ایران نوین
Wednesday, January 18, 2023
Thursday, July 15, 2021
دریغا تهی از تو ایران زمین - گرامی باد یاد و خاطره خسرو سیف، دبیرکل حزب ملت ایران
دریغا تهی از تو ایران زمین
شوربختانه و با اندوهی سترگ آگاهی یافتیم خسرو سیف، هموند دیرپای نهضت ملی ایران، دبیرکل حزب ملت ایران و یار وفادار زنده یادان پروانه و داریوش فروهر پس از هفتاد سال کوشش پیگیر در سنگر جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران در آرزوی آزادی و آبادی ایران چشم از جهان فروبست.
بدینوسیله درگذشت این رهرو بی ادعای دکتر محمد مصدق و یکی از ستون های استوار نهضت ملی ایران را به خانواده گرامی ایشان، یاران او در حزب ملت ایران و خانواده بزرگ ملیون ایران دل آرامی می گوییم و یاد آن مبارز نستوه را گرامی
می داریم.
یادش گرامی و ماندگار
سه شنبه بیست و دوم تیرماه ۱۴۰۰ خورشیدی
انوش آتش سودا- محمد ابو محبوب- ابراهیم احدی- داوود احمدلو- داریوش احمدی- سیروس اخوان- آرش ارد- هما ارژنگی-
کمال ارس- بامداد ارفع زاده- کورش استکی- عباس آقایی- هومن اصطهبان- سهراب اعظم زنگنه- حمید اکبری-
شهلا انتصار- محمد اویسی-هاشم باروتی- اسماعیل باقری- داود هرمیداس باوند- عشرت بستجانی- فرزین بستجانی- علی بکایی- اکبر بهراد- مسعود بهراد- فرامرز بهار- امین بیات- آناهیتا بهمن پور-فروغ بهمن پور- مریم بهمن پور- تیرداد بنکدار-
نادر بیاتی- حسین بهروز- حمید بی آزار- عبد الرضا پاک سرشت- نوشین پیرایش- کامران تکوک- محسن تهرانی- فریبرز جعفرپور- افشین جعفرزاده- محمود جعفری- محمد حسین جعفری- محمد رضا جلالی- سمیرا جمشیدی- هرمز چمن آرا- مریم حسینی- ابوذر حق پناه- سروش خاچاطوریان- خلیل خلیل پور دارستانی- تابنده خلیل الله مقدم- سوسن خلیل نژاد- آذر خونانی اکبری- خیریه دشتستانی- جمال درودی- فریبا درودی- سهیلا داودزاده- مهدی ذولفقاری- راحله راحمی پکر- آرش رحمانی- فاطمه رحمانی- امیر رزاقی- جواد رحیم پور- اشکان رضوی- مهدی زمانی- شعله زمینی- داود ساکی حسین خانی- سهیلا ستاری-- فریدون سحابی- سیاوش سلطانی- علی اصغر سلیمی- مژده سلیم لو- رضا سید زاده- جهانگیر شادانلو-
رضا شاه حسینی- حسین شاه اویسی- صادق شجاعی- شیوا شفاهی- عبدالحمید شمس- فریال شیبانی- پروین صالحی- محمد جعفر عابدی- یوسف عبد الله پور- احترام عبدوس- علی عراقی- مهرداد عنبری- غلامرضا غلامی کندازی- پریوش فروهان- فرید فرهنگ- کیوان فروزان- نازی فکوری- اکبر فهیمی- فریبا قاسمی- امیر قاضی پور- منوچهر قنبری- امیرکاویان- منیژه کاوه- علی کلایی- ملحیه کریم الدینی- ناصر کمیلیان- آرش کیخسروی- ادرشیر لطفعلیان- مهناز گودرزی- جواد لعل محمدی- جهانگیر لقایی- نازنین متقی- حسین مجتهدی- داریوش مجلسی-نرگس محمدی- محمد محمدی ارتحالی- حسین محمودی- صادق محمودی- حسین محجوبی- حمید مصدق- کورش مظفری- داود مقدوری- سام منتظری- حسین منتظرحقیقی- محمد منظرپور- حسین مهجوبی- بیژن مهر- علی رضا مهنام- بهجت مهرآسا- محمد علی مهرآسا- امیر مولانا- سید رضا موسوی- نادر نادری فر- امید ناصحی فر- نیما ناصرآبادی- حسن نایب هاشم- سارا نصیری- علی ناظری- آرسن نظریان- نیکو نیکوکار- حمید وفا کیش- جواد وفایی- ساسان هارون مهدوی- مسعود هارون مهدوی- فرشید یاسایی- فرهاد یاسایی .
Tuesday, May 25, 2021
Sunday, March 26, 2017
فراخوان تبادل نظر برای استقراریک نظام دموکراتیک در ایران بر اساس آرمانهای دکترمصدق
Tuesday, November 29, 2016
خاطره ای از دوستی دکتر مصدق با استاد علی اکبر دهخدا
وی در زمان گشایش مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۲۷۸ شمسی، در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آن جا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزء اولین فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا میگذاشت.
پس از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ بهعنوان منشی سفیر در بالکان منصوب شد. اقامت آنها در اروپا بیش از دو سال در شهر وین بود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانشهای جدید استفاده کرد. او در سال ۱۲۸۴ به ایران بازگشت که همزمان با آغاز مشروطیت بود.
دهخدا در آغاز هر شماره روزنامه مقالهای در زمینه مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان مقالهای با عنوان چرند و پرند با نام مستعار مینوشت. سبک نگارش این مقالات در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب جدیدی را در روزنامهنگاری ایران و نثر فارسی معاصر پدید آورد.برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراضهای شدید سنّتگرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. وی با نگارش مقالههای بند در روزنامه صوراسرافیل، در زمره مشروطه خواهان قرار گرفت. به همین سبب بود که او مورد غضب محمد علی شاه واقع شد.
مقدمات تألیف و سپس انتشار لغتنامه دهخدا از اواخر دهه ۱۳۰۰ خورشیدی با مساعدت دولت فراهم شد. اولین مجلد لغتنامه در سال ۱۳۱۸ منتشر شد، اما بهدلیل کندی کار چاپخانه بانک ملی، آغاز جنگ جهانی دوم و حجم وسیع کار، چاپ لغتنامه متوقف شد. پس از پایان جنگ، اندیشه چاپ و نشر تألیف دهخدا به یک ایده ملی تبدیل شد. سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی (در رأس آنها محمد مصدق) و به دنبال آن تصویب ماده واحدهای در مجلس، وزارت فرهنگ مکلف به تأمین کارمندان و امکانات لازم برای تدوین لغتنامه شد. به این ترتیب، لغتنامه از یادداشتهای گردآوری شده توسط دهخدا بسیار فراتر رفت.
دهخدا در سالهای نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، پشتیبان جدی او بود. در چنین وضعیتی بود که در روزهای اول بعد از کودتا، خانه دهخدا توسط مأموران تفتیش شد و وی را شدیداً مضروب نمودند. دهخدا مورد احضار و بازجویی قرار گرفت. به دلایلی پیش گفته شده و نیز شرکت در نامه سرگشاده علیه کنسرسیوم نفت در سال بعد، نام دهخدا را از خیابان محل زندگیاش برداشتند.
علیاکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او در ابن بابویه شهر ری، در مقبره خانوادگی مدفون گردید. پس از درگذشت دهخدا، خانهاش تبدیل به دبستانی با نام خودش شد. اما در سالهای پس از انقلاب نام او را از روی دبستان برداشتند.
دوستی دکتر مصدق و استاد علی اکبر دهخدا آنچنان ریشه دار بود که حتی در دوران زندان پس از کودتا، دهخدا برای دکتر مصدق در درون زندان میوه می فرستاد و از دکتر مصدق نیز بخشی از خاطرات خود را برای ویرایش-با اطمینان کامل- به نزد علامه دهخدا می فرستاد. سرهنگ جلیل بزرگمهر نقل می کند:«روز یکشنبه ۱۶ اسفندماه مطلبی را [دکتر مصدق] دیکته فرمودند، یکبار هم تصحیح شد. معهذا قانع نشدند زیرا به تصور اینکه ممکن است نکات برخورنده داشته باشد، روز چهارشنبه ۱۹ اسفند ۳۲ که تصحیح نهایی به عمل آمد، فرمودند به جناب آقای دهخدا سلام مرا برسانید و از فرستادن خیارها خیلی تشکر کنید و این را هم بدهید ایشان مطالعه فرمایند. هم تکمیل بفرمایند و هم اگر ایرادی دارد رفع فرمایند.»
لغتنامهٔ دهخدا، مقدمه
صوراسرافیل و علیاکبر دهخدا، یک بررسی تاریخی و ادبی، کامیار عابدی،
دهخدا، مرغ سحر در شب تار، بهکوشش ولیالله درودیان
تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۳۸
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
Keivan Irandoos
خاطره ستاره فرمانفرمائيان از واپسین دیدارش با دکتر مصدق
روز بعد مشتاقانه به خيابان کاخ رفتم. احمد مرا به اطاق او برد، که گوشه تاريکی در يکی از زوايای خانه بود. شير وطن دريک تخت خواب بيمارستانی نشسته، رو تختی های سفيد دور و بر بدن اش را می پوشاند و در کنارش ميزی پراز دارو قرار داشت. کنار تخت ايستادم. احمد گفت: پدر، ستاره آمده. هميشه سراغ تان را می گرفت و علاقه مند ديدارتان بود!...
صورت کشيده ومهربان اش، که برای بسياری ازايرانيان يادآور دوران مبارزه و سرفرازی ملی بود، دراثر سال خوردگی وسال های پر درد تبعيد و انزوا و تنهايی چندان ضعيف شده بود که گويی کرباسی زرد رنگ را درچهره اش کشيده باشند. دماغ دراز و معروف او، حالا همچون تيغه ای سنگی می نمود که از دشت صورت اش بيرون زده باشد. حفره های سياه چشمان اش به نظرچون غار می آمد و گرد وغبار مرگ دراين دشت پراکنده بود. با تلاش بسيار کمی خود را جا به جا کرد. بوسه ای از گونه ام گرفت. لبخندی زد و گفت:
دختر دايی، دختر دايی جان، از ديدن تان خوش حالم.
صدای اش زمزمه بريده ای بود. اما همچنان محکم و پر اقتدار. از چشمان اش هنوز درخشش هشياری می جهيد و زنده و پر انرژی می نمود و با شگفتی می ديدم که از درون تغييری نکرده و شخصيت او استواری هميشگی اش را حفظ کرده است.“
دختری از ايران – خاطرات خانم ستاره فرمانفرماييان- ص ۳۲۲ – ۳۲۳
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
Keivan Irandoos
Monday, November 28, 2016
پیوند مصدق و مردم
دراین نخستین دیداردربافتم، بدون آن که احساسی را بروز دهد، می بیند، می داند وبه آن چه که دربیرون ازاحمدآباد می گذرد، چه درداخل خانواده وچه درخارج ازآن آگاه است. آشکاربود عزیزانش محدود به بستگانش نیستند. رشته ای که به اغیارش می پیوست ازبندی که او را به خویشان خودش می پیوند، محکم ترمی نمود وعمیق تر. همانگونه که دیگران بر او ارج می نهادند وخود را وابسته بدو و آرمانش می پنداشتند، اونیزبه کسانی که به خاطرهدف مشترکشان به زندان می رفتند وکشته می شدند نزدیک تر از اقوامش می بود، چراکه خود نیز همانند آنان آماده بود تا کشته شود، به زندان رود و در تبعید سر کند.
يک روز، درست بخاطر ندارم نياز به سيم کش و يا لوله کشی بود. اجازه گرفتند و مردی را به ده آوردند بدون آن که بگويندش به کجا می برند. مشغول کار خودبود که ناگهان درب اتاق باز شد و مصدق برای وارسی باعبا و عصايش به درون آمد. مرد کارگر از ديدنش آن چنان يکه خورد که از کار باز ماند و به تماشايش ايستاد، باور نمی کرد خودش باشد، پس از چند ثانيه ابزارش را به کناری افکند، به پاهايش در آويخت و اشک ريزان به بوسيدنشان پرداخت. مصدق بلندش کرد و بنواخت و کارگر همچنان منقلب از قبول دستمزد امتناع می ورزيد. مصدق هميشه مقداری سکه طلا برای چنين مواقعی ذخيره داشت و يک دو بار هم به من و محمود از آن سکه ها داده بود تا به دستور او به کسانی که نام می برد از جانب خود بدهيم.
در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۰۱-۱۰۲
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
Keivan Irandoos