ایران نوین

Thursday, November 24, 2016

یکم آذر را هرگز نباید فراموش کرد



ما به کشتار های دوران طلایی دهه 60 خو گرفته بودیم و انتظاری جر آن نداشتیم ولی دهه 70 با این فریبدگی آغاز شد که دوران سازندگی  و اصلاح طلبی اینجاست و آزادی کوچک  نسبت به محدودیتها و خشونت های گسترده دهه گذشته است، شاید روند متفاوت را در جمهوری اسلامی نوید می دهد.
ولی به زودی روشن شد که روش کشتن ها عوض شده، کمیته ای حکم ترور مخالفان و منتقدان را توسط  (( نیرو های خود سر)) بانجام میرساند. در میان نخبگان  و نویسندگان و فعالان سیاسی مدنی که هدف قرار گرفته بودند داریوش و پروانه فروهر بر جسته ترین بودند، نه بخاطر اینکه دیگران برجسته نبودند، بلکه برای این که ملی گرایی و میهن پرستی را هدف گرفته بودند. وقتی یک نویسنده را ترور می کنند یعنی با قلم مستقل مخالف اند، وقتی یک فعال مدنی را می کشند یعنی  فعالیت اجتماعی مستقل را متوقف می کنند، وقتی یک روزنامه نگار بقتل می رسد یعنی رسانه ها باید مطیع باشند. ولی کسیکه تنها گناهش عشق به میهن  و هدفش مردم سالاری و سر بلندی کشور است، آنگاه ایران را می کشند، فرهنگ ایران  و بدتر از همه فریاد ملت را خفه می کنند. کشتن داریوش و پروانه فروهر ماهیت راستین حاکمان را افشا کرده و این روز نباید فراموش شود، ما با بزرگداشت چنین روزی باید نشان دهیم که ایران هرگز نخواهد مرد.

  کورش زعیم  1 آذر 95
  زندان اوین

Wednesday, November 23, 2016

فراکسیون مجلس بر پایه زبان؟


جمهوری اسلامی پر از شگفتی های ضد ایرانی است. آخرین این ابتکار ها در مجلس که تبلیغ شده بود گرایش بیشتری به ایران بودن خواهد داشت، تشکیل فراکسیون زبانی است، فراکسیون ها همیشه برای پیشبرد یک دیدگاه سیاسی است که اعضاء آن ادعا می کنند با اجرای قانون های پیشنهادی آنان کشور بهتر پیشرفت و سر بلند خواهد شد. این فراکسیون که در جهان بی نظیر است این ادعا را دارد که با چند زبانی کردن کشور و جدا سازی ایرانیان بر پایه گویش های محلی کشور زود تر به توسعه خواهد رسید.
آیا در هیچ کجای جهان مجلس ها بر پایه فراکسیون های زبانی اداره می شوند؟
آیا این حرکات که بی شک برای ایجاد نفاق ملی و خدشه در یکپارچگی و همبستگی ملی پیشنهاد شده طرحی است از سوی کشور هایی که به تجزیه ایران دل بسته اند.
آیا این هم میهنان می دانند چه کار کنند؟ آیا این آقایان از ایران و زبان و فرهنگ آن نفرت دارند ؟ آیا این حرکت ضد ملی خارج از کشور مدیریت می شود؟
کشف پاسخ این پرسشها وظیفه وزارت اطلاعات است که بیکپارچگی کشور کمک و عوامل تحریک کنند. و ضد ملی را رسوا می نماید. من می خواهم باور کنم که این حرکت ضد ملی برخی نمایندگان مجلس اسلامی از روی احساسات کاذب یا فریب خوردگی باشد نه خیانت .

بیست و هشتم آبان ماه
 کورش زعیم، از زندان اوین

آلترناتیو همچنان جنبش ملی است


مسئله مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمان‌ها، ظرفیت فرهنگ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که به سوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصل بالاتر از همه تجربه‌ها و باورها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل و انعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمان "ایران برای همه ایرانیان" و ایده جنبش ملی، در تفرقه بی‌مانند کنونی ایده قابل تحققی است؟
نیرومند ترین امکان هم اکنون گرایش به تاریخ ملی است. این ، گیر و مشکل بزرگ و لاینحل حاکمیت دینی است. همه جا را که ببندند این یکی را در اساس نمی توانند. یادمان نرود بخصوص ملت های تاریخ دار را نمی توان از تاریخ شان که به عاطفه ملی آنها شکل می دهد جدا کرد. پاسارگاد یک تصفیه حساب با حاکمیت و آزمونی برای اپوزیسیون بود.

