ایران نوین

Wednesday, August 28, 2013

نیاموخته های چپ ایران از شکست ۲۸ مرداد - فرج سرکوهی




به رغم هزاران صفحه که حزب توده و دیگر گرایش های چپ سنتی ایران در تحلیل شکست ۲٨ مرداد ٣۲ نوشتند، تنها در آخرین سال های دهه چهل بود که گرایشی در چپ ایران تحلیلی ساختاری و بینشی از شکست ۲٨ مرداد و فروپاشی حزب توده به دست داد اما نگاه انتقادی این تحلیل نیز چند سال بعد در سایه ذهنیت مسلط گم شد.

تکراری که فاجعه بود نه مضحکه

رهبران حزب توده به دوران انقلاب اسلامی، چه آنان که از تبعید بازگشته بودند و چه افسران بازمانده از سازمان نظامی دهه سی، تجربه تلخ شکست ۲٨ مرداد ٣۲ را با گوشت و پوست خود زیسته و از سال ٣۲ تا ۵۷، در تبعید یا در زندان، بارها و بارها، عوامل و دلایل کشف، انهدام و شکست سیاسی، حیثیتی، تشکیلاتی و نظری حزب و خطاها و اشتباهات آن را در ۲٨ مرداد بررسی و تحلیل کرده بودند.

اما و به رغم این همه، حزب توده و سازمان نظامی آن در سرکوب سال ۶۰ به دوران جمهوری اسلامی، با برخی تفاوت ها، بر همان الگوئی کشف، منهدم و از منظر نظری، سیاسی، تشکیلاتی و حیثیتی شکست خورد که در ۲٨ مرداد ٣۲ .

رخداد تاریخی تکرار شد و برخلاف گفته مشهور نه فقط نمونه اول که نمونه دوم آن نیز فاجعه بود نه مضحکه.

هزاران صفحه تحلیل های رهبران و کادرهای حزب توده در باره دلایل شکست ۲٨ مرداد، نه از تکرار خطاها و اشتباهات حزب در سال ۶۰ پیش گیری کرد و نه از تکرار دوباره فاجعه و از جمله بدین روی که این تحلیل ها در چارچوب مسلط بینش چپ سنتی شکل گرفته بود.

منظر چپ سنتی به نقد احکام جزئی نظری، نقد ناپیوسته برنامه ها و تاکتیک های سیاسی و نقد ناهمخوان تشکیلاتی و روان شناسانه امکان می داد اما راه را بر نقد ساختاری و بینشی می بندد.


بحران پرسش و وادادگی پاسخ

بحث در باره دلایل پیروزی آسان کودتای ۲٨ مرداد از همان نخستین هفته های پس از کودتا آغاز شد.

اما تحلیل های متفاوت حزب توده در سال های گوناگون، چون تحلیل های منتقدان چپ این حزب، به رغم ارزیابی های متفاوت از دلایل شکست و به رغم اختلاف در احکام، برداشت ها و نتیجه گیری های عملی و نظری، در چارچوب بینشی چپ سنتی محدود ماند و از نقد احکام و انتقاد از ساختار تشکیلاتی یا روان شناسی فردی رهبران حزب فراتر نرفت.

تنها در اواخر دهه چهل و در آثار مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان، از بنیان گذاران چریک های فدائی، در داخل کشور و در برخی متون گرایشی که پس از انقلاب «سازمان وحدت کمونیستی» نام گرفت، بود که نقد کارنامه نظری، سیاسی و تشکیلاتی حزب توده و دیگر گرایش های چپ سنتی، از جمله استالینیزم، مائوئیزم، تروتسکیزم و جزم گرایان مقلد کار کارگری، از نقد احکام در چارچوب چپ سنتی فرارفت و به نقد بیشنی و نقد ساختار اندیشگی و مبانی فکریه حزب توده برکشید.

در نوشته های احمد زاده و پویان و در متون سازمان وحدت کمونیستی بارقه هائی از فکریه انتقادی چپ نو مطرح شد و چشم اندازی تازه را در مباحث نظری چپ ایران باز کرد هرچند این چشم انداز با سلطه نظریات چپ سنتی بیژن جزنی بر سازمان فدائیان در همان گام های اول خفه شد.

غول بادکرده خفته

تشکیلات منظم سرتاسری، بازوی قدرتمندی چون شورای متحده کارگری ـ بزرگ ترین نهاد کارگران و زحمتکشان خاورمیانه بدان روزگارـ ، هژمونی گفتمانی و رسانه ای، حمایت اکثریت روشنفکران، سازمان نظامی با بیش از ۶۰۰ افسر و درجه دار، ده ها هزار عضو و هزاران کادر فعال سازمان یافته، حزب توده را در دهه سی اگر نه غولی شکست ناپذیر، که نهادی رزمنده تصویر می کردند اما غول بادکرده خفته، چندان به رخوت دچار و چنان کور و کر و فلج بود که حتی کودتای ۲٨ مرداد نیز خواب سنگین او را برنیاشفت.

غول بادکرده حزب در بستر خود پوسید و آسان و بی کوچک ترین مقاومتی تسلیم شد.

حزب توده در پائیز۱٣٣۱ در جزوه « برنامه حزب توده ایران» خود را «حزب طبقه کارگر و دارای جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی» معرفی کرد.

در روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد ٣۲ با برنامه «جمهوری دموکراتیک و انحلال سلطنت» نیروی های خود را به خیابان ها آورد و در اعلامیه ۲۷ مرداد به اعضا و هواداران خود اطمینان داد که «کودتا را به ضد کودتا بدل می کنیم»

اما «حزب زمان صلح» به گفته رژی دبره در کتاب «نقد سلاح ها»، در روز کودتا و روزهای حساس بعدی با «موقعیت جنگ» بر نیامد.

شکست سیاسی در صحنه مبارزه می تواند به شکستی حماسی و به پشتوانه پیروزی بعدی بدل شود و شکست در موقعیت تسلیم و وادادگی به بی اعتبار سیاسی و نظری و بی اعتمادی تشکیلاتی می انجامد. حزب توده نه در عرصه مبارزه یا مقاومت حماسی در برابر کودتا، که در تسلیم و رخوت ساختاری درهم شکست.

موج انتقاد اعضای حزب به آن چه در آن سال ها «بی عملی» در برابر کودتاچیان خوانده می شد، در همان هفته های اول پیرزوی کودتا بحرانی عمیق را در حزب زمینه ساز شد.

رهبری داخل ایران حزب، که با رقابت ناسالم دو جناح خود درگیر بود، در پاسخ گوئی به موج انتقادی بدنه حزب جزوه «در باره ۲٨ مرداد» را منتشر کرد تا بی عملی حزب را در برابر کودتا توضیح دهد.

نویسندگان این جزوه با این فرض که در «مرحله کنونی »، که «مرحله اول انقلاب» است، «رهبری» جنبش با « بورژوازی ملی و مسئولیت بیش تر با او است»، مدعی شدند که حزب در برابر کودتا بی عمل ماند و تسلیم شد چرا که « بورژوازی ملی و دکتر مصدق» خواستار بی عملی بودند.

