ایران نوین

Wednesday, November 25, 2009

ضحاکها هشدار ، دماوند مهیاست

قفسها اندر قفس ساخته اند و کوه ها از پیکرها بنا کرده اند . دروغ و ریا که در آیین ما تقبیح می شد و جایی نداشت به رنگ مقدس مزینش ساختند و به وفور پراکنده اش ساختند . زبان دربندان ، بریده اند و لبانشان را چند لایه دوخته اند . خار و تیغ و عریان شمشیران به راه پر خطر آزادیخواهان برهنه پای افکنده اند . حرمت حرمت داران دریده اند و آبروی آبروداران ، پیاپی ریخته اند . آزادی را سر بریده و مروجان آن را مصلوب ساخته اند . خانه عدل و داد را بیدادگاه کرده اند و خانه علم و دانش را به آتش کین سوزانده اند و دانشمند و دانشجو را مسلخ و بند و محبس هدیه داده اند . نویسندگان را قلم شکسته اند و خوانندگان و اخلاق پژوهان را دیده بر کف دستانشان نهاده اند . تیغ و دشنه بر فرق روشن بین فرود آورده اند و سرب بر سینه عاشق کاشته اند و طناب و زنجیر نصیب حنجره آوازخوان رهایی ساخته اند . اندیشمندان را گریزان کرده ، برنایان را توان گرفته اند و وطن همیشه سربلند را سرافکنده ساخته اند . پاسخ بیدار ، دار است و پاسخ رفتار لبریز از فرهنگ ، تفنگ .

چه بی مایگانند آنان که بر تن رنجور و بیمار وطن رجز می خوانند و بر سینه اش نشسته ، سیلی و تازیانه می زنند و فریاد از روی خشم بر ملت می آورند که :

زبان به حق نگشایید که عین حق و حقیقت ماییم . کلام به بیان علم و دانش و فرهنگ باز نکنید که اصل آن عمود تر از هر عمود از آسمان بر ما نازل گردیده است . از تاریخ و تمدن که اصلا سخن نگویید زیرا آن چه را که ما سوزاندیم ، محو تمامی بدیها بود . از عدل و داد سخن نرانید که نمایندگان عدالت خانه و دادگستری الهی هستیم ما . از عدالت و برابری نگویید که هیچ کجا برده را وقیح تر از این نمی توان یافت . از گرسنگی و فقر ننالید که ضد خدا می شوید و از اجر گرسنگی و ثواب آن بی بهره می مانید . از بند نگویید که بند ما افسار تمامی شماست در دست آسمانها . از وطن نگویید که در آیین ما خاک فانیست و معامله آن مجاز .

از آزادی می گویی ؟ چه سرکش و عصیانگر شده ای تو که با این پررویی کفر می خوانی .

زبان به مخالفت و نقد می گشایی ؟ مگر نمی دانی زمین را ماموریتی است بر ما تا حکم الهی بگسترانیم و هر آنکه بر آسمانیان و عمل آنان به دیده عقل بنگرد ، دیده و عقلش یکجا برکنیم ؟

هان ای مردم

شما اسیرانید ، شما غنیمتان جنگ حق و کفرید . شما بت پرستان از خدا بی خبرید و نا آگاه از آن که در مکتب خدای ما تنها نمایندگان اویند که آزادند .

آنان آزادند بخورند و فربه شوند تا حق و کلام خدا را جاری کنند .

آنان آزادند بیت المال و داریی امت را به آن گونه که صلاح می دانند ببخشند و خرج کنند و تفسیم نمایند .

آنان آزادند در بیان کلام خدا در گذشته و حال ، زیرا زبان خدایند .

آنان آزادند در دادن جان و یا سلب آن از بردگان و غنیمتان و اسرا و ...

آنان آزادند در بریدن دست و زبان و سر شما که خدای ما به شما عطا فرموده .

اموال و دارایی و وطن و حتی جان شما از آن ماست و ما آزادیم به هر آنکه خود خود خود خداوند امر فرموده ببخشاییم و هر آنچه را ناپاک می دانیم بسوزانیم . پس زبان به کام گیرید که اگر خداوند و روحش از شما آزرده شوند با شما آن خواهیم کرد که با سایر کفار کردیم .

دروغها که گستراندند را تنها خود باور کردند و ظلم ها که برافروختند دامنگریشان شد .

میهن امروز ، با برنایان و روشنفکران و مردم مبارزش ، میهن دیروز نیست . خدای امروز نیز ، خدای دیروز نیست و چه مهربان گشته این خدا . گویی فریادهای دادخواهی ، زمین و آسمان را یکجا درنوردیده ، طبیعت ، انسان ، خدا و جهان به یاری فراخوانده شدند . دماوند مهیاست ، دماوند مهیای اسارت ظالمان است و میهن آبستن زایش فرزندی مبارک به نام آزادی .


حمید رضا خادم

No comments: