بهروز کاظمی / رادیو کوچه
رابطه ایران و آمریکا در طول تاریخ دستخوش فراز و نشیبهای فراوانی بوده است. در برنامه قبلی ضمن بررسی تاریخچه آغاز روابط دو دولت و ملت، به دلایل شکلگیری این رابطه پرداختیم و این روابط را تا انقلاب مشروطه بازخوانی کردیم. در این برنامه بخش دوم گفتوگو با آقای نیما ناصرآبادی در مورد رابطه این دو کشور بعد از انقلاب مشروطه تا زمان رضاشاه پهلوی را میشنویم.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
ما در بحث قبلی از پدیداری رابطه دو ملت و دولت آمریکا و ایران تا انقلاب مشروطه با هم صحبت کردیم. بعد از انقلاب مشروطه رابطه ایران و آمریکا دچار یک سری فراز و نشیب شد. اگر ممکن هست در مورد آن مقطع تاریخی برای ما توضیح دهید.
بعد از انقلاب بزرگ و تاریخساز مشروطه رابطه سیاسی ایران و آمریکا دچار تزلزل میشود. همانگونه که میدانید یک سری حوادثی در ایران اتفاق میافتد مثل به توپ بستن مجلس، دوران استبداد صغیر، پیروزی دوباره مشروطه خواهان و دورانی که ثبات سیاسی خاصی در ایران وجود ندارد و دولتها یکی پس از دیگری میآیند و میروند تا اینکه به کودتای سوم اسفند و روی کار آمدن رضاخان میرسیم و یک ثبات نسبی در ایران به وجود میآید. در خارج از ایران هم نمایندگیهای ایران هم در بلاتکلیفی خاصی به سر میبردند. وضعیت سیاسی نمایندگی سیاسی ایران در آمریکا به دلیل بعد مسافت بغرنجتر از بقیه کشورها بود تا جایی که «ممتازالملک» که نماینده سیاسی ایران در واشنگتن بود نامهای را برای مشیرالدوله صدراعظم میفرستد که در نوع خودش جالب است. ایشان میگویند” خدمت مستطاب مشیرالدوله اگر سه هزار دلار برات تلگرافی فوری نرسد مجبور است فرار نماید. مرتضی.” که این نشاندهنده شرایط بحرانی نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج از کشور است. دومین مسالهای که باعث تزلزل در روابط ایران و آمریکا میشود جدالی است که بین «میرزاعلیقلیخانکاشی» ملقب به «نبیل الدوله» به عنوان کنسول و میرزامهدی خان قرهگزلو به عنوان وزیرمختار وجود میآید. وزیرمختار از اعتبار کنسول نزد مقامات آمریکایی دچار حسد و ناخشنودی میشود و این مساله تصمیمگیریهای سفارت و سیاستی را که در قبال مسائل مختلف را باید ابراز کنند را با مشکل مواجه میکند.
وقتی این دوران را پشت سر میگذاریم با بر تخت نشستن احمد شاه دوازده ساله بر تخت سلطنت مصادف میشویم. این در شرایطی بوده است که تمامیت ارضی و استقلال سیاسی در خطر بوده و ایران با مشکلات مالی کمرشکنی مواجه بوده و بنابراین یک کمیسیونی به نام «کمیسیون برنامه» تشکیل میشود تا سر و سامانی به اوضاع مالی ایران بدهد. در همین رابطه ابتدا «مسیو بیزو» فرانسوی را به عنوان مشاور مالی به استخدام خودشان در میآوردند ولی از آنجایی که موسیو بیزو رابطه خیلیخوب و صمیمانهای با سفارتخانههای روسیه و انگلیس داشته برکنار میشود.
