ایران نوین

Wednesday, August 24, 2011

تجزیه طلبی و راه رویارویی با آن

شعار تجزیه طلبی و جدایی خواهی که گهگاه از سوی برخی افراد ناآگاه فریب خورده یا خود فروخته مطرح می شود، نباید باعث انحراف و سر در گمی آزادیخواهان از مسیر درست رسیدن به استقلال و آزادی و استقرار حاکمیت ملی گردد.

در درازای تاریخ پر نشیب و فراز ایران که غالباً با فرمانروایی خودکامگان و مستبدان همراه بوده، مسـئله جدایی خواهی گاه و بی گاه آشفتگی هایی را پدید آورده است. در گذشته شکل برخورد با تجزیه طلبان به گونه‌ای بود که اکنون دوران آن سر آمده است.

در دوران پیشین، اگر شخصی یا گروهی در گوشه‌ای از خاک ایران عَلَم طغیان یا خودمختاری بر می افراشت، پادشاه که فرمانروای مطلق و حاکم بی چون و چرای کشور بود، با لشگر کشی و از میان بردن جدایی خواهان آرامش را برقرار می کرد. گاه نیز فرمانروا بود که در جنگ شکست می‌خورد و چه بسا با کشته شدن او، پادشاهی به تجزیه طلب منتقل می شد.

یکی از نمونه‌های تاریخی خروج محمود، رئیس طایفه غلجایی، از منطقه افغانستان بود. او که در تاریخ به محمود افغان معروف است، نخست پرچم جدایی و استقلال بر افراشت، سپس با آگاهی از ضعف تصمیم گیری دربار صفوی به رویارویی با پادشاه پرداخت وپس ازتسخیراصفهان و تسلیم شاه سلطان صفوی خودراپادشاه ایران خواند.

پدیده تجزیه طلبی و جدایی خواهی نه تنها در طول تاریخ در کشور ما، بلکه در سایر کشورها هم وجود داشته و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای جهان دیده می شود.

در دوران اخیر، نحوة برخورد دولت ها با این پدیده به دو شکل انجام گرفته است. در کشورهایی که حکومت هایشان به شیوه دیکتاتوری اداره می شود، برخورد با تجزیه طلبان نظامی و قهرآمیز است.

در گذشته با شکست نظامی جدایی خواهان موضوع خاتمه پیدا می کرد، ولی اکنون با وجود شکست نظامی، به صورت عملیات چریکی و گاه همراه با عملیات انتحاری می‌تواند ادامه یابد و تنها با پیروزی نظامی نمی‌توان شعله های آتش آنرا خاموش کرد.

تجربه پاکستان که به استقلال بنگلادش انجامید و اریتره و سودان که منجر به پدید آمدن سودان جنوبی گردید را می‌توان در ا ین زمره دانست.

شعار تجزیه طلبی در کشورهای صاحب دمکراسی نیز دیده شده است، اما به دلیل عدم استقبا ل مردم منطقه، موفق نبوده و راه به جایی نبرده است.

نمونه‌هایی از این نوع در اروپا، کُرس (فرانسه) باسک (اسپانیا و فرانسه)، کاتالان (اسپانیا)، ولز و اسکاتلند (انگلستان) و کِبِک (کانادا) مشاهده می شود. در این کشورها در رویارویی با تجزیه طلبی کمتر از زور و نیروی نظامی استفاده می شود، حتی در مواردی، مانند «کِبِک» برای آگاهی از خواست مردم همه‌پرسی نیز انجام داده‌اند ولی اکثریت خواهان ساکنان منطقه خواهان جدایی واستقلال نشده اند

حال این پرسش پیش می‌آید که چرا شعار تجزیه طلبی در سرزمین های عقب‌مانده یا قدرتمند اقتصادی و نظامی که مردم از آزادی و مردم سالاری برخوردار نیستند، شعار جدایی خواهی حمایت مردمی می‌یابد ولی در کشورهای صاحب دمکراسی نه؟

پاسخ به این پرسش در آن نهفته است که مردم این کشورها از نعمت آزادی و حاکمیت ملی برخوردار و در سرنوشت سیاسی کشور و امور منطقه خود دخالت دارند یعنی، شرایطی که باعث شکوفایی اقتصاد و رفاه زندگی می شود.

در کشورهای عقب‌مانده یا عقب نگاه داشته شده، نبودِ آزادی که با نبودِ استقلال به مفهوم واقعی آن همراه است، مانع و سدّی در برابر شکوفایی استعدادها ایجاد می‌کنند که منجر به عقب‌ماندگی اقتصادی و گسترش فقر در جامعه می گردد. شعار تجزیه طلبی که استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و بهبود شرایط اقتصادی را وعده می دهد، می‌تواند مقبولیت مردمی پیدا نماید.

نبود ِ استقلال و آزادی همراه با نارضایتی مردم از حکومت گران گاه می‌تواند به مذهب نیز حقانیت بخشد و دکّانداران دین با طرح شعار استقلال، آزادی و دادن وعده شرایط بهتر اقتصادی و رفاه زندگی از حمایت آن‌ها برخوردار گردند و پس از رسیدن به قدرت، همه آثار آزادی و استقلال به مفهوم واقعی آنرا پایمال کرده و فقر و تهی دستی جامعه را به مراتب بدتر از گذشته سازند.