توضیحی از این دست، که تسلیم حزب توده را به دکتر مصدق نسبت می داد، با واکنش منفی بدنه حزب رو به رو شد.

پلنوم چهارم، سردرگمی در مسائل تئوریک

چهار سال پس از آن که «طبل توفان از نوا افتاد» رهبران به خارج گریخته حزب توده «پلنوم وسیع چهارم کمیته‍ی مرکزی» را در تیرماه ۱٣٣۶ در بلوک شرق برپا کردند تا بار دیگر دلایل و عوامل شکست را تحلیل کنند.

قطعنامه های این پلنوم توضیح نظری جزوه «در باره ۲٨ مرداد» را رد کرده و می نویسد «رفقای تصویب کننده‍ی جزوه دچار سردرگمی در مسائل تئوریک بودند» .

اما اسناد پلنوم چهارم نیز به جای نقد بیشنی و ساختاری حزب به نقد جزئی و روان شناختی بسنده و رهبران داخل کشور را به «موجّه کردن خطای رهبری حزب در ۲٨ مرداد و تبرئه جویی از این خطا» و به «عدم آمادگی، غفلت وعدم تحرک»، «دست روی دست گذاشتن در صبح ۲٨ مرداد، فلج نگهداشتن شبکه‍ی حزبی و عدم استفاده از امکانات تشکیلات حزب برای مقابله با اوباش» متهم می کند.

نویسندگان اسناد پلنوم چهارم بر آن اند که «اگر علت ذهنی، یعنی ضعف رهبری نبود؛ اگر عدم تحرک رهبری در روز ۲٨ مرداد نبود؛ حزب ما می توانست دست به اقدامات سریع و مجدانه بزند»
.
نویسندگان جزوه «در باره ۲٨ مرداد» «مصدق و بورژوازی ملی» را عامل شکست جلوه می دادند و نویسندگان اسناد پلنوم چهارم این نویسندگان را.

هر دو از نقد ساختاری، بینشی و نظری حزب می گریختند. در هر دو نگاه گروهی از افراد نقد می شوند تا ساختار نظری و سیاسی حزب نقد نشود.

نویسندگان اسناد پلنوم چهارم از برخی نمودها چون «تحلیل نادرست شرایط، دنباله روی و تبعیت از تمایلات خود به خودی» انتقاد می کنند اما از خود نمی پرسند که چرا حزب به این بیماری ها مبتلا بود؟

نمی پرسند که چرا حزب مبتلایان به «سردرگمی تئوریک» را به رهبری انتخاب کرده بود؟ «ضعف رهبری» و «تحلیل های نادرست» از کدام بسترهای نظری برخاسته و چگونه بر حزب مسلط شده اند؟

اسناد پلنوم چهارم از عوارضی چون «تهمت زنی، پرونده سازی، سوءظن بی جا، عدم رعایت اصولیّت تشکیلاتی، ناسازگاری با جمع، تک روی، خشونت، لجاج، کین توزی» در رهبری داخل انتقاد می کند اما نمی پرسد که ریشه نفوذ این بیماری ها را در کجا باید یافت؟

نویسندگان اسناد پلنوم چهارم از خود نمی پرسند حزبی که یک دهه به خطاهای نظری، سیاسی و تشکیلاتی مبتلا است چگونه می تواند یک روزه، آن هم در روزی بحرانی چون ۲٨ مرداد، خود را تصحیح کند؟

منتقدان حزب و تحلیل تکراری

همه تحلیل هائی که از سال ٣۲ تا کنون از منظر چپ سنتی درباره کودتای ۲٨ مرداد مطرح شده اند جز تکرار جزوه «درباره ۲٨ مرداد» یا اسناد پلنوم چهارم نیستند.

در داخل کشور آقای بیژن جزنی، از بانفوذترین رهبران چپ منتقد حزب توده، نقدهائی جدی از حزب به دست می دهد اما به دلیل اشتراک بینشی با حزب، جز در انتقاد غیربینشی از دنباله روی حزب توده از شوروی، پا را از مصوبات پلنوم چهارم حزب توده فراتر نمی نهد و نقد حزب را به انتقاد از «بی عملی و اپورتونیزم رهبران» محدود می کند.

بیژن جزنی، برخلاف بینان گذاران چریک های فدائی، اتحاد شوروی آن روزگار را «کشوری سوسیالیستی» می داند که به خطاها و انحرافاتی دچار است.
سوسیالیستی دانستن اتحاد شوروی بدان روزگار به معنای آن بود که جزنی و حزب توده برداشتی مشترک از سوسیالیزم در سر داشته و شوروی آن روزگار را نمونه عینی برداشت خود می دانند.
جزنی در کتاب «نبرد با دیکتاتوری» حزب توده را«مهم ترین پروسهَ مارکسیستی در تاریخ جنبش رهایی بخش ایران» می داند که «طی یک دورهَ دوازده تا چهارده ساله نقش و مسئولیت پیشاهنگی طبقه کارگر را به عهده داشت».
از منظر او حزب توده از«یک جریان خرده بورژوائی» که زمینه ساز «اپورتونیسم» است و از یک «جریان کارگری» تشکیل شده است.
جزنی با این نگاه به جای نقد ساختاری و بینشی روان شناسی رهبران حزب را نقد و مصوبات پلنوم چهارم رهبران حزب توده را تکرار می کند.
مائوئیست های منتقد حزب توده در خارج از کشور، از جمله سازمان انقلابی حزب توده و توفان، کعبه خود را از شوروی به چین و آلبانی می گردانند اما در نقد حزب توده و در تحلیل شکست ۲٨ مرداد همان احکام پلنوم چهارم حزب را تکرار می کنند.

بارقه های نقد بینشی چپ نو

نسلی که در دهه چهل در فضای چپ ایران چشم عقل به جهان باز کرد شکست سیاسی، تشکیلاتی و بی اعتباری سیاسی را از حزب توده به ارث برد اما با نقد رادیکال و بینشی حزب و چپ سنتی در نظر و عمل، خود و چپ ایران را از بار سنگین این میراث ناخواسته رها کرد.
این نسل به جای نقد جزئی احکام یا انتقاد از روان شناسی رهبران به نقد بینشی و نقد برخی مفاهیم اصلی چپ سنتی برخاست هرچند این روند به دلایل گوناگون در گام های نخستین متوقف شد.
نقد و بازتعریف مفاهیم مهمی چون نسبت حزب و انقلاب، رابطه روشنفکر انقلابی با طبقه کارگر، رابطه جنبش خود به خودی و پیشاهنگ، تبیین ئئوری های گذار و گذر ساختاری جامعه ایرانی به سرمایه داری پیرامونی، ارائه تحلیل مشخص از جامعه ایرانی و نفی سوسیالیستی بودن شوروی آن روزگار با هدف تدوین تعریفی نو از سوسیالیزم، در متون نخستین دوره چریک های فدائی ـ از جمله دو جزوه مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان ـ و ۴ کتاب پروسه تجانس، نقد استالینیزم، تروتسکیزم و مائوئیزم ـ از متون گرایشی که پس از انقلاب به سازمان وحدت کمونیستی خوانده شدـ از جمله دستاوردهای این نسل بود که به چپ نو در جهان نزدیک می شد.
احمد زاده، برخلاف بیژن جزنی، نوشت «حزب توده کاریکاتور یک حزب مارکسیست – لنینیست» است که « در حیات خود لحظه ای هم نتوانسته بود نمونه ای از یک حزب کمونیست باشد» و «حتی نتوانست برای مراحل بعدی مبارزه یک سابقهَ تئوریک و تجربی فراهم کند»
نقدی چنین رادیکال زمینه را برای گذر از بینش چپ سنتی به چپ نو فراهم آورد اما این روند نیز به دلایل گوناگون ناتمام ماند.

