ایران نوین

Thursday, March 29, 2012

درسی که باید از انتخابات اخیر گرفت


    همانگونه که پیش بینی می شد، انتخابات دوره نهم مجلس اسلامی همانند دوره هشتم با عدم استقبال مردم روبرو شد.
     لازم به یادآوری است که انتخابات دوره هشتم نیز توسط سازمان ها و شخصیت های مخالف جمهوری اسلامی تحریم و از مردم خواسته شد تا در رأی گیری شرکت نکنند. با وجود آنکه ماه ها پیش از برگزاری انتخابات آن دوره بیانیه ها و مصاحبه هایی که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کرد در بخش فارسی رادیو و تلویزیون های بیگانه تکرار و باز تکرار می شد حضور مردم در پای صندوق های رأی گیری آنچنان ناچیز بود که هم جناح های درون حاکمیت و هم وابستگان آن ها در خارج کشور را که از مردم درخواست می کردند تا برای تمرین دمکراسی! در انتخابات شرکت کنند، غافلگیر کرد.
    اگر چه وزارت کشور جمهوری اسلامی پس از چند روز سردرگمی شمارِ شرکت کنندگان را کمی بیش از 50 درصد اعلام کرد ولی در حقیقت بیش از 25 درصد واجدین شرایط در انتخابات دوره هشتم شرکت نکردند.
   این بار هم با وجود آنکه رهبران جمهوری اسلامی از مردم می خواستند در انتخابات شرکت کنند و آنرا حتی وظیفه شرعی می نامیدند و با وجود تهدید تحریم کنندگان به قطع یارانه ها، درصد شرکت کنندگان در انتخابات را به زحمت می توان حدود یک سوم واجدین شرایط برآورد کرد.
     طنز قضیه اینجاست که با وجود آنکه نسبت به تمامی آمارهای ارائه شده از سوی جمهوری اسلامی شک و تردید وجود دارد، برخی از هموطنان در آمارهای شمار شرکت در انتخابات کوچکترین شک و تردیدی به خود راه نمی دهند!!
    در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال 88، افزون بر جناح وابسته به خامنه ای که می خواستند حضور مردم در رأی گیری را به عنوان پذیرش کل نظام به حساب آورند، «رفسنجانی - اصلاح طلبان» نیز مردم را تشویق به شرکت در انتخابات می کردند و به آن ها اطمینان می دادند که رأی شان خوانده خواهد شد و به حساب خواهد آمد.
    تبلیغات گسترده بخش فارسی رادیو و تلویزیون های بیگانة حامی و پشتیبان این ائتلاف نیز این توهم را پدید آورده بود که گویا برای نخستین بار در جمهوری اسلامی رأی مردم به حساب خواهد آمد.
    این ائتلاف نیز بر این باور بود که افزون بر پیروزی نامزد مورد حمایت شان در انتخابات، نشان خواهد داد که مردم ایران نظام استبداد مذهبی را پذیرا هستند.
    با اعلام نتیجه انتخابات و تأیید انتخاب احمدی نژاد از طرف رهبر جمهوری اسلامی آرزوی آن ها تحقق نیافت و این علی خامنه ای بود که هم شخص مورد نظر خودش را بر کرسی ریاست اسلامی نشاند و هم مدعی شد که مردم نظام مذهبی حاکم بر ایران را قبول دارند.
   واقعه ای که دولت های غربی را نیز دچار اشتباه محاسبه کرد و آن ها را به این تصور نادرست رساند که گویا مردم ایران نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند.
   این بار اما، وضع با دو سال پیش فرق داشت. مردم تصمیم گرفته بودند در انتخابات فرمایشی که حضور آن ها را به حساب تائیدی بر نظام اسلامی می گذارند شرکت نکنند و به کلیت نظام پاسخ «نه» بدهند
این تصمیم را نه تنها رفسنجانی و اصلاح طلبان بلکه قدرت های غربی نیز متوجه شده بودند، از این رو راهکار را در این ترفند دیدند که پس از 33 سال که همواره از مردم دعوت می کردند در انتخابات شرکت کنند، این بار همصدا با اپوزیسیون خارج از حاکمیت، انتخابات را تحریم کرده، ادعا کنند که عدم استقبال مردم به دلیل تحریم اعلام شده توسط آن ها بوده است.
     حضور علی اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی در حوزه های رأی گیری در عمل این ادعا را باطل کرد که داستان دُم خروس را به یاد آورد، زیرا در شرایطی که سردمداران ائتلاف، خود در انتخابات شرکت کرده اند چگونه می توان ادعا کرد که مردم به دعوت آن ها در انتخابات شرکت نکردند.
     موفقیت تحریم انتخابات بیانگر این حقیقت است که تحریم کنندگان حتی بخشی از رأی دهندگانی که از روی نیاز یا ترس در انتخابات شرکت کرده بودند مخالف استبداد مذهبی حاکم بر کشورند.
   این ادعای خامنه ای که حضور چشمگیر مردم در انتخابات باعث شد تا دولتمردان غرب به ویژه آمریکا متوجه حمایت مردم از نظام اسلامی شدند ادعایی بدور از واقعیت است. گرچه به احتمال آمارهای نادرست ارائه شده وزارت کشور اسلامی و یا گفته اطرافیان متملق و چاپلوس او را به این نتیجه نادرست رسانده باشند.
     به وآرانه تصور نادرست علی خامنه ای این بار جهان خارج، هدف و خواست مردم ایران را به خوبی دریافت و متوجه شد که نمی تواند با جابجائی جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی ملت ایران را از راستای رسیدن به آزادی و مردم سالاری منحرف سازد.
    اساساً یکی از عیب های نظام های استبدادی از جمله استبداد مذهبی حاکم بر ایران در نبود آزادی به ویژه آزادی رسانه های خبری است. عدم آزادی بیان و رسانه های خبری بیش از هر چیز باعث گمراهی حاکم خودکامه از حقیقت اوضاع کشور می گردد و ناچار گفته های چاپلوسان و متملقان را حقیقت دانسته و باور می کند.
   درس بزرگی که اپوزیسیون ملی گرا و آزادیخواه باید از این دوره انتخابات بگیرد آنست که بخاطر تحقق آرمان ها آزادی و حاکمیت ملی یک همبستگی بزرگ را پایه گذاری نماید و با دعوت از مردم برای شرکت در یک کنگره ملی، مبارزان درون کشور را به آینده امیدوارتر سازد و به جوامع دمکرات نیز نشان دهد که اراده ملت ایران بر رسیدن به آزادی و تحقق مردم سالاری است و در این راه همچون گذشته آماده هر نوع فداکاری و جانبازی می باشد.
 
هوشنگ کردستانی

نوروز نمودی از هویت ملی ایرانیان


«با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام»

                                                          حافظ

 

   

     اگر نامی از ایران در درازای هزاره های تاریخ پابرجا مانده است یکی از عوامل اساسی آن بی تردید پایدار ماندن آئین های کهن و ملی ماست.

    آئین های باستانی همراه با زبان و باورهای ملی، نمودهای سازنده ملیت و هویت ایرانیان بوده و هست. سرزمین ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود و قرار گرفتن در چهار راه شرق و غرب، در درازای تاریخ کهن سالش، بارها با یورش های سهمگین و ویرانگر بیگانگان روبرو بوده ولی با وجود شکست های نظامی و سیاسی همواره ماندگار و پابرجا باقی مانده است. 

     از مهمترین رویدادهای ویرانگر تاریخی، حمله اسکندر مقدونی و پایان امپراتوری هخامنشیان، یورش تازیان و سقوط امپراتوری ساسانیان و یورش قبیله های مغول بوده است.

     جشن ها و آئین های کهن، مانند سنت های نوروزی، مهرگان، سده، شب یلدا و نظایر آن، در کنار زبان و باورهای ملی، جان پناه و سنگرهایی بوده اند که ایرانیان در رویارویی با بیگانگان از آن جا، با مقاومت و ایستادگی کردن های خویش، پیروزی را جایگزین شکست کرده اند.

      پس از یورش تازیان و اسلام آوردن اجباری ایرانیان، گرچه پیوندهای نیاکان مان با گذشته هایشان تا حدی از میان رفت ولی سنت ها و آئین های کهن که یادگار دوران های باستانی بودند همچون سمندری از درون خاکستر زمان به پاخاسته و نگهبان هویت و ملیت ایرانی شد و سـرانجام این بیگانگان بودند که آئین های ایرانی را پذیرا شدند و گرامی داشتند.

      جشن های ملی به ویژه آئین های نوروزی که از روزگاران دور تا کنون رواج دارد از چنان شکوه و عظمتی برخوردارند که اقوام بیابانگرد مغول را نیز وادار به پذیرش آنها کرد.

     پس از استقرار جمهوری اسلامی که از جمله برنامه هایش ایرانی زدایی و عرب گرایی بود، برنامه ریزان آن به خوبی از تأثیر شگفت سنت ها و آئین های ملی، در رویارویی با فاجعه های شوم تاریخی آگاهی داشتند، کوشیدند تا آئین های نوروزی را از میان بردارند و عیدهای مذهبی را جایگزین آن سازند و حتی تصمیم داشتند سیزدهم فروردین را به روز دوازدهم فروردین که روز همه پرسی برای گزینش نظام اسلامی بود تبدیل نمایند.

     آخوندهای کوته اندیش، البته موفق به عملی ساختن برنامه شوم خود در زدودن آئین های  نوروزی نشدند بلکه به همانگونه که پیشینه های تاریخی نشان داده است این بار هم سنت ها و آئین های ملی بودند که سنگر دفاعی ملت ما در رویارویی با فاجعه استقرار استبداد مذهبی گردید تا جایی که خودکامگان مذهبی و عرب گرا نیز ناگزیر به پذیرش آنها شدند.

     برپایی جشن نوروز از سوئی موجب استحکام همبستگی ملی است و از سوئی دیگر عامل پیوستگی مردم سرزمین هایی که سده های طولانی دارای تاریخ و فرهنگ مشترک هستند و در غم و شادی کنار هم مانده اند.

