ایران نوین

Wednesday, March 4, 2009

انديشه های مصدق کدامند؟





14 اسفند 1387- احمد آباد





پس از انجام کودتای 28 مرداد سال 1332 و پايان کار دولت ملی دکتر مصدق، در زمانهای مختلف مبارزه آزاديخوهانه، از مبارزات (نهضت مقاومت) به رهبری مرحوم آيت الله رضا زنجانی، تا مبارزات (جبهه ملی دوم) به رهبری شادروان الهيار صالح و سپس (جبهه ملی چهارم) تاکنون پيروان راه مصدق و هواداران جبهه ملی، همواره از مکتب و انديشه های مصدق الهام گرفته و از آن ياد کرده و می کنند. بيان دوباره اصول انديشه های اين بزرگ مرد تاريخ معاصر شايد فرصت تازه ای باشد برای انديشيدن پيرامون گوشه ای از تاريخ مبارزات سياسی اخير کشور که برای همه ما لازم و ضروريست. درست است که نمی توان و نبايد در گذشته زندگی کرد ولی آگاهی از گذشته برای جلوگيری از تکرار اشتباه در جهت ساختن حال و آينده لازم است. آگاهی از گذشته اگر باعث شود در گذشته زندگی کنيم می تواند ما را از درک واقعيت های امروز جهان و ايران و در نتيجه يافتن راه کارهای درست برون رفت از شرائط ناگوار کنونی و ساختن آينده ای آزاد باز دارد

مصدق فرزند نهضت مشروطه بود و همواره به اصول قانون اساسی آن وفادار ماند. سخنان و هشدار او در مجلس شورای ملی هنگام طرح خلع سلسله قاجار و انتقال پادشاهی به خاندان پهلوی و همچنين نسبت به نقض قانون اساسی و پيشگويی استقرار مجدد استبداد پادشاهی، ضمن آنکه از روشن بينی و آينده نگری او حکايت دارد نمونه بارزيست از وفاداری او نسبت به قانون اساسی مشروطيت و وفاداری او به اصول آرمانی. بدليل همين وفاداری بود که مبارزات ملی و آزاديخواهانه مصدق همواره در چهارچوب قانون اساسی انجام گرفت. روشن است که تفاوت بنيادينی ميان قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد و اين ادعا که مبارزات آزاديخواهانه کنونی می بايست در چهارچوب قانون اساسی اسلامی صورت پذيرد، ادعائی دور از واقع بينی است. قانون اساسی مشروطيت خون بهای مبارزان راه آزادی و ترقی ملت ماست در حالی که برای پايان بخشيدن به عمر قانون اساسی جمهوری اسلامی هزاران تن از بهترين فرزندان ملت جان خود را فدا کرده، راهی زندانها شده و يـا ناگزيـر بـه جلای وطن گرديده انـد. بديهی است که در شرايط کنونی راههای سياسی و بدور از خشونت، بهترين راه تحقق آرمانهای ملی و تاريخی است و اين سردمداران نظام کنونی هستند که می توانند با پافشاری در مخالفت با خواست های عادلانه مردم و اتخاذ شيوه های نادرست و سرکوبگرانه مسير مبارزاتی را به سوی حرکت های قهرآميز سوق دهند

اصولی بودن مصدق نشان دهنده وفاداری او به اصول اعتقادی و آرمانی او بود، چيزی که آزاديخواهان و بويزه برخی از پيروان انديشه های او در انقلاب اسلامی باندازه کافی به آن توجه نداشتند. مصدق با اعتقاد به اينکه مبارزات نهضت مشروطيت تنها برای کوتاه کردن استبداد پادشاهان خودکامه نبود، بلکه در جهت کوتاه کردن دخالت دکان داران دين در امور اجتماعی، قضائی و سياسی کشور هم بود، در دوران زمامداری خود هيچگاه امکان نداد آيت الله کاشانی - نماد آنروز روحانيت - در امور مملکت دخالتهای ناروا بنمايد. مصدق از جمله به اين دليل چهرة برجستة نهضت آزاديخواهی ايران بشمار می رود که همواره به اصل جدايی دين از حکومت وفادار ماند

