ایران نوین

Wednesday, March 4, 2009

مصدق و جوانان







متن سخنرانی دکتر بهروز برومند در احمد آباد به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق


اسفند 1387 14





با درود به همه ایرانیان در درون و برون از مرزهای میهن و درود به روان همه بخون خفتگان راه آزادی و آبادي ایران(راه مصدق) از بابك خرمدين تا زنده یادان داریوش و پروانه فروهر. بي شك هم ميهناني كه در راه آزادي و آبادي ايران جان باختند بسيارند ومن نخواستم تمام زمان سخن ام را به نامبردن از بزرگاني كه در اين راه به خاك و خون خفتند بگذرانم از اينرو تنها ازفروهر ها ياد نمودم كه در همين آرامگاه آنان من را با بسياري از آموزش هاي پيشواي درگذشته ملت ايران آشنا نمودند.

دكتر مصدق به هيچ " ايسمي" وابستگي و دلبستگي نداشت و در زماني كه دوره ايده ئولوژي هاي وارداتي مانند ليبراليسم، ماركسيسم-لنينيسم ، سوسيال دموكراسي و مانند آنها بود. بزرگمرد تاريخ ايران ناوابستگي، سياست موازنه منفي و بهره گيري از نيروي شكوهمند ملت ايران را براي پي ريزي بناي ايراني آزاد و آباد، درپيش گرفت . از همين رو ايرانيان از خرد سالان تا سالمندان هوادار راه و روش او شده و در همه گروه هاي سني پشتيباني خود را از راه مصدق نشان ميدادند. نمونه هائي از پيآمد آموزش هاي دكتر مصدق روي همه گروه هاي سني در آن زمان و پس از به بند كشيده شدن رهبر نهضت ملي چنين است:

در اين رهگذر نخست بايد از نوجواني خود بگويم. در شهر شاهي پيشين (قائم شهر كنوني) دانش آموز دبستاني بودم كه داستان قرضه ملي پيش آمد. شور و آگاهي مردم آنچنان روشنگرانه بود كه من را در دهة نخست زندگي ام با آرمان نهضت ملي آشنا نمود. در دهه نخست زندگي خواستم تا با کمک به فروش قرضه ملي آنچنان كه پيشوا خواسته بود برای بی نیازی ايران از كمك بيگانگان، كوشش نمايم. برايم مايه سربلندي بسيار بود كه از من خواستند در يك گرد همائي خياباني در پياده روخيابان، مقابل بانك ملي شهرستان شاهي بلند گو را بدست گرفته و بگويم از چه رو براي گردآوري كمك چنين كوشا هستم.؟ درست بياد ندارم كه در آن زمان پاسخ ام چه بود؟ هرچند هنوز شوري، كه همه وجودم را در بر گرفته بود بياد دارم .هنگامي كه از پشت ميكروفون بيرون آمدم احساس مينمودم كه دگرگون شده ام و اين دگرگوني از آن زمان دلبستگي من را به ملت و ميهن ام روزافزون نمود. در اين رهگذر من تنها نبودم همه نوجوانان آن دوران، كما بيش داستاني در اين راستا دارند. در فصلنامه آزادي دوره دوم شماره 26 و 27 تابستان و پائيز 1380 ويژه مصدق، برگ 270 در پاسخ به دو پرسش یکی از مبارزان نوشت ... برادر بزرگ من د انشجوي دانشكده حقوق و مصدقي پر حرارتي بود توده ايها را عامل روس و سيد ضياء رارهبر آنگلوفيلها و مصدق را ملي، و خواهان استقلال ايران از سلطه قدرتهاي خارجي معرفي مي كرد.همين روند سبب شد تا من که برادر كوچكتر ايشلن بودم با هم بازيها ، بازي " جنگ مصدق با سيد ضياء" را مي كردم و احساس غرور را اينسان پيدا كردم ، اين احساس، با نهضت ملي ايران به رهبري مصدق بنيادي استوار يافت. در همين فصلنامه در برگ هاي 307- 310 سرور جليل دوسنخواه كه در آن زمان عضو سازمان جوانان حزب توده ي ايران بودند در پاسخ به دو پرسش ميگويند‌"...الف)ميراث ارجمند دكترمحمد مصدق،مهرورزي ي پاكدلانه او به آزادي و مردم سالاري و زندگي ي سربلند و افتخار آميز براي همه ايرانيان ( از هر گروه و تيره و تبار و با هرگونه گرايش بود و هست كه تا به امروز همچون نماد آرمانهاي ملي ي ما، ستاره وار در افق انديشه مان مي درخشد و رهنمون ما به آينده تابناك ميهنمان است. ب) ارزشهايي كه بنياد انديشه و راه و روش و اخلاق سياسي ي مصدق بر آنها استوار بود، چكيده آرزوها و خواستهاي همه مردم ايران و آزادگان اين سرزمين به شمار مي رود و با گذشت زمان كهنه و فرسوده نمي شودو از ياد نمي رود. او از آن گونه مردان سياسي نبود كه برنامه ها و شعارها و حرفهاشان تاريخ مصرف دارد!هرگاه امروز پس از نيم قرن، مي بينيم كه نسل جوان بدون داشتن تجربه ي شخصي حضور در زندگي اجتماعي و سياسي دوران اوج خيزش و جنبش ملي، همچنان نام نامي مصدق راكليد واژه و رمزگان مبارزه ي آينده نگرانه خود مي شناسد، دليلي ندارد جز آن كه ارزشهاي والاي آزمون يگانه ي آن جنبش را به ميانجيگري ي نسلهاي پيشين دريافته و بازشناخته است و در يك تجزيه و تحليل و برآورد و جمع بندي ي هوشمندانه، راستي و رستگاري را در راه و رسم مردم خواهانه و ميهن دوستانه مصدق مي بيند.

