ایران نوین

Monday, June 19, 2023

میراث مصدق: شهروندی ملی و موازنه منفی- نیکلا گرجستانی

 

این یادداشت برآمده است از کتاب اخیر نگارنده در مورد میراث زنده‌یاد دکتر محمد مصدق. هدف این یادداشت شناسایی اندیشه دکتر مصدق در راستای مفهوم حق‌وندی است. به‌طور مشخص، چارچوب تفکر مصدق در حکومت‌داری بر چه اصولی بنا شده بود و چگونه این اصول در سیاستگذاری و ابتکارات حکومت‌داری او جامعه عمل پوشیدند. از این رو، بحث خود را در سه بخش مطرح می‌کنم. بخش نخست، مرور مختصری‌ست در باب دو وجهه کلیدی اندیشه مصدق یعنی شهروندی ملی و حاکمیت ملی. بخش دوم یک نمونه عملی از مفهوم شهروندی ملی را در سیاست توانمند‌سازی شهروندان ترسیم می‌کند. و بخش سوم به یک نمونه عینی از مفهوم حاکمیت ملی که در دکترین موازنه منفی ومذاکرات نفت با قدرت‌های خارجی وبانک جهانی نهفته بود، می‌پردازد.

۱) مفهوم شهروندی ملی وحاکمیت ملی
در خوانش نگارنده از میراث مصدق، مرکز ثقل اندیشه او انسان آزاد، و معادل آن در جمع، همان ملت آزاد بود. انسان و ملتی که هم حق دارند، یعنی حق آزادی و حاکمیت. و هم مسئولیت دارند، یعنی مسئولیت دفاع از این حقوق، چه در درون و چه در بیرون کشور. این اندیشه بنیادین مصدق منشا اکثر آرمان‌ها، ارزش‌ها و اصول حکومت‌داری او بود. دو نقل قول از گفتار مصدق فلسفه حکومت‌داری او را خلاصه می‌کند: حاکمیت ملی و آزادی دو روی یک سکه اند. یعنی آزادی بدون حاکمیت ملی ممکن نیست؛ و ایران جز از طریق دموکراسی و غیر از عدالت اجتماعی با رویه دیگری اصلاح و اداره نمی‌شود. می‌توان نتیجه گرفت که فلسفه حکومت‌داری مصدق کاملا مردم‌-محور بود، و نه ایدئولوژیک.

شهروندی ملی وحاکمیت ملی دو اصل کلیدی حکومت‌داری مصدق بودند. این دو مفهوم را می‌توان به عنوان دو وجهه اندیشه مصدق شناخت -به اصطلاح وجهه درونی و وجهه بیرونی-. منشا همگانی شهروندی ملی و حاکمیت ملی همان مفهوم حق‌وندیست که استوار است بر محور انسان یا ملت آزاد، که هر دو دارای حقوق ومسئولیت می‌باشند. وجهه درونی آن اندیشه، یعنی مفهوم شهروندی ملی، پدیده نوین و بسیار پیشروتر از ذهنیت‌های آن زمانه نه تنها در ایران بلکه در اکثر کشورهای جهان بود.

یک سخن از مصدق چراغ راه عملی کردن مفهوم شهروندی ملی را ترسیم می‌کند. مصدق می‌گفت: ”اگر می‌خواهید کشور را اصلاح کنید، باید جامعه وارد جریان اصلاحات شود. به جای اینکه بگوییم اصلاحات را انجام می‌دهم واگر دوست نداشتی دستگیرت می‌کنم.” در مقابل، پهلوی دوم می‌گفت ”من به حرف مردم اهمیت نمی‌دهم، هر کاری را که خودم به صلاح مملکت بدانم انجام می‌دهم.” فرق بارز بین رویکرد یک دموکرات ویک خودکامه به مفهوم شهروندی ملی در این اصل بسیار ساده نهفته است.

واما وجهه بیرونی اندیشه مصدق یعنی حاکمیت ملی که در دکترین موازنه منفی تجسم یافته بود. این رویکرد به روابط خارجی هم برای آن دوران بسیار پدیده تازه‌ای بود. تا آن زمان، دولت‌های ایران و بیشتر کشور های در حال توسعه، عادت داشتند به قدرت‌های جهانی امتیاز کشف و بهره برداری از ثروت‌های زیر زمینی بدهند. بعضی از رهبران، سعی می‌کردند برای حفظ تعادل سیاسی و مقتضیات ژئوپولیتیکی به رقبای جهانی امتیازات مشابه بدهند. به‌طور مثال، حزب توده پشتیبانِ دادن امتیاز نفت در شمال ایران به شوروی بود تا با امتیاز انگلیس در جنوب ایران توازنی به‌وجود بیاید. این رویکرد را در آن زمان گزینه موازنه مثبت می‌نامیدند. در نقد این رویکرد، مصدق می‌گفت این مثل این است که یک دست شما را قطع کنند و شما برای حفظ تعادل خود دست دیگرتان را هم قطع بکنید.

مفهوم اساسی دکترین موازنه منفی، نفی هر نوع امتیاز به قدرت‌های جهانی بود. در تفکر مصدق این دکترین رویکرد مهمی بود برای رسیدن به هدف کلان، یعنی حاکمیت ملی و پاسداشت استقلال کشور. ولی این سیاست بدین معنی نبود که در را بر دنیا ببندیم و یا غرب‌ستیز باشیم. کاملا بر عکس آن، یعنی تبادل و توافق با هر کشوری که مایل باشد، ولی از منظر یک حکومت مستقل و نه از منظر حکومتی که زیر بار سلطه قدرت‌های استعماری جهان باشد. این پدیده نوین، در میان رهبران، نخبگان و مردم کشورهای منطقه و دیگر کشورهای جهان سوم جذابیت خاصی داشت، چون قابل درک سریع و جوابگوی دغدغه‌های آنها در زیر سلطه استعمار بود. ولی رهبران و نخبگان قدرت‌های جهانی عمدتا با این موضع مصدق مخالفت کردند و با تکیه بر سیاست زور مانند تحریم، تهدید مداخله نظامی و در نهایت کودتای شبه‌نظامی مصمم بودند تا دولت ملی را سرنگون کنند.
به‌طور خلاصه، تفکر حاکمیت ملی، شهروندی ملی و سیاست موازنه منفی، گفتمانی را خلق کرد که به‌وسیله آن مصدق توانست پایه‌های یک همبستگی ملی را فراهم آورد. این همبستگی برای دفاع از دو آرمان مشخص یعنی استقلال و آزادی بسیار مهم بود. ملی شدن صنعت نفت تحقق حاکمیت ملی بود و چهره اجرایی مشخصی به آن گفتمان داد. همچنین، برنامه دگرگونی ساختاری وسیاست‌های نوین اجتماعی تحقق حقوق شهروندی ملی و آزادی مردم از استبداد پهلوی بود.

در اینجا لازم است در باب واژه ملی در عبارات حاکمیت ملی وشهروندی ملی چند نکته اضافه کنم. در این عبارات، ملی به معنی تعلق به مردم، یا به نفع مردم و یا حمایت از سیاست‌هایی است که برای توانمند‌سازی مردم استفاده می‌شود، و نه به معنی ناسیونالیستی آن که در جوامع غربی معمول است. این خود یک سازه دیگری بود که مانع درک اندیشه مصدق در بین کشورهای غربی شد. برای درک درست واژه ناسیونالیزم در غرب باید بین دو شکل ناسیونالیزم تمایز قائل شد: ناسیونالیزم روشنگرانه یا دفاعی، وناسیونالیزم افراطی یا تهاجمی. ناسیونالیزم روشنگرانه رویکردی فراگیر است و در مقابل آن نوع افراطی وجود دارد، که عمدتا انحصارطلب است. ناسیونالیزم مصدقی از نوع روشنگرانه آن بود و بیشتر شبیه بود به مفهوم Patriotism. هدف ملی‌گرایی مصدق دفاع از حاکمیت بود که در ترکیب آن با مفهوم شهروندی ملی کل جمعیت ایران را در بر می‌گرفت. ولی در اروپای قبل از جنگ دوم جهانی، آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی به‌دنبال ناسیونالیزم تهاجمی یا افراطی بودند، با هدف از بین بردن ملیت‌ها یا اقلیت‌های خاص.

به‌علاوه، جبهه ملی را به انگلیسی National Front لقب داده بودند که در اذهان غربی مفهوم نسبتا تحقیر‌آمیزی داشت و در شرایط امروزی مفهوم غربی از آن واژه بیشتر شبیه به احزاب راست افراطی در اروپا مانند Front Naionale ماریون لوپن در فرانسه می‌باشد که بوی فاشیزم هم می‌دهد. به‌علاوه، درک نادرست غربی‌ها از واژه ”ملی” در آن مقطع زمانی آمیخته بود با دیدگاه دیگر غربی‌ها به کمونیزم در جو دو قطبیای‌ که در زمان جنگ سرد به‌وجود آمده بود و ایران در خط مقدم آن قرار داشت. می‌توان نتیجه گرفت که ملی‌گرایی مصدق در مفهوم و هدف خود کاملا با مفهوم ناسیونالیزم افراطی رایج در غرب در تقابل بود.

همچنین، مفهوم شهروندی مصدق و رویکرد او به مردم کاملا با مفهوم پوپولیزم رایج امروز متفاوت بود. در تفکر مصدق، اولویت شهروند به عنوان محور اصلی توسعه، ابزاری بود برای رهایی مردم از زیر استعمار و استبداد و نه با هدف تسخیر قدرت. اینجاست که می‌بینیم چگونه مردم‌گرایی مصدق با استنباط منفی واژه پوپولیزم در غرب متنافر است، و اینکه چگونه اندیشه مصدق جلوتر از زمانه خود بود. امروز، در غرب و حتی در ایران، مفهوم پوپولیزم، عمدتا یک خوانش تحقیرآمیز و ضد دموکرات دارد و مربوط می‌شود به تجربه معاصر رژیم‌های دیکتاتوری کشورهای در حال توسعه (مانند آرژانتین پرون یا ونزوئلای چاوز). در واقع، منشا تفکر پوپولیزم را باید در خود غرب جستجو کرد، که در تجسم آغازین خود مفهوم بسیار مثبت، سازنده و عدالت‌گرا داشته. بسیاری از منتقدین معاصر پوپولیزم نمی‌دانند که ریشه این واژه نام یک حزب عدالت‌خواه در ایالات متحده آمریکا در اواخر قرن نوزدهم است به‌نام حزب مردم یا People’s Part و اعضاء آن حزب را پوپولیست می‌نامیدند.

در سال ۱۸۹۲، کاندیدای حزب مردم آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ رای (از ۴۴۴) در کالج الکترال بدست آورد. این حزب الهام‌بخش راه‌اندازی حزب کارگر در انگلستان هم بود. اهداف حزب مردم در آمریکا الهام‌بخش تفکر فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور آمریکا در سال‌های ۱۹۳۲-۴۵، بود که با سیاست‌های مردم-محور توانست توسعه اقتصادی و اجتماعی آمریکا را رونق بخشد. یکی از مهمترین ابتکارات مردمی روزولت سیستم Social Security در آمریکا بود که در سال ۱۹۳۶ بنیانگذاری شد. شانزده سال بعد از این رویداد تاریخی، این دستاورد روزولت الهام بخش ابتکار مصدق برای بنیان‌گذاری بیمه اجتماعی کارگران شد، که اولین مورد چنین اصلاحاتی در کشورهای در حال توسعه بود. چهره مدرن آن تفکر مردم-محور، سازنده و عدالت‌خواه را می‌توان در سوسیال-دموکراسی‌های امروز اروپا دید.

در جمع‌بندی بخش نخست، آغاز دهه ۱۳۳۰ دوره نادری در تاریخ معاصر ایران است که در آن سیاست‌های دولت پایه‌ریزی شده بود بر مفهوم کامل حاکمیت ملی و به‌خصوص اولویت شهروند آزاد به عنوان محور کلیدی در جامعه. مصدق، همانطور که در مقابل استبداد پهلوی از آزادی و حق شهروندی مردم در داخل کشور دفاع می‌کرد، در برابر استعمار و استثمار هم با عزم راسخ ایستاد و از آزادی و حق ملت ایران یعنی حاکمیت ملی آن هم دفاع کرد.

