هفتم نوامبر 1917 انقلاب شوروی که حاصل تلاش رهبران حزب بلشویک از جمله لنین ، تروتسکی بود به پیروزی رسید و حزب با تقسیم کار و وظایف در میان رهبران و اعضای خود هر یک را به گوشه ای جهت تثبیت و تحکیم حاکمیت و ایده های کمونیستی گسیل داشت . شور و حرارت پیروزی انقلاب و سرمستی از این پیروزی و همچنین ایدئولوژی خاص کمونیستی ، فضایی در حزب بلشویک و جامعه انقلابی فراهم نمود که رهبران حزب را در شرایطی آرمانخواهانه به تقلای گسترش آن در تمام جهان واداشت تا به اصطلاح طعم شیرین انقلاب پروتریایی به رهبری بلشویکها کام ملت های جهان و خلق ها را شیرین نماید ! غافل از آنکه اژدهای خفته دیکتاتوری به کمین نشسته و مترصد فراهم شدن فرصتی است تا سربرآورد . رهبر حزب به دلیل بیماری و سکته های پشت سرهم آرام آرام از صحنه سیاسی و نظریه پردازی کنار رفت و سرانجام لنین در سال 1922 تسلیم مرگ شد ، اما جالب آنکه از تمامی اعضای ارشد و رهبران حزب ، لنین تنها فردی بود که به مرگ طبیعی بدرود حیاط گفت و سایر اعضای حزب فرجامی متفاوت داشتند . آنان یا ترور شدند و یا در دادگاه های تاریخی محکوم به اعدام گشته ، به جوخه تیرباران سپرده شدند .
چهار دادگاه فرمایشی ، دهها متهم و احکام سنگین اعدام ، حاصل تصفیه های خونینی بود که استالین به واسطه آن توانست مقصود خود که همانا تسخیر تمامی ارکان قدرت و برپایی نظام تمامیت خواهانه بود را با رعب و وحشت و سرکوب برقرار سازد . نظامی که ایدئولوژی پایه آن و خشونت و قتل و سرکوب ابزار آن بود .
در این نوشته سعی بر آن است تا بدون ارائه تحلیل و اعمال نظر شخصی تنها با بیان و شرح تاریخ و وقایع روی داده در آن دوران قضاوت را بر خوانندگان واگذار نموده و واکنش های جهان در همان دوران تشکیل دادگاه های نمایشی مجددا بازخوانی و با نگاه امروزی به آن توسط خود خواننده مقایسه گردد .
" او توطئه گری بی پرنسیب است . در جهان همه چیز تابع حرص و آز بی حد و حصر او برای رسیدن به قدرت و حاکمیت مطلق است . او همیشه آماده است برای از میان برداشتن ما ، همواره تغییر کند و حتی به شکلی اساسی دگرگون شود . او تنها نگاهش را به حاکمیت مطلق دوخته است و برای دستیابی به آن هیچگونه رحم و گذشتی را روا نمی دارد و به محض دستیابی به آن تمامی عوامل یاری دهنده به خود را نابود می سازد . استالین عطش انتقام جویی بی پایانی دارد و همواره خنجرش را در زیر لباسش پنهان می کند . "
سرگئی بوخارین
1928 در ملاقات با کامن اف
در سال 1934 یعنی در سرآغاز سالی که پاکسازی های گسترده استالین در اتحاد جماهیر شوروی در حال برنامه ریزی بود و همچنان حذف برخی عوامل و اعضای حزب به واسطه ترور ادامه داشت ، سرگئی میرونویچ کیراف ، رهبر سازمان حزب کمونیست در لنینگراد و از منتقدین اقتصادی دبیرکل حزب توسط فردی گسیل شده از سوی استالین به نام نیکلایف به قتل رسید . شاید در ابتدا قتل کیراف با تاکتیک حذف تدریجی مخالفان صورت گرفت اما بعدها دستاویزی شد تا اکثر مخالفان و حتی افراد نزدیک به خود استالین به جوخه های تیرباران سپرده شوند و در واقع حذف ، سرکوب و پاکسازی حزبی با عمیق جلوه دادن این ترور و انگیزاسیون روندی سریع و ناگهانی بخود بگیرد تا بصورت جمعی در دادگاه به محاکمه و سپس از میان برداشته شوند تا آنانی که در پی اجرای وصیت نامه لنین بودند و برای اجرای آن قصد برکناری دبیرکل حزب را داشتند از سر راه او کنار گذاشته شوند . این که عنوان شد شاید در ابتدا ترور کیراف تاکتیک اصلی برای حذف ناگهانی مخالفان نبود به این دلیل است که ابتدا این ترور به برخی نفوذی ها که از مرزهای شوروی وارد شدند نسبت داده شد و بعدها آن ترور با اتصال نفوذی ها که ده ها تن از آنان اعدام شده بودند به مخالفان بهانه ای بزرگ برای حذف آنان برپا ساخت .
