نگاهی به دست آوردها و فعالیت های جنبش زنان ایران روشن میسازد که این جنبش چندی است از دیگر نهضت ها و حرکت های سیاسی در بسیاری عرصه ها پیشی گرفته است. از جمله آزادی نازنین، عفو مکرمه، افزون چشمگیر همبستگی بین المللی با کمپین تغییر برای برابری / یک میلیون امضا، حضور مردان و جوانان در کنار زنان، خدشه دار ساختن روح مطلق نظام مردسالار، کنکاش با تابوهای جنسیتی و دریافت جایزه ی اولاف پالمه توسط پروین اردلان از جمله دست آوردهای جنبش زنان در سال های گذشته میباشند. بنابر این جایز است وقتی از مبارزات زنان سخن می گوییم، به جای یاد آوری ها و تکرار همیشگی همبستگی های ذهنی با جنبش زنان، این جنبش را از یک سو در ساختارهای مبارزاتی اش از جمله کمپین تغییر برای برابری واز سوی دیگر در آرمان های برابری خواهانه ا ش ، با جدیت و به عنوان یک نمونه برای راهیافت به راهکار های مبارزاتی نوآور و جدید بررسی کنیم. در اینجا این سوال پیش می آید که وجوه تمایز جنبش زنان در چیست و این جنبش با تکیه بر چه اصولی رشد و تکوین می یابد. کیم دونگ چون جامعه شناس کره ای در تحقیقات مقایسه ای اش میان نهضت های اجتماعی درکشور کره ی جنوبی وممالک اروپای غربی، جنبش های اجتماعی کره را بر اساس مقتضیات و مشخصات خاص جهان سوم بررسی و ارزیابی می کند. وی بر این باور است که در جوامع «جهان سوم» جنبش های اجتماعی بین طبقات غیر مرفه اجتماع و اقشار روشنفکر ارتباط برقرار ساخته و توسط فعالیت مشترک این دو قشر رشد می یابند. به عقیده ی کیم دونگ چون هدف این نوع جنبش های اجتماعی تغییر رادیکال اجتماع میباشد (نقل ازهی یونگ یی، ص 24 ). کیم دونگ چون همچنین مخالف ایده ی مارکسیستی موجود در جامعه شناسی جنبش های اجتماعی است که اختلاف طبقاتی را به مثابه نیروی محرکه ی جنبش های اجتماعی در کشورهای «جهان سوم» تلقی می کند ( نقل از ازهی یونگ ص 25). طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» مانند ینکینز و مک ادام که توجه اساسی خود را به استراتژی جنبش های اجتماعی معطوف می کنند و جنبش ها را به عنو ان نمایندگان و پیشبران دگرگونی اجتماعی می دانند، بر این اصل تکیه دارند که در جنبش های اجتماعی آن گروه از کنش گران به اهدافشان نائل می گردند که قادر باشند منا بع اجتماعی و انسانی را در حد بالا و چشمگیری بسیج کنند و به حرکت درآورند. منظور طرفداران این نظریه از منا بع اجتماعی به ویژه پشتیبانی و کوشش گروه های مختلف اجتماعی و افراد می باشد (مییته، ص 31). همچنین بخشی از طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» که خود را وابستگان تئوری «روند سیاسی» میدانند ، معتقدند که منشا و مبدا جنبش های اجتماعی نوعی واکنش و پاسخ جمعی و مشترک قشر یا قشرهایی از اجتماع به ساختار و به شرایط خاص، ولی مساعد موجود می باشند (تارروو). منظور از شرایط خاص و مساعد اما به هیچ روی بهبود قانونی، رسمی و دائمی نیست. بلکه شرایط خاص و مساعد، موقعیت هایی اتفاقی و کوتاه مدت را در بر می گیرند و باعث می شوند که کنشگران یک جنبش اجتماعی جرات وامکان جهش یابند. در مقاله ی پیش روی با تکیه بر این سه نظریه سعی بر بررسی و توضیح جنبش زنان ایران می گردد. جنبش زنان ایران یک