پيروي از آموزش هاي دكتر مصدق تنها در سخن گفتن نبود بسيار ي از ايرانيان در راه آرمان هاي نهضت ملي جان باختند كه من تنها چند نمونه را با سپاس بسيار و درود به جان باختگان راه مصدق يادآوري مينمايم.

سرور محمد مهرداد كه در 22 سالگي در سال 1330 دانشجوي دانشكده حقوق دانشگاه تهران بود مينويسد: "دردوازده سالگي با سخنان دكتر مصدق دردوره چهاردهم مجلس شوراي ملي، درباره امتياز نفت و مخالفت مصدق با اعتبار نامه سيد ضياء عامل قلمي كودتاي 1299 خورشيدي و تمديد قرارداد نفت دارسي در 1312 خورشيدي برابر 1933 ميلادي و بعد پيدايش فرقه تجزيه طلب دموكرات، من گمشده ذهني خودرا پيدا كردم و دريافتم كه جاي يك نيروي ملي خالي است." پيآمد اين رهنمود ها و شناخت، آن بود كه سرور محمد مهرداد در سال 1326 هنگامي كه دانش آموز سال ششم دبيرستان دارالفنون بود به مكتب پان ايرانيسم پيوست و آنچنان در راه مصدق پايداري نمود و از هشدار هاي دشمنان مصدق نهراسيد تا در 16 بهمن 1330با شليك گلوله يكي از دانشجويان نظامي به او در برابر چاپخانه روزنامه پرچمدار به سينه و ستون فقرات توان هردو پاي خود را از دست داد و براي 54 سال با پايداري ستايش برانگيزي در بستر، از آرمان هاي خويش جانبداري نمود و همواره آموزگاري فرهيخته براي پويندگان راه مصدق بوده و هميشه ميگفت از اينكه در راه مصدق زمين گير شده است خرسند و سربلند ميباشد و سرانجام پس از 54 سال ستيز ستودني براي آزادي و آبادي ايران از پا در آمد و در راه مصدق جان باخت.

ياد قهرمانانی چون امیربیجار كه در30 تيرماه 1331 از جان خود گذشتند و دیگر رزمندگان با خون او بر ديوار خيابان ملت نوشتند " يا مرگ يا مصدق " جاودانه خواهد ماند . درست آن است كه نام همه به خون خفته گان راه آزادي و آبادي ايران را در جايگاهي در خور آنان بنويسيم تا همواره سرمشق پويندگان راه مصدق باشند هر چند نام پهلواناني چون دكتر حسين فاطمي كه دلاورانه در راه مصدق براي آزادي و آبادي ايران ستيز نموده و با درد و رنج بسيار سرسختانه، باور هاي خود باز گو نموده و جان بر سر پيمان دادند تا دنيا به جاست بياد خواهد ماند.

برشمردن ايستادگي جوانان ايرانزمين در راه مصدق در گذشته وكوشش هاي ارزنده جوانان براي پر بار نمودن آموزش هاي بزرگمرد تاريخ ايران در اين دوران، نياز به زماني دراز دارد،از اينرو درست آن است كه در زمان بجا مانده از برخورد دكتر مصدق با جوانان بگويم.

پیشوای درگذشته ملت ایران برای جوان های ایرانزمین ارزش زيادي میگذاشت و همواره در برخورد ها ي دروني نهضت ملي از جوانان جانبداري مينمود، و اميد خود را براي آزادي و آبادي ايران به جواناني بسته بود كه هنوز به همه چيز نرسيده بودند. براي يادآوري چند نامه از دكتر مصدق را كه به جوانان در درون و برون از مرزهاي ميهن بودند ميخوانم.

در پيام دكتر مصدق به جوانان و دانشجويان در زماني كه نخست وزير كشور بودند در تاريخ 22 خرداد ماه 1330 آمده است " فرزندان عزيزم : درود قلبي به شما ميفرستم و از خداي متعال مسالت دارم همگان با كاميابي و سربلندي از علوم و فنون آن ديار مترقي، بهره اي كافي بستانيد و به سلامت و سعادت به ميهن مقدس برگرديد و مصدر خدمات شايان شويد و حق كشور و ملت ايران را كه به گردن شما فرزندان خلف است ادا نماييد. چون در اكثر نقاط كشورهاي آمريكايي و اروپائي پراكنده هستيد و با آن ملت هاي دوست وبزرگ تماس و ارتباط دائمي داريد به علاوه مراسلاتي از بعضي شما راجع به نفت و مربوط به سوء تفاهمات در آن ديار به من رسيده لازم دانستم شما را از مقاصد ملت ايران در باب ملي شدن صنايع نفت مطلع گردانم تا شما هم به نوبه خود افراد ملت عدالتخواه و حق پرست آن ممالك را آگاه سازيد و به هر كه رسيديد و در هر محفلي حاضر شديد اين مقاصد را شرح دهيد تا اگر اشخاصي در نتيجه بيخبري يا شايد در نتيجه اغفال عمال مغرض دچار سوء تفاهم شده اند از حقيقت مطلع شوند، زيرا اطلاع صحيح ملل مترقي و دوستي آنها براي ما بسيار مهم و مغتنم است ...و بر شما فرزندان اين آب و خاك است كه با استفاده از جميع وسائلي كه در دست داريد، مردم آزاده آن سامان را از حقايق امر مطلع ساخته ووظيفه خطير ملي خود را در اين موقع دشوار ايران، به نفع كشور باستاني خود و براساس حق و حقيقت انجام دهيد. با اين توضيحات پیام خود را به پايان ميرسانم و شما جوانان دانشجو و علاقه مند به ميهن عزيز را به خدا ميسپارم."

به روشني ديده ميشود كه در جايگاه قدرت مصدق چگونه با دانشجويان برخورد ميكرد؟ از آنها نميخواست زنده باد و مرده باد بگويند . تنها از دانشجويان ميخواست كه "بر اساس حق و حقيقت" پيام ملت ايران را به گوش جهانيان برسانند و در اين راه خواهان جنگ نبوده و بدرستي هوادار دوستي همه ملت ها بود . چون وقت تنگ است نتواستم تمام نامه را بياورم، اگر همه نامه بخوانيد، در خواهيدیافت که، مصدق بجاي زنداني نمودن جوانان دست ياري بسوي آنان دراز مينمود و ميكوشيد به آنها نشان دهد كه خدمتگزار آنان و ملت ايران ميباشد.

اميد دكتر مصدق به جوانان و دانشجويان پس از كودتاي بيگانه ساخته 28 مرداد نيز در نامه هاي ايشان نشان داده ميشود. دكتر مصدق در پاسخ به نويسنده رساله " نسل جوان و جبهه ملي" در 20 مهرماه 1341 از احمد آباد مينويسد : " آقاي محترم ...هموطن عزيزم

نامه شريف مورخ مرداد 1341 و رساله نسل جوان و جبهه ملي چند روز قبل از اين عز وصول ارزاني بخشيد و از قرائت آن بسيار محظوظ و خوش وقت شدم و شاكرم از اين كه وطن عزيز ما ايران رجالي دارد كه مي توانند خوب قضايا را تجزيه و تحليل كنند و افكار عمومي را روشن نمايند و اين خود كمال اميدواري است كه ايران خواهد توانست در آتيه نزديك استقلال از دست رفته خود را بدست آورد . ..."

در صفحه 311 کتاب " نامه های دکتر مصدق " نامه شماره 426 پاسخ دکتر مصدق به پیام دومین کنگره کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در لوزان چاپ شده . فرازی از این نامه چنین است " ... جز اینکه توفیق شما را در راهی که قدم برداشته اید بخواهم و از خدا مسئلت نمایم که بتوانید گامهای بلند بردارید و ایران وطن عزیز را به آزادی و استقلال برسانید . امید ملت ایران بشما نسل جوان و به آن عده رجال و افرادیست که در راه آزادی و استقلال وطن آنچه توانسته اند فداکاری کرده اند و از همه چیز خود گذشته اند. ..." در نامه شماره 467 صفحه 341 همین کتاب در پاسخ به سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران آمده است " ..... وراه صعب العبور آزادی و استقلال وطن عزیز را در سایه اتحاد و وحدت فکری بپمائید و هیچ نظری نداشته باشید غیر از اینکه به مرام خود که آزادی و استقلال ایران است برسید...."

این دو نامه به روشنی نشان میدهند که راه مصدق، راه آزادی و استقلال بوده و برای بدست آوردن آن امید به جوانان میهن و رجال فداکار و کوشندگان از خود گذشته دارد رهنمود ایشان برای پیروزی در این راه دشوار یکدلی ، اتحاد و پشتکار میباشد. وباز در باره آزادي و ناوابستگي به همه ايرانيان گفته بود:

" اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند و مارا به هر سوی میخواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر باراین ننگ نمیرود" بررسی سخنان پیشوا نشان دهنده ا ند یشه های این بزرگمرد قرن ما است که از سال 1284 شمسی در آسمان مبارزات میهنی و آزادیخواهانه ایران درخشید. دکتر محمد مصدق همواره به ارزش های فرهنگی ملت ایران باور داشت و برای ساختن ایرانی آباد و آزاد تکیه به فرهنگ مردم ایران را زیر بنای کار میدانست. ایرانی که در آن نه کسی زیر بار زور برود و نه کسی زور بگوید و همگان آزادی عمل داشته باشند. دیگر آنکه پیشوا نشان میدهد نباید زیر سلطه بیگانگان رفت و تن به تسلط آنها داد . کوتاه سخن او، در پی آزادی و ناوابستگي ايران بود و اين رهنمود را براي همه ايرانيان به ويژه جوان ها گفت و نوشت و با ايستادگي خود به جوان ها نيز آموخت كه ميتوان با پشتكار و پيروي از قانون براي رسيدن به هدف ستيز نمود و به هيچ روي در برابر زورگويان و ستمگران سرخم ننموده و يكي از نمونه هاي اين پايداري ايستادگي او در برابر قانون شكني هاي سر سپردگان بيگانه بود. از آموزش هاي دكتر مصدق ياد ميكنم در در دوراني كه سكوتي كشنده دهان ها را بسته بود شجاعانه گفت:

"....اکر هدف آن است که رضا خان به یک شاه دیکتاتور تبدیل شود اگر سرم را ببرند و ا ند ا م های بدنم را قطعه قطعه از هم جدا سازند هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد، بعد از بیست سال خونریزی د ر راه آزادی و دموکراسی ِ آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست وزیر و هم فرمانروا ؟ اگر قصد آقایان این است، این ارتجاع صرف است،استبداد خالص است چنین نظامی حتی در زنگبار هم وجود ندارد ."

براي ستيز با بي قانوني، خودكامگي و وابستگي مصدق همواره چشم اميد به نسل جوان داشت .دكتر مصدق در سال هاي پاياني زندگي نيز اميد خود را به جوانان و دانشجويان از دست نداد. در تاريخ 14 فروردين ماه سال 1341 خورشيدي از بازداشتگاه احمد آباد در پاسخ به نامه كنفدراسيون دانشجويان ايراني در خارج از كشور نوشت:

"كنفدراسيون محترم دانشجويان ايراني

نامه مورخ 25 اسفند عزوصول ارزاني بخشيدو موجب نهايت امتنان گرديد. نظر به اينكه براي ما عيدي نيست از عرض تبريكات خودداري مي كنم و خواهانم كه سالهاي بسيار در كمال صحت و خوشي بسر بريد و همت بگماريد كه ايران وطن عزيز ما هم آزادي و استقلال خود را بدست آورد و در رديف دول مستقل و آزاد قرار بگيرد. راست و بي پرده عرض مي كنم كه چشم مردم خيرخواه وطن پرست به شما نسل جديد دوخته شده و آخرين تيري كه در تركش ايراني است همان شما محصلين محترم و نسل جديد هستيد كه از آنچه ديده ايد درس و از آنچه هم خواندهايد نتيجه بگيريد و بمورد عمل در آوريد. از اين ..."

و باز در يكي از آخرين نامه هاي دكتر مصدق به سازمان دانشجويان جبهه ملي ايران ميخوانيم:

" احمد آباد 26 ارديبهشت 1343

فرزندان عزيزم

نامه مورخ 18 ارديبهشت رسيد و موجب نهايت امتنان گرديد. فداكاري شما در راه وطن عزيز موجب افتخار هموطنان است. اميد و چشمداشت عموم بفدايكاريها و از خود گذشتگي هائيست كه در راه آزادي و استقلال ايران وطن عزيز نموده ايد. از حق نبايد گذشت كه در اين راه از همه چيز صرفنظر نموده ايد. اين جانب براي شما فرزندان عزيز كمال احترام قائلم و اكنون كه كاري از من ساخته نيست و در زندان بسر ميبرم با قلبي محزون و چشمي گريان توفيق شما را بيش از پيش از خدا مسئالت دارم. كسي كه شما را بسيار دوست دارد دكتر محمد مصدق"

روشن است كه يكسال پيش از درگذشت دكتر مصدق در پي بدست آوردن هواداراني بيشتر نبود و اگر دانشجويان و جوانان ايران را مي ستود براي آن بود كه نسل فردا از مردم امروز به زشتي ياد نكند و ايران آزاد تر و آباد تر بماند. از اينرو است كه ميتوان گفت اگر امروز مصدق در كار مملكت داري بود بي شك دانشجويان و جوانان جايگاهي بلند داشتند و ميهن از كوشش هاي آنان سود بسيار ميبرد. ايدون باد.


انديشه های مصدق کدامند؟





14 اسفند 1387- احمد آباد





پس از انجام کودتای 28 مرداد سال 1332 و پايان کار دولت ملی دکتر مصدق، در زمانهای مختلف مبارزه آزاديخوهانه، از مبارزات (نهضت مقاومت) به رهبری مرحوم آيت الله رضا زنجانی، تا مبارزات (جبهه ملی دوم) به رهبری شادروان الهيار صالح و سپس (جبهه ملی چهارم) تاکنون پيروان راه مصدق و هواداران جبهه ملی، همواره از مکتب و انديشه های مصدق الهام گرفته و از آن ياد کرده و می کنند. بيان دوباره اصول انديشه های اين بزرگ مرد تاريخ معاصر شايد فرصت تازه ای باشد برای انديشيدن پيرامون گوشه ای از تاريخ مبارزات سياسی اخير کشور که برای همه ما لازم و ضروريست. درست است که نمی توان و نبايد در گذشته زندگی کرد ولی آگاهی از گذشته برای جلوگيری از تکرار اشتباه در جهت ساختن حال و آينده لازم است. آگاهی از گذشته اگر باعث شود در گذشته زندگی کنيم می تواند ما را از درک واقعيت های امروز جهان و ايران و در نتيجه يافتن راه کارهای درست برون رفت از شرائط ناگوار کنونی و ساختن آينده ای آزاد باز دارد

مصدق فرزند نهضت مشروطه بود و همواره به اصول قانون اساسی آن وفادار ماند. سخنان و هشدار او در مجلس شورای ملی هنگام طرح خلع سلسله قاجار و انتقال پادشاهی به خاندان پهلوی و همچنين نسبت به نقض قانون اساسی و پيشگويی استقرار مجدد استبداد پادشاهی، ضمن آنکه از روشن بينی و آينده نگری او حکايت دارد نمونه بارزيست از وفاداری او نسبت به قانون اساسی مشروطيت و وفاداری او به اصول آرمانی. بدليل همين وفاداری بود که مبارزات ملی و آزاديخواهانه مصدق همواره در چهارچوب قانون اساسی انجام گرفت. روشن است که تفاوت بنيادينی ميان قانون اساسی مشروطه و قانون اساسی جمهوری اسلامی وجود دارد و اين ادعا که مبارزات آزاديخواهانه کنونی می بايست در چهارچوب قانون اساسی اسلامی صورت پذيرد، ادعائی دور از واقع بينی است. قانون اساسی مشروطيت خون بهای مبارزان راه آزادی و ترقی ملت ماست در حالی که برای پايان بخشيدن به عمر قانون اساسی جمهوری اسلامی هزاران تن از بهترين فرزندان ملت جان خود را فدا کرده، راهی زندانها شده و يـا ناگزيـر بـه جلای وطن گرديده انـد. بديهی است که در شرايط کنونی راههای سياسی و بدور از خشونت، بهترين راه تحقق آرمانهای ملی و تاريخی است و اين سردمداران نظام کنونی هستند که می توانند با پافشاری در مخالفت با خواست های عادلانه مردم و اتخاذ شيوه های نادرست و سرکوبگرانه مسير مبارزاتی را به سوی حرکت های قهرآميز سوق دهند

اصولی بودن مصدق نشان دهنده وفاداری او به اصول اعتقادی و آرمانی او بود، چيزی که آزاديخواهان و بويزه برخی از پيروان انديشه های او در انقلاب اسلامی باندازه کافی به آن توجه نداشتند. مصدق با اعتقاد به اينکه مبارزات نهضت مشروطيت تنها برای کوتاه کردن استبداد پادشاهان خودکامه نبود، بلکه در جهت کوتاه کردن دخالت دکان داران دين در امور اجتماعی، قضائی و سياسی کشور هم بود، در دوران زمامداری خود هيچگاه امکان نداد آيت الله کاشانی - نماد آنروز روحانيت - در امور مملکت دخالتهای ناروا بنمايد. مصدق از جمله به اين دليل چهرة برجستة نهضت آزاديخواهی ايران بشمار می رود که همواره به اصل جدايی دين از حکومت وفادار ماند

مصدق معتقد به آزادی و حاکميت قانون بود و برای تحقق آن حضور نيروی مردم را در صحنه سياسی کشور ضروری می دانست و آگاه بود بدون پاگيری احزاب، سازمانهای سياسی و اتحاديه های کارگری و صنفی امر آزادی در کشور اگر هم تحقق پذيرد پايدار و ماندگار نخواهد بود، از اين رو شرط عضويت در شورای مرکزی جبهه ملی را موکول به نمايندگی سازمانها کرد

در پاسخ اين پرسش که چرا مصدق خود اقدام به تأسيس يک سازمان سياسی - به مفهوم حزبی آن - نکرد؟ باور من اين است که مصدق از جايگاه ملی خود در ميان توده های مردم آگاه بود و اعتقاد داشت که وابستگی به يک جزب می تواند اين پايگاه را آسيب پذير سازد و کارآئی او را بعنوان يک رهبر ملی کاهش دهد که بی شک به سود مبارزات ملی نبود

مصدق اعتقاد داشت روزنامه ها و اصولاً رسانه های گروهی بايد آزاد و مستقل از دولت باشند از اين رو مراتب را طی نامه ای که به شهربانی کل کشور نوشت اعلام داشت که چنانچه نشريه ای او را مورد حمله قرار داد مورد تعقيب قرار ندهند، ضمن آنکه اين حق را برای همه شخصيت های مملکتی قائل بود که چنانچه به ناروا مورد توهين و تهمت قرارگيـرند نسبت بـه احقـاق حق خود اقـدام کنند

ملی شدن صنعت نفت از ديد مصدق و ياران او باعث می شد نه تنها درآمد حاصل از اين ثروت طبيعی در خدمت پيشرفت و ترقی مملکت قرار گيرد بلکه مهم تر از آن باعث قطع نفوذ بيگانه و تأمين استقلال کشور می شد. مصـدق معتقد بود کـه ايـران بـدون استقلال کـامل سياسی واقتصادی و اقتدار حکومت قانون نمی تواند به فقر و عقب ماندگی نقطه پايان گذارد و در مسير پيشرفت و ترقی قرار گيرد و با کاروان تمدن جهان همراه و همگام شود. مصدق معتقد به اقتصاد بدون نفت بود و اعتقاد داشت که چرخهای اقتصاد کشور، بايد بدون وابستگی به درآمد نفت بچرخد تا بيگانگان نتوانند با تحريم فروش نفت اقتصاد ايران را فلج کرده و خواستهای نامشروع خود را تحميل نمايند و بدين ترتيب باستقلال کشور لطمه وارد آورند، او اتکاء اقتصادی کشور را تنها به درآمد حاصل از فروش نفت فاجعه آميز می دانست، چيزی که امروز به عنوان کشورهای تک محصولی معروف گرديده و نشان داده است که کشورهای متکی به توليد و فروش تنها يک يا دو فرآورده همواره نيازمند به خارجی بوده و در برابر پايين آمدن قيمت ها آسيب پذيرند. او معتقد بود از درآمد نفت و ساير معادن کشور بايد برای افزايش توان توليدی کشور، ايجاد واحدهای صنعتی، رفع بيکاری و بالا بردن ثروت ملی استفاده نمود

امروز که در اثر 26 سال تسلط حکومت جور و فساد، نابودی و کشتار، شيرازه امور کشور از هم گسسته شده و دولت به مفهوم واقعی آن در ايران وجود ندارد، انديشه های مصدق می تواند راهنمای باارزشی برای نسل جوان و به ويژه پيروان راه او باشد. برای رهايی از شرايط دردناک کنونی، حضور مردم در صحنه پيکار آزاديخواهانه لازم و ضروری است که تنها در سايه ائتلاف حول محور خواستهای مشترک امکان پذير است. در نجات ايران، از شرايط مرگبار کنونی، همه مردم بايد سهيم باشند، همانگونه که در سازندگی ايران فردا نيز همه بايد شرکت داشته باشند. تنها راه پديد آمدن اين همبستگی ملی، تشکل حول آرمانهای تاريخی است. امروز شعارهای آزادی، مردم سالاری و جدايی دين از حکومت می تواند عامل بزرگ پيدايش اين همبستگی ملی گردد

تاريخ نشان داده است که هيچ خودکامه و ستمگری نمی تواند مدت زيادی در برابر فشار خواست و اراده مداوم مردم تاب آورد و دير يا زود از ميان برداشته می شود. با اعتقاد به آگاهی و اراده ملی و با وفاداری به ارزش و آزادی مردم در تعيين سرنوشت سياسی خود است که می توان به راه و انديشه های مصدق وفادار ماند. چنين باد


مهندس هوشنگ کردستانی



پیام به برگزار کنندگان سالروز تولد دکتر مصدق در شهر کلن آلمان- سال2004 میلادی

http://www.mossadeq.com/languages/farsi/mos-kordestani.html


Tuesday, March 3, 2009

اصطلاح " ماست ها را کيسه کرد " از کجا می آید؟

ماست ها را کيسه کرد


اصطلاح بالا کنایه از: جا خوردن، ترسیدن، از تهدید کسی غلاف کردن و دم در کشیدن و یا دست از کار خود برداشتن است.