وصعیت اقتصادی شوروی در آن سالها روز بروز در حال سقوط بود و فشار اقتصادی و عدم پایبندی به وعده ها سبب انتقاد هایی از سوی فعالان حزب و مردم شده بود و با افزون شدن فشارهای سیاسی واکنش هایی در میان مردم پدید آمده بود به شکلی که انتشار وصیت نامه لنین ، جزوه های اقتصادی و انتقادی به شیوه حاکمیت استالین و شبنامه ها رو به فزونی بود و این امر بر ترس استالین و همچنین خشم او نسبت به مخالفان و منتقدان تاثیر فراوان داشت .
پس از قتل میرونویچ کیراف تا سال 1936 یعنی سالی که دادگاه های معروف استالین تشکیل شود ، وی با ایجاد کمیسیون هایی متشکل از جوانان حزبی اقدام به حذف افراد با سابقه ای که بعدها عناصر بریده از ایدئولوژی و غیرقابل اعتماد خوانده شدند ، نمود و در گام بعدی انحلال انجمن بلشویک های قدیمی را در سال 1935 اعلام کرد . برخی از این اعضای قدیمی باور داشتند که اعتراض آنان نسبت به ممنوع الچاپ شدن برخی آثار لنین ، انتقاد به وضعیت موجود و شخص استالین و مواجهه با کتابهایی که بطور مستمر به تملق نسبت به استالین می پرداختند از دلائلی بود که فشار بر آنان را افزون ساخت . از سوی دیگز پنهان کاری های استالین و ترس او از برملا شدن جنایاتش ، از جمله اعدام های مستمر ، تبعید ده ها هزار جوان مخالف به اردوگاه های کار اجباری ، اعدام کودکان بی سرپرست به اتهام سرقت و داشتن بیماری های مقاربتی ، قتل و ترور مداوم سران ارتش و ... سبب شد نزدیکان وی نیز به دلیل اطلاع از این جنایات در تیررس استالین قرار گیرند و یک به یک حذف شوند . در واقع تمامی همرزمان وی که روزگاری پابه پای یکدیگر تزار را سرنگون ساخته بودند اینبار خطری برای او محسوب می شدند ، اما دستاویز اصلی که می توانست کار را برای استالین به راحتی به پایان رساند ، انگیزاسیون و همچنین پافشاری بر اعتراف برخی از اعضای حزب در جاسوسی و قتل کیراف بود .