۲) دگرگونی ساختاری بر محور شهروندی ملی

در باب دگرگونی ساختاری در داخل، هدف کلی دیدگاه مصدق برای ایران رسیدن به یک سوسیال-دموکراسی ایرانی بود. توجه کنید به پسوند «ایرانی» آن‌، که برای تفکیک تفکر او با تفکر چپ آن زمان بود. در تفکر مصدق، موضوع کلیدی حقوق شهروندی است و همچنین مسئولیت شهروند و حاکمیت در برابر آن حقوق. در این تفکر، مسئولیت حاکمیت به‌معنی تامین آزادی، عدالت و برابری در چارچوب حکومت قانون و اقتصاد آزاد است.

در اینجا می‌توان نتیجه گرفت که تفکر مصدق آمیخته‌ای بود از تفکر تاماس مارشال و سوسیال لیبرالیزم اروپایی و ارزش‌های بومی جامعه ایرانی. در تفکر مارشال دو مفهوم حقوق شهروندی(citizen rights) و شهروندی اجتماعی (social citizenship) جایگاه ویژه ای داشتند. مارشال استدلال می‌کرد که دولت در قبال شهروندانش مسئولیت اجتماعی دارد. این مسئولیت شامل اعطای حق برخورداری از رفاه و امنیت اقتصادی به شهروندان، حق اشتراک کامل در میراث اجتماعی و قابلیت زندگی یک موجود متمدن بر اساس استانداردهای حاکم در کشور است.

در تفکر مصدق، ترکیب این استدلال‌ها را در سه اصل حکومتداری او می‌بینیم: برابری، آزادی و استقلال. وجوه فردی و حکومتی این اصول عبارتند از: برابری در امکانات و در مقابل قانون؛ آزادی خلاقیت و نحوه زندگی شهروند؛ و استقلال در کارآفرینی و سیاستگذاری. در اینجا باید باز تاکید کرد که به‌طور کلی در تاریخ معاصر ایران، حقوق شهروندی یک پدیده بسیار نوینی بود. در دوران قاجار، حاکمیت به مردم به عنوان رعیت می‌نگریست. در دوران پهلوی، گرچه مردم ایران از آزادی‌های اجتماعی بیشتری برخوردار شدند، ولی نگاه حاکمیت به مردم مانند رویکرد آن به سیاستگذاری و اصلاحات بود، یعنی همان رویکرد توسعه آمرانه رضا شاهی. و بعد از انقلاب ۵۷ مفهوم شرع‌وند هم وارد گفتمان سیاسی شد و پدیده دیگر به اصطلاح ”خودی و نا خودی” را بوجود آورد که در ذاتش بوی تبعیض می‌دهد. در چنین رویکردی مردم عمدتا به‌عنوان ابژه مفعول در نظر گرفته می‌شدند، نه سوژه‌هایی که دارای اختیار بودند و می‌توانستند به یک عنصر سرنوشت‌ساز تبدیل شوند و عاملیت داشته باشند. مصدق میخواست این فرتور جامعه سنتی ایران را دگرگون کند و مردم را به‌عنوان سوژه آزاد وارد فرایند‌ها بکند و بدین ترتیب عاملیت آنها را تشویق کند.

در این راستا دولت مصدق چند قانون و اصلاحات هدفمند را در نظر داشت، از جمله شریک کردن روستاییان در امور منطقه خود. برای عملی کردن مفهوم توانمندسازی شهروندان دولت نهادی را که از زمان آغاز مشروطه در دوران دیکتاتوری پهلوی اول و حکومت استبدادی متمرکز او به اصطلاح خاموش شده بود دوباره زنده کرد. قانون جدید، انتخابات شوراهای روستا را با رای مخفی ایجاد کرد و اعضای شورای محلی باید از ساکنان همان منطقه بوده وبا رای مخفی انتخاب می‌شدند. پیش از آن، اعضای شوراها از جامعه محلی نبودند، و بیشتر منصوب می‌شدند. توجه کنید، در شرایطی که شهرداران و اعضای شوراهای محلی توسط دولت مرکزی منصوب می‌شوند آن مسئولین عموما با مشکلات مردم محل آشنایی زیادی نداشتند و در نتیجه مردم محل نمی‌توانستند زیاد به آنها اعتماد داشته باشند. مصدق می‌خواست مردم را بیشتر وارد موضوعات جامعه بکند. توانمندسازی شهروندان یک نوآوری در مسیر مدرنیته درایران بود. مصدق همواره در تکاپوی آموزش حقوق شهروندی ملی به مردم بود، تا آنها وارد موضوعات توسعه کشور شوند و همبستگی ملی را تقویت کنند.

در ادامه به چند مثال بارز از رویکرد مصدق به این چالش کلیدی اشاره می‌شود. نخست، در مورد اینکه آیا همه مردم ایران باید حق شهروندی و آزادی را داشته باشند؟ یعنی آیا دولت حق دارد در برابر قانون بین مردم تبعیض قائل شود یا آزادی‌های اجتماعی آنها را محدود بکند؟ رویکرد مصدق در این باب بسیار فراگیر و آزادمنش بود. وی در پاسخ به روحانیون و فدائیان اسلام درباره محدود کردن آزادی‌های اجتماعی اعلام کرد: ”برخی از روحانیون از من می‌خواهند حجاب اجباری برقرار کنم و کاباره‌ها را ببندم. من هرگز چنین کاری نخواهم کرد. انسان آزاد است و حق انتخاب دارد”. همچنین، زمانی که آیت‌الله بروجردی از او خواست که به اصطلاح کلک بهائیان را بکند، مصدق پاسخ داد: ”از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارد، همه عضو یک ملت و ایرانی هستند!”

