ایران نوین

Friday, October 23, 2009

روشن سازی دلایل عدم همکاری جمعی از جوانان جبهه ی ملی ایران با این سازمان



به نام خداوند جان و خرد

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم

جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
شاه اگر جرعه ی رندان نه به حرمت نوشد

التفاتش به می صاف مروق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید

گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

هم اندیشان ! درودتان باد ، "درودی چو نور دل پارسایان


امید آن است که وجود ارزندهی شما از گزند روزگار مصون و ایمن باشد. ایدون باد!دیر گاهیست ، که گاه گسترده وگاه جسته گریخته با شما بزرگواران گفت و شنید داشته ایم و پیرامون آن چه در میهنمان ، ونیز در حلقه ی هم فکرانمان می گذرد ، به سخن نشسته ایم ، از دستاورد های فکری و تجربی شما بهره برده ایم و شما را از تجربیات و اندیشه های خود در فضا های نوین کوشش های اجتماعی با خبر ساخته ایم و رویکرد هایی را بر آن اساس پذیرفتیم و توافق کردیم و بنا گذاشتیم ، که آن ها را پی جوییم. اما به هر تقدیر ، پذیرش ها را پایاپی و التزامی نبود ، و به هر دلیل مساله به نقطه ی آغاز باز می گشت. تا جایی که دیدیم ، نیروی فکری و زمانی و انرژی روانی ما مصروف مسایل بسیار ابتدایی می گردد، که از حیث بازده ، بی بهره و نا کار آمداست و این برنامه ریزی اقتصادی انرژی، جز غبن و تغابن نتیجه ای ندارد. از سوی دیگر بیم داشتیم و داریم ، که وجهه ی تشکیلاتی سیاسی در معرض تهدید قرار گیرد ، که افزون بر نیم قرن نام نیک به یادگار نهاده است و نگذاشته ، زنگار بد نامی دامان پاکش را بیالاید ، که میراث مصدق و صدیقی و صالح و فاطمی و حسیبی و نریمان و تختی و ده ها میهن دوست شرافتمند ، ودیعه ای مقدس است ، که نگاهداریش وظیفه ای ملی می باشد. دریغا ، شرایطی فراهم آمد ، که نه مجال و نه امکان اثر گذاری بر آن مترتب بود و هست ، نه امکان تغییر در با فتاری نا منعطف مقدور است.
از داخل ، سیل حمله ، تکذیب ، توهین و تهمت جاری است. سرنوشت دوستانی پرهیخته و کوشا پیش روست، که در شرایطی ناگوار قرار داشتند و دارند ، اماباندی در داخل جبهه ی سیاسی متبوعشان ، نه تنها حمایت گر نیستند ، بلکه بر آتش اتهامات ایشان می دمند ، و خوراک فکری برای مدعیانشان فراهم می آورند . طیفی که نه تنها از زایش فکری و کوشش مسوولانه بی بهره اند ، بلکه ستیزنده با اندیشه و بازدارنده ی از تلاشند.در دستور کار این طیف-که راهبر سترگ نهضت ملی ایران و بنیانگذار جبهه ی ملی ایران ، ایشان را ، از ما بهتران نامید- ترور شخصیت افرادی بوده است ، که همه ویژگی های یاد شده را داشته اند.در تاریخ سازی های خیال پردازانه و خود محورانه ی آنها ، زنده یادان خلیل ملکی ،علی اردلان ، پرویز ور جاوند و ... در تیر رس بهتان قرار می گیرند و آماجگاه "تیر تبار تهمت" می گردند. نام هایی که تداعی گر میهن پرستی ، آزادی خواهی و شرافت انسانی است.