سازمان وحدت کمونیستی ، که پس از انقلاب مجله تئوریک «رهائی» را منتشر می کرد، کوشید تا با طرح مباحثی در نقد چپ سنتی بارقه های بینش و فکریه چپ نو را تداوم دهد اما این تلاش نیز به دلیل شمار اندک اعضای این سازمان و سرکوب خشن ناکام ماند.

گرایش مسلط چپ ایران در بند همان بینش چپ سنتی ماند، شکست ۲٨ مرداد و شکست سال ۶۰ را تجربه کرد و از هر دو نیاموخت.

منبع: بی بی سی

جبهه ی ملی ایران: شصت سال پس از کودتا







اکنون که شصت سال از کودتای ۲٨ مرداد۱٣٣۲ سپری شده و ما بر بلندای برج زمان ایستاده و به گذشته ای که زیرپای ماست نظر می افکنیم،خیلی بهتر از پیش و روشن تر از قبل میتوانیم به عمق فاجعه کودتای ۲٨ مرداد و اثرات منفی و مخربی که آن کودتا بر میهنمان ایران و منطقه خاورمیانه و حتی بر صلح و امنیت جهانی بر جای گذاشته پی ببریم.




امروز که ده ها جلد کتاب خاطرات عوامل اجرائی کودتا و هزاران مقاله از طرف پژوهشگران تاریخ و سیاست مداران و جامعه شناسان منتشر گردیده و صدها برگ اسناد محرمانه سی ساله مربوط به کودتا از سوی سازمان های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا افشا گردیده و اسرار آن از پرده بیرون افتاده است، معلوم گردیده که چه توطئه خائنانه ای علیه منافع و حاکمیت ملی ایران و استقلال و آزادی این کشور صورت گرفته است. امروز عذر خواهی رسمی خانم مادلین آلبرایت وزیرخارجه اسبق آمریکا از ملت ایران به جهت دخالت آن کشور در کودتای ۲٨ مرداد به استحضار مردم جهان رسیده است. پیش از کودتا در ایران دولت ملی دکتر محمد مصدق طی مبارزه ای دشوار و نفس گیر، دست دولت استعمارگر انگلیس را که سال ها منابع نفت این کشور را به ثمن بخس به یغما میبرد و چون دولتی پنهان تمام شئون این مملکت را زیر سلطه خود داشت از این کشور کوتاه کرد و راه غارت ثروت های ملی و دخالت های سیاسی انگلیس را مسدود نمود. دولت ملی با رعایت قانون و احترام به حقوق ملت، آزادی های اساسی مردم مانند آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و آزادی انتخابات را در معرض دید همگان قرارداد. دولت ملی با اتخاذ سیاست های اقتصادی خردمندانه، توانست تنها دوران دو سال و چهار ماهه ای را در طول یک قرن اخیربه منصه ظهور برساندکه بیلان اقتصادی این کشور حتی بدون فروش نفت مثبت گردیده است. دولت ملی با ملی کردن شیلات، حقوق ملت ایران را از اتحاد جماهیر شوروی بازستاند. آن دولت با اجرای برنامه هائی مانند تاسیس سازمان تامین اجتماعی، لوله کشی آب تهران، ساختن مدارس متعدد از محل اختصاص پنج درصد از عواید شهرداری ها برای رفع نیازهای آموزشی و ده ها اقدام مفید دیگر گام های بلندی در راه اعتلا و شکوفائی این مرز و بوم برداشت. آن دولت درستکار و پاک دامن نشان داد که برای عظمت ایران و سعادت و رفاه ملت ایران می اندیشد و قدم بر میدارد. در آن دوران ایران به شکل الگوئی از کشوری دارای استقلال واقعی و دموکراسی حقیقی و صاحب حاکمیت ملی درآمده بود که تمام کشورهای منطقه و حتی تمام کشورهای جهان سوم در سراسر دنیا بدان چشم دوخته بودند. و این همان چیزی بود که برای غارتگران جهانی قابل تحمل نبود و حتی برای سوسیال امپریالیسم شوروی نیز نمونه ای نامطلوب بود و آن را در مقابل اهداف و شعارهای انترناسیونالیستی خود تلقی میکرد و لذا همگی مصمم شدند تا این ویترین آزادی و استقلال و پیشرفت را در هم بشکنند.




