ایران نوین

Tuesday, May 4, 2010

پيام دکترمصدق بمناسبت روز کارگر در سال ۱۳۳۰

هموطنان عزيز
هيچ تصور نمی شد موقعی پيش آيد که به عنوان نخست وزير بوسيله راديو با شما صحبت کنم و هيچوقت تصور نمی کردم با ضعف مزاجی که دارم مسؤليت چنين کار خطيری را قبول نمايم.

قضيه ی نفت سبب شد که من اين بار گران را بدوش بکشم و اکنون تنها خدا می داند تا کی بتوانم آن را تحمل کنم.


هموطنان عزيز رأی بی سابقه و بی شائبه ی همکاران عزيزم نمايندگان محترم مجلس شورایملی و مجلس سنا،
و اظهار تمايل آن ها بزمامداری اينجانب سبب شد که از نظر فريضه ی ملی از قبول زمامداری خودداری نکنم و امر اعليحضرت همايون شاهنشاهی را در تشکيل دولت اطاعت نمايم.


هموطنان عزيز ترديد ندارم که برای قبول اين کار و بار گرانی که بدوش گرفته ام از بين می روم چون مزاج من متناسب با قبول چنين وظيفه ی مهمی نيست ولی در راه شماجان چيز قابلی نيست و از صميم قلب راضی هستم که آن را فدای آسايش شما کنم.


در اينجا از دو دسته هموطنان عزيزم در خواستی دارم که ناچارم آن را عرض کنم و از حضورشان تقاضا نمايم با قبول آن به من کمک کنند.


تقاضای اول من از بعضی از آقايان ارباب قلم و روزنامه نگاران است که از آزادی سوء استفاده نکنند و عفت قلم را هميشه رعايت نمايند ـ زيرا هيچوقت نمی خواهم ترتيبی پيش آيد که آنها نتوانند منويات خود را اظهار کنند ولی اظهار منويات و استفاده از آزادی بايد تا حدی باشد که به آزادی ديگران و حقوق مشروع آنها و به امنيت مملکت خللی وارد نکند.


تقاضای دوم من از هموطنان عزيزم کارگران است، که من آن ها را مثل فرزندان حقيقی خودم دوست دارم و می دانم آن ها زحمت می کشند، و نان می خورند، و از کار ديگران سوء استفاده نمی نمايند.
اميدوارم فردا بمناسبت روز اول ماه مه، که عيد کارگران دنياست و آن ها هم بالطبع در آن جشن بزرگ شرکت می کنند، طوری رفتار نمايند که نظم و ترتيب و آرامش آنها برای ديگران سرمشق شود.

کارگران ارجمند و عزيز ما ميدانند که جبهه ی ملی از ابتدای تشکيل خود برای بسط دمکراسی و تأمين آزادی و مخصوصاً برای فراهم آوردن موجبات رفاه و آسايش طبقات محروم مملکت مبارزه کرده و از راه نجات ملت ستمديده ی ايران و وصول باين مقاصد ملی را در استقلال اقتصادی و تسلط بر منابع ثروت ملی تشخيص داده است. اينک که به خواست خداوند متعال و به همت نمايندگان مجلس بزرگترين منابع ثروت ملی به ملت بازگشته همگی يقين داريم که اگر درست از آن ثروت سرشار استفاده شود ملت ما خواهد توانست در آتيه با نهايت رفاه و آسايش بسر برد و دوش بدوش ملل راقيه وظيفه ی خود را در کمک به تمدن عالم به انجام رساند. ولی واضح است که اگر تفرقه و نفاق و اغتشاش در ميان ما پيدا شود تمام زحمات ملت ايران نقش بر آب خواهد شد زيرا با هرج و مرج و بی نظمی قوای ملی بايد مبارزه با اغتشاش کند و ناچار از بهره برداری از منابع نفت و هرگونه فعاليت برای عمران و آبادی کشور خود بازبماند. ولی اطمينان دارم کارگران هوشيار ما با حفظ نظم و آرامش و جلوگيری از بروز اغتشاش اين بهانه را هم از دست دشمنان خواهند گرفت و بدنيا ثابت خواهند کرد که ملت ايران راه را از چاه تشخيص می دهد و اينک که می بينند شب تيره کشور رنج ديده ی آنها بسحر نزديک شده و عنقريب انشاء الله آفتاب سعادت ملت ايران طالع می شود.

بدولتی که جز خدمت بآنها هيچ گونه منظور و مقصودی ندارد مجال خواهند داد تا با فراغ بال بوظيفه ی خطير ملی خود، که تقويت استقلال سياسی و تأمين استقلال اقتصادی کشور است عمل نموده و عدالت اجتماعی و رفاه و آسايش عموم طبقات مملکت را انشاء الله فراهم کند.

شما را به خدا می سپارم و از باری تعالی مسئلت دارم که مرا در مقابل هموطنان عزير شرمسار نکند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـ * ـ توضيح هيئت تحريريه نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی ـ نشريه سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق

ــ اولين اقدام دولت دکتر مصدق لغو دستور شهربانی کل کشور دائر بر ممنوعيت تظاهرات کارگران بمناسبت جشن اول ماه مه بود. پيام دکترمصدق بمناسبت روزگارگر در ١٠ ارديبهشت ۱۳۳۰ ( شب اول ماه مه ۱۳۵۱) از راديو تهران پخش شد و در واقع اولين پيام دکترمصدق در دوران نخست وزيری اش بود.

منبع : مجموعه ای از نطق های تاريخی دکترمصدق ـ پيام دکترمصدق ـ نظم و ترتيب کارگران بايد برای ديگران سرمشق شود.صفحات ٨٩ و ٩٠ ـ نشريه شماره ٣ ـ سازمانهای جبهه ملی ايران در اروپا ـ ١٤ اسفند ماه ١٣٤٦ ـ چاپ اروپا

بیانیه جبهه ملی ایران به مناسبت روز جهانی کارگر

روز جهانی کارگر را به هم میهنان کارگر شادباش می گوییم، هرچند که روز کارگر در جمهوری اسلامی روز درد است، روز یادآوری هر آنچه بد است که بر سر کارگران زحمتکش و ستمدیده ما می آید. روز کارگر در ایران تنها روزی است که جمهوری اسلامی به یاد کارگران می افتد تا مانند همیشه وعده توخالی تحویلشان بدهد و آنان را که باور نمی کنند، کتک بزند، تهدید کند و به زندان بیاندازد.

روز جهانی کارگر روز همبستگي جهانی کارگران است، روزی که همه کارگران سر می افرازند که ما هستیم و باید به ما گوش فرا دهید. ما که نیروی پیشرانه تولید و توسعه صنعتی و کشاورزی هستیم، نباید در فقر و محرومیت بسر بریم. روز جهانی کارگر يادآور تلاش بخشی از جامعه است که همواره حقوقشان از سوی دولتها، قدرتمداران و سرمايه داران، به ویژه در کشورهای استبدادی که کارگران حق گردهمایی و سازماندهی و همبستگی ندارند، ناديده گرفته می شود.

ما به حاکمیت که با بی توجهی به نیازها و حقوق قانونی و جهانی کارگران، و نیز با نابود کردن صنعت و کشاورزی و جانشین کردن آن با واردات از کشورهای درجه سه، جامعه کارگری ما را به بیکاری و فقر و ناامیدی کشانده هشدار می دهیم که اگر کارگران برخیزند شما فرو خواهید خزید.

جبهه ملی ایران خواستار کمترین حقوق کارگران ایران به شرح زیر می باشد:

1- آزادی سازماندهی و همبستگی صنفی برابر با اصل 26 قانون اساسی.

2- آزادی گردهمایی، اعتصاب و اعتراض برابر با اصل 27 قانون اساسی.

3- آزادی بی قید و شرط کارگرانی که به جرم اعتراض و اعتصاب و تشکل زندانی شده اند. لغو مجازات اعدام و آزادی بی قید و شرط منصور اسانلو، ابراهیم مددی و علی نجاتی و دیگر فعالان کارگری.

4- برابری مرد و زن در محیط کار، برابری دستمزد و مزایا، وتوجه به حقوق و مزایای افزوده زنان باردار و شیرده، همانگونه در فرهنگ ایرانی هزاران سال به آن توجه می شده است.

5- ممنوعیت کار کودکان برابر با قوانین بین المللی و اجبار و تامین امکانات آموزش و تغذیه رایگان کودکان.

6- برخورداری کارگران و خانواده های آنان از حقوق بازنشستگی، تامین اجتماعی، بیمه های درمانی و بیکاری و فراهم آوری مشارکت کارگران در سود کارخانه ها، برابر با اصل 29 قانون اساسی و قوانین بین المللی.

7- جلوگیری از واردات بی رویه و نابودساز صنایع و کشاورزی کشور و، در نتیجه، افزایش بیکاری و فقر در جامعه.