از همه محروم تر خفاش بود کو عدوی آفتاب فاش بود
گرانمایگان ! "همی گوییم و گفته ایم بارها" ، جبهه ی ملی ایران خانه ی ماست و با جان و دل به بند بند منشور آن باور داریم. واقعیت بخشی و اعتلای آن را ، زمینه ساز آبادی و آزادی ایران می دانیم.
منشوری که استاد و مقتدایمان ، زنده یاد دکتر پرویز ورجاوند ، برای به ثمر نشستنش به همراه شماری از هم اندیشان و هموندان متخصص ، سالیان دراز کوشید ، و بارها آن را آماده ی انتشار ساخت ، اما بدسگالان به مانع تراشی دست یازیدند. هم آنان که سخن از اخراج دکتر ورجاوند ، دکتر باوند و مهندس زعیم بر زبان می راندند ، و برای تشکیل نشدن پلنوم پیشین از هیچ کوششی کم نگذاشتند.
اما "اسم اعظم " همت خالصانه کار خویش کرد و" تلبیس وحیل" کارگر نیفتاد ، پلنوم تشکیل شد و منشور نشر یافت و جلایی به سیمای جبهه ی ملی بخشید.
البته بازگویی حدیث غمبار ومداخله ی نا سالم "باند" در انتخابات پلنوم را ،"این زمان بگذار تا وقت دگر" . فسوسا ، مدعیان تلاش برای انتخابات سالم در بستر دموکراسی ناب! ، در چنین جمع کوچکی ، برای به قدرت نشستن و در قدرت ماندن ، خاک در چشم حقیقت پاشیدند و پنچه به رخسار اخلاق کشیدند. اما این تلاش ها ، کف روی آب بود و هست و درنگی ندارد، چرا که مردمان را از آن سودمندي، متصور نیست. برای جامعه ی ایرانی و نسل امروز ، نام جبهه ی ملی ایران تداعی گر نام هایی چون ورجاوند ، اردلان و موحد است. کسانی که در برهه هایی حساس ، با همت و اراده ، آگاهانه و دلسوزانه به پویش و تلاش دست یازیده اند. "یاد بعضی نفرات روشنمان میدارد". نفراتی که سیاست را به آذین اخلاق آراسته بودند و از خویشتن گذشته ، با جان و دل به آرمان هایشان باور داشتند، و اندیشه و خرد را پشتوانه ی حرکت سیاسی خود ساخته بودند. برای آنان منافع ملی ، فراتر از هر بازی حزبی بود. آنان ، "بی بیم زصاحبان دیهیم" ، در تعاملی پویا و سازنده با جریان های سیاسی همسو و با بستر سازی برای فعالیت و شکوفایی جوانان، یادمان هایی پایا در کارنامه ی جبهه ملی ایران به یادگار گذاشتند، که الگوی امروزیان و آیندگان خواهد بود. به آنانی که از این تبارند ، باور ، به راستیشان ایمان و به راهشان دلبستگی داریم. راهی که در مسیر ملی گرایی مردم سالارانه و آزادیخواهانه و تلاش برای استقرار حاکمیت ملت است.
این علقه و مهر ،" که اگر سر برود، از دل و از جان نرود" پاره ای از هویت ماست. اما ارادت ما ، مریدانه نبود و نیست ، که منتقدانه است. این ارادت چشم خرد را به تعصب و تبعیت پذیری نمی بندد، که دیده ی دل و اندیشه را می گشاید. نقد مشفقانه را راهگشا و رشدآفرین می دانیم، و از این روی؛ این محاجه را ، چنانچه در بستری همکارانه و هم اندیشانه باشد، سودمند می بینیم. جسارت خود را خلاف ادب نمی شماریم ، که کتمان حقیقت و اندیشه ی خود را ، بی ادبی و بی اخلاقی می انگاریم.
ما بالیدگان دانشگاهیم ، و هیچ چیز و هیچ کس را فراتر از پرسش نمی بینیم.
" غافلان همسازند ، تنها توفان کودکان ناهمگون می زاید."
اگر چه کوشیده ایم و می کوشیم ، تا به پاسداشت جایگاه شما ، سیمای دلنشین ادب را ، به ناخن واژه ای نا بجا و ناسخته نخراشیم، ولی به این حکم اخلاقی پایبندیم ، که به وقت سخن گفتن خاموشی نگزینیم ، و از زمره ی " انبوه کرکسان تماشا " نباشیم، و "جغد سکوت لانه ی تاریک درد خویش نگردیم" و از طعن بد خواهان نهراسیم و" وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم" ، که رنجیدن و چشم بر حقیقت بستن ، در طریفت ما کافریست.
اکنون اجازه می خواهیم تا چند نکته را یاد آوری کنیم:

