هوشنگ کردستانی
چند ماهی از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی می گذرد. انتخاباتی که اعلام نتیجه آن، آغاز جنبش و حرکت مردمیِ بی سابقه ای شد که نه تنها ایران را تکان داد، بلکه افکار عمومی دنیا را نیز شگفت زده کرد.
پیرامون نتیجه انتخابات و رویدادهای خونبار پس از آن، بسیار گفته و نوشته شده است. اکنون با گذشت زمان فرصتی پدید آمده است که به بررسی واقع بینانه تر و به دور از هیجان پیرامون این رویداد مهم تاریخی بپردازیم.
از چند ماه مانده به برگزاری انتخابات که نامزدهای آن همگی برگزیده شورای نگهبان بودند تا کنون که جنبش مردمی همچنان حضور پویا و پرتوان خود را در صفحه سیاسی ایران نشان می دهد چند عامل مهم، تأثیرگذار بوده اند که به طور فشرده به نقش مثبت و منفی آن ها اشاره می کنیم.
نخست، حضور میلیونی مردم از جان گذشته به ویژه جوانان دلیر و بانوان شیردل در صفحه مبارزه سیاسی است که برای رسیدن به آزادی و استقرارحاکمیت ملی و پایان بخشیدن به بساط استبداد مذهبی دلاوارنه به پا خاسته اند.
دوم، کار بدستان جمهوری اسلامی هستند که اهرم های قدرت اجرایی را در دست دارند و حاضرند برای حفظ آن مردم آزادیخواه ایران را به خاک و خون بکشانند.
سوم، اپوزیسیون درون حاکمیت اسلامی است که اصلاح طلب نامیده می شود. سردمداران این جناح کسانی هستند که در 30 سال گذشته مصدر کارهای مهم اجرایی بوده و اکنون در اثر رقابت های درون حاکمیت از حوزه قدرت به دور افتاده اند. اینان تلاش می کنند از حضور مردم در صحنه مبارزه به سود خود استفاده نموده تا شاید قدرت از دست رفته را بار دیگر به دست آورند. مبارزه بی امان کسب قدرت در میان سردمداران دو جناح حاکمیت تا آنجا پیش رفته است که به امکان زیاد سرانجام به حذف یکی و به سود دیگری تمام خواهد شد.
آنچه در این میان برای سران هر دو جناح مطرح نبوده و نیست، برچیده شدن بساط استبداد مذهبی و تحقق آزادی و استقرار حاکمیت ملی است. آنها در هر زمینه که با هم اختلاف و رقابت داشته باشند در حفظ نظام اسلامی با همدیگر هم رأی و هم عقیده هستند. در حقیقت مبارزه بی امان کسب قدرت این دو گروه یا دو مافیا برای رسیدن به قدرت و سوءاستفاده های کلان مالی پس از آن است.
چهارم، دخالت های پنهان و آشکار سیاسی و تبلیغاتی دولت های قدرتمند غربی، روسیه و چین است که می کوشند در راستای منافع اقتصادی و سیاسی خود از یکی از جناح های درون حاکمیت حمایت کنند.
علاقمندی دولت آمریکا و کشورهای بزرگ اروپایی نه در جهت برچیده شدن جمهوری اسلامی - که برخی از هموطنان خوش باور سال هاست در انتظار وقوع آن هستند- بلکه جابجایی افراد در رأس قدرت اجرایی است. آنها هنوز هم به این امکان جابجایی امیدوار می باشند. از این رو، می کوشند حضور میلیونی مردم آزادیخواه ایران را در جهت حمایت از نامزدهای اصلاح طلب وانمود نمایند. دولت های چین و روسیه نیز، بخاطر منافع اقتصادی وسیاسی از جناح حاکم در جمهوری اسلامی پشتیبانی می کنند. آنها چه بسا انتظار داشته باشند در بازی با برگ جمهوری اسلامی در داد و ستدهای سیاسی خود از آمریکا و اروپا امتیاز بگیرند.