     پذیرفته شدن نوروز به عنوان بزرگترین جشن ملی و آغاز رسمی سال نو در کشورهای برادر و همجوار، افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان و برپایی شکوهمند آن در گستره پهناوری از سرزمین های آسیای مرکزی تا شمال قفقاز، استان های جنوبی چین، بخش هایی از هندوستان و پاکستان و نیز امارت نشین های جنوب خلیج فارس، همچنین کردستان ترکیه، عراق و سوریه نشانگر نفوذ عظیم و تاریخی این آئین باستانی در سطح گسترده در این  بخش از جهان است.

     بزرگداشت سنت های نوروزی در این تاریک ترین دوران تاریخی، پیامی است امیدبخش و امیدوار کننده که ایرانیان در هر شرایطی هویت ملی خود را پاس می دارند و به آن افتخار می ورزند.

     میلیون ایرانی که دور از میهن و در سرزمین های بیگانه بسر می برند، به پیشواز نوروز می روند و سنت های آنرا گرامی می دارند و آنرا عامل پیوند همیشگی خود با هویت ملی خویش می دانند و می کوشند شهروندان کشورهای میزبان را نیز با آئین های ملی ایرانیان آشنا کنند.

     بیائیم با برگزاری هر چه باشکوه تر جشن های ملی و بزرگداشت نوروز باستانی، در این دوران هستی سوز و تاریکِ شبِ تاریخ ایران، جاودانگی خود را به عنوان ملتی که ریشه در تاریخ دارد و فرهنگی پربار و بشردوستانه بر همه ویژگی های روحی و معنوی وی پرتو افکنده است، به جهانیان نشان دهیم.

 

 هوشنگ کردستانی

Friday, November 11, 2011

نوزده آبان: روزي سياه در تاريخ ايران

گاه مردان بزرگی در تاريخ براي دفاع از آزادی ملتشان پدیدار می شوند و خود را وقف و فداي مبارزه براي رهایی مردم از ستمگری، دیکتاتوری و فساد مي كنند. آنان صداي وجدان جامعه هستند. دیکتاتورها آنان را زنداني مي كنند يا نامردانه به قتل میرسانند، در اين توهم كه مي توانند بدين گونه وجدان جامعه را خاموش کنند، ديكتاتورها تصور مي كنند با بستن دهان حق طلبان صدای حق خاموش مي شود.

این مردان بزرگ كه شهیدان ملی ما بشمار مي آيند ملت را بيدار و هشيار مي كنند كه حق گرفتني است و هرگز نبايد در برابر ستمگران و غارتگران خاموش نشست تا احساس امنيت كنند. آنچه ما ملت ایران را هزاران سال پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی ما هستند. از مرگ سیاوش که نخستین شهید ملی ما بود و بابك خرمدين و ابومسلم، تا فاطمي و فروهرها، همه برای استقلال کشور، آزادی مردم، و علیه ستم، خودکامگی و فساد مبارزه كرده اند تا من و شما امروز با سري افراشته از تاریخ و فرهنگ ميهنمان یاد کنیم. شهیدان ملی ما بودند كه این ملت را زنده نگه داشتند و جاویدان کردند. ما هرگز آنان را فراموش نخواهیم کرد.

حسين فاطمي مردي بزرگ و سياستمداري انديشمند بود كه ملت ايران فرصت خوب شناختن او را نيافت. اين مصدق بزرگ بود كه به نبوغ سياسي فاطمي پي برد و به او دلبسته شد. به علت این نبوغ سیاسی همراه با شهامت در ابراز دیدگاه های خود، به علت قلم سحرآمیزش و محبوبیتش در میان مردم، و به علت اعتماد بی كران مصدق به وی، باران بدگویی ها، فحاشی ها، تهمت ها و شایعات زشت، کارشکنی ها و توطئه ها را بر سر او بارید، که بسیاری از آنها از سوی دوست نمايان بود.

ستاره درخشان وجود فاطمی فقط در حضور خورشید وجود مصدق توانست درخشش يابد، ولی ما عاميان جهان سياست هنوز او را نشناخته ايم و همانند او را نيز هنوز نداشته ایم. بیگانگاني که موجباب مرگ او را فراهم کردند و قتل او را خواستار شدند، همکارانی در محفل دوستان داشتند. او از گونه شهیدانی است که راه تاریک ما كنشگران سياسي را روشن نگه میدارند و به ما راستی و آزادگی می آموزند.

