قفسها اندر قفس ساخته اند و کوه ها از پیکرها بنا کرده اند . دروغ و ریا که در آیین ما تقبیح می شد و جایی نداشت به رنگ مقدس مزینش ساختند و به وفور پراکنده اش ساختند . زبان دربندان ، بریده اند و لبانشان را چند لایه دوخته اند . خار و تیغ و عریان شمشیران به راه پر خطر آزادیخواهان برهنه پای افکنده اند . حرمت حرمت داران دریده اند و آبروی آبروداران ، پیاپی ریخته اند . آزادی را سر بریده و مروجان آن را مصلوب ساخته اند . خانه عدل و داد را بیدادگاه کرده اند و خانه علم و دانش را به آتش کین سوزانده اند و دانشمند و دانشجو را مسلخ و بند و محبس هدیه داده اند . نویسندگان را قلم شکسته اند و خوانندگان و اخلاق پژوهان را دیده بر کف دستانشان نهاده اند . تیغ و دشنه بر فرق روشن بین فرود آورده اند و سرب بر سینه عاشق کاشته اند و طناب و زنجیر نصیب حنجره آوازخوان رهایی ساخته اند . اندیشمندان را گریزان کرده ، برنایان را توان گرفته اند و وطن همیشه سربلند را سرافکنده ساخته اند . پاسخ بیدار ، دار است و پاسخ رفتار لبریز از فرهنگ ، تفنگ .
چه بی مایگانند آنان که بر تن رنجور و بیمار وطن رجز می خوانند و بر سینه اش نشسته ، سیلی و تازیانه می زنند و فریاد از روی خشم بر ملت می آورند که :
زبان به حق نگشایید که عین حق و حقیقت ماییم . کلام به بیان علم و دانش و فرهنگ باز نکنید که اصل آن عمود تر از هر عمود از آسمان بر ما نازل گردیده است . از تاریخ و تمدن که اصلا سخن نگویید زیرا آن چه را که ما سوزاندیم ، محو تمامی بدیها بود . از عدل و داد سخن نرانید که نمایندگان عدالت خانه و دادگستری الهی هستیم ما . از عدالت و برابری نگویید که هیچ کجا برده را وقیح تر از این نمی توان یافت . از گرسنگی و فقر ننالید که ضد خدا می شوید و از اجر گرسنگی و ثواب آن بی بهره می مانید . از بند نگویید که بند ما افسار تمامی شماست در دست آسمانها . از وطن نگویید که در آیین ما خاک فانیست و معامله آن مجاز .
از آزادی می گویی ؟ چه سرکش و عصیانگر شده ای تو که با این پررویی کفر می خوانی .
زبان به مخالفت و نقد می گشایی ؟ مگر نمی دانی زمین را ماموریتی است بر ما تا حکم الهی بگسترانیم و هر آنکه بر آسمانیان و عمل آنان به دیده عقل بنگرد ، دیده و عقلش یکجا برکنیم ؟
هان ای مردم
شما اسیرانید ، شما غنیمتان جنگ حق و کفرید . شما بت پرستان از خدا بی خبرید و نا آگاه از آن که در مکتب خدای ما تنها نمایندگان اویند که آزادند .
آنان آزادند بخورند و فربه شوند تا حق و کلام خدا را جاری کنند .
آنان آزادند بیت المال و داریی امت را به آن گونه که صلاح می دانند ببخشند و خرج کنند و تفسیم نمایند .
آنان آزادند در بیان کلام خدا در گذشته و حال ، زیرا زبان خدایند .
آنان آزادند در دادن جان و یا سلب آن از بردگان و غنیمتان و اسرا و ...
آنان آزادند در بریدن دست و زبان و سر شما که خدای ما به شما عطا فرموده .
اموال و دارایی و وطن و حتی جان شما از آن ماست و ما آزادیم به هر آنکه خود خود خود خداوند امر فرموده ببخشاییم و هر آنچه را ناپاک می دانیم بسوزانیم . پس زبان به کام گیرید که اگر خداوند و روحش از شما آزرده شوند با شما آن خواهیم کرد که با سایر کفار کردیم .
دروغها که گستراندند را تنها خود باور کردند و ظلم ها که برافروختند دامنگریشان شد .
میهن امروز ، با برنایان و روشنفکران و مردم مبارزش ، میهن دیروز نیست . خدای امروز نیز ، خدای دیروز نیست و چه مهربان گشته این خدا . گویی فریادهای دادخواهی ، زمین و آسمان را یکجا درنوردیده ، طبیعت ، انسان ، خدا و جهان به یاری فراخوانده شدند . دماوند مهیاست ، دماوند مهیای اسارت ظالمان است و میهن آبستن زایش فرزندی مبارک به نام آزادی .
اعتراض مدنی مسالمت آمیز از بنیادی ترین حقوق شهروندی است. اعتراض مدنی برای اصلاح ناهنجاری ها و کاستی های یک جامعه بسته و خودکامه انجام می گیرد و راه را بر خشونتگرایی و در نهایت هرج و مرج و فروپاشی جامعه می بندد، و سردمداران را به نتایج رفتارشان هشدار می دهد. در طول اعتراضات مسالمت آمیز پس از انتخابات اخیر شاهد بودیم که این حق طبیعی و قانونی مردم که در قانون اساسی نظام کنونی نیز به صراحت تاکید شده، مورد تعرض بیرحمانه نیروهای سرکوبگر قرار گرفت و لگدمال شد. اینگونه برخوردهای خشن و ضد مردمی شاید در کوتاه مدت به فروکش کردن اعتراضات بیانجامد، اما باعث می شود جامعه به سوی بحرانی فزاینده کشانده شود، بحرانی که هم اکنون آثارش را در سراسر سرزمین عزیزمان مشاهده می کنیم.
