ایران نوین

Thursday, September 18, 2008

درسهایی که از رویداد گرجستان باید گرفت





گرجستان دارای مساحتی حدود 70 کیلومتر متر مربع، با چهار و نیم میلیون جمعیت است. این کشور در کنارهء دریای سیاه قرار گرفته و پایتخت آن شهر تفلیس است که دارای جمعیتی حدود یک میلیون می باشد.

مردم این سرزمین در درازای تاریخ همواره پیوند نزدیک با سرزمین مادریِ ایران داشته اند. در بخشی از گرجستان (یعنی «اُسِتیای» جنوبی) ایرانی تبارانی زندگی می کنند که به زبان پارسی سخن می گویند و خود را وارث تمدن ایرانی می دانند. بخش دیگر گرجستان به نام «ایبریا» در طول تاریخ همواره جزیی از سرزمین ایران بزرگ بوده است. بر سر تسلط بر سایر بخش های گرجستان بارها میان ایران و روم شرقی جنگ ها و درگیری های خونینی رخ داده و این سرزمین میان این دو قدرت دست بدست گشته است.

با انقراض امپراتوری صفوی، در زمان سلطنت شاه سلطان حسین به دست محمود و همراهان بی فرهنگ و بدور از سیاست او و به دلیل ناآگاهی های محمود از رویدادهای دنیا، توانایی های نظامی قدرت های آن روز جهان و نیز عدم علاقمندی محمود به حفظ تمامیّت ارضی ایران، بخش های شمالی سرزمین امپراتوری صفوی از جمله گرجستان صحنه تاخت و تاز دو قدرت روسیه تزاری و عثمانی گردید.

آغامحمد خان قاجار پس از آنکه سلسله زندیه را برانداخت و تهران را بعنوان پایتخت برگزید، به شمال ایران لشگر کشید و تمامی آن منطقه و نیز گرجستان را مجدداً به ایران بازگردانید. پس از مدتی که اوضاع گرجستان به دلیل تحریک های کاترین (پادشاه روسیه) رو به وخامت گذارد، آغامحمد خان بار دیگر عازم گرجستان گردید. ولی در پی مرگ کاترین، جانشین او با ایران از درِ دوستی درآمد و از ادعای خود بر گرجستان چشم پوشید.

پس از کشته شدن آغامحمد خان و به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه، در جنگهای ایران و روسیه که شوربختانه به شکست ایران انجامید. با انعقاد قراردادهای ننگین گـلستان و ترکمن چای، گرجستان همراه با هفده شهر قفقاز زیر نفوذ و تسلط روسیة تزاری قرار گرفت.

از آن تاریخ به بعد، گرچه وابستگی های سیاسی و پیوندهای خاکی ایران و گرجستان از میان رفت، ولی روابط عاطفی، فرهنگی و تاریخی میان دو ملت همچنان پابرجا ماند.

پس از تشکیل کشور روسیة شوروی، گرجستان به صورت یک جمهوری با سه استان خودمختار جزئی از آن کشور شد ولی با فروپاشی روسیه شوروی، گرجستان نیز همانند سایر جمهوری های وابسته به آن به استقلال رسید.

به دنبال انقلاب معروف به «مخملی»، که در جهت دور کردن گرجستان از روسیه و نزدیک نمودن آن به غرب انجام گرفت، شخصی به نام میخائیل ساهاکاشویلی به قدرت رسید. او پس از مدت کوتاهی پس از رسیدن به قدرت، با نارسایی ها و دشواری های زیاد در درون کشور مواجه شد و مخالفت های شدیدی را علیه خود برانگیخت که موقعیت او را به خطر انداخته است. ساهاکاشویلی تصوّر می کرد چنانچه به اقدامی برای از میان برداشتن خود مختاری اُسِتیای جنوبی دست زند، مردم گرجستان برای مدتی هم که شده نارسایی ها و گرفتاری های داخلی را فراموش کرده و چه بسا پشت سر دولت او قرار گیرند. از این رو، با آغاز بازی های المپیک پکن به این منطقه خود مختار هجوم برد.