به هر روی دادگاه های استالین با قرائت کیفرخواست و اعلام اتهام ها آغاز شد . خیانت به طبقه کارگر ، جاسوسی ، خرابکاری ، کشتار جمعی از کارگران ، احیای سرمایه داری ، مشاوره جهت ترور رهبران شوروی ، از جمله اتهامات مطرح شده و تماما غیر مستند بود و عجیب آنکه با آن همه دستگاه عریض و طویل امنیتی حتی یک نسخه سند و مدرک دال بر اثبات اتهامات مطروحه ارائه نگردید و با توجه به شرایط بین المللی و سوالات فراوان در خصوص اسناد و مدارک ، ویشنیسکی دادستان کل کشور و منتسب استالین جهت توجیه غیر مستند بودن اتهامات به دفاعی غیر منطقی پرداخت و در دومین جلسه دادگاه گفت :
"جرم محکومان مسلم و آشکار است و سوال پیرامون اسناد و مدارک صحیح نیست ، چراکه طبق اصول عمده علوم مربوط به امور جنایی ، ارایه اسناد ضرورتی ندارد "
نکته جالب ، بازتاب دادگاه های استالین در شوروی و جهان بود ، چراکه وقتی برخی سران حزب محکم و استوار می ایستادند و می گفتند من مجرمم و باید اعدام شوم و در اعترافات سنگین با یکدیگر رقابت می کردند ، شگفتی بسیاری در میان ناظران پدید می آورد .
برخی از حضور روانشناسان و کسانی در زندان خبر می دادند که به امر هیپنوتیسم وارد بودند ، برخی شکنجه های قرون وسطایی را دلیل این اعترافات می دانستند و برخی تکنولوژی سرد شکنجه ، مواد مخدر و داروهای روانگردان را سبب صراحت در این اعترافات دروغ می خواندند ولی جالب تر از همه این ها عدم اقناع اذهان عمومی ، برخی نزدیکان به استالین ، مطبوعات و دولتها در این اعترافات بود . چراکه هرگز مجرم بودن افراد و حقانیت استالین نه بر کسی آشکار گردید و نه کسی بر آن باور داشت و واژگانی از مشکوک بودن دادگاه ها گرفته تا خواندن استالین بعنوان فردی دروغگو ، جاعل ، جائر و جنایت کار در مطبوعات دنیا منتشر گردید .
چند ماه پیش از آغاز محاکمات یعنی در اوایل سال 1936 سازمان امنیت شوروی طبق دستوری مشخص جلسه مشاوره ویژه با یکصد نفر از اعضای ارشد خود تشکیل می دهد و از توطئه ای بزرگ علیه رفیق استالین خبر می دهد . در این جلسه به ریاست ماچالوف به اعضا عنوان می شود که رهبری این توطئه بر عهده تروتسکی ، زینویف و کامنف و برخی دیگر از رهبران معترض است . ریاست جلسه که به نمایندگی از استالین سخن می گفت افزود دفتر سیاسی استالین و شخص وی این توطئه را مطلقا صحیح می داند ، از این رو وظیفه هر یک از بازپرسان ، گرفتن اعتراف از متهمان است . بر این اساس کمیته ای تشکیل و از بین آن چند گروه تحقیق و بازپرسی ایجاد نمود و ریاست آنرا به یاگودا ، کمیسر امور داخله واگذار کرد . همچنین مقرر گردید چند مامور مخفی که سابقه دوستی با متهمان را داشتند در زندان در کنار آنان قرار دهند و رهبری توطئه توسط متهمان اصلی را در اعترافات بیان نمایند و تاکید گردد که این افراد بر واژه خیانت اصرار فراوان ورزند و خود را بصورت مستمر خائن معرفی کنند .
در کل طرح استالین از این قرار بود که ده ها متهم که شخصیتی ضعیف تر از سایرین داشتند را به زندان مرکزی منتقل نمایند و با قراردادن شرایط سخت زندان و شکنجه ، توطئه علیه استالین ، به رهبری تروتسکی و برخی اعضای ارشد حزب که مخالف وی بودند را اعتراف کنند .