در این میان دانشگاه به عنوان سنگر استوار دادخواهی جامعه از همان روز پس از اعلام نتایج، مورد دست اندازی کسانی قرار گرفت که زمانی از همین مکان مقدس به تبلیغ دیدگاه های خود در برابر رژیم گذشته می پرداختند. چه شده است که اینان حرمت نگه نمی دارند و دانشجو را که حکم گوش و چشم جامعه را دارد زیر شدیدترین فشارها قرار می دهند. اینان باید بدانند که دانشگاه بیدار است و این دانشجویان هستند که همچون گذشته چراغ آگاهی را در جامعه روشن نگه داشته و پرچم دادگری و آزادیخواهی را بر می افرازندو در سخت ترین شرایط از آرمان های ملی و حقوق شهروندی دفاع و در راه تحقق آنها فداکاری می کنند. امروز دانشجویان در سخت ترین شرایط همچنان رهرو و کوشنده راه آزادی هستند و بر ماست تا از این پیشگامان حق خواهی و حقیقت طلبی پشتیبانی کنیم. حاکمیت تصور می کند که با زندانی کردن فعالان دانشجویی می تواند جنبش دانشجویی را از حرکت وادارد؛ اما امروز هر دانشجو به تنهایی مبارزی تمام و کوشنده ای خستگی ناپذیر است. با در بند شدن هر دانشجو، یارانش مصمم تر از پیش راه را ادامه می دهند.
پیمان عارف و سلمان سیما دو تن از هموندان ما در سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران اکنون در کنار بسیاری از دیگر دانشجویان و کوشندگان سیاسی در زندان بسر میبرند. چهار نفر دیگر از اعضای سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران هم در تظاهرات 13 آبان دستگیر شده بودند، که پس از چند روز بازجویی آزاد شدند. پیمان عارف که پیش از این از تحصیل در دانشگاه محروم گردیده بود، پس از دستگیری، اکنون بیش از پنج ماه است که تحت فشارهای جسمی و روحی از جمله زندان انفرادی قرار گرفته و به هیجده ماه زندان نیز محکوم گردیده است. از وضعیت سلمان سیما که شنبه گذشته بازداشت شد هنوز اطلاعی در دست نیست. در این زمان که اخبار ناگواری از وضعیت زندانیان عقیدتی و سیاسی به گوش می رسد، ما نگرانی شدید خود را از وضعیت آزادی خواهان، بویژه دانشجویان، در بند اعلام می کنیم و حاکمیت را مسئول تندرستی همه زندانیان سیاسی و دانشجویی می دانیم.
سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران هر گونه فشار بر زندانیان را به شدت محکوم می کند و خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط همه زندانیان دانشجویی و سیاسی در بند می باشد، که این امر نخستین گام برای برقراری آرامش و اعتماد می باشد. در غیر این صورت، هشدار می دهیم که سرسختی راه به جایی نخواهد برد و مسیر کنونی حاکمیت این سرزمین را به سوی فاجعه خواهد کشاند. تنها راه برون رفت از بحران، پذیرش خواست ملت ایران، یعنی برقراری حکومت خرد و قانون، و حرکت به سوی مردمسالاری و شایسته سالاری و ایجاد یک حکومت ملی است.
اعلامیه جهانی حقوق بشر ، میثاقی انسانی و جهانشمول است که از حقوق انسان محق ، خودمختار و دارای اراده و اندیشه ای خودبنیاد سرچشمه می گیرد و بازتاب اعتلای اخلاق انسانی است که ارزشهای جهانی را فارغ از عقیده ، دین ، مذهب ، مرز و نژاد پاس می دارد و پرستاری می کند . ایران نیز هرچند از امضا کنندگان کنوانسیون بین المللی حقوق بشر است ، اما در نقض آن با کشورهای خود کامه ای در سطح سودان و کره شمالی رقابتی تنگاتنگ دارد . اما این مساله موجب وهن ملت بزرگ ایران است چراکه فرهنگ و تمدن دیرپا و شکوفای ایرانی زادگاه نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان می باشد و رسالتی برای پاسداشت و نگاهبانی از آن و حقوق پایمال شده افراد را بر دوش همه ایرانیان می نهد .
یکی از آسیب پذیرترین گروه های اجتماعی از چشم انداز حقوق بشری ، و جریانی که در نیم قرن اخیر ایران ، همواره از گزند تمامیت خواهی برقدرت نشستگان ، آرامش و امنیتی مناسب را تجربه نکرده است دانشگاه و دانشجو به معنای اعم آن می باشد . دانشجو از سویی در برهه ای از زندگانی بسر می برد که آرمانگر است و بی مماشات پی جوی حقوق صنفی و اجتماعی خود و ملتش می باشد ، از دیگر سوی بدلیل آنکه در حلقه تنگ مادی گرایانه وارد نشده ، محافظه کار نگشته و در منظومه قدرت سیاسی اعتبارش در حق گویی و بی طرفی است و چون در مطالباتش پی جوی دستیابی به قدرت سیاسی نیست ، هرگز حقیقت را قربانی مصلحت نگری اجتماعی و سیاسی خویش نمی سازد و بی محابا بر سر ارباب قدرت بانگ حق طلبی را بلند می دارد ، و به این دلیل که پشتیبانی جدی در ساختار قدرت ندارد همواره هزینه های بسیاری را به جان خریده است .
تاریخ جنبش دانشجویی ایران از بدو تاسیس دانشگاه تا به امروز بیانگر آن است که در برهه های سکوت سنگین استبداد و خفقان ، این دانشجویان بوده اند که آذرخش وار به دامان شب ستم و خودکامگی درآویختند و با جان خویش فروغ و گرما به جامعه بخشیده اند . هنوز ایستادگی های بانوی شعر پارسی ، فریادهای حقطلبانه پروانه دانشجویی و جوشش سه قطره خون اهورایی از آزردگی یادها نکاسته که انقلاب مخوف فرهنگی خیل عظیمی از دانشجویان را از حق تحصیل باز می دارد و هجوم همه جانبه به دانشجو و دانشگاه چنان در دستور کار قرار می گیرد که حوادثی چون کوی دانشگاه و به بند کشیدن آنان بارها و بارها بی محابا از سوی تنگ نظران و قدرتمداران برای فرو بردن کلام حق دانشجو تکرار می گردد و شهیدانی بر شهدای آزادی خواهی و حق طلبان دانشجویی افزون می گردد ، گویی این سلسله خونین و این به بند کشیدن مرغ خوش الحان آزادی و آزادیخواهی را پایانی نیست . این رویدادهای تلخ و ناگوار ، این به بند کشیدن دانشجویان و یاران دبستانی ، این محرومیتهای پی در پی از تحصیل و نادیده گرفتن حقوق بدیهی صنفی و اجتماعی ، ما فعالان دانشجویی و حقوق بشر را بر آن می دارد تا رسالتی را که همواره بر دوش داشته ایم را بصورت جدی پی گرفته و تا حصول نتیجه دست از فعالیت باز نداریم . بنابراین بی آنکه بر معرفی این نهاد یا اعلام موجودیت آن اصرار ورزیم بی مقدمه و در اولین گام گزارش نقض حقوق بشر در عرصه دانشجویی را در دستور کار قرار داده ، و پی جویی های مکرر خود را برای آزادی دانشجویان در بند و بازگشتن محرومان از تحصیل به دانشگاه ادامه خواهیم داد .
دانشجویان زندانی 1 - کاظم رضایی ، سجاد بهنام ، احسان هاشمی و بیست دانشجوی دیگر دانشگاه شیراز در روز سیزده آبان در حمله نیروهای لباس شخصی و گارد ویژه به داخل دانشگاه بازداشت شدند .
2- علی اسداللهی دانشجوی دانشگاه علم و صنعت در روز سیزدهم آبان ماه بازداشت وبه زندان منتقل گردید.
3- علی مشمولی از اعضای شورای عمومی انجمن اسلامی صنعتی اصفهان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و همچنان در زندان بسر می برد .
4- علی بیکس دانشجوی رشته جغرافی دانشگاه باکو از روز بیست و سوم خرداد همچنان در زندان اوین بسر می برد .
5- سعید نورمحمدی و احسان حسین خانی از جمله دانشجویان بازداشت شده در مراسم دعای کمیل همچنان تحت بازداشت قرار دارند .
6- افتخار بزرگیان دانشجوی دانشگاه فردوسی بیش از دو ماه است که هنوز در زندان بسر می برد
7- علی پرویز و سهیل محمدی ، دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر ، در تاریخ 12/8 و پس از یورش نیروهای امنیتی به منازل آنان بازداشت و به زندان منتقل شدند همچنین وسایل شخصی آنان پس از بازرسی منزلشان ضبط گردید .
عباس حکیم زاده عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که نیمی ازعمر دولت مهرورز را در بند سپری کرده است..
میثم احمدی دانشجوی دانشگاه شریف رشته معماری که در 13 آبان بازداشت شده و پس از استعلام از دانشگاه اسم وی به عنوان محروم از تحصیل از طرف اموزش اعلام شده
10 – پیمان عارف ، ضیا نبوی و مجید دری ، دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل ماه هاست که در زندان اوین تحت بازداشت قرار دارند .
11 – سلمان سیما ، دانشجوی دانشگاه آزاد در تاریخ 13/8 توسط نهادهای امنیتی بازداشت و به زندان منتقل گردید .
12 – حامد روحی نژاد ، دانشجوی دانشگاه بهشتی از تاریخ 14 اردیبهشت تحت بازداشت می باشد
13 – شبنم مدد زاده و روناک صفارزاده دانشجویانی که ماههاست به دلایل واهی در زندان به سر می برند .
14 رها ثابت دانشجوی ،هاله روحی و ساسان تقوی از دانشجویانی که بر اساس برنامه یونیسف و با نظارت این سازمان مشغول سواد آموزی در مناطق محروم شیراز بودند در سال86 بازداشت و به 4 سال زندان محکوم شدند. 15- محمد صادقی،نفیسه زارعی کهن و حسن اسدی زید آبادی از اعضای سازمان ادوار که از شب قبل از 13آبان بازداشت شده و خبری از آنها در دست نیست. و بسیاری ازدانشجویان بی نام و با نشانی که اطلاعاتی از آنها وجود ندارد در بازداشت به سر میبرند و هر روز بر تعداد آنها افزوده میشود
روز گذشته 22 آبان ماه سالگرد درگذشت مردی بود که نزدیک به یک صده زندگی شرافتمند انه ،سال پیش در چنین روزی درگذشت.شادروان دکتر علی اکبر بهمنش را همه ی سیاستمداران و نخبگان و مبارزان راه ازادی و عدالت می شناسند.این مرد بزرگ از پایه گذاران سازمان قضایی ارتش در دوران رضا شاه بود.او از افسران رشید و وطن پرست این مرز و بوم به شمار می امد.بهمنش از یاران خسرو روزبه و همزمان دادستان نظامیان دوران بود .او نماینده ی دکتر مصدق در جریان پلمب کردن دفتر نمایندگی انگلیس پیش ار کودتای 28 مرداد بوده و در حادثه ی 16 آذر سال 1332 قاضی تحقیق پرونده ی حمله ی وحشیانه به دانشگاه تهران و کشتن سه تن از دانشجویان به نام های شریعت رضوی،بزرگ نیا و قندچی بود.او دادستان دادگاه افشار طوس بودو همواره از یاران مبارزان و خود از ازادی خواهان بزرگ به حساب می امد.بهمنش از اولین و مبرزترین جرم شناسان در چند دهه ی پیش به حساب می امد.
بهمنش در دوران پیش از انقلاب بار ها به زندان افتاد و یک بار به اتهام برنامه ریزی برای ترور شاه تا حد مرگ در کمیته ی مشترک ضد خرابکاری شکنجه شد.این مرد بزرگ از فردای پیروزی انقلاب با وجود این که از نزدیکان طالقانی به حساب می امد در مورد قوانین تبعیض امیز از جمله قانون عدم تساوی حقوق زن با مرد به مخالفت با حکومت جدید برخاست.او در ادامه ی مبارزات خود،وکالت گروهی از مبارزین راه ازادی از جمله خانواده ی رضایی ها،تیمسار امیر رحیمی،مهندس امیر انتظام ،مهندس طبرزدی و ده ها تن از دانشجویان را بر عهده گرفت و تا اخرین روز های عمر یعنی در سن 95 سالگی دست از مبارزه بر نداشت.یادش گرامی و راهش پر رهرو.
