ایران نوین
Wednesday, January 18, 2023
Thursday, July 15, 2021
دریغا تهی از تو ایران زمین - گرامی باد یاد و خاطره خسرو سیف، دبیرکل حزب ملت ایران
دریغا تهی از تو ایران زمین
شوربختانه و با اندوهی سترگ آگاهی یافتیم خسرو سیف، هموند دیرپای نهضت ملی ایران، دبیرکل حزب ملت ایران و یار وفادار زنده یادان پروانه و داریوش فروهر پس از هفتاد سال کوشش پیگیر در سنگر جبهه ملی ایران و حزب ملت ایران در آرزوی آزادی و آبادی ایران چشم از جهان فروبست.
بدینوسیله درگذشت این رهرو بی ادعای دکتر محمد مصدق و یکی از ستون های استوار نهضت ملی ایران را به خانواده گرامی ایشان، یاران او در حزب ملت ایران و خانواده بزرگ ملیون ایران دل آرامی می گوییم و یاد آن مبارز نستوه را گرامی
می داریم.
یادش گرامی و ماندگار
سه شنبه بیست و دوم تیرماه ۱۴۰۰ خورشیدی
انوش آتش سودا- محمد ابو محبوب- ابراهیم احدی- داوود احمدلو- داریوش احمدی- سیروس اخوان- آرش ارد- هما ارژنگی-
کمال ارس- بامداد ارفع زاده- کورش استکی- عباس آقایی- هومن اصطهبان- سهراب اعظم زنگنه- حمید اکبری-
شهلا انتصار- محمد اویسی-هاشم باروتی- اسماعیل باقری- داود هرمیداس باوند- عشرت بستجانی- فرزین بستجانی- علی بکایی- اکبر بهراد- مسعود بهراد- فرامرز بهار- امین بیات- آناهیتا بهمن پور-فروغ بهمن پور- مریم بهمن پور- تیرداد بنکدار-
نادر بیاتی- حسین بهروز- حمید بی آزار- عبد الرضا پاک سرشت- نوشین پیرایش- کامران تکوک- محسن تهرانی- فریبرز جعفرپور- افشین جعفرزاده- محمود جعفری- محمد حسین جعفری- محمد رضا جلالی- سمیرا جمشیدی- هرمز چمن آرا- مریم حسینی- ابوذر حق پناه- سروش خاچاطوریان- خلیل خلیل پور دارستانی- تابنده خلیل الله مقدم- سوسن خلیل نژاد- آذر خونانی اکبری- خیریه دشتستانی- جمال درودی- فریبا درودی- سهیلا داودزاده- مهدی ذولفقاری- راحله راحمی پکر- آرش رحمانی- فاطمه رحمانی- امیر رزاقی- جواد رحیم پور- اشکان رضوی- مهدی زمانی- شعله زمینی- داود ساکی حسین خانی- سهیلا ستاری-- فریدون سحابی- سیاوش سلطانی- علی اصغر سلیمی- مژده سلیم لو- رضا سید زاده- جهانگیر شادانلو-
رضا شاه حسینی- حسین شاه اویسی- صادق شجاعی- شیوا شفاهی- عبدالحمید شمس- فریال شیبانی- پروین صالحی- محمد جعفر عابدی- یوسف عبد الله پور- احترام عبدوس- علی عراقی- مهرداد عنبری- غلامرضا غلامی کندازی- پریوش فروهان- فرید فرهنگ- کیوان فروزان- نازی فکوری- اکبر فهیمی- فریبا قاسمی- امیر قاضی پور- منوچهر قنبری- امیرکاویان- منیژه کاوه- علی کلایی- ملحیه کریم الدینی- ناصر کمیلیان- آرش کیخسروی- ادرشیر لطفعلیان- مهناز گودرزی- جواد لعل محمدی- جهانگیر لقایی- نازنین متقی- حسین مجتهدی- داریوش مجلسی-نرگس محمدی- محمد محمدی ارتحالی- حسین محمودی- صادق محمودی- حسین محجوبی- حمید مصدق- کورش مظفری- داود مقدوری- سام منتظری- حسین منتظرحقیقی- محمد منظرپور- حسین مهجوبی- بیژن مهر- علی رضا مهنام- بهجت مهرآسا- محمد علی مهرآسا- امیر مولانا- سید رضا موسوی- نادر نادری فر- امید ناصحی فر- نیما ناصرآبادی- حسن نایب هاشم- سارا نصیری- علی ناظری- آرسن نظریان- نیکو نیکوکار- حمید وفا کیش- جواد وفایی- ساسان هارون مهدوی- مسعود هارون مهدوی- فرشید یاسایی- فرهاد یاسایی .
