اشاره: این یادداشت را برای سه رسانه فارسی
زبان بین المللی آزاد و مستقل و معتبر فرستادم اما با وجود سه ماه انتظار
من هیچ کدام آن را منتشر نکردند. به تجربه دریافته ام این رسانه ها انتقاد و
تشکیک در باب یک جریان خاص سیاسی را بر نمی تابند. فرض خوشبینانه اش این
است که غالب کادر تحریری و سردبیری این رسانه ها از زیر شنل روزنامه های
اصلاح طلب نیمه دوم دهه هفتاد بیرون امده اند و طبیعی است که سلیقه سیاسی
نزدیک به مدیران وقت آن روزنامه ها داشته باشند. به هر حال در جهان آزاد
نتوانستم رسانه ای برای انتشار این یادداشت پیدا کنم و به ناچار ان را همین
جا در فیسبوک منتشر می کنم.
ابتدا: بنیان و فشرده همه یافته های الکساندر
فون همبولت، پدر علم ژئومورفولوژی نظریه ای است تحت عنوان «سطح اساس». این
نظریه می گوید که پدیده های اقلیمی مثل بارش و باد و هوازدگی مدام در حال
فرسایش خشکی ها و ارتفاعات هستند و رسوبات ناشی از این فرسایش به تدریج
روانه نقاط پست زمین یعنی اقیانوس ها و دریاها می شود. بنا براین در نهایت
روزی همه کوهستان ها و سطوح مرتفع زمین از بین رفته و با انباشتن در کف
دریاها و اقیانوس ها باعث می شوند جهان به یک محیط هم سطح و کاملا هموار
تبدیل شود. سرعت فرسایش کلی زمین قابل محاسبه است، یعنی محاسبه اینکه هر
سال چقدر از سطح زمین فرسوده شده و در اعماق دریاها رسوب می شود، پس قاعدتا
می توان روزی در یک آینده دوردست را تعیین کرد که آخرین تکه های خشکی هم
در آخرین بستر اقیانوسها انباشت شده و جهان کاملا یک سطح شده باشد. برای
مثال، می دانیم که هم اکنون تحت تاثیر پدیده فرسایش خاک هر سال دو میلی متر
از ارتفاع ایران کم می شود (ایران دومین کشور رودررو با پدیده فرسایش خاک
در جهان است)، این دو میلی متر روانه کجا می شود؟ خلیج فارس و خزر. پس به
نسبت دو میلی متر از یک پهنه یک میلیون و ششصد و پنجاه هزار کیلومتر مربعی
کف این دو پهناب هم دارد پر می شود. اما با وجود اعتقاد همه جغرافیدانان و
ژئومورفولوگ ها به نظریه سطح اساس، هرگز هیچکس حاضر به تعیین روز همواری
مطلق زمین نیست. چون همه می دانند هرگز قرار نیست این نظریه عملا به تحقق
بینجامد. به خاطر اینکه پا به پای تداوم فرسایش، کوهزایی و تکتوژنز و چین
خوردگی های مجدد هم رخ می دهد. یعنی قبل از آنکه به شکل خیلی مشهودی
کوهستان ها از بین رفته و کف دریاها پر شود مجددا چین خوردگی های تازه رخ
داده و دو باره چاله های ژرف و رشته کوه های بزرگ پدیدار می شوند. از این
نظر، سطح اساس نظریه ای غریب است: معتقدان به آن با اطمینان از عدم امکان
وقوعش می گویند. زمین احتمالا چهار میلیارد سال بعد نابود می شود، اما نه
به خاطر وقوع فرسایش پیش بینی شده توسط فون همبولت، بلکه به خاطر فرآیندی
کاملا متفاوت و تحت تاثیر فروخفتن انرژی درونی آن.
بعد:
طرفداران جنبش اصلاحات در ایران می گویند اصلاحات سرنوشت اجتناب ناپذیر
تاریخ است و جمهوری اسلامی هم از آن گریزی ندارد و تداوم روند کنونی این
جنبش، که از جمله موجب روی کار آمدن دولت آقای روحانی شده در نهایت منجر به
تغییر ماهوی ماهیت نظام خواهد شد. نکته این است که آنها در این باره عمدتا
به فرضیات کلی در باره مفهوم سیاسی اصلاحات اشاره می کنند و نه به مصادیق
عینی و روند موجود این جنبش در ایران. واقعیت این است که چه دولت دوم هاشمی
رفسنجانی و چه دولت اول خاتمی را نقطه آغاز اصلاحات بدانیم، که از اولی
بیست و یک سال و از دومی هفده سال گذشته است، پابه پای آنها انفجارات عظیم
تکتونیکی را هم می توان برشمرد که باعث شده روند فرضی اصلاحات کاملا به
ماقبل آن برگردد. تعطیلی یک شبه همه رسانه های مستقل در اواخر دهه هفتاد،
وقایع منجر به روی کار آمدن احمدی نژاد در سال ۸۴ و البته وقایع سال ۸۸ همه
چین خوردگی های عظیمی بودند در مسیر اصلاحات که البته باعث عدم تحقق آن
شدند. مشاهدات عینی می گوید انرژی متراکم در این چین خوردگی ها عظیم تر از
ظرفیت اصلاح پذیری سیستم است و بنابراین هر چقدر هم که اصلاحات پیش بیاید
مجددا در گردنه نه چندان دوردستی از زمان، چین خوردگی قهار و زورمندی منتظر
ایستاده تا آن را به جای اول بازگرداند.
دیگر:
از این قلم البته به طور معمول نوشته های مرتبط با محیط زیست انتظار می
رود. اما ربط آنچه که نقل شد به محیط زیست این است که گروه پرشماری از
دلمشغولان طبیعت و حیات مثل همه دیگر دردها و زخم های ایران زمین چاره کار
را فقط دل دادن به جریان اصلاحات می دانند و می گویند کمک کنیم اصلاحات به
ثمر بنشیند، و حتما یکی از پیامدهای نیک آن بهبود وضعیت رو به فنای محیط
زیست ایران خواهد بود. نیک اندیشه ای است، به شرط آنکه همچون بازیگردانان
جریان اصلاحات، که خود غالبا از مقامات برجسته و سابق نظام هستند هیچ
تعجیلی برای وقوع اصلاحات نداشته باشید. ظاهرا در حوزه سیاست و اقتصاد و
اجتماع، حالا نشد، پنجاه سال دیگر هم بشود خوب است. (یادمان باشد که از دوم
خرداد ۷۶ هفده سال گذشته و اگر بگوییم فاصله تا آرمانشهر اصلاح طلبی صد
قدم بوده کسی مدعی نیست که در این هفده سال بیش از ده قدم جلو آمده باشیم).
اما در محیط زیست اصلا چنین فرصتی برای صبر و مدارا وجود ندارد. نه پنجاه
سال، نه بیست سال و نه حتی ده سال دیگر، همین الان است که فی المثل با توقف
بهره برداری از آب های زیرزمینی می توان مانع از سومالی شدن ایران شد.
سالی دو میلی متر فرسایش خاک یعنی تا همین سال های پیش رو حتی مناطق نیمه
خشک و پایکوهی ایران بیابان مطلق شده است. بی آب و بی خاک چطور ایران می
تواند روی پایش بایستد؟ مدعیان اصلاحات می گویند صبر کنید و صبر کنید، اما
مرور انفجارات تکتونیکی منتظر بر سر راه اصلاحات در ایران اینگونه بر می
تابد که این صبر می تواند حتی تا سومالی شدن کامل ایران ادامه داشته باشد.
واقعیت این است که سرعت تحولات محیطی در ایران خیلی از سرعت تحولات سیاسی و
اجتماعی جلو افتاده است.
سرانجام:
هنوز مبنای تحلیل های ژئومورفولوژیکی نظریه سطح اساس است. چون جغرافیدانان
می گویند ما می دانیم سطح اساس با چه سرعتی و چه روندی مشغول اثرگذاری است،
اما هرگز نمی توانیم پیش بینی کنیم زمین زایی بعدی کی و با چه شدتی رخ
خواهد داد. شاید حرف اصلاح طلبان هم همین باشد. جز اصلاح طلبی کدام تحول
سیاسی را می توان برای ایران متصور بود؟ به هر حال وضعیت بغرنجی است:
براندازان توان براندازی ندارند و سیستم هم ظرفیت اصلاحات ندارد. این وسط
ایران مثل یخ آب می شود.