ایران نوین
Wednesday, January 22, 2014
Thursday, January 16, 2014
از انقلاب مشروطه تا رضاشاه پهلوی - تاریخچه روابط ایران و آمریکا . قسمت دوم
بهروز کاظمی / رادیو کوچه
رابطه ایران و آمریکا در طول تاریخ دستخوش فراز و نشیبهای فراوانی بوده است. در برنامه قبلی ضمن بررسی تاریخچه آغاز روابط دو دولت و ملت، به دلایل شکلگیری این رابطه پرداختیم و این روابط را تا انقلاب مشروطه بازخوانی کردیم. در این برنامه بخش دوم گفتوگو با آقای نیما ناصرآبادی در مورد رابطه این دو کشور بعد از انقلاب مشروطه تا زمان رضاشاه پهلوی را میشنویم.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
ما در بحث قبلی از پدیداری رابطه دو ملت و دولت آمریکا و ایران تا انقلاب مشروطه با هم صحبت کردیم. بعد از انقلاب مشروطه رابطه ایران و آمریکا دچار یک سری فراز و نشیب شد. اگر ممکن هست در مورد آن مقطع تاریخی برای ما توضیح دهید.
بعد از انقلاب بزرگ و تاریخساز مشروطه رابطه سیاسی ایران و آمریکا دچار تزلزل میشود. همانگونه که میدانید یک سری حوادثی در ایران اتفاق میافتد مثل به توپ بستن مجلس، دوران استبداد صغیر، پیروزی دوباره مشروطه خواهان و دورانی که ثبات سیاسی خاصی در ایران وجود ندارد و دولتها یکی پس از دیگری میآیند و میروند تا اینکه به کودتای سوم اسفند و روی کار آمدن رضاخان میرسیم و یک ثبات نسبی در ایران به وجود میآید. در خارج از ایران هم نمایندگیهای ایران هم در بلاتکلیفی خاصی به سر میبردند. وضعیت سیاسی نمایندگی سیاسی ایران در آمریکا به دلیل بعد مسافت بغرنجتر از بقیه کشورها بود تا جایی که «ممتازالملک» که نماینده سیاسی ایران در واشنگتن بود نامهای را برای مشیرالدوله صدراعظم میفرستد که در نوع خودش جالب است. ایشان میگویند” خدمت مستطاب مشیرالدوله اگر سه هزار دلار برات تلگرافی فوری نرسد مجبور است فرار نماید. مرتضی.” که این نشاندهنده شرایط بحرانی نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج از کشور است. دومین مسالهای که باعث تزلزل در روابط ایران و آمریکا میشود جدالی است که بین «میرزاعلیقلیخانکاشی» ملقب به «نبیل الدوله» به عنوان کنسول و میرزامهدی خان قرهگزلو به عنوان وزیرمختار وجود میآید. وزیرمختار از اعتبار کنسول نزد مقامات آمریکایی دچار حسد و ناخشنودی میشود و این مساله تصمیمگیریهای سفارت و سیاستی را که در قبال مسائل مختلف را باید ابراز کنند را با مشکل مواجه میکند.
وقتی این دوران را پشت سر میگذاریم با بر تخت نشستن احمد شاه دوازده ساله بر تخت سلطنت مصادف میشویم. این در شرایطی بوده است که تمامیت ارضی و استقلال سیاسی در خطر بوده و ایران با مشکلات مالی کمرشکنی مواجه بوده و بنابراین یک کمیسیونی به نام «کمیسیون برنامه» تشکیل میشود تا سر و سامانی به اوضاع مالی ایران بدهد. در همین رابطه ابتدا «مسیو بیزو» فرانسوی را به عنوان مشاور مالی به استخدام خودشان در میآوردند ولی از آنجایی که موسیو بیزو رابطه خیلیخوب و صمیمانهای با سفارتخانههای روسیه و انگلیس داشته برکنار میشود.
پس از برکناری ایشان نگاهها به سوی ژاپن و آمریکا دوخته میشود و در سال ١٢٨٩ «ویلیام شوستر» به استخدام دولت ایران در میآید. شوستر اصلاحات مالی را در نظر داشت و قدم های اساسی را برداشت ولی حضورش در ایران دیری نپایید و کوتاهمدت بود. دلیلش هم این بود که روسیه از ابتدا با حضور شوستر در ایران مخالف بود و اقدامات و رفرمهای شوستر در ایران همگی با مخالف روسیه مواجه شد و روسها به دولت ایران اولتیماتوم دادند تا شوستر را اخراج کند ولی دولت و به خصوص مجلس شورای ملی زیر بار این مساله نرفت تا اینکه ارتش روسیه تبریز، رشت و زنجان را اشغال کرد و مانند همیشه که به ایران حمله کردند فجایع زیادی را به بار آوردند و تهدید کردند چنانچه شوستر از ایران اخراج نشود به سوی پایتنخت روانه خواهند شد.
وقتی روسیه بخشی از خاک ایران را تصرف میکند و شوستر از ایران اخراج میشود این مساله در مطبوعات آمریکا منعکس میشود. البته متاسفانه مقامات آمریکایی با سردی با این مساله برخورد میکنند و وزارت امورخارجه آمریکا یادداشت کوتاهی را منتشر میکند و اعلام میدارد که ” وزارت خارجه از بروز چنین مشکلاتی بین این دو دولت که هر دو دوست آمریکا هستند متاسف است”. این مساله ایرانیها را بسیار ناراحت میکند و حتی جامعه یهودی آمریکا هم به این مساله اعتراض میکند.
اما مساله دیگری که پیش میآید و بیشتر از مطبوعات داخلی در مطبوعات خارجی بازتاب پیدا میکند این است که وقتی خبر انحلال مجلس، اخراج شوستر و فجایعی که ارتش روسیه در شمال ایران مرتکب میشود به گوش مردم میرسد مردم در تهران و شهرهای مذهبی مثل نجف به خیابانها میآیند و تظاهرات میکنند. این تظاهراتها سرکوب میشود و مردم متفرق میشوند و خبر آن هم در مطبوعات آمریکا هم منعکس میشود.
پس از جنگ جهانی اول موقعیت جغرافیایی – سیاسی ایران بیش از پیش نمایان میشود و از دوران ریاست جمهوری آمریکا یعنی «تئودور روزولت» چرخشی هم در سیاست خارجی آمریکا پدید میآید به این ترتیب که پرزیدنت روزولت در سال ١٢٨٣ تفسیری را تحت عنوان حمایت از کشورهای ضعیف در مقابل قدرتهای بزرگ ارایه میکند و همین امکان حضور بیشتر آمریکا را در عرصه بینالمللی فراهم میکند.
در ادامه همین سیاست جدید خارجی آمریکا و تمایل همچنان پابرجای ایران برای داشتن روابط بهتر و قویتر با آمریکا است که در آبان ماه ١٣٠٠ خورشیدی و با تصویب مجلس شورای ملی، امتیاز استخراج نفت شمال به آمریکا واگذار میشود.
با توجه به اینکه به پایان دوران قاجار و آغاز دوران پهلوی نزدیک میشویم سوال این است که با استناد به تجربه شوستر چه اتفاقی در دولت ایران برای استخدام مستشار جدید افتاد و شروع دوران پهلوی و آغاز یک شکل جدید حکومتی در ایران چه تاثیری بر رابطه دو کشور گذاشت؟
در سال ١٣٠١ هنوز در دوران قاجار هستیم و وارد دوران پهلوی نشدهایم. کابینه قوامالسلطنه برای سر و سامان دادن به اوضاع مالی ایران تصمیم میگیرد از آمریکا وام بگیرد (١١ سال بعد از ماجرای اخراج شوستر از ایران) اما این بار آمریکاییها برای وام دادن به ایران شرط میگذارند که اداره مالیه ایران باید تحت نظارت مستشاران آمریکایی قرار بگیرد.
به همین منظور «آرتورمیلسپو» که دارای دکترای اقتصاد از دانشگاه جان هاپکینز و عضو وزارت امور خارجه آمریکا و متخصص نفت بود به ایران معرفی میشود و توسط دولت و با تصویب مجلس شورای ملی به استخدام ایران در میآید. نکتهای که خیلی مهم است و نقش آن را باید جدی گرفت این است که با تمام مشکلاتی که در آن زمان وجود دارد نقش مجلس شورای ملی بسیار چشمگیر است و طبق قانون مشروطه مجلس بر همه امور نظارت کامل دارد. میلسپو در راس هیاتی برای بهسازی ساختار مالی ایران از اروپا عازم ایران میشود و سر راه در پاریس با احمدشاه ملاقات میکند که احمد شاه اظهار میدارد که هیات اعزامی آمریکایی آخرین امید ایران است یعنی مسائل ایران و مشکلات مالی ایران در آن سالها آنقدر بحرانی بوده است.
میلسپو در کتابی که بعدن مینویسد اظهار میدارد که زمان تحویل حسابهای ایران، کشور با حدود چهار میلیون تومان معادل بیست درصد درآمد کشور کسری بودجه مواجه بوده است. اگر چه میلسپو سر و سامانی به کسری بودجه ایران داد و اوضاع مالیه ایران را تا حدی سر و سامان داد ولی دو سال بعد از اینکه رضاشاه به سلطنت میرسد از وزارت مالیه یادداشتی دریافت میکند که در آن برای ایشان شغلی تشریفاتی تعیین شده بود همین باعث ناراحتی زیاد ایشان میشود و میلسپو با استفاده از حق مرخصی که داشت ایران را ترک میکند.
اما حادثه مهم دیگری که بین فاصله زمانی فتح تهران و خلع قاجار رخ میدهد ماجرای قتل «رابرت ایمبری» نایب کنسول سفارت آمریکا و کارپرداز شرکت نفتی سینکلر است. همان شرکتی که امتیاز بهرهبرداری نفت شمال را در سال ١٣٠٠ از ایران گرفت. در ایران شایعه میشود که آب «سقاخانه آشیخ هادی» معجزه میکند. مرد لنگ و ناتوانی با نوشیدن آب این سقاخانه شفا پیدا کرده و یک بهایی به خاطر نپرداختن صدقه نابینا شده است. مردم هجوم میآوردند تا شفا بگیرند و همین مساله به گوش ایمبری میرسد . ایشان برای بازدید به سمت محل میرود و هنگامی که قصد داشته است از محل عکسی بگیرد فریادی از میان جمعیت بلند میشود که “آهای مردم این فرد بهایی است و میخواهد آب سقاخانه را مسموم کند.” جمعیت هجوم میآورد و ایشان و همراهش را به شدت مضروب میکنند . او را به بیمارستان منتقل میکنند ولی جمعیت خشمگین به بیمارستان میرسد و ایشان را در بیمارستان با ضربات سنگ میکشند.
دو هفته پیش از این واقعه هم میرزاده عشقی با شلیک گلوله به قتل میرسد به همین خاطر این ظن را تقویت میکند که چه دستهایی پشت پرده بوده و چه اهدافی از این قتلها وجود داشته است؟
این اتفاقات خشم دولت آمریکا را برمیانگیزد و آن طوری که نماینده سیاسی ایران در آمریکا گزارش میدهد افکار عمومی و رییسجمهور مصمم شدند که در صورتی که ایران مسببین واقعه را مجازات نکند رابطهشان را با ایران قطع کنند. ایران ابتدا حاضر میشود مبلغ سی هزار دلار خونبها بپردازد اما آمریکا نمیپذیرد و خواهان پرداخت ۶٠ هزار دلار میشوند. ضمن اینکه خواهان اعدام دو متهمی میشوند که در محکمههای ایران مجرم شناخته شده بودند و به حبس ابد محکوم شده بودند و باز هم ایران را مجبور میکنند که این دو شخص را که یکی از آنها هنوز به سن بلوغ نرسیده بود اعدام کنند و ایران برای اینکه حسن نیت خودش را نسبت به آمریکا نشان دهد در حکم تجدید نظر میکند و این دو نفر را اعدام میکند.
بعد از اینکه رضاشاه در ایران به سلطنت رسید اگر چه نیاز ایران به منابع مالی و شریک تجاری شدیدن احساس میشد ولی رضاشاه در آغاز به امید تجدیدنظر در قرارداد دارسی به سمت انگلیس متمایل شد و پس از اینکه مذاکراتی بین نمایندگان ایران و شرکت نفت انگلیس انجام شد و نظر ایشان جلب نشد ایشان در یک حرکت عجیب قرارداد موجود را داخل بخاری انداختند و به آن مذاکرات در آن مقطع زمانی پایان دادند! تیمورتاش هم که مذاکره کننده نفتی ایران و همچنین یکی از مغزهای متفکر حاکمیت و یکی از پیشنهاد دهندگان قانون کشف حجاب بود به زندان افتاد و سپس کشته شد و سر آخر در مورد نفت قراردادی با شرایط بدتر به ایران تحمیل شد.
پس از آن نگاه رضاشاه به قدرت تازه برآمده آلمان نازی بود. تا اینکه سرانجام به دنبال دو واقعهای که در سال ١٣١۴ و در زمان ریاست جمهوری «فرانکلین روزولت» اتفاق افتاد فرمان تعلیق روابط سیاسی ایران و آمریکا را صادر کرد.
ماجرای قطع رابطه دقیقا چه بود؟
دو رویداد اتفاق افتاد که مجموع آنها باعث میشود رابطه این دو کشور با فرمانی که از سوی رضا شاه صادر میشود به مدت سه سال به حالت تعلیق درآید. اتفاق اول تخلف رانندگی «جلال السلطنه» وزیرمختار ایران در آمریکا بود که پلیس آمریکا ایشان را در ایالت مریلند متوقف میکند و ایشان خودش را «مینستر» معرفی میکند و پلیس هم گمان میکند ایشان کشیش هستند و به اعتراض ایشان اهمیت نمیدهد تا اینکه همسر بریتانیایی وزیر مختار عصبانی میشود و با کیف به سر پلیس آمریکایی میکوبد و در نتیجه پلیس هر دو را دستگیر کرده و به پاسگاه پلیس میبرد. البته بعد از احراز هویت هر دو را آزاد میکنند.
این مساله به گوش رضا شاه میرسد و میدانیم که در آن زمان غلامان جاننثار برای خودشیرینی و خودنمایی حرفهایی را میزدند که واقعیت نداشت و این اتفاق را به صورت توطئهای برای رضاشاه ترسیم میکنند و وانمود میکنند که طی این توطئه قصد داشتهاند با آبروی ایران و ایرانی بازی کنند و میگویند چهطور یک کشور تازه به دوران رسیده به خودش اجازه میدهد در قبال کشوری مثل ایران و شاهنشاه ایران چنین کاری را انجام دهد؟
در همین دوره بعضی از نشریات آمریکایی گزارشی را در مورد شرایط ایران منتشر میکنند و از خودکامگی و دیکتاتوری رضاشاه که در آن سالها به اوج رسیده بود گزارشهایی را تهیه و منتشر میکنند که این هم به گوش رضاشاه میرسد و به دستور شاه ایران نامه شدیدالحنی به وزارت خارجه آمریکا ارسال میشود که در آن خواهان توقف این حملات و گزارشها میشوند غافل از اینکه در سرزمین آزاد و دموکراتی مثل امریکا از «محرم علی خان» و سانسور و سرکوب خبر نیست.
پاسخ وزارت خارجه آمریکا هم بر خلاف نظر همایونی به این امر اشاره دارد که در آمریکا حق آزادی بیان وجود دارد و دولت نمیتواند مطبوعات را سرکوب کند و به همین دلیل این رابطه به مدت سه سال به دستور رضاشاه به حالت تعلیق درمیآید.
البته باید خاطرنشان کنم که در سال ١٣١۶ هم باز به دستور رضاشاه و به دلیل مشابهی رابطه سیاسی ایران و فرانسه هم به حالت تعلیق درمیآید . رابطهای که بسیار قدیمیتر و پایدارتر بوده و آغاز روابط ایران و فرانسه به دوران صفویه برمیگشته است.
Sunday, January 12, 2014
توضیح ویادآوری از هوشنگ کردستانی پیرامون رویداد اسفناک جدایی بحرین از سرزمین مادری
هوشنگ کردستانی
توضیح ویادآوری
نامهء دوست دیرینه ام فرزین مخبر، هموند
وفادار و دیرپای حزب ملت ایران درسایت«انقلاب اسلامی».
نیازمند چندتوضیح روشنگراست که درزیر بطور
فشرده به آنها اشاره می کنم:
1- در رویداد اسفناک جدایی بحرین از سرزمین
مادری در سال 1349، داریوش فروهر دبیر حزب، در تماس تلفنی از من خواست که به اتفاق
حسنعلی صارم کلالی و خسرو سیف، رئیس و عضو کمیته مرکزی حزب( که در آن هنگام در
اهواز بودیم) برای امر مهمی هر چه زودتر به تهران بیائیم.
از آنجا که حسنعلی صارم کلالی عهده دار اجرای
یک پروژه ساختمانی در جنوب ایران بود و خسرو سیف نیز مشغول برگزاری سرشماری عمومی
در استان خوزستان، از این رو آمدن فوری آنان به تهران امکان پذیر نبود. بنابراین،
تصمیم گرفته شدکه تنها من از طرف جمع به تهران بروم.
در دیدار با داریوش فروهر، ایشان گفت: در
اعتراض به جدایی بحرین، از سوی حزب بیانیه ای داده شده که پس از انتشار آن بی شک
مرا بازداشت خواهند کرد. در آن صورت به علی اصغر بهنام- معاون دبیر حزب- اطلاع بده
که مسئولیت اداره حزب را بر عهده بگیرد.
پرسیدم: چنانچه ایشان هم بازداشت شود چی؟ گفته
شد، آقای احمد قیصری و در صورت بازداشت او از خسرو سیف بخواه این مسئولیت را انجام
دهد.
گفتم: در صورت بازداشت آن دو؟
فروهر گفت: فکر نمی کنم کار به آن جاها بکشد، در
آن صورت تو خودت، مسئولیت کارهای اجرایی را بر عهده بگیر.
پس از بازداشت علی اصغر بهنام و عدم پذیرش
مسئولیت توسط احمد قیصری به دلیل اقامتش در اصفهان و دور بودن از کارهای سازمانی،
به خسرو سیف که در آن زمان به تهران آمده بود مراجعه کردم و پیام داریوش فروهر را
به ایشان رساندم. خسرو سیف در پاسخ گفت: من معتقد به کار جمعی هستم. بنابراین بهتر
است در این زمینه برنامه ریزی شود.
از این رو شورایی متشکل از پنج تن – حسنعلی
صارم کلالی، خسرو سیف، پروانه فروهر، عباس میر عبدالباقی کاشانی و هوشنگ کردستانی
تشکیل گردید که ریاست آن با حسنعلی صارم کلالی بود و نیابت آنرا خسرو سیف بر عهده
داشت. نشست های این شورا همواره در منزل فروهرها تشکیل می شد.
تصمیم گرفته شد که یک کمیته اجرایی برای
کارهای سازمانی، متشکل از علی اصغر گلسرخی، منوچهر مسعودی، ... ملاذ، خسرو کریمی
ایجاد شود و من – هوشنگ کردستانی- به عنوان نماینده شورا، این کمیته را اداره کنم.
چندی بعد، چهار تن از فعالان حزبی، فرزین
مخبر، منصور رسولی، نصراله جمشیدی و بهرام نمازی خارج از چهارچوب سازمانی، با
ابتکار و امضاء خود اعلامیه ای منتشر کردند که باعث دستگیری آنان شد.
داریوش فروهر در تمام سه سال بازداشت خود، در
زندان قزل قلعه بود. در این مدت دوستان دیگری هم – از جمله پرویز کریم خانی،
منوچهر احمدی، خالقی و محمدی – بازداشت گردیدند.
داریوش فروهر پس از مدت سه سال که آزاد شد با
مطالعه گزارش شورا که توسط من تهیه شده بود و با توجه به استواری و پیشرفت های
سازمانی حزب پیشنهاد کرد به مدت یک سال کارهای حزب بر همان روال گذشته ادامه یابد.
خود ایشان هم گهگاه در نشست شورا حضور می یافت.
2- پس از حملهء چماقداران جمهوری اسلامی – به
سرکردگی محمدباقر قالیباف به خوابگاه دانشجویان در سال 1378- همانگونه که خود
اعتراف کرده است- عوامل امنیتی نظام در پی ضربه زدن به حزب ملت ایران بودند ( که
در پی جانبازی داریوش و پروانه فروهر از محبوبیت زیادی در میان مردم بویژه جوانان
برخوردار شده بود) بی هیچ د لیل موجّه قانونی، خسرو سیف دبیر و فرزین مخبر و بهرام
نمازی از فعالان حزب و نیز دو تن از وابستگان مهران میر عبدالباقی کاشانی، خانم بهینه
گیلانی را بازداشت نمودند که سرانجام پس از سیزده ماه خسرو سیف، فرزین مخبر و
بهرام نمازی آزاد شدند ولی سایر بازداشت شدگان مدتی در زندان ماندند.
از هموندان حزب ملی
گرای «ملت ایران» انتظار می رود، آنگاه که پیشینهء مبارزاتی خود را به رشته تحریر
در می آورند، یکسویه و فردی به رویدادها ننگرند و تنها به آن بخش از رویدادها که
به شخص خودشان مربوط می شود اکتفا نکنند، بلکه به بیان کامل آن ها و سهم و نقش مبارزاتی
دیگران هم اشاره نمایند. باشد تا گوشه های تاریک و فراموش شده پیکارهای سایر
هموندان حزب، برای آزادیخواهان این مرز و بوم به ویژه جوانان روشن گردد.
Sunday, December 29, 2013
از امیر کبیر تا مشروطه - تاریخچه روابط ایران و آمریکا / قسمت اول
طی سالهای گذشته بحث رابطه حکومت ایران با آمریکا یکی از
پررنگترین خطوط قرمز سیاسی در ایران بود. در این سالها افراد زیادی در
ایران به دلیل اتهام رابطه با دولت آمریکا بازجویی و حتی به زندان
افتادهاند. دانشآموزان ایرانی چند دههی اخیر، تصویری تیره از سابقه حضور
آمریکا در ایران را در کتابهای درسیشان خواندهاند. به دلایل متعدد
برای بخش زیادی از مردم ایران تاریخچه روابط این دو کشور همچنان مبهم است.
نیما ناصرآبادی، عضو پیشین شورای عالی جبهه ملی ایران در
اروپا و دانش آموخته رشته آمریکاشناسی از دانشگاه یوهانس گوتنبرگ – ماینزِ
آلمان است که در زمینه رابطه ایران و آمریکا، دیپلماسی ورزشی و همچنین در
زمینه مهاجران ایرانی ساکن آمریکا تحقیقاتی داشته است . من بهروز کاظمی
هستم و آنچه میشنوید بخش اول مصاحبهام با آقای نیما ناصرآبادی است.
سوال من در ابتدا این است که تاریخچه روابط ایران و آمریکا به چه زمانی برمیگردد و اساسن دلایل و ریشههای رابطه چه بود؟ آیا امریکا در این بحث پیش قدم بود یا ایران؟
روابط سیاسی دو کشور در خرداد ١٢۶٢ خوررشیدی با افتتاح
کنسولگری آمریکا در ایران و مدتی بعد از آن در مهرماه ١٢۶۵ با اعزام حسن
قلیخان صدرالسلطنه به آمریکا به عنوان اولین نماینده رسمی ایران در آمریکا
شروع میشود. اگر چه باید متذکر بشوم که ارتباط بین ایرانیان و
آمریکاییها سابقهای طولانیتر دارد چرا که مبشرین مذهبی که برای تبلیغ
مسیحیت به ایران سفر میکردند پیش از این وارد ایران شده بودند و ربطی به
دستگاه سیاسی و دیپلماتیک آمریکا نداشت چرا که در آن سالها سیاست خارجی
آمریکا بر پایه اصل “مونرو” استوار بود که سیاست انزواطلبی در عرصه
بینالمللی بود.
