ایران نوین

Wednesday, May 30, 2012

سخنی پیرامون جزایر سه گانه ایران و خلیج فارس


      خلیج فارس یا در حقیقت پارس، از آن تاریخ که داریوش بزرگ فرمان حفر آبراهی را میان رود نیل و دریای سرخ صادر کرد تا امروز خلیج فارس نامیده شده است.
متن فرمان داریوش چنین است:
     «من پارسی ام، از پارس، مصر را گشودم. من فرمان کندن این آبراه را داده ام، از رودی که از  مصر روان است به دریایی که از پارس می آید. سپس این آبراه کنده شد چنانکه فرمان دادم و کشتی های آینده از مصر با عبور از این آبراه به پارس روند چنانچه من خواستم» (کتاب خلیج فارس، نوشته احمد اقتداری)
     از زمان صدور این فرمان تا کنون که بیش از 2500 سال می گذرد، خلیج فارس همواره به این نام نوشته و نامیده شده است.
     جمال عبدالناصر که پس از برکنار کردن ژنرال نجیب قدرت را در مصر بدست گرفت و در سال های میان 1954 تا 1970 رئیس جمهور مصر بود و می خواست اسرائیلی ها را به دریا بریزد و تنها پس از شش روز جنگ از ارتش اسرائیل شکست خورد، به دلیل ضدیتش با محمد رضا شاه و بخاطر کسب محبوبیت میان توده های مردم عرب برای نخستین بار از خلیج فارس بنام خلیج عربی نام برد.
     در سال های اخیر که استبداد مذهبی بر ایران حاکم شده و آزادی ها و حاکمیت ملی از میان رفته است، شیوخ شیخ نشینان جنوب خلیج فارس و بیش از همه عربستان سعودی که در پی دامن زدن به اختلاف های مذهبی هستند با آگاهی از نارضایتی مردم ایران و نداشتن پایگاه مردمی سردمداران جمهوری اسلامی و به امید برخورداری از حمایت قدرت های غربی حاضر در منطقه، از فرصت سوء استفاده کرده و در طبل جنگ می کوبند. جنگی که سرآغاز آن عنوان کردن خلیج عربی به جای خلیج فارس و سپس ادعای مالکیت نامشروع جزایر سه گانه ایرانی ابو موسی، تنب بزرگ و تنب کوچک است. از آنجا که سردمداران جمهوری اسلامی هر یک به دلایلی، اقدامی شایسته و در خور در برابر این یاوه گویی های پوچ چند شیخ عرب که سرزمین هایشان در درازای تاریخ جزیی از قلمرو ایران و حاکمانشان دست نشانده پادشاهان ایران بوده اند، نشان نداده اند. اکنون وظیفه ما ایرانیان است که در برابر این توطئه های برنامه ریزی شده ساکت نمانیم و آرام ننشینیم و با همبستگی ملی به این ادعاهای عاری از حقیقت و مغایر با واقعیت های تاریخی و البته ضد منافع ملی، پاسخ کوبنده و دندان شکن بدهیم و خاطرنشان کنیم که شیوخ امارت نشین های جنوب خلیج فارس نه با سران جمهوری اسلامی بلکه با ملت بزرگ ایران رو در رو هستند، نشان دهیم که مخالفت مردم ایران با نظام استبداد مذهبی و سردمداران جمهوری اسلامی هرگز مانع از آن نخواهد بود که از منافع ملی و تمامیت ارضی کشور دفاع نکنیم.
     باید اضافه کرد که در ایجاد همبستگی برای دفاع از منافع ملی، احزاب، سازمان ها و شخصیت های ملی وظیفه ای خطیر بر عهده دارند. وظیفه آن ها است که ثابت کنند هنگامی که پای منافع ملی در میان باشد در برابر بیگانگانی که قصد تهدید آنرا دارند، بدور از وابستگی های سازمانی، اعتقادات سیاسی و عقیدتی، در کنار هم خواهند بود و به اتفاق هم بپا خواهند خاست. وابستگی های سازمانی نمی تواند و نباید مانع شکل گیری اتحاد و همبستگی در  دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی کشور شود.
     یگانگی و همبستگی که مردم و سازمان های سیاسی در دفاع از نام خلیج فارس و تمامیت ارضی نشان داده اند گام بلندی در مسیر ایجاد یک همبستگی بزرگ ملی است که باید ادامه یابد.
     این جنبش باید ما را آگاه کند که تحقق آرمان هائی نظیر آزادی، مردم سالاری و ناوابستگی از مسیر یگانگی و همبستگی می گذرد. اگر پس از گذشت بیش از سی و سه سال هنوز نتوانسته ایم به حاکمیت ملی و آزادی برسیم، یکی از دلایل آن همین است که برخی از هموطنان متأسفانه منافع ملی را فدای منافع شخصی و سازمانی کرده اند.
     کشور استعمار ساخته امارات، از هفت شیخ نشین به نام های ابوظبی، دبی، شارجه، عمان، فجیره، رأس الخمیه و ام القرین که از پایان سال 1971 میلادی به ظاهر به استقلال رسیده، حدود پنج میلیون جمعیت دارد که اکثریت آن خارجیانی هستند که در جستجوی کار به این امارات آمده اند. در سال 1908 کشور انگلستان خود را قیم و سرپرست شیخ نشین های این بخش از جنوب خلیج فارس اعلام نمود و آنرا اِشغال کرد.
تا پایان سال 1971 ایران هیچگاه این اِشغال را نپذیرفت و سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک همواره جزو تقسیمات کشوری ایران بود. در پایان سال 1971 پس از  توافق ایران و انگلستان و پیش از تأسیس کشور استعمار ساخته امارات متحده، سرانجام این سه جزیره به ایران بازگردانده شدند.
     موضوع مهمی که باید به آن توجه داشت این است که حتی بسیاری از هموطنان که به دلیل نیاز یا از روی اجبار هنوز بطور کامل از جمهوری اسلامی نبریده اند در دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی با آزادیخواهان و ملی گرایان همصدا شده اند. به این همصدایی و همدلی مهم باید توجه و از آن استقبال کرد و در جهت ایجاد یک همبستگی بزرگ ملی در راستای تحقق حاکمیت مردم از آن بهره گرفت.
     امارات عربی و کشورهای عرب پشتیبان آن توجه داشته باشند که چنانچه در ادعای غیرقانونی خود در مورد  جزایر سه گانه ایران پافشاری نمایند بی شک ملت ایران مسایل ناگفته قرارداد 1971 را که باعث جدایی بحرین از مادر وطن شد برملا خواهد کرد.  