بار در دوران مشروطه و یک بار در فرایافت گفتمان «اصلاحات» در دهه های 70 و 80 خورشیدی به صورت مشهودی ظهور کرد. مبدا و منشا پیدایش آن، هر دو بار در پیوند مستقیم با فعل و انفعالات سیاسی موجود زمان و گفتمان های جاری صورت گرفت. با انطباق نظریه ی «روند سیاسی» بر چگونگی ظهور جنبش زنان ایران روشن می گردد که این جنبش به عنوان یک جنبش اجتماعی در پیدایش خود یک واکنش به شرایط سیاسی و تاریخی دورانی بود که جو سیاسی و تاریخی، فرایافتی مساعد برای ظهور این جنبش را ایجاد کرده بود. لازم به تذکر است که منظور از «فرایافت مساعد» به هیچ روی همگونی شرایط سیاسی با مطالبات یک جنبش نیست. روشن است که نه در فضای استبدادی عصر قاجار و نه درعصر بنیادگرایان اسلامی هیچگونه تغییرات پایه ای و رسمی، که جنبش زنان بتواند بر آنان تکیه کرده و ظهور یابد رخ نداده بودند. بلکه گفتمان های جاری در این دو دوره، که خود در پیوند متقابل با جنبش های اجتماعی گسترش یافته بودند ودر پی آن فعل و انفعالات سیاسی و تغییرات کوتاه مدت در سیستم حکومتی، فضا و فرایافتی مساعد برای تکوین جنبش های اجتماعی ایجاد کرده و به آنان امکان جهش داده بودند. با اتکا به نظریه ی «روند سیاسی» می توان مشخصه ی محوری جنبش زنان ایران از دوران مشروطه تا کنون، یعنی خود جوش بودن و حالت سیالی آن را، توضیح داد. بدان مفهوم که جنبش زنان هر بار به عنوان کنش و حرکت در مقابل محدودیت ها و پدیده های سیاسی و تاریخی پا به عرصه ی وجود می گذارد و بدین ترتیب در طبیعتش و قائم به ذات خویش خود جوش است. جبر و روند پدیده های تاریخی و سیاسی ضمن اینکه باعث افزایش نقاط مشترک زنان می شوند، آنان را ترغیب و وادار به حرکت گروهی نیز می کنند. جنبش زنان ایران به سبب نقش حیاتی و حساسی که دارد، در روند کنونی حیاتش، همانند دوران مشروطه و مبارزات نهضت ملی، مدل مبارزاتی جدید و ملموسی به بار آورده است. مدل مبارزاتی کارکردی و ملموس جنبش زنان در روش و چگونگی برخورد آن با محدودیت ها، قوانین و پدیده های اجتماعی مشهود میشود، که آقای مسعود بهنود آن را در مقاله شان تحت عنوان «برای هشت مارس دستبندهائی، نه از زر و سیم» بدین صورت شرح میدهند: «درتاریخ مذکر بی رغبت نوشتند از تظاهرات زنان در برابر شمس العماره که وقتی قابلمه ها از زیر چادر بیرون کشیدند و با قاشق بر آن کوفتند، یعنی که گرسنه ایم، اولین نافرمانی و اعتراض مدنی بود». همچنین وی اشاره میکند به ایستادگی زنان در مقابله با تانک کودتا در واقعه ی 28 مرداد در سه راه امین حضور. اگر دو مثال آقای مسعود بهنود را به عنوان دو نماد مبارزاتی زنان در صد سال گذشته برگزینیم، به وضوح آشکار می گردد که زنان ایرانی با کنش های مشخص و برنامه ریزی شده و کارکردگرایانه وارد میدان مبارزه میشوند. بازتاب بی نظیر جنبش زنان ایران در سالهای اخیر در عرصه ی بین المللی و موفقیت آن در ایجاد شبکه بندی میان اقشار مختلف اجتماعی، چه در مناطق مختلف کشور و چه با نهاد های فراکشوری، را می توان با بینش طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» به عنوان موفقیت چشمگیر این جنبش در بسیج منابع و نیروهای انسانی دانست. جنبش زنان اگر چه تا کنون نتوانسته نظام حکوتی را به عقب براند، ولی موفقیت اش در این است که اقشار وسیعی از مردم را، که در دهه های گذشته با انفعا ل و سکوتشان به تقویت کنندگان نظام حکومتی تبدیل شده بودند، از این نظام بگیرد و در کنار خود به کنش و ابراز عقیده ترغیب کند. جنبش زنان گر چه بازخوانی قرآن را (هنوز) به پیش نبرده و موفق در پیشبرد هدف تغییر قوانین نبوده، ولی با زیر سوال بردن قوانین شرعی، تابوی فرمانبرداری مطلق ازشریعت را شکسته واطاعت از آن را محدود ساخته است. به جاست اگر بگوییم شعار نافرمانی مدنی، که سالهای متوالی از جانب بخش های مختلف اپوزیسیون تبلیغ می شد، اما به علت فقدان فرایافت سیاسی و مبارزاتی به سراندن روسری به عقب و عدم رعایت اونیفورم اجباری تقلیل یافته بود، تحت فرایافت سیاسی و مطالبات جنبش زنان نه تنها به یک اصل قابل اجرا تبدیل گردیده، بلکه از محدوده ی روپوش و روسری به مراتب فراتر رفته و به نافرمانی از قانون شرع گسترش یافته است. گر چه بسیار عجولانه خواهد بود اگر این گونه رهیافت ها را با بینش طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» به عنوان «دگرگونی اجتماعی» به مفهوم کلاسیک مورد نظر این نظریه پردازان تلقی کنیم. اما واضح و آشکار است که طبق نظریه ی «بسیج منابع» جنبش زنان به عنوان نماینده و پیشبر دگرگونی اجتماعی، به ویژه با موفقیت اش در به حرکت درآورن نیروهای انسانی و جلب پشتیبانی و کوشش گروه های مختلف اجتماعی، قدمی بسیار اساسی و پایه ای در مسیر دگرگونی اجتماعی برداشته است. روح سیال وحرکتی جنبش زنان از یک سو و فعالیت های کارکردی آن از سوی دیگر امکان نفوذش را در میان اقشار مختلف تشدید و توسعه داده و همچنین امکان همگونی آن با روحیات، فرهنگ و فضای تباری جامعه را میسر کرده اند. مجموعه ی این مشخصات زمینه ای مساعد برای رشد و اعتبار نافذ و جذاب مستمر جنبش زنان در اجتماع می باشد. پیگیری و پیشبرد برنامه های کارکردی در میان اقشار مختلف اجتماع، به ویژه در دو سه سال گذشته به طور مثال از کانال کمپین یک میلیون امضا، تایید نظریه ی کیم دونگ چون، جامعه شناس کره ای است، مبنی بر اینکه در کشورهای جهان سوم نهضت های اجتماعی بین قشر روشنفکر وطبقات مختلف اجتماع رابطه برقرار ساخته و توسط فعالیت مشترک اینان رشد می یابند. نکته ی بسیار اساسی و قابل توجه دراینجا، موفقیت جنبش زنان ایران نه تنها در گوناگونی اقشار مختلف اجتماعی است که به کنش ترغیب شده اند، بلکه همچنین در بستر وسیع کنش ها می باشد. البته بحث در مورد وسعت منابع بسیج شده به تحقیقات گسترده تری نیاز دارد. مشخصه ی دیگر جنبش زنان ایران عدم جهت گیری ایدئولوژیک آن است. این جنبش ضمن آنکه در مقابل ایدئولوژی حاکم و دولتی قد برافراشته، آرمان های عدالت خواهی و برابری طلبی خود را در هیچگونه فرایافت ایدئولوژیک نمی گنجاند. نکته ی بارز در اینجا این است که جنبش زنان به دلیل ساختار حرکتی و خود جوش اش و ایدئولوژیک نبودنش هیچگاه فرم سازمان به خود نگرفته است. همچنین این جنبش از سویی به علت خواست ها و مطالبات مشخص اش واز سوی یگر بنا بر بافت اجتماعی اش و همچنین به موازات آن بر اساس صداقت اش در آرمان های انتخابی خود، خود را درگیر کشمکش های قدرت طلبی نمی کند، نه در