آیت الله
خمینی روز هفت دی ۵۷ در ویلای محل
اقامتش در نوفل لوشاتوی فرانسه میهمان غریبی داشت.
ریچارد کاتم،
استاد روابط بین الملل دانشگاه پیتسبورگ و نویسنده کتاب «ناسیونالیسم در ایران»،
اولین چهره آکادمیک آمریکایی بود که با رهبر انقلاب ایران دیدار میکرد.
آیت الله خمینی به پروفسور کاتم میگوید:
«کارتر میرود اما میزان ملت آمریکاست. ما میخواهیم تمام بشر زندگی در صلح کند و
ما با ملت حسن ظن داشته باشیم. کارهای کارتر ملت ما را به بدبینی به ملت آمریکا
میکشد.»
او میافزود:
«شما باید چارهای بیندیشید.»
ملاقات کننده
که خود از منتقدان سرسخت شاه بود، نیازی به این توصیهها نداشت؛ او مدتها بود که
چاره کار را در کنار آمدن هرچه سریعتر آمریکا با مخالفان شاه میدانست و برای
معرفی ابراهیم یزدی، دستیار آیت الله خمینی به مقامات دولت کارتر تلاش میکرد.
آقای کاتم پس
از آن دیدار، از پاریس عازم تهران شد و ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا را به تماس
مستقیم با محمد بهشتی، «رهبر سازمانی اصلی اعتراضات در داخل کشور» تشویق کرد.
بعید است که
آیت الله خمینی و یارانش از سابقه بحث برانگیز ریچارد کاتم مطلع بوده باشند. حدود
دو سال بعد از پیروزی انقلاب معلوم شد کاتم در دهه ۱۹۵۰ میلادی مامور مخفی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)
بوده است.
مارک
گازیوروسکی، نویسنده و ویراستار کتاب «محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران» به بیبیسی فارسی میگوید
که یکی از اولین ماموریتهای کاتم جوان، فعالیتهای تبلیغاتی در پشت صحنه کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق و هوادارانش در حزب توده بود.
از قضا، آن
روز در نوفل لوشاتو، پروفسور کاتم موضوع مصدق را هم پیش کشید و پرسید: «آیا شما از
قدرت خودتان و محبوبیت خودتان مطلع هستید؟ در کتاب خودم تحلیل کردهام که مصدق از
وسعت قدرت و محبوبیت خود مطلع نبود و چون نبود، خودش را کم و آمریکا را خیلی قوی
تصور کرد و باعث کودتا شد.»
آیت الله
خمینی در جواب میگوید: «فرق بین مصدق و این زمان ما، بین نهضت دکتر و این نهضت،
این است که آن نهضت سیاسی بود... لکن این نهضت، نهضت مذهبی - اسلامی است و پیش ما،
قدرت اسلام فوق قدرتهای مادی ابرقدرتهاست.»
هنری پِرِکت،
رئیس بخش ایران وزارت خارجه آمریکا در دوران انقلاب، به بیبیسی فارسی میگوید که
ابراهیم یزدی وقتی وزیر خارجه دولت بازرگان شده بود، یک بار صراحتا به او گفت اگر
دولت کارتر واقعا حسن نیت دارد و جمهوری اسلامی را پذیرفته است، ریچارد کاتم را
به عنوان سفیر در تهران منصوب کند.
از دید
بسیاری از پیشگامان انقلاب، آقای کاتم امتحانش را پس داده بود. در دورانی که کمتر
کسی در آمریکا به اوضاع ایران توجه نشان میداد، کاتم درباره نقض حقوق بشر در
حکومت شاه صحبت میکرد، با وجود نقشی که خودش در کودتای ۲۸ مرداد داشت، آن را «اشتباه استراتژیک بزرگ» میخواند و
با فعالان جبهه ملی و نهضت آزادی معاشرت داشت.
به همین
خاطر، سفارت شاهنشاهی ایران در واشنگتن سالها از صدور ویزا برای آقای کاتم
خودداری میکرد تا نتواند به ایران سفر کند.
جاسوسان
ساواک بیشک از رابطه نزدیک استاد دانشگاه پیتسبورگ با فعالان انجمن اسلامی
دانشجویان ایرانی در آمریکا از جمله ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده خبر داشتند و
نوشتههایش را میخواندند.
در روزهای
بحرانی انقلاب که محافظه کاران درباره عواقب به قدرت رسیدن آیت الله خمینی هشدار
میدادند، ریچارد کاتم در رسانهها از انقلاب و رهبرش دفاع میکرد.
او یک بار در
روزنامه واشنگتن پست مورخ دوم اکتبر ۷۸ (۱۰ مهر ۵۷) نوشت: «سخنان
وی (آیت الله خمینی) قویا در حمایت از اصلاحات ارضی و اقتصادی و نیز بهبود نقش
زنان در جامعه است. تمرکز اصلی او بر فساد، اتلاف فاحش منابع - به خصوص خرید
تسلیحات غیرضروری - و ظلم و ستم به مردم ایران است.»
کاتم میافزاید:
«عدهای در بین گروههای اسلامی ایران میخواهند که یک جامعه خشکه مقدس تاسیس کنند
ولی نیروی محرکه مخالفان مذهبی، میانه رو و اصلاح طلب هستند.»
به نظر میرسد
این مخالف سرسخت شاه نیز مانند دوستان انقلابیاش متوجه نبود که آیت الله خمینی در
مجموعه سخنرانیهای خود - ولایت فقیه و جهاد اکبر - چقدر بر اینکه در حکومت
اسلامی، فقها باید اداره امور اجرایی مملکت را در دست بگیرند تاکید داشته است.
گری سیک،
دستیار زبیگنیو برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر) که با ریچارد کاتم در تماس بود،
به بیبیسی فارسی میگوید: «کاتم عمیقا به طرفداران مصدق باور داشت و معتقد بود
که مسیر آینده ایران مسیر آنهاست.»
این اتهامات
پس از آن مطرح شد که سفارت آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸ توسط
«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» اشغال شد و اسنادی از تماسهای عباس امیرانتظام
با یکی از «ایادیان باتجربه» آمریکا به نام ریچارد کاتم به دست آمد. در واقع، حکم
حبس ابدی که حاکم شرع دادگاه انقلاب (محمدی گیلانی) علیه آقای امیرانتظام صادر
کرد، در دیدارهای ۳۰ سال قبل وی
با کاتم ریشه داشت.
اما این
اتهامات تصویر کاملی از نقش جالب و به طور فزاینده مهم آقای کاتم در پشت صحنه بعضی
از وقایع سرنوشت ساز تاریخ معاصر ایران، ارائه نمیکند. روایت پروفسور کاتم بسیار
پیچیدهتر از تمجیدهای دوستان یا اتهامات دشمنانش است.
این چهره
آکادمیک لیبرال حضور در پشت صحنه کودتای ۲۸ مرداد، شرکت در جنگ روانی آمریکا علیه شاه، لابیگری به
نفع نهضت انقلابی آیت الله خمینی و تبدیل شدن به کانال تماس با برخی مقامات ارشد
جمهوری اسلامی را نیز در کارنامه حرفهای خود ثبت کرده است.
اسنادی که به
تازگی در آمریکا از حالت طبقه بندی خارج شده است، نشان میدهد که سفارت آمریکا در
تهران به واسطه ریچارد کاتم به نقش مهم محمد بهشتی در سازماندهی اعتراضات ضد
سلطنتی پی برد و سابقه آشنایی آقایان کاتم و بهشتی به حدود پنج سال قبل از انقلاب
بر میگردد.
همچنین در پی
گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی، ریچارد کاتم کانال مهم تبادل پیام بین آمریکا و
صادق قطبزاده (وزیر خارجه وقت ایران) بود. او در عین حال برای سفر به ایران و
گفتگو با محمد بهشتی، دبیرکل پرنفوذ حزب جمهوری اسلامی و رئیس دیوان عالی کشور،
نیز تلاش میکرد.
سرانجام این
مایک والاس، مجری معروف شبکه سیبیاس بود که حدود دو سال بعد از پیروزی انقلاب به
رایزنیهای پشت پرده پروفسور کاتم خاتمه داد.
والاس در یک
مصاحبه تلویزیونی با ریچارد کاتم، به جای آنکه او را استاد دانشگاه یا تحلیلگر
مسائل ایران خطاب کند، مامور سابق سیا معرفی کرد و به این ترتیب، راز بزرگ وی را
برای فرزندان، شاگردان و دوستان آمریکایی و ایرانیاش برملا کرد.
ریچارد کاتم
در سال ۱۹۲۵ میلادی در
ایالت یوتای آمریکا در خانوادهای معتقد به آیین مسیحی مورمون به دنیا آمد ولی در
جوانی خط فکری سکولار و بسیار لیبرالی را دنبال میکرده است.
هویت نسل
کاتم در سالهای بحرانی جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، ابتدا در نبرد با آلمان
نازی، بعد در جنگ سرد با شوروی.
در آن روزها
سازمان نوپای سیا هنوز شهرت مخوف جهانی خود را کسب نکرده بود، بنابراین لیبرالهایی
چون کاتم که مقابله با کمونیسم را وظیفه میهنی میدانستد به این سازمان ملحق میشدند.
سیا در بدو
تاسیس به یک باشگاه اختصاصی شباهت داشت که فقط به روی گروه کوچکی از فارغ
التحصیلان دانشگاههای بسیار معتبر مانند هاروارد، پرینستون و ییل باز بود.
کاتم دوره
دکترای خود را در هاروارد گذراند. او شاگرد پروفسور روپرت امرسون بود که کتابهای
مهمی درباره پدیده ناسیونالیسم منتشر کرده است.
طبیعی بود که
کاتم جوان هم، راه استاد را در پیش بگیرد؛ او ناسیونالیسم در ایران را به عنوان
موضوع پایان نامه انتخاب کرد و در سال تحصیلی ۱۹۵۲-۱۹۵۱ برای انجام تحقیقات به ایران رفت و در دانشگاه تهران
حضور داشت.
روشن نیست که
کاتم در این مقطع از سازمان سیا پیشنهاد کار دریافت کرده بوده است یا نه.
بنا بر اسناد
موجود در آرشیو ملی بریتانیا، کاتم حداقل یک بار به یکی از ماموران سفارت بریتانیا
(که مشخص نیست مامور مخفی بوده یا کارمند رسمی) درباره میزان نفوذ حزب توده و فضای
ضد بریتانیایی دانشکده علوم سیاسی، نظراتش را گفته بود، از جمله درباره خط فکری
یکی از اساتید که ظاهرا به ظن تودهای بودن، زیر نظر ماموران بریتانیایی بوده است.
کاتم در
تابستان ۱۹۵۲ به آمریکا
باز میگردد و یک سال بعد، پس از اخذ مدرک دکترا، درست زمانی که آمریکا و بریتانیا
برای سرنگون کردن دولت محمد مصدق آماده میشدند، در سن ۲۸ سالگی رسما به عنوان مامور مخفی به استخدام سیا در آمد.
در
جریان کودتای ۲۸ مرداد، کاتم
یک مامور رده پایین بود و در مقر سیا در آمریکا فعالیت میکرد. او سالها بعد به
شاگردان و دوستانش میگفت کودتا را با منافع ملی آمریکا در تضاد میدید و با آن
مخالفت کرده بود.
مارک
گازیوروسکی، نویسنده و ویراستار کتاب «محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران» که پیش از فوت کاتم با او درباره فعالیتهای
گذشتهاش به تفصیل گفتگو کرده، به بیبیسی فارسی میگوید که کاتم در ماه های
منتهی به کودتا به کار نگارش مطالب رسانهای علیه هواداران مصدق و حزب توده مشغول
بود.
او میگوید:
«کاتم کارهای تبلیغاتی میکرد، یعنی گزارشهای خبری تبلیغاتی برای بیاعتبار کردن
حزب توده مینوشت و شخص دیگری آن مقالات را به فارسی ترجمه میکرد. البته بیشک
فعالیتهای تحلیلی هم داشته است، مثلا درباره اینکه باید با فرد خاصی تماس گرفته
شود یا نه.»
او میافزاید:
«کاتم به من گفت که به شدت با کودتا مخالف و به اکراه آن کارها را انجام داده
بود. به مافوقهایش گفته بود کودتا کار اشتباهی است.»
سرپیچی از
تصمیمی که در ردههای بالای دولت آیزنهاور گرفته شده بود و ترک سیا احتمالا به
دلایل اقتصادی برای کاتم جوان عملی نبوده است. او تازه با همسرش (پاتریشیا) ازدواج
کرده و تشکیل خانواده داده بود.
مارتا کاتم،
دختر آقای کاتم که در کودکی دو سال در ایران زندگی کرده به بیبیسی فارسی میگوید
او، خواهر و دو برادرش سالها فکر میکردند که پدرشان کارمند وزارت خارجه آمریکا
بوده است. آنها هم مانند بسیاری دیگر، بعد از اقدام غیرمنتظره مجری سیبیاس، از
سابقه کاری پروفسور کاتم مطلع شدند.
ریچارد
هرمان، استاد علوم سیاسی در دانشگاه دولتی اوهایو که در زمان انقلاب ۵۷ دستیار پروفسور کاتم بود میگوید او کودتای ۲۸ مرداد را یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک در تاریخ
سیاست خارجی آمریکا میدانست و تا آخر عمر از این اقدام ابراز تاسف میکرد.
آقای هرمان
میگوید: «کاتم فکر میکرد تاکید بیش از اندازهای که آمریکا بر مهار کمونیسم در
ایران داشت اشتباه عظیمی بود. معتقد بود ما با تمرکز بیش از حد بر هراس از حزب
توده و مسکو، خودمان را از اتحاد با ملی گرایان ایران محروم کردیم.»
سه سال بعد
از کنار زده شدن محمد مصدق از قدرت، ریچارد کاتم برای ماموریتی دو ساله به تهران
اعزام شد.
مارک
گازیوروسکی میگوید: «کاتم به من گفت زمانی که بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۸ در ایران
بود، تمرکز اصلیاش عملیات سری برای ترغیب شاه به باز کردن فضای سیاسی بود.»
در آن دوران
دولت آیزنهاور به این نتیجه رسیده بود که بدون اصلاحات، حکومت شاه دوام نخواهد
آورد بنابراین تصمیم میگیرد برای وادار کردن شاه به اصلاحات ساختاری، قدری او را
تحت فشار قرار دهد، از جمله از طریق عملیات جنگ روانی که سیا در آن تخصص داشت.
ماموریت کاتم
جوان در تهران زیر نظر گرفتن مخالفان شاه به ویژه در نهضت مقاومت ملی بوده است. او
از جمله با دانشجوی جوانی به نام عباس امیرانتظام در تماس بود و از نظرات هواداران
مصدق آگاه میشد.
عباس
امیرانتظام هنوز کاتم را خوب به خاطر دارد.
او به بیبیسی
فارسی میگوید: «جوانی بود بسیار گشاده رو و در تماس گرفتن راحت. بدون اینکه از
خودش دبدبه و کبکبهای بگذارد، تماس میگرفت.»
شاه که بعد از کنار زده شدن مصدق، تاج و تخت را مدیون
آمریکا بود هنوز به اندازهای قدرت نداشت که جلوی تماسهای آمریکاییها با
مخالفانش را بگیرد، گرچه از این موضوع به شدت نگران و خشمگین بود.
او یک بار
خیلی صریح گفته بود: «بعضی از خائنین هنگام شب در کوچهها با عمال بیگانه در تماس
میباشند.»
حالا معلوم
شده که یکی از آن «عمال بیگانه» همان جوان خوش رو ریچارد کاتم بوده که سام بروئر،
خبرنگار نیویورک تایمز را به مخالفان شاه معرفی کرده بود تا با انتشار مقالهای
انتقادی از اوضاع کشور، شاه را برای اجرای اصلاحات تحت فشار قرار دهد.
در مقالهای
که آقای بروئر روز دوم ژانویه ۵۸ (۱۲ دی ۳۶) به چاپ رساند، به اطلاع مردم آمریکا رسید که محمدرضا شاه
فساد گسترده در حکومت به خصوص در بین نزدیکانش را نادیده میگیرد و مخالفانی که
کمونیست و در پی خشونت نیستند را هم سرکوب میکند.
این مقاله به
حدی حکومت را خشمگین کرد که سفارت ایران در واشنگتن فورا پاسخ تندی به سردبیران
نیویورک تایمز فرستاد. دستگاه امنیتی ایران احتمالا خبر داشت که خبرنگار نیویورک
تایمز در ظرف یک هفته اقامتش در تهران، با نزدیکان سرلشگر محمدولی قرنی هم در تماس
بوده است.
سرلشگر قرنی،
فرمانده رکن دو ارتش، در اوایل اسفند ۳۶ تنها چند هفته بعد از انتشار گزارش
سام بروئر از اوضاع ایران، به اتهام تلاش برای سرنگون کردن دولت دستگیر شد.
به گفته مارک
گازیوروسکی، کاتم با اسفندیار بزرگمهر، رئیس کل اداره انتشارات و تبلیغات و از
نزدیکان قرنی در تماس بود و ماجرا را به مافوقش گزارش کرده بود، اما به او دستور
داده شد به تماس با گروه قرنی ادامه دهد.
سفارت آمریکا
از نقشه گروه قرنی به شاه چیزی نگفت. به همین خاطر، بعد از برملا شدن ماجرا، شاه
از این تصمیم آمریکاییها و مراودات آنها با گروه سرلشگر قرنی به شدت خشمگین میشود.
سرلشکر قرنی
قصد سرنگونی نظام شاهنشاهی را نداشت، اما معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت و
برنامه خود برای کنار زدن منوچهر اقبال از نخست وزیری را با آمریکا و بریتانیا در
میان گذاشته بود.
دولت ایران
پس از دستگیری قرنی و همدستانش بدون آنکه از کشور خاصی نام ببرد اعلام کرده بود:
«توطئه کنندگان میخواستند با کمک بیگانگان دولت جدیدی روی کار بیاورند.»
چند ماه بعد
از بازداشت سرلشگر قرنی، کاتم از ایران خارج شد و سازمان سیا را هم ترک کرد.
همسر آقای
کاتم در رشته میکروبشناسی تحصیل کرده بود و آن طور که دخترش میگوید ترجیح میداد
در آزمایشگاه به کارهای تحقیقاتی بپردازد تا مجبور باشد در کنار همسر «دیپلمات»
خود در میهمانیهای رسمی سفارت یا دربار حاضر شود.
بعد از ترک
ایران، کاتم به عنوان استاد روابط بین الملل به استخدام دانشگاه پیتسبورگ درآمد و
در سال ۱۹۶۴ میلادی،
کتاب معروف خود «ناسیونالیسم در ایران» را منتشر کرد.
پروفسور کاتم
اما قصد نداشت فقط در دنیای انتزاعی آکادمیک زندگی کند.
او از یک
طرف، با سیاست خارجی آمریکا از جمله حمایت بیقید و شرط از اسرائیل و جنگ ویتنام
به شدت مخالفت میکرد و از طرف دیگر، میخواست با آگاه کردن دولتمردان آمریکایی بر
تصمیمات آنها تاثیر مثبت گذاشت.
دخترش،
مارتا، میگوید: «یکشنبهها به جای اینکه به پیک نیک برویم، در تظاهرات علیه جنگ
ویتنام شرکت میکردیم. ما سربازان او در نبرد علیه جنگ ویتنام بودیم.»
او میافزاید:
«پدرم معتقد بود که افراد آکادمیک نباید دست روی دست بگذارند و فقط برای مخاطبان
آکادمیک دیگر بنویسند، بلکه باید در روند سیاستگذاری شرکت کنند.»
مارتا کاتم
به بیبیسی فارسی میگوید پدرش به طور مستمر به واشنگتن میرفت و نظراتش درباره
ایران را با مقامات وزارت خارجه در میان میگذاشت.
مارک
گازیوروسکی میگوید ریچارد کاتم هم دورهای و دوست قدیمی ارنست اونی، مهمترین
تحلیلگر مسائل ایران در سیا بوده. آقای اونی بعد از تاسیس سازمان ساواک، در آموزش
ماموران امنیتی شاه نقش داشت و بعدها به ردههای بالای سیا ارتقا پیدا کرد.
ارنست اونی
اما یک سال پیش از پیروزی انقلاب، بزرگترین خطای حرفهای خود را مرتکب شد.
ارزیابی
اطلاعاتی معروف سیا که نتیجه گرفته بود شاه با خطر داخلی جدی مواجه نیست و به راحتی
تا اواسط دهه ۱۹۸۰ میلادی بر
سر قدرت باقی خواهد ماند، تحلیل آقای اونی بود که باعث شد در روزهای بحرانی
انقلاب، برکنار شود.
پروفسور کاتم
در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به مقامات و آشنایانی چون ارنست اونی توصیه میکرد
به جای حمایت بیقید و شرط از شاه، برای باز کردن فضای سیاسی و بازگرداندن چهرههای
ملی به شاه فشار بیاورند. این راهکار اما در آن دوران در واشنگتن خریداری نداشت تا
اینکه در سال ۱۹۷۸ میلادی
اعتراضات ضد سلطنتی در ایران آغاز شد.
با شدت گرفتن
بحران و پس از آنکه مقامات آمریکایی در نوامبر آن سال به این نتیجه رسیدند که شاه
رفتنی است و باید در اردوی آیت الله خمینی دوستانی پیدا کنند، طبیعی بود که ریچارد
کاتم با دوستانی چون مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده، یکی از اولین
رابطان وزارت خارجه آمریکا با انقلاب شود.
دستیار سابق
پروفسور کاتم به بیبیسی فارسی میگوید بعد از کودتای ۲۸ مرداد، آقای کاتم به شدت دنبال فرصتی بود که رابطه
آمریکا و ایران را به «مسیری مثبت» بازگرداند و به همین دلیل در دی ۵۷ به فرانسه سفر کرد تا با رهبر انقلاب دیدار کند.
ریچارد هرمان
میگوید: «او میخواست به افرادی که هنوز در سیا و وزارت خارجه میشناخت بگوید که
خمینی چه نظراتی دارد و از انقلاب چه انتظاری میتوانند داشته باشند و در صورت
پیروزی انقلاب چطور میتوانند در این دروه گذار با ایران همکاری کنند.
تلاش برای
معرفی ابراهیم یزدی بهگری سیک (دستیار برژینسکی) و هنری پِرِکت (رئیس بخش ایران
وزارت خارجه) از اولین کمکهای کاتم به روند تعامل آمریکا با انقلاب بوده. اقدام
مهمتر وی شاید ملاقات با محمد بهشتی و معرفی وی به سفارت آمریکا در تهران بوده
باشد.
به نظر میرسد
محمد بهشتی حدود یک سال بعد از پیروزی انقلاب به دیداری که با ریچارد کاتم داشته
اشاره کرده و آن را کم اهمیت ارزیابی کرده باشد.
بعد از اشغال
سفارت آمریکا، خبر تماسهای محرمانه این عضو قدرتمند شورای انقلاب با آمریکاییها
به رسانهها درز کرد و آقای بهشتی ناچار بود در کنفرانسهای خبری به اتهامات پاسخ
دهد.
او روز شنبه ۲۱ بهمن ۵۹ در یک نشست
مطبوعاتی در دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی) گفت: «در یکی از این تقاضای ملاقاتها،
یک آمریکایی به عنوان ایرانشناس و علاقهمند به ایران و ملت ایران- ولی واقعا
علاقهمند به آمریکا- تقاضای ملاقات کرده بود، وقتی از من پرسید ما درباره امام
اطلاعاتی داریم که ایشان مرجعی هستند، مقلدینی دارند و اختلافات هم هست که آیا
مقلدین ایشان از مراجع دیگر در ایران بیشترند و از این حرفها... گفت ولی چون میگویند
شما بیش از سی سال است که با امام در رابطه هستید میخواهیم از شما درباره شرح
اوصاف امام چیزهایی بشنویم و وقتی که من اوصاف امام را در نقش یک رهبر و تاثیر
ایشان را در این انقلاب و اینکه با هیچ فرد دیگر قابل مقایسه نیست بیان کردم، این
فرد با همه سیاستمداری و آب زیرکاهی در چهرهاش کاملا آثار تعجب دیده میشد.»
آقای بهشتی
ادامه داد: «توی دلم گفتم این آقا خیلی درباره ایران مطالعات داشته، برای اینکه آن
مسائلی را که من درباره نقش امام گفتم مسائلی بود که خیلی از مردم ایران میدانستند
که امام نقشش حتی با همه مراجع دیگر نقش جدا و ویژهایست.»
ریچارد کاتم
بعد از ملاقات با آیت الله خمینی در روز هفتم دی ۵۷، بلافاصله به ایران سفر کرد و برداشت خود از آیت الله
خمینی و دستیارانش را با سفارت آمریکا در میان گذاشته بود.
کاتم همچنین
فهرستی از اسامی و شمارههای تماس مخالفان شاه را در اختیار سفارت قرار داد که
بنابر اسنادی که به دست نگارنده رسیده و اظهارات دیپلماتهای بازنشسته آمریکایی که
با آنها مصاحبه کردهام، یکی از آنان، محمد بهشتی بوده است.
رئیس بخش
ایران وزارت خارجه آمریکا به بیبیسی فارسی میگوید: «کاتم بهشتی را دید. نمیدانم
که از قبل بهشتی را میشناخت یا نه، اما در آن سفر با وی ملاقات کرد.»
به گفته هنری
پِرِکت: «او نام بهشتی را به سفارت داد. سفارت با او تماس گرفت و دیدار موفقیت
آمیزی داشت.»
بنا بر
اسنادی که پیشتر منتشر شده، آقای کاتم به سفارت آمریکا گفته بود که محمد بهشتی،
روحانی ساکن قلهک، «رابط اصلی (مخالفان) با پاریس و رهبر سازمانی اصلی» اعتراضات
در داخل کشور است.
چند مکاتبه
دیپلماتیک سفارت که در اواخر نوامبر ۲۰۱۳ از حالت طبقه بندی خارج شده، حاکیست ریچارد کاتم از
حدود پنج سال پیش از پیروزی انقلاب، محمد بهشتی را میشناخت؛ هرچند بعید است این
آشنایی، دوستی نزدیکی بوده باشند.
چارلز نس،
معاون ویلیام سالیوان، نیز پیشتر به نگارنده گفته بود که آقای بهشتی یکی از
افرادی بود که کاتم به سفارت معرفی کرد.
دیپلمات
بازنشسته به خاطر میآورد: «کاتم گوشی تلفن را برداشت و با این افراد صحبت کرد.
همان طور که گفتم یک آشنایی به آشنایی دیگر منتهی میشود. بنابراین ما زمانی که
این گروه به قدرت رسید کاملا بدون آمادگی قبلی نبودیم.»