فی المثل گفته می شود:«فلانی چون سنبه را پرزور دید ماستها را کیسه کرد.» یا به عبارت دیگر به محض اینکه صدای مدیر یا ناظم بلند شد بچه ها ماستها را کیسه کردند و غیره...

اکنون ببینیم وقتی که ماست داخل کیسه می شود چه ارتباطی با ترس و تسلیم و جا خوردگی پیدا می کند.


ژنرال کریمخان ملقب به مختارالسلطنه سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار مدتی رییس فوج فتحیۀ اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه می کرد. پارک مختارالسلطنه در اصفهان که اکنون گویا محل کنسولگری انگلیس است به او تعلق داشته است.

مختارالسلطنه پس از چندی از اصفهان به تهران آمد و به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود حسب الامر ناصرالدین شاه حکومت پایتخت را برعهده گرفت.در آن زمان که هنوز اصول دموکراسی در ایران برقرار نشده و شهرداری (بلدیه) وجود نداشته است حکام وقت با اختیارات تامه و کلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی من جمله امر خوار بار و تثبیت نرخها و قیمتها نظارت کامله داشته اند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات می کردند.

گدایان و بیکاره ها در زمان حکومت مختارالسلطنه به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمی داشتند و به اصطلاح ناخونک می زدند. مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی نظمی دستور داد گوش چند نفر از گدایان متجاوز و ناخونک زن را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچه ها و خیابان های تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از گدایان و بیکاره ها دفع شر و رفع مزاحمت شد.

روزی به مختارالسلطنه اطلاع داده اند که نرخ ماست در تهران خیلی گران شده طبقات پایین را از این مادۀ غذایی که ارزانترین چاشنی و قاتق نان آنهاست نمی توانند استفاده کنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر کرد و ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشت.

چون چندی بدین منوال گذشت برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته و متنکر به یکی از دکانهای لبنیات فروشی رفت و مقداری ماست خواست.

ماستفروش که مختارالسلطنه را نشناخته و فقط نامش را شنیده بود پرسید:«چه جور ماست می خواهی؟» مختارالسلطنه گفت:«مگر چند جور ماست داریم؟» ماست فروش جواب داد:«معلوم می شود تازه به تهران آمدی و نمی دانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!»

مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی از ترکیب و خاصیت این دو نوع ماست پرسید. ماست فروش گفت:«ماست معمولی همان ماستی است که از شیر می گیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان می خواست به مشتری می فروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود دارم که اگر مایل باشید می توانید ببینید و البته به قیمتی که برایم صرف می کند بخرید! اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است! از آنجایی که این ماست را به نرخ مختارالسلطنه می فروشیم به این جهت ما لبنیات فروشها این جور ماست را ماست مختارالسلطنه لقب داده ایم! حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!»

مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود بیش از این طاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان خان حاکم بودند امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگۀ شلوارش سرازیر کردند و شلوار را از بالا به مچ پاهایش بستند. بعد از آنکه فرمانش اجرا شد آن گاه رو به ماست فروش کرد و گفت:«آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر صورت ترا آلوده کند تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!»

چون سایر لبنیات فروشها از مجازات شدید مختارالسلطنه نسبت به ماست فروش یاد شده آگاه گردیدند همه و همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند خارج شود و مثل همکارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.

آری، عبارت مثلی ماستها را کیسه کرد از آن تاریخ یعنی یک صد سال قبل ضرب المثل شد و در موارد مشابه که حاکی از ترس و تسلیم و جاخوردگی باشد مجازاً مورد استفاده قرار می گیرد.


Monday, March 2, 2009

سازمان دانشجویان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران شکستن حریم دانشگاه را محکوم می کند



نگاهی به کاسه صبر ملت ایران داشته باشید


هم میهنان



اینک در هنگامه ای دیگر، کاربدستان حکومت ولایی، با استفاده ابزاری از جانباختگان هشت سال جنگ ایران و عراق، بر آنند تا با مصادره این عزیزان ملت، نفوذ تمامیت خواهی و سرکوبگرانه خود را در مراکز دانشگاهی بیش از پیش گسترده سازند تا توجیهی برای حضور امنیتی و سرکوب بیشتر دانشجویان ایجاد نمایند. دفن اجساد شهیدان در حریم دانشگاهها، که به منظور حضور پادگانی در مراکز دانش و اندیشه و زمینه سازی برای بر خورد های آینده با دانشجویان آزادیخواه و آزاد اندیش صورت می گیرد، هتک حرمت شهیدان راه وطن است. به قدرت نشستگان تمامیت خواه، نه تنها نیازها و خواستهای ملت ایران را ندیده می گیرند، بلکه یاد فرزندان میهن را نیز که در دفاع از خاک پاک ایرانزمین جان خود را نثار نموده اند و ارزشهای معنوی آنان را ابزار دستیابی به هدفها و منافع جناحی خود و بقای حکومت دیکتاتوری خود قرار می دهند. برخوردهای خشونتبار ماموران امنیتی لباس شخصی با دانشجویان و ضرب و شتم و دستگیری بسیاری از فرزندان این سرزمین، که در دفاع از حریم دانشگاه و اعتراض به استفاده ابزاری از جانباختگان جنگ صورت گرفته است، بی گمان بسان تمامی رفتارهای استبدادی در سه دهه اخیر در پرونده سیاه حاکمان کنونی به ثبت خواهد رسید و پرونده سیاه برقدرت نشستگان و مستبدان را سنگین تر خواهد ساخت .

آری، هم میهنان،


اینجاست که با توجه به تجربه سه دهه حکومت تمامیت خواهان باید باور داشت که نگاه و رفتار آنان تنها برای حفظ پایه های نظام استبدادی حاکم به بهای سرکوبهای برنامه ریزی شده ، ابزاری کردن ارزش های میهنی و دینی و ریختن خون مخالفان و آزادیخواهان بوده و می باشد. حاکمان جمهوری اسلامی غافل هستند که این اعمال سبب هرچه همبسته تر شدن ملت در برابر ستمگری و بیدادگری و سست تر شدن پایه های حکومتگران خودکامه و واپسگرا می گردد.
سازمان دانشجویان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران، اقدام حاکمان و کاربدستان رژِیم حاکم، و آمران و مجریان خشونت سازمان یافته، را به شدت محکوم نموده و با اعلام همصدایی و هم دردی با دانشجویان و پشتیبانی از خواستهای آنان، خواستار آزادی همه دانشجویان دستگیر شده می باشد، و به برقدرت نشستگان و برنامه ریزان استبداد و خشونت هشدار می دهد که نگاهی به کاسه صبر ملت ایران داشته باشید، چرا که تاب تحمل در برابر خروش ملت را نخواهید داشت.


سازمان دانشجویان و دانش آموختگان جبهه ملی ایران



تهران - 10/12/87 خورشیدی

Friday, February 27, 2009

وزير امور خارجه سابق بريتانيا; مشاركت در كودتا عليه مصدق از اشتباهات انگليس بود

عاليجنابان، ميهمانان عزيز:

مفتخرم كه امشب در اينجا نمايشگاه جذاب شاه عباس و دوباره‌سازي ايران را افتتاح مي‌كنم. در قرن شانزدهم ميلادي دو كشور مقتدر ايران و بريتانيا از مذهب براي تحكيم و تثبيت استقلال خود استفاده كردند. اين موضوع بيشتر از وجه افتراق دو كشور، وجه تشابه بين دو كشور را می‌رساند با لحاظ اين موضوع كه ارتباط بين نهادهای مذهبی و سكولار در دو كشور ايران و بريتانيا عمدتا جنبه غيرماهوی دارند. برخی در انگلستان ممكن است تعجب كنند كه چرا ايران را امروز جمهوری اسلامی می‌خوانند (جك استرا با بيرون آوردن يك سكه از جيب خود ادامه داد) اگر به اين سكه نگاه كنيد يك واژه اختصاری لاتين روي سكه ما مي‌بينيد كه مي‌گويد: ملكه انگلستان حافظ دين و ايمان است. ايمانی كه به ما كمك كرد تا استقلال بريتانيا را حفظ كنيم. به طور همزمان شاه عباس پيشرفت‌دهنده ايران و بريتانيای درگير در هند به طور مستقيم با هم كار می‌كردند و ايران بزرگترين شريك تجاری ما بود.

برخلاف دوران هند، روابط ايران و انگلستان از توازن بسي دور بوده است. در قرن نوزدهم انحصار تنباكو بسيار مضحك و نامعقول بود به نحوی كه همه ايران آن را تحريم كردند (تحريم تنباكو) و نيز قرارداد نفتی آغاز قرن بيستم به راستی يك اخاذی صريح بود «اشاره به قرارداد دارسی!».

چشم بستن بر روی حكومت رضاشاه كه تقليدی بی ‌مايه از آتاتورك بود و جامعه آن حساسيتی بيشتر از تركيه داشت. اشغال ايران توسط انگليس و آمريكا و شوروی در خلال پنج سال جنگ جهانی دوم و مداخله مستقيم به همراه آمريكا در بركناری دولت منتخب و دموكراتيك مصدق در سال 1953 كه با حمايت مدافعانه از شاه عليرغم عدم برخورداری از حمايت مردم ادامه يافت.


به نظر من اين انگليس است كه در درك ايران دچار مشكل مي‌باشد و نه ايران در درك ما. همانطور كه رئيس موزه بريتانيا دو هفته قبل در روزنامه فاينشنال تايمز گفت كه بسيار از انگليسي‌ها فراموش‌ كرده‌اند كه در تاريخ بين سال‌های 1950-1820 بريتانيا بر زندگی سياسی ايران سيطره داشت و اتفاقاتی كه در ايران رخ داد به طور عمده‌ای ناشی از مداخلات بريتانيا بود. ايرانی‌ها در پائين‌ترين سطح نيز از اين مسائل مطلع‌اند در حاليكه انگليسی‌ها حافظه گذشته را فراموش كرده‌اند. اين وجهی بسيار نامتقارن است.

*
ايران اهميت راهبردی عظيمی برای ثبات در خاورميانه دارد

اكنون زمان آن برای ما فرا رسيده است كه حافظه را به ياد آوريم. يك ملت بدون تاريخ همچون يك انسان بدون حافظه است و ايران همانطور كه اين نمايشگاه به ما يادآور مي‌شود برای مدت‌های طولانی مهمترين كشور منطقه بوده است و امروز نيز از اهميت عظيم راهبردی برای حل مناقشات در افغانستان، فلسطين و مسائل لبنان و ثبات عراق برخوردار است.
هرچه ما ايران را بيشتر بفهميم براي روابط غرب با ديگران بهتر خواهد بود و هرچه بهتر خودمان را بشناسيم براي تاريخ مشترك‌مان بهتر خواهد بود. نمايشگاه فعلی به زيبايی آراسته شده است. من به همه مديران موزه ملی ايران و سايرين، قائم مقام سازمان ميراث فرهنگی و همكارانشان و همه دولت‌ جمهوری اسلامی ايران تبريك می‌گويم البته از مدير موزه انگليس و همكارانش نيز تشكر می‌كنم.
اين نمايشگاه جذاب، برانگيزاننده و روشنگر است و گذشته ايران و تاريخ مشترك كشورهای ما را زنده می‌كند ولی همانند همه تاريخ آينده را نيز در بر می‌گيرد و مفتخرم كه رسما افتتاح اين نمايشگاه را اعلام نمايم


برگرفته از سایت :

http://www.jminews.com/news/fa/?mi=16&ni=5334

Thursday, February 19, 2009

در پیشگاه تاریخ


سی سال از انقلاب سال پنجاه و هفت می گذرد و بایسته است به جای بازگویی فجایع حاصل از استقرار جمهوری اسلامی و پی گیری تئوری های توطئه ، به بازنگری این شکست تاریخی ملت ایران بپردازیم و پشتیبانی دیر هنگام خود را دراین سالمرگ انقلاب پنجاه و هفت از آرمان خواهی و بصیرت شخصی اعلام کنیم که خطر استقرار استبداد مذهبی را دریافت و در آن شرایط وانفسا و بدون بازگشت صلاح کشور و ملت را در پذیرفتن مسئولیت خطیر نخست وزیری یافت. در نخستین روزهای نخست وزیریش با انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی، لغو سانسور و آزادی مطلق مطبوعات اولین گام ها را در راه استقرار دمکراسی در ایران برداشت .

شاپور بختیار یکی از سه تن امضا کنندگان نامه ای خطاب به محمد رضا شاه در سال 56 بود، که لزوم بازگشت حکومت قانون و آزادی های سیاسی را گوشزد میکرد. او که ژرفای بحران سیاسی، اجتماعی حاکم بر ایران را دریافته بود، از سویی از پافشاری همواره ی خود بر استقرار حکومت قانون و از سوی دیگر، از رویارویی و مرز بندی با قدرت گیری قشریون مذهبی باز نایستاد.

در آن نا بسامانی و آشفتگی، با مردم سخن گفت و از آنان خواست تا به خود و هویت ملی خود اعتماد کنند. ضمن نکوهش خود کامگی نظام استبدادی موجود که مملکت را بسوی انفجار کشانده بود، ملت را ازهیجان های ویرانگر و بیباکی نسنجیده بر حذر داشت، دعوت به استقرار نظامی قانونمند و دمکرات نمود و برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران که همانا راهبر او در اقداماتش بودند کوشید.

شوربختانه ملت ایران به دلیل سده ها تجربه استبداد، فقدان آموزش و آگاهی های سیاسی، این اقدامات را نادیده گرفت و درنیافت که این دست آورد ها همانا جامه ی عمل پوشاندن به خواست های انقلاب است. مردم ایران که استبداد تمام راهها را برای ابراز نظر سیاسی به رویشان بسته بود، اعم از شهرنشین و توده های حاشیه نشین برآمده از اصلاحات ارضی ، به جای همبستگی و حمایت از دولتی که تبلور خواسته های ملت بود، اولویت را در آن دید که بر حس انتقام جویی و تنفر خود میدان داده و هشدارهای پی در پی و اعلام خطر در مورد بر پایی حکومت استبدادی مذهبی را نادیده بگیرد.

در آن شرایط بحرانی نه تنها عامه ی مردم، حتی روشنفکران و نیروهای سیاسی نیز به ندای او پاسخ مثبت ندادند، مواضع و خواست های مبا رزا تی خود مبنی بر استقلال و آزادی را رها کرده و در برابر روحانیان مرتجع و انحصار طلب قالب تهی کردند. گویا خرد در تدبیر امور جایی نمی یافت.

اگر چه تاریخ را با اگرها و شاید ها نمی نویسند؛ اما امروز ضرورت تاریخی است که هر ایرانی ملی، میهن دوست، آزادی خواه و خواهان دمکراسی، در پیشگاه تاریخ و در برابر ایران آینده اعلام دارد که عدم همبستگی به هنگام با اقدام آرمان گرایانه بختیار درپذیرفتن مسئولیت نخست وزیری، امکان بزرگ تاریخی ملت ایران را برای برقراری حکومت قانون و استقرار حاکمیت ملی هدر داد.

افسوسی که در فرد فرد ایرانیان آگاه و مسئول بخاطر استقرار و استمرار استبداد مذهبی در ایران موج می زند، ما را بر آن داشت تا به عنوان فرزندان این آب و خاک و نوجوانان زمان وقوع انقلاب 57، امروز و در پیشگاه تاریخ پشتیبانی دیر هنگام خود را از شاپور بختیار و آرمان های سیاسی او که همانا آرمان های اصیل انقلاب بزرگ مشروطیت بودند اعلام داریم.

ما تمامی ایرانیان دلبسته به ایران و آزادی خواه را فرا میخوانیم، که اکنون با سی سال تاخیر وکسب تجارب تلخ، صرف نظر از موضع سیاسی آن زمانشان ، همبستگی و پشتیبانی دیر هنگام خود را از آن آرمانهای اصیل و ملی اعلام کنند و درگسترش هر چه بیشتر خود آگاهی سیاسی و تاریخی ملت ایران گام بردارند و روشنگر راه آینده ی ایران باشند.

آسمان مقدم – شیوا نوجو- رخسا خیامی

رضا عزیزی نژاد – نیما ناصرآبادی

بهمن ماه 1387 خورشیدی