الف) نخست آن که اعلام عدم همکاری که همچنان به این گفته ی خود پایبندیم و بر آن پای می فشاریم، ناظر به شرایط نا کار آمدی این سازمان بود، که بار ها پیرامون دلایل و عوامل آن با شما سخن رانده بودیم ، ولی گویا صلاحدید شما ، وقع ننهادن به این مسئله بود. چون فلسفه ی این صلاحدید را نمی توانستیم در یابیم و از دیگر سوی نمی خواستیم نیرو و زمان خود و دیگران را درگیر مسایل عبث کنیم ، عرصه را به تدبیر شما وانهادیم ، تا زمانی که شرایطی فراهم گردد که در آن باز تعریف تلاش و اندیشه ی سیاسی به کارنامه ی جبهه ی ملی ایران در برهه های پو یایی اش با توجه به مقتضیات زمان ، نزدیک تر گردد. تمام تلاش ما معطوف به کار آمد سازی این جبهه بود، اما یک مانع اصلی داشت ، که در ساختار جبهه اراده ای جدی برای بر طرف ساختن آن موجود نبود ، این اعلام عدم همکاری اعتراض به این فضا بود. تفسیر و تعبیر آن از چشم انداز استعفا و انشعاب به معنای کلاسیک آن ، به بیراهه رفتن است و حظی از حقیقت را به ارمغان نمی آورد و اندیشه ای عاری از راستی است.

ب) دوم آنکه ما همچنان به این نظریه ی استادمان ، مینوی یاد دکتر پرویز ورجاوند پایبندیم که توسعه ی سیاسی بر بنیاد توسعه فرهنگی است و تلاش در عرصه ی فرهنگ و اجتماع و نگاه انسان محور و اخلاق مدار به سیاست ، نیاز امروز ایران ماست . هر حرکت تند و کوری که باعث تهدید تمامیت ارضی گردد و به گروه های خشونت طلب فرصت و بهانه ی سرکوب دهد ، می تواند پیامد های جبران ناپذیری برای جامعه مدنی داشته باشد و منافع ملی را جریحه دار سازد. اما این نگاه نباید موجب نظارت منفعلانه ی خنثی توسط یک حزب سیاسی ملی گردد. در شرایط بحرانی بیش از پیش نیاز به آگاهی بخشی تحلیلگرایانه است تا بستر حضوری اعتماد بخش فراهم آید و آحاد جامعه به ویژه نخبگان و دانشجویان و دانشگاهیان از حمایت فکری و روانی در چهار چوب گفتمانی ملی گرایانه ، تکثر گرا ، مردم سالارانه و آزادی محورانه بهره مند شوند. باید از رادیکالیسم بازداشته گردند، اما از چالش استبداد ستیزانه نیز باز نمانند.

پ)سوم آنکه در مورد برخی فرافکنی های طیف یاد شده – نه برای آنان که نه گوش شنوا، نه قلب سلیم و نه اندیشه ی توانا دارند، بلکه برای پایبندان و دلبستگان به سیاست اخلاق مدار مصدقی- یاد اور می شویم ، که ایرانی را به ایرانی مشفق تر می دانیم و شفقت انیرانی را بی خواست نمی شماریم ، اما این نگاه را نه از باب "بیگانه هراسی" و" دشمن پنداری" انیرانیان باز می خوانیم، بلکه از چشم انداز خود ایستایی واقعگرایانه و عقلانی بدان می نگریم و اجتناب از گفت و شنید و تبادل و تعامل ناظر به سودمندی دو سویه را برای حکومت ها ، عقب ماندگی سیاسی می دانیم. دل در گرو این آب و خاک داریم و خاستگاه و پرورشگاه هر کوشش پویا را در همین مرز و بوم و میان مردمان آگاه و فرزندان فر هیخته اش باز می جوییم.
دو دیگر آنکه به بند جمهوری خواهی منشور جبهه ی ملی ، چون دیگر بندها، باوری ژرف داریم ما دلدادگان مصدق و فاطمی و زخم خوردگان سی ام تیر و بیست و هشتم امرداد ماهیم؛ استبداد تاج و تخت و چکمه را در هیچ کسوتی گردن نمی نهیم. نوشتار ها و گفتار های ما گواه آن است. دریغا آنان که با تضعیف جبهه ملی از درون ؛ منافع استعمار و استبداد را تامین می کردند و می کنند ، امروزه با نعل وارونه زدن، انگشت اتهام به سوی دیگران می گیرند و خفیه نویسان را خط می دهند ،" تا نشان سم اسبشان را گم کنند"
ندانم بدین کار مامور بود و یا خود به ذات از ادب دور بود برای ایشان ،" از خدا جوییم توفیق ادب" چرا که" بی ادب محروم ماند از لطف رب" . امید آن که از شب دیجور تهمت و توهین و دروغ به در آیند و از زنگار پلشتی دل و جان را بپیرایند و پندار و گفتار و کردارشان را به اخلاق مصدقی بیارایند ، هر چند:
غمش را غیر دل سر منزلی نیست ولی آن هم نصیب هر دلی نیست

ت)چهارم آن که بر پایه ی نگرش و باور خویش پیوسته یاد آور شده ایم ، برای تجدید قوا و احیای توان جبهه ی ملی ایران ؛ باید توجهی ویژه و روشمند به بحث های نظری گردد؛ که بر هر عملی مقدم است. نگاه مدرن سیاسی و ادبیات آن در عرصه های فلسفه ی سیاسی ، جامعه شناسی ، اقتصادی ، حقوقی ، روان شناختی و تاریخی نیاز مبرم هر حزب سیاسی مترقی است ، تا در موضع گیری ها و تحلیل هایش به ورطه ی انفعال و تکرار های کلیشه ای در نغلتد و بتواند در عر صه های کلان سیاسی اثر گذار باشد.
در تحلیل های خود وضعیت پر مخاطره ی میهن را گوشزد کردیم و به تاکید بیان داشتیم ، که عدم درک صحیح از شرایط موجود و نداشت تفسیری جامع نگر نمی تواند ما را به راهکاری سازا برای برونشد از بحران دست به گریبان منافع ملی رهنمون سازد، اما دریغا که گوشی نیوشا نبود.
آن چه در آستانه ی انتخابات رخ داد ، نیز بعد دیگری از همین کاستی بود. "باند" یاد شده ، که فاقد صلاحیت تحلیل و پشتوانه ای نظری است ، مانع یک موضع گیری منسجم و گویا در قبال انتخابات گردید و شعار های دون کیشوت وار خود را تکرار کرد. پیشنهاد ما برای تشکیل یک گروه تخصصی و کار کارشناسانه ، ناشنیده ماند. ناگریز خود بیانیه ای انتشار دادیم و از سه منظر کلان ، انتخابات را گرانیگاه تحلیل و توجه خود ساختیم. نخست تبیین نگاه مصدقی به انتخابات در فضا های سیاسی دور از دموکراسی به معنای ناب آن بر مبنای تاریخی- اجتماعی ، باز خوانش شرایط اقتصادی ، سیاسی و
اجتماعی روز در میهنمان و دلایل تهدیدمنافع ملی در چنین شرایطی ، سوم متمایز ساختن ملی گرایی میهن گرا و سازنده و بر خاسته از هویت ملی رشد یافته از شبه ملی گرایی کاذب و تهاجمی که در فضایی امنیتی و ستیزه گر رخ می نماید. هر چند از سوی صاحبنظران توجه شایانی به آن شد اما از سوی هموندان به این بیانیه التفات نگردید و "باند" یاد شده ، کوشید تا انفعال واپسگرا را سازمان دهی کند و پیش بردند. باری،
گفتگو آیین درویشی نبود ورنه با تو ماجرا ها داشتیم
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتیم

ارجمندان! در شرایط خطیر کنونی که تعارض ها و شکاف ها ی اجتماعی نیرو های پایه ای جامعه ، میهن ما را مستعد بحران می سازد ، دستیابی به تحلیل و رویکردی جامع و مانع برای اتخاذ راهکارهایی در راستای برونشد از آن در چهارچوب ارتقای منافع ملی ، بیش از هر زمان ضروری می نماید. شکاف های سنی ( و جوان بودن جامعه) جنسیتی، طبقاتی- اقتصادی ، ارزشی – فرهنگی و... میتواند بستر ساز نا هنجاری ها و آنومی اجتماعی گردد و با نگاهی دورکهایمی ، مسیر همبستگی و انسجام اجتماعی را با مشکل رویاروی سازد. شرایط اجتماعی امروز، به هیچ روی شروط لازم و کافی را برای تحقق عدالت
نه فقط در عرصه ی اقتصادی که در عرصه ی سیاسی نیز در خویش ندارد.
اقلیتی مستظهر به قدرت ( پنهان و آشکار) میکوشند، تا جایگاه های سیاسی و اقتصادی را به خویش اختصاص دهند و بی دریغ، سرمایه ی ملی را ابزار قدرت و ثروت افزایی خویش سازند و رسانه ها و تریبون های رسمی را پایگاه تبلیغاتی خویش نمایند. باید هوشیار بود که ویژگی فاشیسم آلیاژ گونگی است ، هر چند با شعار های پوپولیستی اقتصادی به میدان می آید اما چون در عرصه ی اندیشه به راست محافظه کار نزدیک می گردد ، ابزار تهدید و تحدید خویش را در آنجا می جوید و با نگاهی سلبی به آزادی در عرصه های اندیشه ، بیان ، تخرب ،نشر و ... برنامه های سیاسی خود را دنبال می کند و بر این
باور است که مشروعیت از دست رفته را باید با قدرت و ثروت جایگزین نماید ، تا پایه های حاکمیت خویش را پشتیبانی کند. حافظه ی تاریخی جهان به یاد دارد بازگشت به امنیت از دست رفته ی جامعه ی سنتی ؛ از نگاه اشرافیگرایانه ، بازگشت رسوم مبتنی بر اطاعت و فرمانبرداری توده ای و متشکل از الیگارشی و پاتریمونیالیسم از آرمان های یوتوپیای فاشیستی است ؛که در تلاش است تا جامعه ی دو گانه ی نیم مدرن_ نیم سنتی را با خشونتی واپس نگرانه به سوی قیود پدرسالارانه براند و جامعه ی مدنی را به شدت سرکوب نماید تا انگیزان های محرک ارتقا طلب را – که بازدارنده اند – از
میان بر دارد.
"مدرنیته ی جسم" برای چنین اندیشه ای خطر ساز نیست ، از این روست که می بینیم ، دولت های مطلقه ی نو ساز – واپسگرا برای تثبیت و تبلیغ خویش از وسیله ی فن آوری نوین بهره می جویند، اما با مدرنیته ی روح و مفاهیم فکری جهان مدرن با تمام قوا می ستیزند ، غافل از آن که شعار های توده انگیزانه ی آنها ، بدون پشتوانه ی نظری ناکام می ماند. اگر ما امروزه شاهد ظهور دولت های رفاه اجتماعی هستیم که بهزیستن و اعتلای کرامت انسانی را پیش چشم دارند و در بسیاری از برنامه های خود به کامیابی های چشمگیر دست یافته اند ، بی پشتوانه فکری زاییده ی آزادی نگری اجتماعی و
