به نقل از بخش هایی از خاطرات یحیی دولت آبادی
حمید اکبری
یادداشت: پنجاه و پنج سال از کودتای ٢٨ مرداد سپری می شود. آنان که با عقلانیت سیاسی برخاسته از نهضت مشروطیت پیوند ناگسستنی و منطقی دارند، کودتای ٢٨ مرداد را در اساس کودتایی علیه نظام مشروطه ایران، یعنی حکومت مردم بر مردم، تلقی می کنند. جمهور ایرانیان و نیزمصدقی ها که مصدق را نماد حکومت مشروطه و دموکراسی می دانند، ٢٨ مرداد را یادآور روزی می دانند که سرآمد دولت های ملی در ایران واژگون شد. در پی آمد این کودتا، محمد رضا شاه پهلوی شیوه پادشاهی مطلقه پیشه کرد و سرانجام با انقلاب بهمن ٥٧، ملاها و طرفدارانشان به رهبری آقای روح الله خمینی، حکومت ولایت مطلقه فقیه جمهوری اسلامی را برپا کردند. با برپایی جمهوری اسلامی، ملت ایران نه تنها مرتکب اشتباه خانمانسوز دفع فاسد به افسد شد، بلکه از داشتن قانون اساسی پیشرفته مشروطیت محروم گشت و در اسارت قانون اساسی واپسگرای جمهوری اسلامی قرار گرفت. قانون اساسی مشروطیت در بنیادش مردم ایران را ملتی والا و صاحب حقوق می شناسد و در مقابل، قانون اساسی جمهوری اسلامی در بنیادش مردم ایران را امت اسلامی صغیر و بدون قوه تشخیص می شناسد. قانون اساسی مشروطیت اصلاح پذیر بود و قانون اساسی جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و می بایستی جای خود را به قانون اساسی جدیدی برای ایرانی مدرن، جوان و سازگار با جهان بدهد. به نظر این نگارنده، تا روزگاری که دموکراسی مبتنی بر جدایی دین از حکومت و منشور جهانی حقوق بشربنابر قانون اساسی نوینی در ایران استقرار نیافته است، می بایستی از ٢٨ مرداد به عنوان روز تجدید پیمان برای تلاش روزافزون در برپایی چنین دموکراسی در ایران استفاده کرد.
بنابراین نه تنها خلاف نظر نویسندگان موافق کودتا و مخالف مصدق، نمی بایستی اهمیت سیاسی ٢٨ مرداد را نفی کرد و کاهش داد، بلکه می بایستی در کنار یادآوری این کودتا، کودتاهای دیگری نیز که علیه مشروطیت روی داده است را مرتب یاد آور شد تا شاید این یادآوری ها چون سپری از آگاهی در پندار و گفتار و کردار جامعه مدنی از بروز کودتایی مشابه علیه دموکراسی آتی در ایران پیشگیری کند. در این زمینه، کودتای سوم تیر ١٢٨٧ محمد علی شاه قاجار علیه مشروطیت که توأم با توپ بستن مجلس بود، نمونه بارزی است.
بررسی کودتای محمد علی شاه علیه مشروطیت از آنروی اهمیت دارد که دلایل آن شباهت ویژه ای با دلایلی دارد که منجر به کودتای علیه حکومت مشروطه مصدق شد. درپایه، محمد علی شاه و محمد رضا شاه محدودیت قانون اساسی مبنی بر تشریفاتی بودن مقام پادشاه را پذیرا نبودند و متوجه اهمیت بزرگ این مطلب نبودند که ((سلطنت ودیعه ایست که به موهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده است)). هیچکدام از این دو پادشاه قادر به درک این نکات حیاتی حکومت و قانون اساسی مشروطه نبودند که بنابر اصل ٧ متمم قانون اساسی ((اساس مشروطیت – جزئا و کلا" – تعطیل بردار نیست)) وبنابر اصل ٤٤ ((شخص پادشاه از مسئولیت مبرا است و وزرای دولت در هر گونه امور مسئول مجلس هستند)). و یا بنابر اصل ٤٥ ((کلیه قوانین [فرامین][1] دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا می شود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول فرمان و دستخط همان وزیر است)). محمد علی شاه و محمد رضا شاه خواهان فرماندهی کل قوا بودند و مشروطه خواهان و مصدق بنابر اصول حکومت مشروطه وزارت جنگ را از آن دولت ملی می دانستند. محمد علی شاه ومحمد رضا شاه نصب و عزل نخست وزیر منتخب مجلس (ناصر الملک و مصدق[2]) را در زمره حقوق خود می دانستند و مشروطه خواهان صدر مشروطیت و نخست وزیر ملی، دکتر مصدق، این امر را مربوط به حقوق مجلس به شمار می آوردند. در هردو کودتا، تاثیر منافع قدرت های خارجی آشکار است و هر دو پادشاه برای انجام کودتا به عوامل این قدرت ها متوسل می شوند.
