ایران نوین
Friday, March 20, 2009
Wednesday, March 18, 2009
بیست و نهم اسفند 1329 روز استقلال اقتصادی ایران
من رو ز 29 اسفند 1329 را روز استقلال اقتصادی ایران می شناسم. استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی امکان پذیر نیست. از حدود دو سده پیش از جنبش ملی کردن صنعت نفت، دولت های ایران استراتژی اقتصادی مستقلی نداشتند و سیاست اقتصادی و سیاست خارجی غالبا آمیخته و زیر نفوذ مستقیم دو کشور قدرتمندی که در نزدیکی ایران مستقر بودند قرار داشت که در راستای حفظ منافع استراتژیک و اقتصادی خودشان در منطقه به ما تحمیل می شد. در آغاز، سیاست خارجی ایران بر پایه «موازنه مثبت» بود، یعنی به هر دو ابرقدرت امتیاز داده می شد تا هر کدام برای حفظ منافع خود هم شده، کشور را در برابر دیگری حفاظت کند. بهمین دلیل، هر درخواستی که از سوی انگلستان و روسیه می رسید، پذیرفته می شد. سیاست موازنه مثبت، همراه با بی لیاقتی و فساد پادشاهان قاجار و بی توجهی آنها به میهن، باعث افزایش چشمگیر نفوذ این دو ابر قدرت و حتا دخالت مستقیم آنها در امور داخلی کشور شده بود.
خاندان قاجار، بویژه فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه از نالایق ترین، بی عرضه ترین و عیاش ترین شاهان بودند، فتحعلی شاه با بی خردی در دو جنگ بی دلیل، قفقاز و مرو را از دست داد و با اتلاف منابع ملی کشور را به ورشکستگی کشاند، بطوریکه حتا از پرداخت حقوق سربازان در جنگ ناتوان بود. ناصرالدین شاه برای تامین هزینه های دربار و درباریان، مالیات های سنگین به مردم بست و اموال بازرگانان ثروتمند را مصادره کرد. پس از اینکه سیاست های ضد اقتصادی او باعث شد تولید و فعالیت اقتصادی و در نتیجه منابع درآمد داخلی رو به خشکیدن گذارد، به فکر افتاد که برای کسب درآمد، امتیازهایی را در برابر پول به کشورهای خارجی واگذار کند. در سال 1857، امتیاز خط تلگراف ایران را به انگلستان واگذار کرد و امتیاز های متعدد دیگری به فرانسویان، آلمانیان و اتریشیان واگذار نمود. در سال 1872، در برابر مبلغی ناچیز امتیازبهره برداری انحصاری از کل صنایع، آبیاری کشتزارها، منابع طبیعی، راه آهن، اتوبوسرانی شهری، بانک مرکزی و چاپ اسکناس را به یک انگلیسی به نام رویتر واگذار کرد. لرد کرزن، سیاستمدار انگلیسی، درباره این قرارداد گفت، "کامل ترین و خارق العاده ترین تسلیم تمامی منابع صنعتی یک کشور به دستان بیگانه که تا کنون در تاریخ بشر کسی در رویا دیده باشد، چه رسد به انجام آن". روسیه سخت نگران شد. حتا دولت انگلستان هم نگران شد که رویتر پا فراتر از گلیم خود گذاشته و از حماقت پادشاه ایران سوء استفاده کرده که ممکن است مایه گرفتاری برای انگلستان در رویارویی با روسیه شود. یک سال بعد، قرارداد را خود انگلیسیان از ترس اعتراضات بین المللی لغو کردند.