آنچه در ایران و کشورهای همجوار ما اتفاق افتاد و بی تردید با سلطه گری و استعمار پیوند داشت و اکنون می‌رود تا در کشورهای خاورمیانه عربی تکرار گردد، نمونه‌هایی از این دست می باشند.

بنابراین، آزادیخواهان و ملی گرایانی که به حق نگران تجزیه ایران هستند باید پیش از هر چیز در جهت تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری و از میان برداشتن تبعیض که همزاد استبداد و خودکامگی است، تلاش و کوشش نمایند.

زمانی که در ایران آزادی و استقلال واقعی و عدالت اجتماعی تحقق یابد، بی تردید شعار تجزیه طلبی- ولو از پشتیبانی بیگانگان هم برخوردار باشد - ره به جایی نمی‌بَرَد و مردم میهن دوست استان ها و اقوام غیور و سلحشور ایران هیچ‌گاه حاضر به جدایی از سرزمین مادری و رسیدن به جدایی یا پیوند با هیچ همسایه‌ای نخواهند بود و چون گذشته با تکیه بر مشترکات فرهنگی، شکوفایی و یگانگی خود را پاسداری خواهند کرد.

باید دانست که اقوام تشکیل‌دهنده ملت ایران، تا چه اندازه به ایران دلبستگی دارند و چگونه با گزینش نام های ایرانی، برپایی آئین ها و سُنّت های ملی به بهره برداری از نام و شرافت اسطوره های تاریخی احترام می‌گذارند و به حفظ یکپارچگی سرزمین مادری که هویت ملی آنان را تشکیل می دهد، پایبند و معتقد هستند. اقوام غیور و میهن پرست کُرد که نگارنده افتخار تعلق به آن قوم را دارد تاریخ تأسیس امپراتوری ایران زمین را به جای روزِ به پادشاهی رسیدن کوروش بزرگ، روزِ بنیانگذاری سلسله ماد می‌دانند و قوم کُرد را به درستی آغاز کننده نظام امپراتوری بشمار می آورند. از این رو، هموطنانی که نگران شعار تجزیه طلبی و جدایی خواهی که این روزها به گوش می‌رسد هستند، بیش از هر چیز باید بکوشند استقلال-آزای و حاکمیت ملی راجایگزین نظام استبداد سیا سی- مذهبی حاکم برکشورسازند وهمه اقوام وتیره های ایرانی رادر هماهنگی های برابر قراردهند.

کسانی که می‌گویند «اگر قرار باشد یک وجب خاک مقدس ایران از مام وطن جدا گردد، پشت سر نظام می ایستیم» باید توجه داشته باشند که وجود و تداوم نظام کنونی است که خطر تجزیه طلبی را پدید آورده و به آن دامن می زند. از این رو، برای حفظ تمامیت ارضی به جای آنکه پشت سر حکومت استبدادی قرار گیرند بهتر است که در رویارویی با آن برخاسته و با برپایی نظامی برخاسته از اراده مردم، آزادی‌های فردی و اجتماعی را تحقق بخشیده و به وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به بیگانگان پایان دهند.

باید توجه داشت که سردمداران جمهوری اسلامی به دو دلیل از طرح شعار تجزیه طلبی ناخرسند نیستند:

1- به دلیل آنکه آزادیخواهان و مخالفان استبداد مذهبی به جای رویارویی با نظام پشت سر آن‌ها قرار گیرند.

2- با توجه به آنکه سرنگونی جمهوری اسلامی در پیدایش یک همبستگی ملی و سراسری است. به همین دلیل با همه توان و قدرت استبدادی مانع شکل‌گیری این همبستگی در درون کشور شده و اکنون نیز از راه‌ها و شیوه‌های گوناگون می کوشند مانع ایجاد همبستگی ملی میان ایرانیان بیرون از کشور شوند.

طرح شعار تجزیه طلبی می تواند در میان آزادی خواهان تفرقه ایجاد کرده مانع شکل گرفتن همبستگی ملی گشته و یا دست کم آنرا به تأخیر اندازد.

پس از فروپاشی روسیه شوروی اگر در ایران نظامی صاحب دمکراسی وجود می داشت، این امکان می‌بود که بخش‌هایی از سرزمین های جدا شده از سرزمین مادری به دامن وطن برگردند و این امید هم بود که با یکی شدن مردم سرزمین هایی که از هزاره های گذشته دارای تاریخ و فرهنگ مشترک بوده‌اند با یک اتحاد وپیوند اقتصادی – سیاسی قدرتی پدید آورند که حافظ بقای آنهادر دنیای آشوب زده ومتحول کنونی باشد ولی وجود حاکمیت استبداد مذهبی بر ایران و سیاست‌های نادرست و نابخردانه ای که کاربدستان جمهوری اسلامی پیش گرفته اند، امکان سودبری از فرصت تاریخی پدید آمده را در التیام بخشیدن روابطه ارمنستان و آذربایجان شمالی هم آهنگی میان آن‌ها با ایران را از میان برد. فرصت بی مانندی که امکان تکرارش در شرایط فعلی بسیار ضعیف بنظر می رسد.

اکنون اگر بیست و هفت کشور اروپایی با فرهنگ، زبان و تاریخ متفاوت و برخوردهای نظامی خونین می‌توانند به خاطر منافع مشترک با هم متحد شوند، دلیلی وجود ندارد که مردم سرزمین هایی که دارای تاریخ، فرهنگ، گاه آداب و رسوم و زبان مشترک هستند نتوانند اتحاد اقتصادی و سیاسی قدرتمندی را بنیان گذارند.

تنها راه برآورده شدن این آرزوی بزرگ آن است که مردم در این سرزمین ها از نعمت استقلال و آزادی برخوردار باشند تا در سایه مردم سالاری، دولت مردانی بر گزینند که به منافع بزرگ این اتحاد و قدرت بزرگ برآمده از آن بیاندیشند و به خواست مردم خود جامة عمل بپوشانند و با تلاش‌های خود، آسیای مرکزی و غربی و نیز قفقاز تاریخی را به منزلت فرهنگی و سیاسی که در گذشته داشت، باز رسانند. بی تردید این اتحاد همانند اتحادیه های دیگر آسیایی موجب رشد و پیشرفت کشورهای تمدن ساز یاد شده آسیایی خواهد شد.



مهندس هوشنگ کردستانی

Monday, August 8, 2011

کشمکش های درون نظام جمهوری اسلامی نشانه شتاب در فروریختن آنست

اختلاف میان جناح استبدادی خامنه ای و شبکه مشکوک احمدی نژاد- مشائی که همواره دامنه اش گسترش می یابد، برخی از آزادیخواهان را به این تصور انداخته است که گویا ریشه نفاق در آنست که احمدی نژاد می خواهد ایرانیت را بر اسلامیت برتری داده یا دست کم هم تراز آن قرا ردهد. واقعیت اما این است که نفاق میان این دو گروه مربوط به مسائلی مهم تر از این هاست. تلاش شبکه احمدی نژاد در آن است که می خواهد قدرت را به سود خود از دست بخش حاکمان قشری مذهبی بدر آورد.

آزادیخواهان ملی گرا نباید دچار این توهم شوند که گویا این شبکه دارای تفکر ملی است و به ایران و گذشته و آینده آن می اندیشد.

این شبکه بی تردید در سرکوب آزادیخواهان، حفظ قدرت، تداوم استبداد و چپاول سرمایه های ملی تضادی با مافیای وابسته به خامنه ای ندارد. مسئله بر سر این است که چرا خودشان در رأس هرم قدرت و چپاول انحصاری سرمایه های ملی نباشند؟

برای آگاهی هموطنانی که ممکن است تصور کنند، نفاق و دودستگی میان این دو مافیای قدرت درون حاکمیت جمهوری اسلامی، که به دلیل یکی به اسلام و دیگری به ایران است، یادآور باید شد که یک ایرانی اصیل، هرگز نمی گوید تاریخ کشور ما با یورش تازیان به ایران و سقوط امپراتوری ساسانیان آغاز می شود! مطلبی که که احمدی نژاد در دور نخست منصوب شدنش به ریاست جمهوری اسلامی بیان کرد و ماهیت واقعی خود را نشان داد.

یک ایرانی- ولو آنکه زمامداری آن به ناحق باشد- هیچگاه تظاهرات آزادیخواهانه و مسالمت آمیز هموطنان خود را به خاک و خون نمی کشد.

ممکن است بگویند که احمدی نژاد مأمور بود و معزول، مانند استدلال نادرستی که در مورد بسیاری از زمامداران گذشته می شود.

یک ایرانی اصیل- همانگونه که داریوش بزرگ از پروردگار خواست- باید از دروغ پرهیز کند نه آنکه آسمان و ریسمان را بهم ببافد و دروغ را رواج دهد. از این رو، باید توجه داشت که اختلاف باند احمدی نژاد مشائی با جناح خامنه ای بر سر حذف یکدیگر و حفظ قدرت مطلق و سوء استفاده های سیاسی و اقتصادی ناشی از قدرت است.

بنابراین، نباید در دام بازی ها و ترفندهای ناشی از مبارزه کسب قدرت میان جناح های حاکمیت افتاد و اشتباهات گذشته را تکرار کرد.

برخی از شخصیت ها و سازمان های سیاسی برون از حاکمیت زمانی امید به سردار باصطلاح سازندگی بسته بودند که نادرست در آمد. با گذشت زمان معلوم شد که آن ها برای منافع شخصی به پا خاسته بودند. سپس شعار «در انتخابات شرکت می کنیم تا تمرین دمکراسی کرده باشیم» را مطرح نمودند. بدون توجه به این اصل که در یک نظام استبدادی که نامزدهای انتخابات آن باید از صافی شورای نگهبان بگذرند و سرسپردگی خود را به قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه ثابت کرده باشند، تمرین دمکراسی نمی شود کرد. اکنون نیز مبارزان باید هوشمندانه، نیرنگ ها و ترفندهای رژیم را دریابند و تنها در پدید آوردن نیروی جایگزین واقعی «ملت ساخته» تلاش نمایند.

وظیفه ملی و میهنی در این است که با برخورداری از نیروی پرتوان مردمی که در نظام ولایت فقیه جانشان به لب رسیده است به عمر استبداد مذهبی پایان داده و از تکرار استبداد به هر شکل و زیر هر نام در آینده ایران جلوگیری بعمل آورد.

با توجه به اینکه گردانندگان نظام، چه روحانی نما و چه مکلاّ و «کاپشن پوش»، سعی در عقب نگاه داشتن مردم داشته و دارند، باید به مردم آگاهی داد و آنان را نسبت به واقعیت های امروز جهان آشنا کرد و تأثیر عوام فریبی، جن گیری، سر چاه جمکران کشاندن ها و دیگر رفتارهای عوام فریبانه را بی اثر ساخت.

باید توده مردم آگاه گردند و از خود بپرسند چگونه است که خداوند یک عده آدم دیوسیرت و چپاول گر را به نمایندگی از سوی خود برای حکومت کردن بر آن ها برگزیده است؟ یا آنگاه که جانیان ضد بشری که خود را جانشین پیامبر می نامند و جوانان برومند و آینده سازان ایران زمین را به خاک و خون می کشند چگونه پیدا شده و از کجا این طایفه ددمنش جانشین پیامبر شده اند؟

اکنون که عده ای عوام فریب دیگری پیدا شده اند و خود را نماینده امام غایب می نامند و ادعا می کنند که توسط تلفن همراه با او در تماس و ارتباط هستند، مردم باید فکر کنند، چگونه «امام غایب» این عوام فریبان را شناسایی و به نمایندگی خود تعیین کرده و انسان های باشرف و پاکدامن را از نظر انداخته است؟

رهایی از استبداد، جبران عقب ماندگی های تاریخی و همگام شدن با کاروان پرشتاب تمدن که هر روز با سرعت به پیش می تازد و دست آوردهای تازه ای به مردم جهان عرضه می دارد، در امید بستن و دنباله روی از سرداران باصطلاح سازندگی و مدعیان اصلاح نظام از درون نیست، امید بستن به شبکه ای که برای پیروزی در مبارزه کسب قدرت به دروغ می خواهد ایرانیت را بر اسلامیت برتری داده و یا هم تراز آن بگذارد نیست. باید به روشنی نشان داده شود که تحقق استقلال، آزادی و حاکمیت مردم از حداقل خواست های ملت ماست و از آن به هیچ وجه کوتاه نخواهد آمد.

استقلال و آزادی دو روی یک سکه هستند. مردمی که آزادی ندارند از استقلال کشورشان دفاع نمی کنند و مردمی که فاقد استقلال هستند آزاد نیستند.

در شرایط کنونی ایران، آزادی در حداقل های آن هم وجود ندارد. استقلال آن نیز در گرو زد و بندهای سیاسی پشت پرده است. در چنین جامعه ای نه عدالت به وجود می آید و نه پیشرفت.

این ادعای نادرست که برخی از مخالفان نظام هم ندانسته آنرا بیان می کنند که نظام کنونی مستقل عمل می کند، پس استقلال وجود دارد، اگر به مفهوم درست ناوابستگی توجه شود سخن درستی نیست. استقلال تنها در شعار دادن های توخالی، اتخاذ سیاست های نابخردانه و دشمن تراشی های بی جهت خلاصه نمی شود. کشوری که در همه زمینه ها، از فراورده های صنعتی گرفته تا تولیدات کشاورزی نیازمند بیگانگان است، کشور مستقلی نیست. کشوری که فروشگاه بزرگ ساخته های «بنجل» و وازده خارجی شده است، مستقل نیست. کشوری که اقتصادش تک محصولی و وابسته به نفت است نه تنها مستقل نیست، بلکه تاراج دهنده منابع ملی است.

اگر روزی قدرت های بزرگ دامنه تحریم ها را تا حد جلوگیری از فروش نفت گسترش دهند، برخلاف دوران زمامداری مصدق که اقتصاد بدون نفت پدید آمد و کشور را به سامان می رساند، شیرازه امور کشور از هم فرو خواهد پاشید.

تاریخ نشان داده است که جناح های حاکمیت جمهوری اسلامی در هر زمینه ای هم که اختلاف داشته باشند در سرکوب آزادی خواهان با یکدیگر هم رأی و همراه هستند.

افزون بر آن که قتل های زنجیره ای و یورش به خوابگاه دانشجویان که اتفاق افتاد و روی آن سرپوش نهاده شد، کشتارهای وحشیانه و ددمنشانه پس از انتخابات در دوره دهم ریاست جمهوری اسلامی، گویای آنست که سردمداران رژیم با هر حرکت آزادیخواهانه همانند حرکت های مخالف نظام در کلیت برخورد می کنند. این خصلت و طینت همه قدرت های تمامیت خواه و استبدادی است.