مصدق معتقد به آزادی و حاکميت قانون بود و برای تحقق آن حضور نيروی مردم را در صحنه سياسی کشور ضروری می دانست و آگاه بود بدون پاگيری احزاب، سازمانهای سياسی و اتحاديه های کارگری و صنفی امر آزادی در کشور اگر هم تحقق پذيرد پايدار و ماندگار نخواهد بود، از اين رو شرط عضويت در شورای مرکزی جبهه ملی را موکول به نمايندگی سازمانها کرد

در پاسخ اين پرسش که چرا مصدق خود اقدام به تأسيس يک سازمان سياسی - به مفهوم حزبی آن - نکرد؟ باور من اين است که مصدق از جايگاه ملی خود در ميان توده های مردم آگاه بود و اعتقاد داشت که وابستگی به يک جزب می تواند اين پايگاه را آسيب پذير سازد و کارآئی او را بعنوان يک رهبر ملی کاهش دهد که بی شک به سود مبارزات ملی نبود

مصدق اعتقاد داشت روزنامه ها و اصولاً رسانه های گروهی بايد آزاد و مستقل از دولت باشند از اين رو مراتب را طی نامه ای که به شهربانی کل کشور نوشت اعلام داشت که چنانچه نشريه ای او را مورد حمله قرار داد مورد تعقيب قرار ندهند، ضمن آنکه اين حق را برای همه شخصيت های مملکتی قائل بود که چنانچه به ناروا مورد توهين و تهمت قرارگيـرند نسبت بـه احقـاق حق خود اقـدام کنند

ملی شدن صنعت نفت از ديد مصدق و ياران او باعث می شد نه تنها درآمد حاصل از اين ثروت طبيعی در خدمت پيشرفت و ترقی مملکت قرار گيرد بلکه مهم تر از آن باعث قطع نفوذ بيگانه و تأمين استقلال کشور می شد. مصـدق معتقد بود کـه ايـران بـدون استقلال کـامل سياسی واقتصادی و اقتدار حکومت قانون نمی تواند به فقر و عقب ماندگی نقطه پايان گذارد و در مسير پيشرفت و ترقی قرار گيرد و با کاروان تمدن جهان همراه و همگام شود. مصدق معتقد به اقتصاد بدون نفت بود و اعتقاد داشت که چرخهای اقتصاد کشور، بايد بدون وابستگی به درآمد نفت بچرخد تا بيگانگان نتوانند با تحريم فروش نفت اقتصاد ايران را فلج کرده و خواستهای نامشروع خود را تحميل نمايند و بدين ترتيب باستقلال کشور لطمه وارد آورند، او اتکاء اقتصادی کشور را تنها به درآمد حاصل از فروش نفت فاجعه آميز می دانست، چيزی که امروز به عنوان کشورهای تک محصولی معروف گرديده و نشان داده است که کشورهای متکی به توليد و فروش تنها يک يا دو فرآورده همواره نيازمند به خارجی بوده و در برابر پايين آمدن قيمت ها آسيب پذيرند. او معتقد بود از درآمد نفت و ساير معادن کشور بايد برای افزايش توان توليدی کشور، ايجاد واحدهای صنعتی، رفع بيکاری و بالا بردن ثروت ملی استفاده نمود

امروز که در اثر 26 سال تسلط حکومت جور و فساد، نابودی و کشتار، شيرازه امور کشور از هم گسسته شده و دولت به مفهوم واقعی آن در ايران وجود ندارد، انديشه های مصدق می تواند راهنمای باارزشی برای نسل جوان و به ويژه پيروان راه او باشد. برای رهايی از شرايط دردناک کنونی، حضور مردم در صحنه پيکار آزاديخواهانه لازم و ضروری است که تنها در سايه ائتلاف حول محور خواستهای مشترک امکان پذير است. در نجات ايران، از شرايط مرگبار کنونی، همه مردم بايد سهيم باشند، همانگونه که در سازندگی ايران فردا نيز همه بايد شرکت داشته باشند. تنها راه پديد آمدن اين همبستگی ملی، تشکل حول آرمانهای تاريخی است. امروز شعارهای آزادی، مردم سالاری و جدايی دين از حکومت می تواند عامل بزرگ پيدايش اين همبستگی ملی گردد

تاريخ نشان داده است که هيچ خودکامه و ستمگری نمی تواند مدت زيادی در برابر فشار خواست و اراده مداوم مردم تاب آورد و دير يا زود از ميان برداشته می شود. با اعتقاد به آگاهی و اراده ملی و با وفاداری به ارزش و آزادی مردم در تعيين سرنوشت سياسی خود است که می توان به راه و انديشه های مصدق وفادار ماند. چنين باد


مهندس هوشنگ کردستانی



پیام به برگزار کنندگان سالروز تولد دکتر مصدق در شهر کلن آلمان- سال2004 میلادی

http://www.mossadeq.com/languages/farsi/mos-kordestani.html


Tuesday, March 3, 2009

اصطلاح " ماست ها را کيسه کرد " از کجا می آید؟

ماست ها را کيسه کرد


اصطلاح بالا کنایه از: جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است.

فی المثل گفته می شود:«فلانی چون سنبه را پرزور دید ماستها را کیسه کرد.» یا به عبارت دیگر به محض اینکه صدای مدیر یا ناظم بلند شد بچه ها ماستها را کیسه کردند و غیره...

اکنون ببینیم وقتی که ماست داخل کیسه می شود چه ارتباطی با ترس و تسلیم و جا خوردگی پیدا می کند.


ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحیۀ اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد. پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است.

مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است حکام وقت با اختیارات تامه و کلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می کردند.

گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی داشتند و به اصطلاح ناخونک می زدند. مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی نظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز و ناخونک زن را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچه ها و خیابان های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از گدایان و بیکاره ها دفع شر و رفع مزاحمت شد.

روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادۀ غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق نان آنهاست نمی توانند استفاده کنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.

چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته و متنکر به یکی از دکانهای لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.

ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید:«چه جور ماست می خواهی؟» مختارالسلطنه گفت:«مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد:«معلوم می شود تازه به تهران آمدی و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»

مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت:«ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!»

مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:«آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت ترا آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»

چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.

آری، عبارت مثلی ماستها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.


Monday, March 2, 2009

سازمان دانشجویان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران شکستن حریم دانشگاه را محکوم می کند



نگاهی به کاسه صبر ملت ایران داشته باشید


هم میهنان



اینک در هنگامه ای دیگر، کاربدستان حکومت ولایی، با استفاده ابزاری از جانباختگان هشت سال جنگ ایران و عراق، بر آنند تا با مصادره این عزیزان ملت، نفوذ تمامیت خواهی و سرکوبگرانه خود را در مراکز دانشگاهی بیش از پیش گسترده سازند تا توجیهی برای حضور امنیتی و سرکوب بیشتر دانشجویان ایجاد نمایند. دفن اجساد شهیدان در حریم دانشگاهها، که به منظور حضور پادگانی در مراکز دانش و اندیشه و زمینه سازی برای بر خورد های آینده با دانشجویان آزادیخواه و آزاد اندیش صورت می گیرد، هتک حرمت شهیدان راه وطن است. به قدرت نشستگان تمامیت خواه، نه تنها نیازها و خواستهای ملت ایران را ندیده می گیرند، بلکه یاد فرزندان میهن را نیز که در دفاع از خاک پاک ایرانزمین جان خود را نثار نموده اند و ارزشهای معنوی آنان را ابزار دستیابی به هدفها و منافع جناحی خود و بقای حکومت دیکتاتوری خود قرار می دهند. برخوردهای خشونتبار ماموران امنیتی لباس شخصی با دانشجویان و ضرب و شتم و دستگیری بسیاری از فرزندان این سرزمین، که در دفاع از حریم دانشگاه و اعتراض به استفاده ابزاری از جانباختگان جنگ صورت گرفته است، بی گمان بسان تمامی رفتارهای استبدادی در سه دهه اخیر در پرونده سیاه حاکمان کنونی به ثبت خواهد رسید و پرونده سیاه برقدرت نشستگان و مستبدان را سنگین تر خواهد ساخت .