ناصرالدین شاه در سال 1891، صنایع تنباکوی ایران را به بهای 15هزار پوند به شرکت تنباکوی پادشاهی انگلستان فروخت. از آن پس، کشاورزان ایرانی می بایستی تنباکوی خود را به بهای نازل به این شرکت می فروختند و مصرف کنندگان ایرانی می بایستی تنباکوی مصرفی خود را به بهایی بسیار بالاتر از گذشته از شبکه مغازه های این شرکت خریداری می کردند. امتیازهایی که قاجاریان به بیگانگان دادند آنقدر زیاد، سفیهانه و ضد منافع ملی بود که حتا دولت انگلستان تصمیم گرفت برای پرهیز از اعتراضات بین المللی و اتهام سوء استفاده از فرمانروایان جاهل ایران و در نتیجه ایجاد دشمنی و از دست دادن پرستیژ جهانی خود، برخی از آنها را داوطلبانه به ایران مسترد کند. این دوران به دوران سیاست امتیازات و بی خردی معروف شد.
پسر او، مظفرالدین شاه، که از نظر بی خردی و ولخرجی، دست کمی از پدر نداشت، در سال 1901، امتیاز انحصاری اکتشاف و بهره برداری از منابع نفت و گاز را برای 60 سال به ویلیام ناکس دارسی انگلیسی واگذار کرد. قرارداد دارسی ده سال طول کشید تا به بهره برداری برسد، ولی نخستین مشتریان نفت او کشتی های بخار بودند که اکنون با این انرژی نوین می توانستند سبکتر و سریعتر باشند و از توان مانور بیشتری برخوردار باشند. دریادار فیشر، فرمانده نیروی دریایی انگلستان که از مشتریان دارسی بود و متوجه شده بود که کشتی هایش در سراسر جهان از قدرت، سرعت و کارآیی بیشتری برخوردار شده اند، پیشنهاد خرید سهام شرکت نفت انگلستان و ایران را کرد. در سال 1911، پارلمان انگلستان این خرید را تصویب نمود و 53% سهام بطور غیرقانونی، یعنی بدون اجازه دولت ایران به نام دولت انگلستان انتقال یافت. این یک تخلف فاحش از مفاد قرارداد دارسی با ایران بود، هر چند که سهم ایران کماکان 16% باقی ماند. از سال 1912، به ایران تحمیل شد که نفت مورد نیاز نیروی دریایی انگلستان با 25% تخفیف فروخته شود. این سهم سود ایران را هم 25% کاهش می داد. سپس مقرر شد که دولت انگلستان دو نفر از اعضای هیئت مدیره را خود منصوب کند و اینکه آنان در همه تصمیم های شرکت حق وتو داشته باشند. از آن پس، در واقع، نفت ایران تحت کنترل دولت انگلستان درآمد.
از آنجا که نفت ایران عامل سرنوشت سازی در پیروزی انگلستان در جنگ اول جهانی شد، پس از پایان جنگ، در سال 1919، انگلستان قرادادی را توسط وثوق الدوله به ایران تحمیل کرد که طی آن کنترل اقتصادی، مالی، نیروی دفاعی و روابط خارجی ایران به انگلستان سپرده می شد. هرچند که به علت مخالفت و تهدید روسیه این قرارداد در مجلس تصویب نشد، ولی شوروی هم برای رقابت با انگلستان درخواست امتیاز نفت شمال را کرد.
بیش از یک سده، ایران صحنه رقابت انگلستان و روسیه بود و دولتهای ایران هیچ تصمیم مستقلی نمی توانستند بگیرند و حتا برای هر تصمیمی بایستی که نظر سفارت انگلستان یا روسیه را می خواستند. انگلیسیان هم برای کاهش بیشتر حس اعتماد به نفس ملی، این شایعه را دامن می زدند که "همه چیز زیر سر انگلیسی هاست". از جنگ جهانی دوم به بعد، شرکت نفت انگلستان و ایران نفت مصرفی نیروی دریایی انگلستان را به رایگان تامین می کرد. حتاهزینه کارمندان انگلیسی را هم به حساب ایران می گذاشتند و هیچ گزارشی از اینکه چه مقدار نفت در اسکله تحویل نفتکش ها می شود به ایران نمی دادند. در حالیکه کارمندان انگلیسی در شهرک پیشرفته و مدرن آبادان با کولر و باغچه و خیابانهای آسفالته و وسیله نقلیه برای رفت و آمد زندگی می کردند، کارگران ایرانی در زاغه های مقوایی، خیابانهای خاکی که در روزهای بارانی، یعنی نیمی از سال، تا مچ پا در گل فرو می رفتند، زندگی می کردند. کارگران و خانواده هایشان برای خنک شدن در هوای 50 درجه تابستان در خمره های آب می نشستند و پای پیاده به سر کار می رفتند.
در تمام این مدت، مردم ایران به این توهم رسیده بودند که سیاست ایران را باید کلا" بیگانگان تعیین کنند، سیاستمداران ایران را بیگانگان برای حفظ منافع خود می گمارند و خود ملت هیچ نقشی در سیاست خارجی و حتی سیاست داخلی کشور ندارد. این باور، نسل به نسل انتقال داده شده بود. پس از روی کار آمدن رضا شاه، در سال 1933، قرارداد نفت دارسی که 60 سال مدت اعتبار آن در سال 1372 بسر می رسید، برای 60 سال دیگر تمدید شد که سلطه انگلستان را بر اقتصاد ایران تا سال 1385 تداوم می داد. اشغال غیرقانونی کشور در جریان جنگ دوم جهانی، در 1320، توسط ارتش های انگلستان، امریکا و روسیه، و سپس عزل و تبعید رضا شاه توسط انگلستان، این باور که بیگانگان تسلط کامل بر سرنوشت کشور دارند را تشدید کرد. هم اکنون نیز بخش بزرگی از جمعیت کشور، و بسیاری از شخصیت های سیاسی کشور، گرفتار رسوبات این باور ذهنی هستند که سرنوشت کشور را بیگانگان طراحی و اجرا می کنند و مردم نقش چندانی ندارند.
نماد همه این مسائل صنعت نفت بود که به عنوان بزرگترین صنعت و فعالیت اقتصادی کشور تامین کننده بخش عمده ای از بودجه کشور بود. قرارداد دارسی ادامه زنجیره امتیازدهی قاجاریان به بیگانگان بود بدون اینکه منافع چندانی برای اقتصاد کشور، رشد صنعتی، اشتغال و رفاه داشته باشد. منابع ما را می بردند، در شراکت خود با ما تقلب می کردند، شرایط مشارکت را تحمیل می نمودند و با دخالت در امور داخلی کشور ما تحمیق نیز می کردند. همه اینها را مصدق و جبهه ملی ایران سد راه پیشرفت کشور می دید. درآمد ما از نفت آنقدر ناچیز بود که فقط اقتصاد ما را معتاد میکرد بدون اینکه تاثیری در رشد صنعتی، تولید ملی و اشتغال داشته باشد. رفتار دولت انگلستان در ایران و نسبت به ایرانیان آنقدر تحقیرآمیز بود که اراده ملی و روحیه استقلال طلبی ملت را درهم شکسته بود.
مصدق از این ذهنیت حقارت آمیز و تسلیم در برابر اراده بیگانگان بخوبی آگاه بود و می دانست که برای ایجاد تحول در کشور، نخست باید اعتماد به نفس ملی و تاریخی مردم را باز گرداند و به آنان ثابت کند که می توان حاکم بر سرنوشت خود بود. برای این کار می بایستی که با قدرتمندترین و بانفوذترین کشوری را که عامل ایجاد این عقده حقارت شده رویارو شود و آن را شکست بدهد. از اینرو، مصدق برای حفظ منافع ایران، سیاست خارجی «موازنه منفی» را پیش گرفت، یعنی به هیچ کشوری امتیاز نمی دهیم و خود سیاست خود را تعیین می کنیم و خود بر بر منابع خود مدیریت می کنیم. یک ماده بسیار مهم قانون ملی شدن این بود که اکتشاف، استخراج و بهره برداری و فروش نفت در سراسر ایران با خود ما باشد، یعنی هیچ کشوری نمی تواند ادعایی یا امتیازی داشته باشد.