به‌علاوه، در آن زمانه، حدود نیمی از جمعیت کشور، یعنی زنان، بدون حق رای، کاملا بیرون از زندگی سیاسی کشور بودند. مصدق نخستین نخست‌وزیر ایرانی بود که تلاش کرد به‌طور علنی زنان را وارد فرایند توسعه مملکت کرده و به آنها حقوق شهروندی کامل بدهد و تبعیض جنسیتی رایج در اجتماع را در این مورد از بین ببرد. در این راستا، دولت تلاش کرد قانون انتخابات شوراهای شهر را تعدیل کند و زنان را از لیست فاقد شرایط رای دادن بیرون آورد. ولی شوربختانه این ابتکار ارزشمند دولت با مخالفت شدید روحانیون قرار گرفت و در کوتاه‌مدت ناکام ماند. ولی نهالی را که ابتکار مصدق کاشت، سرانجام در ده سال بعد رشد کرد.

همچنین، دولت پیش‌نویس قوانین دگرگونی‌های ساختاری مهم خود را در روزنامه‌ها منتشر می‌کرد تا از سوی شهروندان بازخورد دریافت کند – اقدامی که در آن برهه زمانی نه تنها در ایران بلکه در بیشتر کشورهای پیشرفته هم بی‌سابقه بود-. این رویکرد حتی از معیارهای رایج امروز در جهان هم پیشرو‌تر بود. مصدق با این ابتکار بی‌نظیرش به مردم حقوق شهروندی مدرن را آموزش می‌داد که یعنی مردم شما حقی دارید، مسئولیتی دارید، شما باید وارد مقوله‌های این جامعه بشوید، اگر اصلاحاتی می‌کنم می‌خواهم با نظر شما جلو بروم. تحلیل جامع این داستان را در کتابم و همچنین مقاله دیگری شرح داده ام.

در خاتمه این بخش، به یک نکته جالب دیگری نیز باید اشاره کرد. با رویکرد شهروندی ملی و تشویق عاملیت شهروندان در فضای اجتماعی-سیاسی، مصدق توانست قوه‌های گریز از مرکزی را که در مواقع شبهه انقلابی به‌وجود می‌آیند، مهار کند. اگر شهروند می‌بیند که در امور محلی خود و در گفتمان ملی سهیم است و نقشی دارد، دیگر انگیزه‌های تجزیه‌طلبی در او کمتر بروز خواهند یافت. این اصل شهروندی ملی، عاری از هر نوع تبعیض، چه جنسیتی، چه قومیتی و چه دینی برای چالش پیش رو در ایران می‌تواند بسیار الهام‌بخش باشد و در یک چارچوب حکومت غیر متمرکز در چارچوب تمامیت ارضی ایران به مطالبات جمعیت‌های متکثر کشور پاسخ منطقی بدهد.

۳) موازنه منفی و مذاکرات نفت بر محور حاکمیت ملی
دکترین موازنه منفی مصدق برای کشورهای منطقه چراغ راه مسیر استقلال واقعی بود. ملت‌های منطقه برای نخستین بار دیدند که چطور مصدق توانست با عزم راسخ جلوی استعمار انگلیس بایستد و از حق ملتش دفاع کند. برای درک بهتر شیوه مصدق در دفاع تز حاکمیت ملی باید حتما با سخنرانی او در شورای امنیت سازمان ملل متحد آشنا بشوید و از سخن شیوا، و استدلال‌های حقوقی و منطقی او لذت ببرید. باید به خاطر داشت که او اولین رهبر یک کشور زیر سلطه بود که با چنین شهامتی در برابر نمایندگان قدرت‌های جهانی آن زمان در یک نهاد بین المللی ایستاد و رو به آنها حقیقت را گفت، که ما از شما نمی‌ترسیم، زیر بار حرف زور نمی‌رویم، و تا جان در بدن داریم از حقوق خود و حاکمیت ملی خود دفاع خواهیم کرد.

این رویکرد مصدق آموخته‌های مهمی داشت نه تنها برای کشورهای منطقه‌ای مانند مصر و رهبر کاریزماتیک آن، جمال عبدالناصر، بلکه برای اکثر کشورهای در حال توسعه در جهان، مانند هند و اندونزی در آسیا، غنا در آفریقا و حتی یوگسلاوی در اروپای شرقی. دکترین موازنه منفی همانند جرقه‌ای بود که ذهنیت ها را تکان داد و بسیاری از رهبران کشورهای در حال توسعه را در مسیر بی‌طرفی قرار داد و در سیاست‌ورزی خارجی آنها انگیزه موضع مستقل را بوجود آورد. مصدق عامل یک تحول مهم در این ذهنیت‌ها بود که در نهایت منجر به تاسیس جنبش عدم تعهد شد. البته تا سال ۱۹۵۵، که این جنبش کنفرانس گشایشی خود را در باندونگ در اندونزی برگذار کرد، مصدق به وسیله کودتای ام‌آی‌سیکس و سی‌آی‌ای در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲(۱۹۵۳) سرنگون شده بود. ولی رهبران حاضر، به اصطلاح پدران بنیانگذار جنبش عدم تعهد، در آن کنفرانس نام مصدق را به عنوان پدر بزرگ آن جنبش بر زبان داشتند. بعد از آن رویداد، جمال عبدالناصر با شهامت بیشتری در مقابل انگلیس ایستاد و با الهام گرفتن از استاد خود، مصدق، در سال ۱۹۵۶ کانال سوئز را ملی کرد و سرانجام علیرغم مداخله نظامی قوای انگلیس و فرانسه توانست حاکمیت ملی مصر را حفظ کند. البته مداخله دیپلماتیک آمریکا و التیماتوم آیزنهاور، رئیس جمهور وقت آمریکا، به ایدن، نخست وزیر وقت انگلستان هم در این ماجرا تاثیرگذار بود.

در هفتاد سال اخیر بعد از سرنگونی دولت مصدق بسیاری از تاریخ‌نویسان و تحلیل‌گران استدلال‌های مختلفی در باب اینکه آیا مصدق یک سیاستمدار واقع‌بین یا یک آرمان‌گرا بود، ارائه دادند. به نظر نگارنده، مصدق یک آرمان‌گرای واقع‌بین بود. او سیاستمداری بود که به دنبال حل مشکلات و رسیدن به توافق بود، ولی نه به هر قیمتی، و به‌خصوص نه به قیمت نفی اصول کلیدی حکومت‌داری خود. شوربختانه، در تاریخ معاصر ایران بسیاری از سیاستمداران وقت حاضر به توافق با دولت‌های جهانی بودند ولی اغلب بدون در نظر گرفتن هزینه‌ها، چه از نظر اخلاقی، و چه از نظر حاکمیت ملی. ما چندین نمونه از این نوع توافق سیاسی را تجربه کردیم. نمونه بارز آن دادن امتیاز به خارجی‌ها در عوض سود مالی شخصی بود، مانند امتیاز نفت دارسی که در عوض چندین هزار لیره به حاکمان وقت میسر شد.