پدیده فاطمی بایستی بیشتر كندوكاو شود. باید بفهمیم چرا مصدق، كه خود مردی به عظمت تاریخ ایران بود، اینهمه به فاطمی جوان احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او اعتماد داشت؟ چطوربود که در میان اینهمه مردان فرهیخته و خوشنام و باتجربه، مصدق شایستگی گرا، جوانی سی وچهار ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود برگزید؟ چرا شاه و درباریان اینهمه از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتهای انگلستان و شوروی و امریکا، به شهادت اسناد فاش شده، جملگی او را مرکز ثقل جنبش ملی ایران و موتور پیشرانه نهضت ملي میدانستند، و چرا اينهمه در نهضت ملي ايران دشمن و بدخواه و حسود و هرزه گو داشت؟

چرا؟ چون فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود. فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت، و درمسایل سیاسی تیزبین و آینده نگری واقع بینانه بود، از شهامت بسياری نیز برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد وبه کجا می رود. او مصمم بود که توان وهوش و زندگی خود را وقف مبارزه علیه خیانت به میهن، دیکتاتوری و فساد کند، و آماده پرداختن هزینه آن نیز بود.
آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟

كورش زعيم
عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران

ایران آبستن حوادث است


  از رویدادهایی که در چند ماه اخیر در خاورمیانه عربی اتفاق افتاد می توان به این نتیجه رسید که ایران آبستن حوادث غافلگیرانه  ای است.
   سقوط حکومت های خودکامه در تونس و مصر و سپس لیبی- بدون آنکه بخواهیم وارد ماهیت نیروهای جایگزین و میزان دخالت قدرت های غربی در این ماجراها شویم- و ادامه شرایط رو به وخامت سوریه نشانگر ادامه فصل تازه ای است که به «بهارعرب»معروف  است،امّا آنچه برای ما ایرانیان مهم است این است که روند سقوط دیکتاتوری ها آیا به ایران هم خواهد رسید و در صورت پاسخ مثبت ،چگونه و در چه زمانی؟
    سقوط بشاراسد، بی شک باعث کاهش نفوذ  جمهوری اسلامی و افزایش نفوذ ترکیه در منطقه خواهد شد.
    با وجود تهدیدهای بشار اسد(مبنی براینکه اگر از سوی نیروهای خارجی به سوریه حمله نظامی شود خاورمیانه به آتش کشیده می شود) و نیز مخالفت چین و روسیه با تکرار وقایع  لیبی در سوریه که هم پیمان سنتّی روسیه است، می بینیم که بشار اسد در آستانه سقوط قرار گرفته است . که این خود به منزله آغاز شمارش معکوس سقوط جمهوری اسلامی می تواند باشد.
     با پایان یافتن مأموریت سربازان آمریکائی در عراق، تا آخر سال 2011 ، امکان هر گونه واکنش انتقام جویانه توسط سپاه پاسداران نسبت به منافع آمریکا در عراق عملاً منتفی می گردد.
     افزایش شمار نظامیان ایالات متحده آمریکا در امارت نشین های جنوب خلیج فارس و عربستان سعودی به قصد مراقبت از این منطقه نفت خیز و واکنش بهنگام نسبت به حملات احتمالی سپاه پاسداران به منافع این کشورها، اخطاری است به جمهوری اسلامی که با آتش بازی نکند.
    چراغ سبز آمریکا به عربستان برای اعزام نیرو به بحرین ،بیشتر برای جلوگیری از نفوذ جمهوری اسلامی در این کشور است که همواره بخشی از ایران بوده و اکثریت مردم آن خود را ایرانی می دانند.
    طرح سناریو اقدام عوامل سپاه پاسداران برای ترورسفیرعربستان سعودی در آمریکا که ازدید بسیاری از مفسران آمریکائی و غربی از منطق بدور است و عنوان کردن برنامه حمله به سفارت اسرائیل در واشنگتن پس از ترورسفیرعربستان ،همه نشانگر آنست که زمامداران آمریکا در مسیر آماده کردن افکار عمومی مردم کشور خود برای برخورد نظامی احتمالی با جمهوری اسلامی می باشند.
   اساساً در کشورهای صاحب دمکراسی که مردم صاحب اختیار کشورند هیچ زمامداری بدون آگاهی، رضایت و حمایت افکار عمومی نمی تواند اقدام به یک درگیری نظامی نماید. طرح این سناریو دولت مردان عربستان را نیز بیش از گذشته متقاعد کرده است که سران جمهوری اسلامی در پی ضربه زدن به منافع و اعتبار آن ها در خارج از عربستان هستند، اعتقادی که می تواند شرایطی پدید آورد تا در صورت برخورد نظامی آمریکا یا اسرائیل با ایران عربستان پایگاه های نظامی خود را در اختیار این دو کشور قرار دهد. و همچنین در صورت قطع صدور نفت ایران،عربستان برای جلوگیری از افزایش بهای نفت، با بالا بردن تولید صادرات نفت خود از ایجاد یک بحران اقتصادی جهانی جلوگیری نماید.
     تندروهای حکومت اسرائیل که همواره  در تدارک حمله هوایی به مراکز اتمی جمهوری اسلامی و پایگاه های نظامی سپاه پاسداران بوده و هستند ، با دریافت بمب هایی که  به تازگی از سوی  آمریکا در اختیار ارتش آن کشور قرار داده شده  ومی توانندتا اعماق زمین و دیوارهای بتنی نفوذ کرده و آن ها را متلاشی کنند ، ، آمادگی آنرا یافته اند که هر گاه شرایط زمانی ایجاب نماید حمله هوایی خود را به ایران انجام دهند.
     شرایط زمانی به ویژه در سال پایانی دوره چهارساله ریاست جمهوری اوباما از هر وقت دیگری مناسب تر می تواند باشد.
    نیاز شدید اوباما به منابع مالی و دستگاه های تبلیغاتی که بیشتر در اختیار یهودیان آن کشور است، نه تنها نمی تواند با واکنش مخالفت آمیز از سوی او روبرو شودبلکه چه بسا اوباما را  به حمایت ازاسرائیل وادارد.
     هر نوع حمله هوایی یا یورش نظامی به ایران در شرایطی که مبارزه کسب قدرت در درون حاکمیت نظام تا حد حذف یکدیگر  شدت گرفته، ارکان قدرت جمهوری اسلامی را بهم خواهد ریخت تا تاب  مقاومت در برابر خیزش و قیام مردم به پا خاسته ایران را نداشته باشد.مردم زجر کشیده، کشته داده، از زندگی ساقط شده ای که آماده گرفتن انتقام است.
    روند پیکار کسب  قدرت که میان جناح های حاکمیت به اوج خود رسیده و تردیدی نیست که پس از انجام انتخابات مجلس اسلامی، میان باند احمدی نژاد – اگر تا آن زمان در پست ریاست جمهوری باقی مانده باشد- و خامنه ای شدت بیشتری خواهد یافت، شرایط و احتمال حمله هوایی اسرائیل را بیشتر خواهد کرد.
      تهدیدهای توخالی و ادعاهای پوچ سردار پاسدارهای ناآگاه از نحوه جنگ های متکی بر پیشرفته ترین فن آوری ارتباطی – اطلاعاتی، ازعمق فاجعه ای که ممکن است در آینده نزدیک اتفاق بیافتد نخواهد کاست.
    حمله هوایی اسرائیل به ایران و واکنش جمهوری اسلامی پای آمریکا و به امکان زیاد پیمان ناتو را به منطقه و ایران باز خواهد کرد و درگیری هایی را پدید می آورد که جمهوری اسلامی قادر به پیش بینی و مهار آن نخواهد بود.
    سردمداران ناآگاه اسلامی نمی توانند درک کنند که در جنگ آنهم از نوع امروزی آن ،کشوری پیروز می گردد که از پشتوانه عظیم ثروت ملی برخوردار بوده و کارخانه های آن توان تولید فراورده های مدرن نظامی را داشته باشند.
سران رژیمی که اقتصاد کشور را بهم ریخته اند، فساد مالی تا عمق وجودشان ریشه کرده و تنها منبع درآمدشان از صادرات نفت و گاز است که 70% آنهم صرف کسری بودجه مملکت می گردد و چنانچه صادرات نفت و گاز قطع شود حکومتشان یک ماه هم دوام نخواهند آورد، چگونه ممکن است تصور کنند که در رویارویی نظامی با قدرت های برتر جهان پیروز می  شوند؟ آن ها ظاهراً پس از جنگ افغانستان، دو جنگ عراق و اخیراً جنگ در لیبی هنوز از خواب خرگوشی خود بر نخاسته اند . تردیدی نیست در صورت حمله هوایی به ایران و خیزش سراسری مردم ،فروپاشی نظام اسلامی حتمی است. ولی پرسش اساسی این است که در آن صورت واکنش قدرت های غربی چه خواهد بود؟ و آیا منافع آن ها با خواست و آرمان های مردم ا یران همراه و هم سان است؟
     اظهارات وزیر خارجه آمریکا در اشاره به این که ما آماده کمک به مردم ایران بودیم ولی آن ها(موسوی وکربی) نپذیرفتند، گویای آنست که از مدت ها پیش از انجام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی میان آن ها و شبکه مالی – تبلیغاتی رفسنجانی و نیز اصلاح طلبان نظام ارتباط برقرار بوده است.
    گر چه پس از آنکه میرحسین موسوی اعلام کرد حضور میلیونی مردم در خیابان ها «برای اجرای قانون اساسی و برگشت به دوران طلایی امام است»، پشتیبانی مردم از او کاهش یافت و سرانجام به سردی گرائید،با این وجود دستگاه های تبلیغاتی دولت های غربی، به ویژه بخش فارسی رادیو و تلویزیون های آنان ،هنوزبه پشتیبانی  ازآنان ونمایندگان خودخوانده شان ادامه می دهند.بسیاری از ما شاهد« دوران طلایی امام »بوده ایم.دورانی که با غارت دارایی های مردم، اعدام افسران میهن پرست وتلاش در جهت متلاشی کردن ارتش ملی، بازداشت و اعدام آزادیخواهان و میهن پرستان همراه بود.
    آمریکا به چند  دلیل آغازگر برخورد نظامی با جمهوری اسلامی نخواهد شد.
نخست آنکه، روسیه و چین به شدت به مخالفت با آن برخواهند خاست.
شگفتا!«کمربندسبز جمهوری اسلامی» را که آمریکا و غرب برای مقابله با نفوذ روسیه شوروی در آن روزگاران  طرح ریزی کرده بودند، امروز پایگاهی در رویارویی با آمریکا و غرب شده است!.
دوم، آنکه آمریکا و اصولاً غرب در پی اسلامی کردن منطقه  از نوع معتدل( مانند ترکیه) می باشند و برای پیشبرد هدف های کاربردی خود که عبارت است از غارت منابع زیرزمینی کشورهای منطقه و بازدارندگی کشورهایی مانند چین، هندوستان، برزیل و... ، هنوز با برگ اسلام بازی می کند. از این رو در پی ساقط کردن نظام اسلامی نخواهند بود.
     سیاست کاربردی آنان حذف اصل ولایت فقیه و جابجایی قدرت در رأس هرم نظام است.
    هدف غرب در به قدرت رساندن جناحی دیگر از حاکمیت به جای جناحی است که اهرم های قدرت را به دست دارد، در صورتیکه مخالفت مردم ایران با کلیت نظام است و نه با یک جناح خاص.
    مردم ایران جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی را شریک جرم در همه جنایت ها، کشتارها و غارتگری ها و چپاول هایی می دانند که در سی و سه سال گذشته بر ملت ایران تحمیل شده است.
   غربی ها به اشتباه تصور می کنند که مردم ایران  جمهوری اسلامی را قبول دارد و تنها با جناحی در حاکمیت مسئله دارد!
     این خطای محاسبه را هاشمی رفسنجانی باعث شد که چند ماه پیش از انجام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ، تمام امکانات شبکه مالی – تبلیغاتی خود را برای تشویق و کشاندن مردم به پای صندوق های رأی گیری بکار برد ، با این امید که ضمن آنکه یکی از وابستگان خود را به قدرت می رساند به غربی ها هم نشان دهد که مردم نظام اسلامی را قبول دارند.
سوءاستفاده علی خامنه ای این بود که ضمن بر کرسی نشاندن مُهره مورد اعتماد خود، شرکت مردم در انتخابات را به حساب پذیرش نظام اسلامی توسط مردم اعلام کرد. رفسنجانی در هدف خود که پیروزی میر حسین موسوی بود شکست خورد ورقبای او( خامنه ای و احمدی نژاد) حضور مردم را پشتوانه تأیید نظام ولایت فقیه منظور کردند.
     حضور میلیونی مردم در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ این شبهه سیاستمداران غربی را تشدید کرد که مردم ایران نه خواهان تغییر بلکه خواهان جابجایی در قدرت در چارچوب نظام اسلامی هستند.
اکنون مسئله بسیار مهم و اساسی این است که رهبران سیاسی، جوانان، زنان و دانشجویان پیشگامان رهایی ایران از جهنم ولایت فقیه و خواستارآزادی و مردم سالاری متوجه باشند که نارضایی از شرایط دهشتناک کنونی نباید ما را در دام جناحی از حاکمیت بیاندازد که ماهیتاً تفاوتی با جناح دیگر ندارد و تنها با زد و بندهای سیاسی از حمایت دولت های غربی برخوردار است.
    شرایط زمانی و مکانی، ملّت ما را در نقطه حساسی از تاریخ  قرارداده تا با هوشیاری و درایت، ضمن رهائی از مدار بستة استبداد و وابستگی به بیگانه ،به آرمان های تاریخی خودبرای استقرار آزادی، رفاه و حاکمیت ملی ،جامه عمل بپوشاند. 

 
هوشنگ کردستانی

Wednesday, August 24, 2011

تجزیه طلبی و راه رویارویی با آن

شعار تجزیه طلبی و جدایی خواهی که گهگاه از سوی برخی افراد ناآگاه فریب خورده یا خود فروخته مطرح می شود، نباید باعث انحراف و سر در گمی آزادیخواهان از مسیر درست رسیدن به استقلال و آزادی و استقرار حاکمیت ملی گردد.

در درازای تاریخ پر نشیب و فراز ایران که غالباً با فرمانروایی خودکامگان و مستبدان همراه بوده، مسـئله جدایی خواهی گاه و بی گاه آشفتگی هایی را پدید آورده است. در گذشته شکل برخورد با تجزیه طلبان به گونه‌ای بود که اکنون دوران آن سر آمده است.

در دوران پیشین، اگر شخصی یا گروهی در گوشه‌ای از خاک ایران عَلَم طغیان یا خودمختاری بر می افراشت، پادشاه که فرمانروای مطلق و حاکم بی چون و چرای کشور بود، با لشگر کشی و از میان بردن جدایی خواهان آرامش را برقرار می کرد. گاه نیز فرمانروا بود که در جنگ شکست می‌خورد و چه بسا با کشته شدن او، پادشاهی به تجزیه طلب منتقل می شد.

یکی از نمونه‌های تاریخی خروج محمود، رئیس طایفه غلجایی، از منطقه افغانستان بود. او که در تاریخ به محمود افغان معروف است، نخست پرچم جدایی و استقلال بر افراشت، سپس با آگاهی از ضعف تصمیم گیری دربار صفوی به رویارویی با پادشاه پرداخت وپس ازتسخیراصفهان و تسلیم شاه سلطان صفوی خودراپادشاه ایران خواند.

پدیده تجزیه طلبی و جدایی خواهی نه تنها در طول تاریخ در کشور ما، بلکه در سایر کشورها هم وجود داشته و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای جهان دیده می شود.

در دوران اخیر، نحوة برخورد دولت ها با این پدیده به دو شکل انجام گرفته است. در کشورهایی که حکومت هایشان به شیوه دیکتاتوری اداره می شود، برخورد با تجزیه طلبان نظامی و قهرآمیز است.

در گذشته با شکست نظامی جدایی خواهان موضوع خاتمه پیدا می کرد، ولی اکنون با وجود شکست نظامی، به صورت عملیات چریکی و گاه همراه با عملیات انتحاری می‌تواند ادامه یابد و تنها با پیروزی نظامی نمی‌توان شعله های آتش آنرا خاموش کرد.

تجربه پاکستان که به استقلال بنگلادش انجامید و اریتره و سودان که منجر به پدید آمدن سودان جنوبی گردید را می‌توان در ا ین زمره دانست.

شعار تجزیه طلبی در کشورهای صاحب دمکراسی نیز دیده شده است، اما به دلیل عدم استقبا ل مردم منطقه، موفق نبوده و راه به جایی نبرده است.

نمونه‌هایی از این نوع در اروپا، کُرس (فرانسه) باسک (اسپانیا و فرانسه)، کاتالان (اسپانیا)، ولز و اسکاتلند (انگلستان) و کِبِک (کانادا) مشاهده می شود. در این کشورها در رویارویی با تجزیه طلبی کمتر از زور و نیروی نظامی استفاده می شود، حتی در مواردی، مانند «کِبِک» برای آگاهی از خواست مردم همه‌پرسی نیز انجام داده‌اند ولی اکثریت خواهان ساکنان منطقه خواهان جدایی واستقلال نشده اند

حال این پرسش پیش می‌آید که چرا شعار تجزیه طلبی در سرزمین های عقب‌مانده یا قدرتمند اقتصادی و نظامی که مردم از آزادی و مردم سالاری برخوردار نیستند، شعار جدایی خواهی حمایت مردمی می‌یابد ولی در کشورهای صاحب دمکراسی نه؟

پاسخ به این پرسش در آن نهفته است که مردم این کشورها از نعمت آزادی و حاکمیت ملی برخوردار و در سرنوشت سیاسی کشور و امور منطقه خود دخالت دارند یعنی، شرایطی که باعث شکوفایی اقتصاد و رفاه زندگی می شود.

در کشورهای عقب‌مانده یا عقب نگاه داشته شده، نبودِ آزادی که با نبودِ استقلال به مفهوم واقعی آن همراه است، مانع و سدّی در برابر شکوفایی استعدادها ایجاد می‌کنند که منجر به عقب‌ماندگی اقتصادی و گسترش فقر در جامعه می گردد. شعار تجزیه طلبی که استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و بهبود شرایط اقتصادی را وعده می دهد، می‌تواند مقبولیت مردمی پیدا نماید.

نبود ِ استقلال و آزادی همراه با نارضایتی مردم از حکومت گران گاه می‌تواند به مذهب نیز حقانیت بخشد و دکّانداران دین با طرح شعار استقلال، آزادی و دادن وعده شرایط بهتر اقتصادی و رفاه زندگی از حمایت آن‌ها برخوردار گردند و پس از رسیدن به قدرت، همه آثار آزادی و استقلال به مفهوم واقعی آنرا پایمال کرده و فقر و تهی دستی جامعه را به مراتب بدتر از گذشته سازند.

آنچه در ایران و کشورهای همجوار ما اتفاق افتاد و بی تردید با سلطه گری و استعمار پیوند داشت و اکنون می‌رود تا در کشورهای خاورمیانه عربی تکرار گردد، نمونه‌هایی از این دست می باشند.

بنابراین، آزادیخواهان و ملی گرایانی که به حق نگران تجزیه ایران هستند باید پیش از هر چیز در جهت تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری و از میان برداشتن تبعیض که همزاد استبداد و خودکامگی است، تلاش و کوشش نمایند.

زمانی که در ایران آزادی و استقلال واقعی و عدالت اجتماعی تحقق یابد، بی تردید شعار تجزیه طلبی- ولو از پشتیبانی بیگانگان هم برخوردار باشد - ره به جایی نمی‌بَرَد و مردم میهن دوست استان ها و اقوام غیور و سلحشور ایران هیچ‌گاه حاضر به جدایی از سرزمین مادری و رسیدن به جدایی یا پیوند با هیچ همسایه‌ای نخواهند بود و چون گذشته با تکیه بر مشترکات فرهنگی، شکوفایی و یگانگی خود را پاسداری خواهند کرد.

باید دانست که اقوام تشکیل‌دهنده ملت ایران، تا چه اندازه به ایران دلبستگی دارند و چگونه با گزینش نام های ایرانی، برپایی آئین ها و سُنّت های ملی به بهره برداری از نام و شرافت اسطوره های تاریخی احترام می‌گذارند و به حفظ یکپارچگی سرزمین مادری که هویت ملی آنان را تشکیل می دهد، پایبند و معتقد هستند. اقوام غیور و میهن پرست کُرد که نگارنده افتخار تعلق به آن قوم را دارد تاریخ تأسیس امپراتوری ایران زمین را به جای روزِ به پادشاهی رسیدن کوروش بزرگ، روزِ بنیانگذاری سلسله ماد می‌دانند و قوم کُرد را به درستی آغاز کننده نظام امپراتوری بشمار می آورند. از این رو، هموطنانی که نگران شعار تجزیه طلبی و جدایی خواهی که این روزها به گوش می‌رسد هستند، بیش از هر چیز باید بکوشند استقلال-آزای و حاکمیت ملی راجایگزین نظام استبداد سیا سی- مذهبی حاکم برکشورسازند وهمه اقوام وتیره های ایرانی رادر هماهنگی های برابر قراردهند.

کسانی که می‌گویند «اگر قرار باشد یک وجب خاک مقدس ایران از مام وطن جدا گردد، پشت سر نظام می ایستیم» باید توجه داشته باشند که وجود و تداوم نظام کنونی است که خطر تجزیه طلبی را پدید آورده و به آن دامن می زند. از این رو، برای حفظ تمامیت ارضی به جای آنکه پشت سر حکومت استبدادی قرار گیرند بهتر است که در رویارویی با آن برخاسته و با برپایی نظامی برخاسته از اراده مردم، آزادی‌های فردی و اجتماعی را تحقق بخشیده و به وابستگی اقتصادی و سیاسی کشور به بیگانگان پایان دهند.

باید توجه داشت که سردمداران جمهوری اسلامی به دو دلیل از طرح شعار تجزیه طلبی ناخرسند نیستند:

1- به دلیل آنکه آزادیخواهان و مخالفان استبداد مذهبی به جای رویارویی با نظام پشت سر آن‌ها قرار گیرند.

2- با توجه به آنکه سرنگونی جمهوری اسلامی در پیدایش یک همبستگی ملی و سراسری است. به همین دلیل با همه توان و قدرت استبدادی مانع شکل‌گیری این همبستگی در درون کشور شده و اکنون نیز از راه‌ها و شیوه‌های گوناگون می کوشند مانع ایجاد همبستگی ملی میان ایرانیان بیرون از کشور شوند.

طرح شعار تجزیه طلبی می تواند در میان آزادی خواهان تفرقه ایجاد کرده مانع شکل گرفتن همبستگی ملی گشته و یا دست کم آنرا به تأخیر اندازد.

پس از فروپاشی روسیه شوروی اگر در ایران نظامی صاحب دمکراسی وجود می داشت، این امکان می‌بود که بخش‌هایی از سرزمین های جدا شده از سرزمین مادری به دامن وطن برگردند و این امید هم بود که با یکی شدن مردم سرزمین هایی که از هزاره های گذشته دارای تاریخ و فرهنگ مشترک بوده‌اند با یک اتحاد وپیوند اقتصادی – سیاسی قدرتی پدید آورند که حافظ بقای آنهادر دنیای آشوب زده ومتحول کنونی باشد ولی وجود حاکمیت استبداد مذهبی بر ایران و سیاست‌های نادرست و نابخردانه ای که کاربدستان جمهوری اسلامی پیش گرفته اند، امکان سودبری از فرصت تاریخی پدید آمده را در التیام بخشیدن روابطه ارمنستان و آذربایجان شمالی هم آهنگی میان آن‌ها با ایران را از میان برد. فرصت بی مانندی که امکان تکرارش در شرایط فعلی بسیار ضعیف بنظر می رسد.

اکنون اگر بیست و هفت کشور اروپایی با فرهنگ، زبان و تاریخ متفاوت و برخوردهای نظامی خونین می‌توانند به خاطر منافع مشترک با هم متحد شوند، دلیلی وجود ندارد که مردم سرزمین هایی که دارای تاریخ، فرهنگ، گاه آداب و رسوم و زبان مشترک هستند نتوانند اتحاد اقتصادی و سیاسی قدرتمندی را بنیان گذارند.

تنها راه برآورده شدن این آرزوی بزرگ آن است که مردم در این سرزمین ها از نعمت استقلال و آزادی برخوردار باشند تا در سایه مردم سالاری، دولت مردانی بر گزینند که به منافع بزرگ این اتحاد و قدرت بزرگ برآمده از آن بیاندیشند و به خواست مردم خود جامة عمل بپوشانند و با تلاش‌های خود، آسیای مرکزی و غربی و نیز قفقاز تاریخی را به منزلت فرهنگی و سیاسی که در گذشته داشت، باز رسانند. بی تردید این اتحاد همانند اتحادیه های دیگر آسیایی موجب رشد و پیشرفت کشورهای تمدن ساز یاد شده آسیایی خواهد شد.



مهندس هوشنگ کردستانی