هوشنگ کردستانی
*


Tuesday, May 8, 2012

دمیدن در شیپوربد آهنگ فدرالیسم تامین کننده منافع چه کسانی است؟

ashkan razavi 01اشکان رضوی
انتخاب منش و دیگاه سیاسی از بدیهی ترین اصولی است که در یک سامان دموکراتیک به آن احترام گذارده می شود. همانگونه که آزادی بیان و باورهای دیگر به عنوان ارکان حقوق بشر مورد تاکید و احترام است. و به تعبیری انسانها آزاد هستند که آزد بیاندیشند و باورهای خود را بیان کنند. اما درسوی دیگراین دیدگاه دموکراتیک مقوله ای است به نامه مقوله منافع ملی که دولتمداران و سیاست پیشگان دموکراتیک و منتخبان ملت تلاش می کنند برای تامین این مهم تلاش کرده و همه توان خویش و ملت را در این راه به کار بندند.
درآمریکا ی دموکراتیک! و مدعی حقوق بشر که اساسش بر پایه سیاست های کاپیتالیسم دو حزب  جمهوری خواه و دموکرات استوار گشته داشتن هر اندیشه و باوری مجاز است اما وقتی سخن ازاستقلال طلبی ایالتی مانند تگزاس مطرح می شود کتابچه طلاکوب دموکراسی و حقوق بشر را در صندوقچه کاخ سفید گذاشته و درش را هم چند قفله کرده و پاسخ آن استقلاب طلب را با سرب مذاب می دهند.
درباسک اسپانیای دموکرات ودرکبک کانادای پهناوروآزاد،دراسکاتلندوایرلنداین سرزمین های مستعمره بریتانیای سلطنتی نیز داستان به همین شکل است و سالهاست که گزینه سرب مذاب تنها گزینه روی میز این سیاست مداران مدعی دموکراسی و حقوق بشر است.سیاستمدارانی که در عرصه بین الملل به تنها چیزی که می اندیشند تامین منافع ملی خودشان و شهروندان درجه یک کشورشان است.و در این راه از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند بود،همانگونه در که در گوشه گوشه جهان شاهد هستیم ،جهانی که در سیطره جنگ افرزوان سالهاست که روی آرامش به خود ندیده است و شگفتا که همین جنگ افروزان مدعیان دروغین دموکراسی و حقوق بشر نیز هستند.
این جماعت از سویی در پی همبستگی بین جهان غرب و اروپا هستند و به سویی اتحاد و همبستگی گام بر می دارند و از سویی دیگر در کشورهای دیگر در صددآن هستندتا با تطمیع مشتی فرصت طلب و خشونت گرا و شیفتگان شهرت و قدرت دست به تفرقه و چند دستگی ملی زده و کشورهای بزرگ را چند پاره نمایند تا گزیده تر بتوانند به خواست های استعماری خود برسند.
وگاهی بنگاه های تبلیغاتی غربیان چنان سهمگین و گسترده در این باره عمل می کنند که مخاطبان بی مایه جو گیرشده وحتا ممکن است نام و تبارخویش را نیز براثراین تبلیغات خانمان بر باد ده فراموش کند.
و شوربختانه گویااین بمباران تبلیغاتی در مورد بعضی از ما ایرانیها و از بد روزگار فعال و مبارز سیاسی نما!هم بی تاثیر نبوده وتداعی گیرآن داستان ملا نصرالدین شده است که دروغی را گفته بود و خودش هم دروغش راباورکرده بود.
جناب آقای حشمت الله تبرزدی بعد ازآن اشتباه بزرگ سیاسی که در زمینه تجویز فدرالیسم برای ایران بیان داشته بودند،شوربختانه در12 فروردین امسال نیز با نوشتاری دیگر بر همان تئوری زشت و ضد ملی صحه گذاشته وآن را تایید و تاکید دوباره نمودند.