واقعیت این است که شرایط امروز در ایران به گونه ایست که جامعه به دو گروه متخاصم و رو در روی هم تقسیم شده است. یکی گروه شامل سرداران و سران رانت خوار پاسداران و بسیجی ها می شود که به منابع کلان مالی دست یافته اند و ادامه چپاول خود را در بقای جمهوری اسلامی می دانند. از این رو حافظ و پشتیبان آنند. و دوم پاسداران ، بسیجـی هـا، لــباس شخصی ها، مزدوران و عوامل امنیتی هستند که به دلیل برخورداری از حقوق و مزایا ی فوق تصور در جامعه فقرزده ایران حامی و پشتیبان نظامند. و سرانجام مردم کم درآمد و آلونک نشین های دور شهرها و مردم دهات و روستاها که به دلیل کمک های مالی ناچیزی که دریافت می دارند خواهان تغییر وضع موجود نیستند. اینان و گروهی از کارمندان بی تخصص و کم درآمد دولت کسانی هستند که به دلیل ترس یا نیاز مالی به احمدی نژاد رأی داده اند. اما اکثریت بزرگی که در انتخابات شرکت کرده و به احمدی نژاد رأی نداده اند،را نمی توان جزو طرفداران نظام دانست. این ادعای علی خامنه ای که می گوید 84 درصد واجدین شرایط که در انتخابات شرکت کردند نظام اسلامی را تأیید می کنند، به دلایل متعدد، ادعایی است نادرست وغیر قابل قبول است.
درصد بالایی از آرای داده شده به مهدی کروبی به ویژه میرحسین موسوی را نمی توان متعلق به هواداران نظام دانست. چرا؟ زیرا با شعارهائی که هم اکنون در تمام راهپیمائیها و تظاهرات میلیونی مردم ایران مشاهده میشود اصل نظام زیر سئوال رفته و مخالفت مردم با ولایت فقیه در جای جای تظاهرات خودنمائی میکند و بهمین دلیل میتوان گفت شرکت غالب مردم در انتخابات و دادن رأی به نامزدهای دیگر صرفا یک عمل تاکتیکی بوده است نه اعتقادی .
لازم به یادآوری است که هواداران هر دو جناح حاکمیت، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کردند چون می توانستند آنرا در جهت حقانیت بخشیدن به نظام اسلامی به حساب بیاورند. این همان چیزی است که سازمانها، شخصیت های سیاسی و روشنفکران تحریم کننده انتخابات نسبت به آن هشدار می دادند. تحریم کنندگان استدلال می کردند که برنده انتخابات الزاماً کسی نیست که بیشترین رأی را خواهد آورد بلکه کسی است که از پیش تعیین شده است. به باور آنها حضور یا عدم حضور مردم تأثیری در نتیجه انتخـابـات نداشت و تنها دست آویزی می شـد کــه حاکمیت ادعا کند «نظام» مورد قبول و پذیرش اکثریت مردم ایران است. حتی اصلاح طلبان هم استقبال مردم از انتخابات را به دلیل حمایت پشتیبانی از نامزدهای خود به حساب آورند.
به طور منطقی نمی توان درصد رسمی اعلام شده در مورد شمار شرکت کنندگان در انتخابات را باور داشت. اگر در شمارش آراء تقلب شده است از کجا که در آمار شرکت کنندگان دست برده نشده باشد.
حتی اگر آمار اعلام شده توسط وزارت کشور را درست فرض کنیم باید بپذیریم کسانی که در انتخابات شرکت نکردند بعلاوه درصد بالایی که تحت تأثیر تبلیغات برای نخستین بار در انتخابات شرکت نمودند و به نامزدهای اصلاح طلب رأی دادند کسانی هستند که جمهوری اسلامی را در کلیت آن رد می کنند که رقمی است قابل توجه آزادیخواهان، روشنفکران، سیاسیون و رسانه های خبری ایرانی خارج از کشور.
تبلیغاتی که در چند ماه پیش از انتخابات از سوی رسانه های خبری ایرانی و فارسی زبان بیگانه در جهت تشویق مردم به شرکت در انتخابات و رأی دادن به نامزد اصلاح طلبان شد در 30 سال گذشته بیسابقه بوده. چنانچه تنها یک دهم این تبلیغات در گذشته از نیروهای ملی آزادیخواه می شد شاید سرنوشت امروز مردم ایران غیر از این می بود که هست. گذشته بر نمی گردد، از هم اکنون باید با خواستهای بخش بزرگی از جامعه که شعار آزادی و مردم سالاری سر داده و برای تحقق آن تا پای جان ایستاده اند هم صدا و همراه شد.
این استدلال که برای تغییر در جمهوری اسلامی به دلیل قدرتمند بودن و بیدادگری های سردمداران اسلامی راهی جز حرکت گام به گام و حمایت از اصلاح طلبان نیست به دلایلی استدلال درستی نیست. اگر از پیشینه سیاسی اصلاح طلبان و پرونده اقداماتشان در دورانی که در رأس قدرت بوده اند هم صرفنظر نماییم به گواهی تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ها و مردم خودمان نمی تواند استدلال درستی بوده باشد.