Tuesday, May 25, 2021
Sunday, March 26, 2017
فراخوان تبادل نظر برای استقراریک نظام دموکراتیک در ایران بر اساس آرمانهای دکترمصدق
Tuesday, November 29, 2016
خاطره ای از دوستی دکتر مصدق با استاد علی اکبر دهخدا
وی در زمان گشایش مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۲۷۸ شمسی، در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آن جا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزء اولین فارغالتحصیلان مدرسه سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا میگذاشت.
پس از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ بهعنوان منشی سفیر در بالکان منصوب شد. اقامت آنها در اروپا بیش از دو سال در شهر وین بود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانشهای جدید استفاده کرد. او در سال ۱۲۸۴ به ایران بازگشت که همزمان با آغاز مشروطیت بود.
دهخدا در آغاز هر شماره روزنامه مقالهای در زمینه مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان مقالهای با عنوان چرند و پرند با نام مستعار مینوشت. سبک نگارش این مقالات در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب جدیدی را در روزنامهنگاری ایران و نثر فارسی معاصر پدید آورد.برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراضهای شدید سنّتگرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. وی با نگارش مقالههای بند در روزنامه صوراسرافیل، در زمره مشروطه خواهان قرار گرفت. به همین سبب بود که او مورد غضب محمد علی شاه واقع شد.
مقدمات تألیف و سپس انتشار لغتنامه دهخدا از اواخر دهه ۱۳۰۰ خورشیدی با مساعدت دولت فراهم شد. اولین مجلد لغتنامه در سال ۱۳۱۸ منتشر شد، اما بهدلیل کندی کار چاپخانه بانک ملی، آغاز جنگ جهانی دوم و حجم وسیع کار، چاپ لغتنامه متوقف شد. پس از پایان جنگ، اندیشه چاپ و نشر تألیف دهخدا به یک ایده ملی تبدیل شد. سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی (در رأس آنها محمد مصدق) و به دنبال آن تصویب ماده واحدهای در مجلس، وزارت فرهنگ مکلف به تأمین کارمندان و امکانات لازم برای تدوین لغتنامه شد. به این ترتیب، لغتنامه از یادداشتهای گردآوری شده توسط دهخدا بسیار فراتر رفت.
دهخدا در سالهای نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، پشتیبان جدی او بود. در چنین وضعیتی بود که در روزهای اول بعد از کودتا، خانه دهخدا توسط مأموران تفتیش شد و وی را شدیداً مضروب نمودند. دهخدا مورد احضار و بازجویی قرار گرفت. به دلایلی پیش گفته شده و نیز شرکت در نامه سرگشاده علیه کنسرسیوم نفت در سال بعد، نام دهخدا را از خیابان محل زندگیاش برداشتند.
علیاکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او در ابن بابویه شهر ری، در مقبره خانوادگی مدفون گردید. پس از درگذشت دهخدا، خانهاش تبدیل به دبستانی با نام خودش شد. اما در سالهای پس از انقلاب نام او را از روی دبستان برداشتند.
دوستی دکتر مصدق و استاد علی اکبر دهخدا آنچنان ریشه دار بود که حتی در دوران زندان پس از کودتا، دهخدا برای دکتر مصدق در درون زندان میوه می فرستاد و از دکتر مصدق نیز بخشی از خاطرات خود را برای ویرایش-با اطمینان کامل- به نزد علامه دهخدا می فرستاد. سرهنگ جلیل بزرگمهر نقل می کند:«روز یکشنبه ۱۶ اسفندماه مطلبی را [دکتر مصدق] دیکته فرمودند، یکبار هم تصحیح شد. معهذا قانع نشدند زیرا به تصور اینکه ممکن است نکات برخورنده داشته باشد، روز چهارشنبه ۱۹ اسفند ۳۲ که تصحیح نهایی به عمل آمد، فرمودند به جناب آقای دهخدا سلام مرا برسانید و از فرستادن خیارها خیلی تشکر کنید و این را هم بدهید ایشان مطالعه فرمایند. هم تکمیل بفرمایند و هم اگر ایرادی دارد رفع فرمایند.»
لغتنامهٔ دهخدا، مقدمه
صوراسرافیل و علیاکبر دهخدا، یک بررسی تاریخی و ادبی، کامیار عابدی،
دهخدا، مرغ سحر در شب تار، بهکوشش ولیالله درودیان
تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۳۸
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
Keivan Irandoos
خاطره ستاره فرمانفرمائيان از واپسین دیدارش با دکتر مصدق
روز بعد مشتاقانه به خيابان کاخ رفتم. احمد مرا به اطاق او برد، که گوشه تاريکی در يکی از زوايای خانه بود. شير وطن دريک تخت خواب بيمارستانی نشسته، رو تختی های سفيد دور و بر بدن اش را می پوشاند و در کنارش ميزی پراز دارو قرار داشت. کنار تخت ايستادم. احمد گفت: پدر، ستاره آمده. هميشه سراغ تان را می گرفت و علاقه مند ديدارتان بود!...
صورت کشيده ومهربان اش، که برای بسياری ازايرانيان يادآور دوران مبارزه و سرفرازی ملی بود، دراثر سال خوردگی وسال های پر درد تبعيد و انزوا و تنهايی چندان ضعيف شده بود که گويی کرباسی زرد رنگ را درچهره اش کشيده باشند. دماغ دراز و معروف او، حالا همچون تيغه ای سنگی می نمود که از دشت صورت اش بيرون زده باشد. حفره های سياه چشمان اش به نظرچون غار می آمد و گرد وغبار مرگ دراين دشت پراکنده بود. با تلاش بسيار کمی خود را جا به جا کرد. بوسه ای از گونه ام گرفت. لبخندی زد و گفت:
دختر دايی، دختر دايی جان، از ديدن تان خوش حالم.
صدای اش زمزمه بريده ای بود. اما همچنان محکم و پر اقتدار. از چشمان اش هنوز درخشش هشياری می جهيد و زنده و پر انرژی می نمود و با شگفتی می ديدم که از درون تغييری نکرده و شخصيت او استواری هميشگی اش را حفظ کرده است.“
دختری از ايران – خاطرات خانم ستاره فرمانفرماييان- ص ۳۲۲ – ۳۲۳
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
Keivan Irandoos
Monday, November 28, 2016
پیوند مصدق و مردم
دراین نخستین دیداردربافتم، بدون آن که احساسی را بروز دهد، می بیند، می داند وبه آن چه که دربیرون ازاحمدآباد می گذرد، چه درداخل خانواده وچه درخارج ازآن آگاه است. آشکاربود عزیزانش محدود به بستگانش نیستند. رشته ای که به اغیارش می پیوست ازبندی که او را به خویشان خودش می پیوند، محکم ترمی نمود وعمیق تر. همانگونه که دیگران بر او ارج می نهادند وخود را وابسته بدو و آرمانش می پنداشتند، اونیزبه کسانی که به خاطرهدف مشترکشان به زندان می رفتند وکشته می شدند نزدیک تر از اقوامش می بود، چراکه خود نیز همانند آنان آماده بود تا کشته شود، به زندان رود و در تبعید سر کند.
يک روز، درست بخاطر ندارم نياز به سيم کش و يا لوله کشی بود. اجازه گرفتند و مردی را به ده آوردند بدون آن که بگويندش به کجا می برند. مشغول کار خودبود که ناگهان درب اتاق باز شد و مصدق برای وارسی باعبا و عصايش به درون آمد. مرد کارگر از ديدنش آن چنان يکه خورد که از کار باز ماند و به تماشايش ايستاد، باور نمی کرد خودش باشد، پس از چند ثانيه ابزارش را به کناری افکند، به پاهايش در آويخت و اشک ريزان به بوسيدنشان پرداخت. مصدق بلندش کرد و بنواخت و کارگر همچنان منقلب از قبول دستمزد امتناع می ورزيد. مصدق هميشه مقداری سکه طلا برای چنين مواقعی ذخيره داشت و يک دو بار هم به من و محمود از آن سکه ها داده بود تا به دستور او به کسانی که نام می برد از جانب خود بدهيم.
