با وجودیکه روابط ایران با شوروی بر پایه پیمان
1921، بظاهر دوستانه شده بود، ولی با تثبیت حکومت شوروی و احساس اعتماد به
نفس سران دولت بلشویکی، بلندپروازی هایی که تاریخ به وصییت نامه پتر کبیر
نسبت می دهد، دوباره در سیاست خارجی شوروی نمایان شد.
این
وصییت نامه که شواهدی بر واقعی بودن آن نیست، در زمان کاترین کبیر در
روسیه علنی شد، زیرا کاترین که متوجه قفقاز شده بود، می خواست خود را اجرا
کننده خواسته های پتر وانمود کند. روایت دیگر این است که ناپلئون این وصییت
را که شوالیه لئون با کمک یکی از همکاران الکساندر دوما نوشته بودند، برای
ترساندن اروپا از برنامه های جهانگشایی روسیه تولید کرده بوده است. در هر
حال هر چه بوده، در دوران لنین دوباره بخشی از سیاست خارجی شوروی شد، و در
سالهای آغازین جنگ دوم بار دیگر سیاست خارجی شوروی نسبت به ایران و رسیدن
به آبهای گرم، ولی در واقع نفت شمال ایران، را تشکیل داد. این سیاست تلاش
برای تجزیه ایران و جدا کردن سراسر شمال ایران و سپس پیشروی بسوی قزوین و
زنجان و تهران بوده است.
در زمان لنین،
هواداران شوروی به سرکردگی احسان الله خان در خرداد 1299، «جمهوری شوروی
سوسیالیستی ایران» را در گیلان بنیانگذاری کردند. هرچند میرزا کوچک خان در
آغاز با شرط اسلامی بودن آن جمهوری رهبری آن را پذیرفت، ولی بزودی از هدف
راستین جنبش که سلطه شوروی بر ایران بود آگاه و جدا شد و زیر فشار روسها به
جنگل عقبنشینی کرد. پس از برچیده شدن هر دو جمهوری احسان الله خان و جنبش
میرزا کوچک خان توسط رضاشاه، سیدجعفر جوادزاده (پیشهوری)، که یکی از
وزیران آن جمهوری بود، به تهران آمد و شورای مرکزی اتحادیه کارگران را
تشکیل داد. در سال 1309، پیشه وری دستگیر و زندانی شد.
پیشهوری
در خاطرات خود نوشته بود که: «پس از انقلاب اکتبر... اقیانوس نهضت
اجتماعی، مرا هم مانند سایر جوانان معاصر از جای خود تکان داده و به میدان
مبارزهی سیاسی انداخت... در آزادی ملل روسیه عملاً دخالت داشتم. در این
کار بزرگ و پرافتخار علاوه بر مبارزه آزادیخواهی یک نظر ملّی هم مرا
تحریک میکرد. من میدانستم که نجات و سعادت ملت و میهن من در پیشرفت رژیمی
است که انقلابیون روسیه میخواهند و اگر غیر از لوای پرافتخار لنین، بیرق
دیگری در روسیه در اهتزاز باشد، استقلال و آزادی ملّت ایران همیشه در معرض
خطر خواهد بود...».
میرجعفر باقروف، رییس
حزب کمونیست آذربایجان شوروی، که می کوشید جایگاه خود را نزد دولت شوروی
محکم کند، گزارشهای دور از واقعیت درباره ایران برای خوشایند استالین به
مسکو می فرستاد، بویژه اینکه در این گزارش ها به دروغ مردم آذربایجان را
زیر ستم رضاشاه و بشدت ناراضی عنوان می کرد. برای مثال به دروغ نوشته بود:
«در دوران دیکتاتوری رضاشاه اهالی آذربایجان نه تنها به مقامهای بالای
دولتی راه نمییابند بلکه از رسیدن به مناصب متوسط و کوچک نیز محروماند.
این وضع شامل ارتش نیز میشود.» یا هنگامی که سوادآموزی در سراسر کشور
اجباری شد، به حزب کمونیست در مسکو نوشت: « حکومت شاه با اعلام زبان فارسی
به عنوان زبان رسمی کشور آن را به ادارههای دولتی در آذربایجان تحمیل کرده
است. زبان آذربایجانی از مدرسهها زدوده شده است و آموزش تنها به زبان
فارسی است.»
در صورتیکه در سراسر آذربایجان و
حتی در قفقاز پیش از تصرف روسها و اجباری شدن زبان روسی، گفتار رسمی و همه
نوشتار و آموزش به فارسی بوده است، و این شامل امپراتوری عثمانی که منقرض
شده بود هم می شود. در اسفند 1320، در میانه جنگ دوم جهانی، باقروف گزارش
میدهد که «حکومت شاهنشاهی ایران با آگاهی از تمایل خلق آذربایجان برای
پیوستن به آذربایجان شوروی، هر روز بر شدّت فشارهای پلیسی میافزاید».
از
اردیبهشت تا تیر ۱۳۲۰، پیش از ورود ارتش سرخ به ایران، ۳۸۱۶ نفر شامل ۱۲
تن از کادرهای بالای حزب کمونیست آذربایجان و روسیه، ۷۰ نفر از کادرهای
عملیاتی حزبی، ۱۰۰ تن کارمندان بنگاههای اقتصادی شوروی، ۲۰۰ تن مأمور
امنیتی، ۴۰۰ تن از پلیس شوروی، ۱۶۰ تن از دستگاه قضایی، ۱۵۰ تن کارمندان
چاپ و انتشار و مطبوعات، ۲۴۵ تن کارکنان راهآهن و ۴۲ تن زمینشناس
وکارشناس نفت برهبری عزیز علی اف، دبیر سوم کمیته مرکزی حزب کمونیست
آذربایجان شوروی، را در باکو آماده سفر به ایران کرده بودند.
آلمان
در یکم تیرماه به شوروی حمله کرد. حمله آلمان به شوروی، استالین را نگران
کرد، زیرا توانایی رویارویی با ارتش مجهز و مدرن آلمان را نداشت. بنابراین،
بیدرنگ نامه ای برای چرچیل فرستاد و درخواست کمک از متفقین کرد که از راه
بالکان به ارتش آلمان حمله کنند، و همچنین برای شوروی تجهیزات جنگی و آذوغه
بفرستند. اگر آلمان به قفقاز دست می یافت، هم شوروی را از جریان نفت محروم
می کرد و هم نقشه های آنها را برای تسلط به شمال ایران بر باد می داد.
چرچیل توان متفقین را که در جنگ با آلمان بودند، در این نمی دید که به
شوروی هم کمک کنند؛ بنابراین، از امریکا درخواست شرکت در جنگ و کمک به
شوروی را کرد.
امریکا پذیرفت و وارد جنگ شد،
ولی متفقین طرح بالکان پیشنهادی شوروی را نپذیرفتند و راه ایران را برای
کمک به شوروی برگزیدند. با وجود اعلام بیطرفی ایران در جنگ، امریکا و
بریتانیا به بهانه خودداری دولت ایران در اخراج هفتاد درصد 1400 آلمانی که
در ایران کار می کردند، جنوب ایران را تا تهران اشغال کردند، و ارتش شوروی
هم از شمال تا تهران پیشروی کرد.
در دهم مهر
1320، حزب توده ایران در تهران با 53 نفر بنیانگذاری شد. احسان طبری در
خاطراتش مینویسد، «حزب توده بر روی دو پایه بنیان گذاشته شد: اصل عقیدتی
مارکسیسم و لنینیسم، و اصل سازمانی ترکیب فعالیت علنی و مخفی». ولی اصل
مارکسیستی حزب توده تا بیست سال بعد پنهان نگه داشته شد.
در
1322، حزب توده در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شرکت کرد و ده نماینده به
مجلس فرستاد. هرچند ده نماینده از 136 نماینده شمار چندانی نبود، ولی همه
حوزه های حزب توده در بخش اشغالی شوروی بودند. از ده اعتبارنامه، دو
اعتبارنامه سید جعفر پیشه وری و رحیم خویی که هر دو کمونیست بلشویک بودند
رد شد. در آن زمان فعالیت های شوروی در ایران را خود یوسف استالین و
لاورنتی بریا، رییس سازمان امنیتی، و میرجعفر باقروف، رییس حزب کمونیست
باکو، اداره می کردند. باقروف همان کسی بود که پان آذریسم را مطرح کرد و
آذربایجان شمالی و جنوبی را در دهانها انداخت. یکی از ماموران امنیتی شوروی
در ایران به نام نوروزوف نوشت، «مأموریت ما این بود که با انجام کارهای
عامالمنفعه، نظر عامه ایرانیان را به نظام شوروی بهبود بخشیم. همچنین با
انتشار روزنامه و پخش فیلم، چهره مثبت و پیشرفتهای از کشور شوروی به
مردم ایران نشان دهیم.» روزنامه وطن یولاندا را ارتش سرخ و کادر مطبوعاتی
باکو در تبریز منتشر می کردند و به تبلیغات "فارس ها علیه آذری ها" می
پرداختند، و به بهبود چهره روسها که صدها سال بود منفور مردم آذربایجان
بودند می پرداختند. در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، بیستویک روزنامه از سوی شوروی
در آذربایجان به زبانهای فارسی و ترکی آذری و یکی هم ارمنی منتشر میشد.
پیشه وری هم در تهران روزنامه آژیر را منتشر می کرد.
در
1323، دولت امریکا نمایندگانی به ایران فرستاد تا درباره امتیاز اکتشاف و
استخراج نفت بلوچستان مذاکره کنند. با مطرح شده مسئله نفت، روسها هم معاون
وزیر خارجه خود، سرگو کافتارادزه، را به ایران فرستادند تا درباره امتیاز
نفت در چهار استان آذربایجان و گیلان و مازندران و خراسان مذاکره کند. این
چهار استان منطقه ای بودند که روسها رویای اشغال و پیوست آنرا به شوروی در
سر داشتند. نمایندگان حزب توده با مذاکرات میان ایران و امریکا مخالفت
کردند، ولی بعد که درخواست تهدید آمیز شوروی برای نفت شمال مطرح شد، همه نه
تنها از آن پشتیبانی کردند که تظاهراتی را هم در پشتیبانی از درخواست
شوروی در پناه سربازان مسلح روسی براه انداختند. جلال آل احمد که عضو حزب
توده بود و در آن تظاهرات شرکت داشت، با مشاهده پشتیبانی مسلح سربازان
روسی، تظاهرات را ترک کرده بود.
در شانزدهم
امرداد ۱۳۲۴، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی، که رییس آن
استالین بود، طی نامه ای محرمانه به باقروف، فرمان "اقدامات برای ایجاد
جنبش تجزیه طلبی در آذربایجان و دیگر استانهای شمالی ایران" را صادرکرد.
در
بیستوچهارم امرداد ۱۳۲۴، طی نامه بسیار محرمانه دیگری از کمیته مرکزی حزب
کمونیست به باقروف، دستوالعمل ماموریت ویژه برای "ایجاد فرقه دموکرات
آذربایجان" صادر شد. پیشهوری و عبدالصمد کامبخش همراه افسر ارتش سرخ مأمور
در حزب توده، به نخجوان دعوت شدند و در کوپه قطار باقروف پس از مباحثه
زیاد با پیشه وری، وی را راضی کرد که فرقه را راه اندازی کند. نام "فرقه یا
حزب دموکرات آذربایجان" را شیخ محمد خیابانی که احترام زیادی در
آذربایجان داشت در دوران مشروطیت بکار برده بود، و روسها می خواستند وانمود
کنند که این حزب همان هدفهای خیابانی را پیگیری می کند.
پیشه
وری در دوازدهم شهریور 1324، یک روز پس از تسلیم ژاپن و پایان جنگ جهانی
دوم، موجودیت فرقه دموکرات آذربایجان را اعلام کرد. با اعلام موجودیت فرقه
همه تشکیلات و اعضای حزب توده در سراسر آذربایجان به فرقه دموکرات انتقال
داده شدند. رییس پلیس مخفی باکو درخواست ده هزار اسلحه برای پخش میان
هواداران برای آغاز یک جنگ داخلی می کند. باقروف پس از کسب تکلیف و طبق
دستور مسکو بجای اسلحه روسی تفنگ های برنئوی ساخت ایران، یا شاید با مارک
ساخت ایران، را تحویل می دهد. سپس کمیته ای برای ترور شخصیت های مخالف
تشکیل می شود و شماری از مخالفان کشته می شوند.
پس
از دریافت تفنگها عوامل فرقه به همه پاسگاههای ژانداری و کلانتری ها و
پادگانهای ارتش در تبریز و ارومیه حمله کردند. ارتش شوروی همه راهها را بست
تا از ورود هر گونه نیروی کمکی جلوگیری کند. ارتش سرخ هشدار داده بودند که
هر گونه اعزام نیرو توسط ارتش ایران اعلان جنگ علیه شوروی تلقی می شود.
سرتیپ
علی اکبر درخشانی، فرمانده پایگاه لشگر سوم تبریز، که یکهزار تن نیرو در
برابر چهار هزار تن مسلح که بیشترشان از قفقاز و افراد ارتش شوروی بودند،
قرار گرفته بود، برای جلوگیری از کشتار بی نتیجه پادگان را تسلیم کرد.
سرتیپ درخشانی که یکی از برجسته ترین افسران ارتش بود، پس از پایان کار
دستگیر و به حبس ابد محکوم شد که به پانزده سال کاهش یافت و پس از سه سال
آزاد شد. او پس از انقلاب در سال 57 دستگیر و در زندان اوین زندانی و در
آنجا به قتل رسید.
سرتیپ احمد زنگنه،
فرمانده تیپ ارومیه، در برابر فرقه جنگید تا هنگامی که مهماتش تمام شد.
زنگنه توسط فرقه دستگیر و به اعدام محکوم شد، ولی چون تصمیم گرفتند آنها را
با زندانیان فرقه معاوضه کنند به ده سال زندان کاهش یافت و پس از فرستادن
به تهران آزاد شد. پس از ماجرا آشکار شد که فرقه سیصد ژاندارم ایرانی را
آذربایجان اعدام کرده بوده است.
در این مدت
که نیروهای امریکا و بریتانیا از کشور خارج شده بودند و شش ماه مهلت خروج
نیروهای بیگانه تمام شده بود و روسها هنوز بیرون نرفته بودند، ایران به
شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرده بود و حسن تقی زاده پیگیر آن شکایت بود.
ایران از امریکا و بریتانیا و چین هم می خواست که شوروی را وادار به انجام
تعهد خود و خروج از ایران کنند. از سوی دیگر، احمد قوام هم که پس از حکیم
الملک نخست وزیر شده بود، به مسکو رفت تا با استالین رو در رو مذاکره کند.
استالین
در ازای خروج از ایران امتیاز نفت شمال را می خواست. در مجلس چهاردهم،
مصدق برای خواباندن بحران نفت و جلوگیری از هرگونه قرارداد با شوروی، لایحه
ای مبنی بر ممنوعیت هرگونه قرارداد نفتی تا تخلیه کشور از نیروهای بیگانه
را به تصویب رساند. قوام از این امتیاز بهره برداری کرد و با واگذاری نفت
به شوروی موافقت کرد مشروط به خروج نیروهای شوروی تا اردیبهشت 1325، که
زمان انتخابات دوره پانزدهم مجلس بود.
از
سوی دیگر، در ۱۴ اسفند ۱۳۲۴، جیمس برنز، وزیر خارجه آمریکا به ویاچسلاو
مولوتف، وزیر خارجه شوروی، این یادداشت را فرستاد: « از آنجا که مهلت
اعلام شده برای خروج سپاهیان بیگانه از ایران به پایان رسیده و از آنجا که
تنها شوروی است که بی اعتنا به اعتراض دولت ایران، هنوز سپاهیان خود را در
این کشور نگه داشته است، دولت ایالات متحده، ضمن ابراز نگرانی اعلام میکند
که نمیتواند در برابر این وضع بی اعتنا باقی بماند. روابط دو کشور آمریکا
و شوروی در طول جنگ علیه دشمنی مشترک، به گونه دوستانهای افزایش یافت. از
آن پس ما همیار یکدیگر در سازمان ملل متحد بودیم. اینک دولت ما به طور جدی
امیدوار است که شوروی، به خاطر گسترش اعتماد بینالمللی که لازمه صلح آمیز
همه ملل جهان است، هر چه زودتر سپاهیان خود را از خاک ایران فرابخواند».
هری
ترومن در خاطرات خود به نام «سالهای آزمایش و امید» پس از اشاره به
یادداشت جیمس برنز به شوروی، می نویسد: "هیچ پاسخ رسمی از سوی شوروی به
یادداشت ما داده نشد... اما منابع اطلاعاتی ما، پیاپی از حضور شوروی در
ایران خبر میدادند. هنگامی که ارتش ایران راهی مناطقی شد که گویا سپاهیان
روس آنجا را تخلیه کرده بودند، ناگهان با راهبندانهای ارتش شوروی مواجه
شدند. خبر رسید که سه ستون از ارتش شوروی در حال پیشروی است. یکی بسوی
تهران، یکی بسوی مرز ایران و ترکیه. دیگر تردیدی نبود که روسیه کار خود را
میکند و اعتنایی به آمریکا و سازمان ملل ندارد... من در این مورد با وزیر
خارجه برنز و نیز دریادار لهی گفتگو کردم. به برنز گفتم پیامی صریح و بی
پرده برای استالین بفرستد. در ۲۴ مارس، مسکو اعلام کرد که بی درنگ تمامی
سپاهیانش را از ایران فراخواهد خواند."
شایع
بود که ترومن، برای واداشتن شوروی به تخلیه ایران، التیماتوم بمب اتمی
داده است. ولی در خاطراتش آمده که: "تلاشهای دیپلماتیک و نیز کوششهایی در
سازمان ملل برای واداشتن روسها به تخلیه ایران به کار میرفت. اما شوروی
همچنان بر اشغال ایران اصرار میورزید. تا اینکه من شخصاً پیشگام شدم و به
ارتش آمریکا فرمان آماده باش نیروی زمینی، دریایی و هوایی را دادم که به
اطلاع استالین رسانیده شد. آنگاه استالین همان کاری را کرد که من انتظارش
را داشتم. او سپاهیان شوروی را از ایران بیرون برد."
با
خروج نیروهای شوروی، فرقه پشتیبان خود را از دست داد، و در آذر ۱۳۲۵ قوام
به ارتش دستور داد برای حفظ امنیت برگزاری انتخابات بسوی آذربایجان حرکت
کند. ولی مردم آذربایجان پیش از رسیدن ارتش به نیروهای فرقه حمله کردند، و
در شهر و روستا آنان را کتک زدند، شماری را کشتند یا دار زدند و بسیاری را
فراری دادند. وقتی ارتش رسید تبریز در دست مردم بود.
تنها
ایستادگی که فرقه در برابر ارتش نشان داد، در پیرامون میانه و در
بلندیهای قافلانکوه بود که بیش از یک روز طول نکشید. افراد فرقه پل
میانه-تبریز را خراب و فرار کردند. صبح روز بیستویکم آذر رادیو تبریز به
زبان فارسی ورود ارتش ایران برای برقراری امنیت انتخابات داد اعلام کرد.