سرهنگ وودهاوس کارمندبلندپایه اینتلجنت سرویس انگلیس مامورطراحی نقشه کودتاگردید.سناریوی عملیات «چکمه» توسط اوتنظیم گردیده وبه آمریکا برده شد. برادران دالس که یکی در راس سازمان « سیا » ودیگری وزیر امورخارجه بود،آن را تصویب کردند وسپس ژنرال آیزنهاور رئیس جمهوری آمریکا بر آن مهرتایید نهاده و اجرای آن را دستور داد. کرمیت روزولت رئیس شعبه خاورمیانه ای سیا به فرماندهی عملیات برگزیده شد. ژنرال شوارتسکف در اروپا با اشرف پهلوی خواهرشاه ملاقات نموده واورا مخفیانه روانه ایران کرد که شاه را دقیقا درجریان برنامه ها قراردهد. چمدان های دلار برای تامین مالی کودتا واجیرکردن مزدوران به طرف ایران سرازیر شد.پادشاه کشور دست اتحاد در دست عوامل سیا و اینتلجنت سرویس گذاشت وگوش به رادیو بی بی سی سپرد تا رمزشروع عملیات را در نیمه شب از آن رادیو بشنود واطمینان خاطرپیدا نماید. سایر عوامل داخلی انگلیس و آمریکا مانند برادران رشیدیان، برخی نظامیان وطن فروش مثل فضل الله ذاهدی،نعمت الله نصیری وتیمور بختیار با نیروهائی که تحت امرداشتند،چاقوکشان حرفه ای به سرکردگی عناصری چون طیب حاج رضائی،حسین رمضان یخی ودارودسته شعبان جعفری همراه فواحش فسادخانه معروف تهران ، بعضی روحانیون درباری مثل آیت الله بهبهانی ، برخی از خائنینی که قبلا خودرا همسو با نهضت ملی نشان داده بودند مانند مظفربقائی وآیت الله کاشانی ، مجموعه ای بودندکه دراین کودتای ننگین نقش ایفا نمودند. کودتامسیر توسعه سیاسی وپیشرفت اقتصادی وکرامت انسانی را در این مرزوبوم بست وسرکوب واختناق را آغازکرد. رهبرنهضت ملی رابرای همه عمربه زندان افکند. کودتاچیان نفت ملی شده ایران را درهمان ماه های اول پس ازکودتا به کنسرسیومی که انگلیس و آمریکا هریک چهل درصدازسهام وچند کشور اروپائی هم جمعا بیست درصداز سهام آن راداشتندپیش کش نمودندواهداف اصلی و دست آوردهای نهضت ملی را برباد دادند. آیا به جزکودتای ۲٨مرداد و۲۵سال حکومت دیکتاتوری وفاسدوضدملی پس از آن که تمام آزادی ها وحقوق اساسی ملت ایران رازیرپا گذاشته بود چه عاملی میتوانست زمینه ساز ومسبب انقلاب سال۵۷ بشود؟. علی التحقیق انقلاب بهمن ۵۷ عکس العمل تاریخی ملت ایران به کودتای تاسف بار ۲٨مرداد٣۲بود،انقلابی که با اهدافی چون نیل به استقلال وآزادی وعدالت وبرچیدن بساط دیکتاتوری صورت گرفت.اماهزاران دریغ وافسوس که حاکمیت برآمده از انقلاب اهداف انقلاب رابه دست فراموشی سپرد وراه انحصارطلبی وعدم رعایت آزادی هاوحقوق انسانی ملت ایران رادرپیش گرفت که نتیجه آن امروز به صورت بحران سیاست خارجی وتنگناهای گوناگون داخلی مانندفسادهای مالی باورنکردنی،گرانی وتورم طاقت فرسا،فقروبیکاری، فحشاءواعتیادوبیماری های اجتماعی دیگرآن چنان گریبان ملت ایران راگرفته است ،که بازماندگان رژیم برخاسته ازکودتای ۲٨مرداد خودراتطهیرشده تصورمیکنند.ولی ازچشم هرانسان ژرف نگروازمنظر تجزیه وتحلیل جامعه شناختی،ریشه مصائب بزرگی که امروزملت ایران بدانهامبتلاست باید درکودتای۲٨مرداد٣۲وعمل کرد۲۵ساله رژیم برآمده از آن کودتاجستجوشود. اگر امروز جامعه جهانی نگران مناقشات خونبار کشورهای منطقه حساس خاورمیانه است وتروریسم کور منطقه وجهان رامورد تهدید قرار داده است به قدریقین یکی ازعلل مهم آن ، کودتای۲٨مرداد درایران وبراندازی حکومت ملی و مبتنی بردموکراسی واستقلال دراین کشوراست کشوری که الگوی دموکراسی برای تمام کشورهای منطقه بود ومیتوانست مردم سالاری خودرابه تمام منطقه سرایت دهد.تا ازبروز معضلات خطیر فعلی پیشگیری گردد.




جبهه ملی ایران کودتای ننگین و بیگانه ساخته ۲٨ مرداد ٣۲ و عوامل داخلی خائن برپاکننده آن را محکوم میکند و آن کودتای شوم را سرآغاز مفاسد و مشکلات ایران و منطقه میداند و اعتقاد دارد که برقراری دموکراسی ورعایت حقوق بشر تنها راه حل برای مسائل ومشکلات تمام کشورهای خاورمیانه و حفظ صلح و امنیت جهان میباشد.




 




تـهران – جـبـهه مـلی ایـران




۲۷مردادماه ۱٣۹۲

Tuesday, August 20, 2013

کودتای 28 امرداد 32، به روایت اسنادی که پس از 60 سال از سوی آرشیو امنیت ملی آمریکا منتشر شد. CIA Confirms Role in 1953 Iran Coup


فرمان نخست وزیری فضل الله زاهدی.

با چاپ و نشر این فرمان غیر قانونی در سطح شهر، طرح کودتا به مرحله اجرا گذاشته شد.


 


فاز اول: حرکت اوباش از ساعت 6 صبح تا 10:30، روز 28 امرداد 1332
طیب حاج رضایی با 300 نفر
حسین و نقی اسماعیل نقی پور با 300 تا 400 نفر
محمود مسگر و افرادش
بیوک صابر و افرادش
اهداف: توپخانه، بهارستان و میدان ارک



 فاز دوم: حرکت نظامیان و لباس شخصی ها از ساعت 10 صبح تا 3 بعد از ظهر.
نظامیان شامل افراد پلیس، سربازان و لباس شخصی ها
اهداف کلی :10 تا 11 صبح از بین بردن دفاتر روزنامه ها در اطراف میدان بهارستان.
11:30ا تا 15 اشغال وزارت خانه ها و نهاد های مهم در اطراف میادین ارک و توپخانه.
تصرف اداره تبلیغات در ساعت 12 ظهر
تصرف وزارت کشور در ساعت 13:30
تصرف وزارت خارجه در ساعت 13:30
اهداف در میدان بهارستان:
به آتش کشیدن دفتر حزب ایران در ساعت 10 صبح
به آتش کشیدن دفتر روزنامه کریم پور شیرازی( شورش) در ساعت 10:15
به آتش کشیدن روزنامه باختر امروز به مدیریت دکتر فاطمی در ساعت 10:30 الی 11 صبح
به آتش کشیدن دفتر حزب نیروی سوم در ساعت 10:30 الی11 صبح
به آتش کشیدن دهتر حزب پان ایرانیست در ساعت 10:30 الی 11
صبح
اهدافی که باید تصرف میشد:
شهرداری ساعت 11:30
تلگراف خانه ساعت 13:30
شهربانی ساعت 14
دژبان مرکز ساعت 15



فاز سوم: آرایش تانک ها از ساعت 5 بامداد تا 14:30 بعد از ظهر

حرکت گروه اول از سلطنت آباد با 24 تانک به ریاست سرهنگ نوذری
حرکت گروه دوم از میدان قصر - زره پوش ها
حرکت گروه سوم: یگان سوم کوهستان به ریاست سرهنگ اشراقی

 


فاز چهارم و نهایی از ساعت 2 بعد اظهر الی 19 .

ساعت 14 الی 16: تصرف رادیو
ساعت 16 الی 17: پیام رادیویی قزاق زاهدی به ملت
ساعت 14 الی 19: تصرف خانه نخست وزیر قانونی دکتر محمد مصدق




فضل الله زاهدی( سمت راست)، در حال خروج از مخفی گاه و پیوستن به کودتاچیان تحت فرمان
 


خانه نخست وزیر قانونی ایران، بعد از ظهر 28 امرداد



CIA Confirms Role in 1953 Iran Coup

Documents Provide New Details on Mosaddeq Overthrow and Its Aftermath

National Security Archive Calls for Release of Remaining Classified Record

National Security Archive Electronic Briefing Book No. 435

Posted – August 19, 2013
Edited by Malcolm Byrne

http://www2.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB435/ 

 

کودتای ۲۸ مرداد به روایت کرمیت روزولت، فرمانده عملیات

کرمیت روزولت، نوه تئودور روزولت رئیس جمهوری پیشین آمریکا، چهره اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود. او که در آن زمان یک افسر بلندپایه سی آی ای بود، از طراحان اصلی، و فرمانده این عملیات بود. کودتا او را به قهرمان افسانه ای سیا تبدیل کرد. او در دهه ۸۰ میلادی، پیش از مرگش، در مصاحبه با بی بی سی از پشت پرده عملیات کودتا صحبت کرد، مصاحبه ای که امروز برای اولین بار پس از سه دهه پخش می شود.