به نظر این نگارنده، پژوهش تطبیقی کودتای سوم تیر و بیست و هشت مرداد در بر گیرنده نکات آموزنده و تازه است که امید می رود مورد توجه پژوهشگران قرار گیرد. از این روی است که باور دارم گزیده های زیر از خاطرات نویسنده و سیاستمدار بزرگ مشروطیت، یحیی دولت آبادی، دال بر اهمیت چنین پژوهشی دارد.
گزیده هایی از خاطرات یحیی دولت آبادی به نقل از کتاب ((حیا ت یحیی))، جلدهای اول و دوم، چاپ پنجم، انتشارات عطار، تهران، ١٣٧١.
اشاره: متن اصلی در کتاب بدون نقطه میان جمله هاست. همچنین تاکید ها، زیرخط ها، و پانویس ها بوسیله نویسنده یادداشت افزوده شده اند.
صفحه های ٢٩٣ تا ٢٩٤ (جلد دوم):
(([طرف عصر بمجلس میروم معلوم میشود مجلسیان در کارند لایحه بشاه مینویسند که چرا نقض قانون اساسی شده و باید جبران شود این لایحه را مسوده کرده حاضر گذارده اند برای یکشنبه که در مجلس علنی خوانده شود و بفرستند از یکطرف کسبه و تجار و اصناف و عموم مشروطه خواهان از پیش آمد کار روز جمعه و متفرق شدن انجمنها از مسجد دلتنگ هستند و هم از نقض قانون اساسی در تبعید امراء که شده و جبران نگشته بینهایت افسرده خاطرند لهذا مقرر شده از روز شنبه انجمن اصناف و انجمن تجار صرافخانه مجمعی داشته باشند طرف صبح در مرکز انجمن تجار و طرف عصر در مرکز انجمن اصناف بنشینند و بتوسط مجلس حقوق خود را از دولت مطالبه کنند و از مجلس بخواهند دولت را مجبور کند نقض قانونی که شده جبران نماید و اطمینان بدهد که دیگر نقض قانونی نخواهد شد انجمن های مزبور بر طبق اینقرارداد لایحه ئی بطبع رسانیده منتشر کرده اند روز یکشنبه چهاردهم جمادی الثانی ١٣٢٦ لایحه ئی که مجلس بشاه نوشته در مجلس علنی خوانده میشود بمضون ذیل:
((بشرف سده سنیه اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه میرساند در حالتیکه از دولت چند هزار ساله ایران نمانده بود مگر اسمی بلامسمی و قوای حیاتیه آن با تسلط خارجه و جهل و بی قیدی داخله باسفل مراتب سقوط رسیده سلاسل امنیت و استقلال آن منتهی بود بموئی موسوم باراده ملوکانه که آنهم در مقابل تندباد اغراض اجانب سفیل و سرگردان رو بمخاطرات عظیمه سیر مراتب مضره مینمود چون مشیت خداوندی منشور اضمحلال آنرا امضاء نفرموده بود ندای غیبی اسلامیت و ایرانیت افراد اهالی را از خواب غفلت بیدار و براهی هدایت فرمود که هادی عقل و تجربه در طی مراحل تاریخ اختیار نموده لهذا یکباره خاص و عام مملکت با وجود اختلاف مدارک پی بمخاطرات و مهالک برده بیک حرکت غیورانه از فضاحت بیحسی خود را دور ساخته متنبه باین اصل اصیل استقلال ملیت و استحکام قومیت شدند که قوای مملکت ناشی از ملت ایران و سلطنت ودیعه ایست که بموهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده است لاجرم خواستار تغییر مسلک سلطنت شدند و اعلیحضرت شاهنشاه مبرور انارالله برهانه بامضای فرمان