مصدق از جمله رهبران نادر بود.‌برخی ادعا می‌کنند تنها رهبر، دوران معاصر بود که هرگز حاضر نبود به خارجی‌ها امتیاز بدهد، چه در قالب منابع طبیعی مانند نفت، وچه در میدان حقوقی به‌صورت کاپیتولاسیون. این رویکرد مصدق به دیپلماسی و مذاکرات با قدرت‌های جهانی را به خوبی در مذاکرات نفت او می‌بینیم. بعضی او را نقد می‌کنند که چرا با این یا آن طرف توافق نکرد تا هر چه زودتر عملیات صادرات نفت را از سر بگیرد. می‌گویند او‌ در مذاکرات با انگلیس و با بانک جهانی به اندازه کافی انعطاف نشان نداد تا به توافق برسد و اینکه او بر سر آرمان‌های خود ایستاد، و به اصطلاح، کله‌شقی کرد و این عاملی بود که جلوی توافق را گرفت. تا زمانی که اسناد رسمی دولت‌ها وسازمان‌هایی که در این مذاکرات شرکت کرده بودند در طبقه‌بندی بودند می‌توانستیم این ادعاها را به عنوان یک فرضیه قبول کنیم. ولی با از طبقه‌بندی خارج شدن این اسناد دیگر این ادعا‌ها را نمی‌شود جدی گرفت.

به‌طور مثال نگاه کنید به مذاکرات مصدق با بانک جهانی برای بازگیری صادرات نفت. تحلیل جامع این داستان را در کتابم و همچنین در مقاله‌ای شرح داده‌ام. اسنادی که اخیرأ از طبقه‌بندی آرشیو سری بانک جهانی خارج شده‌اند و در دسترس پژوهشگران می‌باشند، نشان می‌دهند که مصدق چندین پیشنهاد منطقی ارائه داد تا به توافق برسد. ولی بانک جهانی، یا در واقع انگلیس که در پشت این داستان بود، آن‌ها را قبول نکرد. چرا؟ چون، هدف انگلیس کنترل عملیات نفتی بود. آنها از بانک جهانی برای اهداف خود استفاده کردند و مدیریت بانک جهانی، که در آن دوران به موضع‌های سهام‌داران کلان خود بیشتر اهمیت می‌داد، به آن فشار‌ها تن داده بود.

موضوع کلیدی در مذاکرات نقش تکنیسین‌های انگلیسی در اداره عملیات نفتی بود. مصدق قبول کرده بود که شرکت ملی تازه بنیاد نفت ایران برای اداره عملیات نفتی تا حداکثر ظرفیت پالایشگاه آبادان نیاز به تکنیسین‌های خارجی داشت. بعد از ملی شدن صنعت نفت، مصدق با یک پیشنهاد رسمی آمادگی استخدام تکنیسین‌های شرکت سابق نفت ایران و انگلیس با شرایط مشابه ولی بوسیله شرکت ملی نفت ایران را اعلام کرد ولی شرکت سابق به کارمندان خود دستور داد پیشنهاد مصدق را نپذیرند. بعد از آن در مذاکرات با بانک جهانی مصدق باز هم آمادگی خود را برای استخدام تکنیسین‌های خارجی اعلام کرد، ولی به‌شرطی که انگلیسی نباشند و رابطه ای با شرکت سابق نداشته باشند. ولی انگلیس از پشت پرده، و بانک جهانی به‌صورت علنی  بر استخدام تکنیسین‌های انگلیسی پافشاری می‌کردند. در پژوهش جامع خود در این باب به این نتیجه رسیدم که پیشنهاد بانک جهانی شبیه یک اسب تروا بود برای ادامه کنترل عملیات نفتی به‌وسیله شرکت سابق -یعنی باز گرداندن تکنیسین‌های انگلیسی به ایران زیر پوشش لوگوی بانک جهانی-.

مصدق هرگز قبول نکرد که با یک تفافق کاغذی حاکمیت ملی ایران را مصادره کند. باید تاکید کرد کنترل عملیات چیزی نیست که بتوان سر آن چانه زد؛ نمی‌توان به اصطلاح گفت، بسیار خوب بیایید خربزه را نصف کنیم. توجه کنید، کشور یا کنترل عملیات را در دست دارد، یا ندارد. یا حاکمیت دست ملت است یا نیست. در اینجا مفهوم نصف-نصف معنی عملی ندارد (مانند بارداری: یا باردار هستید یا نیستید). البته، توافقی را که مصدق حاضر نبود قبول کند، دیگر سیاستمداران ایرانی قبول کردند؛ ولی توجه کنید به چه قیمتی. قرارداد کنسرسیوم نفت که دولت کودتاچی زاهدی آن را مذاکره کرد، یک به اصطلاح معامله فاوستی بود که کنترل کل عملیات کلیدی نفتی در جنوب ایران را به شرکت‌های خارجی واگذار کرد و در عوض دلارهای نفتی را به ایران سرازیر کرد. با آن قرارداد، زاهدی کاملأ فروهر ملی شدن صنعت نفت و حاکمیت ملی کشور را مصادره کرد. این فرایند به رشد ناپایدار و نابرابر انجامید که در نهایت به طغیان ۱۳۵۷ دامن زد و ذینفعان آن معامله فاوستی را از قدرت سرنگون کرد.

مشابه این داستان را در مورد مذاکرات بر سر پیشنهاد دوم ترومن-چرچیل برای حل موضوع ملی شدن صنعت نفت می‌توان مشاهده کرد. برای حل دعوا در مورد پیشنهاد دوم ترومن-چرچیل، مصدق پیشنهاد کرده بود که موضوع غرامت به شرکت سابق بر مبنی قانون ملی شدن صنعت ذغال‌سنگ در خود انگلیس باشد. به‌علاوه مصدق قبول کرده بود که حکمیت این دعوا به دیوان لاهه ارجاع شود. ولی انگلیس پیشنهاد مصدق را قبول نکرد و تا آخر اصرار داشت که غرامت از آنچه که قانون ملی کردن صنعت ذغال سنگ انگلستان اجازه می‌داد فرا‌تر برود و سود خیالی بعد از ملی شدن نفت برای مدت چهل سال تا خاتمه امتیاز شرکت سابق را شامل باشد. با چنین استدلالی، غرامتی تا حدود ۴ میلیارد لیره یا ۱۲ می‌لیارد دلار می‌نوانست صادر شود. این رویه می‌توانست ایران را برای یک قرن در گرو بگذارد، چون حجم غرامت امکانی می‌توانست حدود ده برابر تولید ناخالص ملی ایران آن زمان باشد (حدود ۱،۳ میلیارد دلار).

حتی بعد از این ماجرا، مصدق همواره به دنبالِ یافتن یک توافق عادلانه بود. او به انگلیس پیشنهاد کرد که ۸۰۰ میلیون دلار غرامت بدهد؛ این مبلغ ۶۰٪ بالاتر از مقداری بود که به نظر وزیر خارجه وقت آمریکا، دین آچسن، عادلانه بود. انگلیس آن پیشنهاد را هم رد کرد و در عوض، با همراهی آمریکا، در کودتای ۲۸ مرداد مصدق را سرنگون کرد. بله، مصدق می‌نوانست حاکمیت کشورش را مصادره بکند و در قدرت بماند، همانطور که کودتاچیان بعد از او این کار ننگین را انجام دادند. ولی برای مصدق دفاع از حاکمیت ایران ارزش بالاتری داشت تا ماندن در قدرت.

سخن پایانی؛ رهبران قدرت‌های جهانی آن زمان و حتی نخبگان ایرانی آن دوران و بعضی‌ها امروز هم این اندیشه مصدق را خوب درک نکرده‌اند. یا اگر هم فهمیدند، نتوانستند آنرا هضم کنند. مصدق رهبری بود که به اصول حق‌وندی و اصول حکومت‌داری خود پای‌بند بود و هرگز حاضر به مصادره حاکمیت ملتش نبود. ولی این به این معنی نبود که سیاست در‌های بسته دنبال شود. خیر، روش گفتگوی مصدق با جهان رویکرد درهای باز بود و در آن هیچ ستیزی وجود نداشت. البته، موضوع روابط خارجی و موضوع امتیاز دو مفهوم جداگانه هستند. مصدق با دادن امتیاز به نهادهای خارجی مخالف بود ولی کاملا موافق گفتگو، مذاکره و رسیدن به توافق‌های عادلانه با نهادهای خارجی بود. اختلاف با بانک جهانی درست بر سر همین موضوع بود چون مصدق پیشنهاد بانک را ماندگاری امتیاز شرکت نفت سابق در لباس دیگر را متصور بود و آن را قبول نکرد، چون او همواره مدافع حاکمیت ملی بود.

* نیکلا گرجستانی، نویسنده کتاب «مصدق؛ آن‌ها جلوتر از زمان خود بودند ، از مقامات ارشد سابق بانک جهانی با بیش از چهار دهه تجربه در زمینه توسعه اقتصادی کشورهای در حال گذار است.

برگرفته از
 

https://www.zeitoons.com/110833

Sunday, June 18, 2023

باز مصلوبی مصدق در آستانه هفتاد سالگی - حمید اکبری. با یاد ایرج پزشک‌زاد و برای نیما ناصرآبادی

باز مصلوبی مصدق در آستانه هفتاد سالگی


حمید اکبری


با یاد ایرج پزشک‌زاد و برای نیما ناصرآبادی

نزدیک هفتاد سال از سقوط دولت دکتر محمد مصدق در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ می‌گذرد. هفتاد سال پی در پی به استثنای ۳۷ روز نخست وزیری دکتر شاپور بختیار، کارنامه و خاطره مصدق زیر ضربه‌های سهمگین حکومت‌های شاه و آخوند بوده است. هم شاه و هم خمینی و هم آستان بوسان پیشین و کنونی‌شان هرگز در تخریب مصدق فروگذاری نکرده‌اند.

در دوره محمد رضا شاه، کتاب‌های درس تاریخ از نام مصدق سترون بود. در آنجاییکه هم اشاره‌ای به او می‌شد، نصیبش جز دروغ بافی و ناسزا گویی نبود. نگارنده در دوازده سال تحصیل پیش از دانشگاه، در هیچ کلاس درس نامی از مصدق نشنیدم. در عوض به یاد دارم که از کتاب درسی گرفته تا سالن سینما و میدان‌ها، همه پر بودند از نام و چهره محمد رضا شاه، رضا شاه، شهبانو و ولیعهد. ستیز با مصدق جزو شخصیت شاه بود و انزجارش به او را تا به آخر نگهداشت. دست سرنوشت، به گونه‌ای بارز ایندو را در نزدیکی یکدیگر در قاهره، پایتخت مصر، قرار داده است. پیکر شاه در آرامگاه خواص در مسجد رفاعی است و مصدق در همان شهر با خیابانی مزین به نامش در میان مردم است.

با آغاز دوره حکومت مرتجع و خونین اسلامی آخوندها به سرکردگی خمینی در بهمن ۱۳۵۷، باز هم روایت رسمی از مصدق وارونه و منفی بوده است. خمینی از مصدق به عنوان مشتی استخوان پوسیده نام برد. از او به عنوان یک غیر مُسلم یاد کرد که با کودتا سیلی خورد و به سزایش رسید. در پی هجوم خمینی، نام خیابان پهلوی که به نام مصدق تغییر یافته بود به خیابان ولی عصر مبدل شد و در طول مسیر آن خیابان و خیابان‌های سراسر ایران عکس‌های بزرگ خمینی و سپس خامنه‌ای در کنارش نصب شد. از همان اوان با انتشار کتاب حسن آیت، بسیار کتاب‌ها و نشریات تبلیغاتی به‌وسیله حکومت اسلامی جهت تخریب مصدق چاپ شده‌اند.