اندیشه ی مردم سالاری عدالت محور ، از رسیدن به آن اهداف بلند باز می ماندند. باری، امروز میهن ما در چار سوق حوادث قرار گرفته است. فراترین دغدغه های هر یک از ما وحدت ملی است.وحدتی، که از یک سو توسط گروه های تجزیه طلب خشونت گرای وابسته (مستقیم و غیر مستقیم) تهدید می شود و از سوی دیگر ریشه نیافتن مردم سالاری و رو به ضعف نهادن تعلق به نهاد دولت مرکزی- که از ضعف در تحلیل شرایط موجود وخطا های برنامه ریزی کار به دستان حاکمیت سر چشمه می گیرد- زمینه ی استفاده ناروای تبلیغاتی را برای آنان فراهم می آورد تاریخ سازی ها و جعل های سازمان یافته و هزینه
کردن برای نشر آن همه در راستای تخریب هویت ملی ایرانی و تقابل با آن و تهاجم بدان است.
موضع گیری ها و اقدام های نابخردانه و شعار گونه ی پان فارسیست های سلطنت طلب هم ،زمینه را برای تبلیغات منفی آنان و القای احساس تهدید هویت قومی مساعد و آماده می سازد. حالیا ؛ که نیاز امروز ما به یک ملی گرایی تکثر گرای مردم سالارانه است که بر بنیاد جمهوریت و میهن پرستی ، سازگار با حقوق بشر و ارزش های کهن ملی و دینی و نیز جهان مدرن ، قوام و دوام یابد. اگر به نقد فدرالیسم می پردازیم ، باید با توجه به تنافر وتنافی آن با مفهوم دولت-ملت در جهان مدرن باشد نه این که القا گر این بیم گردد که هویت های قومی و فرهنگی در این نگاه رنگ باخته اند. آن ها؛ قدرت
های نرم افزاری هویت ایرانی هستند و هر چه بیشتر شکوفا و بالنده گردند ، توسعه ی فرهنگی را در این مرزو بوم پویایی می بخشند. در این رنگین کمان فرهنگ های قومی ایران هیچ رنگی را بر دیگری تفوق و چیرگی نیست بلکه محوری دارد تا طیف های رنگ های گوناگون در کنار هم بتابند و بدرخشند و زیبایی خویش را در مجموعه ای متجانس با نیرویی بیشتر متجلی سازند. این وظیفه ای ملی است که بر دوش یکایک ماست .این کهن بوم و بر را میراث نیاکان و پیشینیانی می دانیم، که به آب دیده و خون دل ، و اندیشه ای فرزانه و همتی سترگ، یکپارچگی اش را پاس داشتند و برای آزادی باشندگانش
کوشیدند. از ایرج و سیاوش و تهمتن ها تا ستارخان و باقر خان و تمام شهیدان مشروطه تا شهیدان نهضت ملی ایران ، شهیدان سی ام تیر ماه و انقلاب 57 از دکتر فاطمی ها تا فلاحی ها ، نامجو ها و فکوری ها و حاج همت ها و باکری ها و جهان اراها و تمام شهیدان هشت سال دفاع میهنی تا فروهر ها و سامی ها و مختاری ها و پوینده ها و تمام شهیدان قتل های زنجیره ای تا عزت ابراهیم نژادها تا ...
دریغا" کاین سلسله را پایان نیست"
بغض "ترانه"را به سینه فشرده ایم "ندای" خونین آزادی را ترجیع وار سروده ایم و در سوگ "سهراب ها" تهمینه سان خون گریسته ایم و دریغا بر ما، اگر از کنار این "فرو ریخته گل های پریشان در باد کزمی جام شهادت همه مدهوشانند"
متغافلانه بگذریم ، چرا که ما را "تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است، تبار خونی گل ها ، می دانید؟!"
بیست و ششم مهر ماه 88
علی حاج قاسمعلی ، حسین مجتهدی ، اشکان رضوی ، آرش رحمانی , حمیدرضا خادم

No comments: