ایران نوین

Thursday, June 10, 2010

Friday, June 4, 2010

بیانیه اقتصادی جبهه ملی ایران

نتیجه خودکامگی و خفقان
رواج فساد و فقر و سقوط اقتصاد ملی بوده است

از زمان روی کار آمدن دولت کنونی (سال 1384) کلیه متغیرهای سیاسی – اقتصادی و اجتماعی در ایران سیر منفی پیدا کرده است. حاصل این سیر نزولی، تشدید فشار یا هم افزایی اثرات منفی آن بر سایر متغیرهای مهم و حیاتی زندگی ملت ایران بوده که بازتاب جهانی داشته است. سقوط اقتصاد ایران در مقیاس جهانی، به معنای سقوط امکانات و توان کشور در رویارویی با عوامل منفی داخلی و منطقه ای و در برابر قدرت های زورگوی جهانی است.

با توجه به رویدادهای از دو انتخابات گذشته، که دستکم در150 کشور و یکصد سازمان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهانی ثبت شده و حاصل آن قطعنامه های متعدد در محکومیت حکومت ایران بوده است، فقط می توان نتیجه گیری کرد که دولت کنونی و دست هایی که آن را بر قدرت نشانده و نگاه میدارند، کوشیده اند با ضربه اختناق، ایجاد وحشت، اعمال زور و حتی ارتکاب قتل و تجاوز علیه افراد و گروه های مبارز و فعال اجتماعی و سیاسی (کارگران، زنان، دانشجویان، افراد و احزاب ملی، شخصیت های سیاسی دگراندیش، اقلیت های مذهبی و قومی، روزنامه نگاران، صاحبان و مدیران رسانه ها، استادان و دانشگاهیان) برای خود آزادی عمل در انتصابات و به دست گرفتن ارکان قدرت (مانند وزارتخانه ها، مجلس، ادارات کل، ادارات شهرستانها، شرکتهای بزرگ دولتی، تا پایین ترین سطوح اداری) پیدا کنند و با این آزادی عمل و اعمال قدرت ظاهری، افزون بر غارت اموال عمومی و ثروت های ملی (به ویژه درآمدهای صدها میلیارد دلاری سالانه نفت) خط سیر فعالیت اقتصادی عادی و روزانه مردم را نیز در راستای منافع دراز مدت خود تغییر دهند (ایجاد انحصارات و کارتلهای قدرتمند حاکم بر بازار پول و سرمایه، دادن مجوزهای فله ای بانکداری به صندوق های ظاهراً "قرض الحسنه" و پذیرش خطرات خلافکاریهای آنها، شبکه توزیع کالاهای استراتژیک و حتی نیازمندیهای همگانی). امروز، نه تنها شخصیت های خاص بلکه مردم عادی هم از مافیای رباخواران، مافیای فعال در قوه قضائیه، مافیای منابع طبیعی و انفال صحبت می کنند و در هر شهر و روستا کسانی پیدا می شوند که با وابستگی به مراکز قدرت در حال کارچاق کنی برای دیگران در برابر گرفتن پول هستند. به این ترتیب، کل روند زندگی عادی مردم مختل و به فساد آلوده شده است.


حربه دیگر دولت کنونی برای پیدا کردن آزادی عمل در راستای هدفهای ذکر شده، از بین بردن ضوابط حقوقی و قانونی و سازمان های مدیریتی و اقتصادی حاکم و ناظر بر اداره امور کشور، و یا اخلال در روند عادی وظایف آنها بوده است (مانند انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی، تعطیلی کار شورای پول و اعتبار، تعویض شورای بورس، تسلط بر فرهنگستان، هیئت نظارت بر مطبوعات و غیره). افزون بر اینها، بی اعتنایی به قانونها و مقررات تدوین بودجه سالانه کشور، مهلت برای تدوین و ارائه بودجه سالانه و برنامه پنجساله، الزام های قانونی در پاسخگویی به گزارش های سازمان بازرسی کل کشور، دیوان محاسبات، گزارش های کمیسیون اصل 90 مجلس و نیز به پرسش های مراجع بین المللی درباره دهها موضوع که ایران با پیوستن به مقاوله نامه ها و عهدنامه های بین المللی ملزم به رعایت آنها بوده است، خود نشانه خودسری و خودمحوری عده ای است که ملت و میهن ما و کلیه ثروت های مادی و معنوی آن را ملک خصوصی خود تصور میکنند و خودرا در برابر هیچکس پاسخگو نمی بینند. (بودجه سال 1389 با 75 روز تأخیر تقدیم مجلس شد که فرصتی برای بررسی دقیق و کارشناسی آن باقی نگذاشت.)

نتایج این بی بند و باری های داخلی در آمار و ارقام منتشر شده در مقیاس جهانی بازتاب یافته است و مایه شرمساری ملت ایران و شگفت زدگی فرهیختگان و آگاهان پیشینه تاریخی و فرهنگی مردم ایران شده است.

1- سقوط متوسط سالانه 16 پله ای جامعه و حکومت ایران از نظر فساد مالی در چهار سال گذشته در بین 180 کشور جهان .
سال رتبه ایران میان 180 کشور امارات عربستان ترکیه پاکستان




منبع : صندوق بین الملل پول
2008 141 2007 131 2006 113 2005 93
با وجود اینکه رئیس دولت کنونی در روز معرفی کابینه خود به مجلس در سال 1384 از وجود فهرست 250 نفری فاسدان اقتصادی در جیب خود خبر داد، و با وجود آنکه کمیسیون اصل نود در سال 1387 بیش از 53 پرونده فساد اقتصادی را که در دوره دولت کنونی روی داده است برای سران سه قوه ارسال داشت، هیچ اقدامی اساسی علیه فاسدان اقتصادی که میلیاردها دلار ثروت های ملی را غارت
کرده اند صورت نگرفته است . بیش از 49 هزار میلیارد تومان (حدود 49 میلیارد دلار) اعتبارات اخذ شده از بانک ها که غالباً بدستور مقامات سیاسی و تبانی مقامات بانکی واگذار شده و امروز نام مطالبات معوق گرفته و تلف شده تلقی می شود، بخش دیگری از فساد مالی حاکم بر کل ساختار اقتصادی میباشد. خروج یک فقره 5/18 میلیارد دلاری طلا و ارز از کشور با کامیون و ورود پرسر و صدای تلویزیونی آن به ترکیه، فقط یک نمونه کشف شده آن است. این در حالی است که مردم عادی و واحدهای تولیدی کشور بطور آزاد و رقابتی به منابع مالی و نقدینگی بانکها دسترسی ندارند و فقط عده ای از خواص وابسته به مراکز قدرت بدهی های میلیاردها تومانی به بانک ها را بوجود آورده اند . در یک مورد، سیزده میلیون یورو از حساب ذخیره ارزی به شرکتی داده شده که هرگز وجود خارجی نداشته است.


طبق گزارش بنگاه پژوهشی کانادایی فریزر، در مورد شاخص های آزادی اقتصادی در میان 141 کشور جهان، ایران از سال 2007 تا 2009، با 11 پله سقوط از ردیف 101 به 112 تنزل یافته است. این شاخص بر مبنای پنج متغیر کلیدی زیر محاسبه می شود:
2- سقوط آزادی محیط کسب و کار:
(1) حجم و اندازه دولت.
(2) ساختار قانونی امنیت حقوق مالکیت.
(3) دسترسی به نقدینگی.
(4) آزادی بازرگانی خارجی و قانونهای مالی .
(5) بازار کار و بازرگانی.


طبق گزارش صندوق بین المللی پول و بانک مرکزی ایران، از زمان روی کار آمدن دولت کنونی ( در 5 سال 88-1384)، دولت با وجود داشتن 3/335 میلیارد دلار درآمدهای نفتی، شامل 135 میلیارد دلار درآمد افزون بر بودجه و برنامه پنجساله، درصد رشد اقتصادی کشور پیوسته سیر نزولی داشته است.
3- سقوط رشد اقتصادی:
سال درصد گزارش بانک مرکزی(1)




(1) گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، رشد اقتصادی سال 1388 را صفر در صد اعلان کرده است.
هزینه کردن بی بند و بار درآمدهای نفتی توسط دولت برای مخارج جاری و مصلحتی، سه برابر شدن کسری بودجه، آزاد گذاری واردات، عدم اقدام برای رویارویی با بحران مالی و اقتصادی جهانی، عامل بی دفاعی اقتصاد ایران در برابر تحولات اقتصادی جهانی و سیر نزولی رشد اقتصادی شناخته شده است.
2010 2/2 1387( سه ماهه دوم ) 3/2 2009 9/1 1386 9/6 2008 5/2 2007 8/7

طبق گزارش انکتاد (کنفرانس سازمان ملل برای تجارت و توسعه) در سال 2008 در جهان 316 میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی انجام گرفته که فقط 5/1 میلیارد دلار آن عاید ایران شده است. ترکیه 12 برابر ایران، امارات 9 برابر ایران، قطر 4 برابر ایران و لبنان 4/2 برابر ایران سهم برده اند. عربستان با جذب 38 میلیارد دلار، 24 برابر ایران، خود را برای رقابت در سطح جهانی آماده می کند. فرانسه، چین و اسپانیا با جذب 289 میلیارد دلار، بیشتر سرمایه های جهانی را جذب کرده اند و سرمایه گذاری خارجی ایالات متحده 13 درصد رشد داشته است. این ناچیز بودن ورود سرمایه های خارجی که حاصل رفتارهای نادرست سیاسی و اقتصادی و شیوه مدیریت اقتصادی نسبت به مقیاس جهانی بوده است، در حالی است که بنا به گفته وزیر جدید نفت ایران، تنها در بخش نفت و گاز به 45 میلیارد دلار سرمایه خارجی نیاز است. قانونهای شفاف، آسانی داد و ستد و آزادی فضای کسب و کار و عرضه رقابتی فرصت های سرمایه گذاری و نرخ تورم پایین از عوامل مساعد جذب سرمایه های خارجی شناخته شده است.
4- سقوط ورود سرمایه های خارجی (واقعی بیرون از بخش نفت و گاز که حتی در صورت تحقق یک دهه وقت می خواهد):

یکی از عوامل مساعد جذب سرمایه های خارجی، نرخ تورم پایین (کمتراز 4/3 درصد) است. در ایران، در سال 2008، نرخ تورم 4/25 درصد و در سال 2007 معادل 4/18 در صد گزارش شده است. آمار زیر وضعیت تورم در دوره دولت کنونی را نشان میدهد. ( گزارش های صندوق بین المللی پول، بانک مرکزی ایران و منابع مستقل)
5- تورم دائمی و فزاینده:
سال نرخ تورم بانک مرکزی صندوق بین المللی پول منابع پژوهشی مستقل





2010(1389) 1/18 10 9/20 2009(1388) 5/17 12 8/19 2008(1387) 4/25 4/25 2/27 2007(1386) 4/18 4/18 1/22 2006(1385) 9/11 5/20
نرخ تورم ذکر شده، جدا از تورم ناشی از اجرای قانون حذف یارانه ها است، که حداقل 15 درصد به نرخ های پیش بینی شده برای سال 1389 اضافه می کند؛ یعنی حداقل تورم در سال 1389 حدود 46 درصد خواهد بود که به معنای فرو بردن میلیون ها نفر دیگر به زیر خط فقر است.