Wednesday, August 7, 2013

نبوغ رفسنجانی بود یا تدبیر خامنه ای؟







«من آنم که در پای خوکان نریزم       

                                          مر این قیمتی دُر لفظ دری را»

                                                   ناصر خسرو قبادیانی

  

     پس از آنکه ستاد انتخاباتی جمهوری اسلامی حسن روحانی را به عنوان برنده و شمار شرکت کنندگان در رأی گیری را 72 درصد اعلام کرد، به ناگاه اپوزیسیون وابسته به جناح‌های درون حاکمیت( که مردم را دعوت به تمرین دمکراسی در نظام استبداد مذهبی می‌کنند) وارد کارزار تبلیغاتی شد و بر درستی آراء خوانده شده و آمار شرکت کنندگان مُهر تأیید زد و آنرا حاصل نبوغ رفسنجانی- پدرخوانده- دانست که با ائتلاف با خاتمی، رهبر خود را مات کرده است.

     جالب اینجاست که گردانندگان همین اپوزیسیون ازرادیو،تلویزیون،روزنامه،مجله و...استفاده می‌کنند تا ثابت نمایند آمارهای ارائه شده توسط نهادهای جمهوری اسلامی پیرامون تورم، گرانی، بیکاری، رشد اقتصادی، شمار  زندانیان سیاسی و ... همگی نادرست است. اما در مورد آمار شرکت کنندگان در انتخابات کوچکترین شک و تردیدی به خود راه نمی‌دهند و آنرا دربست می‌پذیرند و پیرامون آن تبلیغ می‌کنند!

     ناظران سئوال می‌کنند که چگونه است که سردمداران جمهوری اسلامی در مورد شمار شرکت کنندگان در انتخابات آمار درست و دقیق بدهند و پیرامون سایر موارد آمار دروغ؟

     پیرامون نتیجه انتخابات اپوزیسیون وابسته مدعی است که:

1- مردم با شرکت در انتخابات و رأی دادن به روحانی همچون شانزده سال پیش که به خاتمی رأی دادند، حماسه آفریدند!

2- پیروز واقعی انتخابات آیت‌الله هاشمی و حجت الاسلام خاتمی هستند که درست برنامه‌ریزی کردند!

3- خامنه‌ای طرفدار جلیلی بود ولی احمدی‌نژاد و مشائی مانع از تقلب او در انتخابات شدند!

4- مردم با شرکت در انتخابات به حقانیت ولی فقیه رأی منفی دادند.

این استدلال‌ها از نوع آخوندی است ، اگر چهار سال پیش تقلب شده این بار هم شده است. اگر این بار درست بوده چهار سال پیش هم درست بوده است.

1- از دید آن‌ها گویا مردم با اصل «ولایت فقیه» دشواری ندارند مشکل آن‌ها «ولی فقیه» است.

2- روشن نیست چرا این روزها از حجت‌الاسلام والمسلمین رفسنجانی به نام آیت‌الله هاشمی نامبرده می‌شود.

3- می‌دانیم که گزینش احمدی‌نژاد خود زاده تقلب بود که رویدادهای سال 88 را پدید آورد.

4- خامنه‌ای با انتخاب حسن روحانی مخالف نبود.

     گفته شد از صبح تا پاسی از بعد از ظهر حوزه‌های رأی‌گیری خالی از مراجعه کننده بود. سپس کسانی که متوجه شدند نظر خامنه‌ای بر جلیلی است، ناگهان به حوزه‌ها یورش برده و با انتخاب روحانی حماسه آفریدند و به رهبر رأی منفی دادند!

     روشن نیست چه منبعی ناگهان از خواست خامنه‌ای آگاه شده و آنرا اعلام کرده است؟ کدام خبرگزاری آنچنان نفوذی در میان توده‌های مردم داشت که توانست به سرعت اکثریت رأی دهندگان را از دیدگاه خامنه‌ای باخبر سازد؟ چه اعتماد و اطمینانی مردم به این خبرگزاری داشته‌اند که بی‌درنگ به صورت انبوه به سوی حوزه‌های رأی‌گیری شتافتند؟

     می‌دانیم که گزینش خاتمی و تبلیغاتی که برای او صورت گرفت برای خروج نظام از بن بست بحرانی بود که در اثر محکومیت سران نظام در دادگاه برلن پیرامون قتل شرفکندی و یارانش پیش آمده بود

5- گفته می‌شود احمدی‌نژاد – مشائی این بار مانع از آن شدند که مانند چهار سال پیش در خواندن آراء تقلب شود و نام جلیلی از صندوق‌ها بیرون آید!

     باند احمدی‌نژاد – مشائی نه تنها با جلیلی مخالف نبود بلکه پس از رد صلاحیت مشائی به گفته خودش امکانات ستادهای انتخاباتی خود را پشت سر جلیلی قرار داد.

     خامنه‌ای هیچگاه نگفت که چه کسی نامزد اوست و تأیید کرده بود که همه صلاحیت شدگان مورد تأیید او هستند. باید دید اپوزیسیون وابسته چگونه و از کجا دریافت که جلیلی نامزد اوست؟

    روحانی نتیجه و پس آمدهای انتخابات را« تدبیر رهبر» اعلام کرده؛ درحالیکه اپوزیسیون وابسته آنرا در اثر نبوغ رفسنجانی می‌داند! کدام راست می‌گویند؟

   رفسنجانی در گفت و گوئی که پس از دیدار با خامنه‌ای پیش از برگزاری انتخابات داشت گفته بود علت آنکه خود را نامزد نمی‌کند آن است که رهبر به او اعتماد ندارد. اگر به روحانی هم اعتماد نداشت چگونه اجازه داد که صلاحیت او تأیید شود؟

   احتمال دارد نامزد شدن رفسنجانی آنهم در آخرین ساعت ها ( پس از یک مکالمه تلفنی) انجام گرفت و سپس رد صلاحیت شدن او، با توافق خامنه‌ای صورت گرفته باشد تا رد صلاحیت مشائی مشکل ساز نگردد. چه بسا در همان گفت و گو خامنه‌ای قول گزینش روحانی را داده بود. طبعاً این قول و قرار می‌توانست پنهانی بوده باشد. هنگامی که صلاحیت علی اکبر رفسنجانی رد شد وابستگان به شبکه او به ویژه در خارج از کشور غمگین و به شدت خشمگین شدند و ادعا کردند اگر از او رد صلاحیت نمی‌شد با 75 درصد آراء در همان دور نخست به ریاست جمهوری اسلامی می‌رسید.