او می پنداشت در آستانهء بازی های المپیک، روسیه دست به اقدام حادّی در حمایت از مردم اُسِتیای جنوبی نخواهد زد و او خواهد توانست با یک یورش برق آسا برای همیشه به خودمختاری آن استان پایان دهد.

ساهاکاشویلی همچنین برآورد می کرد چنانچه احتمالاً روسیه به یاری اُسِتیا بشتابد، او نیز متقابلاً از حمایت دولت های بزرگ غربی برخوردار خواهد شد. او درخواست عضویت گرجستان به پیمان ناتو را برگ برنده برای خود به حساب می آورد.

این پندارها اما، به دلیل موقع ناشناسی و نیز خوش باوری های غیر واقع بینانهء او نادرست از کار در آمد. روسیه در برابر یورش قوای ساهاکاشویلی به اُسِتیا (که بنا بر گزارش خبرگزاریهای غربی باعث کشته شدن 1600 تن غیرنظامی و 20 تن از صلح بانان روسی گردید) واکنشی تند نشان داد. ارتش روسیه به سرعت وارد اُسِتیای جنوبی شد و تا 35 کیلومتری تفلیس پیش آمد. پوتین نشان داد روسیهء امروز با روسیهء تضعیف شدهء پس از فروپاشی شوروی تفاوت اساسی دارد.

سران اتحاد اروپا و آمریکا نیز ترجیح دادند به عوض درگیر شدن در یک عملیات نظامی بیهوده از مسیر راه کارهای سیاسی و گفت و گو به رویارویی برخیزند و از تکرار جنگ سرد دیگری با روسیه که نتیجه و سرانجام آن روشن نخواهد بود، خودداری کنند.

در اثر اشتباهی که ساهاکاشویلی مرتکب شد، اکنون روسیه در استان های اُسِتیا و آبخازیا دست بالا را داشته و موضوع استقلال این دو استان را مطرح کرده است؛ امری که مورد موافقت دولت های غربی نیست. چنانچه استقلال این استان ها صورت واقع بخود بگیرد، گرجستان شرایطی به مراتب بدتر از گذشته خواهد داشت.

اشتباه میخائیل ساهاکاشویلی چه بسا ممکن است توسط سردمداران جمهوری اسلامی این بار در ایران اتفاق افتد. سردمداران اسلامی که از میزان نفرت و انزجار مردم نسبت به خود و نظامشان آگاهند و به دلیل بی کفایتی و عدم لیاقت، با وجود درآمد سرشار نفت و گاز، ملّت را به بدبختی کشانده اند، برای جلوگیری از طغیان و خیزش ناگهانی مردم در پی ایجاد یک حادثه آفرینی خارجی هستند. سخنان بی محتوا و بدون پشتوانهء عملی رئیس جمهوری اسلامی دربارهء حذف کشور اسرائیل از صفحهء جغرافیای جهان، بیش از آنکه نشاندهندهء قدرت باشد، نمایانگر ضعف و ناتوانی سردمداران نظامی است که از سرنوشت شومی که در انتظارشان است، وحشت زده هستند.

آنهایی که از اجتماع زنان آزاده ای که در پی احقاق حقوق انسانی خویشند جلوگیری می کنند، از اجتماع مردم در سالگرد فروهرها به وحشت می افتند، پاسخ های خواست های برحقِ معلمان و کارگران زحمتکش، دانشجویان آزاده و جوانان امید از دست داده را با زندان، تبعید و اعدام می دهند، به پندار خود می خواهند کشوری را از صحنهء روزگار حذف کنند که برای بقای خود در صورت لزوم از کاربُرد جنگ افزارهای هسته ای هم خودداری نخواهد کرد.

زمامداران اسرائیل بر این باورند که در صورت دست یابی جمهوری اسلامی به جنگ افزار هسته ای، این اسرئیل است که در تیررس موشک های آن قرار دارد. از این رو، انکار نمی کنند چنانچه تحریم های سازمان ملل و کشورهای اتحاد اروپا کارساز نباشد و جمهوری اسلامی همچنان به کار غنی سازی اورانیوم ادامه دهد، آنها به تنهایی پیش از آنکه جمهوری اسلامی صاحب بمب اتمی شود، با یک حملة هوایی غافل گیرکننده، تأسیسات اتمی و پایگاه های نظامی آنرا در هم خواهند کوبید. امری که باعث نگرانی و دلهرة بسیاری از دولت مردان کشورهای بزرگ غربی شده است.

سخنان رئیس جمهوری فرانسه در سالگرد تأسیس کشور اسرائیل که طی آن یادآور شد چنانچه اسرائیل مورد حمله قرار گیرد ما پشت سر اسرائیل قرار خواهیم گرفت، دعوت بشار اسد به پاریس و سپس سفر او به تهران که گفته می شود حامل پیام کشورهای 1+5 برای سردمداران اسلامی پیرامون توقّف غنی سازی اورانیوم می باشد، آمادگی اسرائیل برای مذاکره با سوریه در مورد بلندی های جولان، همه گواه آنست که سیاست اسرائیل و حامیان غربی او در جهت دور کردن سوریه از جمهوری اسلامی هستند تا در یک حملهء احتمالی هوایی اسرائیل به ایران، سوریه با استفاده از نفوذ خود مانع اقدام نظامی حزب الله لبنان علیه اسرائیل گردد.

سوریه بارها نشان داده است که نه پایبند دوستی با جمهوری اسلامی است و نه توانِ رویارویی با قدرت نظامی اسرائیل را دارد. از این رو به توافق رسیدن با سوریه امری دور از انتظار نیست. در یک درگیری نظامی با ایران، اسرائیل بیش از حماس نگران واکنشِ حزب الله است. چنانچه با سوریه به توافق برسد و از جانب حزب الله مطمئن گردد، برای آغاز حمله هوایی به ایران تردیدی بخود راه نخواهد داد.

در چنین شرایط نگران کننده ای سردمداران جمهوری اسلامی به غلط می پندارند که در صورت وقوع یک جنگ احتمالی، به بهانهء آنکه کشور در شرایط جنگی است، می توانند سرکوب های وحشیانه خود را گسترش دهند و جناح های مخالف درون حاکمیت را نیز وادار به سکوت نمایند.

آنها، با مقایسه ای نادرست از برخورد احتمالی آینده با زمان یورش صدام حسین - بدون توجه به جوِّ ناآرام کشور-، تصور می کنند که در صورت وقوع یک حملهء خارجی، مردم حتی مخالفان نیز پشت سرِ آنها قرار خواهند گرفت. آنها به اشتباه روی حمایت احتمالی روسیه و چین نیز حساب می کنند؛ به همانگونه که ساهاکاشویلی روی حمایت آمریکا و اروپا حساب می کرد ـ تصوری که بدور از واقعی بینی و آگاهی سیاسی است. قدرت های بزرگ که بر سر منافع ملی و جهانی خود با هم به سازش می رسند، هیچگاه دست به اقدامی نمی زنند که توافق های آنها را خدشه دار کرده و یا به خطر اندازد.

آنچه مسلم است اینست که، در صورت یک حملهء غافلگیرانه هوایی به ایران، سردمداران نظام اسلامی، شهامتی بیش از صدام حسین از خود نشان نخواهند داد و این مردم ایران هستند که باید بار بدبختی های فاجعه آمیزِ حادثه آفرینی های خودسرانهء سردمداران نالایق اسلامی را به دوش کشیده و تحمّل کنند.



1 comment:

Anonymous said...

درود بر مادر به خطاهای نوین ایران زمین
هیچ گوهی نمی تونید بخورید
من طرفدار نظام جمهوری اسلامی هستم و می دانم که شما آرزوهای احمقانه خود را به گور پر از گه خود خواهید برید.
مادرسگهای عوضی