چارچوب درونی خود و نه در ارتباط با ساز و کار قدرت حکومتی و دولتی. البته این به معنا ی عدم وجود پدیده ی رقابت درون تشکیلاتی برای قدرت یابی نیست، بلکه حاکی از آن است که ساختار این جنبش، تمرکز به رقابت برای قدرت را محدود، و دستیابی به اهداف و اجرای برنامه های کارکردی را اولویت می بخشد. برخلاف این سوء تعبیر که در صفوف زنان بنابرهمبستگی جنسیتی و تجربه ی مشترک «ستم فضاعف» ، سلسله مراتب و قدرت طلبی شکل نمی گیرد، می بایست اذعان داشت که، نبود و یا کمرنگی پدیده های سلسله مراتب و قدرت طلبی نتیجه ی مشخصه های نامبرده ی جنبش زنان است و نه همبستگی زنانه. بدین روی ساختارهای نامبرده در اینجا بر خلاف ساختارهای ذهنی و الگو برداری شده ی سازمانی، که توجه و انرژی افراد را به درون سازمان و به جمع خودی سوق می دهند، نگاه کنش گران و فعالین جنبش زنان را به محیط بیرون جهت داده و برقراری ارتباط با دنیای بیرون را میسر می سازند. دراین رابطه جنبش زنان با گشودن باب بحث و گفتگو در مورد کشمکش های درون جنبش و رقابت پنهانی و پوشیده ، صداقت و صراحت در اذعان به وجود قدرت طلبی و رقابت خود آگاه و ناخودآگاه به مقابله با این گونه پدیده ها پرداخته و کوشش بر حفظ جنبش در مقابل خطرات و مضرات تمرکز به قدرت طلبی می ورزد. اگر چه جنبش زنان پیوسته با فوران و افزایش مطالبات اش، با محدودیت ها و موانع سختی همچون عدم اعطای حق رای به زنان در دوران مشروطه، انحلال جمعیت زنان در عصر رضا شاه و اجرای سلسله قوانین شرعی زن ستیزدر نظام ولایتی روبرو گردیده، اما در یک بازنگری به صد سال گذشته مشاهده می کنیم که جنبش زنان به دلیل ساختارش همواره پیشرفت داشته، تا جایی که حتا پتانسیل دیگر نیرو ها را به خود جذب کرده. همچنین با انگشت گذاشتن به موضوعات خاص و مشخص، با کوشش و مبارزه برای مطالبات حیاتی و ملموس، مفهوم مبارزه را از حالت ذهنی، ایده آلی، شعاری و کلیتی به در آورده و به آن فرم و چارچوب عملی، قابل لمس و قابل رویت بخشیده است. در نتیجه ی این روند گفتمان زنان از حالت یک پدیده ی انتلکتوئلی و روشن فکرمابانه به یک گفتمان مردمی، ملموس و روزمره تبدیل گردیده است. از این روی به دور از واقعیت نیست اگر بگوییم که جنبش زنان در میان طیف وسیع اپوزیسیون، از دگراند یش تا نیروهای مخالف رژیم و اپوزیسیون برون مرز ، از دیگر نیروها موفق تر است. اگر داده های موجود در مورد جنبش زنان ایران را با نظریه های بحث شده در بالا ارزیابی نمائیم، حاصل آن است که جنبش زنان ایران با تکیه بر استراتژی و روشی که تا کنون داشته، در دراز مدت قادر به کانالیزه کردن و پیشبرد یک دگرگونی اجتماعی خواهد بود. زیرا این جنبش تا کنون در نطفه بندی و شکل گیری نظریات سیاسی و اجتماعی، که مبدا و منشایی برای پیشبرد یک دگرگونی اجتماعی میباشند، نقش بسیار به سزایی ایفا کرده است.
آسمان مقدم
ماخذ: برای هشت مارس دستبندهائی، نه از زر و سیم /مسعود بهنود/ادوار نیوز http://www.we-change.org/spip.php?article1793 Jenkins 1983 Kim Dong Chun, 1997 Mc Adam et al, 1988 Miethe, 1999 Tarrow: 1991
Why the Women’s Movement is (more) Successful? A Sociological Reflection on the Women’s Movement in Iran.
by Aseman Moghadam
A review of the activities and achievements of the women’s movement in Iran, makes clear that for some time this movement has – in many ways and forms - moved ahead of other movements and political efforts. Among others, the freedom of Nazanin 1, pardon of Makrameh 2, the noticeable increase of international solidarity with the “ Change For Equality Campaign”3, the presence of men and youth in this campaign side by side with the women, the questioning of the absolute nature of patriarchal regime, debates on gender taboos as well as the bestowing of the Olaf Palme Prize to Parvin Ardalan, are some of the achievements of the this movement in the past solar (Iranian) year. Therefore, it is appropriate , that when speaking of the battles fought by the Iranian women, instead of noting and repeating a sense of solidarity with this movement, we earnestly study this movement first within its active structures such as the “ Change For Equality Campaign” and second in its equality seeking aspirations, and view it as a role model in our endeavour to recognize new and effective modes of struggle and action. Here the questions arise , of what makes the women’s movement in Iran different , and what are the values based on which this movement develops and grows? The South Korean sociologist Kim Dong-Chun, , has in his research presented a comparative study of the social movements in Korea and Western European countries , and assessed the Korean social movements based on the special conditions and specifications of the developing countries 4. He is of the belief that in the developing countries , social movements further contact between the less well off classes and the intellectual layers of society and grow with reliance on the joint movement of these two. In the opinion of Kim Dong, this is rooted in the fact that the goal of these movements is to bring about radical change in society 5. Kim Dong-chun also is against the dominant Marxist theory in the sociology of social movements which consider class differences as the main force of social action in the developing countries 6 . Supporters of the idea of mobilization of resources, such as Jenkins and McAdam , who pay specific attention to the strategies of social movements , and see these as the representatives and agents of social transformation, stress the fact that in social movements those actors reach their goals who are capable of mobilizing and activating social and human resources to a great and considerable degree. What those who support this theory mean as constituting social resources, is especially the actions and efforts of various social groups and individuals 7. Furthermore, some of those backing the theory of a mobilization of resources, who affiliate themselves with the theory of Political Process, believe that the sources and origination of social movements is a form of reaction and collective response of a layer or layers of society to the given structures- or certain given and yet positive conditions of a society 8. Here positive conditions, however, do not refer to a clear and given possibility for legal , formal and long term change. Rather, special and positive conditions refer to accidental and specific moments which allow the activists of and participants in a social movement to gain courage and momentum. This article seeks to study and explain the developments in the Iranian Women’s movement, based on these noted three theories. The Iranian women’s movement flourished once in the aftermath of the Iranian Constitutional Revolution and again during the “reform” period of the seventies and eighties of the current solar calendar Century 9. The origin and cause of this manifestation , was both times in the direct correlation of the existing political currents and ongoing dialogues. Matching the theory of political process with the grounds for the coming into existence of the women’s movement, it is made clear that this movement was in its formation a reaction to the given appropriate political and historical conditions. Here it is necessary to explain that these appropriate conditions do not refer to the suitability of political and historical conditions to the demands of the given movement. It is clear that neither under the tyranny of the Qajar period, nor while Islamic fundamentalists rule, no basic changes had or have taken place, which could allow the women’s movement to lean on and grow. But the social dialogues of these two periods , which themselves came about and grew out of the common bonds with social movements following their political activities and created short term currents as well the existence of suitable conditions for the development of such movements, gave them room for growth. Leaning on the Political process theory, one can explain the social conditions which surrounded the Iranian women’s movement from the time after the Constitutional Revolution until today and its natural development. And this in the essence that each time, the women’s movement has come about naturally and in reaction to the existing limitations and political as also historical cause and effects. The measure and flow of historical and political phenomena while increasing the common causes of women, encouraged them towards group action. The Iranian women’s movement, due to its critical and sensitive role, has during its current growth - as in the time after the Constitutional Revolution and in the process of the struggles of the national movement - presented us with a new and tangible model. The model of struggle of the woman’s movement crystallizes itself in the ways and means it chooses to face the restrictions, laws and social phenomena , which Mr. Masoud Behnoud has noted thus, in his article “For March 8th, handcuffs of gold and silver” : “in the male annals of history , they wrote unwillingly of the women’s demonstrations in front of the Shamsolemareh building, when women brought out their pots and pans from under their full veils, and beat on these with their spoons , meaning we are hungry, as the first form of civil protest.” Also he refers to women standing before tanks during the 1953 Coup , at the Amin hozor crossing. If we take these two examples referred to by Mr. Behnoud , as two instances of the struggles of the women’s movement within the last 100 years, it will be made absolutely clear that that Iranian women have entered upon their battles with specific, planned and effective actions. The unprecedented International solidarity with the Iranian movement within the last years and their success in networking among the various layers of society, throughout the country as well as with organs abroad, can be viewed with the support of those backing the idea of the “mobilization of resources”, as the convincing success of this movement in mobilizing resources and human capital. Although the women’s movement has so far not been able to push back the ruling forces, it has been successful in bringing a large sector of the population - which had in the last decade in their