به مناسبت سالگرد درگذشت این مرد بزرگ و در شرایطی که خفقان ناشی از حاکمیت نظامیان بر کشور بیداد می کند،روز گذشته گروهی از ازادی خواهان و یاران و دوستداران بهمنش بزرگ در خانه ی او گرد هم امدند تا یاد او را گرامی بدارند.در این گرد هم ایی خانوادگی، مهندس امیر انتظام رهبری شورای همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران،خسرو سیف دبیرکل حزب ملت ایران،مهندس طبرزدی سخنگوی همبستگی،خانم دکتر شهنواز از نخبگان برجسته ی زنان ایرانی،دکتر جواد امامی ، الهه ی میزانی ،اسماعیل مفتی زاده،پرویز سفری،سعید درخشندی،احمد دانش پذیر،امین کرد،کاوه پور عبد الرحیم،محمد رضا خوانساری و...از اعضای همبستگی و امیر رحیمی-فرزند تیمسار امیر رحیمی ، حجه الاسلا م دکتر نزهت استاد دانشگاه و وکیل مالی بهمنش به همراه اعضای خانواده و ده ها تن دیگر از دوستداران ان مرد بزرگ در جلسه حضور داشتند.
ابتدا خانم دکتر شهنواز ضمن ارایه ی گزارشی از همکاری بهمنش با مرکز خیریه ی او به توضیح ویژگی های اخلاقی و اجتماعی بهمنش پرداخت.او گفت:بهمنش به چند اصل اهمیت می داد. اولین اصل ازادی بود. او ازادی را یک امر غریزی می دانست و حاضر بود برایش جان بدهد. دومین اصل دموکراسی بود و می گفت بدون دموکراسی توازن اجتماعی به وجود نمی ایدو ازادی مستقر نمی شود. سوم انصاف بود. بهمنش ادم منصفی بود و این انصاف را زمینه ی پذیرش عدالت می دانست. می گفت تا وقتی منصف نباشی قادر نیستی داور عادلی باشی.و او بسیار به عدالت عشق می ورزید و بر این باور بود که انسانیت با این اصول شکل می گیرد و منفک از این ها نیست. او خودش به معنای واقعی کلمه انسان و بلکه یک اسطوره بود.زمانی که از امریکا برگشته بودم به من گفتند که بهمنش به اعدام محکوم شده و در کمیته ی ضد خرابکاری است. وقتی با استفاده از نفوذی که داشتم توانستم او را ببینم مشاهده کردم که به دلیل شکنجه های زیاد یکی از رگ های کلیه اش پاره شده و مرتب خون ادرار می کند.
دکتر شهنوازی ادامه داد:حکومت ها همواره باید به یاد داشته باشند که اگر مثل امروز برای شهروندان احترام قایل نباشند ،شهروندان نیز برای ان ها ارزش قایل نمی شوند. البته مردم ما در شرایط کنونی یاد گرفته اند که به صورت جمعی کار کنند و در عین حال یک گفتمان مدرن را به منصه ی ظهور برسانند که در جنبش سبز اشکار شده است.
در ادامه ی این برنامه، مهندس طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران و سخنگوی همبستگی به ایراد سخن پرداخت.اقای طبرزدی گفت:من اولین بار و حدود 10 سال پیش زمانی که در زندان اوین بودم اقای بهمنش را دیدم. ایشان به همراه شادروان محمد علی سفری،شادروان حشمت اله خیاط زاده و دکتر ناصر طاهری وکالت دوست بزرگوارمان مهندس امیر انتظام را بر عهده داشتند که پس از این که من به زندان افتادم همین گروه وکالت من را نیز بر عهده گرفتند. در تمام 9 سالی که با بهمنش سر و کار داشتم با زندان و بازداشت روبرو بودم و او را در زندان می دیدم.او را ادم شگفت انگیزی یافتم. هر گاه به زندان می امد به ویژه در سال های اخر عمر با همه ی وجود از من می خواست که اگر می شود من هم بیایم در سلول و کنار تو باشم. او انگار یک مبارذز زاده شده بود. او از من می خواست که مبادا از این ها درخواست مرخصی کنی چون ارزش درخواستی را ندارند.به من درس مبارزه و مقاومت می اموخت و در مورد چند چیز همیشه نصیحت می کرد.می گفت باید حقوق طبقات به ویژه طبقه ی کارگران را مد نظر داشته باشی و بدانی که بدون توجه به مبانی علمی طبقات اجتماعی، نمی توان به حقوق انان باور داشت. در باره ی حقوق زنان بسیار حساس بود و می گفت این ها زن را نصف مرد می دانند و این توهین بزرگ به زن است. او برای روحانیونی چون طالقانی ارزش زیادی قایل بود اما نقد جدی بر این صنف داشت و می گفت که این ها خود را بر جامعه تحمیل می کنند.در باره ی محیط زیست بسیار حساس بود و می گفت این حکومت صنفی-ایدئولوژیک، حتا گرگ ها را از بین برده است چه رسد به هوای پاک برای زندگی انسان ها. هرگاه از او در مورد تداوم حکومت روحانیون می پرسیدم پاسخ او این بود که انقدر متزلزل هستند که ارزش بحث در مورد ان ها نیست.
بهمنش برای جنبش دانشجویی ارزش زیادی قایل بود و به ان عشق می ورزید.این انسان شریف،حتا 3 سال پیش و درست در شرایطی که امکان راه رفتن نداشت خودش را در 16 آذر به دانشکده ی فنی رسانید تا به دانشجویان بگوید که عاشق جنبش دانشجویی و دانشجویان است. اما در این وانفسای خفقان و حکومت جهال،و انقطاع نسلی ایا کسی او را شناخت؟ قطعا خیر.من خوشحال هستم که در استانه ی 16 آذر و درست یک سال پس از درگذشت ان مرد بزرگ و اسطوره ی مقاومت و انسانیت،دانشجویان و جوانان و مردم ایران اماده می شوند تا با شرکت در جنبش دانشجویی 16 آذر به سمتی حرکت کنند که برای همیشه این مملکت از جور استبداد و دیکتاتوری ازاد بشود و نسل ها با هم امکان ارتباط داشته باشند. نه مثل امروز که حتا جوانان و میان ساله ها با نام کسانی چون بهمنش اشنا نیستند و این ها در غربت خویش از دنیا می روند.