اگر بخواهیم به دلایل و ریشهها بپردازیم؛ ایران در زمان فتح
علی شاه سعی کرد به دنبال شریک تجاری-سیاسی دیگری غیر از روسیه و بریتانیا
برای خودش باشد و مکاتباتی را با فرانسه انجام داد که متاسفانه بیسرانجام
ماند و سپس در زمان ناصر الدین شاه و در زمان صدراعظمی امیرکبیر مکاتباتی
را در همین راستا با آمریکا شروع کردند.
پس آغاز این روابط به آغاز صدراعظمی امیرکبیر برمیگردد؟
در حقیقت باید گفت که سنگ بنای روابط سیاسی ایران و آمریکا در
زمان صدارت میرزا تقیخان امیرکبیر گذاشته شد. امیرکبیر در سال ١٨۴٩
میلادی فرمانی برای نماینده سیاسی ایران در استانبول میرزا محمدخان صادر
کرد و از او خواست که با نمایندگان سیاسی آمریکا که در آن شهر حضور دارند
گفتوگو کنند. حاصل این گفتوگوها که اگر چه طولانی هم شد و حدود ۵٠٠ روز
به طول انجامید؛ پیمان دوستی کشتیرانی ایران و آمریکا بود که در سال ١٢٣٠
خورشیدی به امضا رسید ولی متاسفانه امیرکبیر مدت کوتاهی پس از امضای این
پیماننامه به دست عوامل ارتجاع و استبداد کشته شد و عملن این پیمان بر روی
کاغذ باقی ماند.
دلیل طولانی شدن ۵٠٠ روزه این گفتوگوها چه بود؟
دو دلیل برای آن ذکر کردهاند. یکی کمبود امکانات مکاتباتی در
آن زمان بود و دوم اینکه میخواستند این مساله را از چشم روسیه و انگلیس
پنهان بدارند که بنابراین این مساله در پوششی از مسایل امنیتی به قول
امروزیها قرار گرفت و مدتی طولانیتر شد.
آیا بعد از قتل امیرکبیر میرزا آقا خان نوری توانست این راه را ادامه بدهد یا خیر؟
میرزا آقا خان نوری به عنوان یکی از بی کفایتترین
صدراعظمهای ایران واقعن در حدی نبودند که چنین تفکراتی در ذهنشان داشته
باشند و اصولن در یک حکومت استبدادی و فردی این یک نفر هست که تصمیم
میگیرد و درآن زمان هم این ناصرالدین شاه بود که مجددن قدم پیش گذاشت و از
دیپلماتهای ایرانی مقیم اروپا خواست که مجددن با دیپلماتهای اروپایی
تماس برقرار کنند و زمینه همکاری دو کشور را فراهم کنند. این مذاکرات اول
در سن پترزبورگ و سپس در استانبول دنبال شد و در سال ١٨۵۶ میلادی پیمانی
بین این دو کشور منعقد شد. گام بعدی درخواست ایران از آمریکا برای تاسیس
سفارت در تهران بود که این درخواست در کنگره مطرح شد و به خاطر حضور
آمریکاییها و به خصوص مبشرین مذهبی در ایران مورد تصویب قرار گرفت و در
خرداد ١٢۶٢ خورشیدی این سفارتخانه در ایران بازگشایی شد. با آغاز ریاست
جمهوری بیست و دومین رییس جمهور آمریکا پرزیدنت کلیولند دومین نماینده
آمریکا بعد از آقای بنجامین یعنی آقای ویسنتون به ایران اعزام شد که ایشان
دو ماه بیشتر در تهران نبودند و استعفا دادند و در استعفا نامه خودشان ذکر
کردند که “زمینه تجاری با ارزشی برای آمریکا در ایران وجود ندارد و در این
رابطه هیچ دورنمایی دیده نمی شود.”
بعد از این اتفاق تشویقهای آقای پرات بود که عاملی برای اعزام هیات از ایران به آمریکا شد. درسته؟
بله. بعد از آقای وینستون آقای پرات به ایران آمد و ایشان سخت
مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت و شاه ایران را به اعزام هیاتی به
آمریکا تشویق کرد که بالاخره بعد از مذاکراتی که در ایران انجام شد قرعه به
نام حسن قلیخان صدرالسلطنه ملقب به حاجی واشنگتن رسید و ایشان هم به
عنوان اولین نماینده ایران رهسپار واشنگتن شد.
این بحث هم مطرح است که این داستانهایی که از حاجی واشنگتن مطرح می شود آیا واقعیت دارد؟
یک مقداری از این بحثها به خصومتها و رقابتهای شخصی برمی
گردد که در آن زمان در بین رجال سیاسی وجود داشت و دوم داستانی هست که زنده
یاد علی حاتمی فیلمی تهیه میکند بر اساس داستانی که خودشان مینویسند
راجع به حاجی واشنگتن ولی در حقیقت باید گفت سابقه سیاسی او نشان می دهد
که او قبل از اعزام به آمریکا در هند ماموریت داشتند و با زبان انگلیسی
آشنایی داشتند و این داستانهایی که در مورد انجام امور مذهبی و قربانی
کردن در روز عید قربان در محل سفارت ایران روایت میکنند اینها واقعن نه
در اسناد وزارت خارجه آمریکا آمده است و نه در مطبوعات آمریکا انعکاسی
داشته است. چرا که اگر همچین اتفاقی افتاده بود قطعن نشریات آمریکا با آب و
تاب از آن یاد میکردند و امروز ما در این مورد سندی در اختیار داشتیم.
دلیل اقامت کوتاه مدت حاجی واشنگتن در آمریکا چه بود؟
چیزی که از اسناد به جا مانده است حاکی از این است که ایشان
نامههایی برای ناصرالدین شاه می نویسد که خاطر ملوکانه را آزرده میکند.
ایشان در نامههای که مینویسند از محسنات جامعه آمریکا، حاکمیت قانون، نقش
مطبوعات آمریکا و کلن از خواص حکومت مردم بر مردم برای ناصرالدین شاه
مینویسد و دلایل عقب ماندگی ایران را فقدان موارد ذکر شده برمیشمرند. به
همین سبب فرمان بازگشت ایشان به ایران صادر میشود و عملن به مدت یازده سال
سفارت ایران تعطیل میشود.
بعد از این مقطعی که ایشان به ایران برمیگردد داستان رابطه ایران و آمریکا به کجا میکشد؟
بعد ما وارد قرن بیستم میشویم و مجددن تحرک سیاسی بین دو
کشور پدید می آید و از سوی ایران مفخم الدوله که قبلن سرکنسول ایران در مصر
بود به واشنگتن میرود. در زمان او موقعیت سیاسی نمایندگان دو کشور به
وزیر مختار ارتقا پیدا میکند و تلاش های پیگیر او و البته موافقت
مظفرالدین شاه باعث میشود که ایشان نه تنها کنسولگری ایران در فیلادلفیا
را تاسیس میکند بلکه برای اولین بار ایران با کشورهای مکزیک، شیلی و برزیل
وارد رابطه سیاسی میشود و در این کشورها سفارت ایجاد میشود.
در همین زمان هم هست که ترور پرزیدنت ویلیام مک کینلی
ناخواسته باعث تعمیق روابط دو کشور میشود چرا که مجلس یادبودی برای ایشان
در تهران برگزار میشود و نمایندگان خارجی در این مراسم حضور داشتند و این
مراسم بازتاب خیلی خوب و گستردهای هم در محافل سیاسی آمریکا و مطبوعات این
کشور پیدا میکند که به صورت ناخواسته سبب تعمیق روابط دو طرف میشود. با
روی کار آمدن پرزیدنت روزولت در سال ١٢٨٠ باز مفخم الدوله فعالیتهای خودش
را گسترش میدهد و میتواند موافقت نامههای با کشورهای مکزیک، کلمبیا و
هائیتی هم به امضا برساند و پس از آن در سال ١٩٠٣ به ایران برمیگردد و
میرزا مرتضیخان ممتازالملک را برای جانشینی خودش پیشنهاد می کند که البته
مورد موافقت هم قرار میگیرد.
در آن مقطع زمانی یواش یواش به یکی از بزرگترین اتفاقات تاریخ ایران یعنی انقلاب مشروطه نزدیک میشویم. سوالی در ذهن بسیاری از ایرانیان هست که آیا آمریکاییها در فرایند انقلاب مشروطه نقشی داشتند و چه موضعگیری کردند و انقلاب مشروطه چه تاثیری بر رابطه ایران و آمریکا گذاشت؟
انقلاب عظیم و بزرگ و تاریخ ساز مشروطه ایران در مطبوعات
آمریکا بسیار مورد توجه قرار میگیرد و اکثر روزنامههای آمریکایی از این
رویداد اظهار خوشنودی میکنند. اما در مورد دولت آمریکا و مردم آمریکا دو
مساله متفاوت وجود دارد. نمایندگان سیاسی آمریکا در ایران اظهار بیطرفی
میکنند و به هیچ وجه وارد قضیه نمیشوند اما مبشرین مذهبی و سایر شهروندان
آمریکایی از این جنبش آشکارا حمایت میکنند. شاید یکی از سرشناس ترین
آمریکاییهای ساکن ایران هوارد باسکرویل باشد. باسکرویل یک معلم جوان
آمریکایی بود که برای تدریس تاریخ به ایران آمد و به انقلابیان شهر تبریز
پیوست. از آنجایی که خدمت نظام را در آمریکا سپری کرده بود توانست نیروهای
نظامی مشروطه را آموزش نظامی بدهد و متاسفانه در ١٩ آوریل ١٩٠٩ جان باخت و
نام و یادش همیشه در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران ثبت شد.
مورد دیگری که باید به آن اشاره کنم در مورد نمایندگان سیاسی
آمریکا در ایران و موضع گیریشان در مورد مسائل سیاسی است که به قرارداد
١٩١٩ برمیگردد. قراردادی که به «قرارداد وثوق الوله» معروف است و ایران را
تحت الحمایه بریتانیا قرار میداد. سفیر آمریکا آقای کالدرون تنها
نماینده سیاسی خارجی در ایران بود که پرچم مخالف با این قرارداد را
برافراشت. قراردادی که میدانیم هیچ وقت به اجرا در نیامد.
اگر موافق باشید میخواهم کمی به عقب برگردم. شما فرمودید که آشنایی ایرانیها با آمریکاییها به پیش از رابطه دیپلماتیک دو کشور برمیگردد. این آشنایی مشخص است که از چه زمانی شروع شد؟
به حدود سالهای ١٢٠٨ خورشیدی (١٨٢٩ میلادی) برمی گردد که
نخستین مبشرین مذهبی آمریکا وارد ایران میشوند و بیشتر در قسمتهای شمال
غربی ایران سکنی میگزینند. با تجربهای که در سالهای اول پیدا میکنند که
اگر بخواهند مستقیمن تبلیغ مذهبی بکنند ممکن است با مخالفت و مقابله روبرو
بشوند سعی می کنند تبلیغ مسیحیت را در پوششی از ترویج علم و دانش قرار دهند
. به همین خاطر مدرسه، کتابخانه، بیمارستان و چاپخانه می سازند و اقدامات
مهم و ماندگاری انجام میدهند. شاید مهمترین و ماندگارترین اقدامات فرهنگی
که انجام میدهند تاسیس کالج آمریکایی تهران بود که بعدها به کالج البرز
تغییر نام یافت و توسط دکتر جردن در سال ١٢٧٧ شمسی تاسیس شد تا جایی که
بسیاری او را پدر آموزش نوین در ایران میدانند. تا جایی که ملک الشعرای
بهار هم دو شعر در وصف ایشان میسراید. می گوید:
نادانی چیست جز به غفلت مردن باید به علاج از این مرض جان بردن
گفتم که طبیب درد نادانی کیست پیر خردم گفت که جردن جردن
یا اینکه در جایی دیگر می گوید:
تا کشور ما جایگه جردن شد بس خارستان کز مددش گلشن شد
این باغ هنر که دور از او بود، کنون چشمش به جمال باغبان روشن شد
یکی از اقدامات مهم دیگر تاسیس شفاخانه صد تخت خوابی در تهران
و همچنین تاسیس شفاخانه مخصوص بانوان در تهران است که در کنار امور درمانی
به تربیت نیروی انسانی میپردازند که میدانیم برای جامعه آن روز ایران و
شرایطی که از آن روزگار میدانیم بسیار بسیار ارزشمند بوده است.
با تمام این تفاسیر ارزیابی شما از رابطه ایران و آمریکا در آن مقطع تاریخی یعنی تا انقلاب مشروطه چیست؟
به دو مساله به نظرم باید اشاره کنیم. یکی اینکه ایران نسبت
به آمریکا به این رابطه تمایل بیشتری داشت. همانگونه که گفتم آمریکا بر
پایه «اصل مونرو» سیاست انزوا طلبی را در پیش گرفته بود و آنچنان تمایلی به
گسترش رابطه و حضور در کشورهای دیگر نداشتند ولی این ایرانیان بودند که
بسیار مشتاق بودند و تلاش هایی هم از زمان امیرکبیر به بعد کردند.
مساله دیگر این است که نفع این رابطه بیشتر به نفع ایران بود.
ایران برای اولین بار با کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی ارتباط برقرار
میکند. فرش و صنایع دستی به آمریکا صادر می کند. ما در اسناد وزارت خارجه
آمریکا میبینیم که صادرات فرش از ایران به آمریکا رشد فوق العاده ای پیدا
میکند. بر اساس این گزارش ٢٠ مغازه بزرگ تنها در نیویورک بود که فرش
ایرانی میفروختند و این برای اقتصاد آن روز ایران بسیار ارزشمند بوده است.
مساله دیگر تاسیس مدرسه، شفاخانه، تربیت نیروی انسانی، مخالفت با قرارداد
اسارت بار ١٩١٩ و همگامی آمریکاییها با انقلاب مشروطه بوده است و اینها
خدماتی است که برای جامعه ایرانی شده است. صد البته هر کشور و ملتی به
دنبال منافع خودش هست و ما باید ببینیم که از این منافع و از تضاد منافعی
که دیگران با هم دارند ما چه استفادهای میتوانیم ببریم. این به نظرم
مهمترین اصل است که ما چه کاره هستیم و چه کاری میخواهیم انجام بدهیم.
برگرفته از سایت رادیو کوچه
http://radiokoocheh.com/article/231431
https://www.balatarin.com/permlink/2013/12/26/3469617
http://radiokoocheh.com/article/231431
https://www.balatarin.com/permlink/2013/12/26/3469617
Subscribe to:
Posts (Atom)