کاربدستان همه گروه ها و جناح های نظام به خوبی آگاهند که پس از پایان یافتن عمر رژیم ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، در نظام مردم سالار آینده نه تنها جایی ندارند بلکه می بیاست در یک دادگاه صالحه که آزادانه و بر مبنای حقوق بشر تشکیل می شود، پاسخگوی جنایت های چند دهه خود باشند. اگر گفته نشود که سرنوشت صدام حسین در انتظار آنان است، به یقین سرنوشت حُسنی مبارک را باید انتظار داشته باشند. این آرزوی دوری نیست. فرو ریختن پایه های نهادهای گوناگون استبداد، این نوید و امیدواری را به ملت ایران داده است. *


هوشنگ کردستانی

Saturday, August 6, 2011

آرزوهای نسل جوان، کردار بختیار، آرمانهای مشروطه

سد و پنج سال از نهضت مشروطیت ایران، رویدادی که تاریخ ایران را دگرگون کرد می گذرد. جامعه ایران با این دگرگونی از اعماق تاریک عقب افتادگی و ارتجاع به دنیای جدید پا گذاشت و از بعد مادی و اقتصادی دچار تحولی شگرف گشت. اما خواست اصلی مبارزان صدر مشروطه و مردمی که جان بر کف برای دستیابی به آن ارمانها بپا خواسته بودند نه تنها محقق نشد، بلکه نوادگان آن نسل از ایرانیان – نسل جوان امروز- همچنان برای دست یابی به آن خواست ها تحقیر، دستگیر، زندانی، کهریزکی و کشته می شوند.

پرسش این است که چرا نتوانستیم؟ مردم خود نخواستند یا رهبران سیاسی و فکری جامعه مرتکب اشتباه شدند؟!

از نگر من، مردم در ابراز خواسته ها و پیگیری مطالباتشان هرگز از پای ننشسته اند. با نگاهی گذارا به تاریخ معاصر و بخصوص جنبش بزرگ اخیر ملت ایران که جامه سبز بر تن کرد، می بینیم که آن آرمانها زنده و آن آرزوها خواستنی است.

در مورد رهبران فکری و سیاسی اما باید با درنگ بیشتری به قضایا نگریست. باید ببینیم چرا از دل جامعه عقب نگهداشته شده ایران در عهد قاجار مردان بزرگی چون مشیرالدوله پیرنیا، کسروی، دهخدا، بهار، مصدق و ... پا به عرصه وجود می گذارند و نامداران تاثیر گذار عصر پهلوی امثال آل احمد، بازرگان، شریعتی و ... می شوند.

باید ببینیم چه عواملی باعث شکست دولت ملی دکتر محمد مصدق می شود؛ دولتی که با شعار استقلال سیاسی و انتخابات آزاد ( شعاری که هنوز خواست ملت است) از مردم رای اعتماد گرفت. دولتی که قصد اصلاح قانون انتخابات و از جمله دادن حق رای به زنان داشت.

باید پرسید چرا صدای دکتر بختیار ر دوره سی و هفت روزه صدر اعظمی اش شنیده نشد؟! بختیاری که تمام خواستهای سیاسی – تاریخی ایرانیان و آن ملت به پا خواسته و خسته از استبداد را پاسخ داد و در نخستین روزهای نخست وزیریش با انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی، لغو سانسور و آزادی مطلق مطبوعات اولین گام ها را در راه استقرار دمکراسی در ایران برداشت .

دکتر شاپور بختیار یکی از سه تن امضا کنندگان نامه ای خطاب به محمد رضا شاه در سال 56 بود، که لزوم بازگشت حکومت قانون و آزادی های سیاسی را گوشزد میکرد. او که ژرفای بحران سیاسی، اجتماعی حاکم بر ایران را دریافته بود، از سویی از پافشاری همواره ی خود بر استقرار حکومت قانون و از سوی دیگر، از رویارویی و مرز بندی با قدرت گیری قشریون مذهبی باز نایستاد.

در آن نا بسامانی و آشفتگی، با مردم سخن گفت و از آنان خواست تا به خود و هویت ملی خود اعتماد کنند. ضمن نکوهش خود کامگی نظام استبدادی موجود که مملکت را بسوی انفجار کشانده بود، ملت را ازهیجان های ویرانگر و بیباکی نسنجیده بر حذر داشت، دعوت به استقرار نظامی قانونمند و دمکرات نمود و برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران که همانا راهبر او در اقداماتش بودند کوشید.

شوربختانه ملت ایران به دلیل سده ها تجربه استبداد، فقدان آموزش و آگاهی های سیاسی، این اقدامات را نادیده گرفت و درنیافت که این دست آورد ها همانا جامه ی عمل پوشاندن به خواست های انقلاب است. مردم ایران که استبداد تمام راهها را برای ابراز نظر سیاسی به رویشان بسته بود، اعم از شهرنشین و توده های حاشیه نشین برآمده از اصلاحات ارضی ، به جای همبستگی و حمایت از دولتی که تبلور خواسته های ملت بود، اولویت را در آن دید که بر حس انتقام جویی و تنفر خود میدان داده و هشدارهای پی در پی و اعلام خطر در مورد بر پایی حکومت استبدادی مذهبی را نادیده بگیرد.