دست تقدیر بود که به دستور محمدرضا شاه، مصدق پس از مرگ در خانه‌اش که در آن زندانی بود، به همان سادگی که زیست بدون هیچ تجمل و خرجی برای مردم میهنش خاک شد و همچنان تا امروز ممنوع ملاقات مانده است. در مقابل خمینی مدعی پشتیبانی از “مستضعفان” در یک حرم مجلل طلا کاری شده “طاغوتی” به وسعت ۶۰ هزار متر مربع با پنج در ورودی اصلی با خرج هنگفتی از جیب ملت ایران خاک شده است.

به جز دوره نخست‌وزیری بختیار برای سی و هفت روز و آنهم صرفا به وسیله شخص نخست‌وزیر، کدام مقام رسمی کشور ایران و کدام برنامه‌های رسمی رادیو و تلویزیون شاهنشاهی و یا صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه‌ای را به تمجید از مصدق اختصاص داده است؟ اگر هم گاهی در برنامه‌ای کس یا کسانی در یک رسانه رسمی حکومت‌های شاه و شیخ، جسته و گریخته سخنانی در وصف نیکویی مصدق گفته باشند، آیا میزان، مقدار و تداوم آن در مقابل تمجید و تعریف از «خدایگان شاهنشاه آریامهر» برای ۲۵ سال و «قائد عظیم‌الشان، امام خمینی» و سپس «مقام معظم رهبری انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای» برای ۴۴ سال، جای هیچ مقایسه‌ای باقی می‌گذارد؟ در خارج از ایران هم که رسانه‌های بزرگ به‌ویژه رسانه «من‌وتو» یک دم از تبلیغات همه‌جانبه و یکسویه به سود خانواده پهلوی فرو گذاری نمی‌‌کنند.

شاه‌پرستانی که ۲۵ سال پس از مصدق در ایران در سریر قدرت مطلقه بودند و در بیرون از ایران هم دارای ثروت، مکنت و وسایل ارتباط همگانی به مراتب قوی‌تر و فراگیرتر از مصدقی‌ها هستند، بی‌امان می‌کوشند که با تخریب مصدق، همه تقصیرات حکومت استبدادی محمدرضا شاه و مکافات ناشی از آن که منجر به روی کار آمدن خمینی شد را به گردن مصدق و مصدقی‌ها – و نیز چپی‌ها - بیندازند. قلب واقعیت آنچنان غلیظ شده است که انگار این مصدق و مصدقی‌ها بوده‌اند که هفتاد سال انحصار حکومتی رسانه‌های همگانی و کتاب‌های درسی تاریخ و جامعه را داشته‌اند، و این اعلیحضرت و حضرات آخوند هستند که در مقابل تبلیغات رسمی به سود مصدق، محروم و مظلوم بوده‌اند!

در پیروی از سخن نویسنده‌ی زنده یاد ایران، ایرج پزشک‌زاد، آدمی حیران می‌ماند که این چه سری است که با وجود ۷۰ سال تبلیغ منفی و ضد مصدق، محبوبیت و مقبولیت این مرد آنچنان قوی و همه‌گیر باقیمانده که مُخربان و منتقدان مصدق بیش از پیش می‌کوشند تا او را همچنان به صلیب بکشند؟

پزشک‌زاد می‌پرسد: «این چه حکایتی است؟ چه شد که خاطره مصدق، پس از ۲۵ سال اسارت در تاریک خانه‌ی رژیم کودتا [و سپس ۴۴ سال در رژیم آخوندی] اینطور زنده و درخشان و اثر گذار باقی مانده است؟» «راز بقای او، بقای حاضر و ناظر او، چیست؟ شاید راز نباشد و رازها باشد. اما آنچه به نظر راقم این سطور [ایرج پزشک زاد] اسباب ماندگاری – و ماندگاری پر عزت – اوست، اعتبار و ارزش و احترامی است که همیشه بر خرد آدمی، فارغ از ملاحظات سواد و دانش و مکنت و طبقه اجتماعی و غیره، قائل بود... پیر خرد ما، به اصالت فکر انسان اعتقاد داشت... راز زندگی سیاسی او، پس از مرگ جسمانی، راز ماندگاری او در ذهن و دل مردم، گذشته از عشق و علاقه‌اش به مردم، اعتقاد و اعتمادی است که به آنها و فهم و ادراکشان داشت و آنان را، بدون هیچ پیش شرط سواد و تحصیلات و یا وصول به فلان مرتبه از رفاه اقتصادی لایق تعیین سرنوشت خودشان و شایسته‌ی برخورداری از دموکراسی می‌دانست. این اعتقاد را در طول نیم قرن زندگی سیاسی خود، بارها و بارها نشان داده بود.»

Pouneh Mirlou illustration for Foreign Policy

مصدق و تجربه دولت او، برایند برجسته‌ترین انقلاب تاریخ ایران، یعنی انقلاب مشروطه است. انقلاب مشروطه نیز مانند همه جنبش‌های اجتماعی جهان کامل نبود، ولی انقلابی دورانساز به سوی پیشرفت و مدرنیته بود. مشروطیت این اصل را که حکومت دموکراتیک تنها بنابر اراده مردم است به کرسی باور سیاسی و حافظه تاریخی همگانی مردم ایران نشاند که دیگر زدودنی نیست. مصدق و مصدقی بودن یعنی باور به امکان‌پذیری چنین حکومت دموکراتیک. یعنی ایرانی شایسته برخورداری از دموکراسی است و می‌تواند یک کشور آزاد، مستقل و دموکراتیک مشروط به اراده مردم داشته باشد. مصدق به عنوان یک سرمایه تاریخی و ملی، نشانه سربلندی و توانایی ملت و ملیت ایرانی است. مصدق نماد دموکراسی ایران است.