بعد از نقد اینجانب به ایشان در باره آن پیام ویدوئویی ضد میهنی، تعدادی از دوستان بیان داشتند که آقای تبرزدی نا آگاهانه و بدون منظوری چنین حرفی را بیان داشته اندو از روی نیت خاصی نبوده !اگر چه واقعیت اظهر من الشمس بود اما گفتیم انشالله که گربه است. تا اینکه آن حضرت درآخرین نوشتار خودآب پاکی را بر دستان دوستان خوش باور و ساده دل ما ریخت .و آن مبحث را به شدت مورد دفاع قرار دادند.
ایشان گذشته ی خود در باره جنگ هشت ساله ایران با عراق را مورد ملاک و داوری قرار می دهند که باید گفت اگر ملاک داوری در مورد شما گذشته شما باشد که قطعا بیراه رفتن است چون خودتان بهتر از هر کسی می دانید هیچگاه بر یک باور و منش استوار و ثابت نبوده اید که اکنون گذشته شما مورد داوری قرار گیردو بهتر است از این مقوله گذر کنیم.و اینکه در گذشته چه کرداری داشته اید اگر چه مورد ستایش است اما ملاک میزان پایبندی شما به اصول ملی و آزادیخواهی شرایط کنونی شماست.که شوربختانه بارها و بارها تا کنون ازآن عدول کرده اید.و چه بسا بوده اند کسانی که به مراتب از شما و خانواده شما هزینه ی بیشتری در جنگ متحمل شده اند اما سر انجام کارشان خرامیدن در آغوش بیگانگانه بوده . و در ثانی هیچ ایرانی میهن پرستی نمی تواند نسبت به انجام وظایف میهنی خود منتی بر سر مردم و کشورش داشته باشد.
زندان با همه دشورای هایی که مکن است داشته باشد دو حسن بزرگ دارد وآن خلوت و تنهایی است که اجازه می دهد انسان تمام گذشته زندگی خودش را مروری دوباره کرده و درصدد جبران اشتباهات برآید.و حسن دیگرآن فرصت اندیشیدن و مطالعه است که در بیرون از زندان انسان کمتر چنین فرصتی را دارد.
در نتیجه پیشنهاد می کنم جناب آقای حشمت الله تبرزدی با توجه به تجربه ی سیاسی گذشته خویش این دو فرصت را از دست ندهند.
بی گمان وقتی بشود از زندان مخوف رجایی شهر پیام ویدئویی و بیانیه منتشر کرد این امکان نیز وجود دارد که به کتاب و منابع مطالعاتی پیرامون فدرالیسم و تاریخ ایران و جهان نیزدسترسی پیدا کرد.
کاش می توانستیم بیش ازهر گونه اظهار نظری درباره هرچیزی نسبت به آن مطالعه می کردیم و سپس نسخه می پیچیدیم. آن هم درباره مسئله کلان و مهمی چون نحوه اداره و تمامیت ارضی کشوری به نام ایران.که این روزها هرگرد ازراه رسیده ای به خودش این اجازه رامی دهد که در مورد تمایمت سرزمینی ایران اظهار نظر نماید.وعده ای نیز در حمایت از کردار نابخردانه اوبرایش هلهله می کشند و سوت و کف می زنند و او را در حد قامت یک مبارز ملی به عرش می برند غافل از آنکه در نگاه ملت ایران قهرمان ملی کسی است که برای آرمان های ملی به مبارزه بر خیزد و هزینه بدهد نه آرمان های بیگانه خواسته و ضد ملی.و به جا خواهد بود که کنشگران و مبارزین میهنی بیش از این سکوت و تعارفات را به کناری نهاده و راه خودشان را از راه کسانی که در پی تامین خواست دشمنان ملت ایران هستند جدا نمایند که بی گمان تاریخ این مردم داوری درستی از کسانی که به کژراهه گام نهاده اند نخواهد داشت.
پاینده ایران
اردیبهشت91