برای نسل امروز نیز دکتر بختیار یک الگو و نمونه است. در جامعه ای که نسل جوان در آن گذران زندگی می کنند وسیاست بازان سست عنصر و نا پایداری چون خاتمی با کمک امواج تبلیغاتی مهم و منجی جلوه داده می شوند؛ در زمانه ای که تاریخ سازی و وارونه جلوه دادن تاریخ هدف صاحبان زر و زور است تا از یک سو استبداد پیشین را تطهیر کنند و در روی دیگر سکه بر مسندِ قدرت نشستگانِ کنونی را صاحب ارج و قرب نمایند، جوانان امروز به دنبال الگوهایی هستند که چون بختیار یکرنگ باشند و برای کسب قدرت یا حفظ آن پا بر آرمانهای خود نگذارند.

امروزه با تمامی تحریف ها، دکتر شاپور بختیار دارای اعتبار والایی در میان نسل جوان است. نسلی که پدران و مادران خود را در نشنیدن صدای بختیار مقصر می داند. نسلی که باور دارد اگر صدای بختیار شنیده شده بود، نه تنها از استبداد گذشته عبور می کردیم، بلکه دچار این همه سرگشتگی، شکست و سیاه روزی نمی شدیم.

بختیار بانگ بر آورد که " جمهوری اسلامی" مجهول مطلق است و در این دوران نسل برومند و شایسته ما در تقابل با جمهوری اسلامی فریاد " جمهوری ایرانی" سر می دهد.

بختیار با درک درست سیاسی و با توجه به تجربیات تاریخی به "جدایی دین از سیاست" پای می فشرد و امروزه روز نسل جوان ما بانگ میزنند " نسل ما آریاست، دین از سیاست جداست".

امروز میلیون ها ایرانی خواهان پایان دادن به استبداد مذهبی یا به قول دکتر بختیار بسته شدن این " پرانتز سیاه " و استقرار حاکمیت ملی هستند.

برای دستیابی به آرمان ها و آرزوهایمان باید به خود تکیه کنیم و از تاریخ سرزمین خود بیاموزیم. باید از اصلاح طلبی مصدق، صدیقی و بختیار بیاموزیم و نه از اصلاح طلبان دروغینی پیروی کنیم که تلاششان حفظ موقعیت ممتاز و انحصاری خودشان است. باید تاریخ نهضت مشروطیت، نهضت ملی دکتر مصدق و چرایی به بیراهه رفتن و شکست انقلاب 57 را را دوباره و چند باره مرور کنیم. و در پایان به خاطر داشته باشیم که فارغ از عصبانیت ها، مرده باد و زنده بادها برای حفظ ایران و کسب آزادی چون بختیار دریا دل باشیم و از طوفان ها نگریزیم.

یازدهم امرداد یک هزار و سی سد و نود

Tuesday, May 24, 2011

آزادی خرمشهر یاد روز عصاره استقلال طلبی ایرانیان

پاینده ایران ای آفریدگار پاک

ترا پرستش میکنم و از تو یاری میجویم

آزادی خرمشهر یاد روز عصاره استقلال طلبی ایرانیان

زنان و مردان آزاده ایرانزمین!

سوم خرداد یاد روز آزادی خرمشهر روزی است که ملت ایران خشم خویش از بیگانگان فریاد کرد و تمامی آحاد ملت از خرد و کلان ,پیر و جوان ,مسلمان و غیر مسلمان ,قدرت خویش به مشتی عرب آزمند نشان دادند و آنان را آنچنان پس زدند که تکرار قادسیه از یادشان رفت و این یاد روز روزی است که هرگز از خاطره ایرانیان پاک نخواهد شد.

اما صد افسوس که یکه تازی بساط خویش گسترده نمود و این روز ملی در پس تنگ نظری ها و آرمانگری های کور کورانه بخشی از نیروهای سیاسی حاکم تلالو نیافت و تبدیل به روزی گردید که یاد آوری آن با تحلیلی کوته بینانه جناحی از رسانه رسمی به خورد نسل کنونی داده میشود .

روزآزادی خرمشهر روزی است که نشان داد اگر به قدرت ملت ایمان داشته باشیم همواره پیروزیم و ملت گرائی که بصورت بخشی جدائی ناپذیر و خاموش از هویت هرملتی است بعنوان یک نجات دهنده میتواند در ابعاد مختلف و در بزنگاههای خطر ایران را نجات دهد.

اگر دیروز این نیرو در برابر دشمن خارجی که تیغ بر گلوی فرزندان این سرزمین نهاده بود کارکردی عملی یافت امروز نیز میتواند همین کار کرد را داشته باشد ,همانا که همان نیروها با همان شکل و قواره قدرت ملت ایران را نشانه گرفته اند .

چگونه است که مشتی شیخک حاشیه خلیج فارس در مرزهای استعمار ساخته و در پناه چراغ سبز قدرتهای بین المللی و با مدد پول نفت و ارتشهای مزدور منطقه ای وقرارداد های دفاعی استبداد یاری رسان , حاکمیت ملی مارا در پناه وقایع منطقه به زیر سوال میبرند؟

نام خلیج همیشه فارس و خاک و هویت جزایر سه گانه ایرانی که همواره بخشها ئی جدائی نا پذیر از این سرزمین بوده اند و ملت ایران خشم خود را از این سیاستها و جریانات خانمان بر انداز در بزنگاه مناسب نشان خواهد داد.

همگان میدانند که بحرین در پناه زد و بند های سیاسی استعمار گران و حاکمان مستبد از ایران جدا گردید و رهائی این بخش ازسرزمین مادری از زنجیر حاکمان قرون وسطائی آرزوی هر ایرانی واقعی است و پیروزی مردم به پا خواسته در دیگر کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا همچون سوریه و لیبی و یمن همچون مصر و تونس قلب ایرانیان آزادیخواه را به وجد خواهد آورد و آرامش واقعی به همراه نمونه های نوینی از مردمسالاری را به نمایش خواهد گذاشت.

حاکمان مستبد منطقه ای و جریانات مصالحه جو کوته نگر داخلی بدانند که ملت ایران و امدار هیچ قرارداد و سیاست خائنانه و دیپلماسی ترس خورده ای نمی باشد و توطئه های احتمالی قومی و مذهبی آنان را در خوزستان و دیگر نقاط ایران بشد رصد کرده و پاسخ دندان شکنی به این تحرکات خواهد داد.

اکنون در پیچی از تاریخ بسر میبریم که همگان در درون و برون مرز دریافته اند که ملی گرائی پاسخ دهنده نیاز اصلی و تاریخی ملت ایران است و با تمسک به این آرمان است که میتوان هم مردم سالار بود هم متجدد هم مسلمان وایرانیان را به جایگاهی رساند که همواره آرزوی ان را داشته اند.

پیروز باد ملت

درود به روان وآرمان جانباختگان و تن آسیب دیدگان

و دربندان استقلال و آزادی ایران

3 خرداد 1390 خورشیدی

تهران – حزب ملت ایران

Monday, January 31, 2011

پیروزی خیزش مردم تونس و پیامدهای آن - شورای رهبری جبهه ملی ایران

پیروزی جنبش مسالمت آمیز مردم تونس در پایان دادن به نظام استبدادی آن كشور پرچمدار خیزش های مردمی گسترده در بسیاری كشورهای استبداد زده عرب و موجب نگرانی و بازاندیشی حكومتهای استبدادی دیگر كشورهای منطقه گردیده است. بی شك این رویداد نویدها و زنهارهای ویژه خود را در پس دارد. نویدها از این جهت كه با توجه به حضور طیف های سیاسی مختلف در خیزش های اجتماعی سیاسی انتظار می رود درخواستهای مردم تونس برای تغییرات و یا اصلاحات فراگیر حقوقی- سیاسی نتیجه بخش گردد. زنهارها از آن سبب كه فرایندهای انحرافی سیاسی داخلی، پس از گذر از حكومت كنونی، تجربه گذشته را تكرار نكنند. تجربه یكصد سال گذشته نشان داده كه در جریان مبارزات استقلال طلبانه یا آزادیخواهانه، رهبران جنبش ها همواره قصد برقراری ارزشهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مترقیانه روز را كه مردم نیز خواهان آن بوده اند داشتند، و برای دستیابی به این هدف از همبستگی و پشتیبانی مردم و پذیریش رهبری آنان بر پایه نوید ساختار اجتماعی- سیاسی آینده كشور بهره مند می شده اند؛ ولی فرایند جنبش های سیاسی در جهان سوم نشان داده كه دستیابی به آزادیهای مورد نظر مردم به ندرت تحقق پیدا كرده است.

رهبرانی چون گاندی و ماندلا كه پس از رسیدن به قدرت با پایبندی به آزادیها و ارزشهای اعلام شده و روش و منش قانون گرایانه خود نظام مردم سالاری را در كشورهای خود نهادینه ساخته اند بسیار نادر هستند. در دیگر كشورهای جهان سوم رهبران جنبش های استقلال طلبانه و یا آزدایخواهانه غالبا پس از دستیابی به قدرت بتدریج ارزشهای مندرج در قانون اساسی نوپا، بویژه آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی احزاب و مطبوعات و ایجاد فضای سیاسی مناسب برای چرخش و گردش آزاد نخبگان و رعایت محدودیت تصدی ریاست جمهوری وغیره را نادیده گرفته در مقام انحصار و استمرار قدرت خود بصورت جمهوری های درازمدت و یا مادام العمر و حتی موروثی برآمده اند. این رهبران برای حفظ وضع تحمیلی موجود اقدام به ایجاد حزب واحد و برقراری جو پلیسی و خفقان و تفتیش عقاید می كنند. در این شرایط، منفذهای قانونی و غیرقانونی لازم برای سودجویی و سوء استفاده اقتصادی و مالی به نفع وابستگان، اطرافیان و مبلغان و مداحان حكومت فراهم می گردد. حتی اگر در برخی عرصه ها پیشرفت هایی بدست آید، این رژیم ها، به سبب ناهماهنگی و ناهمگنی آن پیشرفتها با عرصه سیاسی، جامعه را دچار نارسایی ها و نابسامانی های پی در پی می كنند و سرانجام با خیزش های خودجوش مردم مواجهه می شوند.

بی شك جنبش اجتماعی- سیاسی مردم تونس نمونه بارزی است از فرایند كژراهه های نظام استبدادی حاكم. جامعه تونس كه برای مدت 75 سال (از 1881 تا 1956) تحت الحمایه فرانسه بود، پس از جنگ جهانی اول برخی از نخبگان تونسی تحصیل كرده در فرانسه تلاش برای آزادی كشور خود را پی گرفتند. حبیب بورقیبه یكی از رهبران جنبش ناسیونالیستی و معمار استقلال تونس بود. بورقیبه در سال 1920 حزب دستور را بنیانگذاری كرد كه در 1934، بنا به شرایط روز به حزب «دستور نو» تبدیل شد و در راه استقلال تونس تلاش های گسترده ای انجام داد. از این تاریخ تا 1956 بورقیبه حدود 10 سال را در زندان فرانسه سپری نمود و سپس با سفرهای خارجی خود از جمله به امریكا جهت جلب پشتیبانی برای استقلال تونس كوشید و سرانجام موفق شده استقلال تونس را از فرانسه در سال 1356 بدست آورد.

بورقیبه مبلغ و طراح برنامه سیاسی- اجتماعی تونس مبتنی بر نوین سازی ، توسعه و پیشرفت تدریجی و سوسیالیسم میانه رو بود. در زمان او گامهای بلندی در مبارزه با بیسوادی و گسترش آموزش برای همه شهروندان از جمله زنان، آزادی زنان و استقرار سكولاریسم برداشته شد. نظام اقتصادی، در سه بخش خصوصی، تعاونی و شبه دولتی تعریف و گذشته از كشاورزی، بهره برداری از منابع نفت، فسفات و صنعت توریسم پی گیری، ولی در عرصه سیاسی، بسیاری از آزادیهای بنیادین زیر پا گذاشته شد. حزب دستور نو تنها حزب فعال و فراگیر بود و با اینكه قانون اساسی پست ریاست جمهوری را برای سه دوره پنج ساله پیش بینی كرده بود، بورقیبه این مقام را برای مدت 30 سال حفظ كرد. در نتیجه همین ناهماهنگی و ناهمگونی بین عرصه سیاسی و عرصه های اقتصادی و اجتماعی اختلالات و نارسایی هایی در جامعه بروز كرد. در پایان، بیماری نسیان ذهنی رییس جمهور سالخورده باعث شد كه در سال 1987، زین العابدین بن علی، وزیر كشور وقت، با كودتا قدرت را در دست بگیرد.

در آغاز، تغییر وضع موجود رویداد نویدبخشی تلقی می شد و انتظار می رفت گامهای مثبتی در راستای بهبود وضع كشور برداشته شود، ولی این امید بزودی به ناامیدی تبدیل شده، زیرا، بن علی نیز از فعالیت احزاب جلوگیری كرد و با حكومت تك حزبی خط مشی اقتدارگرایانه را در پی گرفت و برای 22 سال نظام استبدادی خود را بر جامعه تحمیل نمود. فساد روزافزون كه ویژگی نظام های استبدادی است موجب شكاف فاحش طبقاتی، فقر و بیكاری گردید. در جامعه ای كه دارای قشر تحصیل كرده و متخصص بسیار بالا بوده ولی امكان دستیابی به كار متناسب بسیار كم باشد، گریزناپذیر بحران و خیزش خودجوش اجتماعی بوجود می آید. همین امر موجب جنبش مسالمت آمیز مردم تونس علیه حكومت بن علی و سقوط آن گردید.

پیروزی اولیه مردم تونس سرآغازی برای خیزش های ضد استبدادی در دیگر كشورهای عرب مانند مصر، سودان، موریتانی، مراكش، الجزیره، اردن و یمن شده است و یا خواهد شد. جوامعی كه در آنها خواستهای اقشار آگاه جامعه برای كسب آزادی نادیده گرفته می شود، اینك در پرتو جنبش پیروزمندانه مردم تونس بر آن هستند تا از راه اعتراضات مسالمت آمیز به تغییرات و یا اصلاحات فراگیر سیاسی و اجتماعی نائل شوند كه بی شك راه پرنشیب و فرازی را در پیش خواهند داشت.

جبهه ملی ایران پیروزی مردم تونس را در مبارزه ضد استبدادی ستایش می كند و آرزومند است كه هر چه زودتر به ساختار نظام آزاد و مردم سالار دست یابند. اما در عین حال مردم تونس باید بدانند كه نظام های استبدادی با ایجاد جو پلیسی و انگیزاسیون فكری اجازه نمی دهند مردم با ارزشهای دموكراسی آشنا و آنرا تجربه كنند، لذا باید هوشیار باشند كه در پیچ و خم دستیابی به مردم سالاری، رهایی آنها از استبداد فردی به استبداد ارزشی و ایدئولوژیك منتهی نشود. زیرا درصورت نافرجامی آنها برای نیل به آزادی، مردمسالاری و حكومت قانون، موفقیت و پیروزی خیزش های استبدادی را در دیگر كشورهای منطقه با دشواریهای بس سنگین روبرو خواهند ساخت.

شورای رهبری جبهه ملی ایران

تهران – 9 بهمن 1389