ملت ایران در راه آزادي کم شهید نداده است، و حسین فاطمی يكي از سالاران
شهیدان ملي ماست. نه اینکه او به بزرگداشت ما نیازداشته باشد؛ این ماهستیم که نیازمند
وابستگی به او و آرمان های او هستیم، و به آنچه او بود و آنچه او میخواست ما در چنین
روزهایی باشیم. او از گونه شهیدانی است که راه تاریک ما را روشن نگه میدارند و به
ما راستی و آزادگی می آموزند. او سیاوش زمان ما بود.
گاهي در درازنای تاریخ مردانی پدیدار می شوند که در راه دفاع از آزادی
ملتشان، و در راه رهایی مردم از ستمگری، دیکتاتوری و فساد شهید می شوند. آنان را دیکتاتورها
نامردانه به قتل میرسانند تا آوای وجدان جامعه را خاموش کنند، تا مردم صدای حق را
نشنوند، و تا مردم در راه آزادی و گرفتن حقوق
شهروندی خود از رهبری آنان محروم شوند. اینها شهیدان ملی هستند. آنچه ما ملت ایران
را هزاران سال پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی ما هستند. از مرگ سیاوش
که نخستین شهید ملی ما بود و ما هنوز درمرگ او سوگوار هستیم،
تا اميركبيرها و فروهرها و آنان که اکنون برای استقلال سیاسی کشور و آزادی
مردم، و علیه ستم، خودکامگی و فساد مبارزه می کرده اند، تا
من و شما امروز اینگونه سربلندانه از تاریخ و فرهنگمان یاد کنیم. شهیدان ملی ما این
ملت را زنده نگه داشته اند و جاویدان کرده اند، و
ما هرگز آنان
را فراموش نخواهیم کرد.
او وزیر خارجه و معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت ایران بود. مصدق به او
اعتماد کامل داشت. او عقیده داشت که در جهان انقلابی اجتماعی و سیاسی رخ داده که:
"دیگر دنیا به طرف بربریت و به سوی امتیازات قرون وسطائی نمی رود..."
او ملی کردن صنعت نفت ایران را رهایی از سلطه استعماری بیگانگان می دانست و
مبتکر اندیشه اقتصاد بي نفت برای ایران بود. برقراری نظام جمهوری هم اندیشه او
بود. اینها فقط نشانه های کوچکی از نبوغ سیاسی فاطمی به شمار می رود که مصدق را به
او دلبسته کرده بود. این نبوغ سیاسی همراه با شهامت در ابراز دیدگاه های خود، قلم
سحرآمیزش و محبوبیتش در میان مردم، و به علت اعتماد بی چون و چرای مصدق به وی،
باران بدگویی ها، تهمت ها و شایعات، کارشکنی ها و توطئه ها را بر سر او باریدن
گرفت، که بسیاری از آنها از سوی دشمنان نبود.
پس از گذشت شش دهه که از آغاز زندگی سیاسی حسین فاطمی می گذرد، ما هنوز او
را نشناخته ایم. هر چند ستاره درخشان فاطمی در كنار خورشید وجود مصدق آنگونه که شایسته
این مرد بزرگ است درخشیدن نتوانست گرفت، ولی همانند او را تا امروز نداشته ایم. بیگانگان
که موجباب مرگ او را فراهم کردند و قتل او را از شاه خواستار شدند، همکارانی در
محفل دوستان داشتند.
پدیده فاطمی بایستی بیشتر مطالعه شود. باید بفهمیم چرا مصدق، مردی به عظمت
تاریخ ایران، اینهمه به فاطمی جوان احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او
اعتماد داشت؟ چطور بود که در میان اینهمه مردان
فرهیخته و خوشنام و باتجربه، مصدق شایستگی گرا جوانی سی وچهار ساله را به وزارت
خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود برگزید؟ چرا شاه و درباریان اینهمه
از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتخانه های انگلستان و شوروی و امریکا،
به شهادت اسناد فاش شده، جملگی او را مرکز ثقل جنبش ملی ایران و موتور پیشرانه آن
میدانستند؟
چرا؟ چون به باور من، فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک
نابغه سیاسی بود. فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت، و
در مسایل
سیاسی تیزبین و واقعگرايانه آینده نگر بود، بلکه از شهامت فوق العاده ای نیز
برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد و به کجا می رود. او مصمم بود
که توان و هوش و زندگی خود را وقف مبارزه علیه
خیانت به میهن، دیکتاتوری و فساد کند، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود... و این
هزینه را در فجیع ترین شرایط پرداخت کرد.
فاطمی در آخرین لحظات زندگی در حالیکه در بستر بیماری و با تب شدید به
جوخه تيرباران سپرده می شد، به دژخیم خود گفت:
"مرگ بر دو قسم است. مرگی در
خواب ناز... و مرگی در راه شرف و افتخار. و من خدای را شکر می کنم که در راه
مبارزه با فساد شهید می شوم..."
"... من از مرگ ابائی
ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی
گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت
نمایند..."
مصدق در نامه اي به آيت الله سيد رضا
زنجاني نوشت: "تاریخ حتماً اسم او را زنده نگه خواهد داشت، چرا
که او می تواند آموزش دهنده همه وطن
دوستان باشد و من در مقابل تمام بی حرمتی ها و کج اندیشی هایی که دیگران نسبت به
او داشتند, از طرف مردم از ایشان عذرخواهی می کنم".
کورش زعیم
19 آبان 1391
http://kouroshzaim.org/DetailsData.asp?IDdata=539