به گفته فریدون آدمیت، برجسته‌ترین تاریخ‌نگار دوره مشروطیت، موضوع غیر قابل انتقاد بودن مصدق و کارنامه‌اش نیست، موضوع:
«اعتبار شخصیت سیاسی دکتر محمد مصدق در دفاع از حقوق اساسی و نظام مشروطیت است، در تقابل با حکومت فردی و قدرت نامحدود سلطنت، در پیکار برای استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت است و مبارزه بر علیه سلطۀ سیاسی و اقتصادی بیگانگان. او فساد ناپذیر بود، شیاد و افسونگر و بی‌همه چیز نبود. موضع‌گیری سیاسی‌اش آنگاه که در اپوزیسیون بود و آنگاه که در قدرت سیاسی مسئول بود، تغییر نیافت. این نیست که بر او یا کارنامۀ جبهۀ ملی انتقاد وارد نباشد، این خلاف نقد و سنجش تاریخی است... اما این هست که او نسبت به اصولی که یک عمر اعلام می‌کرد: دفاع از آزادی، دفاع از حقوق اساسی، دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی، یک عمر وفادار ماند. به همین سبب، او در معنی، از لغزشگاه قدرت سقوط نکرد، اعتبارش را هیچگاه در ارادۀ عام از دست نداد.»

در ستیز عوام‌فریبانه با مصدق می‌گویند که نبایستی روی کسی تعصب داشت! ولی این تعصب نیست که آدمی باور تغییر پذیر خود را بر مبنای دانش، عقلانیت، خود آگاهی و آزادانه به دست آورده باشد. این تعصب نیست که بگویی من با تو مخالفم ولی جانم را می‌دهم تا حرفت را بزنی. پس سخن مصدقی‌ها به شاهپرستان یا خمینی و خامنه‌ای پرستان این نیست که نمادتان را نپرستید. سخن ما این است که برای باورمندان به آزادی و استقلال ایران در چارچوب دموکراسی، مصدق همچنان یک نماد زنده و پویاست و ما نمادش را هیچگاه رها نخواهیم کرد.

در واقع هدف اصلی آنهایی که با داشتن همه زر و زور، مصدق و مصدقی‌های یک لاقبا را آماج هجوم قرار می‌دهند، عرضه نمادهای خودشان با از بین بردن نماد مصدق است. آنها می‌خواهند مدل دیکتاتوری پادشاهی و یا ولایت فقیهی را به عنوان تنها مدل‌های ممکن برای ایران عرضه کنند و برای رسیدن به این مقصود بایستی که مدل و نماد مصدق را تخریب کنند. ترس آنها از مصدق نیست، از اندیشه آزادی انسان ایرانی در چهارچوب دموکراسی توام با پاکیزگی مالی و استقلال در مقابل فساد مالی و سرسپردگی به قدرت‌های بزرگ است.

از اینروست که به قول ایرج پزشک زاد بایستی مصدق را همچنان مصلوب نگهدارند. بایستی با آسیب‌شناسی‌هایی خالی از حقایق تاریخی مصدق را مسبب ۲۵ سال دیکتاتوری شاه و فاجعه روی کار آمدن خمینی معرفی کرد. بایستی با میدان رسانه‌ای دادن به یک استاد اقتصاد متوسل به انگ پوپولیستی زدن به مصدق شد، آنهم نسبت به مصدقی که در مقابله با کودتاچیان حتی از اینکه بوسیله رادیو از مردم یاری بخواهد خودداری کرد تا مبادا مملکت دچار آشوب شود! بایستی محترمانه از آقای آسیب‌شناس و آقای استاد اقتصاد پرسید که دو سال و نیم حکومت، آنهم با کوهی از مشکلات در هنگامه نبرد با بزرگترین کشور امپریالیست آن دوره جهان کجا، و حکومت‌های یکه‌تازانه بیست و پنج ساله شاهنشاهی و چهل و چهار ساله ولایت فقیه تا دندان مسلح کجا؟ آقای اقتصاددان، شما که قاعدتا جمع و تفریق‌تان خوب است، آیا هفتاد سال در مقابل دو سال نیم، مدتی کافی برای یافتن سوژه‌های متفاوت آسیب‌شناسی و یافتن پوپولیست‌های دیگر نیست که کمی هم مشغول آن شوید؟

نگرانی شما از چیست؟ این که دولت مصدق الگوی حکومت دموکراتیک و مصدق نماد دموکراسی در ایران است؟ مشکل شما با کدام بخش آن است؟ مصدق یا دموکراسی؟ اگر می‌گویید که مصدق نماد دموکراسی نیست، لطف کنید و خصوصیات دموکراتیک حکومت‌های رضا شاه، محمد رضا شاه، خمینی، خامنه‌ای یا سیاستمدار ایرانی دیگری را عرضه کنید تا بهره مند شویم. در قاموس لیبرال دموکراسی، این حق شماست که با بهره بردن از آزادی بیان همچنان برای سالیان دیگر، بازهم مصدق را مصلوب کنید. ولی مصدق با استناد بر واقعیت‌های تاریخی برای آنها که دوستدار حکومت دموکراتیک هستند، نماد و ستاره قطبی در ایران باقی خواهد ماند. زیرا به زبان تاریخ‌نگار و نویسنده برجسته، محمدعلی موحد، مصدق برای آنهایی که او را می‌شناسند و ارج می‌گذارند شاهنامه آزادی است:

«داستان مصدق در خاطره نسل ما به “شاهنامه آزادی” تبدیل شده است. این ماجرا برای مردم ما نه صرفا یک حادثه تاریخی که یک سرود آزادی است و سرود آزادی سر از قید زمان بر می‌کشد. چیزی را می‌سراید و چیزی را می‌ستاید که هنوز اتفاق نیفتاده، یا به تمام و کمال اتفاق نیفتاده است و آرزو می‌شود که در آینده اتفاق بیفتد. سرود آزادی حدیث و نشانی از گم‌شده خود در آن می‌جوید. قصه گذشته‌ای به بن‌بست رسیده که امید فرجی را برای آینده رقم می‌زند و بازگو کردن آن بهانه‌ای می‌شود برای بیان اشتیاقی شورانگیز که تحقق چیزی بسیار عزیز را در امروز و فردا آرزومند است.»

از خدا جوییم توفیق ادب و انصاف

 

برگرفته از

 https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/108599/