سوریه به کدام سو می رود؟ مردم سالاری یا استبداد مذهبی


     آنچه در سوریه می گذرد، شباهت‌هایی با رویدادهای چند سال اخیر در برخی از کشورهای مسلمان منطقه که به بهار عربی معروف شد دارد.
     در سوریه زیر تسلط اسدها- پدر و پسر- چندین دهه است که مردم از نعمت آزادی و حقوق شهروندی محرومند. آن‌ها ناگزیر بوده‌اند که در یک جمهوری پس از پدر، پسر را برگزیند. در حقیقت در سوریه نیز مانند آذربایجان شمالی نظام سلطنت جمهوری یا جمهوری سلطنتی برقرار است.
     گر چه تصور می‌رفت که بشار اسد به دلیل جوانی و آگاهی از نارضایتی های مردم سوریه در دوران پدرش و نیز شناخت شرایط امروز جهان که حاکمان جبار در تلاشند تا با گشودن دریچه هائی از آزادی در فضای کشور تحت سلطه خود نوعی دموکراسی کنترل شده به مردم ارزانی دارند تا از انفجار نارضایتی و انقلابات بعدی در امان باشند او نیز به همدلی با مردم برخاسته و با اعطای حداقل آزادی ها خود و کشورش را از فروپاشی نجات دهد . متاسفانه براه خطا رفت و به همان راهی قدم گذاشت که پدر طی سالیان دراز سلطه خود گام میگذاشت. 
     مردم فقرزده و زیر ستم سوریه به تصور اینکه سده بیست و یکم، قرن پایان دیکتاتورها و آزادی مردم و استقرار حکومت های مردم سالار است به مخالفت با ادامه دیکتاتوری بشار اسد بپا خاستند.
     آنان انتظار دارند در امور اقتصادی و سیاسی کشورشان سهیم باشند، ثروت مملکت در اختیار یک اقلیت نباشد و از آزادی به معنای واقعی برخوردار باشند.
     بشار اسد اما، نه شرایط امروز جهان را درک کرد و نه از سرنوشت دیگر زمامداران خودکامه منطقه مانند صدام حسین، بن علی، مبارک، صالح و قذافی پند گرفت. اصرار و  پافشاری او بر ادامه حکومت خودکامه جمهوری سلطنتی سبب گسترش اعتراض ها و تظاهرات شد.
     خواست های مردم سوریه که برای رسیدن به آزادی و استقرار مردم سالاری بپا خاسته بودند خیلی زود مورد سوء‌ استفاده قدرت های غربی و برخی از کشورهای منطقه قرار گرفت، به همان‌گونه که در سال 57 در ایران روی داد. در آن سال آزادیخواهان، ملی گرایان، روشنفکران و … ایران برای رسیدن به آزادی و برقراری حاکمیت مردم بپا خاسته بودند ولی قدرت‌های بزرگ غربی نه تنها آنرا نمی خواستند بلکه در پی استقرار استبداد مذهبی و نظام جمهوری اسلامی در ایران و سپس در منطقه بودند.
     از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران سوء‌ استفاده شد. معجزه رسانه‌های خبری و حمایت های مالی و سیاسی بیگانگان روح الله خمینی را به قدرت رساند. پس از استقرار جمهوری اسلامی مردم ایران نه تنها به آزادی و مردم سالاری نرسیدند بلکه همه آنچه را که داشتند از میان رفت.
تجربه استقرار جمهوری اسلامی در ایران و ناکامی آزادیخواهی و آزاداندیشان در برپایی حکومتی مردم سالار به رهبران حرکت های آزادیخواهانه الجزایر کمک کرد که فریب جنبش های اسلامی را نخورند و در دام آن‌ها نیافتند. اکنون به نظر می‌رسد که مردم آزادیخواه سوریه و نیز اقلیت‌های آن کشور نیز از تجربه ایران درس‌هایی آموخته اند.
     به نظر می‌رسد که آزادیخواهان سوریه از آنچه در کشورهای اسلامی منطقه رخ داد  و به اسلام گرایان تندرو امکان داد که پس از سقوط حاکمان خودکامه قدرت را در دست گیرند و شرایط خفقان آورتر از دوران پیش پدید آورند درس گرفته و حاضر نباشند شاهد آنچه در دیگر کشورهای اسلامی روی داد باشند و خود نیز وسیله و ابزار به قدرت رساندن اسلام گرایان تندرو سُنّی مذهب گردند.

نقش غرب، کشورهای عربی، ترکیه و اسرائیل در رویدادهای سوریه چیست؟
     رویدادهای سوریه نشان می‌دهد که کشورهای سُنّی مذهب عربستان سعودی و قطر و نیز اسرائیل نگران شکل‌گیری یک امپراتوری شیعه که یک سر آن شرق ایران و طرف دیگرش غرب لبنان باشد می باشند. عربستان و قطر آمادگی دارند که هزینه‌های لازم برای گسیل جنگجویان حرفه‌ای به درون خاک سوریه را تأمین نمایند.
     زمامداران ترکیه نیز می کوشند که ضمن جلوگیری از قدرت یابی کشورهای شیعه به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه، مجدداً نفوذ گذشته امپراتوری عثمانی را در کشورهای سُنّی مذهب برقرار سازند. از این رو با در اختیار گذاردن پایگاه های نظامی به مخالفان اسد یاری می رساند. تردید نیست نیروهای مخالف اسد مستقر در ترکیه را بیشتر اسلام گرایان تندرو تشکیل داده‌اند تا فراریان ارتش سوریه.
زمامداران اسرائیل نیز – گر چه برخی از آنان مصر اسلامی را برای کشورشان از ایران اسلامی خطرناک تـر بـرآورد  می کنند- می پندارند اگر اسد سقوط کند از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه کاسته شده و امنیت اسرائیل بیشتر تضمین خواهد شد. آن‌ها بر این باورند که با سقوط اسد و پیروزی اسلام گرایان به امکان زیاد سوریه به چند کشور کوچک تبدیل خواهد شد برای زمامداران اسرائیل که سوریه را از جنبه نظامی قدرتمندترین همسایه دشمن خود می‌شمارند و در همه برخوردهای نظامی با کشورهای همسایه عرب خود ارتش سوریه را ارتشی قدرتمند که از سوی روسیه شوروی تقویت می‌شد برآورد می کردند، تجزیه آن به چند کشور کوچک و ضعیف، از جنبه نظامی نعمت بزرگی برای اسرائیل خواهد بود. در نبود کشوری به نام سوریه چه بسا موضوع بلندی های جولان که متعلق به سوریه  و سال‌ها است که در اِشغال اسرائیل می‌باشد برای همیشه منتفی شده و این بخش از خاک سوریه ضمیمه اسرائیل گردد.

نقش قدرت‌های غربی - آمریکا، انگلستان و فرانسه
غرب بطور کلی در پی آنست که پس از سقوط خودکامگان کشورهای منطقه، استبداد مذهبی را جایگزین آن سازد. این هدف را با حمایت از اسلام گرایان تندرو عملی می سازد. این سیاست کاربردی غرب از هنگام به قدرت رساندن خمینی مورد توجه بوده و همچنان ادامه دارد. تنها تفاوتی که در شیوه اجرای آن سیاست نسبت به سال‌های گذشته مشاهده می شود، آنست که اکنون غرب در پی استقرار اسلام معتدل همانند آنچه که در ترکیه به قدرت رسیده می‌باشد نه حکومتی اسلامی از نوع خمینی ها، ملاعمرها و بن لادن ها.
     از همین دیدگاه و در پی همین سیاست است که غرب در ایران خواهان سرنگونی نظام اسلامی نبوده و نیست.
     غربی ها تنها در پی جابجایی قدرت در حاکمیت اسلامی می باشند. حمایت های گسترده سیاسی و تبلیغاتی و مالی آنان از میرحسین موسوی که به دلیل کارنامه سیاه  نخست وزیری اش در دوران خمینی نمی‌تواند مورد پذیرش مردم ایران باشد در راستای همین سیاست است.
     سکوت غرب در برابر استبدادهای حاکم بر عربستان سعودی، قطر و همچنین در برابر کشتار ایرانیان بحرینی و نیز لشگرکشی عربستان سعودی در جهت سرکوب آزادیخواهان این کشور و حمایت از  طالبان در افغانستان و پاکستان نشان دیگری از خواست غرب در حمایت از دیکتاتوری های اسلامی تابع خود  در منطقه است.

نقش مردم سوریه در این میان چیست؟
     همانطور که اشاره شد مردم سوریه و اقلیت‌های قومی این کشور استقرار دیکتاتور اسلامی سُنّی را خطرناک تر از دیکتاتوری اسد برآورد می‌کنند از این رو از حرکت‌های مسلحانه اسلام گرایان فاصله گرفته اند.
     اساساً روشن نیست در صورت استقرار استبداد مذهبی سَلَفی ها در سوریه چه سرنوشتی در انتظار علوی های شیعه این کشور که دو میلیون و نیم جمعیت سوریه را تشکیل می‌دهند خواهد بود. تردید نیست پس از یک سال جنگ و خونریزی، اسلام گرایان از فردای پیروزی اقدام به انتقام گیری از علوی ها خواهند کرد و چه بسا آنانی که موفق به فرار نشوند قتل عام گردند و کشتار مردم بیگناه همچون در عراق پس از صدام حسین اوج خواهد گرفت.

سرنوشت سوریه چه خواهد شد؟
     غرب با سودبری از تجربه‌های اسلام گرایان تندرو در افغانستان و سایر کشورهای عربی به ویژه لیبی بر این باور بود که با حمایت مالی گسترده عربستان سعودی و قطر و کمک های نظامی ترکیه عمر حکومت اسد بزودی به پایان می‌رسد و در سخت ترین شرایط زمان سقوط را تا آخر مارس 2012 برآورد می کردند. با توجه به اینکه مردم سوریه و اقلیت‌های قومی این کشور پیوند خود را با اسلام گرایان اعزامی از خارج قطع کرده‌اند و نیز روسیه و چین از اتفاقی که در لیبی افتاد درس عبرتی گرفتند و با استفاده از حق وتو جلوی هرگونه قطعنامه مخالف اسد را در شورای امنیت وتو می‌کنند و نیز حضور سپاه پاسداران و همراهی آن با ارتش سوریه بعید به نظر می‌رسد که کار سقوط سوریه آنگونه که غرب انتظار دارد به این زودی‌ها پایان یابد و چه بسا سوریه دچار یک جنگ داخلی دراز مدت با اسلام گرایان حرفه‌ای گردد.

  
هوشنگ کردستانی