روزها بازجویی ادامه داشت و متهمان به شکل باور نکردنی در برابر تمامی فشارها مقاومت می کردند ، حتی اعتراف جاسوسان گسیل شده از سوی سازمان امنیت تاثیری بر روان آنان نداشت و نمی توانست مقاومت آنان را درهم بشکند و به همین دلیل استالین روز بروز عصبانی تر از قبل به دستگاه امنیتی و معاون خود یژوف می تاخت . در این شرایط بود که اندیشه ای از ذهن یژوف گذشت و با احضار یکی از متهمین به دفتر خود وی را بی گناه خوانده و برای اثبات آن و مراتب اخلاص خود به حزب خواهان همکاری وی شد . این امر سبب گردید که اولین اعتراف ها آغاز گردد و متهمین دیگر از جمله زینویف و کامنوف عامل اصلی ترور کیراف معرفی شوند و تصمیم آنان برای قتل استالین در ردیف اتهامی آنان بر اساس این اعترافات شود . گزارش عملکرد بازپرسان ، لحظه به لحظه برای استالین قرائت می شد و وی بر اساس برنامه خود اتهام هایی که باید مورد اعتراف متهمان قرار گیرد را بر آن اضافه و یا حذف می کرد .
شخص بعدی که مورد نظر یژوف بود ، پیکل رئیس دبیرخانه زینویف بود ، چراکه هم بلحاظ شخصیتی انسانی لطیف و دوستار هنر و ادبیات بود و هم بلحاظ جایگاه شغلی می توانست اعترافاتش مورد پذیرش سایرین باشد . بنابراین با همراه ساختن دوستانش که در سازمان امنیت نیز شاغل بودند و تغییر دادن شرایط بازجویی و وعده هایی به او که دوران اسارت را در یکی از تاسیسات ساختمانی در ساحل ولگا خواهد بود اورا نیز تسلیم نمودند . اما همچنان تیم بازپرسی در گرفتن اعتراف از سایر متهمان ناکام بود و همین امر سبب فریادهای خشم آلود استالین بر سر مجریان این پروژه شد تا در جلسه ای اضطراری راهی برای خروج از بحران و کاهش خشم دیکتاتور فراهم آورند . جلسه ای که میان ماچالوف و بازجویان تشکیل شد به بحث پیرامون متهمین و شیوه بازپرسی پرداخته شد که در این میان صورتجلسه ابلاغی کمیسر در خصوص منع شکنجه متهمان که در آن روزها به صورت نمایشی تنظیم شده بود از جمله موانع در اعترافگیری خوانده شد ، پس از طرح این موضوع سخنی از سوی ماچالوف مطرح گردید که سرآغاز اعترافگیری های آتی در سیستم امنیتی شوروی شد ، وی اظهار داشت که " به شما از جانب کمیسر اعلام می کنم که از این پس می توانید طبق تشخیص عمل کنید و هرکاری دلتان می خواهد انجام دهید ، از سر و کول متهمان بالا بروید و پیاده نشوید تا اعتراف بگیرید . " این جمله برای بازپرسان بسیار آشنا بود چرا که بار اول آنرا در سال 1931 از زبان استالین در اعتراف گیری از برخی رهبران منشویک ها شنیده بودند و با این تکرار دیگر حجت را بر خود تمام شده می دیدند .
در حین بازجویی ها که در زیر شکنجه صورت می گرفت مسائلی چون اعتقادات شخص ، فشار بر خانواده و مسائل عاطفی نیز در دستور کار قرار گرفت و با شناسایی نقاط ضعف متهمین هر یک را بگونه ای مورد آزار قرار می دادند ولی در عین حال کارآمدترین نوع اعتراف گیری شکنجه های فیزیکی و همچنین وعده های دروغین در خصوص آزادی و بی گناهی آنان بود . روزی برمان که ریاست بازپرسان را بعهده داشت هنگامی که از راهرو زندان عبور می کرد صدای نعره هایی را از یکی از اتاق ها شنید و وقتی وارد آن شد ، دید که یکی از بازپرسان " لیاند " را که استاد دانشگاه مارکسیسم لنینیسم لنینگراد است را مجبور به بلعیدن شیشه دوات روی میز نموده در حالی که ابعاد آن دو برابر مشت یک مرد بود . آن بازپرس چنان مجنون وار متهمین را آزار میداد که حتی بسیار سریعتر از بازپرسهای خبره و باتجربه به نتیجه می رسید .
در جای دیگر هنگامی که شکنجه های فیزیکی کارگر نمی افتاد فرزندان و خانواده متهمان به میدان کشیده می شدند ، مثلا اسمرینف یکی از افرادی که سالها در زندان بود و به دستور استالین در میان متهمین قرار گرفته بود در یکی از روزها با همسرش در زندان مواجه گردید که ظاهرا به وی اطمینان داده بودند که در صورت اعتراف از مرگ نجات خواهد یافت و حتی همسرش را تحت فشار وادار به همکاری نمودند تا در پروسه اعتراف گیری بازپرسان را همراهی نماید .
اما علیرغم تمامی فشارهای ممکن برخی از متهمین همچنان مقاومت می کردند و زیر بار اتهامات بازپرسان نمی رفتند و این موضوع بر خشم وصف ناپذیر استالین که همواره چهره اش را کبود و فریادش را به آسمان می برد می افزود . در جلسه ای میان ریاست بازپرسان و استالین که مقرر شده بود گزارش بازپرسی ها در اختیار استالین قرار گیرد موضوع مقاومت کامنوف و زینویف مطرح گردید . استالین پرسید : آیا می دانید شوروی با همه سرمایه هایش چه ارزشی دارد ؟ پاسخ شنید که بی نهایت است و قابل محاسبه نیست . استالین پرسید آیا کسی توان مقابله با این قدرت را دارد ؟ پاسخ شنید که هیچ نیرویی تاب مقاومت در برابر آنرا ندارد . و استالین در آخرین جمله اش فریاد زد که هرگز نگویید کسی اعتراف نمی کند و تا زمانی که اعتراف نگرفتید گزارشی برای من نیاورید .
بر این اساس فشارها چند برابر شد و بازپرسی به صورت شبانه روزی ادامه یافت ، اعتراف سایرین دائما در محضر کسانی که تن به اعتراف نمی دادند بازگو می شد ، شرایط عدم رسیدگی به بیماری و یا حتی تجویز داروهایی که بیماری را تشدید می کرد لحظه به لحظه عرصه را به آنان تنگ می کرد ، بازجویی هایی از نوع انگیزاسیون آزارشان می داد ، احضار اعضای خانواده و اعترافات آنان آرام آرام درهم می شکستشان و شکنجه های بی توقف توان و یارای مقاومت را از آنان سلب می کرد و از سویی وعده های استالین ذهنشان را بازی می داد و در نهایت مقاومت به پایان رسید . این خبر و پذیرش حضور در دادگاه از سوی متهمان نتوانست جلوی شادی استالین را بگیرد و در حالی که خبر را گوش می کرد سبیلش را تاب می داد و برای اولین بار عواملش را تحسین و تشویق می نمود . پس از ملاقات استالین با متهمان اصلی و اطمینان دادن به آنان که مخالف اصلی ما تروتسکی است نه شما و مطمئن باشید به شما و خانواده شما آسیبی نخواهد رسید ، شرایط برای زندانیان تغییر کرد ، شکنجه های جسمی متوقف شد ، غذای مناسب ، پزشک و دارو ، حمام و لباس مناسب در اختیارشان قرار گرفت تا هرچه سریعتر آماده حضور در دادگاه شوند . از سویی دیگر مقدمات تشکیل دادگاه فراهم می شد و استالین شخصا در تمامی مراحل دخالت می کرد ، از انتخاب سالن دادگاه گرفته تا تعداد و نام متهمین در دادگاه اول و تا گزینش خبرنگاران که به دستور وی همه باید از کارمندان سازمان امنیت و کاملا قابل اعتماد باشند . انتخاب سالن کوچک توسط استالین عامدانه و هوشمندانه صورت گرفت تا با گنجایش محدود بتوان ورود افراد را کنترل کرد . بطور دائم بر وعده های داده شده به متهمان و آرامش دادن به آنها تاکید می شد ، روزها پیش از آغاز دادگاه دادستان منتسب استالین به تمرین با مامورانی که باید در دادگاه اعتراف می کردند پرداخت و در تمرینی دیگر برخی از ماموران خبره و آموزش دیده می باید در جای جای دادگاه مستقر شوند تا هر صدایی را بلافاصله خفه کنند . اما هیچ یک از این کارها سبب نگردید که استالین بدون احتیاط عمل کند و درب دادگاه را بروی غیر خودیها بگشاید .
دادگاه با دادستانی وینشنسکی آغاز شد ، متهمان به طریقی شگفت انگیز و غیرقابل تصور برای خود اتهام می تراشیدند ، از داشتن وکیل سرباز می زدند ، خود را بی آنکه قاضی سخنی بگوید خائن ، حقوق بگیر فاشیسم و توطئه گر علیه سوسیالیسم می خواندند و وکلای آنان با اعلام جرم و اعتراف متهمان عنوان میکردند که وکیل مدافع جهت رد اتهامات وارده قصد دفاع ندارد !
یکی از وکیل مدافعان به نام برائود که در واقع باید وظیفه دفاع از موکلین خود را انجام می داد در دومین جلسه دادگاه چنین گفت : " در این پرونده هیچگونه تردیدی نسبت به واقعیات امر وجود ندارد و حق با رفیق دادستان است که گفته : از کلیه جهات خصوصا بازپرسی ، اعتراف شهود و ... همه موارد جرم مورد تایید قرار گرفته اند پس می نشینم و در رد اتهامات موکلینم هیچگونه دفاعی ندارم ." همچنین کازناچیف وکیل دیگر متهمان گفت : " جرایم موجود در پرونده نه تنها با اعتراف متهمان ، بلکه با شهادت شهود نیز مسجل شده است . گناه متهمان از حد و اندازه خارج است . " و همینطور وکیل مدافعی دیگر به جای دفاع از موکلینش در مدح و ثنای استالین زبان به تملق گشود و گفت : " یکصد و هفتاد میلیون مردم شوروی حائلی از عشق ، احترام و وفاداری به گرد رهبر خود کشیده اند که هیچکس و هیچ نیرویی یارای درهم شکستن آنرا ندارد . "
با آن رهبر ، با آن دادستان ، با آن متملقین حاضر در امور کشوری و با آن دستگاه مخوف امنیتی نباید انتظاری فراتر از این اعترافات می رفت . حدس و گمان ها در مطبوعات جهان و همچنین ناظران ، در این اعترافات این بود که این سخنان نه از روی خائن بودن افراد است و نه از روی مجرم بودن آنان ، بلکه گروکشی زنده ماندن و سپس آزادی و رهایی از شکنجه و مصون ماندن خانواده است که افراد را وادار به اینگونه اعترافات نموده و چنین مطرح می شد که این معامله ای است که میان بازپرسان و متهمان صورت گرفته تا هرکدام به خواسته های آنان عمل کنند ، شامل رافت و رحمت رفیق استالین خواهند شد . لذا هرکدام در بیان اعتراف و پذیرش اتهام اینگونه خودرا گناه کار تر از سایرین نشان می دادند . از سویی استالین را رهبری بی نظیر می خواندند ، از سویی خودرا مجرم و از سویی دیگر فشار و شکنجه را منکر می شدند .