مشروطیت و اعطای سعادت حریت منتی بزرگ بر ملت نهاده نام خود را برحمت ابدی زینت تاریخ ایران ساختند ولی تکمیل این عطیت و تتمیم این موهبت را روزگار برای تقدیس و تکریم نام نامی اعلیحضرت همایونی ذخیره کرده بود اینستکه با مساعدت بخت بلند و طالع ارجمند همایونی در اواخر ولایتعهد و اول جلوس میمنت مأنوس رضای شاهانه را بتصدیق مشروطیت جالب شده در بیست و هفتم ذی الحجه ١٣٢٦ حسن نیت شاهانه را با آرزوی ملت که بصورت هیجان عمومی ظاهر گشته بود توفیق داده با کمال نواقض قانون اساسی فرمان دادند در صورتی که جهانیان منتظر بودند که این تجاذب حقیقی که بین پادشاه و رعیت حاصل و باین سرمایه سعادت که بتوفیقات خداوندی کامل کردند آثار ترقی و تمدن بسرعت و سهولتی که شایسته نجابت ملی و فطانت جبلی ایرانیان است ظاهر و موجبات امن و آسایش عمومی فراهم گردد روزبروز اغتشاش ولایات و نا امنی طرق و شوارع و انقلابات سرحدات زیادتر و در خود پایتخت که تحت نظر مستقیم اعلیحضرت شاهنشاهی و هیئت دولت و مجلس شورایملی است وقایعی بس ناگوار اتفاق افتاد که اگر در صور و علل آنها شور دقیق و غور عمیق بعمل آید هر یک از آنها لکه مبرمی است که از انتساب آن بادنی مقربین دربار هدر چند قلم ایرانی را شرم آید ولی تاریخ که در محور حقایق امور متحرک لایزال است بدبختانه در ثبت و ضبط آن شرم و ترحم نخواهد داشت تعداد آن قبایح و تذکار آن نصایح را چه حاجت که اجتماعات حضرت عبدالعظیم و واقعه میدان توپخانه و غیره و غیره هنوز در السنه و افواه مثل سال طاعون و وبا در عداد تاریخ بدبختی این مملکت مذکور و مرکوز اذهان است از اثرات آن اتفاقات فضیحه هنوز دلهای رمیده رعیت آرام نیافته و جراحتهای وارده بر قلوب ملت کاملا التیام نپذیرفته بود که باز مفسدین بی ایمان امان نداده برای اخلال روابط پادشاه و رعیت وقایع چند روز قبل را حاضر و احوال ماه ذی العقده را بوجهی شدیدتر و ماده نهم – دهم – دوازدهم – چهاردهم و بیست و سیم[3] را که روح قوانین اساسی است نقض نموده مجددا نونهال امید را که بهزاران آه و تدبیر و خون دل در قلوب رعایا میروئید از بیخ و بن برا نداخته بجای آن یأس و حیرت و بأس و شدت نشاندند مخصوصاً در موقعیکه سر حدات مملکت دچار مخاطرات عظیمه است نفاق خانه برانداز خانگی را باین شدت حادث نمودند که خاطر مقدس همایونی را [] مساعی وکلای ملت و وزرای دولت و قوای مادی و معنوی مملکت که ناشی از اطاعت رعیت است مشغول همدیگر سازند و برمقصد سوء خود بپردازند بدیهی است دوام اینحال ملازم است با اضمحلال دولت قویم و قدیم ایران و ایرانی مسلمان که بمدلول فرمان قضا جریان استاد ازل از حب حیات حب الوطن من الایمان آب خورده و با بیداری حواس بطور خاص تشنه حفظ حقوق خویش است متحمل نخواهد شد که ایران و اسلام خود را با هر چه در او هست آلت بازیچه چند نفر مفسد درباری ببیند.