در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۰۱-۱۰۲
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
Keivan Irandoos
بازگشت پیروزمندانه دکتر مصدق از شورای امنیت سازمان ملل- بلوا و آشوب توده ای ها
در روز ۱ آذر ۱۳۳۰دکتر مصدق و هیات همراه وی از سفر ۴۷ روزه ، به تهران بازگشتند. ده ها هزارتن از مردم طبقات مختلف، در فرودگاه و خیابانهای مسیر حرکت، از ایشان استقبال کم سابقه ای کردند.
سفر دکتر مصدق به آمریکا فواید بسیاری داشت؛ طرح شکایت دولت انگلستان [از ایران] در شورای امنیت سازمان ملل، برای هیات نمایندگی ایران فرصت مناسبی را فراهم ساخت تا حقانیت ملت ایران در مبارزه ضد استعماری به منظور استیفای حقوق خود، با ارائه اسناد و شواهد مستدل، به اطلاع جهانیان برسانند و قطعنامه بریتانیا و تبلیغات آن کشور، برای محکومیت ایران را به نحو چشمگیری خنثی کند.
در نبود دکتر مصدق گروه های وابسته به حزب توده هر روز یا در جایی دست به اعتصاب زدند یا به بهانه های گوناگون تظاهرات راه انداختند که هر بار دامنه آن گسترده تر می شد و ازکارخانه ها و کارگاه ها به خیابان ها، ازکوچه ها به بازارها، و از دانشکده ها به دبیرستان های پسرانه معروف تهران، البرز و مروی و دارالفنون، قریب و علمیه و شرف، یا دبیرستان های دخترانه ای چون نوربخش و... می کشید. مثلا در اوائل آبان ۱۳۳۰ کارگران لباس دوزی پوشاک برای اضافه دستمزد و اجرای قانون کار و بیمه کارگران اعتصاب کردند و روز ششم آبان جمعی ازکارگران کارخانه های سیلو و چیت سازی و سیمان و دخانیات و عده ای از اعضا و هواداران حزب توده از جلوی خانه صلح (درکوچه سیرک واقع در خیابان فردوسی) به منظور اظهار همدردی و پشتیبانی از کارگران اعتصابی به محل کارگاه پوشاک رفتند و اجتماع خود را به تظاهرات گسترده ای به حمایت از کارگران و با شعارهایی علیه دولت مصدق تبدیل کردند.
روز چهارشنبه هشتم آبان جمعی از دانشجویان توده ای و کارگران طرفدار آن ها به دانشسرای عالی، محل برگزاری شورای دانشگاه که هر دوهفته یک بار تشکیل می شد، هجوم بردند، شیشه های آن را شکستند و عده ای از استادان، روسا و معاونین دانشکده ها، از جمله محمد مشکات استاد دانشکده حقوق، دکتر صالح رییس دانشکده پزشکی، مهندس عطایی، رییس دانشکده کشاورزی ودکتر علی اکبر سیاسی، رییس دانشگاه را در اتاق شورا محبوس کردند. درخواست آن ها این بود که شورای دانشگاه سازمان دانشجویان توده ای دانشگاه را که پس از وقایع آذربایجان و انشعاب سال ۱۳۲۶ در حزب توده، سازمان وگسترش یافته بود، به رسمیت بشناسند. آن هجوم به کانون های آموزشی عالی کشور،که با کتک زدن عده ای ازکارکنان عادی دانشسرا و تهدید و توهین و محبوس نگه داشتن بی آب و غذای استادان عضو شورای دانشگاه به مدت یازده ساعت ادامه یافت، به استعفای اعتراضی دسته جمعی استادان از نمایندگی و ریاست و معاونت دانشکده هاوعضویت در شورای دانشگاه انجامید. در روزهای بعد دانشجویان هوادار جبهه ملی به حمایت از استادان و برای اعتراض به حزب توده دست به اعتصاب و تظاهرات زدند و استادان دانشگاه تصمیم گرفتند تا اخراج دانشجویان توده ای خلافکار از دانشگاه سرکلاس درس حاضر نشوند. در نتیجه دانشگاه به مدت یازده روز عملا تعطیل شد.واکنش دانشجویان به حمایت از استادان روز چهاردهم آبان به اوج رسید. که در آن بیش از یکصد و پنجاه هزار نفر از طبقات مختلف به رهبری حزب زحمتکشان و حزب پان ایرانیست با عکس هایی از دکتر مصدق و آیت الله کاشانی در خیابان ها به راه افتادند و در میدان فوزیه (امام حسین) گرد آمدند.
مصدق و سالهای مبارزه- سرهنگ غلام رضا نجاتی، جلد نخست ص ۳۸۶
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست Keivan Irandoos
Thursday, November 24, 2016
یکم آذر را هرگز نباید فراموش کرد
Wednesday, November 23, 2016
فراکسیون مجلس بر پایه زبان؟
آیا در هیچ کجای جهان مجلس ها بر پایه فراکسیون های زبانی اداره می شوند؟
آیا این حرکات که بی شک برای ایجاد نفاق ملی و خدشه در یکپارچگی و همبستگی ملی پیشنهاد شده طرحی است از سوی کشور هایی که به تجزیه ایران دل بسته اند.
آیا این هم میهنان می دانند چه کار کنند؟ آیا این آقایان از ایران و زبان و فرهنگ آن نفرت دارند ؟ آیا این حرکت ضد ملی خارج از کشور مدیریت می شود؟
کشف پاسخ این پرسشها وظیفه وزارت اطلاعات است که بیکپارچگی کشور کمک و عوامل تحریک کنند. و ضد ملی را رسوا می نماید. من می خواهم باور کنم که این حرکت ضد ملی برخی نمایندگان مجلس اسلامی از روی احساسات کاذب یا فریب خوردگی باشد نه خیانت .
بیست و هشتم آبان ماه
آلترناتیو همچنان جنبش ملی است
نیرومند ترین امکان هم اکنون گرایش به تاریخ ملی است. این ، گیر و مشکل بزرگ و لاینحل حاکمیت دینی است. همه جا را که ببندند این یکی را در اساس نمی توانند. یادمان نرود بخصوص ملت های تاریخ دار را نمی توان از تاریخ شان که به عاطفه ملی آنها شکل می دهد جدا کرد. پاسارگاد یک تصفیه حساب با حاکمیت و آزمونی برای اپوزیسیون بود. با ناسیونالیسم مثبت ایرانی که به بینش دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه و نهضت ملی از نظر معنوی مجهز است نمی توان به صورت آشکار درافتاد. من واقعا همواره انتظار یک خودجوشی ملی را داشته ام . چون ضدملی بودن حاکمیت برای مردم مثل روز روشن است. از اینجااست که امکان سازماندهی بوجود می آید. این امکان را باید بواقعیت بدل ساخت. این امکان تشنهِ تبدیل شدن یه واقعیت است. سازماندهیِ آلترناتیو، یعنی تبدیل امکان مبارزه به واقعیتِ جنبش ملی. آلترناتیو دیگری وجود ندارد. . پشتوانه های تاریخ ملی از پذیرش کوروش جونان نماد وحدت تاریخیِ ایرانیان تا انقلاب مشروطه و تجارب نهضت ملی باید از ذخیره ملی بیرون بیایند (و در حال برون تراویدنند) و در خیابان ها به ماده تبدیل شوند. راه دشوار است اما ذخیره ملی هم نیرومند است. ملت های تاریخ دار بویژه ناسیونالیست اند. این ناسیونالیسم بویژه زیر سیطره حاکمیت های دینی و ایدئولوژیک شکوفاییِ بیشتری پیدا می کند.. ولی ناسیونالیسم ایرانی هرگز مسلکی نبود یا دستکم در ایران، ناسیونالیسم مسلکی هرگز به جنبشی گسترده تبدیل نشد. علت هم این بود که جنبش ملی و دموکراتیک به رهبری نهضت ملی و جنبش مشروطه خواهی در صدر انقلاب مشروطه، طرفدار لیبرالیسم و چند صدایی اروپایی بودند. این تاریخ را باید ادامه داد. جنبش ملی و لیبرالی ایرانی در برابر حاکمیت دینی تنها آلترناتیو است. حول این تاریخ و این تجربه باید سازمان پذیرفت و سازماندهی کرد. این دو جنبه باهم و تواما باید عمل کنند تا به بهره به نشینند. روزا لوکزامبورک ازمفاخر جنبش کارگری و چهره ی دوست داشتنی جنبش زنان، اگر اشتباه عمده ای کرده باشد، بورژوایی دانستن حرکت های ملی، با نگرشی نفی کننده بود. در حالی که او می توانست مانند آیزایا برلین در مقوله ی جنبش های ملی قائل به تفکیک شود. به گفته ی آیزایا برلین دو جریان رهایی بخش در قرن نوزده ملت گرایی رمانتیک و فرد گرایی بشردوستانه بود (نقل به معنا) برخورد منفی با کوروش بنیانگزار هخامنشیان و نماد وحدت تاریخی ایرانیان ، گام گذاشتن به راه رفته ای است که دیری است مورد بازبینی قرار گرفته است.
