ایران نوین

Thursday, July 31, 2008

بیانیه جیهه ملی ایران – آلمان به مناسبت بزرگداشت نهضت مشروطیت





نهضت مشروطه ایران که سد و دو سال پیش ، پس از یک دوره بیست ساله تحولات فکری و اجتمائی به پیروزی رسید حکم ممیزی است که تاریخ ایران را به دو دوره فرهنگی ، اجتمائی ، سیاسی و حقوقی تقسیم می کند و پاسداشت این نهضت بزرگ و افتخار آمیز ، بزرگ داشت آزادی خواهان و آزادی خواهی ، ترقی خواهی ، قانون مداری و ناسیونالیسم ایرانی است.

فرهیختگان جامعه ایران در آن ایام به روشنی در یافته بودند که برای نجات جامعه در غفلت نگهداشته شده وفقرزده ای که کمرش زیر فشارهای قدرتمندان وابسته به دربار فاسد و حمایت شده از سوی بیگانگان خم شده و عملکرد بخش بزرگی از روحانیان، جامعه را بیش از پیش به قهقرا می برد چاره ای جز آن نیست که مردم را به حقوق حقه خویش آگاه سازند و آنان را برای مشارکت در تعین سرنوشت خویش ، عقب راندن حاکمیت استبدادی و غیر پاسخگو آماده سازند. در این راستا هدف های خود را متوجه استقلال ایران و حفظ تمامیت ارضی ، استقرار حاکمیت قانون ، تشکیل پارلمان برگزیده مردم،پاسخگو کردن همه ارگانها و مقام های حکومتی ، حقوق شهروندی برای همه باشندگان ایران زمین از هر آئین و مذهب و قومی که هستند ، حق آزادی بیان و اندیشه و بالاخره استقرار حاکمیت مردم ساختند.

افسوس و سد افسوس که در پی استقرار حکومت مشروطه در ایران هیچ یک از برقدرت نشستگان از محمد علی شاه گرفته تا پادشاهان پهلوی ، نه تنها تمایل به تمکین ازاهداف و دستاوردهای سیاسی نهضت مشروطه از خود نشان ندادند ، که هر یک بگونه ای با آنها سر ستیز داشتند.

امروز نیزکه نظام اسلامی حاکم بر ایران که جز درابعاد و امکانا تش، روز به روز به دوران استبدادی قاجار نزدیک تر می شود، با جنبش عمیق و نیرومندی متشکل از جوانان ، زنان ، دانشجویان ، کارگران ، معلمان و روشنفکران روبروست. این جنبش با الهام از مبارزات تاریخی مردم ایران بویژه نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت در راه استقرار حاکمیت ملی ،کسب آزادی های

اساسی خود و برای دفاع از تمامیت ارضی ایران به مبارزه همه جانبه خود ادامه می دهد و تا دستیابی به آرزوهای تاریخی وحقوق بر حق خود از پای نخواهد نشست .

پاینده ایران

جبهه ملی ایران- آلمان

امرداد 1387

www.jmiran.de

Monday, July 28, 2008

کارزار (کَمپین) برای نجات خانم صغرا مولایی از کیفر مرگ

خانم ها و آقایان ارجمند،

با این نوشته میخواهم رویکرد شما را به این فراپرسش اندرکشم که در ایران کودکان و نونَهالان همانند آدم های بُرنا و گُولیده (بالغ) کیفرداه میشوند، با وجودیکه دولتِ ایران پیمان نامه هایِ جهانی برای پاسداری از هوده های آدم، کودکان و نونَهالان را دَستینیده است (امضا کرده است ).

یکی از نمونه هایِ هولناکِ زیرپاگذاشتن ِهوده هایِ آدم در این کشور که میخواهم آنرا به شما بِنمایانم، رویدادی است که برایِ خانم ِصغرا مولایی پیش آمده است. خانم صغرا مولایی در زمانیکه سیزده ساله بوده است به کیفر مرگ ایراخته (محکوم) میشود. امروز او 32 سال از زندگیِ خود را پشتِ سر دارد ولی 19 سال از آنرا پشت میله هایِ زندان سپری کرده است.

به شَوَندَ (علت) تنگدستی و برایِ دریافتِ کمکِ پولی، خانوادۀ خانم صغرا مولایی او را که تنها 9 سال داشته است در جایگاهِ پایزن (خدمتکار) به خانۀِ یک خانوادۀ توانمند برایِ انجام ِکارهایِ خانه داری میفرستد. در این زمان او بارها کُرپانی (قربانی) دستاندازی گُنی (تجاوز جنسی) از سویِ کسی که آشنایِ کارفرمایِ او بوده است میشود. در خاستگاه یک بچۀِ بی پناه و از بیم ِ ازدست دادن ِکارش و همچنین از رویِ شَرم، خانم صغرا مولایی یارایِ آنرا نداشته است که با اَپَستام (اعتماد) به کسی این پیشآمد را بازگو کند. روزی پسر ِهشت سالۀِ کارفرما گواه دستاندازی گُنی از سویِ همان آشنایِ خانوادۀِ توانمند به خانم صغرا مولایی میشود، در این زمان او 13 ساله بوده است. زمانیکه مردِ تبهکار پسر بچه را میبیند، او را ترس فرامیگیرد، ناخواسته آن مرد، پسربچه را با چنان نیرویی به سویِ دیوار پرت میکند، که او به شَونَدِ آسیب وارد آمده به سرش جان میدهد.

از آنجا که بر پایۀِ هنجارهایِ سامان ِاسلامی در این کشور، کسی که کُرپانی بد ابزارگشتگی (سواستفاده) و دستاندازیِ گُنی (تجاوز ِجنسی) قرار گرفته است، نتواند از خود پدافندی کند، خودِ کُرپانی در جایگاه بزه ور کیفر نیز داده میشود. خانم صغرا مولایی در بازجویی های نخستین از رویِ شرم و ترس از بیان ِراستینگی (حقیقت) خود داری میکند. از اینرو او ناگزیر بود که مرگ پسربچه را در بازجویی نخستین، برآیند یک درگیریِ کودکانه و ناخواسته بین خودش و پسربچۀِ کافرمایش نشان دهد. و دربارۀ آن مردی که به او دست اندازی گُنی کرده و شَوِه (باعث) و مایۀِ کشته شدن ِ و پِسَرَک گشته بود خاموش بماند.

زمانیکه خانم صغرا مولایی اندریافت که بازگویی او از آن پیشآمد ناگوار بجایِ خُستویی (اعتراف) به کشتن ِ پسربچۀِ کافرمایش ارزیابی شده است، بازگویی نخستین خودش را پس گرفت و اینبار راستینگی را بازگفت.

تنها برپایۀِ گفتۀِ کارفرمایش، که خانم صغرا مولایی به پسرش رَشک میبرده و از او میرَمیده است، دادگاه رشت تنها نخستین بازگوییِ خانم صغرا مولایی از پیشآمد را بجایِ راستینگی میپذیرد. از اینرو به خانم صغرا مولایی زمانیکه تنها 13 ساله بوده است کیفر مرگ داده میشود. با وجودیکه بازگویی دوم خانم صغرا مولایی در پیوند با کُرپانیِ دستاندازی گُنی بودن (قربانی تجاوز جنسی شدن)، از سویِ دادگاه پذیرفته نشد، ولی بر پایۀِ هنجارهایِ اسلامی جاری در کشور، کیفر شلاق بر او جاری شد. خانم صغرا مولایی تا کنون دو بار برایِ اجرایِ دستور ِ به دارآویخته شدنش به سلول مرگ فرستاده شده است؛ بار نخست زمانیکه 17 ساله بوده است و بار دوم زمانیکه 21 ساله بوده ا ست.

بر پایۀِ هنجارهایِ اسلامی اجرایِ فرمان ِقصاص تنها با پروانۀِ وابستگان ِ نزدیک به آن کسی که کشته شده است، اجراپذیر است. در هر دو بار خانوادۀِ پسرکِ کشته شده از دادن ِپروانۀِ اجرایِ فرمان ِبه دارآویختن او خودداری کردند.

به تازگی خانم نسرین ِ سُتوده دادفَر ِ (وکیل) دادگستری، خویشکاریِ پدافندی از خانم صغرا مولایی را پذیرفت و خواستار ِ آزادی او گردید. دادگاه ولی کیفر ِمرگِ خانم صغرا مولایی را پابرجا دانست، زیرا خانوادۀِ پسرک ِ کشته شده این بار بر اجرایِ کیفر مرگ پافشاری میکند. با وجودیکه همکنون پرونده کیفری خانم صغرا مولایی بوسیله دادفر ِ او بررسی میشود، هر آن شوایی (احتمال) اجرایِ فرمان کُشتنش وجود دارد.

با این نوشته میخواهم که از شما خواهش کنم که برایِ جلوگیری از اجرایِ فرمان ِقصاص ِخانم صغرا مولایی و آزادیِ او همۀِ توان ِخود را در راستایِ فشار بر حکومتِ اسلامی در تهران بکار بگیرید.

با درودهای مهرورزانه

برای دَستینیدنِ (امضا کردن) درخواست نجات خانم صغرا مولایی از زیر کیفر مرگ، مهروزانه بر پیوند پایین کلید کنید


http://www.PetitionOnline.com/borsu133/petition-sign.html


خَشایار رُخسانی


Friday, July 18, 2008

بیانیه جبهه ملی ایران-اروپا(آلمان) در بزرگداشت قیام ملی سی تیر1331



« ... ای مردم، من به جرآّت می گویم که استقلال ایران از دست رفته بود. ولی شما

با رشادت خود آن را نگه داشتید....ای کاش من مرده بودم و ملت ایران را این طور

عزادار نمی دیدم.....»

(پیام دکتر مصدق در بعد از ظهر 31 تیر 1331)



سي‌ام تيرماه 1331 از روزهاي بزرگ تاریخی کشور ما محسوب میشود که باید از تجربه گرانسنگ آن بیاموزیم و رهنمودهایی برای مبارزات امروز و فردای خود برگیریم. اگر چه بیش از نیم سده از این جنبش می گذرد، و با وجود سرنگونی استبداد پیشین، ملت ما هنوز در پی استقرار حاکمیت ملی، آزادی و دمکراسی است. هنوز حاکمان مستبد و فاسد بر این سرزمین اهورایی حکم می رانند و ملت بزرگ ایران رابا نادانی و بی خردی خود به اسارت کشیده اند.

زنده ياد دكترمصدق رهبرمحبوب ملت ايران با تکیه بر قانون اساسی بر این اصل پافشاری داشت که لازم است همانا او به عنوان نخست وزير مسئوليت تعيين وزيردفاع را عهده دار شود. و هنگامی که با مخالفت شاه روبرو شد از نخست وزيري كناره گرفت. پس از آنکه مجلس شورا بدون حضور نمايندگان حقيقي ملت وطرفدار دولت به احمد قوام راي اعتماد داد، ملت ايران بيدار و جان بركف به مبارزه بر خاست و بافرياد اعتراض خود عليه شاه و قوام و حمايت از رهبر ملی به پا خاست و با مقاومت شجاعانه پیروز گشت.

وقایع 30 تیر که اوج عظمت جبهه ملی و بزرگترین و گویا ترین شاهد قدرتش است ، نشان می دهد که ملت بزرگ

ایران بر خلاف گفته های بد خواهان و مستبدان ، ملتی شایسته دمکراسی است و قادر است بخاطر مصالح ملی و

خواسته های بر حقش فداکاری و جانفشانی کند ، از حقوق اساسی خود پاسداری نماید و حاکمان مستبد را وادار به

عقب نشینی کند.یقین داریم در این ایام تاریک سلطه استبداد مذهبی و حاکمیت انیران ، نسل جوان و پویای این مرز

و بوم با بهره گیری از میراث گرانبهای مبارزات درخشان سده اخیر در راه استقرار دمکراسی و حاکمیت ملی در ایران

موفق خواهد بود که این امر تنها با سازماندهی کلیه آزادگان و ایران دوستان در صفوف ملی و اعتقاد راسخ به تمامیت ارضی میسر خواهد شد.




جبهه ملی ایران- اروپا( آلمان)

تیرماه 1387

www.jmiran.de





طرح تحول اقتصادی آقای احمدی نژاد پراکنده گویی ها بر پایه توهمات




هم میهنان عزیز،


با گذشت بیش از سه سال از آغاز کار دولت کنونی و کسب سه سال تجربه با هزینه بسیار سنگین برای ملت و عقب ماندگی سنگین تر از کشورهای همسایه رقیب، اخیرا (تیرماه 1387)، آقای احمدی نژاد مسلما با کنکاش فراوان خود و همکاران، جزوه ای 42 صفحه ای زیر عنوان «چهارچوب کلی تحولات اقتصادی» تهیه کرده اند و، جالب تر اینکه، برای ارائه شاهکار خود از پنجاه نفر به اصطلاح "اقتصاددان" به رسمیت شناخته شده، دعوت به شنیدن محتوی آن کرده اند و روزنامه ها و رسانه ها و رادیوها و تلویزیون های دولتی را وادار به مدح و ثنای گفتار و نوشتار دولتی ها درباره طرح کرده اند.

بررسی کارشناسی طرح «تحولات اقتصادی» نشان می دهد که محتوی آن جز پراکنده گویی های مدیریتی و اداری درباره موضوعات اقتصادی، بدون راهبردهای موثر و هدفهای روشن و ضروری نیست. در حالیکه برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور (88-1384) و نیز سند چشم انداز بیست ساله اقتصاد ایران (سال 1400) با گزافه گویی ها و کاستی های ساختاری، دستکم در زمینه های اقتصادی و از بین بردن عدم تعادل ها، به ویژه استقرار عدالت (فصل هشتم ارتقاء امنیت انسانی و عدالت اجتماعی)، هدفهای روشن و، در صورت فراهم سازی امکانات، دست یافتنی را ترسیم کرده بود. بدبختانه در این سه سال، با وجود داشتن بیش از دویست میلیارد دلار درآمد نفت، نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی مردم (مانند تورم، اعتیاد، بیکاری، اختلاف طبقاتی و فقر توده مردم) شدت یافته است و دولت، ناتوان از درک واقعیات و شناخت رابطه علت و معلولی علمی بین متغیرهای اقتصادی و اجتماعی، به تخلیل گرایی روی آورده و پیش نویس یک مشق ابتدایی درباره چند مسئله اداری داخلی دولتی را به عنوان طرح «تحولات اقتصادی» به جامعه عرضه کرده است:

بررسی دقیق تر محتوی طرح «تحولات اقتصادی» دولت نشان می دهد که دستکم بیست صفحه ی آن تعریف و توصف کلی مفاهیم اقتصادی در ایران و در سطح جهانی است که هر تازه وارد به مسائل اقتصادی می تواند آنها را در کتابهای مربوط ملاحظه کند. ( مفاهیمی مانند رشد سالانه درآمدهای سرانه در کشورها، ضریب جینی، بیکاری، تورم، شدت انرژی، رشد سالانه بهره وری و غیره در مقیاس جهانی) و (نوسان نرخ رشد اقتصادی، روند بیکاری، تورم، توزیع درآمد بین دهک ها، شاخص بهره وری، سهم انواع مالیاتها و نقل قولهایی از برنامه چهارم ایران)، که هیچکدام چیز تازه ای ارائه نمی کند تا چه رسد به شناخت علتهای راستین هر متغیر نابسامان در ایران و ارائه راه حل واقعی و کاربردی برای آن؛ و، بالاتر از همه، اثبات کلیدی بودن مسائل هفتگانه مربوط (بهره وری، یارانه ها، مالیاتها، گمرک، بانک، ارزش گذاری پول و نظام توزیع و آماری) برای اقتصاد ایران، در شرایطی که هدفهای کلان اقتصادی و اجتماعی که ما را به سرمنزل مقصود برساند روشن است.

بجز مسائل بهره وری و نظام پولی و بانکی که مربوط به کل اقتصاد است و در سطح جهانی شناخته شده و طرز کار و راه حل های آن نیز بدیهی است، بقیه دشواری های داخلی درون-وزارتخانه ای خود دولت است که حداکثر می توان نام اصلاحات اداری روی کاغذ بر آن نهاد. مسئله هدفمند کردن یارانه ها فرع بر مسئله شناخت فقر و عدم تعادلهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشت و درمان و آموزش در سطح کشور و در تک تک استانهای محروم است که هدفمند کردن یارانه انرژی و یا نقدی کردن یارانه ها تنها یک بازی تکراری با صورت ظاهر مسئله است.

دشواریهای نظام بانکداری ناشی از نداشتن بانک مرکزی مستقل و ملی بوده و هست که نتوانسته و نخواسته که به موقع از سبز شدن قارچ های نابودکننده صندوق های قرض الحسنه غیرواقعی، سازمانهای اقتصاد اسلامی صوری و بنگاههای اعتباری استعمارگر جلوگیری کند که تدریچا با خنثی سازی سیاستهای پولی، به ویژه، مبارزه با تورم، سیل پس اندازهای مردم و اعتبارات را به سوی هدف های خاص منحرف ساخته است و راه حلی جز برچیدن و یا ساماندهی این بنگاه ها طبق قانون های پولی و بانکی کشور نیست. مشکل بی اعتبار شدن بانک مرکزی، از سوی دیگر، تحمیل هزینه های جاری دستگاههای دولتی به اعتبارات بانک مرکزی است. در دوره چهارساله 83-1380، دستکم 55 درصد رشد پایه پولی مربوط به وام های دولت از بانک مرکزی بوده، و در سه سال 85-1383، درآمدهای نفت واگذار شده اجباری به حساب بانک مرکزی برای تبدیل به ریال، سالانه بطور متوسط 40 درصد رشد داشته است. به عبارت دیگر، رشد پایه پولی و در نتیجه رشد نقدینگی و تورم وحشت انگیزی که بر جامعه چیره شده، صد در صد دستاورد بی دانشی اقتصادی و بی بند و باری مالی خود دولت است، و راه حل آن نیز جز اصلاح ساختار اداری پرسنلی و هزینه ای خود دولت نیست که متاسفانه با گره خوردن سازمان ها و ساختارهای اداری با امور و لایه های امنیتی چندگانه، اصلاح آن هرگز مورد نظر دولت نیست.

مسئله نرخ ارز و بی اعتبار شدن پول ملی باز هم ناشی از بی سیاستی و یا سیاسی کاری دولتها در امور اقتصادی بوده است. رساندن نرخ دلار به 130 برابر ارزش برابری آن در زمان انقلاب و فروش درآمدهای نفتی به بانک مرکزی به این نرخ ها، صرفا برای تامین هزینه های دولت، نه تنها از دیدگاه روانی و از نظر بالابردن قیمت واردات تورم زاست، بلکه فرار از پول ملی و ثروت اندوزی به پول بیگانه و یا سایر اموال غیرپولی را تشویق می کند. خشک کردن ریشه های عوامل ایجاد نقدینگی اضافی نخواسته، بهترین درمان بازگرداندن اعتبار پول ملی است: زدن دستکم دو صفر از جلوی نرخ ارز و در پی آن دو صفر از جلوی همه قیمت های داخلی و انتشار ریال جدید، یک تصمیم قانونی و مدیریتی ساده و سریع است که یک روزه قابل تحقق است. ولی آنچه که ارزش ریال جدید را حفظ می کند محدود کردن هزینه های جاری دولت به درآمدهای خود دولت (انواع مالیاتها و عوارض) و قطع سلطه دولت بر درآمدهای ارزی با کمک مجلس است. در نرخ ارز ساختگی و در شرایط شبه انحصاری عرضه و تقاضای ارز (90 درصد عرضه و تقاضا مربوط به دولت است) صحبت از تعادل در موازنه پرداختها و نرخ تعادلی ارز و تسویه بازار یا آنچه در دنیا رایج است در مورد ایران بی معنی است.

از سوی دیگر، یک پول ملی در صورتی ارزش دارد که برای آن در سطح جهانی تقاضا وجود داشته باشد، تقاضای واردات از آن کشور، برای مسافرت به آن کشور، برای پس انداز به پول آن کشور، برای سرمایه گذاری خارجیان در آن کشور؛ و تکلیف ما در همه این زمینه ها با این سیاست خارجی دشمن ساز روشن است. با توجه به نکات بالا، پرسش اصلی از دولت این است که برای حذف ضرورت کاستن مجدد صفرها از جلوی قیمت دلار، در این سه سال چه کرده است؟

هم میهنان عزیز،

سه سال دیگر از وقت و تاریخ ملت ما به پراکنده گویی درباره هدفهای موهوم گذشت و بازیگران صحنه سیاست هر روز بر حسب منافع و ضرورت های سیاسی روز خود حرفهای پراکنده و طرح های غیر علمی و غیرواقعی برای سرگرم کردن مردم ارائه کرده اند که دستاورد همه آنها جز اتلاف وقت و تراکم مسائل اقتصادی واقعی، پلیدی ها، و عدم تعادل ها نبوده است.

جبهه ملی ایران همان طور که یازده سال پیش درباره «طرح ساماندهی اقتصادی» دولت گذشته متذکر شد، حل مسائل اقتصادی و اجتماعی کشور پیش از هر چیز به صداقت و صمیمیت، به دانش و کاردانی، دل سوختگی برای مردم و غم سربلندی ملی را داشتن، در یک نظام اقتصادی رقابتی بر پایه شایسته سالاری سیاسی و اجتماعی وابسته است. در نبود اینها و سست بودن کل نظام های ارزشی ملی و اخلاقی و آیین زندگی ملی مردم ایران، جز هدر رفتن فرصت ها و نابودی ثروت های ملی، به ویژه درآمد نفت، چیزی عاید ملت ایران نخواهد شد.


جبهه ملی ایران

تهران- 26 تیر 1387


Tuesday, July 15, 2008

تحکیم وحدت و پروژه قومیت



یکی از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بر اساس پروژه ای که این دفتر در سالهای اخیر بدست گرفته ا ست مطلبی تحت عنوان " جنبش دانشجویی و مسئله قومی " را نگارش نموده که در این مطلب و سلسله مطالب و رفتارهای این خط فکری در سالهای اخیر رگه هایی از جهان وطنی و بی اعتنایی به حفظ تمامیت ارضی دیده میشود.

سالهاست در سایت ها و نوشته های خود واژه فعال هویت طلب را مطرح می نمایند ، با افراد تجزیه طلب جلسه و میتینگ برگزار می کنند و با نوشته های خود و بیانیه های جهت دار پروژه ملت سازی را دنبال میکنند .

برخی از این افراد در جلسات خود به دنبال حذف یکی از بندهای موجود در اساسنامه تحکیم وحدت که حفظ تمامیت ارضی است تلاش میکردند و برای مطرح ساختن خود با توجه به مشکلات درونی واختلافات وسیع و عدم اقبال در بدنه دانشجویی ، با دانشجویان شناخته شده کرد و ... همکاری می نمایند .

برخی از این دوستان در تحکیم وحدت در جلسه یا جلساتی از همکاری با نیروهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی پشتیبانی کرده و صراحتا خواستار همکاری و همفکری با این نیروها بوده اند و همانگونه که می بینیم پروژه قومیت ها در این دفتر پس از آزادی اعضای شورای مرکزی آن شدت گرفت .

در این مطلب کوتاه تنها بیان چند نکته را ضروری میدانم و ضمن آن هشدار به این دوستان که اگر به واسطه رفتار شما کوچکترین اتفاقی برای کشور رخ دهد یا خونی به ناحق توسط هر رژیم مستبدی ریخته شود شما نیز در آن شریک خواهید بود .

در گستره ایران پهناور که با تکثر اقوام شبیه به یک موزائیک گردیده ، قرنهاست نه تنها جنگ ها و درگیریها در بین اقوام و حکومت مرکزی وجود نداشته است (بجز آذربایجان و کردستان با حمایت آشکار بیگانگان ) بلکه در حفاظت از ایران در طول مرزهای این کشور ، تمامی اقوام متحد ایستادگی و مقاومت نمودند تا تعرضی به مرزهای ایران صورت نگیرد . کردهای دلاور ایرانی در مرزهای شرقی بعنوان سربازان و سرداران وطن ، حافظان مرزهای ایران بوده اند و همواره شجاعت و دلاوریهایشان زبانزد بوده و هست ، در جنگ بین اعراب و ایران نیز آذریها و کردهای ایران هیچگاه صحنه و میدان جنگ با تازی را خالی نگذاشتند .

در ایران هیچگاه تبعیذ قومیتی وجود نداشته است و تنها فشار و تبعیذ بر روی مردم بر اساس مذهب آنان است ، مناطق غیر شیعه محدود به کردستان و سیستان و بلوچستان نیست در خراسان جنوبی و شمالی و بخش های ترکمن نشین شرایط زندگی و فشار تنها بدلیل مذهب این اقوام چنان است که به جرات می توان گفت در هیچ نقطه از ایران چنین شرایطی وجود ندارد .در اکثر بخشهای مرزی ایران که دارای مذهب سنی هستند هیچگاه در طول تاریخ از مذهب خود دست برنداشته اند و حتی در دوران صفوی که همه ایران به ضرب شمشیر پادشاه وقت به مذهب شیعه گرویدند در جنگهای خونین مقابل حکومت مرکزی ایستادند و در صورت شکست به خارج از ایران می گریختند و پس از آرام شدن فضا دوباره به کشور خود ایران باز میگشتند .

در بخشی از نوشته ایشان اشاره به چهار بخش از کشور ( آذربایجان ، کردستان ، سیستان و بلوچستان و خوزستان ) شده است . دو استان آذربایجان و خوزستان هیچگاه و در هیچ شرایطی تحت ستم قومیتی و مذهبی نبوده اند و حتی در هزار سال اخیر بجز دوران زندیه حاکمیت به دست ترک زبانان بوده است و اینک نیز در تمامی ارکان قدرت دارای مقامات ارشد و ذی نفوذ می باشند . در خوزستان نیز اگر گذری به آنجا داشته باشید متوجه خواهید شد که خوزستان و مردمش به لحاظ اجتماعی و اقتصادی و حتی صنعتی در شرایطی بهتر از برخی استانهای دیگر دارد و به هیچ عنوان تحت ستم قومیتی قرار ندارد و صدایی که از این دو بخش شنیده می شود صدای تجزیه طلبان پان ترک و پان عرب است حال چرا نگارنده مطلب " جنبش دانشجویی و مسئله قومیت " این دو بخش را نیز به مطلب خود می افزاید جای تامل دارد و نشان می دهد که برخی از اعضای دفتر تحکیم وحدت به دنبال پروژه ای خطرناک بوده که از آن تنها غرب و جمهوری اسلامی سود می برند .

در خصوص واژه هویت طلب قبلا مطلبی نگاشته ام که عینا در ذیل می آورم و به آن تنها این نکته را می افزایم که مگر این افراد تا به حال بی هویت بوده اند که اینک به دنبال هویت هستند و شما با این واژگان به دنبال ساختن هویتی غیر از هویت ایرانی برای این اقوام هستید .

تنهاهويت ، هویت ملي است

در این روزها واژگاني در ادبيات سياسي و مدعيان سياسي ورزي شكل گرفته كه ساليان دراز روشن فكران و ملي‌ترين افراد كشور اين ادبيات را نه تنها بر نتافته‌اند بلكه آنرا ريختن آب به آسياب دشمنان كشور از جمله گروه‌هاي تجزيه طلب و غرب می دانستند و همواره براي جلوگيري از رواج اين واژگان تلاش خستگي ناپذير نموده‌اند. با توجه به افزايش اين ادبيات لازم است گروه‌هايي كه خود را بعنوان تشكيلاتي سياسي و معتقد به تمامیت ارضي ايران مي‌دانند كمي تدبير به خرج داده و ادبياتي همچون فعال هويت طلب و يا ملت‌هاي‌ايران را از نوشتار و بيانيه‌هاي خود حذف نمايند تا زمينه ساز اتفاقات و حوادث رخ داده مانند حوادث برخي كشورهاي حتي اروپايي که دوچار تجزیه و فروپاشی شدند نگردند . در ذيل به توضیح برخي از اين واژگان و نتايج حاصل از آن مي‌پردازيم شايد بهانه‌اي گردد دوستان فعال ما در عرصه‌هاي مختلف كه بارها و بارها مدعي شده‌اند تمامیت اراضي جزء خطوط قرمز آنان مي‌باشد ادبيات خود را تغيير داده تا در آينده به همين دلائل نزد ملت و تاريخ سرافكنده نباشند .

تشكيل و بوجود آمدن ملت همواره به روند تكاملي جوامع بشر در طول قرنها وابسته است و در اين تكامل انسانها با يافتن وجوه مشترك مانند نحوه زندگي ، فرهنگ و اخلاقيات منحصر ، نژاد و . . . در يك منطقه مشخص جغرافيايي گرد هم مي‌آيند و يك ملت را تشكيل مي‌دهند و در ادامه اين تكامل و تبادل پاره فرهنگ‌ها كه زماني طولاني را در بر مي‌گيرد دگرگوني‌هاي بسياري رخ مي‌دهد و در اين دگرگوني‌ها اجتماع از گروه به طايفه سپس به قبيله و پس از اتحاد قبايل به قوم و از قوم به ملت و سپس به ملت دولت تبديل مي‌گردد اين جريان و پروسه طولاني در علوم جامعه شناسي و مردم شناسي به تكامل اتنیكي مصطلح است . در اين راه پر فراز و نشيب تشكيل ملت با توجه به مسائل و رخدادهاي اين دوران و با در نظر گرفتن مرز شناخته شده جغرافيايي فضا براي اتحاد همچنان قوي‌تر و انسجام بين اقوام مستحكم‌تر مي‌گردد تا اين مرز و وطن با كنار هم قرار گرفتن و مبارزه بتواند يكپارچگي خود را حفظ نمايد هماهنگونه كه در طول تاريخ با اتحاد بين اقوام متفاوت جنگ‌هاي خونين بين مهاجمين به خاك و مدافعين از آن صورت ‌گرفته است .

در هر حال هويت ملي در هر نقطه از جهان زماني خلل ناپذير مي‌گردد كه هم نژادي در بين اقوام در يك ملت نيز وجود داشته باشد كه خوشبختانه مناطقي از كشور عزيزمان ايران كه در قرن اخير زمزمه‌ها و رفتارهاي تجزيه طلبانه در آنها وجود دارد از ناب‌ترين نژاد آريايي يعني قوم ماد مي‌باشند ولی متاسفانه برخي كاملاً مغرضانه و با اهدافي كاملاً مشخص در تضاد با منافع ملی در جهت اهداف غرب و حاکمان مستبد جمهوری اسلامی اقدام به هويت سازي‌هاي دروغين نموده و خود را غير آريايي و از ساير نژادها معرفي مي‌نمايند . در هر صورت نقش غرب و استعمار در این جريان بسیار پررنگ و ماثر بوده است بعنوان نمونه رفتار كشور شوروي در تمام دوران تشكيل دولت و علي‌الخصوص در سالهاي پس از 1320 در ايران (آذربایجان ) و يا مي‌توان به مصاحبه لري گينگ در سي‌ان‌ان با نوه وینسون چرچیل رجوع كرد كه عنوان داشت پدر بزرگم هميشه افسرده و ناراحت بود از اينكه چرا نتوانست كشور كردستان را تشكيل دهد و باز هم مي‌توان نمونه‌هاي تاريخي فراواني از بحرين ، هرات ، بلوچستان مثال زد و يا حتي تلاش بريتانيا براي جدا كردن خوزستان از ايران و چپاول نفت آن را عنوان نمود در هر حال در صورت تعریف هویت ملی بر اساس منافع و مصالح کشور و مردم و همچنین یک ملت متحد بسیاری از دست درازیها به مرزهای کشور و شیطنت های خائنین داخلی با اتحاد ملت خنثی میگردد.

تعاريف متفاوتي از ملت توسط جامعه شناسان و دانشمندان مطرح گرديده هيومز می گوید : ملت تجمع افراد است كه در طول زمان خصايل مشترك پيدا كرده‌اند و ج ستالين تعريف قابل توجيهي در خصوص ملت ارائه مي نماييد ( ملت اشتراك پايداريست از افراد كه در اثر عوامل تاريخي تركيب يافته و براساس اشتراكات زيرين پديد آمده است : اشتراك سرزمين ، اشتراک نژادی ، اشتراك زندگي اقتصادي و اشتراك زبان كه به صورت اشتراك در خصوصيات ويژه فرهنگ ملي متجلي مي‌گردد .

هويت ملي از مباني و مبادي اصلي مفهوم كشور ملت است . اجزاء تشكيل دهنده هويت ملي را بايد به عنوان ساختارها و سازه‌هاي همبستگي كه بنيادهاي اساسی تشكيل دهنده و مشروعيت بخش به يك كشور را تشكيل مي‌دهد قلمداد كرد . امروزه در جهان بيش از 150 كشور داراي اقوام متفاوت يا چند قومي مي‌باشند كه با قوام بخشيدن به عناصر مورد اشاره در هويت ملي در كمال آرامش در كنار يكديگر مي‌زی اند و يك كشور ملت را تشكيل داده‌اند كنگره ملي آفريقا تحت رهبري نلسن ماندلا در منشور 1951 ، آزادي كامل آفريقاي جنوبي و سقوط رژيم آپارتاید را مطرح نمود و در آن تاكيد گرديد كه آفريقاي جنوبي بايد توسط خود مردم آفريقا اداره گردد و همه اقوام ساكن آفريقا بايد در برابر قانون مساوي باشند ، همه مردم و باشندگان آفريقاي جنوبي بايد در حاكميت سهيم باشند تبليغ در جهت برتري نژادي و قومي قانوناً جرم اعلام گرديد . مردم آفريقاي جنوبي بعد از پيروزي در مبارزات خود بر ضد آپارتاید به انتقام گيري از همديگر متوصل نمي شود بلكه با مصالحه ملي راه ملت واحد آفريقاي جنوبي در پيش گرفته مي‌شود . همانگونه كه در طول اين نوشته مطرح گرديد عموم كشورهاي جهان كه داراي ملتي چند قومي مي‌باشند با معرفي تنها يك هويت بعنوان هويت ملي باتمام توان در جهت حفظ يكپارچگي و وحدت ملت و كشور تلاش مي‌نمايند اما در اين ميان كشورهايي بوده‌اند كه با پذيريش وجود ملت‌ها در درون كشور و نفوذ بيگانگان يكپارچگي خود را از دست داده و حتي در اندك زمان قابل تصور ملت‌هاي معرفي شده كه با اينگونه تعاريف رشد كرده و شكافي عميق در جامعه ايجاد نموده تبديل به يك كشور ملت شده‌اند .

سياست ورزان و فعالين سياسي كشور بايد متوجه اين خطر بزرگ در جهت از دست دادن يكپارچگي كشور با استفاده از واژگان نادرست و محرك و همچنين تقويت گروه‌هاي تجزيه طلب با این واژه ها باشند و تنها هويت شناخته شده با احترام تمام به كليه اقوام ، فرهنگ‌ها و مذاهب و همچنين تقويت و انسجام بين آنها هويت ملي که انسجام بخش ملت است را معرفي نمايند .

حمید رضا خادم



Wednesday, July 9, 2008

چگونه مي‌توان ايراني بود؟


حدود دويست سال پيش در عهد روشنگري، منتسكيو، نويسنده و فيلسوف فرانسوي، با لحني طنزآميز و پركنايه كه در سراسر نامه‌هاي ايراني او جلوه دارد، پرسشي تفكربرانگيز در دهان از حيرت بازمانده‌ي پاريسي‌هاي كنجكاوي گذاشت كه درباره‌ي شكل غريب و قصه‌هاي حرمسراي دو مسافر ايراني ‌‌- ريكا و ازبك- از روي تعجب و فضولي پچ و پچ مي‌كردند و با هيجان تمام مي‌پرسيدند: "چگونه مي‌توان ايراني بود؟"البته پاريسي‌هاي بي‌خيال وقتي كتاب منتسكيو را كنار نهادند كنجكاوي خود را هم كه درين مورد شايد خيالي بود از خاطر بردند و منتسكيو هم در ميان هزار و يك پرسش بي‌پاسخ كه درباره‌ي نابساماني‌هاي زمانه‌ي خويش داشت اين پرسش را ديگر فراموش كرد. اما من از وقتي هم چون يك دانش‌آموز در درس ادبيات فرانسه با اين پرسش آشنا شدم اغلب آن را مثل يك نشانه‌ي استفهام پيش نظر داشته‌ام و بارها درباره‌ي آن انديشه كرده‌ام.

بدون شك خون و نژاد درين مورد عامل اساسي نيست چرا كه از دوران هخامنشي تا امروز آن قدر اقوام مختلف

پارسي و سكايي و توراني و يوناني و عرب و تاتار در اين سرزمين به هم آميخته‌اند كه تصور خون و نژاد خالص

كودكانه است و با اين همه نسل‌هايي كه از برخورد اين اقوام در اين سرزمين به وجود آمده‌اند همواره در ايران و

براي ايران زيسته‌اند و اگر از يك نژاد خالص هم مي‌بودند بيشتر ازين ايراني به شمار نمي‌آمدند. زبان هم اگر چه

بي‌ترديد در تكوين شخصيت ايراني نقش اصلي دارد، اما تصور آن كه تنها با يك زبان خالص و به‌ويژه خالي از لغات

غير ايراني است كه ايراني مي‌تواند ايراني باشد، چيزي جز يك روياي شيرين نيست و وسوسه‌اي كه امروز بعضي از

دوستان ما را وامي‌دارد كه نسبت به عناصر غير ايراني زبان فارسي رو ترش كنند هر چند ناشي از غيرت ملي است

ما اصرار و ابرام در آن، ‌زبان ما را محدود مي‌كند و فرهنگ ما را از آن چه طي قرن‌ها تاريخ خويش به غنيمت يافته

است محروم مي‌دارد.

حقيقت آنست كه فرهنگ اسلامي در درخشانترين ادوار خويش كه دوره‌ي پيش از مغول است بيش از هر چيز ايراني است و نمي‌توان تأثيري را كه اين فرهنگ ايراني در زبان اخلاف سعدي و حافظ گذاشته است، تنها به اين بهانه كه از نفوذ يك زبان غير ايراني هم نشانه‌هايي دارد در خور تأسف يافت. در سراسر اين دوره‌ي طولاني آن چه در فرهنگ اسلامي به عنوان يك عنصر فايق درخشيده است، ‌فرهنگ ايراني است و وجود پاره‌اي لغات مربوط به زبان قرآن در واقع برگه‌هايي است كه از نفوذ معنوي فرهنگ ايراني در دنياي اسلام حاكي است و ممكن نبود اين نفوذ ايراني تمام دنياي اسلام را از قلمرو عثماني تا سرزمين بنگاله تحت سيطره‌ي خويش درآورد و از قبول پاره‌يي لغات عربي كه در واقع لغات قرآني بود بركنار بماند. به علاوه در دنيا كدام زبان هست كه مثل زبان ما با فرهنگ و نژادهاي گوناگون از مهاجم و مهاجر برخورد كند و يك‌دست و خالص مانده باشد؟

در تمام آن چه ميراث ايراني خوانده مي‌شود - فرهنگ ايراني- البته چيزهايي هم از تأثير اقوام ديگر هست اما اين نكته به وحدت و تماميت آن به عنوان يك ميراث ايراني آسيبي نمي‌زند. در حقيقت آن چه تمدن دنيا به ايران مديون است آن اندازه هست كه اصالت فرهنگ ايراني را خواه در دوره‌ي پيش از اسلام و خواه در دوره‌ي اسلامي كه ادامه‌ي دوره‌ي پيش از اسلام وي نيز محسوب است، ‌وراي هر گونه ترديد قرار دهد به‌ويژه كه تاريخ و انسانيت از لحاظ ادب و هنر هم چنين از لحاظ دين و اخلاق به فرهنگ ايراني بسيار مديون است. از جمله در ادب نه فقط "فابل" و "قصه" به ادب ايراني مرهون است، بلكه از گوته تا آندره ژيد، از رمانتيسم تا پارناسيسم،‌كمتر نويسنده‌ي نام آور در مكتب‌هاي گونه‌گون اروپايي هست كه در شعر، قصه، يا درام چيزي مديون ايران نباشد.

ايران در هنر موسيقي از راه موسيقي عربي به طور غير مستقيم در موسيقي قرون وسطاي اروپا تأثير گذاشت و در هنر معماري تأثير آن در به هم آميختن رؤياهاي شرق و غرب حتي از دوره‌ي پيش از اسلام محسوس بود. چنان كه محققان ترديد دارند كه معماري بيزانس بدون تأثير و نفوذ معماري ايراني ممكن بود به توسعه و كمالي كه بدان دست يافت برسد.1 حتي در دوره‌ي اسلامي اين رؤياي مرمرين كه تاج محل نام دارد و در اگره‌ي هند عالي‌ترين تجسم ذوق معماري را عرضه مي‌كند از قريحه‌ي معماراني كه تربيت ايراني داشتند الهام گرفت.

در دين و اخلاق هم آن چه ايراني به دنيا داده است قابل اهميت است. تصور نزاع دايم بين نيكي و بدي كه گرايش انسان به نيكي را در حكم همكاري در بناي دنياي اهورايي مي‌كند در جهاني كه ايده‌آل اخلاقي آشور و بابل درنده‌خويي را بر آن حاكم كرده بود،‌ يك انقلاب اخلاقي براي تمام انسانيت بود. قرن‌ها پيش از مسيحيت مهرپرستي ايراني فكر برادري بين افراد انساني را حلقه‌ي پيوند بين پيروان خويش ساخت چنان كه فكر تلفيق بين اديان بزرگ را كه حتي در زمان‌هاي نزديك عصر ما امثال نادرشاه و اكبر امپراتور آرزويي دسترس‌ناپذير يافته‌بودند، تعليم ماني تا حد زيادي به تحقق نزديك كرد. در توسعه و نشر اسلام نيز ايراني‌ها كمتر از ساير مسلمين نكوشيده‌اند و عرفان اسلامي هم در ادب هيچ قوم اسلامي بهتر از آن چه در آثار عطار و جلال‌الدين مولوي و حافظ آمده است تجلي نيافت.

بدين گونه سرمايه‌گذاري ايراني در بازار فرهنگ جهان آن اندازه بود كه در داد و ستد معنوي بين‌المللي براي وي اعتبار كم نظير تأمين كند. در هر حال درست است كه آن چه ايراني در مجموع ميراث خويش به دنيا مديونست قابل ملاحظه است اما آن چه نيز وي به دنياي داده است اندك نيست و اگر آن را از دنيا بازستاند در بسياري چيزها هست كه كار دنيا لنگ خواهد شد. شك نيست كه در جامعه‌ي جهاني هم مثل جامعه‌ي شهري و كشوري هيچ قوم نمي‌تواند نقش خيالي يك ربسنون كروسوئه واقعي را بازي كند: هم كشاورز هم صنعت‌گر و هم اهل جنگل باشد و در همه چيز خود را از اقوام ديگر بي‌نياز يابد. ايراني هم در دنيايي كه تمام ملت‌ها را با رشته‌هايي ديدني و ناديدني به هم پيوسته است نمي‌تواند خود را محدود به زندگي گذشته‌ي خويش بدارد و تا هست خواب تجديد حيات عهد هخامنشي و ساساني را ببيند. در گذشته‌، فرهنگ ايراني عناصر مثبت و زنده‌ي فرهنگ‌هاي ديگر را گرفته‌است و چيزهاي ارزنده‌يي هم به اين فرهنگ‌ها داده است و اين داد و ستد كه در عين حال معرف شوق حياتي و روح انعطاف‌پذير اوست، به فرهنگ وي جنبه‌ي تلفيقي مي‌دهد و آن را با فرهنگ‌هاي شرق و غرب مرتبط مي‌دارد.

اما فرهنگ ايراني در عين حال يك عنصر اصيل ايراني دارد كه معرف روح خود اوست و فقط با اين روح است كه وي در فرهنگ اقوام ديگر نفوذ مي‌كند و حتي در برخورد با اقوام مهاجم آن‌ها را نرم و در خود حل مي‌كند. اين عنصر انساني در جزو جزو تمام آداب و اطوار ايراني چنان رسوخي دارد كه آن را به آساني نه تعريف مي‌تواند كرد و نه تعيين.

البته ايراني بدون آن كه مثل اوزبك منتسكيو حرمسرايي آكنده از رشك و دسيسه داشته‌ باشد،‌ بدون آن كه مثل حاجي باباي جيمز موريه وجودش معجوني از زبوني و زيركي باشد و بدون آن كه مثل جعفرخان از فرنگ‌آمده‌ي خودمان در همه چيز به جاذبه‌ي غربزدگي تسليم باشد، ايراني است و حتي ايراني ترست اما ديگر بدون ادب و ظرافت طبع و بدون انعطاف‌پذيري و تسامح فكري خويش و بدون عدالت‌جويي تاريخي خويش ايراني نخواهد بود. درست است كه ادب و ظرافت وي ممكن است گاه تا حد ريا و تملق تنزل كند و از نوع چيزي باشد كه مصداق اخلاق‌بردگي است اما بي‌شرمي و دريدگي و بي‌بندو باري هم كه همراه غربزدگي به ديار ما مي‌آيد شايد از جهت مورفولوژيك چيزي نباشد جز بازمانده‌يي از طعمه‌ربايي‌ها و ستيزه‌جويي‌هاي انسان عهد غار. تسامح جويي‌ هم گويا با روح توتاليتر كه امروز در بسياري از جوامع مدرن غلبه دارد سازگار نباشد اما در گذشته امپراتوري عظيمي براي كوروش به وجود آورده است كه انهدام و تجزيه‌ي آن در غلبه‌ي اسكندر بي‌شك حاصل عدول از آن بود.

تسامح و عدالت دو بال قوي بود كه فرهنگ ايراني را در گذشته به اوج انسانيت رسانيد. عدالت نه فقط امري بود كه به روايت هرودوت فرمانروايي ديااكو بنيان‌گذار نخستين سلطنت ايراني به خاطر تأمين آن به وجود آمد، بلكه حتي در عقايد ديني نيز عدالت اهميت داشت و اهورامزدا، هم خودش داور و دادگر بود و هم روز رستاخيزش را به خاطر تأمين عدالت مقرر كرده بود. دو مظهر بيدادي هم كه از عدالت اهورايي منحرف بوده‌اند در اساطير و حماسه‌هاي ما به دنياي انيران منسوب شده‌اند: ضحاك و افراسياب كه در واقع به سبب همين بيداديشان در اذهان سازندگان حماسه‌ها نمي‌توانسته‌اند ايراني تلقي شوند. عدالت و تسامح كه فرمانروايي ضحاك و افراسياب تجاوز به آن محسوب مي‌شد، جوهر واقعي فرهنگ ايراني بود. نخستين امپراتوري پارسي كه كوروش بنيان نهاد يك قانون اساسي داشت كه عبارت بود از تسامح نسبت به عقايد ديگران و من آن را مكرر تسامح كوروشي خوانده‌ام. همين تسامح كوروشي بود كه اتباع يوناني را در قلمرو هخامنشي‌ها فرصت انديشه و عمل مي‌داد. حتي در ولايت ايونيا كه زادگاه نخستين آثار فلسفه‌ي يونان و جزو قلمرو هخامنشي بود چنان كه يك مورخ معروف فلسفه‌ي يوناني مي‌گويد. 2 آن چه را تنگ‌نظري آتني اجازه نمي‌داد، تسامح معروف ايراني در ظهور و توسعه‌ي فلسفه‌ي تحقق بخشيد. اين روح عدالت‌ و تسامح، با آن كه مكرر به سبب حوادث اجتناب‌ناپذير از تجلي بازماند.

حتي در دوره‌ي اسلامي نيز جوهر واقعي فرهنگ ايراني باقي ماند. عدالت نزد معتزله و شيعه كه هر دو را بايد معرف نفوذ روح ايراني در اسلام شمرد مايه‌ي اختلاف "اهل عدل" با عامه‌ي اهل سنت شد. به علاوه كتاب‌هاي ادب و اخلاق و حتي سياست آن را هم چون عالي‌ترين آرمان انساني ستودند. در مورد تسامح نيز تأثير ميراث قومي تا جايي رسيد كه عرفا اختلاف اديان را لفظي شمردند و حافظ جنگ هفتاد و دو ملت را عذر نهاد كه چون ناديدند حقيقت ره افسانه زدند. چنان كه قرن‌ها پيش از سارتر و راسل هم عرفاي ما به جنايات جنگ اعتراض كردند و در دنيايي كه صليب مسيح با اژدهاي مغول بر قتل مسلمانان شرق هم پيمان بود سعدي بانگ در داد كه: "بني آدم اعضاي يكديگرند."

اگر ايراني در طي تاريخ دراز خويش بارها فرصت يافته است كه چيزهاي سودمند به دنيا هديه كند، ‌اغلب در مواردي بوده است كه تسامح و عدالت در محيط حياتش غلبه‌ي كافي داشته‌است. چنان كه از ادبيات عظيم گذشته‌ي ما آن چه در محيط بي‌تسامح و عاري از عدالت ترك و تاتار قرون وسطايي عرضه شد تملق‌هاي رنگ‌آميز ابله‌فريبي است كه در قصايد امثال فرخي و انوري و ظهير انعكاس دارد معاني عرفاني و عميقي كه شعر گذشته‌ي ما را از هواي تازه‌ي افق‌هاي پاك انسانيت سرشار مي‌كند در دنياي خانقاه‌ها و مجامع اهل علم به وجود آمده است كه عدالت و تسامح در دوران‌هاي سختي فقط در چهار ديوار آن‌ها پناهگاه مي‌يافته است.

درست است كه در بعضي مواقع مثل آن چه در عهد خسرو انوشيروان در مبارزه‌ي با پيروان مزدك انجام شد يا آن چه در زمان‌هاي نزديك به عهد ما در مبارزه با پيروان بعضي مذاهب تازه جريان يافت، ‌اين تسامح و عدالت قدري فراموش شد اما نه فقط آن تندروي‌ها با روح ايراني توافق نداشت و خردمندان گذشته هم آن گونه خامي‌ها و بيدادي‌ها را هرگز از روي ميل و رضا نستودند، ‌بلكه اين هيجان‌ها در قياس با تعادل به‌نسبت پايدار و مستمر روح ايراني، در اصل لحظه‌اي كوتاه بيش نيست و آن‌ها كه در درام‌هاي بزرگ با ورطه‌هاي روح انسان آشنايي دارند بي‌گمان برخورده‌اند به اين كه متعادل‌ترين روح‌ها هم لحظه‌‌هاي بحراني دارند و البته همان گونه كه هيجان‌هاي ناگهاني و بي‌لگام يك روح متعادل و صف تعادل را از او سلب نمي‌كند چند هيجان زودگذر و بي‌دوام هم در تاريخ دراز يك قوم نمي‌تواند نشاني باشد بر بي‌تعادلي روحي آن قوم و بي‌تسامحي او.

در فتوح اسلامي هم اين روح ايراني آسيب قوي نديد بلكه از اسلام نيز وسيله‌يي ساخت براي آن كه استعدادهاي خويش را عرضه كند و البته در آن چه به فرهنگ اسلامي مربوط است بدون شك زبان ايراني يك زبان آريايي است در نقل و نشر اين دين سامي همان نقشي را داشته‌ است كه زبان آريايي لاتيني داشت در نشر و توسعه‌ي مسيحيت سامي. وقتي صحبت از فرهنگ ايراني است زبان اين فرهنگ را كه آميزش پاره‌يي لغات غير ايراني با لغات دري به آن قدرت حياتي قابل ملاحظه‌يي بخشيده است نمي توان از خاطر برد. درست است كه اين زبان خالص نيست اما وجود خوني تازي و تاتار در امثال ابومسلم، شاه عباس و نادرشاه هم آيا ما را در ايراني بودن آن‌ها بايد به شك بيندازد؟

زبان حافظ و سعدي و خيام و مولوي زبان واقعي فرهنگ ايراني است و وجود پاره‌يي لغت‌هاي غير ايراني درين زبان نمي‌تواند علاقه‌ي ما را نسبت به آن كم كند. مي‌گويند ادوارد براون انگليسي وقتي برخورد با دانشمنداني مي‌كرد كه مي‌توانستند به فارسي تكلم كنند، هر زبان ديگري را كنار مي‌گذاشت و مي‌گفت بايد فارسي حرف زد چرا كه وقتي انسان فارسي حرف مي‌زند احساس مي‌كند زبانش انساني‌تر است. نمي‌دانم آيا ايراني‌هايي كه در خانه‌ي خود با فرزندان ايراني خود به زبان فرنگي حرف مي‌زنند يا در ادارات ، كارگاه‌ها و بيمارستان‌ها مطالب خود را به زبان انگليسي تقرير مي‌نمايند از اين كلام براون احساس شرمساري مي‌كنند؟

من وقتي در باب گذشته‌ي ايران تأمل مي‌كنم از اين كه ايراني‌ها دنيا را به نام دين يا به نام آزادي به آتش و خون نكشيده‌اند، از اين كه مردم سرزمين‌هاي فتح شده را قتل عام نكرده‌اند و دشمنان خود را گروه گروه به اسارت نبرده‌اند، از اين كه در روزگار قديم يوناني‌هاي مطرود را پناه داده‌اند؛ ارامنه را در داخل خانه‌ي خويش پذيرفته‌اند؛ جهودان و پيغمبرانشان را از اسارت بابل نجات داده‌اند؛‌ ازين كه در قرن‌هاي گذشته جنگ صليبي بر ضد دنيا راه نينداخته‌اند و محكمه‌ي تفتيش عقايد درست نكرده‌اند؛ ازين كه ماجراي سن بارتلمي نداشته‌اند و با گيوتين سرهاي مخالفان را درو نكرده‌اند؛ ازين كه جنگ گلادياتورها و بازي‌هاي خونين با گاو خشم‌آگين را وسيله‌ي تفريح نشمرده‌اند؛ ازين كه سرخ‌پوست‌ها را ريشه‌كن نكرده‌اند و بوئرها را به نابودي نكشانيده‌اند؛ ازين كه براي آزار مخالفان ماشين‌هاي شيطاني شكنجه اختراع نكرده‌اند و اگر هم بعضي عقوبت‌هاي هولناك در بين مجازات‌هاي عهد ساسانيان بوده است آن را همواره به چشم يك پديده‌ي اهريمني نگريسته‌‌اند و ازين كه روي هم رفته ايراني‌ها به اندازه‌ي ساير اقوام كهنسال دنيا نقطه‌ي ضعف اخلاقي نشان نداده‌اند احساس آرامش و غرور مي‌كنم.

درين احول اگر پرسش سمج و تأمل‌انگيز منتسكيو و پاريسي‌هاي كنجكاوش يقه‌ام را بگيرد و باز از من بپرسد" چگونه مي‌توان ايراني بود؟" پاسخ روشني براي آن آماده دارم. جوابي كه خود پرسشي ديگرست‌: "چگونه مي‌توان ايراني نبود؟" گمان دارم نسل تازه‌يي كه حالا دارد به عرصه مي‌آيد و حتي نسل‌هايي كه مي‌بايست شاهد استمرار تاريخ و فرهنگ ايران باشند نيز مي‌خواهند همين جواب غرورانگيز را در برابر پرسش منتسكيو داشته‌باشند. در اين صورت مي‌بايست نه فقط خودشان اين عنصر اخلاقي و انساني را كه در فرهنگ ايران هست حفظ كنند بلكه از طرف ما نيز بايد اين اندازه سعي شود كه با ايجاد تزلزل در اين آرمان‌هاي انساني، ‌اميد آن كه در آينده هم ايراني مثل ايراني گذشته‌ي ملامت‌پذير بماند از بين نرود.

با اين همه هرگاه روزي بيايد كه زبان ما از دخالت‌هاي هوسناكانه‌ي امروزينگان آسيب ببيند و محدود شود، ‌هرگاه ظرافت و ادب سنتي ما به خشونت و وقاحت عاري از گذشت بگرايد، ‌هرگاه روح عدالت‌جويي در نزد ما به درنده‌خويي انتقام‌جويانه منتهي شود، هرگاه به جاي تسامح فرخنده‌ي كوروشي سانسور عقايد در فرهنگ ما رواج پيدا كند و علاقه‌ي به خير مزديسنايي در بين ما جاي خود را به خودپرستي‌هاي ديوينسان بدهد در آينده‌ بسا كه دنياي انسانيت با كنجكاوي پاريسي‌هاي عهد منتسكيو اما با ناخرسندي و نفرتي كه در خور روح تهذيب‌يافته‌ي انسان كامل خواهد بود از روي تلخي و انكار خواهد پرسيد: " ايراني؟ ... چگونه مي‌توان ايراني بود؟ "

اميد من آن‌است كه در آينده نيز لحن اين پرسش هرگز از شور و شوق ستايش‌گرانه‌ي دوستداران ايران خالي نبا شد.



دکتر عبدالحسین زرین کوب

(ارديبهشت 1352)




Tuesday, July 8, 2008

گرامی داشت 18 تیر

هیجدهم تیرماه 1378 روزیکه ندای آزادیخواهانه دانشجویان ایران

باری دیگر بگوش جهانیان رسید

18تیر روز افتخار آفرینی برای دانشجویان ایران است. در این روز با حمله لباس شخصی ها و نیروهای انتظامی به خوابگاههای دانشجویان و مراکز آموزش عالی فاجعه ای خونین آفریده شد. علاوه برضرب و شتم دانشجویان و سوختن و ویران کردن بسیاری از خوابگاههای دانشجویی، دهها نفر بازداشت شدند که بدون گذراندن مراحل قانونی پیش بینی شده در قوانین امروزی به زندانهای کوتاه و دراز مدت محکوم گردیدند و هنوز پس از گذشت 9 سال از آنروز تعدادی از دانشجویانیکه بازداشت شده بودند در بندند و با جرمهایی که هیچوقت به اثبات نرسیده است دوران دشوار زندان را سپری میکنند.

از گذشته ها تا به امروز نسل های جوانیکه بعرصه دانشگاه پای نهاده اند با هم اندیشی و خرد گرائی جمعی بزرگترین گروه حق طلب و آزادیخواه میهن ما را تشکیل داده اند. دانشجویان برای دستیابی به حقوق اولیه بشری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز آمده است پویا و مقاوم برای آگاه نمودن ملت ما پیوسته در تلاش بوده و ستند. هدر رژیم گذشته روزهائی چون 16 آذر 1332 و اول بهمن ماه 1340 حکایت ها از مقاومت دانشجویان در برابر دیکتاتوری دارد. تاریخ نشان میدهد که بخاک و خون کشیدن دختران و پسران دانشجو در کارنامه سیاه آمران و عاملان استبداد همیشه ثبت میشود.

در سالهای پس از 18 تیر ماه 1378 دانشجویان ایران هزینه های بسیار سنگینی برای بیان دیدگاههای بشر دوستانه و آزادیخواهانه خود پرداخته اند و رعب و وحشت مسلط بر مراکز آموزش عالی نتوانسته است صدای آنانرا در گلو خفه کند. با همه تفرقه افکنی هائی که بوسیله عناصر مخالف دموکراسی بویژه در دو سه سال اخیر در دانشگاهها انجام میگیرد با همبستگی دانشجویان این حرکتها به نتیجه نرسیده است. جوانان و دانشجویان ایران میدانند که برای رسیدن به دموکراسی و تحقق اهداف عالی و انسان دوستانه باید از راهی پرپیچ و خم و سنگلاخ گذر کرد. دانشجویان امروز پیشتازان راه دمکراسی هستند که آگاه و مصمم و امیدوار از سختی ها میگذرند و به استقرار حاکمیت ملی یاری خواهند نمود.

جبهه ملی ایران – تهران 18/4/1387

Friday, July 4, 2008

نگری بر میز گرد جبهه ملی ایران


نویسه (متن) نِشَستنامه (صورت جلسه) "میزگرد جبهه ملی ایران*" را دریافت کردم. با این رایانامه میخواستم که دیدگاه خودم را در باره آن به آگاهی شما برسانم.

نخست اینکه برگزاری این چنین نشست هایی بسیار ارزنده میباشند. شیوه برگزار کردن آن نیز بسیار خوب و پُربار بود زیرا هُماسنده ها (شرکت کنندگان) میبایستی به پرسش های ویژه ای پاسخ دهند و از پَرَّک گویی (حاشیه گویی) بپرهیزند.

هر پدیدۀِ همبودی (اجتمایی) بر پایۀ نیازهایِ آن است که بوجود میآید. در ایران با وجودیکه نیاز به برپاییِ احزاب برایِ سازمان دادنِ خواسته هایِ شهرینگی مردم سُهوش (احساس) میشود، ولی این نیرویِ بازدارندۀ حکومت است که همچون سدی با ابزارِ پَتِست (تهدید) و هراساندن جانی، جلوی مردم را میگیرد. نبودِ زنهار (امنیت) جانی و سرمایه ای، تنگناهایِ اقتصادی و دشواریهایِ ایجادشده از سویِ حکومت برایِ مردمی که در سازماندهیِ نیازهای خود در احزاب کوشا میباشند، شَوَندهایِ (علت های) نهادین در بی گرایشی مردم به پایه گذاریِ احزاب ساستاریک (سیاسی) در ایران میباشند.

ولی در برونمرز می بینیم باوجودیکه ایرانیان از زنهار جانی برخوردارند، گرایشی برایِ سازمان دهی خود در احزاب، نشان نمی دهند، که شَوَند آن بی نیازی به وجودِ این نهاد ها میباشد. زیرا در برونمرز ایرانیان چه از نگرشِ اقتصادی و چه از نگرشِ همبودگاهی (اجتمایی) فَراهَمیدِه (تأمین) میباشند. دیگر اینکه خیلی ها به پاسِ سودی که از رفت و آمدهایِ خود به ایران میبرند، از کُنِشوَری ساستاریک (فعالیت سیاسی) خودداری میورزند. از اینرو ایرانیانِ برونمرز انگیزه ای در هُماسیدن (شرکت) در جنبش های ساستاریک نمی بینند. و امیدی به آنها نیز نمی رود.

تنها نخبگان و کَهرمانها ( قهرمان ها) میمانند که باید با کُرپانی (قربانی) کردنِ زندگی خود این چنین نهادهایی را سازماندهی کنند. کَهرمانان نیز باید با انجام کاری هزینه زندگی خود را در بیاورند و نمیتوانند شب و روز خود را هزینه این کار کنند. برپایی و اداره یک سازمان ساستاریک و پویا به آدمهای کارشناسی نیاز دارد که بدونِ نگرش (بدون ملاحظه) یا نگرانی از نیازهای سرمایه ای و دغدغۀِ زندگیِ خودویژه (شخصی) شب و روز خود را هزینۀ کار سازمانی کنند. از آنجا که این چنین پِیوسی (انتظاری) پِیوسِ خردمندانه نیست، باید که به تلاشهایِ کرانمند (محدود) و اندکِ این کهرمانان یا نُخبگان خشنود بود که زمان آزادِ خود را هزینه برآورده کردنِ آرمان هایِ مردمی کنند. این نِهید های (اوضاع) دست وپا گیر و کمبودها هستند، که کُنشگران ساستاریک را بسوی کار های تک نفره، جدا از هم و ناسازمان میکشاند.

در پاسخ به پرسش های نمودارشده در میزگرد جبهه ملی ایران:

با توجه به اینکه جمهوری اسلامی راه ها را بسوی جامعه ای آزاد و دمکرات بسته است، چه راهکاری را در این زمینه برای نیل به مردم سالاری پیشنهاد میکنید؟

بیشترین پاسخ ها ارزنده بودند. برای بِساختَن (تکمیل) پاسخ آقای رضا عزیزی نژاد که راهکار را "در تلاش برای دگرگون کردن هنجار ها و فرهنگ چیره در ایران دیده اند " ، من دیدگاه ایشان را اندازه ای بیشتر موشکافی میکنم؛ برای دگرگون کردن این فرهنگ باید که بدون رودربایستگی از مردم، پردۀ اَشُویِ (تقدس) سرشتِ دینِ اسلام که ریشه در ژاژپنداریها (خرافات) دارد و شَوَندِ (علت) نهادین (اصلی) همه آزرنگ ها (مصیبت ها) و بدبختی هایِ مردم ایران است، دریده شود. تنها با افشاگری از این آیین شیطانی میتوان مردم ایران را از چنبره هایِ زنجیرِ بردگیِ باورهایِ اسلامی که در ازنایِ 1400 سالِ گذشته بر جان و روان آنها تنیده شده است، نجات داد، و آنها را برای پذیرفتن فرهنگِ مردم سالاری آماده ساخت.

برای نابودی شیطان باید که قلب آنرا نشانه گرفت، و پرده دری از ژاژپنداری هایِ اسلام و قرآن، نشانه گرفتنِ قلب شیطان میباشد. آنها که به پاسِ شِکوهیدَنِ (رعایت کردن) و "ارج گذاشتن بر باورهایِ مردم" از گفتن راستینگی (حقیقت) به آنها پروا دارند، مردم را همچون "گوسفندانِ" بی پناه با گرگانی که در پوشاکِ آخوندها خزیده اند تنها میگذارند. و این آزمون تلخ و گرانی است که از راهِ تلاش های بیهودۀ بهینشگران (اصلاح طلبان) و روشن بینان اسلامی برای بَهینه کردن اسلام بدست آمده است. همین حکومت خون و وحشت اسلامی در ایران بازده تلاش هایِ بیهودۀ آن روشن بینانِ اسلامی میباشد که میخواستند "آیین تازه مسلمان بودن" را به آخوندها یاد بدهند. به زبان دیگر این سامان خودکامه مذهبی در ایران که مردم به پاس آن گُهنام (جهنم) را بر روی زمین آزمون میکنند، بازده کار کسانی است که میخواستند پیشه آخوندی را به آخوندها بیاموزند. مانند دکتر شریعتی و بنی صدر.

نقش احزاب را در این میان بطور اعم و جبهه ملی را به ویژه چگونه ارزیابی میکنید؟

چکیده پاسخ هُماسنده ها چنین میباشند: "1) سرخوردگی مردم از احزاب دوم خردادی و اینکه در چهارچوب این سامان خودکامگی نمیتوان احزاب ناوابسته را پایه گذاری کرد.2) بدست آوردن اَپَستام (اعتماد) مردم و بکار گیری آزمون کهنسالان و به روز کردن آ نها برای امروزی ها و نوجوانان فردا. 3) دنبال کردن یک برنامه هنباز (مشترک) ساستاریک و ایجاد پیوند با لایه هایِ مردم و ایجاد پیشآمد های سودمند (فرصت) برای انبازی (مشارکت) آنها. 4) نوشتن یک پلاتفرم مشترک و جوانسازی سازمانها."

از دیدگاه من جبهه ملی ایران با پیشینۀ درخشانی که از جنبشِ ملی شدنِ نفت دارد، نزد همۀ ایرانیان از ارجمندی ویژه ای برخوردار میباشد. از اینرو این سازمان تنها نهادی است که میتواند با تلاش ها و آماج هایِ فراسازمانی همچون پیاله ای همۀ سازمان ها و شاخه هایِ دمکرات ایران را به دور خود گردآورد و در خود جای دهد. به این سامه (شرط) که از نکوهش کردنِ اشتباهات گذشته خود نهراسد و بیباکانه از آن خرده گیری کند. زیرا مردم ساده دل ایران نمی بیوسیدند (انتظار نداشتند) که یک سازمانِ ساستاریک با پیشینه شست وپنج سال مبارزه برای آزادی که در کورۀ مبارزه آبدیده و آزموده شده بود، رهبری انقلاب مردم را به دستِ واپسگراترین لایه همبودگاه ایران بدهد، که اندیشه هایِ پیش از دوران برده داری را نمایندگی میکند؛ به چم خمینی. با وجودیکه رهبران آزمودۀ جبهه ملی از نغش (نقش) ویرانگرِ آخوندها (جدا از اینکه توضیح ا لمسائل آنها پژواک دهنده اندیشه این لایه بود) در انقلاب مشروطیت و دو شکستِ درد آور ایران از روسها در پیمان نامه گلستان و ترکمنچای، آگاهی داشتند.

چه راهکاری را در جهت بر انگیختن تمایل مردم برای مشارکت و تاثیر گذاری بر امور سیاسی عملی میدانید و پیشنهاد میکنید

چکیده پاسخ هُماسنده ها: "1) افشاگری دولتمردان در ناشایستگی آنها در اداره کشور و تاراج سرمایه های آنها. 2) رویکرد سازمانها به راهگشایی تنگناهای اقتصادی مردم.3) افشای دولتمردان در تاراج درآمدهای نفتی".

از دیدگاه من، مردم زمانی به انجام کاری انگیزه پیدا میکنند که بازده کار برای آنها سود آور باشد. همکنون مردم آزمونِ تلخِ سرخوردگی از احزاب دوم خردادی را در انبان دارند. مردم ناامید هستند زیرا که هنبازی (مشارکت) آنها در میدانِ تلاش هایِ ساستاریک برایِ دگرگون کردنِ سامانِ خودکامۀ حکومت آخوندی، بدون درآیش (تأثیر) بوده است. در نِهید (وضع) کنونی که ناامیدی، هراس و دلهُره بر کشور چیره شده است، مردم ایران نمی توانند به توانِ خود انگیزاننده دگرگونی ای شوند. در اینجا نیاز به یک کاتالیزاتور است که بتواند انرژیِ نخستین برای یک واکنش سِترگِ کمیایی را به مردم ایران پیشکش کند [همانند خدرک (جرقه) در انبار باروت]. و این کاتالیزاتور امید به پیروزی است که نخبگان و کَهرمانان آزادیخواه ایران باید بتوانند با از خودگذشتگی به آنها بدهند، کاری که از راه بیداریِ فَرجادِ (وجدان) مردم و دادن خودآگاهی به آنها شدنی است. پیش زمینه های بیداری را مردم از راه باز کردن غل و زنجیرهایِ بندگی به باورهایِ بی بنیاد و ژاژهایِ اسلامی و باز گشتن به کیستی راستین خود بازخواهند یافت.

زنده و تندرست باشید

خشایار رُخسانی

*http://irannational.blogspot.com/2008/07/blog-post.html