     کسی که یک بار در انتخابات مجلس اسلامی از تهران، با وجود آنکه آراء دخترش و شخص دیگری را که شباهت اسمی با او داشت به نام او خواندند باز هم جزء سی تن نخست برگزیدگان نشده و در دو دوره پیش هم در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی شکست خورده چگونه این بار می‌توانست با 75 درصد برنده انتخاب شود؟

     روشن نیست چگونه حجت‌الاسلام والمسلمین رفسنجانی این روزها نام «آیت‌الله هاشمی» را برگزیده است. آیا به این خاطر است که احتمالاً خاطره سوء استفاده‌های مالی و سیاسی و نیز دخالت‌های او در جنایت‌های گذشته از خاطره ها زدوده شود؟

   برخی جناح‌های درون حاکمیت که معتقدند ادامه سیاست ِ کاربدستان کنونی می‌تواند باعث سرنگونی نظام گردد و لازم می‌دانند خود اهرم‌های قدرت را در دست گیرند و با اجراء قانون اساسی و برگشت به «دوره طلائی امام» جمهوری اسلامی را از خطر سقوط نجات دهند بجای نام «طرفداران بقای نظام» نام مستعار «اصلاح‌طلبان و رهبران سبز» را برگزیده‌اند. طیف طرفداران بقای نظام تنها آنان را شامل نمی‌شود، دبیر نهضت آزادی هم که نام مستعار «ملی – مذهبی» را برگزیده است از طرفداران بقای نظام است. او در پاسخ به اینکه چرا در رأی‌گیری شرکت می‌کند پاسخ می‌داد «به وظیفه شرعی خود عمل می‌کنم!» می‌خواهد القاء کند که وظیفه شرعی حکم می‌کند همهء ایرانیان مسلمان در انتخابات شرکت کنند. او دفاع از خواست‌های انسانی و بر حق مردم را که توسط سردمداران نظامی که خود پایه‌گذارش بوده و از میان رفته است؛ وظیفه شرعی نمی‌داند. وظیفه شرعی او حفظ نظام استبداد مذهبی است.

    اساساً واژه « ملی - مذهبی» دارای مفهوم درستی نیست. زیرا ملی‌گرایان به مردم نه از دید مذهب بلکه از دید ملیت نگاه می‌کنند.

     منصوب شدن روحانی را نه در سایهء نبوغ رفسنجانی بلکه باید در اثر برنامه ریزی خامنه‌ای دانست که با گزینش حسن روحانی:

1- رفسنجانی و اصلاح‌طلبان را  که نگران گزینش یک اصول گرای دیگر بودند راضی کرد و از نگرانی آن‌ها کاست.

2- با اخطاری که به احمدی‌نژاد داد باند او و مشائی را از صحنه سیاسی دور کرد.

3- یکی از سرسپردگان خود را که 24 سال رئیس شورای امنیت ملی بود به ریاست جمهوری اسلامی منصوب کرد.

4- قدرت‌های جهانی را تا حدودی به تغییر سیاست اتمی جمهوری اسلامی امیدوار نمود.

5- بخشی از مردم را موقتاً راضی نمود و با باز کردن دریچه اطمینان از امکان وقوع یک انفجار کور و ناگهانی موقتاً جلوگیری بعمل آورد.

6- به اپوزیسیون وابسته این امکان را داد که پیرامون درستی آراء خوانده شده و شرکت 72 درصد واجدین شرایط در انتخابات تبلیغ کنند و بدین ترتیب حقانیت قانونی و پایگاه مردمی نظام جمهوری اسلامی را به جهانیان ثابت کنند .

    بزرگترین ضربه‌ای که اپوزیسیون وابسته به مبارزهء آزادیخواهانه مردم زد تنها آن نیست که به دروغ به آن‌ها تلقین می‌کند که تحریم اننتخابات ناموفق بوده بلکه آن است که دنیای خارج نیز درستی انتخابات را که اپوزیسیون نظام بر آن مُهر تأیید می‌زند باور می‌کند.

    بی‌جهت نیست که برخی از کشورها تصمیم دارند وزیرانی را برای شرکت در مراسم تحلیف روحانی بفرستند.

     اساساً همه جناح‌های حاکمیت و حتی اپوزیسیون وابسته در این که مردم را به پای صندوق‌های رأی‌گیری بکشانند و با افزودن بر شمار شرکت کنندگان حقانیت قانونی و پایگاه مردمی نظام را نشان دهند هم عقیده و هم رأی هستند، از این مرحله به بعد است که راه برخی از جناح‌ها و نیز اپوزیسیون از راه کاربدستان نظام به ویژه جناح خامنه‌ای از هم جدا می‌شود و «استقبال مردم از انتخابات»! را رأی منفی به ولی فقیه و نه اصل ولایت فقیه قلمداد می‌کنند.

    از این تناقض و تضاد می‌توان فهمید که اپوزیسیون، وابسته به کدام یک از جناح‌های قدرت در حاکمیت اسلامی است.

   یکی از ترفندهای سردمداران اسلامی و اپوزیسیون وابسته، آن است که می‌کوشند به کسانی هم که در انتخابات شرکت نکرده‌اند ثابت کنند که برخلاف خواست و تحریم آنان اکثریت مردم در انتخابات شرکت کرده‌اند.

     رقم 72 درصد شرکت کنندگان که در خوشبینانه‌ترین حالت می‌باید آنرا بخش بر دو نمود آنقدر تکرار و باز تکرار شده که برخی از کسانی هم که در انتخابات شرکت نکرده‌اند دچار توهم شده‌اند که گویا بیماری «نسیان» سبب شده که تصور کنند در رأی‌گیری شرکت نکرده‌اند! همچنین برخی از آزادیخواهان را که سال‌هاست در غربت، برای تحقق آزادی و استقرار مردم‌سالاری در ایران تلاش و کوشش کرده و می‌کنند نیز دچار این توهم نموده که گویا در بیست و چهارم خرداد حماسه‌ای در رد ولی فقیه اتفاق افتاده است! در صورتیکه حماسه‌ای که روی داده است همان عدم شرکت اکثریت مردم در انتخابات بوده است که رد صلاحیت نظام ولایت فقیه در کلیت آن است.

     تردید نیست که بخشی از جامعه به دلیل نیاز مالی، وضعیت شغلی، ترس و یا اعتقاد مذهبی در انتخابات شرکت کردند، حضور آنان را الزاماً نباید به پای طرفداری از نظام گذارد. در نبود یک نیروی جایگزین ملی که امید به پیروزی را در دل‌ها زنده نگاهدارد مردم عادی که نگران بیکار شدن، حذف یارانه‌ها، عدم تمدید گذرنامه، اخراج از دانشگاه و ... هستند ترجیح می‌دهند رأی بدهند و شب سر راحت بر بالین گذارند. سردمداران جمهوری اسلامی نباید به دلیل شرکت این گونه افراد به بقای نظام خودکامه وورشکسته خود، دلخوش دارند. آنان باید بدانندکه با پشتیبانی قدرت‌های بیگانه، درآمدهای کلان نفت و گاز و سوء استفاده از بردباری و سکوت مردم نمی‌توانند برای همیشه خودکامگی و استبداد مذهبی را بر جامعه تحمیل کنند. روزی که بردباری و شکیبایی مردم به پایان رسد روشن نیست چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود.