ناتوانی دولت در ایجاد اشتغال کافی ناشی از فرار سرمایه ها و استعدادها، کمبود کار مولد، عدم ورود سرمایه های خارجی، و بی فایده بودن همه وعده ها و برنامه های گول زننده و تبلیغاتی، مانند وام های خوداشتغالی، تعاونی، زود بازده و غیره، نرخ بیکاری را پیوسته بالاتر از10 درصد نگاه داشته است. اگر نیروی کار واقعی را مانند سایر کشورها حدود 50% جمعیت در سن کار بدانیم، بیش از چهار میلیون نفر در کل کشور بیکارند. ویژگی بارز بیکاران در ایران، جوان بودن، زن بودن، تحصیل کرده بودن و متمرکز بودن در شهرها شناخته شده است.
6- بیکاری فزاینده مشوق رواج ناامنی، اعتیاد و پر شدن زندانها:

سال رشد در صد بیکاری برآورد دولت درصد بیکاری منابع تخصصی مستقل




1383 3/10 6/15 1384 1/12 7/14 1385 1/12 5/15 1386 6/10 0/16 1387 4/10 6/14 1388 4/11 6/14 1389 9/11 0/15

سقوط شاخص رشد بهره وری عوامل کار، سرمایه و مدیریت بهترین معرف رواج بی انضباطی و بی بند و باری در کل اقتصاد می باشد و بهترین دلیل خودداری از سرمایه گذاری در ایران (فرار سرمایه) و در نتیجه عدم ایجاد اشتغال کافی در کشور است. بدون رشد بهره وری، هر گونه افزایش هزینه تولید (افزایش دستمزدها، ضروری از نظر دفع فشارهای تورمی بر بودجه خانوار) به معنای کاهش سود دهی فعالیت اقتصادی است .
سال بهره وری نیروی کار بهره وری سرمایه بهره وری کل عوامل تولید





7- سقوط شاخص رشد بهره وری کل عوامل تولید (کار، سرمایه و مدیریت): 1385 0/1 درصد 0/1- 1/0 1386 7/0 4/1- 3/0- 1387 5/0 6/1- 5/0- 1388 2/0 9/1- 7/0- 1389 پیش بینی 5/0 2/1- 3/0-
کاهش سود دهی به معنای کاهش گرایش به سرمایه گذاری و، نتیجه آن، شکاف فزاینده میان عرضه و تقاضای نیروی کار، یعنی رواج بیکاری با همه پی آمدها و مفاسد اجتماعی آن، است.


نمونه بارز بازی مجلس و دولت با افکار عمومی و تلف کردن وقت کشور، جریان تصمیم گیری بر سر میزان افزایش بهای حامل های انرژی در سال 1389 و در نتیجه پیش بینی میزان درآمد دولت از این محل است. صرفنظر از اینکه اصل لایحه اصلاحات ساختاری مورد نظر دولت در هفت بند، تقریباً دوسال پیش به مجلس ارائه شده بوده است (که بیشتر آن، مانند اصلاحات گمرکی، حذف چند صفر از جلو قیمتها و غیره اصلاحات ساختاری اقتصادی نیستند،) یکی از بندهای آن هدفمند کردن یارانه ها است که پیشینه ای ده ساله دارد. این بند اکنون در جهت ایجاد درآمدهای جدید برای دولت و خرج آن مطابق سلیقه دولت، مورد توجه جدی دولت و اکثریت نمیندگان مجلس که در اختیار دولت هستند قرار گرفته است. با وجود اینکه در قانون مربوط، مجلس مبلغ بیست هزار میلیارد تومان را به عنوان سقف درآمد در سال 1389 تعیین کرد، دولت در بودجه خود 40 هزار میلیارد تومان را پیش بینی کرد. از زمان ارائه لایحه بودجه 1389 در بهمن ماه، و حتی پس از تصویب بودجه، جنگ بر سر بیست هزار میلیارد تومان و چهل هزار میلیارد تومان، سی هزار میلیارد تومان و سی پنج هزارمیلیارد تومان، و مدت اجرای اولیه یکسال، شش ماه و 9 ماه، و تاریخ آغاز اجرا، همچنان ادامه دارد. اگر بحث های جنجالی پنج ماهه بر سر ایجاد حساب، ایجاد صندوق، اینکه در اختیار دولت یا جزو بودجه باشد یا نباشد، چگونگی نظارت و کنترل و روش هزینه درآمدها را نیز در نظر بگیریم، روشن می شود که کشور فاقد هرگونه ساختار علمی و منطقی تصمیم گیری در باره مسائل کلان اقتصادی است و مقامات بالای کشوری، صرفاً بر مبنای مقاصد سیاسی خود به خلق آمار و ارقام و اهداف تصمیم های مهم اقتصادی کشور می پردازند. در روزهای اخیر، دوباره در باره پیش بینی فنی ترین مسئله کارشناسی، یعنی تورم در سال 1389، چندین نرخ تورم توسط افراد غیر کارشناس و غیرمسئول ذکر شده است که خود باز هم نشانه بی بند و باری مدیریت امور اقتصادی کشور است. در کلیه قانونهای لازم الاجراء کشوری، این بانک مرکزی ایران است که مسئول حفظ ارزش پول و ارائه نرخ تورم برای متغیرهای مختلف مربوط (مانند عمده فروشی، خرده فروشی، کالاهای صادراتی، کالاهای وارداتی، تورم در تهران، تورم در شهرستانها، مصالح ساختمانی و غیره) بوده است. مرکز آمار ایران نیز وظایف تعیین شده خود را دارد. هر چند وظیفه حفظ ارزش پول با بی بند و باری دولت در هزینه پول و ایجاد کسر بودجه چند باره در سال و دست درازی به هر نوع موجودی و ذخیره و جابجایی درآمدها و هزینه ها، آن وظیفه نیز از بانک مرکزی سلب شده که تورم سالانه 20 تا 50 درصدی حاکم بر کشور بهترین نشانه آن است. بالاترین مقام اجرایی کشور وعده داده که نرخ تورم را تا پایان سال جاری به صفر برساند، که این خود نشانه دیگر بی بند و باری دولت در اجرای قانونها، به ویژه قانون بودجه، و رشد 33 درصدی انحراف عملکرد دولت از بودجه 1387 است که در 72درصد از بندهای آن بودجه روی داده است. موارد تخلف دولت از بودجه در سال 1386 به 631 مورد می رسد. از نظر مبلغ، بیشتر تخلف ها در بخش نفت و گاز صورت گرفته و وزارتخانه های اقتصاد و کشور نیز سهم عمده ای دراین تخلف ها داشته اند.
8- بازی مجلس و دولت بر سر درآمد حاصل از حذف یارانه ها:


طبق آخرین گزارش های مراکز مسئول، سن اعتیاد در ایران به 13 سال سقوط کرده است (هر چند که سالها مقام مسئول در وزارت آموزش و پرورش داشتن دانش آموز معتاد را تکذیب می کرد). سالانه دستکم شش هزار میلیارد تومان بابت مصرف مواد مخدر هزینه می شود ( به گفته دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر). تعداد معتادان واقعی کشور از 2/1 میلیون نفر تا 4 میلیون نفر برآورد شده است، طبق نظر مقامات مسئول، روزانه حدود 9 تن مواد مخدر وارد کشور می شود که فقط یک سوم آن (2 تا 3تن ) کشف میشود. در تمام کشورها بیکاری عامل اصلی و اولیه سقوط به دره اعتیاد و آغاز بزهکاری های کوچک و بزرگ، و سرانجام ارتکاب جنایت و جرمهای بزرگ شناخته شده است. پر شدن زندانها، سرکیسه کردن خانواده های غالباً فقر زندانیهای مواد مخدر، مقاطعه دادن نگهداری از زندانی ها، بیرون ریختن زندانیها، یا ساختن زندانهای جدید، هیچ کدام راه حل کاهش اعتیاد نیست. ایجاد شغل مفید و مولد در اقتصادی شکوفا، در پیوند با اقتصاد جهانی، ایجاد امید و آرزو و انگیزه و روحیه نشاط و شادی در جوانان، فراهم سازی امکانات آموزشی و ورزشی مناسب و در دسترس، ایجاد همبستگی های اجتماعی، تشویق ایجاد سازمانها و نهادهای مردمی جوانان توسط خود آنان همراه با ایجاد شغل مولد و درآمد برای آنان راه های شناخته شده کاهش نرخ اعتیاد است.
9- جوانان کشور در دام اعتیاد و مصرف مواد:


غیر از آقای رئیس جمهور که در همه امور و رشته ها تخصص دارند و طبق نوشته روزنامه ها نیازی به مشاوره با کارشناسان و مراکز علمی و حتی مراکز مسئول دولتی را احساس نمی کنند، مقامات دولتی؛ از بالاترین سطوح (وزیران،استاندران، سفیران) تا سطح اداره ها در شهرهای کوچک، عموماً پنج ویژگی مشترک پیدا کرده اند: 1- فقدان سابقه اداری و سازمانی در پست و سمت (بی ریشه بودن مقامات، فقدان اعتبار و غرور شغلی و حرفه ای)، 2- نامربوط بودن پست و مقام داده شده با شرایط احراز شغل و نیازهای علمی و تخصصی شغل، 3- سیاسی کاری و ماکیاولی کار کردن، فقدان صداقت در گفتار و کردار (دست به سر کردن مردم، رد کردن مردم و گذراندن روز، 4- بند و بست چی بودن، یعنی استفاده از شغل و مقام برای پول و مال رسانی به اطرافیان و شریکان سیاسی، و 5- بی اعتنایی به قانونهای موجود و لازم الاجراء، و آیین نامه سازی و دستورالعمل سازی برای تحمیل نظرات خلاف قانون به مردم.
10- سقوط سطح مدیریت و اعتبار اخلاقی دولت:

اخبار مربوط به جعلی بودن مدارک تحصیلی، سوابق تحصیلی، زمان تحصیل، کشور محل تحصیل، جعل عناوین تحصیلی و تخصصی (عناوین مهندس و دکتر) تسلیم نکردن مدارک تحصیلی، (رسوایی های ناشی از نداشتن سواد فارسی و غلط خواندن سخنرانی های تهیه شده، بی تربیتی در رفتار و بی ادبی در برخوردها، سفرها، ژست های نابجا و خنده های ساختگی و، بالاتر از همه، دروغگویی، که در مقیاس جهانی منتشر شده، همراه با انتشار اخبار فساد گسترده مالی، حیثیت و اعتبار دولت و حکومت را خدشه دار کرده است. اکنون در ذهن مردم ایران، نه تنها مجلس و دولت بازیچه دست سیاست بازان است، بلکه قوه قضائیه نیز که باید نماد عدالت و حق یابی و پاسدار حقوق و آزادیهای مردم باشد خود به بی خاصیت ترین دستگاه حکومتی تبدیل شده است.


جبهه ملی ایران، مانند همیشه وظیفه دارد که آگاهی های کارشناسانه لازم را به ملت بزرگ ایران و هشدارهای لازم را به حاکمیت بدهد که این راه که می رود فقط سقوط کشور را در پیش خواهد داشت.


جبهه ملی ایران

پنجم خرداد 1389

Monday, May 24, 2010

به مناسبت سالگرد آزادسازی خرمشهر

زمان نوشیدن جام زهر فرا می رسد

هوشنگ کردستانی


دست به دامان شدن سردمداران اسلامی به ترکیه و برزیل، دو عضو غیردائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد، برای یافتن راه کار برون رفت نظام از تنگنای معضلی است که خود پدید آورده است.
کاربدستان جمهوری اسلامی آگاهند که دست یابی به جنگ افزار هسته ای اگر هم امکان پذیر باشد به بقای نظام آنهم در شرایطی که بیشترین مردم ایران با آن مخالف بوده و برای تغییر آن دلاورانه بپاخاسته اند، یاری نخواهد رساند.
تجربه های تاریخی سال های اخیر نشان داده است که هیچ نظامی نمی تواند در برابر موج مخالفت مداوم و پایدار افکار عمومی مدت زیادی پابرجا بماند، گرچه دارای بزرگترین زرادخانه های اتمی هم بوده باشد. سرنوشت نظام روسیه شوروی سابق نمونه گویای آنست.
کاربدستان جمهوری اسلامی اگر به احتمال هم به جنگ افزار هسته ای دست یابند، نه می توانند برای سرکوب مردم ایران از آن استفاده کنند و نه در خارج برای تهدید و باجگیری سیاسی. آخوندها و بچه آخوندهای حاکم بر کشور اساساً کم دل و جرأت تر و ترسوتر از آن هستند که دست به آتش بازی ای بزنند که نظام و هستی خودشان را بر باد دهد.
با اینهمه، طرح مسئله اتمی و غنی سازی اورانیوم و لاف و گزاف هایی که سردمداران اسلامی پیرامون آن زده و می زنند، همراه با دروغگویی ها و پنهان کاری ها در برابر سازمان بین المللی اتمی و نیز دادن شعارهای توخالی و بدور از توانایی عملی در مورد حذف کشور اسرائیل از صفحه جغرافیای جهان – که بیشتر برای کسب محبوبیت در درون توده های مسلمان عرب عنوان می گردد- نه تنها باعث نگرانی دولتمردان اسرائیل شده، بلکه سران کشورهای خاورمیانه را نیز به شدت نگرانِ امکان یک برخورد رویارویی غافلگیرانه اتمی کرده است. آمریکا و کشورهای اروپایی نیز از آن بیم و هراس دارند که دست یابی جمهوری اسلامی به جنگ افزار هسته ای باعث گرددد که کشورهای دیگر منطقه هم به مسابقه تسلیحاتی اتمی کشیده شده و سرانجام این جنگ افزار در اختیار گروه های تندرو اسلامی که دنیا را به نابودی تهدید می کند، قرار گیرد.

از دید دولتمردان قدرت های بزرگ غربی گرچه برای بازدارندگی جمهوری اسلامی از غنی سازی اورانیوم، گزینه نظامی روی میز ریاست جمهور آمریکا بوده و هست ولی بسیاری از سیاستمداران و آگاهان نظامی معتقد هستند که گزینه نظامی بهترین راه کار مسئله نیست. به باور آنها یورش نظامی به ایران از سوی ایالات متحده آمریکا و یا اسرائیل به احتمال بسیار با حمله متقابل نیروهای نظامی جمهوری اسلامی مواجه خواهد شد. با مستقر بودن نیروهای نظامی آمریکا در غرب و شرق ایران و نیز در برخی از امیرنشین های جنوبی خلیج فارس، منافع آمریکا و منابع نفتی منطقه در خطر قرار خواهد گرفت. افزون بر آن با بسته شدن تنگه هرمز امکان قطع صدور نفت از خلیج فارس وجود دارد که باعث افزایش باز هم بیشتر بهای نفت خواهد شد که نه مورد پذیرش کشورهای اروپایی است و نه چین که به شدت به نفت نیازمند هست.
چه بسا سردمداران جمهوری اسلامی از حمله نظامی به ایران خشنود هم باشند. آنها به اشتباه تصور می کنند در صورت درگیری نظامی با آمریکا یا اسرائیل دست کم بخشی از مردم ایران و شاید هم مردم مسلمان کشورهای عربی پشت سر آنها قرار خواهند گرفت، ضمن آنکه مشکلات پدید آمده و فزاینده و نابسامانی های اقتصادی را به دلیل شرایط استثنائی در آن جنگ توجه کرده و برای سرکوب مردم و تبدیل ایران به گورستانی خاموش اقدام به بگیر و ببندها و کشتار آزادیخواهان خواهند نمود، آنها برخورد نظامی احتمالی آینده آمریکا را با دوران جنگ با صدام حسین مقایسه می کنند بدون توجه به تفاوت توان نظامی آمریکا و عراق دوران صدام حسین.
سردمداران جمهوری اسلامی بهتر است شرایط خود را نه با زمان جنگ با عراق، بلکه با دوران حمله آمریکا و ناتو به افغانستان و به پاخاستن مردم و فرار سرکرده های آنها و بن لادن مقایسه کنند.
در شرایط کنونی شاید بهترین راه کار جلوگیری از ادامه غنی سازی اورانیوم گسترش باز هم بیشتر تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد باشد. گرچه ادامه تحریم ها مردم ایران را نیز زیر فشار بیشتر خواهد گذاشت، ولی جمهوری اسلامی در برابر گسترش تحریم ها به ویژه تحویل فراورده های پالایش شده نفتی بشدت آسیب پذیر است. عدم دریافت بنزین از خارج می تواند چرخ های اقتصاد کشور را فلج کرده و خودروهای نظامی را نیز از تحرک زیاد مانع شود. زیرا دولت بلا درنگ استفاده بخش عمده ای از بنزین تولید داخلی را به واحدهای نظامی خواهد داد . نه همه آنرا . چون محروم داشتن کامل مردم از بنزین خود قیامی خونبار را در پی خواهد داشت.
از پایان جنگ با عراق تاکنون، هر ساله چندین میلیارد دلار از درآمدهای حاصل از فروش نفت به خاطر کمبود تولید بنزین در کشور برای خرید فراورده های پالایش شده نفتی هزینه شده است. با جمع این رقم که در طول بیست و یکسال گذشته سر به میلیاردها دلار می زند، می شد چندین پالایشگاه نفت در ایران ساخت که افزون بر تأمین کمبود بنزین داخلی به خارج نیز صادر کرد.
پرسش این است که چرا سردمداران جمهوری اسلامی در این مدت طولانی برای ساختن پالایشگاه اقدام نکرده اند؟!

چند دلیل می تواند وجود داشته باشد:
نخست، بیم داشتن از تکرار تجربه سقوط نظام گذشته که اعتصاب کارگران و کارکنان پالایشگاه، مملکت را فلج کرد و در روند سقوط آن شتاب بخشید.
دوم، با خرید بنزین از خارج همه دست اندرکاران از بالا تا پایین از درصدهای حاصل از زد و بند و رشوه های کلان برخوردار می شوند. هم به دلیل سود رسانی به فروشندگان جهان مدافعانی برای خود دست وپا سازند
سوم آنکه بخشی از خرید بنزین از خارج را سپاه مستقیماً به صورت قاچاق به کشورهای همسایه صادر می کند.
گرچه با خرید بنزین از خارج سردمداران اسلامی می پندارند که خود را از نگرانی اعتصاب های کارکنان پالایشگاه های داخلی رها ساخته اند ولی وابستگی کشور به شرکت های بزرگ صادرکننده بنزین اکنون «چشم اسفندیار» جمهوری اسلامی را، می ماند که با تحریم آن می توان به روند سرنگونی نظام شتاب بخشید.
از این رو می توان تصور کرد که سردمداران جمهوری اسلامی، حتی جناح های درون حاکمیت نیز از یافتن راه کاری که بتواند جلو تحریم های بیشتر را بگیرد استقبال خواهند کرد.
توافق به دست آمده از کنفرانس تهران که با حضور نخست وزیر ترکیه و رئیس جمهور برزیل بدست آمده است در این راستا قابل توجیه است.
گفته می شود توافق بر سر آنست که 1200 کیلوگرم سوخت تهیه شده در ایران به ترکیه منتقل و در آن کشور نگاهداری شود. در عوض، 120 کیلوگرم میله های سوخت مناسب برای تحقیقات پزشکی و صنعتی در اختیار جمهوری اسلامی گذارده شود. چنانچه این توافق عملی گردد سردمداران و به ویژه رهبر نظام با وجود همه شعارهایی که می دادند و تهدیدهایی که ابراز می داشتند آماده سرکشیدن جام زهر شده اند.
با یک حساب ساده و نه کارشناسانه می توان دریافت که سردمداران اسلامی برای بازی با اتم و دست یابی به جنگ افزار هسته ای که مورد نیاز و مسئله اصلی مردم ایران نیست، چه میزان از سرمایه های ملی کشور را به باد داده انده، چه اندازه از این سرمایه ها سوءاستفاده مالی کرده اند، چقدر از آن را به جیب کشورهای باجگیر سرازیر نموده اند؟
با این سرمایه هنگفت و سرسام آور، چه خدماتی که می شد برای ایران انجام داد. چه اندازه بزرگراه و راه آهن ساخت، چه تعداد کارخانه و کارگاه ساخت، چند پالایشگاه ایجاد کرد، و یا بیمارستان ها، دانشگاه ها، دبیرستانها و ... را افزایش داد و صدها برنامه آبادانی دیگر مانند سد و تونل و کانال ساخت. همه اینها فدای ندانم کاری، نادانی، خودخواهی های شماری تازه بدوران رسیده ضد ایرانی گردیده که بی خردانه ادعا می کنند غنی سازی اورانیوم از جنبش ملی کردن صنعت نفت مهم تر است.
آگاهی از این موضوع شاید مفید باشد که بدانیم سردمداران جمهوری اسلامی از زمان به قدرت رسیدن خمینی تا کنون با دو زبان سخن گفته و می گویند:
یک زبان برای هواداران خود و زبان دوم زبانی است که با آن پیام های محرمانه خود را به دنیای خارج می رسانند.
نمونه آن شعارهایی بود که خمینی علیه شیطان بزرگ سر می داد و همزمان مهدی کروبی بعنوان نماینده او با بوش پدر، بعنوان نماینده ریگان، در پاریس به گفتگو می نشست.
زبان نخست بیشتر مصرف داخلی برای پاسداران، بسیجی ها، حزب اللهی ها، لباس شخصی ها و خانواده های آن ها دارد. گنده گویی ها و گفته های بدور از منطق رئیس جمهور اسلامی را باید با این دید نگریست. همانگونه که دست به دامان رئیس جمهور برزیل و نخست وزیر ترکیه شدن برای رهایی از تحریم های بیشتر و نجات نظام را باید به نوعی صحبت کردن با زبان دوم آنها دانست.

Friday, May 21, 2010

بیانیه حزب ملت ایران به مناسبت سالگرد آزادسازی خرمشهر


پاینده ایران

ای آفریدگار پاک

تو را پرستش می کنیم و از تو یاری می جوییم.

هم میهنان! سوم خرداد، سالروز آزادی خرمشهر از اشغال بیگانه، و حماسه آفرینی فرزندان دلیرمان در دفاع از مام میهن و در رویارویی با دشمن متجاوز بعثی، که برگی زرینی از نبرد میهنی را در تاریخ این نیاخاک اهورایی ورق زد، به همه هم میهنان و ایران دوستان شادباش می گوییم و یاد و خاطره ی دلاوریهای این بزرگ مردان را همواره گرامی و در دل جاوید خواهیم داشت. همزمان، اعلام می داریم که در آن حماسه آفرینی ها برای دفاع از شرف و ناموس ملت بزرگمان، بی شک در تاریخ نبردهای جهانی ثبت شده است. پس از آنهمه فداکاری و جانفشانی، انتظار زیستی شرافتمند در ملت قوت گرفت تا با استقرار حکومت قانون، اجرای دموکراسی و اعمال عدالت اجتماعی دوران شکوفایی ایران دوباره آغاز شود. اگر آن کرده بودیم، بزرگترین سد در برابر متجاوزان از هر قوم و قبیله را نیز ساماندهی نموده بودیم.

هم میهنان! ایجاد امنیت واقعی ملی به دو عامل بستگی دارد: یکم در سیاست خارجی، اتخاذ سیاست موازنه منفی؛ و دوم استقرار سامانه ای مردم سالار در داخل. در چنین وضعی، همانند نیرویی همبسته و یگانه در دفاع از میهن و ارزشهای میهنی خود، و در هنگامه های سخت، تمامی ملت در صفی واحد سر بر می افرازد.

از اینرو، کار بدستان حکومت باید از دیپلماسی واکنشی و کاسب کارانه و باج دادن های غیر ضروری برای ایجاد موازنه در برابر دیگر قدرتهای جهانی دوری کنند، که اینان دوستان همیشگی ما نخواهند بود و میزان نزدیکی یا طرفداریشان از ما بستگی به میزان بهره بردن آنها از ما دارد، و چه بسا که به گاه حادثه ما را رها خواهند کرد. از تاریخ دویست ساله بیآموزیم که از این دشمنان دوست نما و نان به نرخ روز خور چه بسیار بد دیده ایم.

حزب ملت ایران بر حقوق بنیادین هم وطنان پای می فشارد و اعلام می دارد:

1- سیاست «النصر بالرعب» نسبت به ناراضیان، منتقدان و مخالفان بی اثر بوده، نتیجه ای جز ژرفتر شدن شکاف در میان ملت نخواهد داشت. اینگونه شیوه ها به ایجاد امنیت کمک نمی کند بلکه به آن آسیب می زند.

2- زندانی کردن و اعدام معترضان مدنی و صنفی و مخالفان سیاسی، از جوانان و دانشجویان گرفته تا روزنامه نگاران و آموزگاران و کارگران، راه برونرفت از معضل ایجاد شده نیست. باید به باورهای نظریه پردازان اجرای احکام اعدام، که موج انزجار در جامعه می پراکند، و اعمال خشونتبار تاسف خورد، که با چنین رفتار تخم کین و نفاق می کارند و فاصله حاکمیت و مردم را آشتی ناپذیرتر می کنند.

3- نگاه دوگانه نسبت به اقوام ایرانی، به ویژه کردان، یکسان بودن آحاد ملت را در برابر قانون به شعاری درون تهی بدل می کند و جامعه را به آستانه آشوب و خطرهای سهمگین می کشاند.

4- ایجاد هرگونه جنگ افروزی برای ارضای خواستهای شخصی و ایجاد خفقان و یا شعارهای میهنی توسط حاکمیت، موج سواری برای چند صباحی بیشتر حکومت کردن ارزیابی می شود. هر دولت برای استمرار حاکمیتش باید راستی را پیشه کند و در عمل مردم محور باشد.

حزب ملت ایران با تجربه ای نزدیک به شست سال فعالیت در سیاست کشور، یک بار دیگر اعلام می دارد: راه برونرفت کشور از بن بست های داخلی و خارجی پیش رو پایان دادن به شیوه های ضد مردمی و بازپس دادن تمام حقوق ملت مصرح در قانون اساسی کنونی است که اجرا نمی شود.

- یاد و خاطره رزمندگان دفاع میهنی گرامی باد.

- همبستگی در سایه آزادی و عمل به قانون میسر است نه سرکوب.

- برچیدن زندان سیاسی یک خواست ملی است.

- آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی خواست ملت ایران است.

دبیرخانه حزب ملت ایران

تهران – سوم خرداد 1389 خورشیدی

براي زاد روزِ دکتر محمد مصدق ( بیست و نهم اردیبهشت ماه )



عزيزِ سرزمينم ، تولّدت مبارك




تو باغ احمد آباد ، مهموني دادم امشب

شكوه سربلندي به سر نهادم امشب

هزار ماه غلتان از آسمان ستاندم

به سر درِ كوچه هاش ، خيابوناش نشاندم

گُلِ ستاره ها را دونه به دونه چيدم

چيدم و دونه دونه باز به نخ كشيدم

اينهمه آسمان را ، به ايووناش بردم

به نرده هاش بستم ، به خادمش سپردم

ـــــ

به آسمونا گفتم ، باغچه ها روُ آب بدن

درختا روُ بشورن ، گلاروُ آفتاب بدن

به كاكل قمريا ، گل وگياه بستم

قفلِ هر آن قفس را بريدم و شكستم

« درِ شكسته »‌ را هم ميان باغ بردم

گرد و غبارِ آن را با مژه هام ستردم

آن تنِ آهنين را به سينه‌ام فشردم

بوسه به زخمش زدم ، خروشمو نخوردم

كه زخمِ روزگاران به روزِ آن ستوران

هزار لعن و نفرين ، از رگ و ريشة جان

ـــــ

گلخونه ها رو بردم توي اتاقا كاشتم

يكي يه سروِ آزاد رو پله ها گذاشتم

به شاخة درختا ، بادكنك ها روُ بستم

به شوق و شورِ روزت كنارشون نشستم

سبز و سفيد و قرمز ، بيرق ايران شده

انگاري كه اين سه رنگ رنگِ دل و جان شده

ـــــ

نقل و نبات بردم به پيشگاهِ مهمان

نون و پنير و سبزي ، چاييِ خوبِ گيلان

كنارِ حوضِ آبي ، مهموناتوُ نشوندم

سازموُ كوك كردم ، ترانه هاموُ خوندم

ترانه هاي اون وقت ، زمونه‌اي كه بودي

سرود زندگي را ، كه آمدي سرودي

همان سرود ، امروز ، سرودِ هستيِ ماست

از آن سرود ، امشب ، سرور و غوغا بپاست

ـــــ

بزرگِ احمد آباد ، خيالت آسوده باد

به سال و ماه و روزت ، نرفته هيچي از ياد

به بچه ها هم امشب كه مانده بود يادم

يه بادكنك يه بيرق يه نونِ قندي دادم

يه كيكِ خونگي هم برات آوُرده بودند

تا برسم به دادَش گنجشكا خورده بودند

خوب شد پرنده ها هم به مهمونيت اومدن

قناريا ، قمريا ، خوندن و چهچه زدن

ـــــ

يكي دو روز جلوتر ، طلاهاموُ فروختم

براي سالروزت عباي ترمه دوختم

عباتو جاي دادم به روي خوابگاهت

پهلويِ چوبدستت كنارِ شب كلاهت



منير طه

ونكوور ، 29 ارديبهشت 1386 ـ 19 مي 2007

Tuesday, May 18, 2010

بیانیه جبهه ملی ایران

بنام خداوند جان و خرد
حکومت بر پایه خشونت و بی قانونی دوام ندارد


پنج جوان برومند ایرانی دیگر فدای خشونت و بی قانونی شدند. در امروز ایران، شاهد اعدام هایی هستیم که نه از سر تامین امنیت برای مردم و کشور بلکه برای ایجاد خفقان و ترس در دل مردم صورت می گیرد. این در حالی است که میدانیم خشونت بازدارنده خشونت متقابل نخواهد بود که آن را تشدید خواهد کرد.
در شرایطی که در برخی مناطق جهان روند همگرایی وحدت آفرین میان کشورهای متخاصم دیرینه در جریان است، و و کشورها اختلافات تاریخی، نژادی و دینی را پشت سر گذاشته راه همبستگی و یکپارچگی را برای آینده ای پربارتر و زیستی سرافرازتر در پیش گرفته اند؛ در نقاطی دیگر، مردمانی که در طی هزاران سال در پرتو فرهنگ مبتنی بر همزیستی و سازگاری و همکاری تاریخی مشترک را تجربه کرده اند، اینک به علت سوء تدبیر و سوء مدیریت و بداندیشی حاکمان وقت، به ویژه به علت تبعیض و برخوردهای گزینشی، اندیشه گسست در ذهن برخی از آنان بارور شده است. این پدیده در مناطق مرزی ما به کم کم پدیدار شده و با هر حرکت ضد ارزشی شدیدتر می شود.
شگفت آنکه هم میهنان کرد ما که گذشته از یگانگی و همگنی هزاران ساله در ایجاد امپراتوری این سرزمین و فرهنگ بی بدیل آن مشارکت و نقش ویژه داشته اند، بیش از دیگران هدف این تبعیض ها، خشونت ها و بی خردی ها قرار گرفته اند، و افسوس که در اثر ناتوانی و بی لیاقتی حاکمان وقت، شمار عظیمی از آنان از سرزمین مادری به دور افتاده اند.
این همبستگی و یگانگی تاریخی و فرهنگی هم میهنان کرد ایجاب می نمود که رفتار و موضعگیری و توجه دولتهای ایران با آنان بسیار متفاوت از رویه و روشهای دولتهای ترکیه و عراق و سوریه باشد. ما نه تنها باید هم میهنان کرد خود را پاره تن ملی خود بدانیم، بلکه همه کردان بیرون از ایران زمین را هم شهروندان ایران بشمار آوریم. ایران باید مانند آغوش مادر، پناهگاه امن همه کردان جهان باشد.
آلمان غربی پس از پایان دوران اشغال و کسب استقلال در سال 1955، نه تنها همه آلمانیان موجود را بلکه بیش از 13 میلیون آلمانی رانده شده از بالکان و آلمان خاوری را شهروند خود خواند و دروازه های کشور را به روی آلمانیانی که در زمان کاترین کبیر به روسیه کوچ داده شده بودند هم باز گذاشت. اکنون دولت ترکیه هم کمابیش همین رویه را نسبت به اقوام اورال آلتایی در پیش گرفته است و درب نهادهای آموزشی خود را همراه با امکانات و تسهیلاتی به روی آنان باز گذاشته است تا آنکارا در شرایط اضطراری قبله گاه آنان شود.
ما نه تنها برای کردان ایران تبار برونمرز تسهیلات، امکانات و جاذبه هایی ایجاد نکرده ایم، بلکه بوسیله پیمانهای امنیتی با برخی همسایگان مواضع مشترک علیه آنان اتخاذ کرده ایم. فراتر از آن، برخوردهای نسنجیده و گزینشی نسبت به شهروندان کرد ایرانی سبب شده که امروزه کردستان عراق به دلیل آزادیهای نسبی، مانند آزادی رسانه ها و فعالیت حزبهای سیاسی، جذابیت ویژه سیاسی و اجتماعی پیدا کند و پناهگاه فعالان سیاسی، مدنی و حقوق بشری شود. غم انگیزتر اینکه، برخوردهای حقوقی و قضایی بیدادگرانه و غیر منصفانه مغایر با اصول مندرج در قانون اساسی، مانند برگزاری محاکمات در دادگاههای علنی با حضور هیئت منصفه و وکیلان مدافع از یکسو، و متعارض با تعهدات بین المللی ناشی از اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین از سوی دیگر، واکنش های معترضانه گسترده داخلی و خارجی را در پی داشته است.
جبهه ملی ایران با اعلام پایبندی و اعتقاد راسخ به آزادی، مردم سالاری، حقوق بشر و حکومت قانون، بار دیگر مجازات اعدام را قویا" مردود می شوارد و نسبت به رویه قضایی ناعادلانه و غیرمنصفانه درباره فعالان سیاسی، به ویژه هم میهنان کرد، را بشدت محکوم می نماید و همصدا با دیگر شهروندان آزادیخواه، خواستار پایان یافتن هر چه زودتر اینگونه رویه ها و اعمال غیرانسانی، غیرمنصفانه ناایرانی و مغایر با ارزشهای جهانشمول حقوق بشری می باشد، و هشدار می دهد که ادامه اینگونه رفتار واکنشهای بسیار ناخوشایند و خطرناکی را در برخی مناطق کشور در پی خواهد داشت.


جبهه ملی ایران
24 اردیبهشت 1389 خورشیدی


Wednesday, May 12, 2010

اعدام هموطنان در بند را شدیدا محکوم می کنیم



بیانیه جبهه ملی ایران - آلمان

صبح روز یکشنبه نوزدهم اردیبهشت 1389، پنج نفر از هموطنان در بند ما، با نام های فرزاد کمانگر ، شیرین علم هولی ، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، و مهدی اسلامی که در دادگاههای فرمایشی دستگاه قضایی حکومت اسلامی ایران به اعدام محکوم شده بودند ، در زندان اوین به دار آویخته شدند.

با انتشار گزارش این اعدام ها از همان دقایق نخست به نشانه اعتراض به این عمل وحشیانه، ایرانیان مقیم خارج از کشور با حضور گسترده خویش در مقابل سفارت خانه های جمهوری اسلامی و یا در دیگر شهرهای بزرگ اروپا این اقدام حکومت اسلامی ایران را محکوم کردند. فعالان مدنی و مدافع حقوق بشر در مناطق کردنشین از مردم خواسته اند با اعلام عزای عمومی، اعدام این پنج نفر را محکوم کنند.

از آنجا که قوه قضائیه ایران مستقل نیست ، مسئولیت این جنایات باشخص رهبر – حجت الاسلام سید علی خامنه ای- است که انتصاب رئیس قوه قضائی در دایره اختیار وی است. جبهه ملی ایران – آلمان از آنجا که هرگونه اعدام را جنایت میشمارد، ضمن محکوم کردن این اعدام ها، به خانواده های داغدیده این جنایات دولتی تسلیت میگوید و با آنان احساس همدردی می کند .

دوشنبه بیستم اردیبهشت 1389

روابط عمومی جبهه ملی ایران - آلمان

ماجرای شاه و دکتر صدیقی



Tuesday, May 4, 2010

گفتگو با فرامرز خیابانی؛ نواده شیخ محمد خیابانی



ما فدائيان فرزندان خودمان هستيم

جنبش آزادیستان عصر مشزوطه واکنشی بود به بحرانی که در ساحت وجدان ایرانی به دنبال شکست در جنگ های ایران و روس ایجاد شد و باعث بازگشت نخبگان کشور از تعطیلات تاریخ گردید. خیابانی از اندک نخبگان سیاسی بود که دریافت ِ معقولانه و درستی از منطق مناسبات جدید و الزمات تجدد پیدا کرد. اتفاقا تجددخواهی و بقول ملکم خان آیین ترقی که به دنبال شکست در جنگ های ایران و روس و با پدیدار شدن بحران در آگاهی ایرانیان بروز کرد، نیز در کانون تجددخواهی و وطن پروری یعنی "تبریز" نطفه ریزی شد و اطرافیان عباس میرزا در دارالسلطنه تبریز جلودار آن بودند(1). "مکتبی" که یکی از ثمرات سیاسی آن برآمدن خیابانی و اندیشه های سیاسی او بود. ندای تجددخواهی خیابانی آغازی بود بر پایان همه سنت های سیاسی- فکری دوران قدیم. در دستگاه فکری خیابانی مفاهیم فکری جدید بر اساس نیاز ملی و روح جدید ملت ایران جایگاه خود را یافت و به نام ایرانیت عقاید و مسلک ملل جدید دنیا (الزامات جهان نو) اخد و تمثیل گردید. دوران جدید تاریخ ایران در شرایطی آغاز شد که نظام سنت قدمایی از درجه اعتبار ساقط بود و به دنبال سده های تصلب سنت،اندیشیدن در ماهیت دوران جدید جز بیرون از سنت قدمایی امکان پذیر نمی شد.

خیابانی که از نوادر روزگار خود بود در کسوت شریف روحانیت ندای «تجدد» سر داد و شگفتا، نه کسانی که در «جامه اهل صورت» بودند توانستند دریابندش و نه کسانی که دعوی فرنگ و تجددمآبی داشتند و مدرن بودن شان از پوسته فراتر نمی رفت! زیرا شیخ محمد خیابانی عرصه ای به گستردگی ساحت وجدان و روح ایرانی را نشانه می رفت... .

"فرامر خیابانی اصل" (از نوادگان پسری شیخ محمد خیابانی)ساکن آلمان و از ایرانیان موفق این دیار است و از فرزانگی و ایران دوستی نیای ِ خویش بهره برده.در مجالی که به دست آمد،گفتاری با ایشان پیرامون زوایای ناشناخته یا کم تر دانسته شیخ انجام گردید.

__________________________

- جناب فرامز خیابانی! پیش از هر چیز در مورد شیخ محمد خیابانی و خانواده اش بگویید:

من نوه پسری از فرزند سوم شيخ محمد خيابانی، يعنی هاشم خيابانی اصل هستم.خيابانی پنج فرزند داشت به نام های: (به ترتيب سن) فاطمه، حسن، ربابه، هاشم، محمود، و محمد كه اكنون هيچ يك در قيد حيات نيستند.ما نوه ها يعنی نسل سوم خيابانی متشکليم از پنج پسر و سه دختر (سيروس و ملوس فرزندان ربابه / فرزين، ليدا و ميترا فرزندان محمد / بهرام، فرامرز و فريبرز فرزندان هاشم). مادر بزرگ ما بانو خيرالنساء خيابانی اصل (نام پدری: نيک پندار)، معروف به "خانم آغا" دختر عمو و همسر دوم خيابانی بود که شيخ محمد در 33 سالگی با ايشان ازدواج کرد.

- خانواده شیخ پس از شهادت وی چه سرنوشتی داشتند و چگونه زندگی کردند؟

بازماندگان خيابانی پس از به شهادت رسيدن او مدت کوتاهی در تبريز مانده و سپس به تهران مهاجرت مي کنند. خيابانی در 22 شهريور 1299 خورشیدی در تبريز به فرمان مخبرالسلطنه هدايت كشته شد و پس از دفن موقت در گورستان امامزاده حمزه تبريز، پس از چند ماه توسط همسرش به حضرت عبدالعظيم در شهر ري منتقل گشت. آرامگاه خياباني که با همکاری بی دريغ مسئولين اداری و فنی آستان ترميم و بازسازی شده، در صحن عبادتگاه و تقريبا سی متری ورودی بازار جديد و سی متر دورتر از مزار سردارملی ستارخان قرار دارد. در رابطه با مکان آرامگاه خيابانی چند روايت اشتباه هست و اميدوارم هرگونه شکی زينپس منتفی باشد.