جبهه ملی ایران

تهران - 11 اردیبهشت 1389 (1 مه 2010)

بيانيه به مناسبت بزرگداشت اول ماه مه ( 11 ارديبهشت ) روز جهاني کارگر

در کشور ما، طی سال های حاکمیت نظام واپسگرای اسلامی، متاسفانه وضعيت کار ومعیشت کارگران و زحمتکشان ایران همواره رو به وخامت بوده است. سو سیاست های اقتصادی- سیاسی ، ضعف مدیریت و ندانم کاری کاربدستان، گرانی و تورم فزاينده کالا ، واردات بی رویه ، عدم امنیت شغلی، مزد بگيران را با وضع ناهنجاری روبرو ساخته است که جز با تغیرات بنیادین در سیستم سیاسی و اجرایی کشور و استقرار دمکراسی و حاکمیت ملی راه برون رفتی بر آن متصور نیست. با به اجرا درآمدن لایحه گدا پروری موسوم به طرح " هدفمند سازی يارانه ها "ی دولت نا مشروع احمدی نژاد، زحمتکشان و حقوق بگیران کشور با افزايش بیشتر فشارهای ناشی از تورم روبرو خواهند بود. این مهم زمانی انجام میگیرد که نرخ تورم (گزارش های رسمی مجلس اسلامی) ۲۳.۶ درصد است و فاصله درآمد کارگران با هزينه و تامين سطح زندگی بيشتر و بیشتر شده است. حکومت اسلامی از آنجا که اصولا اعتقادی به بهبود وضع کارگران نداشته و ندارد ، سرسختانه در مقابل خواسته های طبيعی و برحق کارگران از جمله ایجاد تشکل های صنفی و فعالیت های سندیکایی ایستادگی می کند.
در آستانه فرا رسيدن اول ماه مه روز جهانی کارگر و با گذشت بیش از صد و بیست سال از این روز تاریخی و بزرگ که نماد آزادی و عدالت اجتماعی در سراسر جهان است، کارگران و زحمتکشان کشور ما از ابتدائی ترین خواستها چون آزادی سندیکاهای صنفی محروم و ایران از معدود کشورهائی است که این روز تاریخی، تحت استیلای حکومت اسلامی تعطیل رسمی نیست. و متاسفانه کارگران ایران مانند کارگران سراسر جهان از حق برخورداری از گردهمائی و بیان اعتراضات و خواست های خود در این روز تاریخی محروم میباشند. جبهه ملي ايران ـ آلمان ضمن بزرگداشت اين روز تاريخي و بزرگ كه سمبل مبارزات كارگران در جهان است ، به كارگران جهان و خصوصا كارگران و زحمتکشان هموطن تبريك می گويد و از کارگران کشورمان دعوت می کنیم که در کنار مبارزات بر حق صنفی خود ، به جنبش بزرگ و سراسری ملت ایران بپیوندند، باشد که همراهی کارگران با زنان ، جوانان و دانشجویان، اقلیت های قومی و مذهبی و دیگر اقشار جامعه رنگارنگ میهنمان ، ملت ما را در رسیدن به آرمانهای تاریخی خود که همانا کسب استقلال، آزادی و عدالت اجتمایی باشد رهنمون سازد.


شنبه11 ارديبهشت 1389 ( اول ماه مه 2010 )
جبهه ملي ايران ـ آلمان

مردم را در پیکار سرنوشت سازشان تنها نگذاریم

هوشنگ کردستانی

در تمامی سالهای گذشته، همواره از سوی آزادیخواهان درون و بیرون از کشور تلاش ها و کوشش های فراوانی در جهت پدید آوردن یک اتحاد یا دست کم ائتلاف در راستای تحقق آرمان های ملی و تاریخی مردم ایران صورت گرفت. بدون آنکه بخواهیم منکر اثر همه این کوشش ها بشیویم که در بسیاری از موارد از سرِ صمیمیت و دلبستگی به میهن و عشق به ایران الهام می گرفت، شوربختانه باید گفت عوامل متعددی مانع، به نتیجه رسیدن این تلاش ها به ویژه در خارج از کشور شده است.

اکنون که با وجود تسلط و چیرگی استبداد مذهبی بر سرنوشت مردم و شرایط دردناک و کشنده حاکم بر کشور، مردم در ایران به یک همبستگی تاریخی رسیده اند که دنیا را به شگفتی واداشته و امیدهای زیادی برای رهایی از نظام ولایت فقیه و رسیدن به آزادی، حاکمیت مردم و جدایی دین از حکومت پدید آمده است، متأسفانه در میان ایرانیان خارج از کشور هنوز انسجام و هم آهنگی فراگیر لازم در جهت پشتیبانی از مبارزات آزادیخواهان درون کشور شکل نگرفته است. برای رسیدن به هم آهنگی و اتحاد سیاسی در جهت یاری رساندن به مردم درون کشور بایستی از عواملی که در گذشته مانع و سد راه وحدت و اتفاق ایرانیان خارج از کشور شده پرهیز کرد.

متاسفانه در بیشتر نشست ها و گردهمآئی هایی که در خارج از کشور در این سالها برگزار گردیده، گفتگوها و تبادل نظرها نه آنکه پیرامون اصول مورد توافق بلکه به جدل بر سر مسائل مورد نفاق منجرو از هم پاشیده شده است. عوامل دیگری که بیش و کم به این پراکندگی ها دامن زده است عبارتند از:

1- برتری دادن به منافع شخصی و گروهی بر منافع ملی

2- تضاد در موضع گیری مبارزاتی در این مورد که آیا برای رسیدن به آزادی و استقرار مردم سالاری باید از سد استبداد مذهبی و نظام ولایت فقیه عبور کرد و یا آنکه با بودن نظام ولایتی و قانون اساسی آن صرفاً با حمایت از برخی از چهره های وابسته به جناح های حاکمیت- بدون توجه به پرونده سیاسی و کارکردهای گذشته شان - در چهارچوب همین نظام گام به گام به آزادی و مردم سالاری رسید.

3- گرفتار شدن در دام حیله ها و بازی هایی که عوامل نظام بمنظور منحرف ساختن مسیر مبارزه طراح آن بوده و به

اشکال گوناگون تکرار شده و باعث دور شدن نهضت آزادیخواهی از مسیر درست و اصلی مبارزه گردیده است.

4- غرق شدن در گذشته و و درجا زدن در تاریخ و ورق زدن اوراق گذشته به امید پیـدا کـردن دلـیلی بــرای اثبــات نظریه های تاریخی مشخص خود، بسیاری از مبارزان را از درک درست واقعیت های سیاسی امروز ایران دور نگاه داشته است.

5- بحث اینکه چه کسی جمهوریخواه یا مشروطه خواه، ملی گرا یا مارکس گرا، متدین یا غیر متدین است هنوز در بحث های سیاسی خبرگان سیاسی ایرانیان خارج کشور بیش و کم جایگاه برجسته ای را اشغال کرده است.

اگرچه جنبش مردم ایران درماههای اخیر نور امیدی را جایگزین یاس و ناامیدی کرده تا آنجا که مبارزان خارج ازکشور نیز به این جنبش پیوسته اند. متاسفانه موانع تازه ای را بر سر راه همبستگی شاهدیم.

از جمله بحث قراردادن نشان شیر و خورشید بر روی پرچم ایران و یا اصرار بر خود داری کردن از دادن شعارهایی که سران جناح اصلاح طلب را به خطر می اندازد و ... بر تضادها افزوده است.

در ایران اما، مردم نه در حال ورق زدن تاریخ و نه در پی دامن زدن به پراکندگی های عقیدتی و وابستگی های سازمانی یکدیگرند، آنها در حال ساختن تاریخ ایران هستند.

برای شرکت در تظاهرات اعتراض آمیز، شرکت یا تحریم انتخابات، از یکدیگر نمی پرسند، مشروطه خواه یا جمهوریخواه اند، پیرو چه کیش و آیین مذهبی هستند و ... آنها دست های پرتوان و آینده ساز خود را به همدیگر داده و به اتفاق وارد تاریخ شده و تاریخ را می سازند.

اکنون آن همبستگی ملی، آن نهضت فراگیر جبهه یا جنبش ملی که سالهاست امید به شکوفایی آن بسته بودیم و می تواند عامل بزرگ و تعیین کننده در مبارزه سرنوشت ساز ملی باشد در ایران پدید آمده است. اگر به جدل ها و دشمنی های کوته بینانه گذشته ادامه دهیم، اگر به ندای حق طلبانه مردم پاسخ مثبت ندهیم، اگر به یاری آنها بر نخیزیم و باز هم به بحث های خسته کننده و بی نتیجه همچون گذشته ادامه دهیم، بجای زندگی کردن در واقعیت های امروز، در گذشته زندگی کنیم در برابر تاریخ مسئول بوده و نسل آینده ما را نخواهد بخشید و در آن صورت نباید انتظار داشته باشیم عواملی از جناح های حاکمیت، حرکت پرخروش مردم را به سود خود و جناح شان در مبارزه کسب قدرت بکار نگیرند تا با جابجا شدن مهره ها در حاکمیت، نظام استبداد مذهبی با تغییراتی روبنایی و نه بنیادی کماکان تداوم یابد.

بیاییم مردم ایران را در پیکار سرنوشت سازی که آغاز کرده اند تنها نگذاریم.

تنها راه پاسخگوئی مثبت به ندای حق طلبانه ملت ایران، پذیرش همبستگی و اتحاد در تحقق اصول بنیادی و اساسی می باشد. بحث های انحرافی و سماجت در اثبات حقانیت شخصیت و یا تاکید بر انکار کردن فلان شخصیت هرگز نمی تواند راهگشای رهایی ملت ایران از جهنم ولایت فقیه باشد و ما را دچار مدار بسته ای خواهد کرد که تنها به استحکام رژیم اسلامی یاری خواهد داد. بیائید گذشته را به تاریخ بسپاریم و قضاوت در مورد گذشته را به بازستانی کشور از این انیران موکول سازیم.

****

Friday, April 23, 2010

اطلاعیه مطبوعاتی سازمان جبهه ملی ایران – آلمان

هموطنان عزیز!


بدین وسیله به اطلاع میرسانیم که جبهه ملی‌ ایران- آلمان از این تاریخ (سه شنبه 31 فروردین ماه 1389) رسما همکاری خود را با جبهه ملی‌ ایران- اروپا پایان میدهد و مستقل به فعالیت‌های سیاسی - اجتماعی و فرهنگی خود ادامه میدهد. متاسفانه اختلافات در برداشت از فرهنگ سیاسی جبهه ملی ، عدم پایبندی به اصول دمکراتیک و سازمانی، شکافی در همکاری ما ایجاد کرد که راهی‌ جز جدایی برای ما باقی‌ نماند. تلاش بسیار و رایزنی‌های گوناگون انجام شده پس از کنگره دوم مورخ ( شنبه 20 و یکشنبه 21 فوریه 2010 برابر با 1 و 2 اسفند ماه 1388 ) هم متاسفانه نتیجه مثبتی بهمراه نداشت. در پایان ، ما برای این دوستان در پیمودن هدفهای سیاسی خویش آرزوی موفقیت می‌کنیم.


سه شنبه 31 فروردین ماه 1389 . کلن / آلمان ( 20 April 2010)

از طرف روابط عمومی

سازمان جبهه ملی ایران – آلمان

Friday, April 16, 2010

جبهه ملی ایران مصیبت وارده را به ملت لهستان تسلیت می گوید

جبهه ملی ایران مصیبت وارده را به ملت لهستان تسلیت می گوید
لخ الکساندر کازینسکی، رییس جمهور لهستان، که یکی از برجسته ترین مبارزان راه دموکراسی و حقوق بشر و فعال موثر در جنبش آزادیخواهانه همبستگی ملت لهستان بود، در سانحه دلخراش هواپیمایی دار فانی را بدرود گفت. لخ کازینسکی که در طول زندگی برای آزادی ملتش مبارزه مستمر کرده و محرومیت ها و زندان ها را بجان خریده بود، چهره ای درخشان در تاریخ معاصر لهستان خواهد ماند. او پس از پیروزی ملت لهستان، در سمت های وزیر دادگستری، شهردار ورشو و ریاست شورای عالی کنترل به میهنش خدمت کرد و در سال 2005، با رای آزاد مردم به ریاست جمهوری برگزیده شد. او محبوب ملت خود و مورد احترام جامعه جهانی بود.
جبهه ملی ایران که خود شست سال پیش توسط تنها نخست وزیر مردمی ایران، دکتر محمد مصدق، بر پایه اصول دموکراسی و رعایت حقوق بشر بنیانگذاری شد، همیشه جایگاه ویژه ای برای مبارزان راه دموکراسی، حقوق بشر و انتخابات آزاد قایل است و فقدان دردناک این مرد بزرگ، همسر و همکاران او را که همگی دراین سانحه جانگداز جان خود را از دست دادند، به ملت آزاده لهستان تسلیت میگوید.
جبهه ملی ایران
22 فروردین 1389
Iran National Front
Offers Condolences to the People of Poland
We recognize and respect Late Mr. Lech Aleksander Kaczinski, President of Republic of Poland, who was killed in a heart-breaking air disaster yesterday, as one of the most distinguished of Polish political activists and statesmen. Mr. Kaczinski who had dedicated his life to fighting for freedom and democracy and acted as advisor to the Solidarity freedom movement of Polish people in 1980s, remain an idol for us who are in a similar fight for freedom.
Iran National Front, a sixty-year-old political party founded in 1950, on principles of democracy, human rights and free elections by Dr. Mohammad Mosaddeq, the only democratically elected head of state in Iran, expresses special respect for Late Mr. Kaczinski for his life-long struggle, his popularity with the people of Poland and for the respect he commanded internationally. In sadness, we offer people of Poland our deep condolences for loss of Mr. Kaczinski, his wife and his associates in government.
Iran National Front
Tehran – April 11, 2010

Monday, April 5, 2010

بیانیه جبهه ملی ایران به بهانه سالگرد جمهوری اسلامی


امروزه رعایت حقوق بشر و آزادیهای بنیادین تحولاتی ویژه را در بیشتر جوامع بشری سبب گردیده و بر تمامی قوانین اساسی، مدنی و جزایی آنها سایه افکنده است. به ویژه در رابطه با حقوق جزا، اصول ناظر بر منع اعدام نوجوانان، تجویز توقف مجازات اعدام بطور کلی، خودداری از بازداشتهای خودسرانه، شکنجه و آزارهای جسمانی و روانی و غیره، بصورت استانداردهای پذیرفته شده جهانی درآمده است. به همین جهت در قانون اساسی بسیاری از کشورها، فعالیت های سیاسی و مدنی، گردهمایی ها، تظاهرات و اعتصاب های مسالمت آمیز روشهای پذیرفته شده برای دستیابی به حقوق شهروندان در برابر دولتهاست، و حتا در اصل 27های 23 تا قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز به آن تصریح شده است. ولی جمهوری اسلامی نه تنها هیچگونه اعتراض و اعتصاب را بر نمی تابد، خشنترین روشها را برای سرکوب نارضایتی مردم در پیش گرفته و در شمار اعدام ها و اعدام نوجوانان رتبه نخست جهان را کسب کرده است.

حزبهای سیاسی، سازمانهای مردم نهاد و رسانه ها به عنوان ناظران بر رعایت حقوق شهروندی، جایگاه و نقش ویژه ای در جامعه دارند. رسانه ها پیوند مردم با حکومتها، بازتاب دهنده دیدگاهها و خواستهای مردم در برابر دولتها و رکن چهارم دموکراسی بشمار می آیند. اثرگذاری سازمانهای سیاسی و مردم نهاد تنها در تصمیم گیری های نهادهای داخلی کشورها خلاصه نمی شود، بلکه همانگونه که دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارش به شورای امنیت بیان کرده: "امروزه حل و فصل مسائل بین المللی فقط در دست دولتها نیست، بلکه با مشارکت دولتها، سازمانهای بین المللی، سازمانهای مردم نهاد و بخش خصوصی فعال می بایست انجام گیرد. در جمهوری اسلامی، حزب های سیاسی آزادی فعالیت و ایفای نقش اجتماعی خود را ندارند؛ و با انجمن ها، کانون ها، اتحادیه ها و سازمانهای مردم نهاد برون از حاکمیت، به نام گروهک های غیرقانونی و محارب برخورد شده و بوسیله بازداشتهای گسترده و زندانهای درازمدت سرکوب می شوند. حتا جناحهای سیاسی درون حاکمیت هم چون اصلاح طلبان و غیره، اکنون دچار سرنوشت مشابهی هستند. سازمانهای مردم نهاد که در چارچوب جنبش های زنان، دانشجویان، معلمان، کارگران و غیره خواستار رفع تبعیض ها و دستیابی به حقوق شهروندی و صنفی خود بوده اند، از پیامد برخوردهای خشونت بار برکنار نبوده اند.

رسانه های کشور نیز دچار انگیزاسیون فکری و سیاسی بوده و بالاترین شمار توقیف ها را در جهان تجربه کرده و بسیاری از فعالان رسانه های مستقل و نیمه مستقل در بازداشتگاهها بسر می برند و با پیامدهای سنگین روبرو هستند بطوریکه ایران رتبه بزرگترین زندان روزنامه نگاران را کسب کرده است. اتهام های وارده به فعالان سیاسی، مدنی و رسانه ای نه تنها در تخلف فاحش قانونها و کنوانسیونهای بین المللی است که بر خلاف اصول همین قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز می باشد. عدم تناسب میان اتهام ها و مجازاتهای پیش بینی شده، بویژه وقتی که جرم مبتنی بر اصول کلی و متافیزیکی و درخور تعبیرها و خوانش های گوناگون می باشد، نشانه عزم حاکمیت به استقرار حکومت ترس به هر قیمت و پیامد می باشد.

آیا خیزش مردم در سال 1357 برای این سرانجام بود؟ که کشور در خشونت و فساد دولتی رتبه اول را بدست آورد و در مدارج علمی و ورزشی سقوط کنیم؟ که اقتصاد فروپاشد و خط فقر به پنج برابر افزایش یابد؟ که صنعت و کشاورزی کشور نابود شود و بازار کشورهای درجه سوم دنیا شویم؟ که در زندانی کردن و اعدام رتبه اول و در فرار مغزها و سرمایه ها نیز رتبه اول را کسب کنیم؟ که جزو کشورهای تروریست جهان بشمار آورده شویم؟ که یکی از بزرگترین تولید کنندگان نفت دنیا بزودی وارد کننده آن شود؟

با توجه به مطالب گفته شده و شرایط به شدت بحرانی و خطرناک حاکم بر کشور، جبهه ملی ایران، در حالیکه آماده انجام رسالت خود برای "نجات میهن" می باشد، نسبت به نکته های زیر به مسئولان حاکمیت هشدار می دهد:

1- جبهه ملی که همواره بر تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور تاکید داشته است، اقدامات در پیش گرفته شده را ایجاد خطر برای تمامیت ارضی کشور دانسته و نسبت به پیامدهای خطرناک آن برای آینده کشور دارد قویا هشدار می دهد.

2- رعایت حقوق شهروندی یک نیاز بنیادین برای ثبات، پویایی و توسعه هر جامعه است. همه شهروندان ایران بایستی بدون هرگونه تبعیض، بویژه تبعیض مذهبی و جنسیتی، کاملا برابر و از حقوق، امکانات و فرصت های یکسان بهره مند باشند.

3- در پرتو تحولات جهانی و تعهدات ایران نسبت به قانونهای بین المللی، و نیز مقتضییات روز جامعه ایران، پایبندی به بیانیه جهانی حقوق بشر و حکومت قانون ضرورتی گریزناپذیر است.

4- آزادیهای بنیادین بویژه انتخابات آزاد و شفاف، و رعایت اصول 23 تا 27 قانون اساسی، نخستین گام برای برونرفت از بحران، بدون خشونت و هرج و مرج اجتماعی، و در نتیجه حرکت بسوی توسعه اقتصادی پایدار، تامین رفاه همگانی، پیشرفت علمی و فرهنگی، و احراز جایگاه شایسته در نظام بین المللی و مشارکت موثر در تصمیم گیری های جهانی و منطقه ای بشمار می آید.

5- ستیزجویی بین المللی و بی اعتنایی به نگرانی های جامعه جهانی و عملکرد تحریک آمیز در چارچوب فعالیت های منع شده در زمینه هسته ای و آزمایش جنگ افزارهای فراپدافندی، پیامدی بجز آسیب رسانی به دارایی های کشور و جان هزاران هم میهن نخواهد داشت؛ و به هیچ وجه تضمین کننده بقای نظام نخواهد بود، بلکه آن را با سرانجامی ناخوشایند روبرو خواهد کرد.

6- با توجه به غیرقانونی بودن بیشتر بازداشتها و مغایرت اتهام ها با اصول قانون اساسی و عدم تناسب فاحش بین اقدامات متهمان و مجازاتهای سنگین پیش بینی شده درباره آنها، خردورزی و دوراندیشی ایجاب می نماید که حاکمیت دست از سیاست اعمال خشونت و ایجاد جو رعب و وحشت بردارد و با اجرای فوری خواستهای زیر، به تنش زدایی از جامعه ای آماده انفجار بپردازد:

آ - مجازات اعدام باید بکلی لغو گردد. افزون بر کشورهای دموکراتیک و پیشرفته جهان، برخی از کشورهای اسلامی هم مجازات اعدام را لغو نموده اند و برخی دیگر عملا آن را متوقف کرده اند.

ب – تمامی زندانیان سیاسی باید بی درنگ و بی قید و شرط آزاد شوند.

ج – آزادی رسانه های نوشتاری، شنیداری، دیداری و مجازی باید تامین گردد.

د – آزادی فعالیت حزبها، سازمانهای مردم نهاد و اتحادیه های صنفی باید رعایت شود.

ه – نسبت به جرائم انجام شده از سوی مسئولان و وابستگان دولتی نسبت به دانشجویان، شهروندان و بازداشت شدگان در حوادث اخیر باید رسیدگی عادلانه و قانویی صورت گیرد.



جبهه ملی ایران

12 فروردی 1389

Thursday, April 1, 2010

بیانیه ی سازمان دانش آموختگان جبهه ی ملی ایران



به نام خداوند جان و خرد


با فرا رسیدن بهار و نوروز باستانی، بسیاری از کوشندگان راه آزادی، دموکراسی و حقوق بشر همچنان در بند بسر می برند. از جمله این آزادگان دربند، هموند گرامی سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران، میلاد ابراهیمیان، است که به خاطر فعالیت های حقوق بشری در روز دوازدهم اسفند گذشته دستگیر و زندانی شده و هنوز در بند بسر می برد.
ما قویا" خواستار آزادی تمامی زندانیان وجدان و سیاسی-عقیدتی هستیم و آزادی فوری و بی قید و شرط میلاد ابراهیمیان، و همچنین پیمان عارف که بی دلیل به زندان تعزیری محکوم شده، را خواهانیم؛ و بار دیگر هشدار می دهیم که حاکمیت با نادیده انگاشتن واقعیت های جاری کشور و اعمال خشونت های توجیه ناپذیر، به ویژه به نسل جوان و دانشگاهی، فقط کشور را به سوی هرج و مرج هدایت کرده و پایان خود را شتاب می دهد.

سازمان دانش اموختگان جبهه ملی ایران
ششم فروردین ۱٣٨۹

Friday, March 19, 2010

نوروز فرخنده باد



نوروز زماني براي هم دلي و هم راهي تمامي ايرانيان



بابک مغازه اي

دبير انجمن ايران شناسي کهن دژ

همدان اسفند ماه 1388 خورشيدي
barayeiran@gmail.com

www.barayeiran.blogfa.com




همه با هم به نام ايران , به عشق ايران و براي ايران در اين گاه شادماني و همدلي و با تکيه بر اين محور اتحاد در پاسداشت پر اهميت ترين جشن ايرانيان براي ساختن ايراني شاد و آباد هم صدا شده و به سرور مي نشينيم چرا که اين مناسبت به دلايل بسياري داراي اهميت ويژه اي نزد ايرانيان است که ذکر برخي از آنها خالي از لطف نيست

1) نوروز تنها جشني است که در بيش از سه هزار سال تقريبا به صورتي دائمي توسط ايرانيان برگزار مي شود

2) تاريخ برگزاري اين جشن درتمام دورانها و نزد تمامي افراد زماني مشخص و يکسان بوده و هست در صورتي که برخي ديگر از جشنهاي ملي ايران گاه در مناطق مختلف و يا نزد افراد و گروه هاي گوناگون در تاريخهاي مختلفي برگزار مي گردد

3) نوروز را به راستي مي توان ديرينه ترين جشن آغاز سال نو در بين تمامي ملل و مذاهب دانست که همچنان نيز برگزار مي گردد

4) جشن نوروز را تنها جشني مي توان دانست که با وجود برگزاري آن در چندين هزاره متمادي کمترين تغييرات و اضافات را داشته و همچنان با اندک تغييراتي به صورت کهن خود برگزار مي گردد

5) نوروز تنها جشن ايراني است که تمامي باشندگان ايران با هر مرام , مسلک , دين , آيين , قوميت , نژاد وابستگي سياسي , گروهي و ائدولوژيکي آن را بر گزار مي کنند

6) نوروز تنها جشني است که تقريبا اکثريت حکومتها در برگزاري آن کوشيده اند و حتي بسياري از حکومتهاي مذهبي در ايران نيز در برگزاري عمومي آن نقش داشته و يا حداقل برپايي مردمي آن جلوگيري ننموده اند

7) نوروز تنها جشني است که در تمامي نقاط ايران با حداقل تفاوت و تقريبا به شکلي واحد برگزار مي شود

8) نوروز تنها جشن ايراني است که تمامي ايراني تباران در سرتاسر جهان حتي اگر در کشورهايي سکونت داشته باشند که آغاز سال نو در آن کشورها به مبدا ديگري وابسته باشد , خود را مکلف به برگزاري آيين نياکان خود مي دانند

9) نوروز را تنها جشن کهن با ريشه در نياخاک ايران زمين مي توان دانست که برخي ملل غير ايراني به دلايل فرهنگي و تاريخي در دوره هاي مختلف و حتي در دوران حاضر آن را برگزار نموده اند

10) نوروز تنها مناسبت ملي است که در آن تمامي افراد خانواده از پير و جوان و حتي با وجود کسالت و ناتواني جسمي به صورتي يکپارچه و هم زمان در برگزاري آن کوشا هستند

11) يکي ديگر از نکات ويژه اين جشن در اين است که تمامي مردم در برگزاري اين جشن داراي هدفي مشترک مي باشند

12) نوروز را مي توان به عنوان مهمترين عامل پيوند تمامي ايرانيان در سرتاسر جهان به حساب آورد

13) در برگزاري اين جشن بسياري از نمادهاي نيکو و ارزشمند ايراني که حاصل تمدن غني و چندين هزار ساله ايران زمين بوده و ياد آور آرزوهاي نيک ايرانيان براي سالي پر بار مي باشد به کار گرفته مي شود

14) اين جشن تنها جشني است که علاوه بر داشتن ريشه عميق فرهنگي , ارتباط تنگاتنگي با فعاليتهاي اقتصادي جامعه داشته که اين موضوع به نوبه خود سبب توجه هر چه بيشتر عمومي به آن گرديده است

15) و در آخر نوروز باستاني تنها جشني است که در زماني مشخص تمامي باشندگان ايران اعم از غني و فقير را با ظاهري آراسته , کاشانه اي پاکيزه و چهره اي گشاده و خندان در کنار آناني که دوستشان مي دارند گرد مي آورد و به آنان مي آموزد که براي لحظه اي هم که شده دشمني , خشم و کينه را کنار گذاشته و قلب خود را مملو از محبت , عشق و وطن دوستي کنند

با کمي تامل بيشتر مي توان موارد بسياري را به مطالب ذکر شده در بالا افزود اما آنچه بيش از همه اهميت دارد اين است که بنا بر تمامي اين دلايل نوروز به عنوان ديرينه ترين , بزرگترين و پر اهميت ترين کنش مشترک تمامي ايرانيان فارغ از هرگونه تعلقات شخصي و يا گروهي شان و به منزله ستون استوار اتحاد ملي تمامي شهروندان ايران و محور ارزشمند همدلي باشندگان ايران فرهنگي بزرگ مي بايد به نيکويي پاسداشته شود و تمامي ما ايران دوستان نيز هر سال و به ويژه امسال که اين مناسبت ملي به ثبتي جهاني نيز رسيده است بيش از پيش در هر چه باشکوه تر برپا داشتن آن کوشا باشيم

پس همه با هم براي نوروز خويش به پيش

با آرزوي سالي پر از آبادي , سرفرازي , شادي و سرور براي ايران و ايراني و يک دلي تمامي هم وطنان در سرتاسر کره خاکي که مي تواند حقيقتا سرآغاز روزي نو براي فرداي سرزمينمان باشد



Thursday, March 18, 2010

سخنرانی دکتر هوشنگ کشاورز صدر در جلسه بزرگداشت دکتر مصدق





مردی که باید از نو شناخت/علی اصغر حاج سید جوادی

فلسفه اندیشه سیاسی اجتماعی دکتر مصدق

صحبت از جای پای اندیشه اخلاقی دکتر مصدق در نسل های پس از او و جای پای اندیشه سیاسی او در تاریخ ایران است. در توصیف اوست از زبان فردوسی که خردمند بود و بیدار و روش روان. و ادای دین به مردی است که زندگی را فدا کرد تا حقیقت ناب را از اسارت واقعیت آلوده نجات دهد. در هر کجا و در هر زمان و و در هر اجتماع و در هر مکان وظیفهء هر ایرانی است در تلاش برای رهایی از زندان واقعیت زندگی در فضای حقیقت بی سرانجام، داستان مردی است که زندگی را فدا کرد تا به حقیقت بی سرانجام هویت بخشد. او به جنگ واقعیت رفت و به حقانیت مردم ایران هویت بخشید.


روایتی از فلسفه تاریخ و اندیشه تاریخی نقل می کنند که وقتی اکثریت جامعه برای درک حقیقت و خروج از واقعیت آماده نیست قیام یک یا چند نفر به نیت جهاندن آن ملت از مرحله ناپیموده تاریخی، اگر به شکست واقعیت نیانجامد به پیروزی حقیقت هم نخواهد رسید.
بطور مثال کوشش مردانی نظیر میرزا تقی خان امیر کبیر یا میرزا حسین خان سپهسالار را مطرح میکنند که خیالات و آرزوهای آنان برای گشودن راه پیشرفت در دوران ناصرالدین شاه، نه اینکه راه پیشرفت و ترقی جامعه را نگشود بلکه حلقه استبداد و فساد و خشونت را تنگ تر کرد. آنها به تحقق نوعی از حقیقت کمر بستند گر چه واقعیت موجود بر تلاش آنها چیره شد اما چگونه شد که سرانجام، راه استبداد ناصرالدین شاهی ده سال بعد به صدور فرمان مشروطیت منجر شد؟ در اینجا، در برخورد با شخصیت دکتر مصدق و در انطباق وضع و سرنوشت او، با این روایت از فلسفه تاریخ، نگاه ما اول به بینش و منش شخصیت اوست که در سرنوشت و طبیعت او اعم از ارثی یا اکتسابی، به اصول و موازینی از خلقیات و ادراکات متعین میشود. و دیگری اثر و رسوب این شخصیت و منش و بینش دکتر مصدق در نتایجی است که در سیر حوادث و وقایع پس از او در جامعه ما به بار می نشیند و واقعیتها را در مینوردد. دکتر مصدق با تمام معایب و نقائصی که بله درست و یا به غرض بر او میگیرند – و هیچ انسانی از نظر شدت و ضعف از این نقائص برکنار نیست – از فساد در همه ابعاد مادی و معنوی آن مبرا بود. به عبارت دیگر دانش برجسته با منش والای او در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی او توامان بود. این خصلت ها حقیقت وجودی و ذاتی هستی او را تشکیل میداد، که در مسیر اجتماعی او، با واقعیتهای مسلط بر فرهنگ سنتی جامعه هم آهنگ نبود. از این جهت، کارنامه زندگی اجتماعی او را از اواخر دوران قاجار و انتصاب او به استیفای خراسان در زمان مظفرالدین شاه تا مرگ او در 14 اسفند 1345 میتوان در مبارزه با واقعیتهای مسلط بر تمامی فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه چه در سطح صاحبان قدرت و چه در اقشار مختلف مملکت مشاهده کرد.


کارنامه این مبارزه تمامی مقامات و مناصبی که او در این دوران تصدی کرده است، از استیفای خراسان تا دوران های مختلف وزارت و وکالت و حکومت ایالات و سرانجام دوران زندان و تبعید رضاشاهی و دوسال و چند ماهه نخست وزیری و به دنبال آن محاکمه و زندان و تبعید او را در بر میگیرد. که در اینجا قصد بازگو کردن جزئیات و کیفیات این مبارزه نیست که خود مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.


بحث من در اینجا صحبت از منش و بینش دکتر مصدق است که وی را در جمع از تمامی رجال دورانهای معاصر ایران متمایز میکند که در دو بند خلاصه میشود.


بند اول این است که دکتر مصدق در تمامی دوران عمر اجتماعی سیاسی خود، هرگز از شنا کردن در مرداب عفونت بار اواخر سلطنت قاجار و اوائل سلطنت رضاشاه و هم چنین در بخشی از دوران پس از زندان و تبعید خانگی رضا شاه و محمد رضا شاه نهراسید. یعنی با اتکا به شجاعت اخلاقی و وجدان ذاتی خود، هر دعوتی را برای خدمت به مملکت و مردم ایران، بر خلاف عوام فریبان منزه طلب و مرعوبان قدرت استبدادی پذیرفت. انگیزه ذاتی او برای خدمت متکی به نفس و بی اعتنا به هرگونه تهمت و طنز و افترا، از سوی بد اندیشان و دشمنان فضیلت بود.


در حقیقت هیچ مقامی را دکتر مصدق بدون مبارزه با حریفان طرفدار "ادامه وضع موجود" طرفداران فساد و چاپلوسان و متجاوزان به حقوق مردم سپری نکرد.


بند دوم و آنجا که با درگیری با واقیعتهای مسلط، راه پیشرفت او در مبارزه با بی قانونی و خروج از وضع موجود مسدود میشد. هرگز با توجه به مراعات هر مصلحتی، با واقعیت مسلط بر حقیقت مورد اعتقاد خود به معامله و مجادله نمی نشست.


مهمترین و پرسر و صدا ترین گامی که دکتر مصدق در جهت تثبیت شخصیت ممتاز اخلاقی خود در تاریخ پر ماجرای وطن ما و در جنگ حقیقت با واقعیتهای کمرشکن مسلط بر جامعه خود برداشت در دو داستان مخالفت او با سلطنت رضاخان سردار سپه در سال 1304 شمسی و ماجرای نخست وزیری او و ملی شدن صنعت نفت خلاصه میشود.


در ماجرای نخست مصدق با آنکه از عاقبت مخالفت خود در مجلسی که مرکب از وکلای مرعوب از قدرت سردار سپه و یا مجذوب و امیدوار به الطاف او بود، به همان قولی که در جلسه مشورتی با مستوفی الممالک و مشیرالدوله و موتمن الملک به خاطر تردید و خودداری آنها در شرکت در جلسهء سرنوشت ساز تاریخی داده بود عمل کرد که آنجا گفته بود آقایان به توپچی یک عمر حقوق میدهند که یک روز توپ درکند. دکتر مصدق با شناخت واقعیت مسلط بر جلسه و فضای بیرون از جلسه که از قبل با تبانی و توطئه طرفداران امپراطوری انگلیس و مزدوران بساط سردارسپه رئیس الوزرا تعبیه شده بود بدون لحظه ای تامل و تردید با مخالفت با سلطنت سردار سپه که به نتیجه ای جز بطلان مشروطیت و استقرار استبداد مطلقه نمیرسید به جنگ واقعیت رفت و بر سرنوشتی گرفتار شد که در تواریخ آن دوران مطالعه میشود.


اما در ماجرای دوم یا ماجرای ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری دکتر مصدق. دکتر مصدق در نقش شخصیت در تاریخ با تکیه بر دانش و بینش خود، در فضائی گام برمیداشت که اسطوره عبور رستم از هفت خوان الحلاک دیو و یا هفت مهلکه مبارزهء حقیقت رستمی با واقعیت الحاکی را از زبان فردوسی زنده میکند. داستان نخست وزیری و تلاش او در مبارزه برای تهیه و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از نفوذ و دخالت امپراطوری انگلیس است که با تمام قدرت در پشت شرکت نفت ایران و انگلیس یا در واقع بریتیش پترولیوم ایستاده بود.


دکتر مصدق با اراده و آگاهی عمیق خود به سیاست های مسلط بر روابط و مناسبات بین المللی و بر مواضع ناهنجار فرهنگ اجتماعی و سیاسی جامعه خود، در راهی گام برداشته بود که به عقیده یکی از معدود روشن بینترین و خردمندترین مردان سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ما یعنی شادروان خلیل ملکی به جهنم ختم میشد. آنجا که ملکی در ملاقات با دکتر مصدق و خطاب به او گفته بود " آقای دکتر مصدق شما به سوی جهنم میروید. اما ما تا جهنم بدنبال شما هستیم". گو اینکه ملکی نیز بخاطر ایمان دیرینه خود به حقیقت و نفرت از واقعیت مسلط نظیر دکتر مصدق با رفتن به درون جهنم پس از کودتای آمریکائی انگلیسی و درباری سر از زندان فلک الافلاک در آورد و سپس سالی چند پس از آن بار دیگر با تلاش برای رساندن صدای حقیقت در فضای تاریک واقعیت نفس گیر پس از کودتای 28 مرداد 1332 کارش به زندان استبداد محمد رضا شاه کشید اما اگر او بجای دکتر مصدق رسالت نبرد با واقعیت یا لغو امتیاز بیگانه و راه استقرار حاکمیت مردم را با قبول مسئولیت نخست وزیری به گردن میگرفت آیا در همان راهی که دکتر مصدق رفته بود گام برنمیداشت؟ در اینجا بیمناسبت نیست به نکته ای از یک سند از هزاران سند مربوط به موضعگیری امپراطوری انگلیس در برابر دولت دکتر مصدق و خلع ید از شرکت غاصب انگلیسی نفت ایران اشاره کنم و آن گزارش محرمانه امانوئل شین ول وزیر دفاع حکومت کارگری انگلیس به نخست وزیر است به تاریخ تیرماه 1330 ژوئیه 1951 بدین عبارت که "اگر به ایران اجازه داده شود که در این مبارزه پیروز شود، مصر و دیگر کشورهای خاورمیانه هم به پیروی از آن تشویق خواهند شد، اقدام بعدی ممکن است ملی کردن کانال سوئز باشد." که ملی شد.


برنامه دولت دکتر مصدق در دو ماده خلاصه میشد که گوهر حقیقت طلبی او در مبارزه با واقعیت استعمار بیگانه و استبداد سلطنت است. اول استیفای حقوق مردم ایران از منابع و ذخایر غارت شده مملکت به وسیله بیگانگان و دوم اصلاح قانون انتخابات. تامل کنیم لحظه ای در مقایسه بین دو مفهوم "استیفای حقوق مردم ایران" و ضرورت واژه "مبارزه" در گزارش وزیر دفاع انگلیس.


این دو ماده و تحقق آن در حقیقت در ذات خود اساس و پایه استقلال و آزادی و حاکمیت مردمسالاری را در ایران تضمین میکرد. زیرا در یکی راه غارت منابع طبیعی کشور به نفع بیگانگان و امکان نفوذ و دخالت و تخریب مبانی استقلال و ترقی مملکت در سیاست داخلی کشور بسته میشد و در دیگری اصل حاکمیت مردمی با خلاصی قوه مقننه از نفوذ دربار و حضور دستنشاندگان سفارتخانه های مستعمره چی در کرسی های نمایندگان مجلس شورای ملی به تثبیت میرسید.


در این دو ماده میدان نبرد تاریخی و سرنوشت ساز دکتر مصدق برای پیروزی حقیقت یعنی آزادی و دمکراسی بر واقعیت یعنی حقوق پایمال شده مردم ایران در پیوند شوم استبداد خودکامه نظام سیاسی کشور با استعمار غارتگر بیگانه گشوده میشد.


جنگ داود و جالوت، جنگ حق و باطل، جنگ آزادی و اسارت، جنگ فضیلت و رذالت است. این نبرد حماسه زندگی مردی است که هدفش قبل از امید به پیروزی در مبارزه ای نابرابر با امپراطوری انگلیس و غولهای کمین کرده در بیشه تاریک واقعیت ایران، حاکم بر فرهنگ دیرینه سال زورپذیری و خرافه گرستی و منجی گرائی جامعه، با هدف شکستن طلسم تنیده در ریشه های تاریخی عقب ماندگی و فقارت فرهنگی و نابالغی اجتماعی بود.


دکتر مصدق از جمله معدود نخبگانی بود که با تکیه بر دانش اکتسابی و بینش ذاتی خود، بدون پشت کردن به سنتهای خردگرایانه تاریخی ایران و با شناخت دقیق تاریکی ها و روشنایی های آن، با ثمرات و همچنین با آفات تمدن عصر روشنگرائی اروپا هم مخصوصا در آنجاهائی که این فرهنگ در چهره جذاب مدنیت به ابزار و وسایل نفوذ و دخالت مبلغان دروغین تمدن به استعمارگران بیرحم ملت های بیدفاع تبدیل می شود، شناختی عمیق داشت.


در نتیجه این دو ماده که از سوی دکتر مصدق نخست وزیر به عنوان برنامه دولت خود به مجلس شورای ملی تسلیم شد آتشی بود که بدست او در خیمه واقعیت حاکم بر نظام خودکامه سیاسی ایران و منافع حال و آینده امپراطوریهای جنوب و شمال و آنسوی اقیانوسها در ایران و کلیه سرزمینهای نفت خیز شرق سوئز و آسیای میانه تا سواحل خزر و سواحل شرقی دریای سیاه انداخته شد. وقایع و حوادث پس از این حریق عاقبت سوز را با دهها کتاب و صدها گزارش های مخفی و علنی داخلی و خارجی، آن دوران فراموش نشدنی این است که دکتر مصدق علاوه بر تمام نارسائی وسایل و امکاناتی که میبایست در پیشبرد و تحکیم جبهه نبرد در پشت سر او و دولت او بایستد، در کارزار نبرد برای تحقق عملی برنامه خود تنها با یک حریف یعنی با امپراطوری انگلیس در آغاز و پس از آن با آمریکا رو در رو نبود، اما در صحنه نبرد بین آزادی و اسارت نیروهائی بودند که بطور مستقیم علت وجودیشان در صحنه سیاست مملکت با تحقق دو ماده کذائی به نفع آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی مردم ایران از بین میرفت. این نیروها در صحنه نبرد واقعیتهای ضد آزادی و استقلال و مردمسالاری و عدالت اجتماعی مردم ایران به ترتیب ورود به صحنه عبارت بودند:


اول واقعیت. شاه و درباریان و سران ارتش و پلیس و کلیه حاشیه نشینان و خوشه چینان دستگاه طفیلی دربار.


دوم واقعیت. مالکان بزرگ و بازماندگان و متصدیان و مدیران دوران رضا شاهی که همچنان صندلی وکالت و وزارت و مقامات دولتی را به عنوان تیول مادام العمر در انحصار خود میداشتند.


سوم واقعیت. پدر خوانده های خارج و داخل مجلس شورای ملی و رجال حاشیه نشین و منتظر الوزرا و منتظر الوکاله ها که بند نافشان به سفارت امپراطوری و شرکت نفت به اصطلاح ایران و انگلیس و یا در واقع بریتشی پترولیوم بسته شده بود.


چهارم واقعیت. مراجع مذهبی و مسند نشینان منابر و مساجد و حوزه ها با استثناهایی نادر که پس از اشغال نظامی ایران در شهریور 1320 پایشان از زاویه حوزه های مذهبی به میدان سیاست کشیده شد و با تکیه بر ایمان ساده لوحانه توده ها در تبلیغ و گسترش بساط عزاداری و مراسم و اعیاد مذهبی و تحکیم شعائر اسلامی و آموزش شرعیات در مدارس عمومی به کمک نظام پادشاهی به سنت پیوند دیرینه که دین و دولت قرین یکدیگرند در تقویت مایه های فرهنگی تحمیق عوام خدماتی شایسته میکردند، و آنچنان در این زمینه براه افراط افتاده بودند که حتی مرجع مذهبی با نفوذی نظیر آقای بروجردی را نیز به بیان صریح واقعیتی وادار کردند که یادآوریش در اینجا به نقل از خاطرات امام موسی صدر که منتخب آقای بروجردی برای رهبری شیعیان لبنان شده بود خالی از عبرت نیست. شادروان امام موسی صدر در یادآوری از یکی از خاطرات خود میگوید در یکی از روزهای بهار سال 1331 گروهی از طلبه های جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیت الله بروجردی دیدار کنند. این گروه که در راس آن نواب صفوی رهبر جمعیت افراطی فدائیان اسلام قرار داشت، با ادعای فعالیت و تبلیغ برای تاسیس حکومت اسلامی در صحن مسجد فیضیه قم هیاهو و جنجالی بر پا کرده بود که در نتیجه بروجردی که به قصد دیدار او به قم رفته بودند از پذیرفتن نواب صفوی و همراهانش خودداری کرد، از پدرم شنیدم که چند روز بعد که به همراه نزدیکان بروجردی در محضر او بودیم یکی از اصحاب که خود از مدرسین حوزه بود، علت خودداری بروجردی از پذیرفتن نواب صفوی و طلبه ها و پیروانش را پرسید و گفت چرا این افراد که خواهان حکومت اسلامی هستند را نپذیرفتید؟ بروجردی پاسخ داد: این آقایان میخواهند شاه را بردارند و امثال شما را به جای او بگذارند، یکی دیگر از اصحاب مجلس که خود از فقهای برجسته بود گفت: مگر چه اشکالی دارد؟ مرجع بزرگ تشیع میگوید: اشکال بزرگ این امر در این است که شاه با اسلحه و توپ و تفنگ به جان مردم می افتد، با این اسلحه میشود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می اندازید با این اسلحه نمی توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته میشود." و بودیم و دیدیم که خمینی چگونه از برکت استبداد شاه اول دین وایمان مردم را به بازی گرفت و سپس با چماق و گلوله آزادی و حاکمیت آنها را.


پنجم واقعیت. حزب توده که طرفدار زحمتکشان در قالب ایدئولوژی کمونیستی بود. این حزب از آغاز تاسیس خود پس از شهریور 1320 و اشغال نظامی ایران به وسیله ارتش روس و انگلیس حرکت آزاد اندیشه و تحرک و رشد تفکر روشنفکری و نقد عقلانی جامعه آزاد شده از نظام خفقان پلیسی رضاشاهی را در چارچوب ایدئولوژی و سازمان خود که خط سیرش به دروازه مسکو ختم میشد به انحصار و مصادره خود کشید، و در نتیجه اندیشه چپ و معیار چپ به معنای اعم کلمه، یعنی مخالفت با استبداد خودکامگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و دشمنی با استعمار و استثمار بیگانه و تلاش برای استقرارعدالت و مساوات حقوق انسانی در معیارهای ارژشی حزب توده، به تخت خواب پروکرست شباهت پیدا کرد. پروکرست در اساطیر یونانی راهزنی بود که مسافران را به کلبه خود دعوت میکرد و آنها را بر تخت خواب خود دراز میکرد، و اگر مسافر بینوا قدش کوتاهتر از تخت بود، آنقدر تنه اش را میکشید تا جان از بدنش میرفت و اگر قد مسافر بلندتر بود، سر و ته آن را قطع میکرد تا به اندازه تخت میزان شود. شگفت انگیز است که در تفکر حزب توده و در انعکاس این تفکر در نشریات و مطبوعات آن حزب دکتر مصدق خود یکی از شاخص ترین مصادیق اینگونه تفکر پروکرستی حزب توده بود که بطور مستقیم نفع دوجانبه اش نصیب سیاست انگلیس و آمریکا از سوئی و اتحاد جماهیر شوروی از سوی دیگر میرسد، که رسید. به این صورت که اگر در نشریات ارگان و مطبوعات وابسته به حزب توده در سالهای اواخر 1320 و اوائل 1330 یعنی تا کودتای 28 مرداد 1332 مراجعه کنید، ملاحظه میکنید آنجا که دکتر مصدق در مجلس شورای ملی با اعتبار نامه سیدضیاالدین طباطبائی، آلت فعل سیاست امپراطوری انگلیس و طرفدار پهلوی، مخالفت میکند در مقاله ها و سرمقاله های مطبوعات حزب توده دکتر مصدق به پدر ملت ایران و صدای آزادیخواهای و حق طلبی ملت ایران ملقب میشود، اما آنجائی که دکتر مصدق از ماموریت کافتارازه معاون وزارت امورخارجه روسیه شوروی در سفر به ایران برای مذاکره در زمینه کسب امتیاز اکتشاف و استخراج نفت شمال در مجلس شورای ملی مخالفت میکند و نه تنها اعطای امتیازهای تازه، بلکه لغو همه امتیازهای چپاولگرانه کنونی را نیز خواستار میشود، در مطبوعات و نشریات ارگان و وابسته حرب توده به پیرمرد خرفت کهنه پرست مرتجع تبدیل و آنجائی که کارشکنی های مستمر سیاست امپراطوری با آمدن چرچیل و ایدن به مسند نخست وزیری وزارت خارجه انگلیس و کشیدن پای آمریکا پس از انتخاب ژنرال ایزنهاور به ریاست جمهوری همه راههای دیپلماتیک و سیاسی برای حل اختلافات ادعائی شرکت نفت مسدود و به بازیهای پشت پرده برای تدارک کودتا و سقوط دولت دکتر مصدق تغییر جهت میدهد، دکتر مصدق مرتبه و درجه اش در مطبوعات و نشریات حزب توده از پیرمرد خرفت و مرتجع به سگ زنجیری استعمار ارتقا می یابد. آنجائی که احسان طبری نظریه پرداز و فیلسوف اجتماعی حزب توده به جای حمایت از لایحه قانونی لغو امتیاز تحمیلی غارت نفت جنوب به دست انگلیس در نوشته خود مصلحت ایران را در این تشخیص میدهد که برعکس باید با اعطا امتیاز نفت شمال به شوروی، ایران بجای سیاست موازنه منفی سیاست موازنه مثبت را اتخاذ کند. یعنی نه تنها دست انگلیس را در جنوب ایران قطع کند بلکه باید پای روسیه را هم به شمال ایران باز کرد. دکتر مصدق خود جواب پیشنهاد مغرضانه طبری را که منعکس کنندهء طرفداری علنی از منافع شوروی و اظهار لطف به امپراطوری انگلیس بود میدهد و در توجیه مخالفت خود با ماموریت کافتارازه میگوید: "چنانچه کافتارزاده موفق شده بود امتیاز نفت شمال را بدست آورد، نفع مشترک دو همسایه شمال و جنوب در معادن نفت ایران سبب میشد که ملت ایران نتواند هیچوقت دم از آزادی و استقلال بزند و این یکی از مواردی بود که ما با سیاست انگلیس وجه اشتراک و وجه افتراق داشتیم. وجه اشتراکمان این بود که دولت اتحاد جماهیر شوروی از معادن نفت شمال استفاده نکند و روی همین اصل طرح پیشنهادی من در مجلس که اکثریت قریب به اتفاق نمایندگانش هواخواه انگلیس بود با آن سرعت گذشت. (این طرح پیشنهادی عبارت از ممنوعیت مطلق دولتهای ایران به دادن هرگونه امتیاز و انعقاد هرگونه قرارداد در جهت اعطای امتیاز به بیگانگان برای بهرهبرداری از منابع طبیعی ایران بود). و اما وجه افتراق ما، دولت انگلیس میخواست روزی از معادن نفت شمال هم استفاده کند ولی ما میخواستیم روزی بیاید که ملت ایران از تمام معادن نفت منحصرآ خود استفاده کند و هیچ دولتی نتواند برای ادامه استفاده از نفت آزادی و استقلال ما را دستخوش اغراض خود قرار دهد. و آن روز همان روز جلسه ای بود که قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور از تصویب مجلسین گذشت". به نقل از کتاب خاطرات و تاملات مصدق.


ششم واقعیت. فرصت طلبان و نان به نرخ روز خوران و کارشناسان حرفه ای کیش باد، آنان که مراقب هستند که باد قدرت به کدام سو میشوزد تا به سهولت از دوستی به دشمنی و از دشمنی به دوستی تغییر جهت دهند و به آسانی از اردوی طرفداران آزادی و استقلال به اردوی دشمنان آزادی و استقلال نقل مکان کنند. که بودند و کردند و چه بسا که همچنان هستند و خواهند کرد.


هفتم واقعیت. عقب ماندگی و ضعف و فقر مفرط اندیشه انتقادی و فرهنگ تساهل و بردباری در جامعه ای که در مثلث سه قدرت ویرانگر استبداد مطلقه و شریعت قشری و استعمار بیگانه به زندان افتاده و در نتیجه از رشد و بلوغ عقلانیت و خردگرائی و تربیت اجتماعی و سیاسی در نهادها و بنیادهای تامین کننده آزادی و امنیت محروم مانده است. این خود اهم از همه واقعیتهاست زیرا در اکثریت، جامعه مقهور و معتاد به فرهنگ چندین صد ساله زورپذیری و منجی پرستی بود. و این که آیا همچنان هست و این که آیا همچنان خواهد بود؟ پرسشی است که پاسخ آن را باید از مسیر و از سرانجام خیزش کنونی مردم ایران طلب کرد. که اکنون به همت پایمردی دلیرانه خود از نقطه بازگشت به گذشته، گذشته است.


دکتر مصدق با دو ماده دولت خود تحقق دو ضرورتی را هدف قرار داده بود که موجودیت هر یک از این هفت واقعیت مسلط بر جامعه را به نسبت وضع و حال آنها به خطر می انداخت. زیرا هیچیک از این واقعیتها به استثنای واقعیت هفتم که بار همه عوارض شوم آن شش دیگر را بر دوش میکشید از زاویه منافع خود با حاکمیت مردم و استقرار نظام مردمسالاری موافق نبودند.






و اما موضوع دوم، یا جای پای دکتر مصدق پس از کودتا


از مطالعه جریانات آن سالها در صحنه دولتها و مجالس پس از شهریور 1320 و مخصوصا از دوران لوایحی که دولتهای ضعیف برای تمدید قرارداد اسارت بار امتیاز نفت جنوب با اندکی دستکاری برای حفظ ظاهر به نفع ادامه چپاول کمپانی انگلیس به مجلس شورای ملی عرضه میکردند، با نقش شخصیت و وزنه سنگین سیاسی دکتر مصدق در مقابله با توطئه هایی که طبقه حاکمه ایران و بازماندگان و دست پروردگان دوران رضاشاهی چه در دولتها و چه در مجلس برای استمرار منافع انگلیس و استحکام قدرت خود تعبیه کرده بودند آشنا میشویم. و به آنجا میرسیم که پیشنهاد قبول نخست وزیری به دکتر مصدق از طرف یکی از سرسپردگان با نفوذ سفارت انگلیس و طرفداران سلطنت در مجلس شورای ملی یعنی جمال امامی خود از اساس هدیه مسموم یا حربه ای دولبه بود که اگر دکتر مصدق قبول نمی کرد در واقع به فرار او از زیر بار مسئولیت برای خدمت به مردم و مملکت تلقی میشد و اگر قبول میکرد با شکست در جبهه نبرد برای تحقق عملی طرح ملی شدن صنعت نفت نه فقط وجاهت و محبوبیت ملی خود را از دست میداد، بلکه برای همیشه از صحنه سیاست مملکت خارج میشد. اما جمال امامی اگر به سابقه ای که دکتر مصدق در مجلس پنجم شورای ملی در مخالفت با سلطنت رضاخان سردارسپه در صفحات تاریخ بر جای گذاشته بود رجوع میکرد به این نتیجه میرسید که دکتر مصدق نه فقط پیشنهاد او را برای قبول مقام نخست وزیری میپذیرفت بلکه از این پیشنهاد برای گشودن جبهه نبرد سرنوشت ساز بین حقیقت پاک رهائی و واقعیت ناپاک اسارت با اعتقاد به جنگ نابرابر بی چشمداشت به پیروزی استقبال میکرد. زیرا نه طالب قدرت بدون هدف بود و نه بی اطلاع از مهلکه گردابها.


و اگرجمال امامی نظیر همه تاریک اندیشان خدمتگزار نظام های خودکامه کتاب سیمای شجاعان اثر جان اف کندی رئیس جمهوری فقید آمریکا را خوانده بود به این نتیجه میرسید که در صحنه تاریخ نادره مردانی هستند که با شنا کردن بر خلاف جریان آب نه به عاقبت سرنوشت خود در مبارزه اجتماعی، بلکه بر حقیقتی که باید دیر یا زود بر واقعیت آلوده مسلط بر جامعه چیره شود فکر میکنند. کندی با ذکر مثال های متعدد خود در آخرین نمونه در ارائه سیمای شجاعان سناتور تافت، سناتور با نفوذ و مقتدر حزب جمهوریخواه را معرفی میکند که در انتخابات پس از پایان دوره روزولت، پیروزیش برای احراز مقام ریاست جمهوری آمریکا مسلم بود، اما نزدیک شدن تاریخ انتخابات مقارن با تشکیل دادگاه نورنبرگ و محاکمه سران شکست خورده آلمان نازی به وسیله قضات دول متفق بود. سناتور تافت بدون توجه به رسوائی ها و جنایات رژیم نازی و تجاوز و اشغال کشورهای اروپا و اسارت میلیونها یهودی و اثرات خشم و نفرت آن در افکار عمومی آمریکا، محاکمه سران یک دولت مغلوب را در دادگاهی که از سوی دول غالب تشکیل میشود بر خلاف عدالت و منطق حقوقی دانست و نتایج ناشی از این محاکمه را مورد انتقاد قرار داد، این انتقاد اگر چه طومار موفقیت سناتور تافت را در گردباد واقعیتها انتخابات ریاست جمهوری و در سرنوشت سیاسی او در هم پیچید، اما چهره تاریخی او را به عنوان مردی که با شجاعت و ایمان خود به حقیقت به جنگ نابرابر با واقعیتها شتافت و به نتایج آنی مصلحت خود پشت پا زد در فهرست سیمای شجاعان تاریخ آمریکا به ثبت رساند.


در اینجاست که آسیب شناسان وطنی و تحلیل گرانی که میدان دیدشان از نوک بینی شان تجاوز نمیکند، کودتای 28 مرداد 1332 آمریکائی و انگلیسی و درباری را علیه جنبش آزادیخواهی ضد استبدادی و ضد استعماری ملت ایران به رهبری دکتر مصدق به دروغ قیام ملی و یا در واقع قیام ملت بر علیه منافع ملت معرفی میکنند و دکتر مصدق را با غرق کردن در انواع خطاها و اشتباهات حقوقی و حقیقی جعلی به خرابکاری در پیشرفت مذاکرات و عامل تخریب پایه های نظام شاهنشاهی و همگامی با حزب توده متهم میکنند. در اینگونه نگاه مغرضانه به دکتر مصدق و سراسر تلاش تاریخی او در جبهه نبرد برای تبدیل واقعیت پیوند دیرینه دین و دولت با استعمار بیگانه به حقیقت آزادی و استقلال ملت ایران نیتی جز استتار عواقب ناشی از کودتای 28 مرداد 1332 وجود ندارد. نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق با کودتا سرکوب شد، زیرا دکتر مصدق با هر پیشنهادی که میخواستند شرکت غاصب بیرون شده از در را بار دیگر از پنجره وارد کنند، سازش نمیکرد. او طلسم حضور و نفوذ تحمیلی و فریبکارانه بیگانه غارتگر را که از سوی فروشنگان استقلال و آزادی مردم ایران به زور قانون و قرارداد به ملت ایران تحمیل شده بود شکسته بود، ایستادگی و مقاومت دکتر مصدق برای ریشه کنی نفوذ بیگانه آنچنان بود که تدارک و اجرای توطئه کودتا را بر علیه خود که فاعل آزادی و استقلال ملت ایران بود به آمریکا و انگلیس و شاه تحمیل کرد. این همان کودتای سالهای 1950 بود که پنجاه و اندی سال بعد در سالهای 1990 و 2000 خانم آلبرایت و کلینتون وزیر خارجه رئیس جمهور آمریکا و اوباما رئیس جمهور کنونی آمریکا از تحمیل آن به ملت ایران و عواقب تلخ آن تحمیل که دامنگیر آنها شده بود اظهار تاسف و پشیمانی کردند. اما شاه با همدستی در کودتا بر علیه آزادی و استقلال ملت ایران، و بر قراری استبداد مطلقه نه فقط با دستهای آلوده به فساد و خفقان خود نطفه انقلاب 1357 را در جریان کودتای 1332 بست، بلکه بخاطر جهالت و نادانی ذاتی و افزایش روزافزون غرور و نخوت قدر قدرتی افسار گسیخته خود و نه فقط پیوند چندین صد ساله دین و دولت یا حامی همیشگی و همدست دائمی خود در ادامه تحمیق عقلی و فکری تودها را نیز پاره کرد، و نه تنها پاره کرد، بلکه با غائله خرداد 1342 و کشتار قم و توقیف و تبعید خمینی به ترکیه و نجف و دشمنی علنی با پاسداران سنتی دینی مسیر آینده انقلاب را هم در شکل مذهبی نظام سیاسی پس از انقلاب پایه گذاری کرد، اما حقیقت به اصطلاح شکست خورده دکتر مصدق پس از کودتا، همچنان واقعیتهای مسلط بر جامعه را در می نوردد. یعنی انقلاب سلطنت را سرنگون کرد، و سپس تهی بودن قالبهای ایدئولوژی چپ و راست و ملی مذهبی را از گوهر خواستهای اساسی مردم ایران برملا کرد، و بدنبال آن ملایان و یا متولیان سنتی دین را بر مسند قدرت نشاند تا طلب تاریخی حضور چندین صد ساله خود را در کنار دولت خودکامه وصول کنند، تا پرده از چهره واقعی ریاکاری و ضد خردگرائی و خشونت طلبی خود بردارند. و تا نظیر شاه پیوند چندین صد ساله دین و دولت را به دست خود برای همیشه در نظام سیاسی ایران پاره کنند، که چشم انداز آن از هم اکنون مشاهده میشود.


می بینیم که خط نورانی استنکاف دکتر مصدق از تسلیم در برابر واقعیت های مسلط در امتداد تحول تاریخ مبارزه مردم ایران برای آزادی و استقلال همچنان در حرکت است. آنچنان که به قول استفین کیزر گزارشگر آمریکائی در کتاب همه مردان شاه جای پای کودتای 1953 آمریکائی در ایران (که با استنکاف دکتر مصدق از تسلیم بر سیاست آمریکا تحمیل شد) در سپتامبر 2001 تا ویران کردن برجهای تجارت خارجی آمریکا در نیویورک کشیده میشود.


دکتر مصدق با مخالفت با سلطنت رضاخان سردار سپه از نفس عمل شجاعانه خود مطلع بود، اما نه بر سرنوشتی که از این عمل شجاعانه در انتظار او بود اعتنا داشت و نه بر موثر بودن یا موثر نبودن عمل خود در سرنوشت رضاخان. او به یقین میدانست که اکثریت مرعوب یا مجذوب وکلای حاضر در جلسه به انقراض سلطنت قاجار و تفویض سلطنت به سردار سپه رای خواهند داد. بنابراین تکلیف و وظیفه قبول یا رد سلطنت استبداد مطلقه رضا شاه بر عهده مردم بود، آنچه که تکلیف و وظیفه وجدانی و اخلاقی دکتر مصدق بود، بیان حقیقت بود که انجام داد. دکتر مصدق به عنوان یک آینده نگر تیزبین و هوشمند با تکیه بر دانش و بینش خود چشم انداز تیره سلطنت رضا شاه و عاقبت سلطنت یک مستبد قدر قدرت را میدید، اما جز بیان حقیقت بر پایه اصول اخلاقی خود وسیله دیگری برای جلوگیری از وقوع فاجعه نداشت.


آنچه را که دکتر مصدق در نبرد با غولهای واقعیت مسلط در هنگامه ملی شدن صنعت نفت انجام داد شکستن طلسم اسارت مردم ایران در سلطه پیوند دین و دولت با استعمار بیگانه بود، او در این نبرد به قیمت غارت هستی و زندان و تبعید خود شکست نخورد، بلکه با تحمیل کودتا به دشمنان آزادی و استقلال مردم ایران، دامنه نبرد را تا اضمحلال قطعی سلطنت خودکامه موروثی صدها ساله گستراند و پیوند دینمداران قشری را با اعتماد قلبی مردم ایران به خود از سوئی و با تجاوز به حاکمیت ملی از سوی دیگر از هم گسیخت.


و اینچنین است که پس از او نسل جوان ایران همچنان در هر جنبش و در هر یورش، به سوی واقعیت های متزلزل حاکم، نام دکتر مصدق و گوهر حقیقت طلبی او را فریاد میکنند. و چنین است که نقش اندیشه سیاسی او همچنان در تاریخ ایران و در سیمای شجاعان جنبش های انقلابی جهان به درخشش ابدی منقوش شده است.


دکتر مصدق در تمامی عمر خود در صحنه اجتماعی و سیاسی کشور به خاطر جدالش در راه حقیقت یک انقلابی بود یک انقلابی تمام عیار، به قول چه گوارا شغل انسان انقلابی انقلاب است. یک انقلابی که پس از گذشت 44 سال از مرگش، هنوز پاسداران معبد ارتجاع از حضورش در خاطره ها و حتی حضور مردمش در مزار او وحشت دارند همانگونه که شاه از حظور خود در خانه مسکونی غارت شده اش وحشت داشت.


در جلسه بزرگداشت دکتر محمد مصدق که روز 12 مارس توسط مجامع اسلامی ایرانیان در پاریس برگذار شد خلاصه این مقاله توسط آقای حاج سید جوادی قرائت شد.