با ناسیونالیسم مثبت ایرانی که به بینش دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه و نهضت ملی از نظر معنوی مجهز است نمی توان به صورت آشکار درافتاد. من واقعا همواره انتظار یک خودجوشی ملی را داشته ام . چون ضدملی بودن حاکمیت برای مردم مثل روز روشن است. از اینجااست که امکان سازماندهی بوجود می آید. این امکان را باید بواقعیت بدل ساخت. این امکان تشنهِ تبدیل شدن یه واقعیت است. سازماندهیِ آلترناتیو، یعنی تبدیل امکان مبارزه به واقعیتِ جنبش ملی. آلترناتیو دیگری وجود ندارد. . پشتوانه های تاریخ ملی از پذیرش کوروش جونان نماد وحدت تاریخیِ ایرانیان تا انقلاب مشروطه و تجارب نهضت ملی باید از ذخیره ملی بیرون بیایند (و در حال برون تراویدنند) و در خیابان ها به ماده تبدیل شوند. راه دشوار است اما ذخیره ملی هم نیرومند است. ملت های تاریخ دار بویژه ناسیونالیست اند. این ناسیونالیسم بویژه زیر سیطره حاکمیت های دینی و ایدئولوژیک شکوفاییِ بیشتری پیدا می کند.. ولی ناسیونالیسم ایرانی هرگز مسلکی نبود یا دستکم در ایران، ناسیونالیسم مسلکی هرگز به جنبشی گسترده تبدیل نشد. علت هم این بود که جنبش ملی و دموکراتیک به رهبری نهضت ملی و جنبش مشروطه خواهی در صدر انقلاب مشروطه، طرفدار لیبرالیسم و چند صدایی اروپایی بودند. این تاریخ را باید ادامه داد. جنبش ملی و لیبرالی ایرانی در برابر حاکمیت دینی تنها آلترناتیو است. حول این تاریخ و این تجربه باید سازمان پذیرفت و سازماندهی کرد. این دو جنبه باهم و تواما باید عمل کنند تا به بهره به نشینند.
روزا لوکزامبورک ازمفاخر جنبش کارگری و چهره ی دوست داشتنی جنبش زنان، اگر اشتباه عمده ای کرده باشد، بورژوایی دانستن حرکت های ملی، با نگرشی نفی کننده بود. در حالی که او می توانست مانند آیزایا برلین در مقوله ی جنبش های ملی قائل به تفکیک شود. به گفته ی آیزایا برلین دو جریان رهایی بخش در قرن نوزده ملت گرایی رمانتیک و فرد گرایی بشردوستانه بود (نقل به معنا) برخورد منفی با کوروش بنیانگزار هخامنشیان و نماد وحدت تاریخی ایرانیان ، گام گذاشتن به راه رفته ای است که دیری است مورد بازبینی قرار گرفته است.
جنبش ملی در ایران یک پروسه ی پیوند تاریخی است که از جنبش فکریِ قانون گرایی و دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه آغاز می شود، با مبارزات پارلمانی دهه بیست خورشیدی، درختی پربار می شود، درختی که میوه اش را زیر حاکمیت دولت ملی می دهد. این پروسه که در ترکیب واژه ایِ جنبش ملی تبلور پیدا می کند تنها امکانی است که به یاری آن در تئوری و عمل اجتماعی می توان با کمترین خونریزی انسانی و ارزشی به سیطره جمهوری اسلامی پایان داد.

جنبش ملی یک بسته بندی تشکیلاتیِ متکی به اعتقاد ی اختصاصی در برابر اعتقاد های اختصاصی دیگرکه حول منافع گروه اجتماعی معینی سازمان می پذیرند نیست. بلکه چتری است که به آنها پوشش و مخرج مشترک می دهد. اما جنبش ملی پیوند مکانیکی جریان های سیاسی نیست بلکه پیوند اجتماعی و پایه ایِ منافع اجتماعی آنها در چارچوب واحد ملی است. به همین سبب پیوندی غیر مکانیکی و باز و حامل مدارا و احترام متقابل میان گروهای اجتماعی است. جنبش ملی راهِ تقدم منافعِ ظرفی و همگانی را به نهاد های سیاسی نشان می دهد. جنبش ملی در این رابطه، نقش یک تَذکارِملی را برای جریان های سیاسی ایفا می کند. با این ترتیب جنبش ملی ائتلاف نیرو ها نیست، گرچه در واقع، ائتلاف اخلاقیِ آنها بر وفاق بر ثانوی بودن منافع ویژه گروه های سیاسی نسبت به شعائرجنبش ملی است.
جنبش ملی از اجزایی به وجود می آید که در پویایی تاریخی قرار دارند. و به این جهت آنهارا زمانمند می خوانیم. هر چیزی در پویش زمانمند تاریخ، دگرگونه می شود مگر یک چیز، تنها اصلی که به زمان، پیوند تاریخی و همگانی می دهد همانا برقراری مدارا گریِ درون مجموعه ای میان تمامی نیرو های متشکلهِ یک کل است. جنبش ملی از طریق آموزش مداراگری چونان اصلی غیرقابل تخطی دموکراسی پلورالیستی را که دستآورد تمدن اروپایی است به بافت درونی فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ سازمان‌های گوناگون تبدیل می کند.

با این ترتیب جنبش ملی ادامه پروسه جنبشی یِ صد سال گذشته است که در جریان تکوین ضرورات و نیاز های خودجوش در " زمان حال "در هر زمان حالی تکوین می یابد. پس جنبش ملی نه یک بسته بندی اعتفادی، و نه یک بسته بندی زمانی است.
سازمان مدرن سازمانی است که آمادگی درونی برای پیوستن به یک جنبش فراساختاری را داشته باشد. یعنی بجای دنبالِ ائتلاف های سطحی و فاقد جوشش درونی رفتن، خود را درونا و به طور بالقوه جزءِ یک فراسازمان ملی بداند و در صدد دست یابی به آن برآید. و این بازتابِ احساس مدرنیته ایِ نقصان است که سبب می‌شود سازمان سیاسی نقص خود را در کلیتی فرا تر از حدود اعتقادیِ خود جبران کند. این، دیالکتیک وابستگی و خودمختاری است. وابستگی به تفاهم ارتباطی و به امر مشترک ملی. در حالی که دراحساس نقصانِ غیرمدرنیته‌ای، فرد یا سازمان پیشا مدرن می کوشد با پیوستن به یک سازمان اعتقادی مادر، نا خود مختاری خود را به پوشاند.
با احساس نقصانِ مدرنیته ای، برعکس، دیگر فرد یا سازمان ریسک نظری نمی‌کند . درسیاست نظری پیشامدرن، عنصر ریسک و جزم و قاطعیت غیر شناخت شناسانه در هم می آمیزند. در این حالت فرد یا سازمان می کوشند به هر بهایی باور معینی را به کرسی به نشانند. هدف، برد به هر قیمتی است.. چرا؟ چون خطاپذیری معرفتی، اتوریته پذیری و سازماندهیِ خطی را تهدید می کند. این احساس نقصان دموکراتیک، حزب مدرن راآماده ی تغییر و اصلاح داءمی می کند.

با این ترتیب روشن می شود که نظرات سیاسی حزب و سازمان مدرن باز تاب نگرشی فلسفی و شناخت شناسانه است. بدون توجه به این بنیان نگرشی کوشش برای اصلاح نظرات سیاسی یک جریان سیاسی تا حد گسترده ای ایدآلیستی است.
جمع بندی: هر جنبشی بتواند مدرا گراییِ درون مجموعه ای را در چارچوب واحد ملی به وجود بیاورد یا به هرحال مدارا گرایی را به نماد و علامت ارتباطیِ خود در عمل و نظر فرا برویاند، جنبشی ملی است.
عنصر پسا اعتقادی در جنبش ملی معلول و پی آمد ویژگی فرا ساختاریِ آنست. ارتباط با یک جنبش ملی و سراسری، اعتقادهای ساختار گرایانه فرد را ثانوی و نقصان پذیرمی کند. فرعی شدن ایمان و ایدئولوژی نسبت به مصالح و منافع و امرِ همزیستی در واحد ملی علامت ارتباط ملی است. مدارا دست آورد تحقق این استحاله اخلاقی است. در واژه هایی دیگر: باور به آماجی همگانی، باور های استراتژیکِ اعتقادی را زیر مجموعه ای می کند و آنها را نسبت به اصلِ «ایران برای همه ایرانیان، صرفنظر از باورِ آنها» ثانوی می کند. اصلِ نقصان پذیری اعتقاد ها که کارل پوپر، با آفرینشِ اصل خطاپذیری ذاتی تئوری ها به آن وجهِ و تثبیتِ علمی داد یک باور و یک کارکرد خود بخودی جنبش ملی به مثابه جنبشی اجتماعی و فراسیاسی است . شناسه پسا اعتقادیِ جنبش ملی ، از پیشینی بودنِ مدارا و پذیرش عملیِ ثانوی بودن هر اعتقاد و ایدئولوژی ای نسبت به تفاهم ملی وباور به یک امر مشترکِ ملی و جهانی قابل استنتاج است.
مسئله ی مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمانها، ظرفیت فرهنگِ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که بسوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصلِ بالاتر از همه ی تجربه ها و باور ها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل وانعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمانِ "ایران برای همه ی ایرانیان" و ایده ی جنبش ملی، در تفرقه بی مانند کنونی ایده قابل تحققی است؟
اگر آلترناتیو ملی قابل تحقق نباشد چه راهِ اطمینان بخش دیگری قابل تصور است که ایران را به وادی اغتشاشی بزرگ نکشاند.

ناممکن شمردن تبدیل این ایده که اکنون به انتزاع تبدیل شده است، خود، گامِ بزرگی در جهت واقعیت ناپذیر کردنِ آن و

ناصر کاخساز

به یاد سر سپردگان نهضت ملی ايران پروانه و داریوش فروهر جانباختگان  مبارز با استبداد حاكم بر ايران

-->

         داد خواهیم این همه بیداد را 
 برکنیم از بیخ و بن، بنیاد استبداد را

آذرماه امسال هیجدهمين سال جان باختن پروانه و داریوش فروهر را كه به دست آدم کشان انيرانى استبداد دينى در خاك و خون غلتيدند به سوكوارى و داد خواهى مى نشينيم! داد خواهى از بيدادگرانى  كه  جز به بسط  قدرت  خويش نمى انديشند!  هرگز حقوق حقه شهروند در بند ايرانى را كه خواهان آزادى فكرى فردى است برسميت نمى شناسند. همان حق مشروع ومحترم آزادى كه ملت ايران براى نيل به آن دست اندر كار كوششى خونبار شد! ولى خود محورى و انحصار طلبى نهادينه در خوى وخصلت روحانيت مرتجع با سركوبى خونين آن را درهم شكست و از تحققش جلو گيرى كرد، و پروانه و داریوش را كه دلباخته راه سرافرازی وآزادى ايران وايرانى  بودند و به ادامه مبارزه پيشين مصمم كرد. تا عاقبت جان بر سر پيمان نهادند و در مسلخ عشق  ايران، به دست ناپاك انيرانيان  سلاخى شدند. نام آوران وطن خواهى  كه در حافظه  تاریخی ملت ایران زند گان جاويدند. 

آنتوان چخوف نویسنده روسى مى گويد "خطرناک ترین فرد كسى است  که فهمش اندک باشد و تعصبش زیاد "



همين اندک فهمان  متعصب اند كه به قصد سود جويى شخصى  وا ژگان  مرگ و بهشت و دوزخ  وخدا را با فهم  اندك و يك سونگرى هاى خام انديشانه دست مايه سياه بختى جمعى و تباهى زندگانى مردمى مى كنند كه در چنبره سختى هاى پى در پى جوياى مفرّ رهايى و گشايش اند. و مى پندارند برای برخورداری از مهر و کرامت خدا،  مى باید فرامين كسانى  را گردن نهند، كه خود را نمايندگان خدا بر زمين مى دانند. 

همين تمهيد است كه ابعاد وحشتناك جنايت هاى تصور ناپذير را بر بنياد مقاصد دينى متعصبانه رقم مى زند، تا در هزاره تاريكى هاى جهل وتعصب وخودكامگى، تحديد آزادى هاى فردى وجمعى را با بازداشت و شكنجه و كشتن  آزاديخواهان ميسر سازد، و راه ماندن وسود جستن از قدرت مدارى وثروت اندوزى نامشروع را بر حاكمان خود كامه متظاهر به دين باورى هموار كند.

  

پروانه و داریوش فروهر عاشقان سربلندی ایران بودند، دشمن انيرانيان خود كامه ملت آزار، به همين جهت در خانه خويش كارد آجين شدند تا ديگر كسى شهامت انديشيدن به منافع ملى به  خود راه ندهد، و ترس اين دشمن خونخوار روان آزار، بر آزاديخواهان ايران غلبه كند . خيال باطل ناممكنى كه هرگز پويندگان آزادى را در سرزمين اهورايى ايران از مبارزه آزاديخواهانه باز نمى دارد!  چنانكه  گردهم آیی های شورانگیز سال های اخیر گواه صادق اين مدعاست!  سطوت ملى كه  ناشى از همبستگی ملی است  جز از طريق آگاهی فردى ومبارزه متهورانه ايثارگرانه به دست آمدنى نيست.  پروانه و داريوش نماد مبارزه ايثار گرانه اى شدند كه از شهامتى درخور،  مايه مى گرفت و كارساز آزادى در راهى شد كه دير يا زود فرا مى رسد .



راهشان بر قرار و نامشان بر فراز قله سربلند ايران خواهى سر فراز باد.



هوشنگ کردستانی

1 آذرماه 1395