silence and inactivity turned into passive enablers of the regime - to its own side and encouraging them into action and expression of opinion. Although the women’s movement has (yet) to bring forward a reevaluation of the Koran and has not achieved a change in the laws, it has by questioning Shariah (the body of Islamic religious law), broken the taboo of absolute adherence to these. It is fitting to say that the slogan of civil disobedience that has for many years been advertised by the different sections of the opposition, and yet due to the lack of the adequate political and activist structures been reduced to the pushing back of the veil or wearing a modified version of the mandatory female “uniform”, was under the influence of the formation and demands of the women’s movement not only made operative , but went further than the limitations of dress and veil, to cover a disobedience of the Shariah laws. Although, it is far too early for us to consider these developments as a form of social transformation in its classical sense as viewed by the supporters of the theory of mobilization of resources. However it is clear that according to this theory , the women’s movement as the representative and agent of social change , especially through its success in activating human resources and in gaining the support and backing of various social groups, has taken a constructive step in the process of the transformation of society. The pliant and fluid soul of the women’s movement on the one hand, and its effective activities on the other , have furthered its reach among the various layers of the society and allowed greater harmony with the mode, culture and atmosphere which exists in this society; so that the sum of these specifics creates a suitable condition for the growth , and meaningful as well as attractive influence of this movement within the society. The promotion and realization of the real steps and demands among the various layers of society, especially within the last several years for example via the“ Change For Equality Campaign”, is in verification of the view of the Korean sociologist, Kim Dong-chun, noting that in developing countries, social movements create a relationship between intellectuals and various social classes and grow in turn via the joint activities of these. A very important and noteworthy point here lies not only in the success of the women’s movements among the various layers of the society which have been encouraged into becoming active, but also in laying before all the large field of actions which are possible. Although, certainly discussion about the wide spectrum of the mobilized resources requires more research. Another specific mark of the Iranian women’s movement is its lack of ideological positioning. Even while this movement has arisen against the ruling and state ideology, it does not fit its own justice and equality seeking aspirations within any form of ideology. And thus the women’s movement exactly because of its non-ideological and self-made structure has not become an organization. Also, this movement from one side due to its concrete demands and from the other based on its social makeup and consequently its honesty in the selection of its aspirations , does not involve itself in the struggle for power, neither within its own structures nor in relation with the given ruling and state forces. Of course this does not mean that there is an absolute lack of inner structural competition for power, but indicates that this structure reduces concentration on competition for power, and gives priority to active options for the realization of common goals. Contrary to the mistaken notion that among the ranks of women, based on gender solidarity and the common experience of “common injustice”, no hierarchy ensues, we must note that the lack or relative weakness of such a hierarchy and power seeking rivalry is one of the specific features of the women’s movement and not of sisterly solidarity. Thus, the named structure contrary to the usual and common organizational ones, which concentrate the energy and efforts of individuals towards within the organization and the own given group, leads the sight of women activists to the outer world and to coming into contact herewith. In this connection, women, by opening the doors of dialogue regarding the movement’s internal as well as latent conflicts , and honestly and openly noting the existence of power rivalry, came to consciously face this phenomena and to seek to protect their movement against the dangers and negative aspects of a centralized power-seeking. Although the women’s movement has in giving natural and yet constant rise to its demands, been faced with limitations and serious barriers such as the denial of voting rights to women in the period after the Constitutional Revolution, the dissolution of the women’s society during the rule of Reza Shah and execution of the anti-women Shariah Laws under the rule of the Supreme Leader, in looking back at the last hundred years we can note that the women’s movement has - due to its inner structure - been always proceeding forward, so that it has even attracted the potential of other forces to itself. Also, by laying its fingers on important and specific themes and subjects and in working to achieve concrete and tangible demands, it has taken the understanding of struggle from an ideal, slogan-filled and constrained sense and has given it a practical and realizable form and framework. As the result of this , the dialogue given rise to by women has gone from an intellectual one to a daily, tangible and people- involving form. Therefore, it would not be unrealistic to say that the Iranian women’s movement from among the wide spectrum of those belonging to the opposition, from progressives to those against the regime and the opposition abroad, is more successful than others. If we consider the given realities in the women’s movement under the terms of the above made statement, the result is that the women’s movement in Iran by carrying through its current strategy and methods, can in the long term give channel to social change and aid in bringing this about. Because this movement, has until now, played an important and exceptional role in the formation of social and political opinion, which is the source of the progress and developing process for any social transformation. 1 Nazanin Mahabad Fatehi, was previously sentenced to death by hanging, for killing a man who ambushed and tried to rape her at the age of 17. 2 Makrameh Ebrahimi was sentenced to death by stoning and granted a pardon only after much effort by her lawyer and a national as well as international campaign. (Her partner Jafar Kiani was stoned to death in July 2007, before his name and whereabouts were available to local activists.) 3 The Change for Equality or One Million Signatures Campaign http://www.change4equality.net/english 4 Kim Dong-chun, 1997 5 Hee- Young Yi, 2005 6 Jenkins, 1983 7 McAdam, 1988 8 Miethe, 1999 9 Tarrow, 1991
No comments:
Post a Comment