دوم
تیرماه، سالگرد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی در زمان سلطنت محمدعلی شاه
قاجار است. به همین مناسبت تحلیل «دکتر ماشاءالله آجودانی» در این مورد
را مرور کنیم:
کیوان فروزان
...............................
«بحران مشروطیت ایران، در هنگام نگارش متمم قانون اساسی به اوج خود رسید. بحران از تناقضات عمیق و بنیادی ای سرچشمه می گرفت که در مشروطیت ایران وجود داشت و این زمان به عریان ترین شکل ها خود را آشکار می ساخت.
این دوران، از آشفته ترین دوران های سیاسی و اجتماعی آن سال های ایران است: دوران قدرت نمایی و استبداد و سرراسیمگی محمد علی شاه. مجلس ملی با کودتای او(در 23 جمادی الاول 1326 ه.ق. – دوم تیرماه 1278 شمسی) به توپ بسته شد. مخالفت او با مشروطیت و نظام پارلمانی به صورت تمام عیار علنی گردید. آزادی خواهان را می کشند یا به بند می کشیدند و دوره ی سیاه وحشت آغاز شده بود. به قول کسروی:
«آنانکه براستی آزادیخواه بودند، هر یکی به کنجی خزیده، دم
فروبستند. هرکسی می پنداشت دیگر نام مشروطه در ایران شنیده
نخواهد شد. تا کم کم آوازۀ ایستادگیهای تبریز پراکنده گردید...واز
اینجا روزنۀ امیدی در دلها پدید آمد.»
دعوای «مشروعه» با «مشروطه» بالا می گیرد. طرفداران استبداد و سخنگویان رسمی و غیر رسمی شان، این جا و آن جا می پراکنند که مشروطه با شرع سازگار نیست و این یکی، دشمن آن یکی است. شاه همچنان قدرت نمایی می کند و مجلس همچنان بسته است و تبریز در محاصره . آزادی خواهان یا گرفتارند، یا در تبعید و یا در تحصن. اوضاع شهرها از رشت و تبریز و اصفهان و یزد و کرمان و مشهد گرفته تا قم آشفته است.تهران هم وضع آشفته ای دارد، و این آشفتگی تا چند ماه بعد هم ادامه دارد، ناظم الاسلام کرمانی در یادداشت های مربوط به روز شنبه 28 محرم 1327 ه.ق (دوم اسفند(حوت) 1287 شمسی) می نویسد:
«از رشت تلفن کرده اند.یا مشروطیت را بدهید و یا آمادۀ جنگ
باشید...مسموع شد که پس از تصرف تبریز، باز اردو را عقب
نشانیده اند. و در مساله اصفهان مسموع گردید تلگرافی رسیده است که
اگر مشروطیت را دادند ،باید قانون اساسی تغییر نکند. اگر یک فصل
از فصول قانون اساسی تغییر کند ماها قبول نمی کنیم.امروز[درتهران]
بازارها بکلی بسته و تعطیل عمومی است...دیروز آقا سید علی آقا
خواسته است منبر رود،قزاق مانع شده است و نگذاردند. خیلی شهر
مغشوش و در هم است. خداوند خودش رحم فرماید.»
مستمسک اصلی محمد علی شاه ، در تعطیل نظام پارلمانی مشروطیت و دستگیری آزادی خواهان، در اساس این بوده است که مشروطه با شرع مخالف است. او و روحانیون طرفدارش به بهانه ی پاسداری از قوانین شرع، با خلاصه کردن مفهوم سیاسیِ حکومت استبدادی و شرعیِ مورد نظرشان در کلمه ی «مشروعه» یا «مشروطه ی مشروعه»، تعبیری که از مدتی پیش از آن بر سر زبان های مستبدان جاری شده بود، هم در حیطه ی شکل به جنگ مشروطه و اساسی ترین دستاورد آن یعنی نظام پارلمانی برخاستند و ستیزه ی کهنه ای را به شیوه ای تازه سامان دادند. در این جنگ و ستیز ، در حوزه ی مسائل نظری و تئوریک، با پیش کشیدن مفهوم سیاسی حکومت«مشروعه»، مباحث سیاسی تازه ای را بر اساس شرع، در مقابل مباحث نظری و سیاسیِ مربوط به مشروطیت مطرح کردند و در میدان عمل، با به توپ بستن مجلس، تعطیل روزنامه ها، بستن انجمن ها، فرستادن اردوی دولتی به قلب مبارزه یعنی تبریز، با اعدام و تبعید و زندان به کارزار آمدند و قزاق ها را به خیابان کشیدند.
قدرت خواهی و خود سری، حتی اغتشاش طلبیِ بسیاری از انجمن های مشروطه خواه، بدفهمی و کارندانی و کارشکنی انقلابیون افراطی، سوءاستفاده از آزادی بیان و قلم و مطبوعات، عامل مهم و موثر در تسریع حمله ی مخالفان در هر دو جبهه، جبهه ی نظر و جبهه ی عمل بوده است.