جان استمپل،
از کارکنان ارشد سفارت آمریکا در دوران انقلاب، کاتم را یکی از ملاقات کنندگان «به
دردخورتر» سفیر توصیف میکند.»
آقای استپمل
به بیبیسی فارسی میگوید: «سالیوان از او (کاتم) خوشش میآمد. فکر میکرد فرد
مطلعیست.»
اما کاتم و
سالیوان در یک مورد مهم، اختلاف اساسی داشتند.
آقای کاتم به
سفیر آمریکا گفته بود: «هواداران آیت الله خمینی در نظر دارند یک حزب سیاسی تاسیس
کنند که از محبوبیت رهبر انقلاب سود خواهد برد.» او پیش بینی کرد این حزب در
انتخابات مجلس آینده اکثریت را آن خود کند و معلوم هم نیست چطور با ملی گرایان
رفتار خواهد کرد.
سالیوان در
گزارشی که درباره نظرات کاتم به واشنگتن میفرستاد، ارزیابی فوق را رد کرده بود،
اما وقایع پس از انقلاب نشان داد پیش بینی کاتم درست بوده است.
مدت کوتاهی
پس از پیروزی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی به رهبری محمد بهشتی اعلام موجودیت کرد.
این حزب پیش از آنکه اکثریت مجلس را به دست بگیرد و رای به بیکفایتی و برکناری
رئیس جمهور (ابوالحسن بنی صدر) بدهد، در پی گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی و
کنار گذاشته شدن دولت میانه روی مهدی بازرگان، به جناح برتر حکومت تبدیل شده بود.
با آغاز
بحران گروگان گیری در ۱۳ آبان ۵۸ ریچارد کاتم برای واشنگتن مهمتر هم
شد، به طوری که همیلتون جوردن، دستیار ارشد جیمی کارتر بلافاصله با یک جت نظامی
برای مشورت با او عازم پیتسبورگ شد.
آقای کاتم به
دستیار کارتر میگوید تنها راه آزادی گروگانها و خروج از بحران این است که
بگذارید آیت الله خمینی احساس کند آمریکا را تحقیر کرده است. او همچنین قول میدهد
هر کاری میتواند برای کمک به حل بحران انجام دهد و در عمل به یکی از کانالهای
تماس آمریکا با ایران تبدیل شد.
ریچارد کاتم
هنوز به دوست قدیمی خود صادق قطبزاده که جای ابراهیم یزدی در وزارت امور خارجه را
گرفته بود دسترسی داشت. اسناد دولت آمریکا همچنین از امیدوار بودن او به تماس مجدد
با محمد بهشتی حکایت دارد.
صادق قطبزاده
تماس مستقیم با مقامات وزارت خارجه ایالات متحده را رد میکرد ولی حاضر بود در
آمریکا فقط با ریچارد کاتم صحبت کند.
اسناد منتشر
شده حاکیست که کاتم و قطبزاده یک ماه بعد از اشغال سفارت، (اوایل دسامبر ۱۹۷۹) دو مرتبه ملاقات کردهاند که به نظر میرسد دیدار آنها
در تهران بوده باشد زیرا صادق قطبزاده یک بار پیش از آنکه آیت الله خمینی را
ملاقات کند و یک بار بعد از ملاقات رهبر انقلاب با ریچارد کاتم دیدار کرد و به او
از تغییر نظر رهبر خبر داده بود.
کاتم و قطبزاده
متعاقبا هر هفته و گاهی هر روز تلفنی تماس داشتند و کاتم بلافاصله صحبتهای وزیر
خارجه ایران را به وزارت خارجه آمریکا منتقل میکرد.
اسنادی که به
تازگی از حالت طبقه بندی در آمده نشان میدهد که ریچارد کاتم همچنین میخواسته است
در بهار سال ۱۹۸۰ به ایران
سفر کند اما در پی مخالفت قطبزاده نمیرود.
سند مورخ ۲۱ اوت ۱۹۸۰ حاکیست
پروفسور کاتم در تابستان آن سال به وزارت خارجه آمریکا پیشنهاد میکند وقتی صادق
قطبزاده به خارج سفر کرد، از فرصت استفاده کند و به عنوان شهروند عادی برای گفتگو
با محمد بهشتی یا هاشمی رفسنجانی به تهران سفر کند.
بنا بر این
سند، مقامات ارشد وزارت خارجه به کاتم میگویند در صورت دریافت سریع ویزا و تضمین
دیدار با آقایان رفسنجانی یا بهشتی، به این سفر مبادرت کند و در ایران بگوید در
گروه دوستان خاورمیانه عضویت دارد که یک گروه (مسیحی) کواکر است.
در این سند
آمده: «برقراری مجدد تماس بین کاتم و بهشتی ارزش دارد حتی اگر او (بهشتی) در
موقعیتی نباشد که به بتواند گفتگو را شروع کند.»
واشنگتن تا
آن موقع متوجه شده بود که مقاماتی مانند صادق قطبزاده و ابوالحسن بنی صدر در مورد
گروگانها نفوذی ندارند و برای حل و فصل ماجرا باید با محمد بهشتی و متحدانش در
حزب جمهوری اسلامی مذاکره کند.
در سند مذکور
همچنین به نقل از ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه سابق آمده که «در اصل این هاشمی
رفسنجانی است که کشور را اداره میکند.»
روشن نیست که
پروفسور کاتم موفق شده به ایران سفر کند یا نه. مقامات آمریکایی یا دوستان آقای
کاتم از این سفر ابراز بیاطلاعی میکنند. در هر صورت این احتمالا یکی از آخرین
تلاشهای پشت پرده استاد دانشگاه پیتسبورگ برای سفر به ایران بوده است.
راز بزرگ
ریچارد کاتم را مایک والاس، مجری معروف شبکه سیبیاس در یکی از برنامههای خود در
اواخر سال ۱۹۸۰ میلادی بر
ملا کرد.
کاتم ظاهرا
آن روز به عنوان کارشناس ایران به استودیوی سیبیاس دعوت شده بود اما مایک والاس
در حین ضبط برنامه او را مامور سابق سیا معرفی کرد که سیاست «حمایت کورکورانه»
واشنگتن از شاه را محکوم میکند.
شاگردان و
حتی فرزند آقای کاتم میگویند تا آن روز نمیدانستند او چند سالی برای سیا کار
کرده بود.
یکی از
شاگردان ایرانی ریچارد کاتم میگوید استادش قبل از پخش گزارش سیبیاس زنگ زد و از
سابقه کاری گذشته خود صحبت کرد. اعلام این خبر دخترش مارتا را نیز شگفت زده کرد که
میگوید فکر میکرد پدرش چند سالی دیپلمات بوده است.
بیشک علنی
شدن این مسئله ضربه سنگینی به این هوادار جبهه ملی و منتقد سرسخت شاه و سیاست
خارجی آمریکا وارد آورد و رایزنیهای او در حوزه ایران را مختل کرد.
مارتا کاتم
میگوید پدرش در ابتدا به انقلاب ایران خوش بین بود، «اما بعدا اذعان کرد که موضع
خمینی درباره حقوق زنان را به درستی درک نکرده بود.»
خانم کاتم میگوید:
«عاشق ایران و فرهنگ ایرانی و شیفته تحولات سیاسیاش بود. فارسی صحبت میکرد، اما
همیشه گله داشت که لهجهاش خوب نیست.»
دانشجویان
سابق پروفسور کاتم که با آنها صحبت کردهام او را استادی جدی توصیف میکنند که
هیچ وقت از کلاس غایب نمیشد و همواره دیدگاههای شاگردانش را به چالش میکشید.
ریچارد کاتم
در سال ۱۹۹۷میلادی در
اثر ابتلا به سرطان کبد درگذشت.
شاگرد ایرانی
وی میگوید: «بسیار ایران را دوست داشت. تمام همش بعد از کوتای ۲۸ مرداد این بود که آمریکا یک جوری بتواند آن را جبران
کند.»
تلاش برای
جبران آن «خطای تاریخی» بود که باعث شد مامور رده پایین سیا که میگفت به اکراه در
پشت صحنه کودتا نقش کوچکی علیه مصدق ایفا کرده بود، در روزهای بحرانی انقلاب، از
تمام توانش برای ایجاد یک پل ارتباطی بین آمریکا و اردوی آیت الله خمینی استفاده
کند، غافل از آنکه «خط امام» و خط دوستان ملی گرایایش به یک جا ختم نمیشود.
جنبش اعتراضی
عظیم سال ۵۷ که آقای
کاتم آنقدر برایش هیجان زده بود، در نهایت آرزوی او برای باز شدن فضای سیاسی
ایران را برآورده نکرد. دوستان انقلابی پروفسور کاتم یا مانند مهدی بازرگان و
ابراهیم یزدی به اتهام «سازش با امپریالیسم آمریکا» از عرصه قدرت جمهوری اسلامی
کنار گذاشته شدند یا مانند صادق قطبزاده به اتهام توطئه ترور آیت الله خمینی،
اعدام شدند.