آری، هم میهنان،


اینجاست که با توجه به تجربه سه دهه حکومت تمامیت خواهان باید باور داشت که نگاه و رفتار آنان تنها برای حفظ پایه های نظام استبدادی حاکم به بهای سرکوبهای برنامه ریزی شده ، ابزاری کردن ارزش های میهنی و دینی و ریختن خون مخالفان و آزادیخواهان بوده و می باشد. حاکمان جمهوری اسلامی غافل هستند که این اعمال سبب هرچه همبسته تر شدن ملت در برابر ستمگری و بیدادگری و سست تر شدن پایه های حکومتگران خودکامه و واپسگرا می گردد.
سازمان دانشجویان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران، اقدام حاکمان و کاربدستان رژِیم حاکم، و آمران و مجریان خشونت سازمان یافته، را به شدت محکوم نموده و با اعلام همصدایی و هم دردی با دانشجویان و پشتیبانی از خواستهای آنان، خواستار آزادی همه دانشجویان دستگیر شده می باشد، و به برقدرت نشستگان و برنامه ریزان استبداد و خشونت هشدار می دهد که نگاهی به کاسه صبر ملت ایران داشته باشید، چرا که تاب تحمل در برابر خروش ملت را نخواهید داشت.


سازمان دانشجویان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران



تهران - 10/12/87 خورشیدی

Friday, February 27, 2009

وزير امور خارجه سابق بريتانيا; مشاركت در كودتا عليه مصدق از اشتباهات انگليس بود

عاليجنابان، ميهمانان عزيز:

مفتخرم كه امشب در اينجا نمايشگاه جذاب شاه عباس و دوباره‌سازي ايران را افتتاح مي‌كنم. در قرن شانزدهم ميلادي دو كشور مقتدر ايران و بريتانيا از مذهب براي تحكيم و تثبيت استقلال خود استفاده كردند. اين موضوع بيشتر از وجه افتراق دو كشور، وجه تشابه بين دو كشور را می‌رساند با لحاظ اين موضوع كه ارتباط بين نهادهای مذهبی و سكولار در دو كشور ايران و بريتانيا عمدتا جنبه غيرماهوی دارند. برخی در انگلستان ممكن است تعجب كنند كه چرا ايران را امروز جمهوری اسلامی می‌خوانند (جك استرا با بيرون آوردن يك سكه از جيب خود ادامه داد) اگر به اين سكه نگاه كنيد يك واژه اختصاری لاتين روي سكه ما مي‌بينيد كه مي‌گويد: ملكه انگلستان حافظ دين و ايمان است. ايمانی كه به ما كمك كرد تا استقلال بريتانيا را حفظ كنيم. به طور همزمان شاه عباس پيشرفت‌دهنده ايران و بريتانيای درگير در هند به طور مستقيم با هم كار می‌كردند و ايران بزرگترين شريك تجاری ما بود.

برخلاف دوران هند، روابط ايران و انگلستان از توازن بسي دور بوده است. در قرن نوزدهم انحصار تنباكو بسيار مضحك و نامعقول بود به نحوی كه همه ايران آن را تحريم كردند (تحريم تنباكو) و نيز قرارداد نفتی آغاز قرن بيستم به راستی يك اخاذی صريح بود «اشاره به قرارداد دارسی!».

چشم بستن بر روی حكومت رضاشاه كه تقليدی بی ‌مايه از آتاتورك بود و جامعه آن حساسيتی بيشتر از تركيه داشت. اشغال ايران توسط انگليس و آمريكا و شوروی در خلال پنج سال جنگ جهانی دوم و مداخله مستقيم به همراه آمريكا در بركناری دولت منتخب و دموكراتيك مصدق در سال 1953 كه با حمايت مدافعانه از شاه عليرغم عدم برخورداری از حمايت مردم ادامه يافت.


به نظر من اين انگليس است كه در درك ايران دچار مشكل مي‌باشد و نه ايران در درك ما. همانطور كه رئيس موزه بريتانيا دو هفته قبل در روزنامه فاينشنال تايمز گفت كه بسيار از انگليسي‌ها فراموش‌ كرده‌اند كه در تاريخ بين سال‌های 1950-1820 بريتانيا بر زندگی سياسی ايران سيطره داشت و اتفاقاتی كه در ايران رخ داد به طور عمده‌ای ناشی از مداخلات بريتانيا بود. ايرانی‌ها در پائين‌ترين سطح نيز از اين مسائل مطلع‌اند در حاليكه انگليسی‌ها حافظه گذشته را فراموش كرده‌اند. اين وجهی بسيار نامتقارن است.

*
ايران اهميت راهبردی عظيمی برای ثبات در خاورميانه دارد

اكنون زمان آن برای ما فرا رسيده است كه حافظه را به ياد آوريم. يك ملت بدون تاريخ همچون يك انسان بدون حافظه است و ايران همانطور كه اين نمايشگاه به ما يادآور مي‌شود برای مدت‌های طولانی مهمترين كشور منطقه بوده است و امروز نيز از اهميت عظيم راهبردی برای حل مناقشات در افغانستان، فلسطين و مسائل لبنان و ثبات عراق برخوردار است.
هرچه ما ايران را بيشتر بفهميم براي روابط غرب با ديگران بهتر خواهد بود و هرچه بهتر خودمان را بشناسيم براي تاريخ مشترك‌مان بهتر خواهد بود. نمايشگاه فعلی به زيبايی آراسته شده است. من به همه مديران موزه ملی ايران و سايرين، قائم مقام سازمان ميراث فرهنگی و همكارانشان و همه دولت‌ جمهوری اسلامی ايران تبريك می‌گويم البته از مدير موزه انگليس و همكارانش نيز تشكر می‌كنم.
اين نمايشگاه جذاب، برانگيزاننده و روشنگر است و گذشته ايران و تاريخ مشترك كشورهای ما را زنده می‌كند ولی همانند همه تاريخ آينده را نيز در بر می‌گيرد و مفتخرم كه رسما افتتاح اين نمايشگاه را اعلام نمايم


برگرفته از سایت :

http://www.jminews.com/news/fa/?mi=16&ni=5334

Thursday, February 19, 2009

در پیشگاه تاریخ


سی سال از انقلاب سال پنجاه و هفت می گذرد و بایسته است به جای بازگویی فجایع حاصل از استقرار جمهوری اسلامی و پی گیری تئوری های توطئه ، به بازنگری این شکست تاریخی ملت ایران بپردازیم و پشتیبانی دیر هنگام خود را دراین سالمرگ انقلاب پنجاه و هفت از آرمان خواهی و بصیرت شخصی اعلام کنیم که خطر استقرار استبداد مذهبی را دریافت و در آن شرایط وانفسا و بدون بازگشت صلاح کشور و ملت را در پذیرفتن مسئولیت خطیر نخست وزیری یافت. در نخستین روزهای نخست وزیریش با انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی، لغو سانسور و آزادی مطلق مطبوعات اولین گام ها را در راه استقرار دمکراسی در ایران برداشت .

شاپور بختیار یکی از سه تن امضا کنندگان نامه ای خطاب به محمد رضا شاه در سال 56 بود، که لزوم بازگشت حکومت قانون و آزادی های سیاسی را گوشزد میکرد. او که ژرفای بحران سیاسی، اجتماعی حاکم بر ایران را دریافته بود، از سویی از پافشاری همواره ی خود بر استقرار حکومت قانون و از سوی دیگر، از رویارویی و مرز بندی با قدرت گیری قشریون مذهبی باز نایستاد.

در آن نا بسامانی و آشفتگی، با مردم سخن گفت و از آنان خواست تا به خود و هویت ملی خود اعتماد کنند. ضمن نکوهش خود کامگی نظام استبدادی موجود که مملکت را بسوی انفجار کشانده بود، ملت را ازهیجان های ویرانگر و بیباکی نسنجیده بر حذر داشت، دعوت به استقرار نظامی قانونمند و دمکرات نمود و برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران که همانا راهبر او در اقداماتش بودند کوشید.

شوربختانه ملت ایران به دلیل سده ها تجربه استبداد، فقدان آموزش و آگاهی های سیاسی، این اقدامات را نادیده گرفت و درنیافت که این دست آورد ها همانا جامه ی عمل پوشاندن به خواست های انقلاب است. مردم ایران که استبداد تمام راهها را برای ابراز نظر سیاسی به رویشان بسته بود، اعم از شهرنشین و توده های حاشیه نشین برآمده از اصلاحات ارضی ، به جای همبستگی و حمایت از دولتی که تبلور خواسته های ملت بود، اولویت را در آن دید که بر حس انتقام جویی و تنفر خود میدان داده و هشدارهای پی در پی و اعلام خطر در مورد بر پایی حکومت استبدادی مذهبی را نادیده بگیرد.

در آن شرایط بحرانی نه تنها عامه ی مردم، حتی روشنفکران و نیروهای سیاسی نیز به ندای او پاسخ مثبت ندادند، مواضع و خواست های مبا رزا تی خود مبنی بر استقلال و آزادی را رها کرده و در برابر روحانیان مرتجع و انحصار طلب قالب تهی کردند. گویا خرد در تدبیر امور جایی نمی یافت.

اگر چه تاریخ را با اگرها و شاید ها نمی نویسند؛ اما امروز ضرورت تاریخی است که هر ایرانی ملی، میهن دوست، آزادی خواه و خواهان دمکراسی، در پیشگاه تاریخ و در برابر ایران آینده اعلام دارد که عدم همبستگی به هنگام با اقدام آرمان گرایانه بختیار درپذیرفتن مسئولیت نخست وزیری، امکان بزرگ تاریخی ملت ایران را برای برقراری حکومت قانون و استقرار حاکمیت ملی هدر داد.

افسوسی که در فرد فرد ایرانیان آگاه و مسئول بخاطر استقرار و استمرار استبداد مذهبی در ایران موج می زند، ما را بر آن داشت تا به عنوان فرزندان این آب و خاک و نوجوانان زمان وقوع انقلاب 57، امروز و در پیشگاه تاریخ پشتیبانی دیر هنگام خود را از شاپور بختیار و آرمان های سیاسی او که همانا آرمان های اصیل انقلاب بزرگ مشروطیت بودند اعلام داریم.

ما تمامی ایرانیان دلبسته به ایران و آزادی خواه را فرا میخوانیم، که اکنون با سی سال تاخیر وکسب تجارب تلخ، صرف نظر از موضع سیاسی آن زمانشان ، همبستگی و پشتیبانی دیر هنگام خود را از آن آرمانهای اصیل و ملی اعلام کنند و درگسترش هر چه بیشتر خود آگاهی سیاسی و تاریخی ملت ایران گام بردارند و روشنگر راه آینده ی ایران باشند.

آسمان مقدم – شیوا نوجو- رخسا خیامی

رضا عزیزی نژاد – نیما ناصرآبادی

بهمن ماه 1387 خورشیدی

Wednesday, February 18, 2009

پی آمدهای یورش نظامی اسرائیل به غزه


هوشنگ کردستانی


چند هفته پیش از برگزاری انتخابات مجلس اسرائیل، دولتمردان آن کشور، برای کسب آرای بیشتر رأی دهندگان دست به یک یورش نظامی علیه گروه حماس در نوار غزه زدند تا بنا بر گفته خود مانع ادامه راکت پراکنی های فلسطینی ها به جنوب اسرائیل گردند.

آنها برآورد می کردند که برخورد نظامی با حماس بر محبوبیت و وجهة حزب حاکم میان رأی دهندگان اسرائیلی خواهد افزود، محبوبیتی که پس از ناکامی در جنگ 33 روزه با حزب الله لبنان بشدت آسیب دیده و کاهش یافته بود. همچنین برآورد می کردند که حزب الله لبنان در شرایطی نیست که برای یاری رساندن به فلسطینی ها دست به یک اقدام متقابل نظامی زده و جبهه دیگری علیه اسرائیل بگشاید.