در انقلاب مشروطیت کسانی همچون جمال الدین اسدآبادی،,ودیگران برکناری استبداد و رسیدن به آزادی و استقرار نظام مردمی را با حضور و حمایت روحانیت و از مسیر گام به گام متصور می دانستند ولی بودند دیگر رهبرانی که به پیروی از خواست مردم و نیاز زمان دست یابی به نظام مشروطه را نه در حرکت گام به گام بلکه در حرکتی قاطع و سرنوشت ساز عملی می دیدند. این رهبران سرانجام با تکیه بر پشتیبانی مردم موفق به برپایی نظام مشروطه شدند. مخالفت ها و تهدید به عملیات نظامی خونین در ضدیت به استقرار نظام مشروطه هم ره به جایی نبرد.
در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز بودند سیاستمدارانی که تنها راه رسیدن به منافع ایران از درآمد نفت را در کنار آمدن با مقام های شرکت نفت ایران و انگلیس و ازدیاد سهم ایران تا حد 50 درصد می دانستند. از آنجا که این راهکار عملاً نشان داده بود که تأمین کننده منافع ایران و خواست مردم نیست، مصدق اقدام به ملی کردن صنعت نفت نمود. تهدیدهای سیاسی و نظامی دولت فخیمه انگلیس نیز در برابر اراده قاطع ملت و یک رهبری واقع بینانه مؤثر واقع نشد.
در مبارزات آزادیخواهانه سایر ملت ها از جمله اندونزی، بودند رهبرانی که پیشرفت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورشان را در همکاری با استثمارگران هلندی می دانستند و واکنش تلافی جویانه نظامی هلند باعث ترس و وحشت آنها بود. احمد سوکارنو اما، بدون ترس از قدرت نظامی استعمارگران با شعار تنها «استقلال» با حمایت و پشتیبانی مردم اندونزی موفق به کسب استقلال آن کشور شد. احمد سوکارنو افزون بر آنچه موفق به کسب استقلال اندونزی گردید، به اتفاق مارشال تیتو رئیس جمهور یوگسلاوی و جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند سازمان کشورهای غیرمتعهد جهان «نیروی سوم» را بنیان نهادند که اکنون وزنه سیاسی بسیار مهمی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد است.
نخستین کنفرانس کشورهای غیرمتعهد سال 1954 در شهر باندوک اندونزی برگزار شد که با استقبال سران کشورهای جهان سوم روبرو گردید و چوئن لای نخست وزیر چین و ناصر رئیس جمهور مصر در آن شرکت داشتند.
اندونزی امروز پرجمعیت ترین و قدرتمند ترین کشور مسلمان جهان می باشد.
در هندوستان دوران استعمار انگلستان هم بسیاری از رهبران سازمان کنگره از جمـله موتی نهرو، پدر جواهر لعل نهرو طرفدار همکاری با دولت استعمارگر و رسیدن گام به گام تحت الحمایگی و نه استقلال بودند. آنها با پیروی از همین تز در انتخابات ایالتی و شهری شرکت کردند و پیروزی های زیادی هم بدست آوردند. ولی هیچ یک از این پیروزی ها منجر به استقلال سیاسی مردم هند نشد. رهبرانی چون گاندی، ابوالکلام آزاد و جواهر نهرو با درک این واقعیت که دوران استعمار کهن به سر رسیده است با بسیج نیروهای مردم سرانجام استعمارگران را ناگزیر به پذیرش استقلال هندوستان کردند. اکنون وظیفه آزادیخواهان و روشنفکران ما این است که با درک این واقعیت که دوران استبداد به سرآمده و نظام های استبدادی در اثر اراده ملت ها یا سرنگون شده یا در حال سرنگون شدن هستند و نیز این واقعیت که چراغ عمر نظام استبداد مذهبی در ایران رو به خاموشی است، از خواست مردم که رسیدن به آزادی و برپایی نظامی مردم سالار است، حمایت کنند و آنان را در این مبارزه سرنوشت ساز تاریخی به هر شکل ممکن یاری دهند و اطمینان داشته باشند که اگر رهبران مشروطیت از واکنش نظامی استبداد پادشاهی و تهدیدهای نظامی روسیه تزاری می هراسیدند ملت ایران به مشروطیت دست نمی یافت .. اگر مصدق از تهدیدهای امپراطوری قدرتمند انگلستان می هراسید ملی کردن صنعت نفت امری محال بود. اگر سوکارنو از واکنش نظامی هلند وحشت می کرد، اندونزی به استقلال نمی رسید و سرانجام اینکه هندوستان استقلال نمی یافت ، تا در سایه آزادی و مردم سالاری بخت آنرا داشته باشد که یکی از قدرت های بزرگ آینده جهان باشد.