جنبش ملی در ایران یک پروسه ی پیوند تاریخی است که از جنبش فکریِ قانون گرایی و دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه آغاز می شود، با مبارزات پارلمانی دهه بیست خورشیدی، درختی پربار می شود، درختی که میوه اش را زیر حاکمیت دولت ملی می دهد. این پروسه که در ترکیب واژه ایِ جنبش ملی تبلور پیدا می کند تنها امکانی است که به یاری آن در تئوری و عمل اجتماعی می توان با کمترین خونریزی انسانی و ارزشی به سیطره جمهوری اسلامی پایان داد. جنبش ملی یک بسته بندی تشکیلاتیِ متکی به اعتقاد ی اختصاصی در برابر اعتقاد های اختصاصی دیگرکه حول منافع گروه اجتماعی معینی سازمان می پذیرند نیست. بلکه چتری است که به آنها پوشش و مخرج مشترک می دهد. اما جنبش ملی پیوند مکانیکی جریان های سیاسی نیست بلکه پیوند اجتماعی و پایه ایِ منافع اجتماعی آنها در چارچوب واحد ملی است. به همین سبب پیوندی غیر مکانیکی و باز و حامل مدارا و احترام متقابل میان گروهای اجتماعی است. جنبش ملی راهِ تقدم منافعِ ظرفی و همگانی را به نهاد های سیاسی نشان می دهد. جنبش ملی در این رابطه، نقش یک تَذکارِملی را برای جریان های سیاسی ایفا می کند. با این ترتیب جنبش ملی ائتلاف نیرو ها نیست، گرچه در واقع، ائتلاف اخلاقیِ آنها بر وفاق بر ثانوی بودن منافع ویژه گروه های سیاسی نسبت به شعائرجنبش ملی است.
جنبش ملی از اجزایی به وجود می آید که در پویایی تاریخی قرار دارند. و به این جهت آنهارا زمانمند می خوانیم. هر چیزی در پویش زمانمند تاریخ، دگرگونه می شود مگر یک چیز، تنها اصلی که به زمان، پیوند تاریخی و همگانی می دهد همانا برقراری مدارا گریِ درون مجموعه ای میان تمامی نیرو های متشکلهِ یک کل است. جنبش ملی از طریق آموزش مداراگری چونان اصلی غیرقابل تخطی دموکراسی پلورالیستی را که دستآورد تمدن اروپایی است به بافت درونی فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ سازمانهای گوناگون تبدیل می کند. با این ترتیب جنبش ملی ادامه پروسه جنبشی یِ صد سال گذشته است که در جریان تکوین ضرورات و نیاز های خودجوش در " زمان حال "در هر زمان حالی تکوین می یابد. پس جنبش ملی نه یک بسته بندی اعتفادی، و نه یک بسته بندی زمانی است.
