ایران نوین

Monday, November 28, 2016

پیوند مصدق و مردم

پیوند مصدق و مردم؛ خاطره ای از کارگری که از دیدن مصدق يکه خورد


 در آن لحظات ودرکنارش ازتمامی اطرافیان، خود را بدونزدیک ترمی یافتم چرا که من ازمیان خلق برخاسته و بدو پیوسته بودم. دیگران وابستگی نسبی داشتند ومن خود، او را جسته و یافته بودم. پیش ازآن که پدربزرگ شوی من شود، معبود من ایرانی بود وخدمتگزارسرزمین من، ومن این رابطه ی دیربنه را درحضورش شدیدا احساس می کردم. شاید به همین خاطر، هیچ زمان به من بیگانه ننمود چراکه به من وامثال من بیشترازخویشان خود تعلق داشت و به راستی این چنین بود واو بدان آگاه. من خود را درجرگه فرزندانی می پنداشتم که پاس خدمتش را داشتنه ودوست ترمی داشتم همچنان درشمارانبوه یاران ناشناخته اش باقی ماندم که نه نان اسمش را می خوردند ونه به گدابی حرمتش دست درازکرده بودند، درمیان آنان احساس آزادی بیشتری داشتم، نام او بر روی من ازتحرکم کاسته بود.
دراین نخستین دیداردربافتم، بدون آن که احساسی را بروز دهد، می بیند، می داند وبه آن چه که دربیرون ازاحمدآباد می گذرد، چه درداخل خانواده وچه درخارج ازآن آگاه است. آشکاربود عزیزانش محدود به بستگانش نیستند. رشته ای که به اغیارش می پیوست ازبندی که او را به خویشان خودش می پیوند، محکم ترمی نمود وعمیق تر. همانگونه که دیگران بر او ارج می نهادند وخود را وابسته بدو و آرمانش می پنداشتند، اونیزبه کسانی که به خاطرهدف مشترکشان به زندان می رفتند وکشته می شدند نزدیک تر از اقوامش می بود، چراکه خود نیز همانند آنان آماده بود تا کشته شود، به زندان رود و در تبعید سر کند.
يک روز، درست بخاطر ندارم نياز به سيم کش و يا لوله کشی بود. اجازه گرفتند و مردی را به ده آوردند بدون آن که بگويندش به کجا می برند. مشغول کار خودبود که ناگهان درب اتاق باز شد و مصدق برای وارسی باعبا و عصايش به درون آمد. مرد کارگر از ديدنش آن چنان يکه خورد که از کار باز ماند و به تماشايش ايستاد، باور نمی کرد خودش باشد، پس از چند ثانيه ابزارش را به کناری افکند، به پاهايش در آويخت و اشک ريزان به بوسيدنشان پرداخت. مصدق بلندش کرد و بنواخت و کارگر همچنان منقلب از قبول دستمزد امتناع می ورزيد. مصدق هميشه مقداری سکه طلا برای چنين مواقعی ذخيره داشت و يک دو بار هم به من و محمود از آن سکه ها داده بود تا به دستور او به کسانی که نام می برد از جانب خود بدهيم. 

در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۰۱-۱۰۲

برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست

 Keivan Irandoos

بازگشت پیروزمندانه دکتر مصدق از شورای امنیت سازمان ملل- بلوا و آشوب توده ای ها




یکم آذر ۱۳۳۰؛ بازگشت پیروزمندانه دکتر مصدق از شورای امنیت سازمان ملل-
 بلوا و آشوب توده ای ها در نبود دکتر مصدق

در روز ۱ آذر ۱۳۳۰دکتر مصدق و هیات همراه وی از سفر ۴۷ روزه ، به تهران بازگشتند. ده ها هزارتن از مردم طبقات مختلف، در فرودگاه و خیابانهای مسیر حرکت، از ایشان استقبال کم سابقه ای کردند.
سفر دکتر مصدق به آمریکا فواید بسیاری داشت؛ طرح شکایت دولت انگلستان [از ایران] در شورای امنیت سازمان ملل، برای هیات نمایندگی ایران فرصت مناسبی را فراهم ساخت تا حقانیت ملت ایران در مبارزه ضد استعماری به منظور استیفای حقوق خود، با ارائه اسناد و شواهد مستدل، به اطلاع جهانیان برسانند و قطعنامه بریتانیا و تبلیغات آن کشور، برای محکومیت ایران را به نحو چشمگیری خنثی کند.
در نبود دکتر مصدق گروه های وابسته به حزب توده هر روز یا در جایی دست به اعتصاب زدند یا به بهانه های گوناگون تظاهرات راه انداختند که هر بار دامنه آن گسترده تر می شد و ازکارخانه ها و کارگاه ها به خیابان ها، ازکوچه ها به بازارها، و از دانشکده ها به دبیرستان های پسرانه معروف تهران، البرز و مروی و دارالفنون، قریب و علمیه و شرف، یا دبیرستان های دخترانه ای چون نوربخش و... می کشید. مثلا در اوائل آبان ۱۳۳۰ کارگران لباس دوزی پوشاک برای اضافه دستمزد و اجرای قانون کار و بیمه کارگران اعتصاب کردند و روز ششم آبان جمعی ازکارگران کارخانه های سیلو و چیت سازی و سیمان و دخانیات و عده ای از اعضا و هواداران حزب توده از جلوی خانه صلح (درکوچه سیرک واقع در خیابان فردوسی) به منظور اظهار همدردی و پشتیبانی از کارگران اعتصابی به محل کارگاه پوشاک رفتند و اجتماع خود را به تظاهرات گسترده ای به حمایت از کارگران و با شعارهایی علیه دولت مصدق تبدیل کردند.
روز چهارشنبه هشتم آبان جمعی از دانشجویان توده ای و کارگران طرفدار آن ها به دانشسرای عالی، محل برگزاری شورای دانشگاه که هر دوهفته یک بار تشکیل می شد، هجوم بردند، شیشه های آن را شکستند و عده ای از استادان، روسا و معاونین دانشکده ها، از جمله محمد مشکات استاد دانشکده حقوق، دکتر صالح رییس دانشکده پزشکی، مهندس عطایی، رییس دانشکده کشاورزی ودکتر علی اکبر سیاسی، رییس دانشگاه را در اتاق شورا محبوس کردند. درخواست آن ها این بود که شورای دانشگاه سازمان دانشجویان توده ای دانشگاه را که پس از وقایع آذربایجان و انشعاب سال ۱۳۲۶ در حزب توده، سازمان وگسترش یافته بود، به رسمیت بشناسند. آن هجوم به کانون های آموزشی عالی کشور،که با کتک زدن عده ای ازکارکنان عادی دانشسرا و تهدید و توهین و محبوس نگه داشتن بی آب و غذای استادان عضو شورای دانشگاه به مدت یازده ساعت ادامه یافت، به استعفای اعتراضی دسته جمعی استادان از نمایندگی و ریاست و معاونت دانشکده هاوعضویت در شورای دانشگاه انجامید. در روزهای بعد دانشجویان هوادار جبهه ملی به حمایت از استادان و برای اعتراض به حزب توده دست به اعتصاب و تظاهرات زدند و استادان دانشگاه تصمیم گرفتند تا اخراج دانشجویان توده ای خلافکار از دانشگاه سرکلاس درس حاضر نشوند. در نتیجه دانشگاه به مدت یازده روز عملا تعطیل شد.واکنش دانشجویان به حمایت از استادان روز چهاردهم آبان به اوج رسید. که در آن بیش از یکصد و پنجاه هزار نفر از طبقات مختلف به رهبری حزب زحمتکشان و حزب پان ایرانیست با عکس هایی از دکتر مصدق و آیت الله کاشانی در خیابان ها به راه افتادند و در میدان فوزیه (امام حسین) گرد آمدند.
مصدق و سالهای مبارزه- سرهنگ غلام رضا نجاتی، جلد نخست ص ۳۸۶ 
فولاد قلب، مصطفی اسلامیه، ص ۲۵۴/۲۵۶

برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست Keivan Irandoos

Thursday, November 24, 2016

یکم آذر را هرگز نباید فراموش کرد



ما به کشتار های دوران طلایی دهه 60 خو گرفته بودیم و انتظاری جر آن نداشتیم ولی دهه 70 با این فریبدگی آغاز شد که دوران سازندگی  و اصلاح طلبی اینجاست و آزادی کوچک  نسبت به محدودیتها و خشونت های گسترده دهه گذشته است، شاید روند متفاوت را در جمهوری اسلامی نوید می دهد.
ولی به زودی روشن شد که روش کشتن ها عوض شده، کمیته ای حکم ترور مخالفان و منتقدان را توسط  (( نیرو های خود سر)) بانجام میرساند. در میان نخبگان  و نویسندگان و فعالان سیاسی مدنی که هدف قرار گرفته بودند داریوش و پروانه فروهر بر جسته ترین بودند، نه بخاطر اینکه دیگران برجسته نبودند، بلکه برای این که ملی گرایی و میهن پرستی را هدف گرفته بودند. وقتی یک نویسنده را ترور می کنند یعنی با قلم مستقل مخالف اند، وقتی یک فعال مدنی را می کشند یعنی  فعالیت اجتماعی مستقل را متوقف می کنند، وقتی یک روزنامه نگار بقتل می رسد یعنی رسانه ها باید مطیع باشند. ولی کسیکه تنها گناهش عشق به میهن  و هدفش مردم سالاری و سر بلندی کشور است، آنگاه ایران را می کشند، فرهنگ ایران  و بدتر از همه فریاد ملت را خفه می کنند. کشتن داریوش و پروانه فروهر ماهیت راستین حاکمان را افشا کرده و این روز نباید فراموش شود، ما با بزرگداشت چنین روزی باید نشان دهیم که ایران هرگز نخواهد مرد.

  کورش زعیم  1 آذر 95
  زندان اوین

Wednesday, November 23, 2016

فراکسیون مجلس بر پایه زبان؟


جمهوری اسلامی پر از شگفتی های ضد ایرانی است. آخرین این ابتکار ها در مجلس که تبلیغ شده بود گرایش بیشتری به ایران بودن خواهد داشت، تشکیل فراکسیون زبانی است، فراکسیون ها همیشه برای پیشبرد یک دیدگاه سیاسی است که اعضاء آن ادعا می کنند با اجرای قانون های پیشنهادی آنان کشور بهتر پیشرفت و سر بلند خواهد شد. این فراکسیون که در جهان بی نظیر است این ادعا را دارد که با چند زبانی کردن کشور و جدا سازی ایرانیان بر پایه گویش های محلی کشور زود تر به توسعه خواهد رسید.
آیا در هیچ کجای جهان مجلس ها بر پایه فراکسیون های زبانی اداره می شوند؟
آیا این حرکات که بی شک برای ایجاد نفاق ملی و خدشه در یکپارچگی و همبستگی ملی پیشنهاد شده طرحی است از سوی کشور هایی که به تجزیه ایران دل بسته اند.
آیا این هم میهنان می دانند چه کار کنند؟ آیا این آقایان از ایران و زبان و فرهنگ آن نفرت دارند ؟ آیا این حرکت ضد ملی خارج از کشور مدیریت می شود؟
کشف پاسخ این پرسشها وظیفه وزارت اطلاعات است که بیکپارچگی کشور کمک و عوامل تحریک کنند. و ضد ملی را رسوا می نماید. من می خواهم باور کنم که این حرکت ضد ملی برخی نمایندگان مجلس اسلامی از روی احساسات کاذب یا فریب خوردگی باشد نه خیانت .

بیست و هشتم آبان ماه
 کورش زعیم، از زندان اوین

آلترناتیو همچنان جنبش ملی است


مسئله مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمان‌ها، ظرفیت فرهنگ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که به سوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصل بالاتر از همه تجربه‌ها و باورها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل و انعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمان "ایران برای همه ایرانیان" و ایده جنبش ملی، در تفرقه بی‌مانند کنونی ایده قابل تحققی است؟
نیرومند ترین امکان هم اکنون گرایش به تاریخ ملی است. این ، گیر و مشکل بزرگ و لاینحل حاکمیت دینی است. همه جا را که ببندند این یکی را در اساس نمی توانند. یادمان نرود بخصوص ملت های تاریخ دار را نمی توان از تاریخ شان که به عاطفه ملی آنها شکل می دهد جدا کرد. پاسارگاد یک تصفیه حساب با حاکمیت و آزمونی برای اپوزیسیون بود.

با ناسیونالیسم مثبت ایرانی که به بینش دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه و نهضت ملی از نظر معنوی مجهز است نمی توان به صورت آشکار درافتاد. من واقعا همواره انتظار یک خودجوشی ملی را داشته ام . چون ضدملی بودن حاکمیت برای مردم مثل روز روشن است. از اینجااست که امکان سازماندهی بوجود می آید. این امکان را باید بواقعیت بدل ساخت. این امکان تشنهِ تبدیل شدن یه واقعیت است. سازماندهیِ آلترناتیو، یعنی تبدیل امکان مبارزه به واقعیتِ جنبش ملی. آلترناتیو دیگری وجود ندارد. . پشتوانه های تاریخ ملی از پذیرش کوروش جونان نماد وحدت تاریخیِ ایرانیان تا انقلاب مشروطه و تجارب نهضت ملی باید از ذخیره ملی بیرون بیایند (و در حال برون تراویدنند) و در خیابان ها به ماده تبدیل شوند. راه دشوار است اما ذخیره ملی هم نیرومند است. ملت های تاریخ دار بویژه ناسیونالیست اند. این ناسیونالیسم بویژه زیر سیطره حاکمیت های دینی و ایدئولوژیک شکوفاییِ بیشتری پیدا می کند.. ولی ناسیونالیسم ایرانی هرگز مسلکی نبود یا دستکم در ایران، ناسیونالیسم مسلکی هرگز به جنبشی گسترده تبدیل نشد. علت هم این بود که جنبش ملی و دموکراتیک به رهبری نهضت ملی و جنبش مشروطه خواهی در صدر انقلاب مشروطه، طرفدار لیبرالیسم و چند صدایی اروپایی بودند. این تاریخ را باید ادامه داد. جنبش ملی و لیبرالی ایرانی در برابر حاکمیت دینی تنها آلترناتیو است. حول این تاریخ و این تجربه باید سازمان پذیرفت و سازماندهی کرد. این دو جنبه باهم و تواما باید عمل کنند تا به بهره به نشینند.
روزا لوکزامبورک ازمفاخر جنبش کارگری و چهره ی دوست داشتنی جنبش زنان، اگر اشتباه عمده ای کرده باشد، بورژوایی دانستن حرکت های ملی، با نگرشی نفی کننده بود. در حالی که او می توانست مانند آیزایا برلین در مقوله ی جنبش های ملی قائل به تفکیک شود. به گفته ی آیزایا برلین دو جریان رهایی بخش در قرن نوزده ملت گرایی رمانتیک و فرد گرایی بشردوستانه بود (نقل به معنا) برخورد منفی با کوروش بنیانگزار هخامنشیان و نماد وحدت تاریخی ایرانیان ، گام گذاشتن به راه رفته ای است که دیری است مورد بازبینی قرار گرفته است.
جنبش ملی در ایران یک پروسه ی پیوند تاریخی است که از جنبش فکریِ قانون گرایی و دموکراسی خواهی در انقلاب مشروطه آغاز می شود، با مبارزات پارلمانی دهه بیست خورشیدی، درختی پربار می شود، درختی که میوه اش را زیر حاکمیت دولت ملی می دهد. این پروسه که در ترکیب واژه ایِ جنبش ملی تبلور پیدا می کند تنها امکانی است که به یاری آن در تئوری و عمل اجتماعی می توان با کمترین خونریزی انسانی و ارزشی به سیطره جمهوری اسلامی پایان داد.

جنبش ملی یک بسته بندی تشکیلاتیِ متکی به اعتقاد ی اختصاصی در برابر اعتقاد های اختصاصی دیگرکه حول منافع گروه اجتماعی معینی سازمان می پذیرند نیست. بلکه چتری است که به آنها پوشش و مخرج مشترک می دهد. اما جنبش ملی پیوند مکانیکی جریان های سیاسی نیست بلکه پیوند اجتماعی و پایه ایِ منافع اجتماعی آنها در چارچوب واحد ملی است. به همین سبب پیوندی غیر مکانیکی و باز و حامل مدارا و احترام متقابل میان گروهای اجتماعی است. جنبش ملی راهِ تقدم منافعِ ظرفی و همگانی را به نهاد های سیاسی نشان می دهد. جنبش ملی در این رابطه، نقش یک تَذکارِملی را برای جریان های سیاسی ایفا می کند. با این ترتیب جنبش ملی ائتلاف نیرو ها نیست، گرچه در واقع، ائتلاف اخلاقیِ آنها بر وفاق بر ثانوی بودن منافع ویژه گروه های سیاسی نسبت به شعائرجنبش ملی است.
جنبش ملی از اجزایی به وجود می آید که در پویایی تاریخی قرار دارند. و به این جهت آنهارا زمانمند می خوانیم. هر چیزی در پویش زمانمند تاریخ، دگرگونه می شود مگر یک چیز، تنها اصلی که به زمان، پیوند تاریخی و همگانی می دهد همانا برقراری مدارا گریِ درون مجموعه ای میان تمامی نیرو های متشکلهِ یک کل است. جنبش ملی از طریق آموزش مداراگری چونان اصلی غیرقابل تخطی دموکراسی پلورالیستی را که دستآورد تمدن اروپایی است به بافت درونی فرهنگ سیاسی و اجتماعیِ سازمان‌های گوناگون تبدیل می کند.

با این ترتیب جنبش ملی ادامه پروسه جنبشی یِ صد سال گذشته است که در جریان تکوین ضرورات و نیاز های خودجوش در " زمان حال "در هر زمان حالی تکوین می یابد. پس جنبش ملی نه یک بسته بندی اعتفادی، و نه یک بسته بندی زمانی است.
سازمان مدرن سازمانی است که آمادگی درونی برای پیوستن به یک جنبش فراساختاری را داشته باشد. یعنی بجای دنبالِ ائتلاف های سطحی و فاقد جوشش درونی رفتن، خود را درونا و به طور بالقوه جزءِ یک فراسازمان ملی بداند و در صدد دست یابی به آن برآید. و این بازتابِ احساس مدرنیته ایِ نقصان است که سبب می‌شود سازمان سیاسی نقص خود را در کلیتی فرا تر از حدود اعتقادیِ خود جبران کند. این، دیالکتیک وابستگی و خودمختاری است. وابستگی به تفاهم ارتباطی و به امر مشترک ملی. در حالی که دراحساس نقصانِ غیرمدرنیته‌ای، فرد یا سازمان پیشا مدرن می کوشد با پیوستن به یک سازمان اعتقادی مادر، نا خود مختاری خود را به پوشاند.
با احساس نقصانِ مدرنیته ای، برعکس، دیگر فرد یا سازمان ریسک نظری نمی‌کند . درسیاست نظری پیشامدرن، عنصر ریسک و جزم و قاطعیت غیر شناخت شناسانه در هم می آمیزند. در این حالت فرد یا سازمان می کوشند به هر بهایی باور معینی را به کرسی به نشانند. هدف، برد به هر قیمتی است.. چرا؟ چون خطاپذیری معرفتی، اتوریته پذیری و سازماندهیِ خطی را تهدید می کند. این احساس نقصان دموکراتیک، حزب مدرن راآماده ی تغییر و اصلاح داءمی می کند.

با این ترتیب روشن می شود که نظرات سیاسی حزب و سازمان مدرن باز تاب نگرشی فلسفی و شناخت شناسانه است. بدون توجه به این بنیان نگرشی کوشش برای اصلاح نظرات سیاسی یک جریان سیاسی تا حد گسترده ای ایدآلیستی است.
جمع بندی: هر جنبشی بتواند مدرا گراییِ درون مجموعه ای را در چارچوب واحد ملی به وجود بیاورد یا به هرحال مدارا گرایی را به نماد و علامت ارتباطیِ خود در عمل و نظر فرا برویاند، جنبشی ملی است.
عنصر پسا اعتقادی در جنبش ملی معلول و پی آمد ویژگی فرا ساختاریِ آنست. ارتباط با یک جنبش ملی و سراسری، اعتقادهای ساختار گرایانه فرد را ثانوی و نقصان پذیرمی کند. فرعی شدن ایمان و ایدئولوژی نسبت به مصالح و منافع و امرِ همزیستی در واحد ملی علامت ارتباط ملی است. مدارا دست آورد تحقق این استحاله اخلاقی است. در واژه هایی دیگر: باور به آماجی همگانی، باور های استراتژیکِ اعتقادی را زیر مجموعه ای می کند و آنها را نسبت به اصلِ «ایران برای همه ایرانیان، صرفنظر از باورِ آنها» ثانوی می کند. اصلِ نقصان پذیری اعتقاد ها که کارل پوپر، با آفرینشِ اصل خطاپذیری ذاتی تئوری ها به آن وجهِ و تثبیتِ علمی داد یک باور و یک کارکرد خود بخودی جنبش ملی به مثابه جنبشی اجتماعی و فراسیاسی است . شناسه پسا اعتقادیِ جنبش ملی ، از پیشینی بودنِ مدارا و پذیرش عملیِ ثانوی بودن هر اعتقاد و ایدئولوژی ای نسبت به تفاهم ملی وباور به یک امر مشترکِ ملی و جهانی قابل استنتاج است.
مسئله ی مهم اکنون این است که در دوران شکست آرمانها، ظرفیت فرهنگِ همزیستی در جامعه ایرانی در حدی هست که بسوی آرمانی پسامتافیزیکی که در آن همزیستی یک اصلِ بالاتر از همه ی تجربه ها و باور ها و مقدم بر تمامی اعتقادها باشد تمایل وانعطاف پیدا کند؟ به بیان دیگر، آرمانِ "ایران برای همه ی ایرانیان" و ایده ی جنبش ملی، در تفرقه بی مانند کنونی ایده قابل تحققی است؟
اگر آلترناتیو ملی قابل تحقق نباشد چه راهِ اطمینان بخش دیگری قابل تصور است که ایران را به وادی اغتشاشی بزرگ نکشاند.

ناممکن شمردن تبدیل این ایده که اکنون به انتزاع تبدیل شده است، خود، گامِ بزرگی در جهت واقعیت ناپذیر کردنِ آن و

ناصر کاخساز

به یاد سر سپردگان نهضت ملی ايران پروانه و داریوش فروهر جانباختگان  مبارز با استبداد حاكم بر ايران

-->

         داد خواهیم این همه بیداد را 
 برکنیم از بیخ و بن، بنیاد استبداد را

آذرماه امسال هیجدهمين سال جان باختن پروانه و داریوش فروهر را كه به دست آدم کشان انيرانى استبداد دينى در خاك و خون غلتيدند به سوكوارى و داد خواهى مى نشينيم! داد خواهى از بيدادگرانى  كه  جز به بسط  قدرت  خويش نمى انديشند!  هرگز حقوق حقه شهروند در بند ايرانى را كه خواهان آزادى فكرى فردى است برسميت نمى شناسند. همان حق مشروع ومحترم آزادى كه ملت ايران براى نيل به آن دست اندر كار كوششى خونبار شد! ولى خود محورى و انحصار طلبى نهادينه در خوى وخصلت روحانيت مرتجع با سركوبى خونين آن را درهم شكست و از تحققش جلو گيرى كرد، و پروانه و داریوش را كه دلباخته راه سرافرازی وآزادى ايران وايرانى  بودند و به ادامه مبارزه پيشين مصمم كرد. تا عاقبت جان بر سر پيمان نهادند و در مسلخ عشق  ايران، به دست ناپاك انيرانيان  سلاخى شدند. نام آوران وطن خواهى  كه در حافظه  تاریخی ملت ایران زند گان جاويدند. 

آنتوان چخوف نویسنده روسى مى گويد "خطرناک ترین فرد كسى است  که فهمش اندک باشد و تعصبش زیاد "



همين اندک فهمان  متعصب اند كه به قصد سود جويى شخصى  وا ژگان  مرگ و بهشت و دوزخ  وخدا را با فهم  اندك و يك سونگرى هاى خام انديشانه دست مايه سياه بختى جمعى و تباهى زندگانى مردمى مى كنند كه در چنبره سختى هاى پى در پى جوياى مفرّ رهايى و گشايش اند. و مى پندارند برای برخورداری از مهر و کرامت خدا،  مى باید فرامين كسانى  را گردن نهند، كه خود را نمايندگان خدا بر زمين مى دانند. 

همين تمهيد است كه ابعاد وحشتناك جنايت هاى تصور ناپذير را بر بنياد مقاصد دينى متعصبانه رقم مى زند، تا در هزاره تاريكى هاى جهل وتعصب وخودكامگى، تحديد آزادى هاى فردى وجمعى را با بازداشت و شكنجه و كشتن  آزاديخواهان ميسر سازد، و راه ماندن وسود جستن از قدرت مدارى وثروت اندوزى نامشروع را بر حاكمان خود كامه متظاهر به دين باورى هموار كند.

  

پروانه و داریوش فروهر عاشقان سربلندی ایران بودند، دشمن انيرانيان خود كامه ملت آزار، به همين جهت در خانه خويش كارد آجين شدند تا ديگر كسى شهامت انديشيدن به منافع ملى به  خود راه ندهد، و ترس اين دشمن خونخوار روان آزار، بر آزاديخواهان ايران غلبه كند . خيال باطل ناممكنى كه هرگز پويندگان آزادى را در سرزمين اهورايى ايران از مبارزه آزاديخواهانه باز نمى دارد!  چنانكه  گردهم آیی های شورانگیز سال های اخیر گواه صادق اين مدعاست!  سطوت ملى كه  ناشى از همبستگی ملی است  جز از طريق آگاهی فردى ومبارزه متهورانه ايثارگرانه به دست آمدنى نيست.  پروانه و داريوش نماد مبارزه ايثار گرانه اى شدند كه از شهامتى درخور،  مايه مى گرفت و كارساز آزادى در راهى شد كه دير يا زود فرا مى رسد .



راهشان بر قرار و نامشان بر فراز قله سربلند ايران خواهى سر فراز باد.



هوشنگ کردستانی

1 آذرماه 1395

Monday, August 10, 2015

حکایت همچنان باقی است




پس از دوازده سال کشمکش و دو سال و چند ماه گفت و گو میان نمایندگان جمهوری اسلامی و پنج کشور بعلاوه یک- آمریکا، چین، آلمان، انگلستان، فرانسه و روسیه- همانگونه که انتظار می رفت توافق نامه ای در شهر لوزان سوئیس به امضاء رسید.
پیرامون مفاد توافق نامه و اینکه کدام یک از دو طرف برنده یا بازنده بوده اند و یا آیا تساوی صورت گرفته، تفسیرهای گوناگون شده که ادامه خواهد داشت.
بدون ورود و بحث پیرامون مفاد بندهای آن باید گفت که قدرت های غربی از آغاز خواستهایی داشتند که برخی از آن ها به ظاهر حذف یا تعدیل شد. تردید نیست مواردی ضد ملی و خلاف اصول شناخته شده بین المللی هست که بی تردید یک دولت ملی برخوردار از پشتیبانی مردم حاضر به پذیرش و امضاء آن نمی شد.
این ادعا که اوباما به هیجده و نیم مورد از نوزده خط قرمز خود رسیده نمی تواند با واقعیت همخوانی داشته باشد. او گر چه بسیاری از خواستهایش را به کرسی نشاند در برخی موردها سیمای عقبنشینی یا تعدیل نشان داد، بر آشفتگی و خشم جنگ طلبان در دولت اسرائیل و هم پیمانان عرب آن ها و واسطه گران قدرتمندشان در دولت آمریکا و جمهوری خواهان کنگره و تلاش و کوشش برای جلوگیری از اجرای آن بیشتر به این علت است.
بزرگترین نقطه ضعف جمهوری اسلامی اثر ویران کننده تحریمها بر روی اقتصاد کشور بود. تحریمهایی که رئیس جمهور پیش اسلامی برگزیده ولی فقیه از بی شعوری آن ها را کاغذ پاره مینامد. تأثیر تحریمها تا آن حد در کاهش سطح زندگی مردم اثرگذار بود که امکان وقوع یک خیزش و شورش ناگهانی در کشور بدور از انتظار نبود، شورشی که در صورت وقوع طومار هستی جمهوری اسلامی و نظام ولایتی را در هم می پیچید. اتفاقی که جناح های قدرت در حاکمیت از وقوع آن وحشت داشتند و قدرتهای غربی نیز نگران.
اقتصاد ایران تک محصولی شده، بازده کارخانهها و کارگاههای تولید نزدیک به صفر رسیده، نیروهای تولید کننده و سازنده که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می دهند بیکارند. کشور در همه زمینههای اقتصادی از فراورده های کشاورزی و دامی گرفته تا صنعتی نیازمند به خارج است.
نظام کنونی به دلیل جنایتهای جانی و زیانهای گسترده مالی و فروپاشی اقتصادی، فاقد حقانیت قانونی و پایگاه مردمی است. از این رو، تحریم ها را تاب نمی آورد و برغم ادعاهای میان تهی، توان رویارویی با یک برخورد نظامی را هم ندارد.
گرچه اوباما بارها گفته که گزینه نظامی روی میز است ولی امکان یورش نظامی و یا حمله هوایی با توجه به موقعیت جغرافیایی و نیروی انسانی ایران بسیار ضعیف است.
اسرائیل هم چنانکه بدون پشتیبانی و همراهی آمریکا به ایران حمله کند همانگونه که آگاهان سیاسی و خبرگان نظامی آن کشور پیش بینی میکنند دچار اشتباه برآورد بزرگی خواهد شد. شگفتی اینجاست که برخی از گروههای سیاسی چپ و راست خارج از کشور در انتظار حمله آمریکا و اسرائیل به ایران بودند به تصور آنکه پس از فروپاشی نظام کنونی، حاکمیت نصیب آنها می شود.
دو سال پیش که عکسها و ویدئوهایی پیرامون کاربرد بمبهای شیمیایی توسط ارتش سوریه انتشار یافت و امکان وقوع یک جنگ تمام عیار و حمله هوایی به سوریه بسیار جدی شده بود، مجلس عوام انگلستان با شرکت در جنگ مخالفت کرد. نمایندگان کنگره آمریکا نیز به دلیل مخالفت روزافزون مردم به درگیر شدن آمریکا در جنگی دیگر به اوباما روی موافق نشان ندادند و بلند پایگان نظامی آمریکا نیز او را به آلوده شدن در جنگی دیگر برحذر داشتند.
طبیعی است که احتمال حمله هوایی و یا جنگ با ایران که از جهتهای بسیاری قابل مقایسه با سوریه نیست امکان ناپذیر به نظر میرسید.
از آن جا که تحریمها به دلیل نزدیکی جمهوری اسلامی به روسیه و چین در آینده کارایی پیشین خود را از دست میداد چون چین و روسیه از موقعیت تحریم در ایران سودهای فراوان بردند و فراورده های مصرفی درجه دو و سه خود را به بهای گزاف به ایران فروختند.
همچنین نزدیکی بیشتر به این دو کشور و پیوستن احتمالی به پیمان دفاعی شانگهای خطر بزرگی برای آمریکا و دولت هایی غربی محسوب می شد که میتوانست غیر قابل تحمل تر از ایران اتمی باشد همچنین با برداشته شدن تحریمها و صدور نفت و گاز ایران به بازارهای جهان به درآمدهای روسیه از این دو فرآورده آسیب زیاد می رساند، آمریکا و غرب مشتاق بودند که هر چه زودتر ولو با تظاهر به تعدیل برخی از خواست هایشان با جمهوری اسلامی به توافق برسند، افزون بر آنکه آزاد شدن دلارهای مسدود شده ایران در صورت وصول می تواند به رفع تنگناها و گرفتاریهای اقتصادی آن دولتها یاری رساند. از یکسو به دلیل نیازمندی های اقتصادی ایران و رفع خطر فروپاشی نظام و از سویی دیگر اشتیاق آمریکا و دولتهای اروپایی به استمرار سلطه خود بر منطقه و درگیر کردن ایران به انواع تعهدهای سیاسی، نظامی و اقتصادی باعث شد توافق نامهای «آرام بخش» به امضاء صاحبان قدرتهای جهانی علاقمند و جمهوری اسلامی ناتوان و نیازمند برسد به قول خواجه شیراز «ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود».
به استناد اسناد منتشر شده می دانیم که سرنوشت پرونده اتمی ایران و دولتی که می بایست بر سر کار آید در گفت و گوهای محرمانهای که میان نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا پیش از پایان دوره صدارت امام زمانی احمدی نژاد در عمان به میانجی گری سلطان قابوس انجام شده بود آشکار شده که زمینه روی کار آمدن «دولت مذاکره» فراهم گردیده بود.
اما چه شد علی خامنهای که همواره مذاکره با شیطان بزرگ را رد می کرد و هواداران گفت و گو با آمریکا را بی عزت می نامید با گفت و گو ها موافقت کرد؟
از هم پاشیده شدن اقتصاد کشور و وضعیت دردناک زندگی اکثریت مردمی که زیر خط فقر زندگی میکنند و امکان وقوع خیزش و قیامی ناگهانی علیه نظام او و سردمداران جناح های درون حاکمیت را به این نتیجه رساند که موقتاً هم که شده اختلاف های خود را کنار بگذارند و با شیطان بزرگ و شیطان های کوچک سازش نمایند.
دولتی می تواند از منافع ملی در برابر قدرتهای بزرگ دفاع و در برابر خواستهای به ناحق آنها ایستادگی کند که دارای پایگاه ملی بوده و از حمایت همه جانبه مردم برخوردار باشد.
سردمداران جمهوری اسلامی آگاهند که در میان مردم جایگاهی ندارند و مشروعیت حقوقی و سیاسی خود را از دست دادهاند و اتکاء بر پشتیبانی بخش کوچکی از جامعه که به دلیل نیازهای مالی به ظاهر پشتیبان آنها هستند در روزهای حساس و سرنوشت ساز تاریخی و نیز درگیریهای نظامی روی آنان نمی توان حساب کرد. از این رو، به عوض دفاع از منافع ملی ناچار ننگ و خفت تسلیم به بیگانگان را پذیرا شدند.
بازنده این مذاکرات که پس از تاریخ گفت و گوهای صلح ویتنام بی سابقه بود، سردمداران جمهوری اسلامی هستند که با وجود هزینه کردن های سنگین مالی که به صدها میلیارد دلار بالغ میشود و تلاش چندین ساله برای دست یابی به جنگ افزار هستهای در راستای ایجاد حاشیه امنیتی نظام، از پیگیری آن دست کشیدند و پای موافقت نامه ای امضاء گذارند که بی شک به زیان منافع ملی و حق طبیعی ایران است.
عامل اصلی این عقب نشینی همانگونه که گفته شد نگرانی از سرنگونی نظام بود که هیچ یک از جناح های حاکمیت و نیز آمریکا و اروپا با آن موافق نبودند.
جمهوری اسلامی نخستین دولت اسلامی است که برای ایجاد جنبش های مسلحانه اسلامی در منطقه و رویارویی با روسیه شوروی گذشته پدید آمده بود. حسن روحانی و تیم مذاکره کننده جمهوری اسلامی نیز مورد تأیید بودند.
خمینی و سایر سردمداران نظام اسلامی از ابتدا با ملت ایران سر جنگ داشته اند، میهن دوستی و ملی گرایی را کفر و ملی گرایان را مرتد مینامیدند بقای نظام را پشتیبانی قدرتهای بیگانه از خود و سرکوب آزادیخواهان تشخیص دادهاند. آنان ملی گرایان را اعدام و به صورتهای گوناگون ترور کردند و فرهیختگان جامعه را ناگزیر به جلای وطن نموده اند فرهنگ، اخلاق و معنویت، حتی اعتقادهای مذهبی مردم را به نابودی کشانده اند.
وظیفه آزادیخواهان ملی گرا در این برهه تاریخی آن است که از شرایط پدید آمده برای احقاق حقوق انسانی و ملی کوشاتر از گذشته عمل کنند و بدانند یکی از علتهای اصلی عقب نشینی سردمداران نظام خشم خاموش و سکوت سنگین شما مردمی است که بارها به موجودیت نظام پاسخ «نه» داده اید.
آمادگی داشته باشیم تا از افتادن به چاهی دیگر که بیگانگان و عوامل داخلی آنان برای ما کندهاند جلوگیری کنیم. تحقق آرمانهای استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و استقرار حاکمیت ملی عامل بزرگ پایان دادن به نظام استبدادی حاکم بر کشور و جلوگیری از تکرار هر نوع استبداد دیگری است.
نظام هایی که فاقد پایگاه مردمیاند ناگزیرند ننگ خفت به تسلیم بیگانگان را بپذیرند.
از نتیجههای سیاسی این توافق آن است که اپوزیسیونهایی که به امید به بن بست رسیدن مذاکرات و حمله احتمالی آمریکا نشسته و منتظر بودند شرایطی پدید آید که بتوانند نظامهای استبدادی خود- سلطنتی، ایدئولوژیکی و یا مذهبی- را با پشتیبانی غرب در کشور مستقر سازند ناامید کرد.
از سویی نتیجه منفی این توافق این خواهد بود که از این پس رسانه های غربی به پیروزی از سیاست دولت هایشان بیش از گذشته در راستای حمایت تبلیغاتی از اپوزیسیون اصلاح طلب وابسته به نظام قرار خواهند گرفت.
آمریکا و اروپای غربی امیدوارند با یاری تبلیغات زیان آور رسانههای خود بتوانند افکار عمومی مردم را با جناحهای اصلاح طلب موافق سازند تا در مبارزه کسب قدرتی که میان جناحهای درون حاکمیت وجود دارد و رو به گسترش است زمینه به قدرت رساندن آنان را پس از خامنهای فراهم سازند تا در آینده موفق به اجرای سیاستهای خود در ایران شوند. اعزام نمایندگان شرکتهای تجارتی اروپا به ایران و آغاز مذاکرات اقتصادی و نیز رفتن وزیر خارجه فرانسه و معاون وزارت خارجه آلمان و گفت و گوهای محبت آمیز به رغم تندیها و ناسزاگوییهای پیشین خود، نشان دهنده قدرت دادن به سلطه های گذشته و تغییر روحیه اجتماعی مردم ایران است که به هر صورت در استعمار نو معانی خاص خود را دارد و ولایت فقیه با تمام ادعاهای خود بر خلاف خواستهای ملی به آن تن داده است. به همان سان که رضا شاه با همه قدرت نمایی و سوزاندن قرارداد دارسی در چنبر سیاست شوم بودن یا نبودن نظام سلطنتی به قبول قرارداد 1933 تن در داد و عوامل و کارگزاران آن خیانت، بعدها خود را «آلت فعل» معرفی کردند.
اکنون وضعیت به گونه ای در آمده که آزادیخواهان ملی گرا بکوشند با همبستگی ملی در محور یک برنامه هم آهنگ برای تحقق آرمانهای تاریخی و استقرار نظام مردم سالار بیش از گذشته تلاش و کوشش نمایند.
شک نیست پس از رفع تحریمها و آزاد شدن احتمالی میلیاردها دلار مسدود شده از بار سنگین مردمی که زیر فقر زندگی میکنند تا حدودی کاسته خواهد شد.
گرد هم آییهای مردم پس از امضاء موافقت نامه بیشتر به این دلیل و نیز دور شدن سایه جنگی تمام عیار یا حمله هوایی و تبدیل شدن ایران به سرنوشت دردناک مردم سایر کشورهای منطقه بود.
گرچه هستند ضد بشرهایی در درون نظام که به امید چپاول باز هم بیشتر سرمایههای ملی نشسته و برای آن کیسه دوختهاند.
عقب نشینی جمهوری اسلامی در برابر قدرت های سرمایه داری ضربه کوبنده ای بود که بر سر سران نظام استبداد مذهبی فرود آمد و جام زهر دیگری بود که رهبر نظام همچون بنیانگزار جمهوری اسلامی نوشید.
قدر مسلم آن است که در آینده که ملت ایران حاکم بر سرنوشت خود شود و مردم سالاری در ایران استقرار یابد مفاد غیر قانونی و مغایر با منافع ملی توافق نامه به دلیل امضاء شدن آن در دوران نظام استبداد مذهبی مورد قبول ملت ایران قرار نگیرد، به همانگونه که قرارداد با شرکت نفت ایران و انگلیس که در دوران استبداد سلطنتی- پادشاهی رضا شاه- بسته شده بود و به دلیل مغایرت آن با منافع ملی مورد تأیید و قبول ملت ایران نبود و مردم با آن به مخالفت برخاستند. نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق زیر بار پذیرش آن نرفت و آن را باطل اعلام کرد. مراجع صلاحیت دار بینالمللی نیز بر حقانیت حقوق ملت ایران صحه گذاردند و صنعت نفت ایران در تمام مراحل، اکتشاف، استخراج و صادرات ملی اعلام شد.
هوشنگ کردستانی- عضو پیشین شورای مرکزی جبهه ملی ایران