اقای امیرحیمی فرزند تیمسار امیر رحیمی سخنران بعدی این میتینگ خانوادگی بود.او از دوران زندان پدر و خودش گفت. از زمانی که بهمنش وکالت ان ها را بر عهده داشت.او گفت: امنیتی ها از من به بهمنش گلایه داشتند. می گفتند ایشان بازجو ها را دست می اندازد.پدرم را با زیرشلواری و دمپایی از زندان به دادگاه می اوردند تا تحقیرش کنند. در صورتی که او برای این ها هیچ ارزشی قایل نبود اما این ها با مردان بزرگی چون امیر رحیمی که از یاران دکتر مصدق بود چنان کردند و می کنند.
مهندس امیر انتظام قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران و رهبری جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر درایران ،سخنران بعدی این میتینگ خانوادگی بود. او نیز از خاطرات خود با بهمنش گفت. از دوران زندان و سختی و شرایط غیر انسانی حاکم بر ان.از شجاعت بهمنش و بزرگواری او سخن گفت. اقای امیر انتظام اشاره داشت: پس از این که من را در سال 1370 از زندان بیرون کردندو من نیز دستگاه را متهم کرده و علیه ان ها اعلام جرم کردم من را به دادگاهی فرا خواندند و قاضی گفت که ادله ام را فقط برای یکی از ادعا هایم بیان کنم. من در پاسخ گفتم این کار را خواهم کرد اما نه در این دادگاه که شما خود در جرم شریک هستید و صلاحیت ان را ندارید. من در دادگاه صالحه ی بین الملل به طرح ادعا های خود خواهم پرداخت. من در مصاحبه ای در باره ی تجاوز به دختر ها پیش از اعدام و به دستور لاجوردی اشاره کردم که این را برای من اتهام جدید به حساب اوردند و من را به زندان برگرداندند.من را 30 سال به زندان انداختند و هنوز زندانی هستم در صورتی که همه ی مقامات از خامنه ای و رفسنجانی تا بقیه می دانند که به چه دلیل من را به زندان انداختند و به چه دلیل گیلانی من را محکوم کرد.(اشاره ی مهندس انتظام به تلاش او برای انحلال خبرگان اول بود که قانون ولایت فقیه را به تصویب رساند و مهندس امیر انتظام تلاش کرد تا این مجلس را منحل کند و مجلس موسسان جایگزین ان شود.)در 10-15 سال گذشته اقای بهمنش از من دفاع کرد.تا این اواخر ارتباط خانوادگی من با او قطع نشد و این سال های اخر نیز از نزدیک شاهد بودم که چه اندازه برای دوست عزیزم اقای طبرزدی دل می سوزاند و تلاش می کرد.
در ادامه پرویز سفری عضو همبستگی و فرزند شادروان محمد علی سفری به ذکر خاطراتی در باره ی بهمنش پرداخت. او از زمانی یاد کرد که بهمنش به همراه پدرش وکالت دانشجویان زندانی جنبش 18 تیر 78 را برعهده گرفته بود. زمانی که دفتر پیگیری نیروی انتظامی پدرش و بهمنش را زیر فشار گذاشت که پدرش به دلیل همین فشار ها جان داد.برای این که مقام امنیتی با اشاره به وکالت کسانی چون،امیرانتظام،طبرزدی،امامی،سلامتی،پرویز سفری،محمدی ها،باطبی و چند تن دیگر به او گفته بود که همه ی ضد انقلاب های نام و نشان دار را مثل دانه های تسبیح دور خودت جمع کرده ای.
سفری گفت: یک روز در بهمن ماه سال 1380 که من،طبرزدی،امامی،سلامتی و زارع زاده به دادگاه احضار شده بودیم مطابق معمول اقای حداد 3-4 ساعت ما را در پشت در دادگاه در انتظار گذاشت و بهانه اش هم این بود که طبرزدی نیامده. پس از ان که دست هایش را بالا زده بود که برود نماز بخواند شادروان بهمنش از پدرم شادروان سفری پرسید که ایا حداد همین است؟ ان گاه با جسارت کامل در مقابل حداد قرار گرفت و گفت تو خجالت نمی کشی چند نفر ادم و دو تا پیرمرد را اینقدر معطل گذاشته ای؟او چنان به حداد پرخاش کرد که این قاضی مقتدر دادگاه انقلاب زبانش بند امد و جرئت نکرد حرفی بزند. من ان روز از این همه شجاعت در شگفت ماندم.
دکتر نزهت وکیل مالی بهمنش و استاد دانشگاه،سخنران بعدی این مراسم بود. او نیز از انسانیت و انصاف بهمنش سخن گفت. از این که بهمنش در مورد افراد با انصاف داوری می کرد و به ویژه همیشه از طالقانی به نیکی یاد می کرد. زیرا زمانی با هم در یک زندان زندگی کرده بودند. با وجود این که پیرو مصدق بود اما حتا در باره ی کاشانی با انصاف داوری می کرد.ادم بزرگی بود که یکی از هم لباسی های من در پایان عمرش کلاه سر او گذاشت و من به دلیل این که وکیل مورد وثوق دادگاه ویژه ی روحانیت هستم از طریقی با این مرد اشنا شدم و وکالت او را پذیرفتم و از حق او دفاع کردم و حق او را از ان روحانی پس گرفتم.
دکتر نزهت در ادامه به قرون وسطا و نقش پاپ و کلیسا در تفتیش عقاید و اذیت مردم اشاره کرد و گفت،به نام خدا برمردم حکومت کردند و به انسان گفتند که خدا به تو می گوید که تکالیفی داری و باید اطاعت کنی. اما هیچ گاه نگفتند که انسان نیز حقوقی دارد. این بود که لوتر برخاست و جنبش اعتراضی یا پروتستانتیزم را به وجود اورد. این جنبش در مقابل ظلم روحانیون و حکومت کلیسا به وجود امد و پس از ان بود که وارد رنسانس یا نوزایی و حاکمیت علم در مقابل دین شدیم. البته در مقابل افراط کلیسا و روحانیون یک دوره ی تفریط علم گرایی مطلق نیز به وجود امد.