دستخط همایونی که روز جمعه بر تفرقه معدودی رعایا که بطور صلح و سلم جبر کسور واقعه بر قوانین اساسی و اعاده حقوق از دست رفته خویش را متظلماً استدعا میکردند بهر تدبیر و اصرار بود که از طرف مجلس شورایملی که در طی تمام طرق چاره مساعی است بموقع اجراء گذارده شد ولی این اقدام و امثال آن از قبیل سرشگ از رخ پاک کردنست در حالتیکه خون دلها در فوران و کلیه ایران در هیجان است نقض قوانین اساسی که از شمال تا جنوب و از مشرق تا مغرب ایران را با ناله و افغان پر کرده است که اگر این ناله و فریادها یکجا جمع شود خدای نخواسته چه آهنگ مخالفی از آن ظهور تواند کرد بالجمله تکلیف بر وکلای ملت خیلی سخت شده است انتظار مردم طهران و فشار ولایات در اعادۀ احترام قوانین و اصلاح کلی امور آن بآن در تزاید و فرصت و مجال را از دست میبرد آنچه بطور قطع بر عقلای مملکت ثابت شده است علت واقعی این خرابیها و تکرار اتفاقات ناگوار که شأن عهود و شیشه دلها را یکجا میشکند و حرمت قانون با نوامیس سوگند اسلامی را یکسره برطرف میکند دو چیز است.
اولا شبهات مغرضین تا کنون مانع شده است که در قلب شاهانه این اعتقاد راسخ شود که در سلطنت مشروطه تمامی امور در تمامی اوقات باید در مجرای قانونی سیر نماید تا اصول ذیل قانون اساسی از لفظ بمعنی برسد (اصل ٤٤) شخص پادشاه از مسئولیت مبرا است وزرای دولت در هرگونه امور مسئول مجلس هستند (اصل ٤٥) کلیه قوانین [فرامین] دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا میشود که بامضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول فرمان و دستخط همان وزیر است (٥٧) اختیارات و اقتدارات سلطنتی همانست که در قوانین مشروطیت حاضر و تصریح شده است (اصل ٦٤) وزراء نمیتوانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند در صورتیکه کلیه امور از جزئی و کلی در مجرای وزارتخانها فیصل پذیرفت مسئولیت نیک و بد آن از شخص همایون شاهنشاهی مرتفع و بر عهدۀ وزراء تحقق مییابد و قدس مقام منیع سلطنت بتمامه محفوظ میماند والا در صورت بی اطلاعی وزیر از فلان امر کلی یا جزئی ایراد مسئولیت بر آن وزیر بدیهی است از طریق عدل و عقل خارج است و در اساسی که بتجارب هزار ساله عقلاء و حکمای جهان مرتب شده است البته تصور چنین امر بیرویه و عجیب نمیگنجد که عمرو را زید مسئول باشد.[4]
ثانیاً آنچه بیقین پیوسته است اغراض مفسدینی چند که دشمن ملک و دولت و خائن شخص شخیص همایون هستند در میان نیت پاک و فطرت تابناک همایونی که از مزایای سلاطین عظیم الشأن است و حقوق رعایای صداقت شعار حایل و حاجبند و هر ساعت خاطر مقدس ملوکانه را بر صرافتهائی جلب میکنند که با خیر و صلاح عامه فرسنگها مسافت دارد و هردقیقه بالقای شبهات مغرضانه قلب شاهانه را از معانی اصول مشروطیت و قوانین اساسی منصرف ساخته باقتضای خودخواهی و استبداد ذاتی خودشان یا در راه خدمت بمصلحت غیر متابعت قوانین مملکتی را گویا در حضور مبارک مغایر شئون سلطنتی جلوه داده بقدر امکان و بهر فرصتی که مییابند خاطر مقدس را برابقای الفاظ و انهدام معانی اصول قانون وا میدارند لهذا مادامیکه کسور واقعه بر قوانین اساسی جبران نشده و اعادۀ احترام قانون بعمل نیامده است و در آینده کلیه امورات در مجاری قانونی حل و فصل نشود و نمایندگان ملت را اطمینان کامل حاصل نگردد که بر حفظ تمامی حقوق ملت قادر خواهند بود و بمثل آنچه تا بحال واقعشده بار دیگر نقض عهد قانونی نخواهد شد مجبوریت تامه وارد خواهد بود که وکلای ملت باقتضای وظایفی که دیانتاً و وجداناً با شهادت خداوند و توسط قران مجید برعهده گرفته اند عدم امکان تحمل خود را بفشار فوق العاده مسئولیت یک ملت بموکلین خود اعلام نمایند والسلام علی من اتبع الهدی)) این لایحه بقلم مستشارالدوله وکیل آذربایجان نوشته شده روز یکشنبه در مجلس خوانده میشود و از شاه وقت میخواهند هیئتی از وکلاء با این لایحه شرفیاب گردند در دادن وقت یکروز تأخیر میشود و روز دوشنبه قرار است اطلاع بدهند وکلاء شرفیاب گردند)).
صفحه های ٣٠٥ و ٣٠٦ (جلد دوم):
((جواب شاه [برای] هیئت رئیسه مجلس خوانده میشود و میبینند جواب مطالب لایحه مجلس نیست بلکه گله گذاریست و باز یادآوری وقایع گذشته که در فلان قضیه چه کردید و در فلان قضیه من چه کردم و اغلب دلتنگی از اقدامات ملیون است در مجازات اشرار و مقصرین و کوتاهی کردن در مجازات مرتکبین بمب – هیئت رئیسه صلاح نمیبیند این جواب اشاعه شود و اشاعه نمیشود روز بعد هم صنیع الدوله میآید و کاغذ را پس گرفته نمیگذارد در مجلس بماند و منتشر نشده شب یکشنبه بیست و یکم وزراء آمده عنوان میکنند که شاه سه مطلب میخواهد که اگر مجلس همراهی میکند کار اصلاح میشود:
اول آنکه اقتدارات شاه مانند اقتدارات امپراطور آلمان باشد.
دوم آنکه حق داشته باشد همه وقت ده هزار قشون در طهران نگهدارد.
سوم آنکه اختیارات تام در کار قشون داشته باشد وزیر جنگ نزد شاه مسئول باشد.[5]
از این سه خواهش معلوم میشود که در خواهش اول میخواهد اختیاراتی بیش از آنچه در قانون اساسی برای او معین شده دارا گردد و در خواهش دوم چون عنوان نظام ملی که پیش آمده و یکعده از جوانان مملکت تحت سلاح رفته اند آرام او را قطع کرده است میخواهد در مقابل آنها یک ده هزار قشون برای حفظ خود داشته باشد چنانکه خواهش سیم ناشی از همین خیال است و شاید خواهش دوم بتحریک روسها باشد که باین بهانه بر عدۀ قزاق خود بیفزایند بالجمله مجلس هیچیک از این سه خواهش را نمپذیرد چونکه همه مخالف قانون اساسی است و جواب منفی میدهد و رشتۀ رابطه صوری مجلس با شاه گسسته میشود وزراء مأیوس از اصلاح مراجعت میکنند)).
[در روز سوم تیر ماه ١٢٨٧، محمد علیشاه که مقاومت قانونی مشروطه خواهان را ملاحظه می کند، دست به کودتای غیر قانونی سوم تیر می زند و مشروطه خواهان را بخاک و خون می کشد و برای همیشه نامی ننگین از خود در تاریخ به جای می گذارد.]
صفحه های ٣٥٥ و ٣٥٦ (جلد دوم):
((محمد علیشاه در روز بیست و سوم جمادی الاولی ١٣٢٦ از یکطرف سرباز و قزاق و توپ و تفنگ بمجلس فرستاده از طرف دیگر اسباب فرار خود را از وسائل نقلیه مختلف حتی اسب سواری زین کرده در جانب شمالی باغشاه نگاهداشته ملتزمین رکاب خود را حاضر کرده است که اگر قشون او از ملیون شکست خوردند فرار نماید[6] بدیهی است اینحالت انتظار و اضطراب بیش از دو سه ساعت نیست که معلوم میشود استعداد جنگی ملیون بسیار کم است و غلبه با قشون دولت خواهد بود در اینوقت شاه امیر بهادر جنگ و شاپشال و اشخاصی را که بظاهر از دربار دور شده بودند بدربار میطلبد و قتله فریدون [آزادیخواه زرتشتی] را آزاد میکند و محبوسین سیاسی عدلیه و نظمیه را که بامر مجلس محبوس شده اند رها مینماید و امیر بهادر را سپهسالار میکند و مشیرالسطنه بریاست وزراء بنام وزیر اعظم باقی میماند میرزا محمد علیخان علاءالسطنه وزیر خارجه و بعضی از وزرای مشروطه خواه را هم که از آنها اطمینان دارد بکارهای خود باقی نگاه میدارد و سعدالدوله مشیر و مشار همه چیز دربار است)).
((محمد علیشاه قاجار جوان مغرور بیخبر از اوضاع روزگار بعد از غالب شدن بر مشتی رعیت بینوای خود و پس از خراب کردن مجلس شورایملی و درهم پیچیدن بساط مشروطیت خود را پادشاه مستقل و مالک الرقاب ایران میداند و اطرافیان نادان یا مغرض و خود خواه و کج سلیقۀ او بحدی او را ستایش میکنند که مانند اسبهای سرکش باد در دماغش افتاده خود را کاملاً بر مرکب آرزوهای خویش سوار دیده چشمش بواسطه غرور موفور یک قدم پیش رو یا عقب سرش را مشاهده نمینماید)).
صفحه های ٣٥٦ تا ٣٥٧ (جلد دوم):
((محمد علیشاه بعد از خراب کردن مجلس در باغشاه میماند آنجا عمارت میسازد و بواسطه خوش یمنی که برای او داشته آنجا را محل اقامت خود قرار میدهد و بعد از استقرار بر اریکه سلطنت استبدادی روزی همانجا بسلام عام مینشیند سلام باغشاه که مکان آن را با فرش و قالیچه زینت نموده و مانند بارگاهی است که در مجالس تعزیه خوانی برای یزید درست میکنند خود روی صندلی که آنرا بروی تخت بلندی گذارده اند مینشیند وزراء و امراء دو طرف میایستند و بریگاد قزاق بریاست پلکنیک لیاخوف صف میکشد در حالیکه محمد حسن میرزا پسر دوم شاه لباس قزاقی در برکرده جزء قزاقان ایستاده است ازین مجلس روحیات شاه و درباریان او برای کسانیکه دارای نظر دقیق باشند هویدا است و از همینجا حال رجال مستبد را که در چنگال قانون و مشروطه گرفتار بودند و اکنون بال و پر گشوده اند میتوان یافت مخصوصاً قسمت روحانیان مخالف روحانیان مشروطه خواه که شیخ نوری[7] طبعاً در رأس آنها قرار گرفته است شیخ نوری که در کشمکش با رقیب خود آقا سید عبدالله بهبهانی مقهور شده در گوشۀ خانه نشسته بود از روز بیست وسیم جمادی الاولی از خانه در آمده میدان ریاست شرعی را برای خود بیرقیب دیده خود را شخص اول روحانیان ایران میداند و اوضاع را کاملاً بر وفق مراد خویش مشاهده میکند کلمه اش در شاه و درباریان نافذ حکمش مطاع و رأیش در نزد شاه متبع میباشد شیخ نوری کمتر روزی است که با شاه خلوت نکرده شاه را مساعدت فکری نکند ولی بدیهی است شیخ نوری با وجود معرفی شدن بهمدستی با شاه در خرابی مجلس و برهمزدن مشروطه و قتل و غارت مردم دیگر نمیتواند جنبۀ تقدس و روحانیت و مورد توجه خاص و عام بودن را حفظ نماید زیرا که آن جنبۀ تقدس و روحانیت و مورد توجه خاص و عام بودن را هم حفظ نماید زیرا که آن جنبه طبعاً از میان رفته است شیخ نوری بعد از تبعید آقای سید عبدالله و خرابی مجلس و برهمخوردن بساط مشروطه چون شخص زیرک و حساسی است حس میکند که آمد و رفت مردم نزد او فقط از ترس دولت استبدادی و برای توسط از این و از آنست والا مردم نوعاً از او متنفر شده مقام قدس روحانیتی برای او باقی نمانده است)).