خانواده خيابانی (از اين پس با تصويب شهرداری تبريز و ثبت در سجل احوال منطقه بنام "خيابانی اصل") پس از کوچ به تهران در بخشی از شهر سکنی گزيدند و فرزندان به ادامه تحصيل پرداختند. بانو خيرالنساء با مواجب و مستمری که از طرف مجلس چهارم و شهرداری تبريز برای ايشان به عنوان بازمانده شهيد خيابانی تعيين و تصويب شده بود روزگار مي گذراندند. اولاد ذکور پس از پايان تحصيلات جملگی به مشاغل دولتی از جمله در اداره نفت و شيلات وزارت دارايی، وزارت آب و برق و اداره راه آهن پرداختند.آرامگاه بانو خير النساء و دو پسرشان (حسن و محمود) نيز در کنار مزار خيابانی قراردارد. مزار ساير فرزندان در بهشت زهرای تهران است.

- برآمدن شیخ محمد خیابانی به عنوان یکی از نخبگان سیاسی،دگرشد شگرفی در ساحت اندیشه سیاسی ایران زمین پدید آورد. در جستجوی پیشینه نظری و تاریخی دولت مدرن و حاکمیت ملی در کشور،شیخ از نخستین و مهم ترین کسانی است می تواند بررسی شود. وی مبانی معرفتی جدید را که در ورای دیوارهای ستبر آل عثمان قرار گرفته بود به خوبی دریافت و در حالی که بسیاری دیگر دچار اضمحلال در ساحت اندیشه و دانش و فضیلت بودند با «بینش ملی» خاص خود افق فراخ تری از برای آینده ملت ایران در نظر گرفت.اکنون از منظرگاه جهان مدرن، ماهیت اندیشه های سیاسی وی را چگونه ارزیابی می کنید؟

بسیار از مولفه های فکری خیابانی امروزه نیز در ایران و جهان مطرح است.وی روی شاخصه هایی انگشت گذاشته بود که امروز هم کهنه نشده است.او نیاز جامعه ایران را دریافته بود.يک مطالعه هرچند ساده در اندیشه های کليدی و بينش خيابانی و نظری به سخنراني های ايشان، شخصيت او را در رده تعداد انگشت شمار بنيانگذاران راه «تجدد»، نوآوری و نوگرایی ايران در اوايل قرن قرار مي دهد. خيابانی را بسياری از صاحب نظران "پيشوای تجدد" مي خوانند. هستند بزرگانی که پوشيدن لباس فرنگی و شنيدن موسيقی کلاسيک اروپا را بعنوان "مدرن شدن" مي شناسند ولی خيابانی مدرن شدن جامعه را در سطوح بسيار بالا تری در نظر داشت.که تشعشعات آن مي توانست روزی در کيفيات خاص انسانها از جمله زندگی روزمره نيز دخيل باشد. خيابانی پرورش يافته در اعماق سياه دوران قجر اندیشه جمهوری در سر مي پروراند(دوراني که جنبش بيداری و تتمه رنسانس در اروپا مي تازيد تا عصر وحشت و خون ريزی آن قاره را به پايان رساند و عاقبت اش دو جنگ جهانی و چندين جنگ ديگر با بيش از يکصد و شصت ميليون کشته بود) .

افکاری که رسيدن به آن افقی باز، ضميری بس روشن و بشردوستانه را طلب مي کند. خيابانی منشا مدرنيته را در وحله اول در بيداری جامعه مي دانست. نگاهی به بنيان گذاری اولين مدارس غير مکتبی، بنيانگذاری نخستین شهرداری در ايران، راه اندازی تئاتر و تماشاخانه و سالن کنسرت، راه اندازی سازمانی بنام حزب و چندين واقعه همانند در تبريز نماياگر کيفيت زمينه فکری اوست.سوء تفاهم پيش نيايد، خيابانی راسا نه بنيان مدرسه ای را گذاشت و نه سالن کنسرتی ساخت ولی افکارش بستر پذیرش این دگردیسی ها را محیا کرد و تلويحا به اين جهت هدايت نمود و مجوز داد.نگاهی به نوشتارهای «روزنامه تجدد»، ارگان حزبی خيابانی - که در آن زمان بانوان نيز در آن شاغل بودند - گويای اندیشه های اوست.

خيابانی معتقد بود بسياری از علوم که از ايران زمين سرچشمه گرفته اند و اکنون به دست خارجی ها ترويج و تکميل مي شوند مي بايستی به زادگاه خود بازگردند.به همين خاطر ايشان چون به زبانهای فرانسوی و روسی تسلط داشت، افکار فلاسفه دنيای جديد را بخوبی مي شناخت. بعنوان مثال امور کشور داری و يکی از پايه های اصلی آن که امور مالياتی و خزانه داری باشد از ايران به دنيا هديه داده شده. پس چرا ما در اوايل قرن، در دوران قاجار نبايد خزانه درستی داشته باشيم که حقوق قشون و لشکر زحمتکش خود را بپردازد. در اين راستا بايد يادآور شد که شاهان قجر وام های بسيار هنگفتی از روس ها و انگليسی ها گرفته بودند و همين امر ايشان را به وجه دردناکی وابسته اجنبی کرده بود. او در اين رابطه تغييرات بزرگی در سيستم اداره ايالت آذربايجان بوجود آورد(ر. ک. به سيستم اداری ايالت آذربايجان در دوران خيابانی).

تحکيم حاکميت ملی و استقلال سياست خارجی يکی از دغدغه های عميق و اصلی خيابانی بود. اوست که مي گويد:«پلتیک ایران مال ایران است،وزارت خارجه ایران نیز باید مال ایران باشد».این یعنی استقلال در سیاست خارجی و داخلی.

در اخطار به روس ها در سبزه میدان تهران می گوید:«ملتی که شش هزار سال سابقه استقلال دارد به آسانی از استقلال خود صرف نظر نخواهد کرد.زیرا استقلال هر ملتی شرافت اوست». پس او استقلال را پايه شرافت قرار داده و ملک بدون استقلال را بدون شرافت مي خواند.فکر مي کنم شرافت برای ما ايرانيان و با احساساتی که در خودمان مي شناسيم احتياج به توضيح و حلاجی ندارد.در نطق ديگری ميگويد:«ايران را ايرانی بايد آزاد کند!». چه جمله ای ژرف تر از اين. يا این سخن: «ای ايران لايموت، سرت را بلند دار و زنده و پاينده باش!».

مغز و هسته تمامی اين کلمات خيابانی که مي توانم ده ها نمونه ديگر نيز بياورم استوارند بر ايران، ايرانيت، شرف ملی، غرور ايرانی، خودباوری و منزلت ملی و بالاخره جوهر کلام: «دوری از اجنبی».متاسفانه جيره خوار اجنبی بودن، فرمان گرفتن از خارجی و کمک و نجات خواستن از خارجی، در دوران قاجار رسم رايج بزرگان دربار بود و همين امر عامل جرقه های اول انقلاب مشروطه چون تحريم تنباکو گشت. به ياد مصاحبه اوريانا فالاچی با وينستون چرچيل مي افتم که از او پرسيده چرا در بيخ گوش خودتان در ايرلند زورتان به آشوبگران و غيره نمي رسد ولی در خاور ميانه دولت مي نشانيد؟ در جواب مي گويد: در ايرلند خائن کم يافت مي شود ولی در خاور ميانه اکثريت نادان و يک اقليت خائن زمينه را برای ما باز ميکند.خيابانی در سال 1297 خورشيدی در رابطه با حاکميت ملی و اتحاد ملی تلويحا از کشور کوچک سوئيس ياد کرده و در يک سخنرانی چنين مي گويد:

"با وجود اين كه چندين ميليون قشون بيگانه در چهار سمت كشور سوئيس مستقر بود كوچكترين تخطی به خاك اين كشور به عمل نيامد. ولی چرا هر دسته لجام گسيخته‌ای وارد ايران می‌شد؟ زيرا ملت ايران اظهار وجود نمي‌كرد، اراده نداشت و بيان رای و عقيده نمی‌نمود. شما بياييد اراده كنيد ايران مال ايرانيان است و آنگاه ببينيد كه هيچ قوه گستاخ و حد نشناسی پيدا نمي‌شود كه به خاك ايران تجاوز نمايد."

در اينجا خيابانی فشرده و مختصر به يکی از معدود خواص مثبت سوئيس، کشوری کوهستانی، بسيار کوچک، چهار زبانه، بدون منابع طبيعی ولی با غرور ملی و اتحادی بی پايان، اشاره مي کند که ضامن پايداری و دست نخورده ماندن چند صد ساله اين کشور است.

- در دستگاه فکری خیابانی،ایران و ایران گرایی هسته مرکزی را تشکیل می داد.شیخ دارای بینش ملی بود و همه پدیدارها را از زاویه منافع ملت بزرگ ایران می نگریست.ایران دوستی وی از دید شما در چه درجه ای بود؟

از شيخ محمد خيابانی کم تر نوشته يا سخنرانی يافت مي شود که محور معنای اصلی يا تلويحی آن ايران، ايرانی، تماميت سرزمنی ايرانيت و ایران گرایی نباشد.دیدگاه های او چه از ديد جزء به کل و چه برعکس کاملا روشن و بی چون و چرا هستند. ايشان بعنوان مثال در دهها سخنرانی گفته اند: "آذربايجان جزء لاينفک خاک ايران است" و در جای ديگر ايران را بدون آذربايجان ملکی ناقص مي شمارد.