سازمان مدرن سازمانی است که آمادگی درونی برای پیوستن به یک جنبش فراساختاری را داشته باشد. یعنی بجای دنبالِ ائتلاف های سطحی و فاقد جوشش درونی رفتن، خود را درونا و به طور بالقوه جزءِ یک فراسازمان ملی بداند و در صدد دست یابی به آن برآید. و این بازتابِ احساس مدرنیته ایِ نقصان است که سبب میشود سازمان سیاسی نقص خود را در کلیتی فرا تر از حدود اعتقادیِ خود جبران کند. این، دیالکتیک وابستگی و خودمختاری است. وابستگی به تفاهم ارتباطی و به امر مشترک ملی. در حالی که دراحساس نقصانِ غیرمدرنیتهای، فرد یا سازمان پیشا مدرن می کوشد با پیوستن به یک سازمان اعتقادی مادر، نا خود مختاری خود را به پوشاند.
با احساس نقصانِ مدرنیته ای، برعکس، دیگر فرد یا سازمان ریسک نظری نمیکند . درسیاست نظری پیشامدرن، عنصر ریسک و جزم و قاطعیت غیر شناخت شناسانه در هم می آمیزند. در این حالت فرد یا سازمان می کوشند به هر بهایی باور معینی را به کرسی به نشانند. هدف، برد به هر قیمتی است.. چرا؟ چون خطاپذیری معرفتی، اتوریته پذیری و سازماندهیِ خطی را تهدید می کند. این احساس نقصان دموکراتیک، حزب مدرن راآماده ی تغییر و اصلاح داءمی می کند. با این ترتیب روشن می شود که نظرات سیاسی حزب و سازمان مدرن باز تاب نگرشی فلسفی و شناخت شناسانه است. بدون توجه به این بنیان نگرشی کوشش برای اصلاح نظرات سیاسی یک جریان سیاسی تا حد گسترده ای ایدآلیستی است.
جمع بندی: هر جنبشی بتواند مدرا گراییِ درون مجموعه ای را در چارچوب واحد ملی به وجود بیاورد یا به هرحال مدارا گرایی را به نماد و علامت ارتباطیِ خود در عمل و نظر فرا برویاند، جنبشی ملی است.
عنصر پسا اعتقادی در جنبش ملی معلول و پی آمد ویژگی فرا ساختاریِ آنست. ارتباط با یک جنبش ملی و سراسری، اعتقادهای ساختار گرایانه فرد را ثانوی و نقصان پذیرمی کند. فرعی شدن ایمان و ایدئولوژی نسبت به مصالح و منافع و امرِ همزیستی در واحد ملی علامت ارتباط ملی است. مدارا دست آورد تحقق این استحاله اخلاقی است. در واژه هایی دیگر: باور به آماجی همگانی، باور های استراتژیکِ اعتقادی را زیر مجموعه ای می کند و آنها را نسبت به اصلِ «ایران برای همه ایرانیان، صرفنظر از باورِ آنها» ثانوی می کند. اصلِ نقصان پذیری اعتقاد ها که کارل پوپر، با آفرینشِ اصل خطاپذیری ذاتی تئوری ها به آن وجهِ و تثبیتِ علمی داد یک باور و یک کارکرد خود بخودی جنبش ملی به مثابه جنبشی اجتماعی و فراسیاسی است . شناسه پسا اعتقادیِ جنبش ملی ، از پیشینی بودنِ مدارا و پذیرش عملیِ ثانوی بودن هر اعتقاد و ایدئولوژی ای نسبت به تفاهم ملی وباور به یک امر مشترکِ ملی و جهانی قابل استنتاج است.
مسئله ی مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمانها، ظرفیت فرهنگِ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که بسوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصلِ بالاتر از همه ی تجربه ها و باور ها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل وانعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمانِ "ایران برای همه ی ایرانیان" و ایده ی جنبش ملی، در تفرقه بی مانند کنونی ایده قابل تحققی است؟
اگر آلترناتیو ملی قابل تحقق نباشد چه راهِ اطمینان بخش دیگری قابل تصور است که ایران را به وادی اغتشاشی بزرگ نکشاند. ناممکن شمردن تبدیل این ایده که اکنون به انتزاع تبدیل شده است، خود، گامِ بزرگی در جهت واقعیت ناپذیر کردنِ آن و
ناصر کاخساز