[ملایان در ایران امروز نیز سالهاست ((مقام قدس روحانیت)) خود را در جامعه از دست داده اند، زیرا که دیگر روحانی نیستند. ازهمان بدو انقلاب ٥٧، ملایان دو دستی به قدرت دنیایی چسبیده و آنرا انحصار خود کرده اند و بوسیله خود و اعوان و انصارشان به خزانه مملکت دستبرد می زنند. آنها به جای آنکه روح مردم را بپرورند، جان آزادیخواهان را می گیرند و داشتن زندگی معمولی و شاد را بر مردم تلخ و تنگ کرده اند. امروزه، اکثریت وسیع مردم ایران از ملایان بی زارند.]
١) نویسنده و پژوهشگر نامدار، آقای ایرج پزشکزاد، در کتاب ((انقلاب مشروطیت ایران، نشر البرز، آلمان، ١٣٨٥ )) توضیح مستند و مستدل می دهد که چرا کلمه ((قوانین)) به اشتباه به جای کلمه درست ((فرامین)) بوسیله مشروطه خواهان و مورخان استفاده شده است. این کتاب کوتاه ولی پربار گنجینه ای است برای دریافت دانش بیشتر در زمینه مشروطیت وپی بردن به اهمیت بی نظیر آن.
٢) منظور یکسان کردن این دو شخصیت تاریخی نیست. منظور تلقی مشروطه خواهان صدر مشروطیت و دولت ملی مصدق از عدم برخورداری پادشاه از حق نصب و عزل نخست وزیر و وزرا بدون اخذ رأی تمایل و یا رأی عدم اعتماد مجلس است. در حکومت مشروطه، پادشاه دارای چنین حقی نیست.
٣) اصل نهم: افراد مردم از حیث جان و مال و مسکن و شرف محفوظ و مصون از هر نوع تعرض هستند و متعرض احدی نمی توان شد مگر به حکم و ترتیبی که قوانین مملکت معین می نماید.
اصل دهم: غیر از مواقع ارتکاب جنحه و جنایات و تقصیرات عمده، هیچ کس را نمی توان فوراً دستگیر نمود، مگر به حکم کتبی رئیس محکمۀ عدلیه بر طبق قانون و در آن صورت نیز باید گناه مقصر فوراً یا منتها در ظرف بیست و چهار ساعت به او اعلام و اشعار شود.
اصل دوازدهم: حکم و اجرای هیچ مجازاتی نمی شود مگر به موجب قانون.
اصل چهاردهم: هیچ یک از ایرانیان را نمی توان نفی بلد یا منع از اقامت در محلی یا مجبور به اقامت محل معینی نمود، مگر در مواردی که قانون تصریح می کند.
اصل بیست و سوم: افشاء یا توقیف مخابرات تلگرافی بدون اجازۀ صاحب تلگراف ممنوع است، مگر درمواردی که قانون معین می کند.
٤) دکتر محمد مصدق عین این استدلال (در این پارگراف) را هنگام ارایه دفاعیه در دادگاه نظامی در توصیف مشروطیت و مردود شمردن فرمان عزل – که از قرار سفید مهر بوده است – بیان می کند.
٥) خواسته های دو و سه (یعنی فرماندهی کل قوا) همانی هستند که سبب اختلاف میان شاه و مصدق و قیام سی تیر١٣٣١ شد.
٦) محمد رضا شاه پهلوی نیز دربیست و پنج مرداد ١٣٣٢ در رامسر آماده فرار- در صورت شکست طرح اول کودتا - به بغداد بود که چنین نیز شد.
٧) خوانندگان گرامی نیک می دانند که شیخ نوری سلف آیت الله کاشانی و آیت الله خمینی است. کاشانی عین خیانتکاری شیخ نوری را در مورد مصدق مرتکب شد و خمینی با خونخواری بی مانندی با خیانت به آرمان های ملت ایران، حکومت مشروعه شیخ نوری را برپا کرد و مراتب کمال شرم و شارلاتانی است که پیروانش از آقای خاتمی و عبدالله نوری و سعید حجاریان گرفته تا دیگران در پی احیای این مرد بعنوان شخص معتقد به رأی و نظر مردم هستند!