خانم الهه ی میزانی خانم مهندس امیر انتظام یکی دیگر از سخنرانان این مراسم گرامیداشت خانوادگی بود.او از بهمنش خاطرات زیادی داشت.او بهمنش را شریک درد و رنج های دوران سخت زندان مهندس انتظام دانست.خانم میزانی گفت:در برف سنگین و شرایط سخت او راهی زندان و دادگاه انقلاب می شد تا پیگیر پرونده ی مهندس باشد.می دانید که مهندس انتظام تا کنون 26 عمل جراحی داشته که ناشی از درد و رنج دوران زندان است.550 روز در سلول انفرادی با حالتی که زانو هایش را جمع می کرده زندگی کرده و باید دو عمل جراحی دیگر روی زانو های او انجام بگیرد.خانم امیر انتظام که به شدت تحت تاثیر زحمات خانم فریده ی سجادی همسر سخت کوش بهمنش قرار گرفته بود در باره ی فداکاری های این زن در هنگامه ی شرایط سخت زندگی بهمنش سخن گفت و از او تجلیل کرد.
در ادامه احمد دانش پذیر یکی دیگر از اعضای همبستگی و زندانی سیاسی پیشین از خاطرات خود با بهمنش گفت. دانش پذیر گفت:در حالی که بهمنش در سن 95 سالگی بود و فرزند من او را با دوش خود به دادگاه انقلاب می برد و البته این کار به اصرار خود او صورت می گرفت این مرد در پاسخ قاضی راسخ که به او گفته بود که تو دیگر حتا توان حرف زدن نداری ،گفته بود هنوز هم چند قاضی بی سواد مثل تو را حریف هستم که بیگناه مردم را به زندان می اندازی.دانش پذیر ادامه داد: من بنا به خواست دوست عزیزم مهندس طبرزدی که به من گفت بهمنش تاریخ زنده ی ما است و باید خاطرات او را ثبت کنی چندین جلسه نوار ویدیویی از خاطرات او را ضبط کرده و در جای امنی دور از دسترس امنیتی ها نگه داری کردم. به ویزه در مورد دادگاه افشارطوس و وقایع دیگر.
در پایان همسر بهمنش خانم فریده ی سجادی از همرزمان و دوستان و دوستداران بهمنش سپاسگزاری کرد.او اشاره داشت:تکیه کلام بهمنش این بود که به جای سلام می گفت:دنیا سلام. اگر کسی می خواست پیش دستی کند و بگوید"دنیا سلام می گفت:بیشتر. به همین دلیل ما امروز روی سنگ قبر او همین جمله ی دنیا سلام را حک کردیم و من احساس کردم که بهمنش زنده است.او "به کوه" را جهان خاطره می نامید و دوست داشت در انجا به خاک سپرده شود که البته ممکن نشد. اما امید دارم بتوانیم این جهان خاطره ی او و جسم در خاک او و نیز یاد او را به نحوی به هم پیوند بزنیم.
دفتر ارتباط مردمی جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران.
در آستانه ی آذرماه که یادآور فاجعه ی قتل های سیاسی در سال 1377 است ، یاد قربانیان این جنایت ها را گرامی داریم - یاد داریوش و پروانه فروهر، پیروز دوانی ، مجید شریف ، حمید و کارون حاجی زاده ، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده.
امسال ما در شرایطی به سالگرد این فاجعه نزدیک می شویم که جنبش ایرانیان برای دستیابی به مردمسالاری ، پویایی گسترده تری یافته است و با افسوس زخم های جوان بر پیکر این جنبش نشسته است .
پافشاری بر حقوق انسانی و مدنی خویش اگر چه در جامعه ما سالهاست که با سرکوب های خشونت بار روبرو بوده است ، اما امروز با ایستادگی و همبستگی عمومی همراه شده و نوید بخش آینده ایست که عزیزان ما جان خود را در راه تحققش فدا کرده اند .
جایشان خالی است و درد سینه های زخم خورده شان همچنان بر وجدان ما سنگینی می کند اما اندیشه ها و یاد هایشان پشتوانه ایست برای تکاپوی ما بسوی آینده ای آزاد و رها از خشونت سیاسی.
این روزها که تهدید مرگ و خشونت جان جوان این جنبش فراگیر را به تنگنا کشیده است ، یادآوری رهنمود های سیاسی این تلاشگران زنده یاد می تواند نمایانگر گذشته و هویت انسانی این مبارزه باشد.
یازده سال از قتل فجیع پدر و مادرم گذشته است اما هنوز وقتی به نوشتار ها و گفتار های آنان رجوع می کنم ، جوابگوی تنگناهای زمان حال اند.در میان این نوشتارها منشوری در دفاع از جان آدمی در برابر کشتار وجود دارد که برای من بسیار گرامی و نمایانگر نگرش و شهامت سیاسی آنان است . یادشان را با تکرار پیامشان گرامی بداریم.
چند ماهی از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری اسلامی می گذرد. انتخاباتی که اعلام نتیجه آن، آغاز جنبش و حرکت مردمیِ بی سابقه ای شد که نه تنها ایران را تکان داد، بلکه افکار عمومی دنیا را نیز شگفت زده کرد.
پیرامون نتیجه انتخابات و رویدادهای خونبار پس از آن، بسیار گفته و نوشته شده است. اکنون با گذشت زمان فرصتی پدید آمده است که به بررسی واقع بینانه تر و به دور از هیجان پیرامون این رویداد مهم تاریخی بپردازیم.
از چند ماه مانده به برگزاری انتخابات که نامزدهای آن همگی برگزیده شورای نگهبان بودند تا کنون که جنبش مردمی همچنان حضور پویا و پرتوان خود را در صفحه سیاسی ایران نشان می دهد چند عامل مهم، تأثیرگذار بوده اند که به طور فشرده به نقش مثبت و منفی آن ها اشاره می کنیم.
نخست، حضور میلیونی مردم از جان گذشته به ویژه جوانان دلیر و بانوان شیردل در صفحه مبارزه سیاسی است که برای رسیدن به آزادی و استقرارحاکمیت ملی و پایان بخشیدن به بساط استبداد مذهبی دلاوارنه به پا خاسته اند.
دوم، کار بدستان جمهوری اسلامی هستند که اهرم های قدرت اجرایی را در دست دارند و حاضرند برای حفظ آن مردم آزادیخواه ایران را به خاک و خون بکشانند.
سوم، اپوزیسیون درون حاکمیت اسلامی است که اصلاح طلب نامیده می شود. سردمداران این جناح کسانی هستند که در 30 سال گذشته مصدر کارهای مهم اجرایی بوده و اکنون در اثر رقابت های درون حاکمیت از حوزه قدرت به دور افتاده اند. اینان تلاش می کنند از حضور مردم در صحنه مبارزه به سود خود استفاده نموده تا شاید قدرت از دست رفته را بار دیگر به دست آورند. مبارزه بی امان کسب قدرت در میان سردمداران دو جناح حاکمیت تا آنجا پیش رفته است که به امکان زیاد سرانجام به حذف یکی و به سود دیگری تمام خواهد شد.
آنچه در این میان برای سران هر دو جناح مطرح نبوده و نیست، برچیده شدن بساط استبداد مذهبی و تحقق آزادی و استقرار حاکمیت ملی است. آنها در هر زمینه که با هم اختلاف و رقابت داشته باشند در حفظ نظام اسلامی با همدیگر هم رأی و هم عقیده هستند. در حقیقت مبارزه بی امان کسب قدرت این دو گروه یا دو مافیا برای رسیدن به قدرت و سوءاستفاده های کلان مالی پس از آن است.
چهارم، دخالت های پنهان و آشکار سیاسی و تبلیغاتی دولت های قدرتمند غربی، روسیه و چین است که می کوشند در راستای منافع اقتصادی و سیاسی خود از یکی از جناح های درون حاکمیت حمایت کنند.
علاقمندی دولت آمریکا و کشورهای بزرگ اروپایی نه در جهت برچیده شدن جمهوری اسلامی - که برخی از هموطنان خوش باور سال هاست در انتظار وقوع آن هستند- بلکه جابجایی افراد در رأس قدرت اجرایی است. آنها هنوز هم به این امکان جابجایی امیدوار می باشند. از این رو، می کوشند حضور میلیونی مردم آزادیخواه ایران را در جهت حمایت از نامزدهای اصلاح طلب وانمود نمایند. دولت های چین و روسیه نیز، بخاطر منافع اقتصادی وسیاسی از جناح حاکم در جمهوری اسلامی پشتیبانی می کنند. آنها چه بسا انتظار داشته باشند در بازی با برگ جمهوری اسلامی در داد و ستدهای سیاسی خود از آمریکا و اروپا امتیازبگیرند.
واقعیت این است که شرایط امروز در ایران به گونه ایست که جامعه به دو گروه متخاصم و رو در روی هم تقسیم شده است. یکی گروه شامل سرداران و سران رانت خوارپاسداران و بسیجی ها می شود که به منابع کلان مالی دست یافته اند و ادامه چپاول خود را در بقای جمهوری اسلامی می دانند. از این رو حافظ و پشتیبان آنند. و دوم پاسداران ، بسیجـی هـا، لــباس شخصی ها، مزدوران و عوامل امنیتی هستند که بهدلیل برخورداری از حقوق و مزایا ی فوق تصور در جامعه فقرزده ایران حامی و پشتیبان نظامند. و سرانجام مردم کم درآمد و آلونک نشین های دور شهرها و مردم دهات و روستاها که به دلیل کمک های مالی ناچیزی که دریافت می دارند خواهان تغییر وضع موجود نیستند. اینان و گروهی از کارمندان بی تخصص و کم درآمد دولت کسانی هستند که به دلیل ترس یا نیاز مالیبه احمدی نژاد رأی داده اند. اما اکثریت بزرگی که در انتخابات شرکت کرده و به احمدی نژاد رأی نداده اند،رانمی توان جزو طرفداران نظام دانست. این ادعای علی خامنه ای که می گوید 84 درصد واجدین شرایط که در انتخابات شرکت کردند نظام اسلامی را تأیید می کنند، به دلایل متعدد، ادعایی است نادرست وغیر قابل قبولاست.
درصد بالایی از آرای داده شده به مهدی کروبی به ویژه میرحسین موسوی را نمی توان متعلق به هواداران نظام دانست. چرا؟ زیرا با شعارهائی که هم اکنون در تمام راهپیمائیها و تظاهرات میلیونی مردم ایران مشاهده میشود اصل نظام زیر سئوال رفته و مخالفت مردم با ولایت فقیه در جای جای تظاهرات خودنمائی میکند و بهمین دلیل میتوان گفت شرکت غالب مردم در انتخابات و دادن رأی به نامزدهای دیگر صرفا یک عمل تاکتیکی بوده است نه اعتقادی .
لازم به یادآوری است که هواداران هر دو جناح حاکمیت، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کردند چون می توانستند آنرا در جهت حقانیت بخشیدن به نظام اسلامی به حساب بیاورند. این همان چیزی است که سازمانها، شخصیت های سیاسی و روشنفکران تحریم کننده انتخابات نسبت به آن هشدار می دادند. تحریم کنندگان استدلال می کردند که برنده انتخابات الزاماً کسی نیست که بیشترین رأی را خواهد آورد بلکه کسی است که از پیش تعیین شده است. به باور آنها حضور یا عدم حضور مردم تأثیری در نتیجه انتخـابـات نداشت و تنها دست آویزی می شـد کــه حاکمیت ادعا کند «نظام» مورد قبول و پذیرش اکثریت مردم ایران است. حتی اصلاح طلبان هم استقبال مردم از انتخابات را به دلیل حمایت پشتیبانی از نامزدهای خود به حساب آورند.
به طور منطقی نمی توان درصد رسمی اعلام شده در مورد شمار شرکت کنندگان در انتخابات را باور داشت. اگر در شمارش آراء تقلب شده است از کجا که در آمار شرکت کنندگان دست برده نشده باشد.
حتی اگر آمار اعلام شدهتوسط وزارت کشور را درست فرض کنیم باید بپذیریم کسانی که در انتخابات شرکت نکردند بعلاوه درصد بالایی که تحت تأثیر تبلیغات برای نخستین بار در انتخابات شرکت نمودند و به نامزدهای اصلاح طلب رأی دادند کسانی هستند که جمهوری اسلامی را در کلیت آن رد می کنند که رقمی است قابل توجه آزادیخواهان، روشنفکران، سیاسیون و رسانه های خبری ایرانی خارج از کشور.
تبلیغاتی که در چند ماه پیش از انتخابات از سوی رسانه های خبری ایرانی و فارسی زبان بیگانه در جهت تشویق مردم به شرکت در انتخابات و رأی دادن به نامزد اصلاح طلبان شد در 30 سال گذشته بیسابقه بوده. چنانچه تنها یک دهم این تبلیغات در گذشته از نیروهای ملی آزادیخواه می شد شاید سرنوشت امروز مردم ایران غیر از این می بود که هست. گذشته بر نمی گردد، از هم اکنون باید با خواستهای بخش بزرگی از جامعه که شعار آزادی و مردم سالاری سر داده و برای تحقق آن تا پای جان ایستاده اند هم صدا و همراه شد.
این استدلال که برای تغییر در جمهوری اسلامی به دلیل قدرتمند بودن و بیدادگری های سردمداران اسلامی راهی جز حرکت گام به گام و حمایت از اصلاح طلبان نیست به دلایلی استدلال درستی نیست. اگر از پیشینه سیاسی اصلاح طلبان و پرونده اقداماتشان در دورانی که در رأس قدرت بوده اند هم صرفنظر نماییم به گواهی تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ها و مردم خودمان نمی تواند استدلال درستی بوده باشد.
در انقلاب مشروطیت کسانی همچون جمال الدین اسدآبادی،,ودیگرانبرکناری استبداد و رسیدن به آزادی و استقرار نظام مردمی را با حضور و حمایت روحانیت و از مسیر گام به گام متصور می دانستند ولی بودند دیگر رهبرانی که به پیروی از خواست مردم و نیاز زمان دست یابی به نظام مشروطه را نه در حرکت گام به گام بلکه در حرکتی قاطع و سرنوشت ساز عملی می دیدند. این رهبران سرانجام با تکیه بر پشتیبانی مردم موفق به برپایی نظام مشروطه شدند. مخالفت ها و تهدید به عملیات نظامی خونین در ضدیت به استقرار نظام مشروطه هم ره به جایی نبرد.
در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز بودند سیاستمدارانی که تنها راه رسیدن به منافع ایران از درآمد نفت را در کنار آمدن با مقام های شرکت نفت ایران و انگلیس و ازدیاد سهم ایران تا حد 50 درصد می دانستند. از آنجا که این راهکار عملاً نشان داده بود که تأمین کننده منافع ایران و خواست مردم نیست، مصدق اقدام به ملی کردن صنعت نفت نمود. تهدیدهای سیاسی و نظامی دولت فخیمه انگلیس نیز در برابر اراده قاطع ملت و یک رهبری واقع بینانه مؤثر واقع نشد.
در مبارزات آزادیخواهانه سایر ملت ها از جمله اندونزی، بودند رهبرانی که پیشرفت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورشان را در همکاری با استثمارگران هلندی می دانستند و واکنش تلافی جویانه نظامی هلند باعث ترس و وحشت آنها بود. احمد سوکارنو اما، بدون ترس از قدرت نظامی استعمارگران با شعار تنها «استقلال» با حمایت و پشتیبانی مردم اندونزی موفق به کسب استقلال آن کشور شد. احمد سوکارنو افزون بر آنچه موفق به کسب استقلال اندونزی گردید، به اتفاق مارشال تیتو رئیس جمهور یوگسلاوی و جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند سازمان کشورهای غیرمتعهد جهان «نیروی سوم» را بنیان نهادند که اکنون وزنه سیاسی بسیار مهمی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد است.
نخستین کنفرانس کشورهای غیرمتعهد سال 1954 در شهر باندوک اندونزی برگزار شد که با استقبال سران کشورهای جهان سوم روبرو گردید و چوئن لای نخست وزیر چین و ناصر رئیس جمهور مصر در آن شرکت داشتند.
اندونزی امروز پرجمعیت ترین و قدرتمند ترین کشور مسلمان جهان می باشد.
در هندوستان دوران استعمار انگلستان هم بسیاری از رهبران سازمان کنگره از جمـله موتی نهرو، پدر جواهر لعل نهرو طرفدار همکاری با دولت استعمارگر و رسیدن گام به گام تحت الحمایگی و نه استقلال بودند. آنها با پیروی از همین تز در انتخابات ایالتی و شهری شرکت کردند و پیروزی های زیادی هم بدست آوردند. ولیهیچ یک از این پیروزی ها منجر به استقلال سیاسی مردم هند نشد. رهبرانی چونگاندی، ابوالکلام آزاد و جواهر نهرو با درک این واقعیت که دوران استعمار کهن به سر رسیده است با بسیج نیروهای مردم سرانجام استعمارگران را ناگزیر بهپذیرش استقلال هندوستان کردند.اکنون وظیفه آزادیخواهان و روشنفکران ما این است که با درک این واقعیت که دوران استبداد به سرآمده و نظام های استبدادی در اثر اراده ملت ها یا سرنگون شده یا در حال سرنگون شدن هستند و نیز این واقعیت که چراغ عمر نظام استبداد مذهبی در ایران رو به خاموشی است، از خواست مردم که رسیدن به آزادی و برپایی نظامی مردم سالار است، حمایت کنند و آنان را در این مبارزه سرنوشت ساز تاریخی به هر شکل ممکن یاری دهند واطمینان داشته باشند که اگر رهبرانمشروطیت از واکنش نظامی استبداد پادشاهی و تهدیدهای نظامی روسیه تزاری می هراسیدند ملت ایران به مشروطیت دست نمی یافت .. اگر مصدق از تهدیدهای امپراطوری قدرتمند انگلستان می هراسید ملی کردن صنعت نفت امری محال بود. اگر سوکارنو از واکنش نظامی هلند وحشت می کرد، اندونزی به استقلال نمی رسید و سرانجام اینکه هندوستان استقلال نمی یافت ، تا در سایه آزادی و مردم سالاری بخت آنرا داشته باشد که یکی از قدرت های بزرگ آینده جهان باشد.