفقان فکری و تنگی فرصت قرار داده است. این خفقان فکری، باعث شده که ما در اولین فرصت فقط به ابراز وجود و ارضای این نیاز خفه شده بپردازیم و هدفهای گروهی یا ملی را هم در چارچوب این نیاز شخصی تعریف نماییم. این احساس، به باور من، همانند مثال روسها، بزرگترین عامل پراکندگی در میان ما نیروهای ملی و دموکراسی خواه ایرانی است.
دومین دلیل، که در مورد ما ایرانیان مصداق دارد، ترس از آینده و ترس از شکنندگی ارزشهای گذشته است. پس از شکست جنبش مشروطه، که نخستین بارقه های غرور ملی را در ما ایجاد کرد، و چیرگی دوباره خودکامگی بر کشور، نخستین باری که ملت ما توانست بار دیگر احساس غرور کند و هویت ملی احترام آمیز خود را بازیابد، دو سه سال حکومت دکتر مصدق و جبهه ملی ایران بود. مصدق برای ما نماد هوشمندی و خرد ایرانی شد که صدها سال بود از آن محروم شده بودیم. ما نسل نوجوانان آن سالها، و نسل سیاسی باصطلاح باتجربه کنونی، هرچند که فقط در حاشیه بودیم و در ایجاد آن افتخارات ملی و جهانگیر نقشی نداشتیم، ولی تاثیر آن در ذهن و قلب ما جاویدان شد. پس از دو صد سال خفت و خجلت از بی خاصیتی و بی هویتی خود در چشم جهانیان، غرور ملی به ما بازگشته بود و ما دارای هدف شده بودیم. از آن پس، در تمام این دهه های شکست و سرخوردگی ناشی از سقوط مجدد مردم سالاری در ایران، ما فقط تلاش می کردیم این میراث ارزشمند را تکرار کنیم و تداوم دهیم. بسیاری از ما در این راه مبارزه کردیم، سماجت کردیم، زندان دیدیم، شکنجه کشیدیم, محرومیت دیدیم و تندرستی و زندگی خود را به آسیب کشاندیم، ولی از این هدف دست نکشیدیم، زیرا هویت شخصی خود را از آن می گرفتیم. این مبارزه و تلاش به ما غرور ملی و غرور ایرانی بودن می داد، غرور شهروند جهان متمدن و پیشرو بودن می داد. پس از سده ها، ایرانی بودن بار دیگر برای ما یک ارزش گرانبها شده بود.
اکنون، همین میراث ارزشمند باعث پراکندگی ماست، زیرا بسیاری از ما چنان غرور و ذهن و دل و هویت سیاسی خود را به آنچه در شش دهه پیش گذشته بسته ایم که از تاریخی که در این مدت در جلوی چشم ما ایجاد شد و گذشت غافل مانده ایم. ذهن برخی از ما در همان سالهای زیبای غرور انگیز خشکید، مانند تندیس های زیبای برنجینی از گذشتگان افتخارآمیزمان.
ما از آن زمان تا کنون فقط به حفظ آن خاطرات و ارزشها پرداخته ایم و عدم اعتماد به نفس تاریخی ما در قشر روشنفکری سیاسی ملی، سرچشمه ترس ما از نونگری و نوآوری است. در حالیکه علت موفقیت آنانی که آن افتخارات را در آن سالهای زرین آفریده بودند، نونگری و نوآوری بود. نسل ما در تمام این 54 سال مبارزه و اعتراض و مخالفت با شرایط خودکامگی و خفقان سیاسی جاری، هرگز به اندیشه ای نو و طرحی نو نپرداخت و با تغییر زمان و شرایط و رویدادهای داخلی و بین المللی، ابتکاری از خود نشان ندادیم. آرنگ ما بازگشت با آن دوران دلخواه بود. ترس ما از تجربه نشده ها، نوآوری را خطرآفرین می نمود. اگر کسانی هم از میان ما طرحی نو را پیش می کشیدند، یا روشی روزآمد را، او تخطئه می کردیم، به پایین می کشیدیم یا به خود محوری و تکروی متهم می کردیم که چرا جایگاه امن و آزموده ما را می لرزاند؟ به دلیل همین ترس، جوانان را بر خود راه نمی دهیم و اندیشه های نو آنها را بر نمی تابیم. جوانان با دانش و انرژی و نوآوری های خود ما را می ترسانند، زیرا آنقدر مانند ما تجربه ندارند که حسابگر باشند، و بنابراین تلاش برای غیرممکن می کنند و آن را بدست می آورند.
این ترس ها یکی دیگر از عوامل مهم پراکندگی یا دستکم دشواری همبستگی برای رسیدن به هدف مشترک است. در رسانه ها و تارنماهای خود از یکدیگر انتقاد می کنیم، حمله می کنیم، اتهام می زنیم و یکدیگر را حذف می کنیم، که بیشتر ناشی از ترس از کاستی های خویشتن است، که به پراکندگی دامن می زند. در چنین شرایطی ما نسبت به ترفندهای تفرقه افکنانه دشمن هم تاثیر پذیر می شویم.
به باور من، وضعییت کنونی اوپوزیسیون ایران، آن چیزیست که جمهوری اسلامی می خواهد و بی شک با ترفندهای خود و بوسیله عوامل خود پراکندگی سازمانی، نفاق میان اشخاص موثر، شخصیت کشی و جلوگیری از مطرح شدن اندیشه ها، طرح ها و شخصیت های پیشرو را تشویق می کند.
من امیدوارم که در این سمینار بتوانیم به ریشه های دشواری همبستگی نیروهای ملی و دموکراسی خواه بپردازیم و راهکارهایی برای همکاری و همسویی پیدا کنیم. منظور من همکاری و همسویی به معنای شاعرانه آن نیست، بلکه همسویی و همبستگی واقعگرایانه برای نجات کشور است. برای این کار ما نباید و نمی توانیم تنها باشیم. ما باید جبهه ای گسترده تشکیل دهیم که همه سازمانها، گروهها و شخصیت های خواهان استقرار مردم سالاری را در بر بگیرد. جبهه ملی ایران خود یک سازمان سیاسی جمهوریخواه و حقوق بشری است. نظام حکومتی موجود در ایران هرچند که نام جمهوری را یدک می کشد، ولی به علت ایدئولوژیک بودن، قانون اساسی آن اختیارات بنیادین در اداره کشور را بدون اعتنا به رای مردم به صنف خاصی تفویض کرده و در نتیجه با سامانه جمهوری مردمی در تضاد است. زیبایی جمهوری در اینست که مردم می توانند، به گفته کارل پوپر، حکومتی را که از آن ناراضی هستند بدون خونریزی عوض کنند و محکوم به پذیرش رهبران موروثی یا نمایندگان و رهبران برگزیده یک صنف خاص نباشند. دیدگاههای اقتصادی چپ و راست و میانه و دیدگاههای مذهبی همگی در یک رژیم مردمی و آزادیخواه جایگاه خود را دارند و باید آزادی بیان و فعالیت داشته باشند.
اگر ما بتوانیم چنین جبهه ای را، هم در کشور و هم در برونمرز، سازماندهی کنیم که در آن همه ما که به آینده ایران می اندیشیم، بدون انتظار تضمین کسب موقعییت و جایگاهی ویژه که مبتنی بر رای آزاد نباشد، در آن همصدا برای رسیدن به یک هدف تعریف شده، یعنی مثلا تدوین یک قانون اساسی روزآمد که حقوق همه مردم را رعایت و اداره کشور را بر پایه رای آزاد مردم و رعایت حقوق بشر تعریف کرده باشد مشارکت داشته باشیم، گامی بلند بشمار خواهد آمد. همکاری در تدوین چنین قانون اساسی، همبستگی تاکتیکی کنونی ما را ابدی خواهد کرد. تصور کنید که همه ما آن بخش از انرژی و ذهن خود را که اکنون در مصاف یکدیگر بکار می بریم به سوی یک هدف معطوف کنیم و با یاری جامعه بین المللی جمهوری اسلامی را وادار کنیم به یک همه پرسی برای تصویب آن تن در دهد.
اکنون، این فقط گذشته است که ما را با لگد به جلو می راند و ما تاثیری بر آنجا که ما را می برد نداریم، فقط امیدوارهستیم آن همانجا باشد که می خواهیم برویم. تصور کنید که ما خود آنجایی را که می خواهیم برویم تعریف کنیم و ذهن خود را از هرآنچه ما را سرگردان کرده، به گذشته وابسته کرده یا در پناه اندیشه ای که به ما امنیت کاذب می دهد قرار داده، آزاد کنیم. ذهن ما روشنفکران چتر نجات ماست، ولی فقط هنگامی عمل می کند که باز باشد.
شکی نیست که همبستگی هدفدار ما حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران را خواهد ترساند، و حاکمیت هم خواهد کوشید که ما را بترساند. ولی وقتی همه باهم باشیم، زندان و خشونت علیه چند تن از ما تلاش این همبستگی را نخواهد ایستاند، و اینگونه خطرها را برای ما در درون که در معرض مستقیم آن هستیم تحمل پذیرتر خواهد کرد. همانگونه که امام حسین فرموده: "هنگامی که ظلم حکومت می کند، زندان مقدس ترین مکان هاست".
بیایید راهی بیابیم که باهم باشیم.