زینویف از اعضای ارشد انجمن بلشویک های قدیمی در آخرین دفاع خود چنین می گوید " حزب به ما اعلام خطر کرد و یادآور شد که راه ما به کجا منتهی می شود . استالین در یکی از سخنرانی های خود خاطرنشان کرد که اقدام معترضان در حکم تحمیل اراده به حزب است . اما ما اعتنایی نکردیم . "
کامنف دیگر عضو ارشد انجمن بلشویک های قدیمی می گفت : " سومین بار است که برابر دادگاه قرار دارم ، دوبار زندگی به من بازگردانده شده ، گذشت هم اندازه ای دارد . ما کار را از حد و اندازه گذرانده ایم و فراتر رفته ایم و ما مجرمیم . "
بوخارین از رهبران نامدار بلشویک ها نیز در دادگاه سوم ، شکنجه و فشار در زندان را رد کرد و گفت : " اظهارات مطبوعات جهان را مبنی بر اینکه متهمان تحت تاثیر شکنجه و هیپنوتیسم و مواد مخدر به اعتراف وادار شده اند درست نیست و این پندارهای بیگانگان و افسانه های ضد انقلاب هاست. " و در ادامه استالین را امید بشریت خواند .
کارل رادک دیگر متهم حاضر در دادگاه اظهار می داشت : " دو ماه و نیم تمام بازپرس خور را آزار دادم ، در دادگاه سوال شد که آیا به هنگام بازپرسی در معرض شکنجه بوده ام ؟ باید بگویم که در مورد من ماجرا به گونه ای عکس بود . بازپرس مر شکنجه نکرد ، بلکه من اورا آزار دادم ."
همچنین گولتسمان اعتراف کرد که " در سفری در سال 1932 به دانمارک با تروتسکی در هتل بریستول ملاقات داشته و بر ضد استالین و از میان برداشتن او توطئه کرده است . "
هرچند که دیری نپایید تا این دروغ و دروغهای دیگر توسط مطبوعات کنجکاو برملا گردد . چرا که با پیگیری آنان مشخص شد که هتل بریستول در نروژ قرار داشته نه در دانمارک و اصلا این هتل در سال 1917 از بین رفته و چنین هتلی در سال 1932 اساسا وجود نداشته است .
این آخرین به اصطلاح دفاعیات متهمان در تاریخ سوم اوت 1936 بود و همه متهمین به نوعی خود را گناهکار خواندند تا شاید آخرین امیدها برای زنده ماندن و عمل شدن به وعده های استالین وجود داشته باشد . داوران که حکم را از پیش در دست داشتند با حرکتی نمایشی و برای نشان دادن استقلال دادگاه بیش از شش ساعت در اتاق مجاور دادگاه به شور نشستند و در ساعت دو بامداد حکم اعدام از طرق تیرباران در دادگاه خوانده شد . جالب آنکه حتی پنج مامور نیروهای امنیتی که در این اعترافات ساختگی با آموزشهای لازم و برای شکستن سایر متهمان حضور داشتند نیز فردای همان روز همراه با سایرین تیرباران شدند .
هنوز سایر دادگاه های استالین آغاز نشده بود که یکی از خشونتبار ترین جنایات به دستور شخص استالین آغاز شد و آن تیرباران حدود پنج هزار نفر از معترضان و مخالفان بود و مدتی بعد ، تهیه لیست پنج هزار نفری دیگر و اعدام دسته جمعی آنان در تابستان 1937 بود .
دور دوم ، دادگاه ها با همان شیوه پیشین و همان اتهام ها ولی اینبار با متهمانی دیگر آغاز شد ، رادک ، سربریاکوف ، سوکولنیکوف و ... به اتهام همکاری با تروتسکی ، زنیوف و کامنف محاکمه شدند و فرجام آنان نیز مانند متهمان پیشین شد .
نفرت و انزجار از این اعمال استالین تمام جهان را در بر گرفت و او چه در دوران حیات و چه پس از آن ننگی بر نام خود و دوران حکومت خود نهاد که برای همیشه از وی بعنوان جنایتکار علیه بشریت یاد شود.