ایران نوین

Wednesday, August 28, 2013

سال نکو-رامین کامران




در تقویم سیاسی ایران مرداد تبدیل به ماه آزادیخواهان شده است. اول به دلیل اینکه صدور فرمان مشروطیت طی این ماه واقع شده، دیگر سقوط مصدق و سوم قتل بختیار. مرداد شده موسم مرور بر وقایع مهم و قدردانی از دو چهرهُ بزرگی که تاریخ آزادیخواهی ایران را با نام خود مهر کرده اند. البته این تلاقی فقط میدان به بزرگداشت نداده و معمولاً مخالفان هم فرصت را غنیمت میشمرند تا نام و یاد آن دو بزرگوار را با تهمت هایشان بیالایند. ولی تصور میکنم اخیراً تغییری در این زمینه واقع شده که میخواهم چند کلمه ای در باب آن بگویم.
تا آنجا که به بختیار مربوط است از دو سه سال قبل اگر نه شاهد فزونی چشمگیر اعتبارش در بین مردم، لااقل ناظر بیان گستردهُ آن هستیم. گویی چند سال پیش سدی شکست. انگار همه به خود آمدند و مانند کسی که ناگهان و با نگرانی از خواب بپرد، شروع به به جبران آنچه کردند که باید سالها پیش انجام میدادند و از آن بازمانده بودند. آن پشتیبانی که در هنگام صدارتش از بختیار دریغ شد با تأخیر چندین سالهُ تاریخی شروع به واریز شدن به حسابش کرد. انگار ناگهان اهمیت نبردی که وی در برابر خمینی آغاز کرد برای عده ای که کمابیش به آن آگاه بودند ولی هیچگاه فرصت درست اندیشیدن در بارهُ آن و درست سنجیدنش را پیدا نکرده بودند، روشن شد. سرعت بالارفتن اعتبار وی که پس از انقلاب مشهود بود، ناگهان افزایش چشمگیر پیدا کرد.
در مورد مصدق داستان، به دلایل بدیهی، متفاوت است. او بزرگترین چهرهُ لیبرال تاریخ ایران است و اعتبارش در این زمینه سالهاست که تثبیت شده است. اما با این وجود گویی امسال در مورد مصدق هم تغییری مشابه به آنچه که چند سال پیش در مورد بختیار روی داد، واقع شده. حتی در موضعگیری های سنتی علیه مصدق هم نوعی سستی مشاهده میشود، نه اینکه محتوایشان تغییری کرده باشد، زنگ کلامشان عوض شده. مخالفان سنتی مصدق هنوز همان حرفهای قدیم را میزنند ولی گویی از نفس افتاده اند و اعتقاد خودشان هم به دروغهایی که سر هم میکنند، سست شده است. مثل اینکه بالاخره فهمیده اند که در صحنهُ تاریخ ایران کسی توان مخالفت با مصدق را ندارد. قدرت با کودتا از دست او گرفته شد ولی درستی سخن و راهش مخدوش شدنی نیست و هیچ اسبابی بر آن کارگر نمیافتد. اگر شدنی بود، ظرف شصت سالی که از سقوطش میگذرد، شده بود.
عجالتاً اضافه کنم که ظاهراً اینرا بالاخره آمریکایی ها هم فهمیده اند و به خدمتگزاران ایرانی خود هم ندایش را رسانده اند. انتشار سری جدید اسناد مربوط به کودتا نشانهُ درک این مطلب است که باید این دندان را کند. از آنجا که گربه محض رضای خدا موش نمیگیرد، قصدشان یا دور زدن مصدقی ها و خلاصی از مزاحمت آنها در طرح هایی است که برای ایران پخته اند یا سودای استفاده از آنها در میان است. ولی هر چه هست سرانجام در آن دستگاه عریض و طویل یکی متوجه شده که این اسناد که هیچ سر مهمی را هویدا نمیکند، وبال گردن است و باید از شرشان خلاص شد و ممانعت انگلستان از انتشار آنها از سوی آمریکا هم که با هدف رونشدن کثافتکاری های خودش انجام میگیرد، این بار مؤثر واقع نشده است. نشانه های پیشتاز این تغییر سیاست را میشد در آن اعلامیهُ فدایت شوم که یکی برای برادر متوفایش منتشر کرده بود و نیز در آخرین تولیدات نوکران خوش جیره و مواجب بارگاه بازماندگان کودتا دید. ظاهراً آمریکایی ها فقط این اندازه رعایت چاکران قدیم را کرده اند که از قبل در جریان قرارشان دهند تا سنگ روی یخ نشوند.

گفتار نوین تاریخی
تغییراتی که به آنها اشاره کردم نشانه های مثبت امریست که از خود این دو شخصیت تاریخی فراتر میرود: جا افتادن گفتار تاریخی آزادیخواهانه و قرار گرفتنش در مقام گفتار اصلی تاریخی رایج در بین مردم ایران یا لااقل بین آنهایی که اهل فعالیت سیاسی و قلمی هستند. نوعی استاندارد شدن گفتار تاریخی معاصر که دارد آخرین مراحل جا افتادنش را طی میکند و مثل باقی کشورهای مدرن، در ایران هم بر محور دمکراسی مرتب شده است.
رواج گفتار آزادیخواهانه از اسباب تجدد سیاسی و رسوخ آن در بین عامهُ مردم است ولی تدوینش کار یکشبه نیست و از آن گذشته جا افتادنش همیشه طول میکشد و اگر در کشوری نظیر کشور ما، به دلیل ممانعت استبداد، در ساختمان آن وقفه بیافتد، برای تجدید قوا و دور گرفتن محتاج فرجه ای بیش از حد معمول میشود.
وجه ایدئولوژیک ایم گفتار البته اساسی است و زودتر از باقی اجزایش شکل گرفته و جا افتاده است چون کلی است و تئوریک و اساساً به منابع خارجی که در بین ایرانیان سرشان دعوا نیست، اتکا دارد و از آنها تغذیه میکند، از متفکران قرن هفدهم گرفته تا امروز. میبینیم که گفتار لیبرال ظرف چند دههُ گذشته چه پیشرفتی در ایران داشته است و به مرجع اساسی فکری در باب سیاست تبدیل گشته که امر مبارکی است. تعداد ترجمه ها و تألیفات در این زمینه چشمگیر است. خواست جدایی دین و دولت هم که بخش لازم این گفتار است و در احتیاج ایرانیان بدان جای تردید نیست، ولی متأسفانه از انقلاب مشروطیت به این سو و به دلایلی که فرصت ذکرشان نیست، مغفول مانده بوده است، امروز جداً محل توجه است. هرچند رواج این فکر به حد کافی نرسیده و بخصوص کلمهُ لائیسیته برای بیانش به اندازه ای که باید به کار نمیرود، ولی با اینهمه تحول چشمگیر است و بالاخره هم راهی که باید طی خواهد شد و تا نشود گفتار آزادیخواهانهُ ایرانیان در مقابل گفتار حکومتی اسلامی و مخلفات اصلاحگر و ملی ـ مذهبی آن برّایی کافی را پیدا نخواهد کرد.
آنچه با وجود قبول عام اصول آزادیخواهی دمکراتیک و لیبرال محل منازعه مانده است ولی کم کم در آن هم دارد نوعی آرامش و یکدستی برقرار میگردد، گفتار تاریخی ملازم با ارزشهای آزادیخواهانه است. ارتباط منطقی بین گفتار ایدئولوژیک و سیاسی که انتخاب میکنیم با گفتار تاریخی که همراهش مینماییم، همیشه برای همه روشن نبوده است و طی سالها شاهد عرضهُ سخنانی بوده ایم که از یک طرف و به اقتضای موقع و میتوان گفت گاه از سر ناچاری، ارزشهای دمکراتیک را تبلیغ میکرده است و از سوی دیگر بخشها و افرادی را در تاریخ معاصر ارج مینهاده که اصلاً ارتباطی به این ارزشها نداشته اند. تغییر اساسی که به تصور من اتفاق افتاده است، در این زمینه واقع شده. این طور به نظر میاید که بالاخره نوعی گفتار استاندارد تاریخی در باب آزادیخواهی دارد بین ایرانیان جا میافتد و یک رشته بحث های زائد و بی معنی که مورد کودتای بیست و هشت مرداد آشناترین آنهاست، دارد از میانه جمع میشود و همانطور که در مباحث جدی تاریخی جایی ندارد ، به حاشیهُ باریک و بی اثر زندگی سیاسی میرود.
ترتیب و جاافتادن چنین گفتاری به هیچ وجه بیسابقه نیست و جزو تحولاتی است که با رفتن به سوی دمکراسی واقع میگردد. نظایر آن در تمامی کشورهایی که سابقهُ قدیم دمکراسی دارند، واقع گشته است، بر اساس ارزشهای این نظام و با برجسته کردن وقایع و شخصیتهای بزرگی که در برقراری و تحکیم آن نقش بازی کرده اند. طبعاً نه به این معنا که بر سر آن بحثی نباشد یا تحقیق تعطیل گردد. این هر دو کار با جدیت ادامه دارد، آنچه که تثبیت شده خطوط اساسی و ارزشی کار است و بسیار هم منطقی است که چنین باشد، کسی که به دمکراسی دلبسته است به وقایع و کسانی ارج مینهد که با آن هماهنگ اند و به آن مدد رسانده اند.
این کار به دلایل روشن، بیشتر در بیرون از مرزهای ایران انجام گرفته است. به دست مورخان ایرانی و غیرایرانی که در جستجوی حقیقت، تاریخ معاصر کشور را که از جهت سیاسی در مرتبهُ اول اهمیت قرار دارد، هر چه بیشتر کاویده اند و زوایای آنرا هر چه روشنتر کرده اند. مهاجرت گستردهُ ایرانیان به خارج که باعث شده آنها به حرفه های مختلف روی بیاورند و در زمینه های مختلف موفقیت کسب کنند به پیدا شدن گروه قابل توجهی از متخصصان علوم انسانی به طور عام و تاریخ به طور خاص میدان داده که برای کشور ما نه فقط از بابت علمی، بلکه از بابت سیاسی نیز بسیار گرانبهاست. دولت اسلامی با تیول دادن تاریخ معاصر ایران به وابستگان ایدئولوژیک خودش، در عمل این رشته را تعطیل کرده است. ولی دستش از خارج کشور کوتاه بوده است و وجود کارشناسانی که به آنها اشاره کردم، باعث شده تا کوششهای اصلی در باب نگارش تاریخ معاصر ایران به طور بایسته در خارج از کشور ادامه پیدا کند و در نهایت سودش به مردم ایران برسد. این را هم لابد باید جزو خدمات اسلام به ایران منظور کرد که مردم باید تاریخ خودشان را که همزبانانشان نوشته اند از زبانهای خارجی ترجمه کنند و بخوانند.
به یمن زحمات داخل و خارج، در ایران هم کم کم برای همه روشن شده که نمیتوان اصول و وقایع و شخصیتها را دلبخواه کنار هم چید. اگر دمکراتیم مرجعمان انقلاب مشروطیت است و شخصیت های بزرگمان مصدق و بختیار. خیلی ساده است، امر عجیبی نیست، درکش هم به هیچوجه مشکل نیست، فقط باید به آن توجه داشت.

چرا؟
از اینجا سؤالی پیش میاید. خوب این تغییری که ذکرش رفت واقع شده، ظرف چند سال اخیر هم واقع شده، ولی دلیلش چیست؟ صرف منطقی بودن یک امر آگاهی به آن و احیاناً تحققش را سهل میکند ولی برای هیچکدام اینها کافی نیست، اگر بود که اصلاً تاریخ بشر طور دیگری نوشته میشد. تغییر موضع آمریکا هم امر جنبی است و از حوزهُ نوکرانش فراتر نمیرود در صورتیکه ابعاد داستان بسیار وسیعتر از اینهاست. یک دلیل کلی و دو دلیل جزئی در این باب به نظر من میرسد.
اولی توسعهُ تحقیقات تاریخی است که خواهی نخواهی گفتارهای سیاسی مختلف را، هر قدر هم که متعصبانه باشد، تحت تأثیر قرار میدهد. حقیقت، در صورت داشتن فرصت کافی، بسیار زورمندتر از آنیست که برخی تصور میکنند. آنهایی که به مباحث سیاسی علاقه دارند و به هر نوع در آنها شرکت میکنند بیشترین تأثیر را از این گفتارها میگیرند و آنهایی هم که در بحثهای سیاسی شرکت نمیکنند، به مرور زمان در معرض تأثیر این سخنان قرار میگیرند. تکرار در هر زمینه ای مؤثر است و به همگان فرصت میدهد تا کم کم مطالبی را نیز که در مرکز توجهشان قرار ندارد، دریابند و جذب کنند و بالاخره تکلیف خود را با آنها روشن سازند.
ولی از این عامل کلی و ثابت گذشته، دو امر دیگر هم که موضعی است به تحولی که از آن سخن میگویم مدد رسانده است.
یکی بی مشتری شدن دکان اصلاحات است که با ختم شدن جنبش اعتراضی معروف به «سبز» صورت گرفت. این توهمی که با صعود خاتمی به قدرت تقویت شد و چندین سال از عمر گرانبهای ملتی را صرف خود کرد، با شکست آن جنبش به آخر عمر خود رسید. اصلاح پذیر نبودن حکومت و بی قابلیتی مدعیان این کار که از ابتدا برای بسیاری عیان بود، برای همه هویدا گشت و طلسم این دروغ که میتوان با بازی دادن اسلام در سیاست، راه به زندگانی بهتری برد، شکست. این شکست که برای وقوعش بسیار هم دیر شده بود، باعث شد تا مردمی که به هر حال دنبال مفری برای خروج از وضعیت موجود میگردند، نگاهشان را از افق محدود اسلام های رنگ و وارنگ بالاتر ببرند و آنرا متوجه به سابقهُ وسیع آزادیخواهی اصیل مملکت خودشان بکنند. در این موقعیت چهره های شاخص مصدق و بختیار، چنانکه منطقی است، جلب نظر همه را کرده است.
یکی از دوستان به من میگفت که در این بازگشت به سنت لیبرال خود ایران، بختیار به خاطر نزدیکی زمانی و از آن مهمتر به دلیل ایستادن در برابر خمینی و مخالفت با برقراری جمهوری اسلامی، در جلب جوانان نقش عمده ایفا کرده است. برای این گروه، بختیار نزدیکترین مرجع تاریخی آزادیخواهی لیبرال در ایران است. این افراد معمولاً در درجات مختلف به اهمیت نهضت ملی ایران آگاهند ولی از آنجا که دعوایشان دعوای آزادی با مذهب است از این راه است که به تاریخ آزادیخواهی ایران ره گشوده اند و با باقی اجزای آن ارتباط برقرار کرده اند. طبیعی هم هست که چنین باشد، همهُ ما مرحله مرحله و از نزدیک شروع میکنیم تا به دورترها برسیم. مهم این است که در این راه گام بگذاریم و و آنرا بپیماییم
عامل دوم، به تصور من، مسئلهُ «مذاکرات» اتمی است که به مرور یک مسئله را برای همه خوب روشن کرده: اینکه دول دمکراتیک غربی در جایی که پای منافعشان در میان باشد از هیچ فشاری روی کشورهایی که طعمه میانگارند، صرف نظر نمی نمایند و از تظاهر به مذاکره، در جایی که فقط میخواهند امتیاز بگیرند و اصلاً قصد «داد و ستد» ندارند، احتراز نمیکنند تا حکایت را به حد لازم طول دهند، در این مدت امتیاز تبلیغاتی کسب کنند و در نهایت، اگر لازم شد با خشونت، کار را به ترتیبی که مطلوبشان است، فیصله بدهند. این حکایت پس از شصت سال باعث شده تا «مذاکرات» نفتی که در زمان مصدق بین ایران از یک طرف و انگلستان و آمریکا از طرف دیگر جریان داشت، و درست از همین تاکتیک پیروی میکرد، یعنی همان خواست اولیه و غیرقابل قبول انگلستان را که تسلط دوباره بر منابع نفتی ایران بود، در بسته بندی های متنوع و از سوی مراجع مختلف به ایران عرضه مینمود، با نوری که از تاریخ امروز به آن میتابد، بهتر روشن شود. سالهای طولانی، مخالفان مصدق، به رغم انتشار اسناد پرشماری که جریان واقع امر و پوچی پیشنهادات طرفهای ایران را افشا میکرد، به اصرار همان شعار تبلیغاتی دشمنان نهضت ملی را که مصدق را لجوج و بی اطلاع از واقعیت های بازار نفت و... میشمردند، تکرار میکردند و هر بار میگفتند که باید این یا آن قرارداد را میپذیرفت تا کودتا نشود! بی اعتنا به اینکه اگر چنانکه میگویند، مصدق از واقعیت های مربوط به نفت مطلع نبود، لابد کلاه به سرش میرفت و یکی از همین پیشنهادات قلابی را میپذیرفت و خیال طرفهای دیگر مذاکره را راحت میکرد و از این گذشته، اگر اینها را میپذیرفت حاجتی به کودتا نبود، نه به دلیل اینکه توافقی پیدا شده بود، از این جهت که هدف اصلی کودتاگران بدون زحمت و مخارج کودتا تأمین گشته بود.
اگر مثال امروز به این خوبی مورد دیروز را برای ما روشن کرده است به این دلیل است که هدف فشار دیروز و امروز یکی است: ایران و در درجهُ اول ملتش نه حکومتش. استقلال و تقویت موضع این کشور است که برای قدرتهای غربی مشکل ایجاد میکند، اینکه چه کسی بر آن فرمان میراند و چه نظام سیاسی در آن برقرار است، از این دیدگاه اهمیتی ندارد.

حرف آخر
در نهایت هیچکدام دو عاملی که باعث شده تا ایرانیان هر چه بیشتر به تاریخ آزادیخواهی پدرانشان توجه نمایند و قدر ملت و مملکت خود را بهتر از گذشته بدانند و کسانی که را با شجاعت و شعور و از خودگذشتگی های اعجاب آور به این کشور و این ملت خدمت کرده اند، ارج بگذارند و به این ترتیب رابطهُ خویش را با تاریخ معاصر و مدرن کشور خود منتظم تر و عقلانی تر بکنند، از سوی دوستان ملت ایران و دوستداران آزادی به آنها عرضه نگشته است. ولی خوب گاه بدخواهان هم به رغم خواست خود هدیه ای ناطلبیده نثارتان میکنند که رد کردنش جا ندارد.
در تمامی مطلب صحبت از گفتار تاریخی جدیدی بود که دارد جا میافتد و آنچه که به ما میاموزد. سخن را با این حرف ختم کنم که تاریخ معلم صبوری است، درسهایش را همیشه مستقیم ایراد نمیکند ولی تا وقتی که از عهدهُ امتحانش برنیایید تجدیدتان میکند. خوشبختانه مثل اینکه ما داریم در آستانهُ سال تحصیلی جدید برای رفتن به کلاس بالاتر آماده میشویم.

اوت ۲۰۱۳

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است.

تحليلي از نقش عوامل اطلاعاتي در كودتاي بيست و هشت مرداد- به نام آژاكس، به كام شاه -علي‌محمد اسكندري‌جو



هر تابستان در ماه جاويدان (ا مرداد) حافظه جمعي ما شهروندان اين سرزمين به سوي دو حماسه تراژيك و دو اسطوره ايراني بال مي‌كشد؛ نخست مشروطه كه يادآور عرق ملي ما است و تجسم اين شرافت شرقي را در چهره سردار ستار مي‌جوييم، همان رادمردي كه درفش كاوياني برافراشت. ديگري نيز قيام بيست و هشتم ماه «زندگان» است كه نشانگر وجدان ملي ايرانيان و يادآور دكتر محمد مصدق كه بيرق حماسه بر دوش كشيد. نخست‌ وزيري كه دو سال پيش از سقوط دولت با چاپ تصويرش روي جلد رسانه معتبر بين‌المللي (Time) برجسته‌ترين چهره جهان معرفي مي‌شود. به ما گفته‌اند كه سياست خارجي هر كشور معمولا ادامه همان سياست داخلي‌ است ولي به ما نگفته‌اند كه در كشورهاي آنگلوساكسون، چرا اين معادله گاهي پارادوكسال مي‌شود. پير ايران گرچه خوش درخشيد ولي دولتش مستعجل بود و در كودتايي با رمز عملياتي «آژاكس» سرنگون شد تا پس از او، بذر سياست در ايران به فراسياست ( Metapolitics) دگرگون شود. در تاريخ معاصر سرزميني كه شاهانش مي‌گريختند يا بيرق بيگانه بر سر كوشك مي‌افراشتند، دو قهرمان ميهن، ستار و مصدق در هنگامه تاخت و تاز نيروي اهريمني و در محاصره آتش گلوله‌هاي فرومايگان وطني، هرگز پرچم بيگانه بر سراي خويش نكوبيدند. ما از ستار غيرت و شرافت ملي را طلب مي‌كنيم و از مصدق هم «وجدان » ملي را مي‌طلبيم. از اين دو ايراني بيش از آن، هيچ نمي‌خواهيم. دكتر محمد مصدق بنيانگذار نخستين دولت ملي در جهان سوم بود كه الگويي براي ديگر ملل درمانده به شمار مي‌رفت تا به انگيزه وطن‌خواهي، آنان نيز در برقراري نظام مردمسالار سال‌ها بكوشند. شصت سال پيش به درستي كه هم مصدق و هم ملت ايران مي‌دانستند كه دموكراسي يك محصول آماده و وارداتي از غرب نيست، بلكه فرآيندي است كه گوهر آن در واقع اراده‌ هم ميهنان است و «انتخابات» نيز تبلور اين اراده ميهني است. مصدق آخرين تير را بر پيكر نيمه جان امپراتوري رو به زوال بريتانيا پرتاب كرد. شهامت و استقامت پير محمد جسور، هنگام تقاضاي افزايش سهم ناچيز 16 درصدي (Royal Right) از سود خالص نفت به 50 درصد خشم و واكنش تحقيرآميز بريتانيا را در پي آورد. در حوزه مشاركت نفتي با بريتانيا، همين درصد ناچيز (بنا بر اصطلاح حقوقي Royal Right) مشروط به وفاداري و تعهد ايران نسبت به مفاد اساسنامه شركت نفتي مشترك بود. نظر به همين ترم حقوقي مندرج در اساسنامه بود كه مصدق حقوقدان خواهان تجديدنظر در آن شد و سپس ايران در تحريم قرار گرفت. محاصره بنادر كشور و بلوكه كردن حساب ارزي و بيكاري 10 هزار نفر پرسنل پالايشگاه آبادان هيچ خللي در اراده او وارد نساخت. مصدق با اخراج ديپلمات‌ها و جاسوسان بخش اطلاعات خارجي بريتانيا (MI6) از ايران، طرح كودتا را هوشيارانه خنثي كرد ولي روزولت از سازمان اطلاعاتي امريكا آمد و عمليات آژاكس را ادامه داد. به بيان ديگر، دخالت امريكا در شكست روند دموكراسي در ايران و عمليات آژاكس در واقع «عطف به ما سبق» شده است. به بياني، براي مدت دراز كودتا عليه يك دولت قانوني، يك قيام ملي توجيه شده بود و با افشاي اسناد بود كه كودتا به جاي قيام ملي نشست. پس از جنگ دوم بين‌الملل اين اقدام هولناك ايالت متحده نه‌ تنها مصدق را شكست و اميد به توسعه سياسي در ايران را به تاخير انداخت بلكه بذر خودفريبي و نااميدي را نيز در جهان سوم پراكنده ساخت.

بنابراين پژوهشگر جنجالي را نشايد كه آن دو را «مصادره به مطلوب » كند. شگفتا! اين روزها از يكسو، بازار نقد راستين در ديار ما همچو بازار عطاران از سكه افتاده است و از سوي ديگر چهره‌هاي برجسته ميهن از شمار اميركبير و ستارخان و پيرمحمد در سينوس «حافظه» و «آگاهي» تاريخي ما همچنان در نوسانند. پژوهشگر ارجمند بفرمايند اگر درباره اين ذخيره‌هاي آرميده در هويت فرهنگي ما جنجال و هياهوي عصبي به راه انداختن، يكي از علل «نوسان سينوسي» ما نيست، پس چه عواملي دخيل است كه او مي‌كوشد اين اسطوره‌ها را از تخت «حافظه» بركشيده و بر زمين «تاريخ » بكوبد؟

تفاوت عميق بين دو مفهوم «حافظه تاريخي » و آگاهي تاريخي تلنگري است بر اندك‌شماري از پژوهشگران حوزه فرهنگ، روانشناسي، تاريخ و جامعه‌شناسي كه برگي از آرشيو به دست گرفتن و مانند ارشميدس در كوي دويدن و ندا برآوردن كه يافتم... ! يافتم... ! به سود فرهنگ و تاريخ اين سرزمين نيست.

از اين نوع برگه‌ها (از جمله اينكه ميرزا تقي‌خان اميركبير قصد پناهندگي داشته) در آرشيو دولت‌هاي بيگانه از جمله در سفارت فخيمه همچنان يافت مي‌شود. در برخي از آنها دكتر محمد مصدق پيرمردي بي‌منطق، بي‌پرنسيپ، رواني، پريشان حال، فراموشكار، دغلباز و لجباز، توصيف شده است. بنابراين آيا پژوهشگر ايراني با نشان دادن اين برگه‌ها بايد ارشميدس شود و ادعا كند اين هم سند بي‌اعتباري دكتر محمد مصدق كه حتي توسط سفرا و وكلا و وزرا ثابت و ثبت هم شده است؟! با اين حال به استناد اسنادي كه گويا از آرشيو دولت فخيمه بيرون زده است، برخي مي‌كوشند در برابر ابرمردان ايراني تيغ از رو ببندند و با اظهارات «شكرين » مي‌خواهند دامنه‌ اين سينوس تاريخي را گسترش دهند.

همه‌ آنان كه در زمينه‌ تاريخ، قلم‌ مي‌زنند و پژوهش مي‌‌كنند آگاه باشند كه هيچ «مصونيت تاريخي» ندارند و بايد كه پذيراي نقد منطقي و حتي در برابر ادعاي نسنجيده مورد اعتراض واقع شوند. مصونيت تاريخي ستار و مصدق و امير بايد حفظ شود. به بيان ديگر، تا تاريخ هست پس اين سه بزرگ نيز هستند و آنگاه كه تاريخ خوار و از حافظه‌ جمعي ما پاك شود پس اين سه تن نيز محو مي‌شوند.

شايسته است با ذهن باز از «شرح » بگريزيم و به سوي «نقد » آييم تا شايد فرآيند تخمير فرهنگي كه بارها در ميانه راه شكسته شد، اين‌بار از دولت «تاريخ» به سرانجامي نيك رسد. اينك نبايد چنين تصور كنيم كه امير ايران و سردار ستار و پير احمدآباد همواره بايد تابعي از متغير «گفتمان تاريخي» در ايران باشند تا هر نسل جديد به بهانه‌ نقد و سنجش جايگاه آنان، به حافظه جمعي و آگاهي تاريخي ما آسيب زند. فاصله‌ بازخواني تا باژخواني تاريخ معاصر به ويژه كودتاي مرداد، تنها دو «نقطه » نيست بلكه از ايران تا انگلستان است.

در اين بازار عطاران، مرو هر سو چو بيكاران

به دُكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد

يك ماه پيش از كودتاي مرداد، كرميت روزولت، رييس بخش خاورميانه سازمان جاسوسي امريكا (نوه فرانكلين روزولت رييس‌جمهور) با پاسپورت جعلي به نام جيمز لاكريج (James Lockridge) وارد تهران مي‌شود. بيشتر روزهاي گرم تابستان پايتخت در خانه‌يي ويلايي و باغي در شمال شهر در كنار استخر نيلگون با جامي از مي ‌در دست و برگي از كوبا بر لب، فرمان مي‌دهد و فرياد مي‌زند تا سرانجام كابينه‌ قانوني سرنگون شود و مصدق زنداني و سپس تبعيد شود. پنداري كيت روزولت همچو چنگيز به ديار عطار آمد و سوخت و كشت و برد و رفت با اين تفاوت كه اگر چنگيز به اين كهنه ديار آشكار آمد و آشكار رفت، او پنهان آمد و پنهان رفت. به نظر مي‌رسد نوه رييس‌جمهور براي ماموريت با ويژگي بالاتر از خطر (Mission Impossible) وارد ايران شده است. دولت نيز به پاس نقش او در شكست نهضت ملي، خياباني در تهران را روزولت (شهيد مفتح) نامگذاري كرد! حال خداي را شاكريم كه برخي از هم‌ميهنان به نشانه نبوغ كرميت روزولت، نام فرزند خويش را كرميت (كيت) نگذاشتند. پيداست در اين جستار كوچك نمي‌توان به شرح جزييات اين كودتا پرداخت و در آستانه شصتمين سال قيام 28 مرداد بجاست اين قلم اشارتي هم به رسانه و بيست و هشت مرداد داشته باشد.

نیاموخته های چپ ایران از شکست ۲۸ مرداد - فرج سرکوهی




به رغم هزاران صفحه که حزب توده و دیگر گرایش های چپ سنتی ایران در تحلیل شکست ۲٨ مرداد ٣۲ نوشتند، تنها در آخرین سال های دهه چهل بود که گرایشی در چپ ایران تحلیلی ساختاری و بینشی از شکست ۲٨ مرداد و فروپاشی حزب توده به دست داد اما نگاه انتقادی این تحلیل نیز چند سال بعد در سایه ذهنیت مسلط گم شد.

تکراری که فاجعه بود نه مضحکه

رهبران حزب توده به دوران انقلاب اسلامی، چه آنان که از تبعید بازگشته بودند و چه افسران بازمانده از سازمان نظامی دهه سی، تجربه تلخ شکست ۲٨ مرداد ٣۲ را با گوشت و پوست خود زیسته و از سال ٣۲ تا ۵۷، در تبعید یا در زندان، بارها و بارها، عوامل و دلایل کشف، انهدام و شکست سیاسی، حیثیتی، تشکیلاتی و نظری حزب و خطاها و اشتباهات آن را در ۲٨ مرداد بررسی و تحلیل کرده بودند.

اما و به رغم این همه، حزب توده و سازمان نظامی آن در سرکوب سال ۶۰ به دوران جمهوری اسلامی، با برخی تفاوت ها، بر همان الگوئی کشف، منهدم و از منظر نظری، سیاسی، تشکیلاتی و حیثیتی شکست خورد که در ۲٨ مرداد ٣۲ .

رخداد تاریخی تکرار شد و برخلاف گفته مشهور نه فقط نمونه اول که نمونه دوم آن نیز فاجعه بود نه مضحکه.

هزاران صفحه تحلیل های رهبران و کادرهای حزب توده در باره دلایل شکست ۲٨ مرداد، نه از تکرار خطاها و اشتباهات حزب در سال ۶۰ پیش گیری کرد و نه از تکرار دوباره فاجعه و از جمله بدین روی که این تحلیل ها در چارچوب مسلط بینش چپ سنتی شکل گرفته بود.

منظر چپ سنتی به نقد احکام جزئی نظری، نقد ناپیوسته برنامه ها و تاکتیک های سیاسی و نقد ناهمخوان تشکیلاتی و روان شناسانه امکان می داد اما راه را بر نقد ساختاری و بینشی می بندد.


بحران پرسش و وادادگی پاسخ

بحث در باره دلایل پیروزی آسان کودتای ۲٨ مرداد از همان نخستین هفته های پس از کودتا آغاز شد.

اما تحلیل های متفاوت حزب توده در سال های گوناگون، چون تحلیل های منتقدان چپ این حزب، به رغم ارزیابی های متفاوت از دلایل شکست و به رغم اختلاف در احکام، برداشت ها و نتیجه گیری های عملی و نظری، در چارچوب بینشی چپ سنتی محدود ماند و از نقد احکام و انتقاد از ساختار تشکیلاتی یا روان شناسی فردی رهبران حزب فراتر نرفت.

تنها در اواخر دهه چهل و در آثار مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان، از بنیان گذاران چریک های فدائی، در داخل کشور و در برخی متون گرایشی که پس از انقلاب «سازمان وحدت کمونیستی» نام گرفت، بود که نقد کارنامه نظری، سیاسی و تشکیلاتی حزب توده و دیگر گرایش های چپ سنتی، از جمله استالینیزم، مائوئیزم، تروتسکیزم و جزم گرایان مقلد کار کارگری، از نقد احکام در چارچوب چپ سنتی فرارفت و به نقد بیشنی و نقد ساختار اندیشگی و مبانی فکریه حزب توده برکشید.

در نوشته های احمد زاده و پویان و در متون سازمان وحدت کمونیستی بارقه هائی از فکریه انتقادی چپ نو مطرح شد و چشم اندازی تازه را در مباحث نظری چپ ایران باز کرد هرچند این چشم انداز با سلطه نظریات چپ سنتی بیژن جزنی بر سازمان فدائیان در همان گام های اول خفه شد.

غول بادکرده خفته

تشکیلات منظم سرتاسری، بازوی قدرتمندی چون شورای متحده کارگری ـ بزرگ ترین نهاد کارگران و زحمتکشان خاورمیانه بدان روزگارـ ، هژمونی گفتمانی و رسانه ای، حمایت اکثریت روشنفکران، سازمان نظامی با بیش از ۶۰۰ افسر و درجه دار، ده ها هزار عضو و هزاران کادر فعال سازمان یافته، حزب توده را در دهه سی اگر نه غولی شکست ناپذیر، که نهادی رزمنده تصویر می کردند اما غول بادکرده خفته، چندان به رخوت دچار و چنان کور و کر و فلج بود که حتی کودتای ۲٨ مرداد نیز خواب سنگین او را برنیاشفت.

غول بادکرده حزب در بستر خود پوسید و آسان و بی کوچک ترین مقاومتی تسلیم شد.

حزب توده در پائیز۱٣٣۱ در جزوه « برنامه حزب توده ایران» خود را «حزب طبقه کارگر و دارای جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی» معرفی کرد.

در روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد ٣۲ با برنامه «جمهوری دموکراتیک و انحلال سلطنت» نیروی های خود را به خیابان ها آورد و در اعلامیه ۲۷ مرداد به اعضا و هواداران خود اطمینان داد که «کودتا را به ضد کودتا بدل می کنیم»

اما «حزب زمان صلح» به گفته رژی دبره در کتاب «نقد سلاح ها»، در روز کودتا و روزهای حساس بعدی با «موقعیت جنگ» بر نیامد.

شکست سیاسی در صحنه مبارزه می تواند به شکستی حماسی و به پشتوانه پیروزی بعدی بدل شود و شکست در موقعیت تسلیم و وادادگی به بی اعتبار سیاسی و نظری و بی اعتمادی تشکیلاتی می انجامد. حزب توده نه در عرصه مبارزه یا مقاومت حماسی در برابر کودتا، که در تسلیم و رخوت ساختاری درهم شکست.

موج انتقاد اعضای حزب به آن چه در آن سال ها «بی عملی» در برابر کودتاچیان خوانده می شد، در همان هفته های اول پیرزوی کودتا بحرانی عمیق را در حزب زمینه ساز شد.

رهبری داخل ایران حزب، که با رقابت ناسالم دو جناح خود درگیر بود، در پاسخ گوئی به موج انتقادی بدنه حزب جزوه «در باره ۲٨ مرداد» را منتشر کرد تا بی عملی حزب را در برابر کودتا توضیح دهد.

نویسندگان این جزوه با این فرض که در «مرحله کنونی »، که «مرحله اول انقلاب» است، «رهبری» جنبش با « بورژوازی ملی و مسئولیت بیش تر با او است»، مدعی شدند که حزب در برابر کودتا بی عمل ماند و تسلیم شد چرا که « بورژوازی ملی و دکتر مصدق» خواستار بی عملی بودند.

توضیحی از این دست، که تسلیم حزب توده را به دکتر مصدق نسبت می داد، با واکنش منفی بدنه حزب رو به رو شد.

پلنوم چهارم، سردرگمی در مسائل تئوریک

چهار سال پس از آن که «طبل توفان از نوا افتاد» رهبران به خارج گریخته حزب توده «پلنوم وسیع چهارم کمیته‍ی مرکزی» را در تیرماه ۱٣٣۶ در بلوک شرق برپا کردند تا بار دیگر دلایل و عوامل شکست را تحلیل کنند.

قطعنامه های این پلنوم توضیح نظری جزوه «در باره ۲٨ مرداد» را رد کرده و می نویسد «رفقای تصویب کننده‍ی جزوه دچار سردرگمی در مسائل تئوریک بودند» .

اما اسناد پلنوم چهارم نیز به جای نقد بیشنی و ساختاری حزب به نقد جزئی و روان شناختی بسنده و رهبران داخل کشور را به «موجّه کردن خطای رهبری حزب در ۲٨ مرداد و تبرئه جویی از این خطا» و به «عدم آمادگی، غفلت وعدم تحرک»، «دست روی دست گذاشتن در صبح ۲٨ مرداد، فلج نگهداشتن شبکه‍ی حزبی و عدم استفاده از امکانات تشکیلات حزب برای مقابله با اوباش» متهم می کند.

نویسندگان اسناد پلنوم چهارم بر آن اند که «اگر علت ذهنی، یعنی ضعف رهبری نبود؛ اگر عدم تحرک رهبری در روز ۲٨ مرداد نبود؛ حزب ما می توانست دست به اقدامات سریع و مجدانه بزند»
.
نویسندگان جزوه «در باره ۲٨ مرداد» «مصدق و بورژوازی ملی» را عامل شکست جلوه می دادند و نویسندگان اسناد پلنوم چهارم این نویسندگان را.

هر دو از نقد ساختاری، بینشی و نظری حزب می گریختند. در هر دو نگاه گروهی از افراد نقد می شوند تا ساختار نظری و سیاسی حزب نقد نشود.

نویسندگان اسناد پلنوم چهارم از برخی نمودها چون «تحلیل نادرست شرایط، دنباله روی و تبعیت از تمایلات خود به خودی» انتقاد می کنند اما از خود نمی پرسند که چرا حزب به این بیماری ها مبتلا بود؟

نمی پرسند که چرا حزب مبتلایان به «سردرگمی تئوریک» را به رهبری انتخاب کرده بود؟ «ضعف رهبری» و «تحلیل های نادرست» از کدام بسترهای نظری برخاسته و چگونه بر حزب مسلط شده اند؟

اسناد پلنوم چهارم از عوارضی چون «تهمت زنی، پرونده سازی، سوءظن بی جا، عدم رعایت اصولیّت تشکیلاتی، ناسازگاری با جمع، تک روی، خشونت، لجاج، کین توزی» در رهبری داخل انتقاد می کند اما نمی پرسد که ریشه نفوذ این بیماری ها را در کجا باید یافت؟

نویسندگان اسناد پلنوم چهارم از خود نمی پرسند حزبی که یک دهه به خطاهای نظری، سیاسی و تشکیلاتی مبتلا است چگونه می تواند یک روزه، آن هم در روزی بحرانی چون ۲٨ مرداد، خود را تصحیح کند؟

منتقدان حزب و تحلیل تکراری

همه تحلیل هائی که از سال ٣۲ تا کنون از منظر چپ سنتی درباره کودتای ۲٨ مرداد مطرح شده اند جز تکرار جزوه «درباره ۲٨ مرداد» یا اسناد پلنوم چهارم نیستند.

در داخل کشور آقای بیژن جزنی، از بانفوذترین رهبران چپ منتقد حزب توده، نقدهائی جدی از حزب به دست می دهد اما به دلیل اشتراک بینشی با حزب، جز در انتقاد غیربینشی از دنباله روی حزب توده از شوروی، پا را از مصوبات پلنوم چهارم حزب توده فراتر نمی نهد و نقد حزب را به انتقاد از «بی عملی و اپورتونیزم رهبران» محدود می کند.

بیژن جزنی، برخلاف بینان گذاران چریک های فدائی، اتحاد شوروی آن روزگار را «کشوری سوسیالیستی» می داند که به خطاها و انحرافاتی دچار است.
سوسیالیستی دانستن اتحاد شوروی بدان روزگار به معنای آن بود که جزنی و حزب توده برداشتی مشترک از سوسیالیزم در سر داشته و شوروی آن روزگار را نمونه عینی برداشت خود می دانند.
جزنی در کتاب «نبرد با دیکتاتوری» حزب توده را«مهم ترین پروسهَ مارکسیستی در تاریخ جنبش رهایی بخش ایران» می داند که «طی یک دورهَ دوازده تا چهارده ساله نقش و مسئولیت پیشاهنگی طبقه کارگر را به عهده داشت».
از منظر او حزب توده از«یک جریان خرده بورژوائی» که زمینه ساز «اپورتونیسم» است و از یک «جریان کارگری» تشکیل شده است.
جزنی با این نگاه به جای نقد ساختاری و بینشی روان شناسی رهبران حزب را نقد و مصوبات پلنوم چهارم رهبران حزب توده را تکرار می کند.
مائوئیست های منتقد حزب توده در خارج از کشور، از جمله سازمان انقلابی حزب توده و توفان، کعبه خود را از شوروی به چین و آلبانی می گردانند اما در نقد حزب توده و در تحلیل شکست ۲٨ مرداد همان احکام پلنوم چهارم حزب را تکرار می کنند.

بارقه های نقد بینشی چپ نو

نسلی که در دهه چهل در فضای چپ ایران چشم عقل به جهان باز کرد شکست سیاسی، تشکیلاتی و بی اعتباری سیاسی را از حزب توده به ارث برد اما با نقد رادیکال و بینشی حزب و چپ سنتی در نظر و عمل، خود و چپ ایران را از بار سنگین این میراث ناخواسته رها کرد.
این نسل به جای نقد جزئی احکام یا انتقاد از روان شناسی رهبران به نقد بینشی و نقد برخی مفاهیم اصلی چپ سنتی برخاست هرچند این روند به دلایل گوناگون در گام های نخستین متوقف شد.
نقد و بازتعریف مفاهیم مهمی چون نسبت حزب و انقلاب، رابطه روشنفکر انقلابی با طبقه کارگر، رابطه جنبش خود به خودی و پیشاهنگ، تبیین ئئوری های گذار و گذر ساختاری جامعه ایرانی به سرمایه داری پیرامونی، ارائه تحلیل مشخص از جامعه ایرانی و نفی سوسیالیستی بودن شوروی آن روزگار با هدف تدوین تعریفی نو از سوسیالیزم، در متون نخستین دوره چریک های فدائی ـ از جمله دو جزوه مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان ـ و ۴ کتاب پروسه تجانس، نقد استالینیزم، تروتسکیزم و مائوئیزم ـ از متون گرایشی که پس از انقلاب به سازمان وحدت کمونیستی خوانده شدـ از جمله دستاوردهای این نسل بود که به چپ نو در جهان نزدیک می شد.
احمد زاده، برخلاف بیژن جزنی، نوشت «حزب توده کاریکاتور یک حزب مارکسیست – لنینیست» است که « در حیات خود لحظه ای هم نتوانسته بود نمونه ای از یک حزب کمونیست باشد» و «حتی نتوانست برای مراحل بعدی مبارزه یک سابقهَ تئوریک و تجربی فراهم کند»
نقدی چنین رادیکال زمینه را برای گذر از بینش چپ سنتی به چپ نو فراهم آورد اما این روند نیز به دلایل گوناگون ناتمام ماند.

سازمان وحدت کمونیستی ، که پس از انقلاب مجله تئوریک «رهائی» را منتشر می کرد، کوشید تا با طرح مباحثی در نقد چپ سنتی بارقه های بینش و فکریه چپ نو را تداوم دهد اما این تلاش نیز به دلیل شمار اندک اعضای این سازمان و سرکوب خشن ناکام ماند.

گرایش مسلط چپ ایران در بند همان بینش چپ سنتی ماند، شکست ۲٨ مرداد و شکست سال ۶۰ را تجربه کرد و از هر دو نیاموخت.

منبع: بی بی سی

جبهه ی ملی ایران: شصت سال پس از کودتا







اکنون که شصت سال از کودتای ۲٨ مرداد۱٣٣۲ سپری شده و ما بر بلندای برج زمان ایستاده و به گذشته ای که زیرپای ماست نظر می افکنیم،خیلی بهتر از پیش و روشن تر از قبل میتوانیم به عمق فاجعه کودتای ۲٨ مرداد و اثرات منفی و مخربی که آن کودتا بر میهنمان ایران و منطقه خاورمیانه و حتی بر صلح و امنیت جهانی بر جای گذاشته پی ببریم.




امروز که ده ها جلد کتاب خاطرات عوامل اجرائی کودتا و هزاران مقاله از طرف پژوهشگران تاریخ و سیاست مداران و جامعه شناسان منتشر گردیده و صدها برگ اسناد محرمانه سی ساله مربوط به کودتا از سوی سازمان های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا افشا گردیده و اسرار آن از پرده بیرون افتاده است، معلوم گردیده که چه توطئه خائنانه ای علیه منافع و حاکمیت ملی ایران و استقلال و آزادی این کشور صورت گرفته است. امروز عذر خواهی رسمی خانم مادلین آلبرایت وزیرخارجه اسبق آمریکا از ملت ایران به جهت دخالت آن کشور در کودتای ۲٨ مرداد به استحضار مردم جهان رسیده است. پیش از کودتا در ایران دولت ملی دکتر محمد مصدق طی مبارزه ای دشوار و نفس گیر، دست دولت استعمارگر انگلیس را که سال ها منابع نفت این کشور را به ثمن بخس به یغما میبرد و چون دولتی پنهان تمام شئون این مملکت را زیر سلطه خود داشت از این کشور کوتاه کرد و راه غارت ثروت های ملی و دخالت های سیاسی انگلیس را مسدود نمود. دولت ملی با رعایت قانون و احترام به حقوق ملت، آزادی های اساسی مردم مانند آزادی احزاب، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و آزادی انتخابات را در معرض دید همگان قرارداد. دولت ملی با اتخاذ سیاست های اقتصادی خردمندانه، توانست تنها دوران دو سال و چهار ماهه ای را در طول یک قرن اخیربه منصه ظهور برساندکه بیلان اقتصادی این کشور حتی بدون فروش نفت مثبت گردیده است. دولت ملی با ملی کردن شیلات، حقوق ملت ایران را از اتحاد جماهیر شوروی بازستاند. آن دولت با اجرای برنامه هائی مانند تاسیس سازمان تامین اجتماعی، لوله کشی آب تهران، ساختن مدارس متعدد از محل اختصاص پنج درصد از عواید شهرداری ها برای رفع نیازهای آموزشی و ده ها اقدام مفید دیگر گام های بلندی در راه اعتلا و شکوفائی این مرز و بوم برداشت. آن دولت درستکار و پاک دامن نشان داد که برای عظمت ایران و سعادت و رفاه ملت ایران می اندیشد و قدم بر میدارد. در آن دوران ایران به شکل الگوئی از کشوری دارای استقلال واقعی و دموکراسی حقیقی و صاحب حاکمیت ملی درآمده بود که تمام کشورهای منطقه و حتی تمام کشورهای جهان سوم در سراسر دنیا بدان چشم دوخته بودند. و این همان چیزی بود که برای غارتگران جهانی قابل تحمل نبود و حتی برای سوسیال امپریالیسم شوروی نیز نمونه ای نامطلوب بود و آن را در مقابل اهداف و شعارهای انترناسیونالیستی خود تلقی میکرد و لذا همگی مصمم شدند تا این ویترین آزادی و استقلال و پیشرفت را در هم بشکنند.




سرهنگ وودهاوس کارمندبلندپایه اینتلجنت سرویس انگلیس مامورطراحی نقشه کودتاگردید.سناریوی عملیات «چکمه» توسط اوتنظیم گردیده وبه آمریکا برده شد. برادران دالس که یکی در راس سازمان « سیا » ودیگری وزیر امورخارجه بود،آن را تصویب کردند وسپس ژنرال آیزنهاور رئیس جمهوری آمریکا بر آن مهرتایید نهاده و اجرای آن را دستور داد. کرمیت روزولت رئیس شعبه خاورمیانه ای سیا به فرماندهی عملیات برگزیده شد. ژنرال شوارتسکف در اروپا با اشرف پهلوی خواهرشاه ملاقات نموده واورا مخفیانه روانه ایران کرد که شاه را دقیقا درجریان برنامه ها قراردهد. چمدان های دلار برای تامین مالی کودتا واجیرکردن مزدوران به طرف ایران سرازیر شد.پادشاه کشور دست اتحاد در دست عوامل سیا و اینتلجنت سرویس گذاشت وگوش به رادیو بی بی سی سپرد تا رمزشروع عملیات را در نیمه شب از آن رادیو بشنود واطمینان خاطرپیدا نماید. سایر عوامل داخلی انگلیس و آمریکا مانند برادران رشیدیان، برخی نظامیان وطن فروش مثل فضل الله ذاهدی،نعمت الله نصیری وتیمور بختیار با نیروهائی که تحت امرداشتند،چاقوکشان حرفه ای به سرکردگی عناصری چون طیب حاج رضائی،حسین رمضان یخی ودارودسته شعبان جعفری همراه فواحش فسادخانه معروف تهران ، بعضی روحانیون درباری مثل آیت الله بهبهانی ، برخی از خائنینی که قبلا خودرا همسو با نهضت ملی نشان داده بودند مانند مظفربقائی وآیت الله کاشانی ، مجموعه ای بودندکه دراین کودتای ننگین نقش ایفا نمودند. کودتامسیر توسعه سیاسی وپیشرفت اقتصادی وکرامت انسانی را در این مرزوبوم بست وسرکوب واختناق را آغازکرد. رهبرنهضت ملی رابرای همه عمربه زندان افکند. کودتاچیان نفت ملی شده ایران را درهمان ماه های اول پس ازکودتا به کنسرسیومی که انگلیس و آمریکا هریک چهل درصدازسهام وچند کشور اروپائی هم جمعا بیست درصداز سهام آن راداشتندپیش کش نمودندواهداف اصلی و دست آوردهای نهضت ملی را برباد دادند. آیا به جزکودتای ۲٨مرداد و۲۵سال حکومت دیکتاتوری وفاسدوضدملی پس از آن که تمام آزادی ها وحقوق اساسی ملت ایران رازیرپا گذاشته بود چه عاملی میتوانست زمینه ساز ومسبب انقلاب سال۵۷ بشود؟. علی التحقیق انقلاب بهمن ۵۷ عکس العمل تاریخی ملت ایران به کودتای تاسف بار ۲٨مرداد٣۲بود،انقلابی که با اهدافی چون نیل به استقلال وآزادی وعدالت وبرچیدن بساط دیکتاتوری صورت گرفت.اماهزاران دریغ وافسوس که حاکمیت برآمده از انقلاب اهداف انقلاب رابه دست فراموشی سپرد وراه انحصارطلبی وعدم رعایت آزادی هاوحقوق انسانی ملت ایران رادرپیش گرفت که نتیجه آن امروز به صورت بحران سیاست خارجی وتنگناهای گوناگون داخلی مانندفسادهای مالی باورنکردنی،گرانی وتورم طاقت فرسا،فقروبیکاری، فحشاءواعتیادوبیماری های اجتماعی دیگرآن چنان گریبان ملت ایران راگرفته است ،که بازماندگان رژیم برخاسته ازکودتای ۲٨مرداد خودراتطهیرشده تصورمیکنند.ولی ازچشم هرانسان ژرف نگروازمنظر تجزیه وتحلیل جامعه شناختی،ریشه مصائب بزرگی که امروزملت ایران بدانهامبتلاست باید درکودتای۲٨مرداد٣۲وعمل کرد۲۵ساله رژیم برآمده از آن کودتاجستجوشود. اگر امروز جامعه جهانی نگران مناقشات خونبار کشورهای منطقه حساس خاورمیانه است وتروریسم کور منطقه وجهان رامورد تهدید قرار داده است به قدریقین یکی ازعلل مهم آن ، کودتای۲٨مرداد درایران وبراندازی حکومت ملی و مبتنی بردموکراسی واستقلال دراین کشوراست کشوری که الگوی دموکراسی برای تمام کشورهای منطقه بود ومیتوانست مردم سالاری خودرابه تمام منطقه سرایت دهد.تا ازبروز معضلات خطیر فعلی پیشگیری گردد.




جبهه ملی ایران کودتای ننگین و بیگانه ساخته ۲٨ مرداد ٣۲ و عوامل داخلی خائن برپاکننده آن را محکوم میکند و آن کودتای شوم را سرآغاز مفاسد و مشکلات ایران و منطقه میداند و اعتقاد دارد که برقراری دموکراسی ورعایت حقوق بشر تنها راه حل برای مسائل ومشکلات تمام کشورهای خاورمیانه و حفظ صلح و امنیت جهان میباشد.




 




تـهران – جـبـهه مـلی ایـران




۲۷مردادماه ۱٣۹۲

Tuesday, August 20, 2013

کودتای 28 امرداد 32، به روایت اسنادی که پس از 60 سال از سوی آرشیو امنیت ملی آمریکا منتشر شد. CIA Confirms Role in 1953 Iran Coup


فرمان نخست وزیری فضل الله زاهدی.

با چاپ و نشر این فرمان غیر قانونی در سطح شهر، طرح کودتا به مرحله اجرا گذاشته شد.


 


فاز اول: حرکت اوباش از ساعت 6 صبح تا 10:30، روز 28 امرداد 1332
طیب حاج رضایی با 300 نفر
حسین و نقی اسماعیل نقی پور با 300 تا 400 نفر
محمود مسگر و افرادش
بیوک صابر و افرادش
اهداف: توپخانه، بهارستان و میدان ارک



 فاز دوم: حرکت نظامیان و لباس شخصی ها از ساعت 10 صبح تا 3 بعد از ظهر.
نظامیان شامل افراد پلیس، سربازان و لباس شخصی ها
اهداف کلی :10 تا 11 صبح از بین بردن دفاتر روزنامه ها در اطراف میدان بهارستان.
11:30ا تا 15 اشغال وزارت خانه ها و نهاد های مهم در اطراف میادین ارک و توپخانه.
تصرف اداره تبلیغات در ساعت 12 ظهر
تصرف وزارت کشور در ساعت 13:30
تصرف وزارت خارجه در ساعت 13:30
اهداف در میدان بهارستان:
به آتش کشیدن دفتر حزب ایران در ساعت 10 صبح
به آتش کشیدن دفتر روزنامه کریم پور شیرازی( شورش) در ساعت 10:15
به آتش کشیدن روزنامه باختر امروز به مدیریت دکتر فاطمی در ساعت 10:30 الی 11 صبح
به آتش کشیدن دفتر حزب نیروی سوم در ساعت 10:30 الی11 صبح
به آتش کشیدن دهتر حزب پان ایرانیست در ساعت 10:30 الی 11
صبح
اهدافی که باید تصرف میشد:
شهرداری ساعت 11:30
تلگراف خانه ساعت 13:30
شهربانی ساعت 14
دژبان مرکز ساعت 15



فاز سوم: آرایش تانک ها از ساعت 5 بامداد تا 14:30 بعد از ظهر

حرکت گروه اول از سلطنت آباد با 24 تانک به ریاست سرهنگ نوذری
حرکت گروه دوم از میدان قصر - زره پوش ها
حرکت گروه سوم: یگان سوم کوهستان به ریاست سرهنگ اشراقی

 


فاز چهارم و نهایی از ساعت 2 بعد اظهر الی 19 .

ساعت 14 الی 16: تصرف رادیو
ساعت 16 الی 17: پیام رادیویی قزاق زاهدی به ملت
ساعت 14 الی 19: تصرف خانه نخست وزیر قانونی دکتر محمد مصدق




فضل الله زاهدی( سمت راست)، در حال خروج از مخفی گاه و پیوستن به کودتاچیان تحت فرمان
 


خانه نخست وزیر قانونی ایران، بعد از ظهر 28 امرداد



CIA Confirms Role in 1953 Iran Coup

Documents Provide New Details on Mosaddeq Overthrow and Its Aftermath

National Security Archive Calls for Release of Remaining Classified Record

National Security Archive Electronic Briefing Book No. 435

Posted – August 19, 2013
Edited by Malcolm Byrne

http://www2.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB435/ 

 

کودتای ۲۸ مرداد به روایت کرمیت روزولت، فرمانده عملیات

کرمیت روزولت، نوه تئودور روزولت رئیس جمهوری پیشین آمریکا، چهره اصلی کودتای ۲۸ مرداد بود. او که در آن زمان یک افسر بلندپایه سی آی ای بود، از طراحان اصلی، و فرمانده این عملیات بود. کودتا او را به قهرمان افسانه ای سیا تبدیل کرد. او در دهه ۸۰ میلادی، پیش از مرگش، در مصاحبه با بی بی سی از پشت پرده عملیات کودتا صحبت کرد، مصاحبه ای که امروز برای اولین بار پس از سه دهه پخش می شود.