پس از برکناری ایشان نگاهها به سوی ژاپن و آمریکا دوخته میشود و در سال ١٢٨٩ «ویلیام شوستر» به استخدام دولت ایران در میآید. شوستر اصلاحات مالی را در نظر داشت و قدم های اساسی را برداشت ولی حضورش در ایران دیری نپایید و کوتاهمدت بود. دلیلش هم این بود که روسیه از ابتدا با حضور شوستر در ایران مخالف بود و اقدامات و رفرمهای شوستر در ایران همگی با مخالف روسیه مواجه شد و روسها به دولت ایران اولتیماتوم دادند تا شوستر را اخراج کند ولی دولت و به خصوص مجلس شورای ملی زیر بار این مساله نرفت تا اینکه ارتش روسیه تبریز، رشت و زنجان را اشغال کرد و مانند همیشه که به ایران حمله کردند فجایع زیادی را به بار آوردند و تهدید کردند چنانچه شوستر از ایران اخراج نشود به سوی پایتنخت روانه خواهند شد.
وقتی روسیه بخشی از خاک ایران را تصرف میکند و شوستر از ایران اخراج میشود این مساله در مطبوعات آمریکا منعکس میشود. البته متاسفانه مقامات آمریکایی با سردی با این مساله برخورد میکنند و وزارت امورخارجه آمریکا یادداشت کوتاهی را منتشر میکند و اعلام میدارد که ” وزارت خارجه از بروز چنین مشکلاتی بین این دو دولت که هر دو دوست آمریکا هستند متاسف است”. این مساله ایرانیها را بسیار ناراحت میکند و حتی جامعه یهودی آمریکا هم به این مساله اعتراض میکند.
اما مساله دیگری که پیش میآید و بیشتر از مطبوعات داخلی در مطبوعات خارجی بازتاب پیدا میکند این است که وقتی خبر انحلال مجلس، اخراج شوستر و فجایعی که ارتش روسیه در شمال ایران مرتکب میشود به گوش مردم میرسد مردم در تهران و شهرهای مذهبی مثل نجف به خیابانها میآیند و تظاهرات میکنند. این تظاهراتها سرکوب میشود و مردم متفرق میشوند و خبر آن هم در مطبوعات آمریکا هم منعکس میشود.
پس از جنگ جهانی اول موقعیت جغرافیایی – سیاسی ایران بیش از پیش نمایان میشود و از دوران ریاست جمهوری آمریکا یعنی «تئودور روزولت» چرخشی هم در سیاست خارجی آمریکا پدید میآید به این ترتیب که پرزیدنت روزولت در سال ١٢٨٣ تفسیری را تحت عنوان حمایت از کشورهای ضعیف در مقابل قدرتهای بزرگ ارایه میکند و همین امکان حضور بیشتر آمریکا را در عرصه بینالمللی فراهم میکند.
در ادامه همین سیاست جدید خارجی آمریکا و تمایل همچنان پابرجای ایران برای داشتن روابط بهتر و قویتر با آمریکا است که در آبان ماه ١٣٠٠ خورشیدی و با تصویب مجلس شورای ملی، امتیاز استخراج نفت شمال به آمریکا واگذار میشود.
با توجه به اینکه به پایان دوران قاجار و آغاز دوران پهلوی نزدیک میشویم سوال این است که با استناد به تجربه شوستر چه اتفاقی در دولت ایران برای استخدام مستشار جدید افتاد و شروع دوران پهلوی و آغاز یک شکل جدید حکومتی در ایران چه تاثیری بر رابطه دو کشور گذاشت؟
در سال ١٣٠١ هنوز در دوران قاجار هستیم و وارد دوران پهلوی نشدهایم. کابینه قوامالسلطنه برای سر و سامان دادن به اوضاع مالی ایران تصمیم میگیرد از آمریکا وام بگیرد (١١ سال بعد از ماجرای اخراج شوستر از ایران) اما این بار آمریکاییها برای وام دادن به ایران شرط میگذارند که اداره مالیه ایران باید تحت نظارت مستشاران آمریکایی قرار بگیرد.
به همین منظور «آرتورمیلسپو» که دارای دکترای اقتصاد از دانشگاه جان هاپکینز و عضو وزارت امور خارجه آمریکا و متخصص نفت بود به ایران معرفی میشود و توسط دولت و با تصویب مجلس شورای ملی به استخدام ایران در میآید. نکتهای که خیلی مهم است و نقش آن را باید جدی گرفت این است که با تمام مشکلاتی که در آن زمان وجود دارد نقش مجلس شورای ملی بسیار چشمگیر است و طبق قانون مشروطه مجلس بر همه امور نظارت کامل دارد. میلسپو در راس هیاتی برای بهسازی ساختار مالی ایران از اروپا عازم ایران میشود و سر راه در پاریس با احمدشاه ملاقات میکند که احمد شاه اظهار میدارد که هیات اعزامی آمریکایی آخرین امید ایران است یعنی مسائل ایران و مشکلات مالی ایران در آن سالها آنقدر بحرانی بوده است.
میلسپو در کتابی که بعدن مینویسد اظهار میدارد که زمان تحویل حسابهای ایران، کشور با حدود چهار میلیون تومان معادل بیست درصد درآمد کشور کسری بودجه مواجه بوده است. اگر چه میلسپو سر و سامانی به کسری بودجه ایران داد و اوضاع مالیه ایران را تا حدی سر و سامان داد ولی دو سال بعد از اینکه رضاشاه به سلطنت میرسد از وزارت مالیه یادداشتی دریافت میکند که در آن برای ایشان شغلی تشریفاتی تعیین شده بود همین باعث ناراحتی زیاد ایشان میشود و میلسپو با استفاده از حق مرخصی که داشت ایران را ترک میکند.
اما حادثه مهم دیگری که بین فاصله زمانی فتح تهران و خلع قاجار رخ میدهد ماجرای قتل «رابرت ایمبری» نایب کنسول سفارت آمریکا و کارپرداز شرکت نفتی سینکلر است. همان شرکتی که امتیاز بهرهبرداری نفت شمال را در سال ١٣٠٠ از ایران گرفت. در ایران شایعه میشود که آب «سقاخانه آشیخ هادی» معجزه میکند. مرد لنگ و ناتوانی با نوشیدن آب این سقاخانه شفا پیدا کرده و یک بهایی به خاطر نپرداختن صدقه نابینا شده است. مردم هجوم میآوردند تا شفا بگیرند و همین مساله به گوش ایمبری میرسد . ایشان برای بازدید به سمت محل میرود و هنگامی که قصد داشته است از محل عکسی بگیرد فریادی از میان جمعیت بلند میشود که “آهای مردم این فرد بهایی است و میخواهد آب سقاخانه را مسموم کند.” جمعیت هجوم میآورد و ایشان و همراهش را به شدت مضروب میکنند . او را به بیمارستان منتقل میکنند ولی جمعیت خشمگین به بیمارستان میرسد و ایشان را در بیمارستان با ضربات سنگ میکشند.
دو هفته پیش از این واقعه هم میرزاده عشقی با شلیک گلوله به قتل میرسد به همین خاطر این ظن را تقویت میکند که چه دستهایی پشت پرده بوده و چه اهدافی از این قتلها وجود داشته است؟
این اتفاقات خشم دولت آمریکا را برمیانگیزد و آن طوری که نماینده سیاسی ایران در آمریکا گزارش میدهد افکار عمومی و رییسجمهور مصمم شدند که در صورتی که ایران مسببین واقعه را مجازات نکند رابطهشان را با ایران قطع کنند. ایران ابتدا حاضر میشود مبلغ سی هزار دلار خونبها بپردازد اما آمریکا نمیپذیرد و خواهان پرداخت ۶٠ هزار دلار میشوند. ضمن اینکه خواهان اعدام دو متهمی میشوند که در محکمههای ایران مجرم شناخته شده بودند و به حبس ابد محکوم شده بودند و باز هم ایران را مجبور میکنند که این دو شخص را که یکی از آنها هنوز به سن بلوغ نرسیده بود اعدام کنند و ایران برای اینکه حسن نیت خودش را نسبت به آمریکا نشان دهد در حکم تجدید نظر میکند و این دو نفر را اعدام میکند.
بعد از اینکه رضاشاه در ایران به سلطنت رسید اگر چه نیاز ایران به منابع مالی و شریک تجاری شدیدن احساس میشد ولی رضاشاه در آغاز به امید تجدیدنظر در قرارداد دارسی به سمت انگلیس متمایل شد و پس از اینکه مذاکراتی بین نمایندگان ایران و شرکت نفت انگلیس انجام شد و نظر ایشان جلب نشد ایشان در یک حرکت عجیب قرارداد موجود را داخل بخاری انداختند و به آن مذاکرات در آن مقطع زمانی پایان دادند! تیمورتاش هم که مذاکره کننده نفتی ایران و همچنین یکی از مغزهای متفکر حاکمیت و یکی از پیشنهاد دهندگان قانون کشف حجاب بود به زندان افتاد و سپس کشته شد و سر آخر در مورد نفت قراردادی با شرایط بدتر به ایران تحمیل شد.
پس از آن نگاه رضاشاه به قدرت تازه برآمده آلمان نازی بود. تا اینکه سرانجام به دنبال دو واقعهای که در سال ١٣١۴ و در زمان ریاست جمهوری «فرانکلین روزولت» اتفاق افتاد فرمان تعلیق روابط سیاسی ایران و آمریکا را صادر کرد.
ماجرای قطع رابطه دقیقا چه بود؟
دو رویداد اتفاق افتاد که مجموع آنها باعث میشود رابطه این دو کشور با فرمانی که از سوی رضا شاه صادر میشود به مدت سه سال به حالت تعلیق درآید. اتفاق اول تخلف رانندگی «جلال السلطنه» وزیرمختار ایران در آمریکا بود که پلیس آمریکا ایشان را در ایالت مریلند متوقف میکند و ایشان خودش را «مینستر» معرفی میکند و پلیس هم گمان میکند ایشان کشیش هستند و به اعتراض ایشان اهمیت نمیدهد تا اینکه همسر بریتانیایی وزیر مختار عصبانی میشود و با کیف به سر پلیس آمریکایی میکوبد و در نتیجه پلیس هر دو را دستگیر کرده و به پاسگاه پلیس میبرد. البته بعد از احراز هویت هر دو را آزاد میکنند.
این مساله به گوش رضا شاه میرسد و میدانیم که در آن زمان غلامان جاننثار برای خودشیرینی و خودنمایی حرفهایی را میزدند که واقعیت نداشت و این اتفاق را به صورت توطئهای برای رضاشاه ترسیم میکنند و وانمود میکنند که طی این توطئه قصد داشتهاند با آبروی ایران و ایرانی بازی کنند و میگویند چهطور یک کشور تازه به دوران رسیده به خودش اجازه میدهد در قبال کشوری مثل ایران و شاهنشاه ایران چنین کاری را انجام دهد؟
در همین دوره بعضی از نشریات آمریکایی گزارشی را در مورد شرایط ایران منتشر میکنند و از خودکامگی و دیکتاتوری رضاشاه که در آن سالها به اوج رسیده بود گزارشهایی را تهیه و منتشر میکنند که این هم به گوش رضاشاه میرسد و به دستور شاه ایران نامه شدیدالحنی به وزارت خارجه آمریکا ارسال میشود که در آن خواهان توقف این حملات و گزارشها میشوند غافل از اینکه در سرزمین آزاد و دموکراتی مثل امریکا از «محرم علی خان» و سانسور و سرکوب خبر نیست.
پاسخ وزارت خارجه آمریکا هم بر خلاف نظر همایونی به این امر اشاره دارد که در آمریکا حق آزادی بیان وجود دارد و دولت نمیتواند مطبوعات را سرکوب کند و به همین دلیل این رابطه به مدت سه سال به دستور رضاشاه به حالت تعلیق درمیآید.
البته باید خاطرنشان کنم که در سال ١٣١۶ هم باز به دستور رضاشاه و به دلیل مشابهی رابطه سیاسی ایران و فرانسه هم به حالت تعلیق درمیآید . رابطهای که بسیار قدیمیتر و پایدارتر بوده و آغاز روابط ایران و فرانسه به دوران صفویه برمیگشته است.