افراطیون در عمل نشان می دادند که آن چه از مشروطه آموخته اند گاه تا چه حد سطحی،نابهنجار و ویرانگر بوده است. چنان ویرانگر که امروز یکی از سرشناس ترین مورخان دوره ی ما را وادارد که از سرخشم و دردمندی در ارزیابی کارنامه ی آنها بنویسد:
«جبهۀ افراطیون نه خدمتی به آزادی و دموکراتیسم کرد، نه بصیرت و
خردسیاسی داشت که در سیر حوادث روش منطقی پیش گیرد، به
همین سبب در مجلس ملی و جامعه آزادیخواه از منزلت و اعتبار
سیاسی برخوردار نبود. سهم افراطیون به کتاب مشروطیت خشونت
عریان بود، عاملی که در حد خود، در انهدام مجلس مسئولیت
داشت.»[فریدون آدمیت]
احتشام السلطنه رییس با فرهنگ و آزادی خواه مجلس ملی در خاطرات ارزنده اش به جان محمد علی شاه دعا می کند که اگر او مجلس را به توپ نبسته بود و در نتیجه، قیام مردم را برای حفظ مشروطیت بر نمی انگیخت، مشروطه خواهان با خود سری ها و مداخلات بی مورد و بی جایشان، مردم ما را علیه مشروطه بسیج می کردند و حاصل آن همه تلاش را به آسانی به باد می دادند. داوری او در چگونگی وضعیت آن دوره ی بحرانی و بیان موانع پیش رفتِ دموکراسی در ایران از جهات مختلف در خور نقل و بررسی است. حیفم آمد که حاصل سخن او را، گرچه کمی طولانی است، به عینه نقل نکنم. می نویسد:
«زیاده روی و هرزه گی و هتاکیِ جمعی اوباش و اراذل که به نام
مشروطه دست تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم
دراز کرده بودند، اکثریت و عامۀ مردم را از مجلس و مشروطه متنفر
ساخته بود. تا جایی که احتمال داشت همان بیست تا سی هزار تن
مردمی که در طهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت
انگلیس تحصن اختیار نمودند، بزودی برای تعطیل مجلس و برچیدن
بساط انجمن ها و جرائد هرزه و هتاک قیام نمایند...عقیدۀ من اینست
که محمدعلی شاه در آن حرکتی که کرد[منظورش به توپ بستن مجلس
است] فی الواقع، خدمتی به مشروطیت و بقاء آن نموده (عدو شود
سبب خیر اگر خدا خواهد). زیرا، همانطور که بالا ذکر شد، کار مجلس
و فساد و سیاهکاری های جمع سرشناس وکلاء و تندرویهای بی مورد
موقعِ جمعی دیگر از ایشان و اعمال بی رویه و ناسالم انجمن ها و
مندرجات جراید به جائی رسیده بود که اگر محمد علی شاه مرتکب
آن خطای توام با خریت نشده بود، دیری نمی گذشت که طبقات
مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشه وران بر ضد مجلس قیام
می کردند و آن بساط را بر می چیدند و اگر چنین اتفاق می افتاد،
بی گمان تا یک قرن دیگر هم هیچکس و هیچ قدرتی جرات نمی کرد
نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد»
مجدالاسلام کرمانی یکی از روزنامه نگاران و مشروطه خواهان آگاه این دوره است. تاملات تاریخی او در زمینه ی «فلسفه تاریخی انحطاط مجلس» حاوی نکات تازه، جالب و دست اول است. او در داوری خود درباره ی خشونت و بی عدالتیِ صاحبان جراید، انجمن ها و افراطیون مشروطه خواه از آن چه که احتشام السلطنه نوشته است، پافراتر می نهد و از «عقیدۀ خاص» خود چنین پرده بر می دارد که اگر «ملت ایران» همان قدر که محمد علی شاه با آنها «اظهار مساعدت» کرده بود با شاه همراهی می کردند، شاه به این خیال نمی افتاد که مجلس را به توپ ببندد. می نویسد:
«حالا از روی انصاف می گوئیم اگر آن همه فحش که به شاه دادند و
نوشتند به بنده و غیره داده بودند و زورش می رسید، فورا مجلس را به
توپ می بست و آحاد اعضای آن را از دم شمشیر می گذرانید، باز
خیلی باید از این شاه تشکر کرد که بعد از غلبه چندان بر مردم
سختگیری نکرد.»
جوهر سخن مجدالاسلام این است که از آستین خشونت، جز خشونت سر نمی کشد. و خشونت هم در ابتدایی ترین شکلش محصول جهل است و ناآگاهی. وقتی کارکج فهمی و نادانی-به قول او- تا بدان جا بکشد که برداشت رهبران انجمن های مشروطه خواه از مفهوم «گارد ناسیونال» و معادل آن «قشون ملی» این باشد که « حتما باید ملت در مقابل دولت دارای قشون و استعداد نظامی باشد» نتیجه ی طبیعی چنین برداشتی هم، رفتاری است که می توانستند با احتشام السلطنه رییس آزادی خواه مجلس وقت داشته باشند و عرصه را از هر سو بر او تنگ کنند.
با این همه بی انصافی است که نام مشروطه خواه برجسته ای چون تقی زاده را، جزو افراطیون ذکر کرد و نوشت که کسانی چون او خدمتی به دموکراسی و آزادی نکردند و در انهدام مجلس ملی مسئولیت داشتند. و بدتر از آن نقش روحانیونِ طرفدار استبداد را در انهدام این مجلس، ناچیز جلوه داد و حتی از ذکر نامشان پرهیز کرد. حقیقت این است که تاریخ معاصر ما از درونِ توازن و تعادل سر بر نکرده. دوره ی تاریخ جدید ایران، از قاجار تا به امروز، در بزنگاه های حساس تاریخی، در گذرگاه های «خشونت» و افراط و تفریط شکل گرفته است و ساخته شده است. اگر چنین نکته ی مهمی در طرح و تحقیق تاریخ معاصر ایران نادیده گرفته شود، کار تحقیق، از تفکر و تعقل ، تفکر و تعقل تاریخی بی بهره خواهد ماند...»
مشروطه ی ایرانی/ ماشاءالله آجودانی- نشر اختران -چاپ نهم برگ های 21 تا 25