بی دليل نبود که وقتی امپراطوری روس و آرانی های تابع، نام جمهوری غير مستقل آران را به جمهوری آذربايجان(!) تبديل کردند به اميد آنکه روزی مرز بين دو آذربايجان را هم بردارند! خيابانی بسيار خشمگين و در عين حال مضطرب گشت و چون حکومت مرکزی و سست قاجار با طفلی بعنوان پادشاه،کوچکترين جوابی نداد تصميم گرفت تا از روی احتياط هم که شده نام آذربايجان را موقتا به "آزاديستان" تغيير دهد تا روس ها بدانند ايرانيان، هرچند موضعی، به اين نيرنگ ها پاسخ محکم مي دهند.خيابانی اميدوار بود که نقشه برملا شده روس ها منحل شود ولی نشد چون دولت قاجار دغدغه های دیگر داشت و فشار يک تنه ايالت آذربايجان کافی نبود.خياباني در آخرين سخنرانی خود و در دورانی که دشمن عرصه را بر او بسيار تنگ کرده بود دغدغه ای بجز ايـــران نداشت.او در اين سخنرانی كه به‌مثابه وصيت‌نامه او نيز محسوب مي شود مي گويد:

«تبريز مي‌خواهد حاكميت بدست ملت باشد. تمام ايران فعلا با زبان حال خود اين تقاضا را مي‌نمايد. هرگاه تهران از قبول اين نظريه سرپيچي كند، ما با اصول راديكاليسم ايران را تجديد بنا خواهيم نمود، ما مي‌گوييم حاكميت دموكراسي بايد در سراسر ايران جاري باشد. اهالی ايالات و ولايات بايد راي خود را آزادانه اظهار دارند. براي مدافعه اين حق، آخرين مرحله مردن است و مردن در اين راه را ما بر زندگي بی ‌شرفانه ترجيح مي‌دهيم».بی علت نيست که بزرگمردی ميهن پرست چون ملک الشعرای بهار در وصف خيابانی ميگويد:

گرخون خيابانی مظلوم بجوشد سرتاسر ايران كفن سرخ بپوشد

- چه مباحثی در خانواده وی در مورد شیخ مطرح می شد و او چه جنبه های دیگری داشت که امروزه کمتر به آن پرداخته می شود و جامعه ایرانی از آن بی اطلاع است؟

خيابانی شخصيتی بود فراگير يا به قول اروپايي ها "اونيورسال". او مسلط به دو زبان فرانسوی و روسی بوده و گذشته از سياستمدار بودن، عالم دينی، رياضی دان، تقويم نگار، ستاره شناس، نويسنده و روزنامه نگار بود. وی علوم رياضی، هيئت و تقويم نگاری را تدريس مي کرد. تاريخ نگاران در اکثر موارد يا شايد هميشه تنها جوانب سياسی او را در نظر مي گيرند. ما در خانواده بار ها در رابطه با توانايي های ستاره شناسی، رياضیات و تقويم نگاری او صحبت و گفتگو داشتيم. بسيار جالب بود که شوهر عمه ما، آقای رفيع نيکجو که در دوران جوانی خيابانی را از نزديک ديده بود خيلی وقايع را برای ما تعريف مي کرد. کلمات رمز خيابانی و يارانش برای ما بچه ها بسیار جالب بودند و خيلی دوست داشتيم بدانيم که چرا انگليس: آقا تقی، آئرو پلان:چلوار، اعتداليون:نجار و يا تلگرافچی: چاروادار نامگذاری شده اند ( ر. ک. به نمونه). و صد البته در عالم کودکی فکر مي کرديم که چه ميشد اگر خيابانی در سن چهل و دو سالگی کشته نمي شد و فعاليتش را ادامه مي داد.

جمله ای از خيابانی مرتب نقل مي شد و برايم مشکل بود که معنی آنرا در کودکی به آسانی درک کنم. آن جمله اين بودما فدائيان اولاد خودمان هستيم. ما خواهيم مرد تا آنها زنده بمانند». البته بزرگترهايمان چندين بار توضيح داده بودند ولی افق يک کودک گنجايش چنين وزنه بی نهايت سنگينی را ندارد.

تورق روزنامه تجدد که در آن زمان چند نسخه در خانه داشتيم و هزار دریغ ديگر آنها را نداريم برايم دنيايی بود بی پايان. وقتی نوشته های پدر پدرم را مي خواندم غرور عجيبی مغز لطيف کودکانه ام را بال مي داد. آنجا بود که حسرت مي کشيدم کاش زنده بود و يکبار او را مي ديدم و لمس مي کردم.

زمانی که خيابانی کشته شد فرزندانش خيلی کوچک تر از آن بودند که بتوانند بعد ها خاطراتی جامع تعريف کنند. منبع اطلاعات ما ديگر بزرگان فاميل بودند که برخی هم سن خيابانی بوده و مي توانستند جريانات زمانه را برای ما تعريف کنند.مثلا ماجرای دلگيری احمد کسروی از خيابانی را شاهد عينی يعنی آقای رفيع نيکجو براي ما بازگویی کرد. ماجرا از اين قرار بود: همانطور که کسروی در خاطرات اش مياورد او در زمان اوج قيام خيابانی جوانی بود شانزده الی هفده ساله... .کسروی روزی طی يک سخنرانی حزبی شيخ بين شنوندگان بوده و در جايی از شيخ، البته با در نظر گرفتن سن کم کسروی، گستاخانه سئوالی زمخت مي پرسد و خيابانی در پاسخ مي گويد: «من از مرتجع چندان بدم نمی آيد كه از جوان فضول» و کسروی جوان در جواب ميگويد:«من هم از مرتجع چندان بدم نيايد كه از شيخ متعدی»... به گفته آقای نيکجو پس از اين جمله ی کسروی مجلس بهم مي خورد و کسروی و رفيق اش سلطانزاده مجبور به فرار و به مدت شايد يک هفته در دکان نانوايی مخفی مي شوند.اين آخرين ديدار کسروی با خيابانی بود.

بعد ها کسروی در چند جای مختلف از جمله خاطراتش اظهار پشيمانی فراوان ميکند :«...که من خستوانم[معترف ام]... خيابانی هجده سالی از من بزرگتر بود و مرا شايسته بود در برابر خيابانی خاموش بمانم». (ر. ک. به کسروی در "زندگاني من"، صفحه 129 – 130 و برخی منابع ديگر).

- در برخی نوشته ها که بيشتر در خارج از كشور «تنظیم»مي شود، تلاش شده از پدر بزرگ شما شخصیت متفاوتی برای آذربایجان ترسیم گردد.آیا با توجه به پیشینه و ماهیت حرکت سیاسی پدربزرگ تان؛ می توان حرکت وی را جنبشی در تضاد با یکپارچگی و اتحاد سیاسی ایران به شمار آورد. اصولا دیدگاه های منطقه گرایانه در سیستم فکری وی وجود داشت؟

نظري است که اکثريت قاطع مردم ايران ندارند و آن را نمی پذیرند. اصولا بحث درباره چنین افراد و جریان هایی وقت کشی است زیرا جایگاهی در ایران ندارند و مطرود جامعه به شمار می روند.ولی به عنوان يک انسان دموکرات برای آن تعداد توضيح مي دهم.در اواخر دوران قاجار که يک هرج و مرج سنگين بر خاک پاک ايران حکم فرما بود برای شخصیتی جسور و نترس چون خيابانی که با کسی هم رودربايستی نداشت بسيار ساده و سهل بود که اگر "قصدی" در رابطه با استقلال ايالت چند هزارساله ايران يعنی آذربايجان داشت آن را به راحتی اعلام کند.خير! نه که چنين نشد بلکه دفاع از حقيقت تماميت ايران را دوچندان کرد. بالاجبار جملات مهم وی را یادآوری مي کنم:

"ای ايران لايموت، سرت را بلند دار و زنده و پاينده باش".

"قیام می خواهد اصول حاکمیت ملی را در ایران تاسیس کند".

"با تمام ملت ايران دست بدست هم داده کشور را از نابودی نجات خواهيم داد"(سنگ نبشته مزار خيابانی).

اين جملات از شاعر و نويسنده يا يک سياستمدار پشت پرده نيست! بلکه از دهان شخصی به درآمده که با کسی تعارف نداشت.قيامی را شروع کرد، با خون جگر ادامه داد و در بهترين سالهای عمرش، جان خود را فدای ميهن اش کرد.اگر به طريقه کشته شدن او رجوع کنيم ميبينيم که زنده ماندن ايشان بسيار بسيار راحت و عملی بود ولی با منطق واحساسات سياسی او مغايرت داشت.

«من كشته شدن را به تسليم ترجيح مي‌دهم. من پيش دشمن زانو برزمين نمي‌زنم. من فرزند انقلاب مشروطيت ايران ام.من از اعقاب بابك خرم دين هستم كه در نزد خليفه عرب آن چنان رشادت و عظمت از خود بروز داده است» (ر. ک. قيام خيابانی ص 489/ سيد علی آذری، انتشارات صفی عليشاه و ده ها منبع ديگر).

چرا وقتی ميرزا کوچک خان ميهن پرست تا آنجا مي رود که اعلام "جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران" يا به عبارت ديگر "جمهوری سرخ گيلان" مي کند جدايی طلب محسوب نمي شود؟ جواب بسيار ساده است: اولا آن بزرگمرد و مردم گيلان حقيقتا جدايی طلب نبودند و دوما استان گيلان همسايه ای آن چنانی با نام "هنری" نداشت که شبانه روز نشسته باشد و خيالبافی کند! در نظر داشته باشيم که نام بيش از 40% شهر های ديار اران و قفقاز فارسی است و قديمی ترين زبان يا گويش زنده پارسی در[بخش هایی]از آن ديار رايج است و صحبت مي شود.نه کمتر و نه بيشتر.به عکس خیابانی معتقد به سرزمین ایران بزرگ و دشمن سرسخت قرارداد های ننگین بود.در نقل قول های بسیار معتمد از یاران او و دوستان و خانوادگی شنیده ام که يکی از دلايل جدال خيابانی با حکومت مرکزی اين بود که وی قصد داشت هر دو قرارداد گلستان و ترکمن چای را زير سئوال برده و احتمالا کان لم يکن يعنی نانوشته اعلام کند ولی عمرش کفاف نداد و این موضوعی است این روزها سخت ذهن من را به خود مشغول داشته و در نظر دارم این ایده را در اندیشه های خیابانی بیشتر جستجو و پیگیری کنم.

باب ديگر مبارزه سرسختانه خيابانی بر عليه قرارداد دردناک ۱۹۱۹(يعنی حراج منافع ايران به زير قيمت) بود که عاقبت همين مبارزه جانانه به قيمت زندگی خيابانی تمام شد. وزیر امور خارجه انگليس لرد کـــرزن که دربار تفريحاتی قجر را خوب "تامين" کرده بود، قراردادی طراحی کرده بود که به "قرارداد ۱۹۱۹" شهرت یافت. مطابق این پیمان، دست دولت بریتانیا در امور مالی و نظامی ایران تا بی انتها باز می‌شد.

حال صادقانه بررسی کنيم: اگر خيابانی قصدی بجز ايران و تماميت ايران مي داشت چرا جان خود را در راه مبارزه با اين قرارداد به گرو گذارد؟خيابانی دقيقا بخاطر مبارزه برای استقلال ميهن و مبارزه عليه دست درازی انگليس و روس و حتی آلمان به فرمان اجنبی و بدست عناصر ضدملی و ضد وطن به شهادت رسید.