مصدق می خواست تا ذهنیت ملت را که همه سیاست های ایران، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی، توسط خارجی ها انجام میگیرد، بشکند. نهضت ملی کردن صنعت نفت، فقط کوتاه کردن دست بیگانگان از منابع نفت کشور نبود، بلکه زمینه را برای استقلال اقتصادی و سیاسی کشور فراهم می نمود. در دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت، دکتر مصدق برای نخستین بار در تاریخ، کشور را دارای یک دولت ملی و مردمی کرد. او همچنین با ملی کردن صنعت نفت و شکست دادن یک ابرقدرت مدعی به مردم نشان داد که می توانند به رای خود و اراده خود اعتماد کنند. مصدق نشان داد که چگونه می شود بدون اتکا به هیچ قدرت بیگانه، یکی از بزرگترین قدرتهای سیاسی و نظامی جهان را بی جنگ، بی عملیات تروریستی، بی ستیزجویی، بی فحاشی، بدون بالارفتن از دیوار سفارتشان، در سرزمین خودشان، با منطق و قانون خودشان، با رعایت همه قواعد و قانونهای بین المللی شکست داد. این اعتماد به نفس و قدرتی بود که مصدق توانست به ملت ایران بازگرداند. ملتی که می تواند در برابر هر ابرقدرتی با خرد و هوشمندی برای حفظ منافع خود رویارو شود، و بجای منفور شدن و منزوی شدن، عزیز مردم جهان هم بشود، احترام مردم جهان را هم جلب کند و قهرمان مردم جهان هم بشود، همانگونه که ما ملت ایران در آن زمان این کار را کردیم.
در زمینه اقتصاد، مصدق سنگ بنای یک اقتصاد وابسته به تولید صنعتی و کشاورزی و صادرات را گذاشت و ثابت کرد که بی درآمد نفت هم می شود کشور را اداره کرد. اگر همین بی اهمیت شدن درآمد نفت برای هزینه های جاری، و تکیه بر تولید داخلی، ادامه می یافت و از درآمد نفت فقط برای سرمایه گذاری، نه هزینه های جاری، استفاده می شد، کشور ما اکنون شاید یکی از پنج قدرت اقتصادی جهان می بود، نه ذلیل و منفور و فقیر و عقب افتاده ای که اکنون هستیم. اگر این صدها میلیاردها دلار درآمد نفت که دستاورد جنبش ملی کردن صنعت نفت و سیاست های خردمندانه دکتر مصدق است، بجای دزدیده شدن و اتلاف یا فرار به کشورهای بیگانه، صرف توسعه صنعت و زیرساختهای این کشور می شد، ما اکنون در کجا می بودیم؟
از: کورش زعیم
میراث فرهنگی و تاریخی ایران مایه افتخار و غرور ملی ماست
ملتی که هویت تاریخی و فرهنگی خود را حفظ کند، روح خود را زنده نگه داشته و همیشه زنده می ماند. ملت هایی که زیر هجوم مهاجمان تسلیم شدند و به رنگ و آداب و زبان مهاجمان درآمدند و ویژگی های تمدن خود را با دشمن تعویض کردند، اکنون به عنوان فرهنگ های مرده تاریخ بشر یاد می شوند. ولی ملت بزرگ ایران، حتا در بدترین و خشن ترین شرایط سلطه و زیر هجوم قوم های بیگانه، نه تنها فرهنگ خود را حفظ نمود که مهاجمان را نیز از دانش و فرهنگ خویش برخوردار کرد. ولی برخی از همان مهاجمان اکنون نسبت به آنچه ما آذین بخش اندام فرهنگی آنها نمودیم، حق ناشناسانه ابراز مالکیت می کنند.