     آمار شرکت کنندگان در انتخابات آنچنان نادرست و ساختگی است که نیاز به رد آن نیست. یادآوری این نکته شاید لازم باشد که در انتخابات سال 88 که بخش فارسی رادیو و تلویزیون‌های بیگانه همراه با برخی از رسانه‌های ایرانی، همه توان تبلیغاتی را پشت سر میر حسین موسوی گذاردند و مردم را با این ترفند که رأیشان خوانده می‌شود تشویق به شرکت در انتخابات کردند، شمار شرکت کنندگان (که به اعتراف احمدی‌نژاد پنجاه درصد هم بر آن افزوده شد) کمتر از شمار شرکت کنندگان انتخابات کنونی است. با وجود آنکه این بار مردم تصمیم به تحریم انتخابات گرفته بودند و خامنه‌ای که صدای تحریم را شنیده بود ناگزیر به اعتراف شد و از مردم درخواست کرد که به خاطر منافع کشور هم که شده در انتخابات شرکت کنند بنابراین شمار شرکت کنندگان با توجه به افزایش جمعیت در واقع کمتر از پنجاه درصد می‌تواند بوده باشد که نشان دهنده موفقیت تحریم است.

    با توجه به آنکه پیش از برگزاری انتخابات به دلیل رد صلاحیت رفسنجانی وابستگان به شبکه - سیاسی- مالی- تبلیغاتی ِ او نیز تلویحاً تحریم را تأیید کرده بودند،اما پس از آنکه نام حسن فریدون - روحانی از صندوق‌ها بیرون آورده شد ناگهان ورق برگشت و پیروزی روحانی در سایهء نبوغ رفسنجانی اعلام شد که با ائتلاف با خاتمی موفق شد نامزد مورد تأیید خامنه‌ای را حذف نماید!

    آنچنان پیرامون این نبوغ در بوق‌های تبلیغاتی دمیدند که ممکن است امر بر رفسنجانی هم مشتبه شده باشد، گرچه او می‌داند که اینهمه آوازها از «پول» بوَد.

   نویسنده از هم میهنان دلاوری که برای تحقق آزادی، استقلال، استقرار مردم سالاری، عدالت اجتماعی، پیشرفت و رفاه جامعه و پایان بخشیدن به استبداد و استثمار تلاش و کوشش کرده و می‌کنند انتظار دارم تحت تأثیر تبلیغات دروغین و حساب شده سردمداران نظام و اپوزیسیون وابسته به آن قرار نگیرند.

     تردید نیست تحریم موفق بود، اینهمه سر و صداها  و جنجال‌های تبلیغاتی برای پوشاندن موفقیت تحریم است.

     این شما هستید که پیروز شدید و نه سردمداران نظام.

     به آینده امیدوار باشیم. 

هوشنگ کردستانی




Monday, June 24, 2013

دوم تیرماه، سالگرد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی

دوم تیرماه، سالگرد به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی در زمان سلطنت محمدعلی شاه قاجار است. به همین مناسبت تحلیل «دکتر ماشاءالله آجودانی» در این مورد را مرور کنیم:
کیوان فروزان

...............................
«بحران مشروطیت ایران، در هنگام نگارش متمم قانون اساسی به اوج خود رسید. بحران از تناقضات عمیق و بنیادی ای سرچشمه می گرفت که در مشروطیت ایران وجود داشت و این زمان به عریان ترین شکل ها خود را آشکار می ساخت.
این دوران، از آشفته ترین دوران های سیاسی و اجتماعی آن سال های ایران است: دوران قدرت نمایی و استبداد و سرراسیمگی محمد علی شاه. مجلس ملی با کودتای او(در 23 جمادی الاول 1326 ه.ق. – دوم تیرماه 1278 شمسی) به توپ بسته شد. مخالفت او با مشروطیت و نظام پارلمانی به صورت تمام عیار علنی گردید. آزادی خواهان را می کشند یا به بند می کشیدند و دوره ی سیاه وحشت آغاز شده بود. به قول کسروی:
«آنانکه براستی آزادیخواه بودند، هر یکی به کنجی خزیده، دم
فروبستند. هرکسی می پنداشت دیگر نام مشروطه در ایران شنیده
نخواهد شد. تا کم کم آوازۀ ایستادگیهای تبریز پراکنده گردید...واز
اینجا روزنۀ امیدی در دلها پدید آمد.»
دعوای «مشروعه» با «مشروطه» بالا می گیرد. طرفداران استبداد و سخنگویان رسمی و غیر رسمی شان، این جا و آن جا می پراکنند که مشروطه با شرع سازگار نیست و این یکی، دشمن آن یکی است. شاه همچنان قدرت نمایی می کند و مجلس همچنان بسته است و تبریز در محاصره . آزادی خواهان یا گرفتارند، یا در تبعید و یا در تحصن. اوضاع شهرها از رشت و تبریز و اصفهان و یزد و کرمان و مشهد گرفته تا قم آشفته است.تهران هم وضع آشفته ای دارد، و این آشفتگی تا چند ماه بعد هم ادامه دارد، ناظم الاسلام کرمانی در یادداشت های مربوط به روز شنبه 28 محرم 1327 ه.ق (دوم اسفند(حوت) 1287 شمسی) می نویسد:
«از رشت تلفن کرده اند.یا مشروطیت را بدهید و یا آمادۀ جنگ
باشید...مسموع شد که پس از تصرف تبریز، باز اردو را عقب
نشانیده اند. و در مساله اصفهان مسموع گردید تلگرافی رسیده است که
اگر مشروطیت را دادند ،باید قانون اساسی تغییر نکند. اگر یک فصل
از فصول قانون اساسی تغییر کند ماها قبول نمی کنیم.امروز[درتهران]
بازارها بکلی بسته و تعطیل عمومی است...دیروز آقا سید علی آقا
خواسته است منبر رود،قزاق مانع شده است و نگذاردند. خیلی شهر
مغشوش و در هم است. خداوند خودش رحم فرماید.»
مستمسک اصلی محمد علی شاه ، در تعطیل نظام پارلمانی مشروطیت و دستگیری آزادی خواهان، در اساس این بوده است که مشروطه با شرع مخالف است. او و روحانیون طرفدارش به بهانه ی پاسداری از قوانین شرع، با خلاصه کردن مفهوم سیاسیِ حکومت استبدادی و شرعیِ مورد نظرشان در کلمه ی «مشروعه» یا «مشروطه ی مشروعه»، تعبیری که از مدتی پیش از آن بر سر زبان های مستبدان جاری شده بود، هم در حیطه ی شکل به جنگ مشروطه و اساسی ترین دستاورد آن یعنی نظام پارلمانی برخاستند و ستیزه ی کهنه ای را به شیوه ای تازه سامان دادند. در این جنگ و ستیز ، در حوزه ی مسائل نظری و تئوریک، با پیش کشیدن مفهوم سیاسی حکومت«مشروعه»، مباحث سیاسی تازه ای را بر اساس شرع، در مقابل مباحث نظری و سیاسیِ مربوط به مشروطیت مطرح کردند و در میدان عمل، با به توپ بستن مجلس، تعطیل روزنامه ها، بستن انجمن ها، فرستادن اردوی دولتی به قلب مبارزه یعنی تبریز، با اعدام و تبعید و زندان به کارزار آمدند و قزاق ها را به خیابان کشیدند.
قدرت خواهی و خود سری، حتی اغتشاش طلبیِ بسیاری از انجمن های مشروطه خواه، بدفهمی و کارندانی و کارشکنی انقلابیون افراطی، سوءاستفاده از آزادی بیان و قلم و مطبوعات، عامل مهم و موثر در تسریع حمله ی مخالفان در هر دو جبهه، جبهه ی نظر و جبهه ی عمل بوده است.
افراطیون در عمل نشان می دادند که آن چه از مشروطه آموخته اند گاه تا چه حد سطحی،نابهنجار و ویرانگر بوده است. چنان ویرانگر که امروز یکی از سرشناس ترین مورخان دوره ی ما را وادارد که از سرخشم و دردمندی در ارزیابی کارنامه ی آنها بنویسد:
«جبهۀ افراطیون نه خدمتی به آزادی و دموکراتیسم کرد، نه بصیرت و
خردسیاسی داشت که در سیر حوادث روش منطقی پیش گیرد، به
همین سبب در مجلس ملی و جامعه آزادیخواه از منزلت و اعتبار
سیاسی برخوردار نبود. سهم افراطیون به کتاب مشروطیت خشونت
عریان بود، عاملی که در حد خود، در انهدام مجلس مسئولیت
داشت.»[فریدون آدمیت]
احتشام السلطنه رییس با فرهنگ و آزادی خواه مجلس ملی در خاطرات ارزنده اش به جان محمد علی شاه دعا می کند که اگر او مجلس را به توپ نبسته بود و در نتیجه، قیام مردم را برای حفظ مشروطیت بر نمی انگیخت، مشروطه خواهان با خود سری ها و مداخلات بی مورد و بی جایشان، مردم ما را علیه مشروطه بسیج می کردند و حاصل آن همه تلاش را به آسانی به باد می دادند. داوری او در چگونگی وضعیت آن دوره ی بحرانی و بیان موانع پیش رفتِ دموکراسی در ایران از جهات مختلف در خور نقل و بررسی است. حیفم آمد که حاصل سخن او را، گرچه کمی طولانی است، به عینه نقل نکنم. می نویسد:
«زیاده روی و هرزه گی و هتاکیِ جمعی اوباش و اراذل که به نام
مشروطه دست تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم
دراز کرده بودند، اکثریت و عامۀ مردم را از مجلس و مشروطه متنفر
ساخته بود. تا جایی که احتمال داشت همان بیست تا سی هزار تن
مردمی که در طهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت
انگلیس تحصن اختیار نمودند، بزودی برای تعطیل مجلس و برچیدن
بساط انجمن ها و جرائد هرزه و هتاک قیام نمایند...عقیدۀ من اینست
که محمدعلی شاه در آن حرکتی که کرد[منظورش به توپ بستن مجلس
است] فی الواقع، خدمتی به مشروطیت و بقاء آن نموده (عدو شود
سبب خیر اگر خدا خواهد). زیرا، همانطور که بالا ذکر شد، کار مجلس
و فساد و سیاهکاری های جمع سرشناس وکلاء و تندرویهای بی مورد
موقعِ جمعی دیگر از ایشان و اعمال بی رویه و ناسالم انجمن ها و
مندرجات جراید به جائی رسیده بود که اگر محمد علی شاه مرتکب
آن خطای توام با خریت نشده بود، دیری نمی گذشت که طبقات
مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشه وران بر ضد مجلس قیام
می کردند و آن بساط را بر می چیدند و اگر چنین اتفاق می افتاد،
بی گمان تا یک قرن دیگر هم هیچکس و هیچ قدرتی جرات نمی کرد
نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد»
مجدالاسلام کرمانی یکی از روزنامه نگاران و مشروطه خواهان آگاه این دوره است. تاملات تاریخی او در زمینه ی «فلسفه تاریخی انحطاط مجلس» حاوی نکات تازه، جالب و دست اول است. او در داوری خود درباره ی خشونت و بی عدالتیِ صاحبان جراید، انجمن ها و افراطیون مشروطه خواه از آن چه که احتشام السلطنه نوشته است، پافراتر می نهد و از «عقیدۀ خاص» خود چنین پرده بر می دارد که اگر «ملت ایران» همان قدر که محمد علی شاه با آنها «اظهار مساعدت» کرده بود با شاه همراهی می کردند، شاه به این خیال نمی افتاد که مجلس را به توپ ببندد. می نویسد:
«حالا از روی انصاف می گوئیم اگر آن همه فحش که به شاه دادند و
نوشتند به بنده و غیره داده بودند و زورش می رسید، فورا مجلس را به
توپ می بست و آحاد اعضای آن را از دم شمشیر می گذرانید، باز
خیلی باید از این شاه تشکر کرد که بعد از غلبه چندان بر مردم
سختگیری نکرد.»
جوهر سخن مجدالاسلام این است که از آستین خشونت، جز خشونت سر نمی کشد. و خشونت هم در ابتدایی ترین شکلش محصول جهل است و ناآگاهی. وقتی کارکج فهمی و نادانی-به قول او- تا بدان جا بکشد که برداشت رهبران انجمن های مشروطه خواه از مفهوم «گارد ناسیونال» و معادل آن «قشون ملی» این باشد که « حتما باید ملت در مقابل دولت دارای قشون و استعداد نظامی باشد» نتیجه ی طبیعی چنین برداشتی هم، رفتاری است که می توانستند با احتشام السلطنه رییس آزادی خواه مجلس وقت داشته باشند و عرصه را از هر سو بر او تنگ کنند.
با این همه بی انصافی است که نام مشروطه خواه برجسته ای چون تقی زاده را، جزو افراطیون ذکر کرد و نوشت که کسانی چون او خدمتی به دموکراسی و آزادی نکردند و در انهدام مجلس ملی مسئولیت داشتند. و بدتر از آن نقش روحانیونِ طرفدار استبداد را در انهدام این مجلس، ناچیز جلوه داد و حتی از ذکر نامشان پرهیز کرد. حقیقت این است که تاریخ معاصر ما از درونِ توازن و تعادل سر بر نکرده. دوره ی تاریخ جدید ایران، از قاجار تا به امروز، در بزنگاه های حساس تاریخی، در گذرگاه های «خشونت» و افراط و تفریط شکل گرفته است و ساخته شده است. اگر چنین نکته ی مهمی در طرح و تحقیق تاریخ معاصر ایران نادیده گرفته شود، کار تحقیق، از تفکر و تعقل ، تفکر و تعقل تاریخی بی بهره خواهد ماند...»
  
مشروطه ی ایرانی/ ماشاءالله آجودانی- نشر اختران -چاپ نهم برگ های 21 تا 25