حزب الله و رهبرانی چون شیخ فضل الله می دانستند که در صورت درگیرشدن در جنگی علیه اسرائیل قادر به تحمل زیان های ناشی از اقدام کوبنده تلافی جویانه ارتش اسرائیل نخواهند بود و نیز مطمئن نبودند که در صورت درگیری نظامی با اسرائیل این بار نیز بتوانند از حمایت های دست و دلبازانة جمهوری اسلامی برخوردار شوند.

کاربدستـان جمهوری اســلامی نیــز بـا توجه به کــاهش بهــای نفت و گرفتاری ها و پی آمدهــای نــاشی از آن، ترجیح دادنـــد تنها به برگــزاری تظاهرات، دادن شعار و پشتیبـــانی لفظی از حماس و همدردی بـــا فلسطینی هــا اکتفـا کرده و وارد کارزاری که شاید سران اسرائیل انتظار آنرا داشته و برای رویارویی با آن آماده بودند نشوند.

نظامیان اسرائیل طی 23 روز یورش به نوار غزه، هر کجا را که می خواستند به بهانة حضور عناصر حماس در هم کوبیدند که نتیجة آن 1500 کشته و بیش از شش هزار تن زخمی از سوی فلسطینی و چهارده کشته و شماری زخمی از سوی اسرائیل ها بود. حدود نیمی از قربانیان فلسطینی را غیرنظامیان و بیشتر زنان و کودکان تشکیل می دادند. دامنة تخریب ها به مراکز و ساختمانهای بنیادهای بین المللی (نظیر سازمان ملل) هم کشیده شد.

پرسشی که اکنون مطرح می شود این است که آیا دولتمردان اسرائیل به هدفهایی که عنوان می کردند یعنی تضعیف حماس و جلوگیری از راکت پراکنی به اسرائیل رسیده اند؟ آیا راه کار مشکل پیچیده و درازمدت میان اسرائیل و فلسطین تنها راکت اندازیست که با جلوگیری از پرتاب کردن آنها پایان یابد؟ مشکل واقعی چیست؟ راکت اندازی یا تشکیل کشور فلسطینی؟

اسرائیل با اقدام به یورش نظامی و کشتار شماری از مردم بیگناه و محاصره دریایی نوار غزه و جلوگیری از کمک رسانی های بشردوستانه به این منطقه افکار عمومی مردم جهان را بر علیه خود و همدردی با فلسطینی ها برانگیخت.

بی تردید بسیاری از بازماندگان کشته شده های این جنگ برخلاف میل باطنی خود از روی ناچاری به حمایت از حماس برخیزند، چیزی که بی شک خوشایند و صلاح سران اسرائیل نیست.

با یورش به غزه، اسرائیل حقانیتی را که در سالهای اخیر در پی سخنان نسنجیده و بدور از عُرف و خرد سیاسی رئیس جمهوری اسلامی در دنیا کسب کرده بود به یکباره از میان برد، افکار عمومی مردم مسلمان بویژه مسلمانان عرب را علیه خود شوراند، موقعیت کشورهای میانه رو عرب را که خواهان پایان یافتن مناقشة تاریخی اسرائیل و فلسطین و برقراری صلحی عادلانه میان آنها بوده و هستند تضعیف کرد، گروه حماس را در جایگاه تنها نیروی مقاومت آرمانهای فلسطینی ها نشاند و سرانجام آنکه با وجود این دست آوردهای منفی، در موقعیت و محبوبیت انتخاباتی ائتلاف حاکم تأثیر چشمگیری پدید نیامد.

مشکل اساسی و تاریخی اسرائیل و فلسطین بر سر ایجاد کشور فلسطین و به رسمین شناختن آن توسط دولت اسرائیل می باشد که در قطعنامه مصوب ســـال 1948 سازمان ملل پیش بینی شده است و فلسطینی ها سالهاست برای تشکیل آن با دولت اسرائیل درگیر هستند. نیمی از مردم اسرائیل با توجه به واقعیت حضور فلسطینی ها در منطقه و برای پایان دادن به جنگ و خونریزی موافق تشکیل دولت فلسطین هستند. اسحاق رابین نخست وزیر اسبق اسرائیل در راه تحقق این هدف، جان خود را از دست داد.

راهکار درست جلوگیری از راکت پراکنی فلسطینی ها یورش نظامی نیست بلکه به رسمیت شناختن این حق قانونی و انسانی آنهاست.

چنانچه دولت فلسطین رسماً به وجود آید و اسرائیل آنرا به رسمیت بشناسد، به امکان زیاد، راکت پراکنی ها پایان خواهد پذیرفت. حضور سربازان سازمان ملل میان مرزهای اسرائیل و فلسطین- همانگونه که در لبنان عمل شد- می تواند تضمین کننده تنش زدایی میان دو کشور باشد.

ادامه حالت جنگ و ناآرامی میان اسرائیل و فلسطین در عمل به سود تندروها و «بازهای» هر دو کشور است. در اسرائیل هر حزبی که بیشتر بر طبل جنگ بکوبد به پیروزی می رسد و در فلسطین نیز تندروها و طرفداران عملیات تروریستی مانند گروه های حماس که با موجودیت اسرائیل مخالفت می کنند قدرت را به دست می گیرند.

چنانچه کشور فلسطین موجودیت یابد و توسط اسرائیل برسمیت شناخته شود و مورد حمایت و دوستی دولت و مردم اسرائیل قرار گیرد، گروه های تندرو فلسطینی جای خود را به گروه های میانه رو خواهان ادامة صلح و دوستی با اسرائیل خواهند داد و متقابلاً در اسرائیل نیز شعار نابودی فلسطینی ها کارایی و کاربرد نخواهد داشت.

اگر دولتمردان اسرائیل بــه خواست اکثیـریت مردم اسرائیل که خواهان زندگی کردن آرام و همراه با صلح و آشتی در کنار همسایگان فلسطینی و عرب خود هستند توجه کنند می بایست به جای سیاست های جنگی، سیاست نزدیکی و به رسمیت شناختن کشور فلسطین را اتخاذ کرده و به تشکیل آن یاری رسانند. اگر در نوار غزه هم وجود گروه حماس مانعی بر سر راه اجرای این سیاست درست است می توانند به آن بخش از فلسطین که در اختیار گروه میانه رو فتح، تحت رهبری محمود عباس می باشد استقلال دهند و از ایجاد مجتمع های مسکونی جدید در آن منطقه جلوگیری نمایند.

موافقت با تشکیل کشور فلسطین توسط دولت اسرائیل و یاری رساندن به توده مردم بی پناه آن جهت رسیدن به شرایط بهتر و زندگی کردن در صلح و آرامش، بزرگترین عامل تضعیف گروه های تندرو فلسطینی به ویژه حماس و جهاد اسلامی است. تضعیف این گروه های تروریستی می تواند اهرم قدرتی را که جمهوری اسلامی از آن علیه اسرائیل و برافروختن آتش جنگ در منطقه استفاده می کند بی اثر یا کم اثر سازد.

دولتمردان اسرائیل باید میان برقراری صلح و آرامش در منطقه و کنار آمدن و زندگی کردن با 250 میلیون عرب و یا ادامه جنگ و خونریزی تـــا زمانهایی که پایانی بر آن متصوّر نیست، یکی را برگزینند.

مسلّم است که هر انسان آزاده و آزادیخواهی، دست آزیدن به عملیات تروریستی و عملیات انتحاری را که نتیجه آن کشته شدن انسان های بیگناه از هر ملیتی که باشند، به شدت محکوم می نماید. برای از میان برداشتن پدیده تروریسم باید راه کارهای درست مسئله را بررسی و پیدا کرد و شرایط زیربنایی پدید آمدن و گسترش آن را از میان برداشت.

پدیده شوم تروریسم با جنگ و کشتار تروریست ها شاید کاهش یابد ولی از میان نخواهد رفت. برای پایان دادن به این معضل جهانی، عملیات نظامی به تنهایی کافی نیست.