واپس گرایانی که انقلاب سی سال پیش را با خشونتی که بهیچ وجه یک ویژگی ایرانی نبود، تصاحب کردند، نخست برای اثبات سلطه خود به شکستن آثار تاریخی، در برخی موارد سوزاندن کتاب ها و انکار آیین های چندهزار ساله و جهانی شده ما پرداختند، و اگر مقاومت مردم دلیر و با فرهنگ ایران زمین در برابر آنان نبود، همان بلایی بر سر فرهنگ و زبان و تاریخ ایران می آمد که در دو قرن سکوت آمده بود. بدخواهی برخی مسئولان نسبت به میراث فرهنگی و تاریخی ایران زمین هنوز ادامه دارد و در طی چند سال اخیر شدت گرفته است. صدها اثر و جایگاه تاریخی تخریب شده، جیرفت به تاراج رفته، پاسارگاد و تخت جمشید به سوی نابودی کشانده شده، هرمز اردشیر، نقش رستم، و نقش جهان طعمه سودجویی شده و هزاران اصله درخت کهنسال به دلایل سودجوی و خرافه گرایی بریده شده است. میراث طبیعی ملت ایران روز به روز در اثر نابودی عمدی یا بی اعتنایی کمتر و کوچکتر می شود. جنگلها نابود می شوند، دریاچه ها و تالاب ها خشکانده می شوئد و حیات وحش طبیعی ایران زمین نیست می گردد. پرسش بزرگ اینست که چرا این همه دشمنانگی با ایرانی بودن و ایرانی زیستن؟
بسیاری از آیین های ایرانی اکنون بخشی از فرهنگ بشری را تشکیل می دهد. مانند نوروز، یلدا و چهارشنبه سوری که در بسیاری کشورهای جهان، گرچه گاه با نام های دیگر، برگزار می شوند؛ ولی در ایران هر آیین شادی آفرین مورد بی مهری حاکمیت قرار می گیرد. ما باور داریم که بجای برخی روزهای بی شمار که به عناوین گوناگون در گاهنامه ایران قرار گرفته، روزهایی مانند مهرگان، سده، یلدا، چهارشنبه سوری و سیزده بدر با همان نامهای تاریخی چندین هزار ساله خود جای بگیرند.
جبهه ملی ایران باور دارد که میراث فرهنگی و تاریخی یک ملت روح آن ملت است و باید به همین اندازه به آنها ارج گذاشته شود و آن عده مسئولانی که بر خلاف این اصل حرکت و اقدام می کنند دوست این ملت نیستند. ما از سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی که مسئول بسیاری از این خرابی ها و بی اعتنایی ها می باشد می خواهیم که نه تنها دست از ستیزگری با فرهنگ ایران زمین بردارد، بلکه به پاسداری، بازسازی، ثبت داخلی و ثبت جهانی همه این سرمایه های گرانبهای بشری که مایه افتخار و غرور ملی ما ایرانیان و نیز ستایش بخش بزرگی از جامعه بشری است بپردازد.
جبهه ملی ایران
تهران - 26 اسفند 1387
Monday, March 16, 2009
Iran Issue No. 1
Iran Issue No. 1
It Should be Human Rights, Not Nuclear Weapons
By Mariam Memarsadeghi and Akbar Atri
Monday, March 16, 2009; A17
We are democracy activists who are passionate about our home country, Iran. One of us, Mariam, immigrated to the United States at age 7, during the 1979 revolution. The other, Akbar, arrived here in 2005 after a decade of leadership in Iran's oppressed but resilient student movement. Newlyweds, our love is bound by a passion for freedom, and we hold the highest esteem for America and its ideals of individual rights and human dignity.
During the 2008 campaign, we endlessly discussed Barack Obama's foreign policy intentions. We worried about how he would approach dictatorships and pursue terrorist cells. We also wondered why Obama, who benefited from the gains of the civil rights movement, did not speak much about systemic discrimination or the lack of civil and political liberties in many parts of the world, and why democracy and human rights promotion were absent from his rhetoric.
Nonetheless, Obama's victory led us to revel in the promise of renewal. His story testifies to the power of the grass roots to make government theirs. For the likes of Iranian President Mahmoud Ahmadinejad, this presidency is a threat.
Obama's popularity gives him the power and credibility to press the Iranian regime, not to mention dictatorships in Russia, Zimbabwe, Saudi Arabia, North Korea and elsewhere, to respect human rights and democratize. Yet some in Washington have urged Obama to abandon talk and programs in support of the Iranian people in exchange for piecemeal progress on the nuclear issue. With Tehran continuing to make progress on a weapon, it is tempting to look past the Iranian people's hopes for freedom and instead focus on the seemingly more imperative issue. But this would be a mistake. In fact, the regime would want nothing different.
Tehran's nuclear ambitions must be viewed in context. The free world does not fear a nuclear Iran because of the bomb; the world is full of nuclear bombs. People fear a nuclear Iran because of the radical Islamist ideology of those who would be the holders of such a bomb. Nuclear power can embolden a government, and Iran's ruling mullahs, regardless of their factions and infighting, are united in wanting to stay alive. The "Islamic bomb," as the so-called moderate Ali Akbar Hashemi Rafsanjani has proudly called it, can help ensure the survival of the regime.
Those in power in Iran are responsible for terrorist attacks throughout the Middle East, not to mention in Buenos Aires, Paris, Vienna and Berlin. They are fundamentally opposed to liberal democracy and its ensuing individual rights. They still imprison the young for having parties and listening to music and stone women to death for extramarital sex. In the name of God, they persecute religious minorities and imprison mullahs who speak of freedom. They still chant "death to America" at the official sermon every Friday and force children to do the same as part of the school curriculum. Drug addiction is common among large swaths of society. The regime's oil-rich apparatus is rotted by extremes of corruption and unaccountability. Like communist totalitarian regimes of the past, it seeks to maintain a facade of revolutionary idealism for the outside -- particularly for the liberation-hungry Arab world -- while its people endure the bitter realities of life under an ideological state.
Since 1979, successive U.S. administrations have "engaged" the Iranian government in negotiations while maintaining a myth of no talks. All the while, Tehran has avoided any real change in behavior. It has amassed greater military might and regional influence, and escalated its repression of the Iranian people and its patronage of Lebanese Hezbollah and anti-Israeli, anti-American Islamist ideology throughout the Muslim world. And along the way, it has managed to convince some on the European and American left of its harmlessness, and even of "Islamic" progressiveness.
Negotiation with Iran can bear fruit if the regime is dealt with holistically. Pressing human rights would bring integrity to any talks and prevent Tehran from using negotiations to obfuscate and avoid real change, including on nuclear activity. The fall in the price of oil and Iran's coming presidential election create openings for Obama to make strong demands on the nuclear issue as well as demands for verifiable political reforms.
The administration should be clear in any discussions and its public diplomacy that it expects Iran to hold free and fair elections, with no candidate disqualified. Obama should press for the release of political prisoners and for the regime to discuss its opposition's demands for constitutional and legislative reforms, and push it to again allow independent newspapers and for universities and civic groups to operate freely. This would signal to the regime and the Iranian people that the administration is not interested in a hollow, unjust peace but progress toward a free Iran, a model for post-Islamist liberal democracy and a peaceful force for the Middle East.
Iranians want to believe that the rhetoric of hope and change that marked Barack Obama's campaign included them. He must not let them down in their struggle for freedom.
Mariam Memarsadeghi is an adviser to democracy and human rights promotion programs in the Middle East. Akbar Atri served in the leadership of the Iranian student organization Tahkim Vahdat from 1997 to 2005. They were married in October.
ملتی زنده است که هویت تاریخی و فرهنگی خود را زنده نگه دارد
ملت جاوید ایران در بدترین و خشن ترین شرایط و زیر یورش وحشی ترین دشمنان، فرهنگ خود را چون حلقه نجات در بر گرفت و غرق نشد
ملتی زنده است و هرگز نخواهد مرد که زیر شمشیر و چکمه دشمنی که جان و توان او را می گیرد، هویت تاریخی و فرهنگ ملی خود را از جان عزیزتر محافظت کند. این هویت فرهنگی جهان پسند یک ملت است که او را جاویدان می سازد و ملت جاوید ایران در بدترین و خشن ترین شرایط و زیر یورش وحشی ترین دشمنان، فرهنگ خود را چون حلقه نجات در بر گرفت و غرق نشد. اکنون هم که زیر شمشیر و چکمه دشمنان هویت و فرهنگ ملی خود هستیم، بیش از پیش و آنقدر و آن چنان ایستادگی می کنیم و از خود گذشتگی نشان می دهیم تا این توفان فرهنگ کش هم بگذرد.
سی سال حکومت جمهوری اسلامی در ایران که با سوزاندن کتابخانه ها، شکستن میراث تاریخی و انکار آیین های چندهزار ساله ما آغاز شد، در طی چند سال گذشته به اوج ایران ستیزی خود رسیده و روزی نیست که آسیبی نخوریم. البته ملت هم آرام ننشسته و موج گرایش به پیشینه تاریخی و فرهنگی و آیین های ایران زمین که روز بروز دامنه گسترده تری می یابد، پاسخ دندان شکنی به بدخواهان هویت و فرهنگ ایرانی بوده است.
ما به همه جهانیان آیین هایی را هدیه کرده ایم که اکنون جزوی از هویت و فرهنگ بشری شده است. نوروز ما اکنون یک رویداد جهانی است و با تلاش مردم ما سرانجام ثبت جهانی شد. جشن یلدای ما در سراسر جهان به نام های گوناگون برگزار می شود، که با تلاش مردم و نهادهای فرهنگی در خارج و داخل سرانجام ثبت ملی شد. جشن چهارشنبه سوری اکنون به همت بنياد ميراث پاسارگاد برای ثبت به يونسکو پيشنهاد شده است. اکنون نوبت جشن های مهرگان و سده و سپندارمذگان است که بایستی با تلاش همه ما ایرانیان به ثبت جهانی برسد. باید جهانیان از سرچشمه اینهمه زیبایی و شادی آفرینی که سده ها و هزاره هاست زندگانی آنان را زینت بخشیده آگاه شوند.
با آگاهی دادن به همه جهانیان که ما کی هستیم و چه داریم و چه می اندیشیم، دیگر نباید بگذاریم مشتی گمراه از خود بیگانه، که شوربختانه بيشتر تبار ايرانی دارند تا انیرانی، کورش ما، این نابغه جهان بشریت را راهزن خونخوار بنامند، پاپک دلاور ما را مغول بخوانند، یا پورسینا و رازی ما را، که دانش های پایه را جهانی کردند، عرب. نه اینکه باید کسی در هر مقام و جایگاهی هرگز جرات کند به خاک ما، تنها بخاطر اینکه موقتاً حکومتی ذلیل داریم، چشم آز بدوزد.
سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی سرگرم امامزاده ها و سقاخانه هاست و وظیفه خود را در پاکسازی کشور از "سفال شکسته ها" و "خرده سنگها" و یادبود "جباران" می داند، پس این ما ملت ایران هستیم که باید کمر همت به ثبت و نگهبانی از میراث فرهنگی و تاریخی خود ببندیم و با ثبت جهانی آنها شاید که دست بدخواهان را از آنها دور نگه داریم.
کورش زعیم
25 اسپند 1387