- در مورد نحوه به شهادت رسیدن شیخ محمد خیابانی دو روایت وجود دارد. شما به عنوان فردی مطلع در مورد شهادت شیخ محمد کدامیک را درست می دانید؟

بله ناصرالدين، پادشاه قاجار هم يکبار در عالم مستی به حظار دربار گفته بود که اميـر کبير هم در حمام رگ خود را زد!روايت اول که در اکثريت قاطع نوشته ها و کتب به انواع مختلف آورده شده و پنج الی هفت ناظرعينی بسيار معتبر که تا 12 الی 40 سال پيش در قيد حيات بودند شهادت داده اند يک مخرج مشترک ساده دارد و آن اينکه چندين نفر (از جمله جواد جودت، نواده حاج شيخ حسنعلی ميانجی که خيابانی در خانه ايشان پناه گرفته بود و همانجا نيز کشته شد، شخص خود حاج شيخ حسنعلی ميانجی، حاج محمد علی آقا بادامچی، رفيع خان نيکجو...) چنين گزارش ميدهند: مخبرالسلطنه هدايت با فرمان سرکوب قيام ملی خيابانی به تبريز رفته و بخاطر تضعيف قوای مشروطه خواهان به راحتی باکمک قزاق ها که دل خونی از خيابانی داشتند محل تمرکز کانون حکومت يعنی عالی قاپو را تسخير کرده و شبيخون وار ياران خيابانی را ميکشند... خيابانی روی چند يار حساب باز کرده بود که متاسفانه او را تنها مي گذارند و ايشان راهی جز فرار و مخفی شدن نمي بيند... مادر بزرگمان چندين بار با گفته بود وقتی قزاق ها به خانه ما هجوم آوردند،محمد خود را از بام بی زير پرتاب کرد. تفنگ و قطار فشنگش را برايش انداختم که برداشت و گفت تو و بچه هارا به خدا مي سپارم، خوب مواظبشان باش... او به خانه شيخ حسنعلی ميانجی پناه برد... اسمعيل قزاق وارد خانه و يکراست روانه زيرزمين يعنی مخفی گاه شيخ شد (خيابانی به ميانجی قول شرف داده بود که بخاطر باردار بودن بانوی خانه در منزل تيراندازی نکند!) لازم به ذکر است که طی اين هجوم قزاق ها به منزل خيابانی، دختر بزرگ او، فاطمه تقريبا 12 ساله، دچار سکته قلبی ميشود و پس از مدت کوتاهی فوت ميکند.

در ادامه نواده حاج شيخ حسنعلی ميانجی مي گفت: خيابانی از پنجره دقيقا اسمعيل قزاق را ديد و مي توانست او را هدف قرار دهد ولی قول داده بود که تير نياندازد... اسمعيل قزاق از پنجره چند تير به شيخ که ملبس به يک لباس خواب نازک بود شليک کرد... شيون و غوغا بپا شد... خيابانی پس از ناله ای خفيف به زمين افتاد. من به چشم خود ديدم که هنگام ورود قزاق ها به زير زمين، خيابانی با ناتوانی سرش را بلند کرد و اسمعيل قزاق با قداره خود به پيکر نيمه جان خيابانی حمله کرد و قداره به دستش فرود آورد. جسد او را روی نردبانی انداختند و کشان کشان با هلهلهه و شادی به مقر فرمانفرمايی مخبرالسلطنه هدايت بردند( برای مطالعه جزئيات بيشتر اين ماجرا که از حوصله اين مقاله کوتاه خارج است، ر. ک. به "قيام خيابانی" / نوشته سيد علی آذری که با چندين شاهد عينی مصاحبه بعمل آورده).

حال بياييم کتاب فردی چون مخبرالسلطنه هدايت را بنام «خاطرات و خطرات» بخوانيم و از قلم ايشان که پس از قتل خيابانی به تقاضای وثوق الدوله نشان اعلای خدمتکاری ملکه انگليس را دريافت کرد (تلگراف مشيرالدوله به هدايت در اين رابطه در ايران محفوظ است) بخوانيم که خيابانی خودکشی کرد!؟خودکشی با 5 الی 7 گلوله که تن خيابانی را دريده بودند؟ و همچنين دست قداره خورده ايشان، زيرا شيخ در حال مرگ هنوز قصد دفاع از خود را داشت.

بی دليل نبود که مجلس قوی و نسبتا مستقل چهارم (که خيابانی پس از مجلس دوم به عضويت آن نيز انتخاب شده بود ولی هرگز نتوانست در آن شرکت کند) به مشيرالدوله و مخبرالسلطنه هدايت به اتهام قتل شيخ محمد خيابانی رای اعتماد نداد (ر. ک. به بايگانی صورت جلسه های مجلس) تا اينکه مخبرالسلطنه توانست با بافتن دروغ و شهادت اسمعيل قزاق (ضارب خيابانی!) در کابینه مستوفی الممالک وزیر فوائد عامه و تجارت گردد.اين فرد پس از اين پست، صاحب مقام مهمی نشد.به نظر من تهمت خودکشی با روحيه و منطق زندگانی خيابانی کوچکترين همخوانی ندارد و با در نظر گرفتن شهادت منابع موثق فوق الذکر و در نظر گرفتن تمامی يافته های ديگر تاريخی و بخصوص مرور شخصيت مخبرالسلطنه، خيانتی بيش به روان پاک آن عاشق و شيفته ايران زمين نيست.

فکر ميکنم که يک طبقه بندی جهت شفاف سازی در اين رابطه مفيد باشد.نخست این که، متقاضيان از سر راه برداشتن خيابانی سفرای ممالک آلمان، روسيه و در صدر آنها انگليس بودند زيرا خيابانی منافع اقتصادی اين سه دولت را به خطر انداخته بود. اين سه فرد بارها در دربار قجر خيابانی رابه عنوان مانع اجرای قراردادهايشان با دولت ايران قلمداد کرده بودند.دو دیگر مجوز دهنده قتل خيابانی،شاه کم سن قاجار، احمدشاه بود.سوم ،آمر اوليه مشيرالدوله و وثوق الدوله بودند و آمر ثانويه و مجری مخبرالسلطنه هدايت بود و در انتها قاتل اسمعيل قزاق محسوب مي شود.

- اخیرا رمانی در کشور پیرامون زندگی این شخصیت منتشر شده است.آیا این رمان توانسته است آن گونه که باید تصویری شایسته از او ترسیم نماید؟

بله اين رمان را خوانده ام.اين داستان را من با يک تابلوی نقاشی از يک منظره تخيلی يک نقاش عاشق مقايسه مي کنم. کتاب طوبی و معنای شب هم که کتاب پر فروشی بود نوشته يکی از عشاق خيابانی بود. رمان مذکور نوشته ايست بسيار دلنشين.نويسنده ايرانی تبار مقيم قفقاز مجذوب شخصيت شيخ محمد خيابانی است و داستانی به تحرير آورده که روحيه، نظرات و معيار های خيابانی را بطور کلان و گسترده به صحنه فانتزی آورده.نه کمتر و نه بيشتر.در اين کتاب (احتمالا فقط در نسخه فارسی) پاورقی هايی آورده شده که خواننده را منحرف مي کنند.پاورقی يعنی توضيح، توجيه يا تصحيح پس اين بدان معناست که وقتی با يک پاورقی توضيحی نام، آمار، تاريخ يا هر گفته ای ديگر در متن کتاب تعريف يا تصحيح مي شود پس مابقی نوشته ها صحيح است و احتياج به پاورقی ندارد!اين امر کتاب را تبديل به يک "بيوگرافی" تلويحی مي کند که به نظر من درست نيست. بعنوان نمونه به تعداد فرزندان خيابانی، نام آنها و ساير نامهای آمده در رمان اشاره مي کنم. شايد نسخه اصل کتاب کاملا متفاوت باشد. در دو سال گذشته چندين بار سعی کرده ام تا در اين باب با ناشر تماس برقرار کنم ولی جوابی ندادند.

- سایر آثار نوشته شده پیرامون شهید خیابانی را چگونه می بینید و برخوردهای گوناگون با وی از دید شما چگونه است؟

دوست داشتم روزی بتوانم يک کتاب يا نوشته انتقادی و بخصوص علمی و بيطرفانه در باره پدر بزرگ ام بخوانم. متاسفانه اين امر تا بحال ميسر نشده. دوستی پنج سال پيش کتاب قيام خيابانی نوشته کسروی را به من هديه داد.اين کتاب دست نويس مرحوم سيد احمد کسرائی (کسروی بعدی) است که قرار بود کاظم زاده ايرانشهر آن را در برلين در شماره مخصوصی از "ايرانشهر" به سال 1304 خورشيدی چاپ کند. از آنجا که اين جزوه در دوران اوج خشم کسروی نوشته شده بود (کسروی در فراکسيون مخالف خيابانی عضو بود) ايرانشهر و يارانش (رضازاده شفق، محمد قزوینی،عباس اقبال آشتیانی، مشفق کاظمی، ابراهیم پورداوود) به کسروی پيشنهاد مي کنند که بهتر است چاپ نکنيم و کسروی هم موافقت خود را اعلام مي کند.ضمنا با توضيحاتی که خود کسروی بعد ها کتبا داده اين کتاب به عنوان نقد نامه منتفی محسوب مي شود. گفتني است که ويراستاری اين کتاب تکيه بر کتاب آمر قتل خيابانی مخبرالسلطنه هدايت دارد! در ضمن، خيابانی شناس معروف تبريزی آقای ناهيدی آذر در نقد اين جزوه نوشته ای بس متين منتشر کرده اند.اصولا نوشته های عميق و دقيق ايشان را به دوستداران خيابانی پيشنهاد مي کنم.

قبلا اشاره کردم، خيابانی شخصيتی بود فراگير، نوآور و کاملا ايران پرست و بسيار جالب است که هيچ گروه سياسی هرگز نتوانست خيابانی ِ ملقب به «مغز انقلاب مشروطه» را در الگوی جهان بينی و سياسی خود ادغام کند.به او شيخ سرخ گفتند ولی کمونيست ها نیز نتوانستند او را غصب کنند.به او شيخ دموکرات گفتند ولی حزب دموکرات هم نتوانست او را به غنيمت برد. شاهچی ها او را از خود خواندند ولی پس از بررسی عميق ديدند منتقد سخت کوش خود را در آغوش گرفته اند...شيخ محمد خيابانی و افکار سياسی و عقايد ايران دوستی او را هيچ گروه و حزبی نمي تواند راسا به گرو بگيرد يا حتی تصاحب کند بجز خاک پاک ايران و تمامی ملت اش.

_________

(1):پیرامون این موضوع بنگرید به دو اثر ارجدار از دکتر جواد طباطبایی:درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران؛مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی.