ایران نوین

Thursday, November 15, 2012

دروغگویان و تلاش بی‌حاصل - هنگامه افشار

یکی از زیباترین دست آوردهای انسان مدرن، “آزادی بیان” بوده است. آزادی در ابراز عقیده و تفکر و تخیل. آزادی در اعتراض به بی‌عدالتی. آزادی در اشاعه نیکی‌ها و زدودن شرارت‌ها، در نهایت، نایل آمدن به قراردادهای اجتماعی طاهر. متاسفانه این دست آورد شیرین، برای عده‌ای جهت دروغ پراکنی، فریبکاری و شبیخون زدن به اصالت‌های اخلاقی، اجتماعی و سیاسی، یک دستاویز شده است! مانند غریقی که حین غرق شدن، به هر تخته پاره‌ای متوسل می‌گردد، این افراد نیز در تنگناها جهت گذر و گریز و موجه جلوه دادن سیاه کاریهای خود به “آزادی بیان” متشبث می‌شوند! امروز موثرترین سلاح پیشبرد مقاصد دروغ و ریا جعبه جادویی است بنام “تلویزیون” که قادر است انبار را از هر کالای بنجلی، پر و خالی کند! جاذبه این ابزار ارتباط جمعی در حدی است که می‌تواند یک مجرم را معصوم و یک مظلوم را مجرم بنمایاند! می‌تواند شیطان را به فرشته و فرشته را به شیطان، تغییر شکل دهد! قادر است خطای چشم و خطای هواس را موجب گردد. “مانند عملیات شعبده باز” که ما ایرانیان غربت‌نشین نیز از این نعمت بی‌نصیب نمانده‌ایم! به ویژه که مهره‌های بازی، شسته و رفته و ظاهرالصلاح می‌نمایند. مردان شیک‌پوش، اتوکرده و واکس‌زده. گاه هم با ابروهای زیر برداشته و صورت‌های جراحی شده! تا شاید با ظاهر دل‌افروز، مورد پسند میلیون‌ها ایرانی در داخل ایران افتند که هر زمان کانال‌های تلویزون وطنی را می‌چرخانند، مجریان مرد خود را با سر و صورت و گردن و لب انبوه از پشم می‌بینند که از فرق سر تا نوک پا، چرب و چرک و چروک بر پرده ظاهر می‌شوند. در مقایسه، شاید اینان، مقبول افتند! در آن‌سوی این “جعبه جادویی” منزل به منزل، اتاق به اتاق، در هر شهر و کشور جهان، خانواده‌ها، تک نفری و جمعی، مقابل این اختراع اعجازانگیز می‌نشینند و با نوعی تسلیم، ذهنشان را می‌سپارند به سیلاب افکاری که از گلوی گوینده خارج و برزبانش جاری می‌گردد. یک خوش‌باوری غریزی، بیننده را فرا می‌گیرد. از آن رو که در یک جامعه سانسور شده و سانسور زده خبر بسر می‌برد و به استیصال رسیده، تصور می‌کند فردی که توانسته خود را به پشت این دستگاه جادویی بکشاند، حتما و قطعا، در تحلیل مسایل سیاسی و اجتماعی، مقامی است شامخ و نعمتی که در بحبوحه بحران تاریخی سرزمینش، گره‌گشایی می‌کند. ناگفته‌ها را می‌گوید. از آزادی بیان برخوردار است و هیچ گشتاپوی دولتی هم با چماق بالای سرش نایستاده. نجات و آزادی ایران را خواهان است. “خودش می‌گوید”. پس او “بیننده” آن‌سو نشسته که نمی‌داند و می‌خواهد بداند. بین شک و یقین از درک عاجز و می‌خواهد به ادراک برسد، ذهنش به‌سهولت به اسارت گرفته می‌شود و می‌توان باورهایش را در هم ریخت! ..... و آن کس که اذهان را به اسارت می‌گیرد، در مقام تحلیل‌گر، مفسر خبر، تاریخ‌گو و مطلب پرداز، کافی است که هنر آوازه گری را بداند و ماموریت کشت دروغ و سالوس را بر عهده گرفته باشد. درست مثل مارگیرهای حرفه‌ای که در محله‌های قدیمی، ریز و درشت را دایره وار ایستاده و هیجان زده ساعت‌ها سرپا نگه می‌داشتند تا ماری را از کیسه و قوطی، بیرون آورند و شعبده بازی کنند، این شخصیت‌ها هم نحوه اجرای برنامه‌های به اصطلاح سیاسی‌شان، شباهت کمی از نمایش‌های آن مارگیرها ندارد! و آنجا که از خود کم می‌آورند، البته تلفن سیاه میز مقابلشان به کمک می‌آید. از پشت سیم‌ها، چند صدای همیشه آشنا با سخنوری‌های تکراری و کلیشه‌ای، تا انتهای برنامه، برنامه‌گزار محترم را پا منبری می‌کنند و احسنت می‌گویند! این مجریان “همه فن حریف” کارمندان رسمی دولت نیستند چرا که ما ایرانیان غربت‌نشین از خودمان دولتی ندارم. در عوض کارمندان آنهایی هستند که در دولت پیشین “حکومت شاه"، دست در لفت و لیس اموال و ثروت مردم داشتند. حال از سوراخ‌نشینی به ستوه آمده‌اند و چون جرات ابراز چهره در ملاء عام را ندارند، با “پیشکش دلار” بازی را از پشت صحنه، کنترل می‌کنند. یک بازی خطرناک، دروغین و ویرانگر، بازی با واقعیات تاریخی، بازی با شرافت و هویت! خط زدن اعتبارنامه مردان و زنانی که دلسوزانه در راه استقلال و آزادی توده‌ها، خون دل خوردند اما ایستادند! یا از صحنه حذف شدند یا در انزوا و تبعیدگاه، رخ در نقاب خاک کشیدند! در این بازی شنیع، “فرهنگ دروغ” تا جایی تقویت و تهیج می‌شود که گاه سخن راست، بر گوش‌ها سنگین می‌نشیند! در واقع پروردگان فرهنگ دروغ، کمی از پروردگان فرهنگ “امام‌زاده‌گرایی” ندارند که آخوندها در ایران با بیش از ۳۳ هزار امام‌زاده، عوام را مغزشویی کرده‌اند!! “فرهنگ دروغ‌پروران” جنایات را به دو طبقه تقسیم کرده‌اند: جنایات کوچک “مربوط به دوران طلایی خودشان” و جنایات بزرگ “مربوط به حکومت آخوندی”. سرقت را هم به دو طبقه تقسیم کرده‌اند: سرقت کوچک “مربوط به دوران طلایی خودشان” و سرقت بزرگ “مربوط به حکومت آخوندی”. شکنجه هم به زعم آقایان بر دو گونه است: یکی شکنجه واجب و مقبول، دیگری شکنجه ظالمانه و مطرود، که البته نوع نخست، مربوط به اربابان سابق است! بدون طلیعه آزادی بیان، حضرات هرگز جرات اینهمه آزده گویی را نداشتند"." بسیاری هنوز نمی‌دانند و باور ندارند که یکی از زهرآگین‌ترین مراکز اطلاعات، از طریق همین تلویزیون‌های رنگین و جذاب خارج از کشور است! شاید هنوز بر بسیاری پوشیده است که یک جریان بدون توقف رسانه‌ای و خبری از خارج جهت ایجاد توهم در ذهن و روح میلیون‌ها ایرانی در داخل کشور، بسرعت نور در حرکت است. ایجاد توهم در اصل رویداد انقلاب ۵۷. ایجاد توهم در باور مردمان که هنوز بر خرابه‌های آرمان‌های برباد رفته مشروطه نشسته‌اند و اشک می‌ریزند. ایجاد توهم در یک خودباوری ملی. در اینکه بیش از صد سال است سرشان کلاه رفته و بر روحیات و معنویاتشان “پس از بیداری ملی” شبیخون زده شده است.... مجموعه این جریان دروغ، اعم از پشت صحنه‌ها و روی پرده‌ها، اساسا به حقوق و هوش مردم ایمان ندارند و بجای راستگویی و استغفار از مردم، همان سیستم فکری نظام برافتاده را دنبال می‌کنند با این تصور خام که شاید بشود با گزارشات خلاف و بدون مرجع و ماخذ، تاریخ را برگرداند و بردش چسباند به همان سیستمی که “دروغ دولتی” یکی از ارکان اصلی‌اش بود. غافل از اینکه اگر آخوندها با دروغ ماندند، اینها با دروغ ساقط شدند! اینهمه مغزشویی و به گیجی سوق دادن مردم در بند، توسط چه افرادی و چگونه هدایت و تنظیم می‌شود؟ آیا انسانی صاحب عقل سلیم، صادق و شرافتمند، زیر بار اجرای چنین طرح‌های ننگین و ویرانگر در جهت آشفتگی و در هم کوبیدن روحیه و فکر مردمانش می‌رود!؟ زشت‌ترین طریق تحریف شخصیت انسانهای یک ملت، تحریف تاریخ آن ملت است. شک و شکاف انداختن در دانسته‌های صحیح و واقعی‌شان، پرتاب سنگ بر قهرمانان ملی که ضامن هویت ملی بوده‌اند، وارونه جلوه دادن جریاناتی که اسنادش از دهها نهانخانه تشکیلات جاسوسی جهانی سردر آورده است. تصحیف حقایق از طریق لفاظی و حرافی و روکردن اسناد واهی و پوچ و جعلی.... که همه اینها مشخصه‌ها و روش همین هم زبانان عزیز و غریبی است که هر روز و هر ساعت در حریم خصوصی انسان‌ها دیده و شنیده می‌شوند. با الحان مختلف، گاه با نزاکت، گاه با پرخاش و گاه با سخیفه‌گویی، به گمراهی افکار عمومی کمر همت بسته‌اند. آویزان بر شعار آزادی بیان، جرم می‌تراشند، محاکمه و محکوم می‌کنند و در دایره قدرت و وسعتشان، عملا سانسور عقیده را اعمال می‌کنند. در مسیر یک چنین شیوه انهدام فرهنگی، می‌شود همه را متهم کرد جز متهم اصلی را! مجرمان را آزاد و مدعیان را به بند کشید. اینگونه، روشنفکر گیر می‌افتد. معلم و شاگرد گیر می‌افتند. قاضی و و قضاوت هم، نانوا و رفتگر هم ..... در حوزه تفکر این قشر، ملت از ریز و درشت “کافر نعمت” خوانده و قلمداد می‌شود. نکته و نقطه اغوا در اینجا است که این مجموعه اعم از پول‌ریزها و پول بردارها، که با پرده‌زنی تاریخ را خالکوبی می‌کنند، خودشان در مظان اتهام‌اند و می‌باید روزی در یک دادگاه عادل مردمی، محاکمه شوند نه اینکه با تردستی و غوغاگری جهت ایز گم کردن، سر خود، تاریخ‌نویسی کنند، قهرمان‌سازی و قهرمان‌شکنی کنند، گذشته را با میل و طبع و نیت خود، تعریف و تحریف کنند. و جای صد تاسف که در این سیاه مستی‌ها، سکوت فرهیخته‌گان و فرزانگان، بلندتر از هر صدایی بگوش می‌رسد که شاید از ترس آبرو و یا ملاحظات دیگر، لب از اعتراض فروبسته‌اند و به پناهگاههای چند نفره، پناهنده شده‌اند و از ورود به گرداب چنین جوی، وحشت زده‌اند که مبادا با برداشتن چند گام به جلو، صابون بد دهنی، بر تن آنها نیز مالیده بشود که سر بلند کردن نزد سر و همسر و همسایه، برایشان اسف انگیز شود! شاید هم فقدان دسترسی به همین بلندگو‌ها است که در کمال حیرت، تحت اختیار و اقتدار همین دروغ‌پردازان است. اگر واقعیات تاریخی از قلم صالح قلمان و از زبان صالح زبانان، تکرار و گفته نشود، “دروغ جا می‌افتد” و ذهنیت شومی به نسل‌های آینده انتقال خواهد یافت. دروغ‌گویان سعی در شستشوی مغز عوام دارند اما ناخودآگاه و رفته رفته، خودشان شستشوی مغزی می‌شوند و در منجلاب ریا، به خودباوری می‌رسند!! طوریکه صادقانه و خالصانه دروغ می‌گویند. اگر در شروع حقایق تاریخ را با شک و شبهه شخم می‌زدند، بعد از مدتی، شبهه و شک از ذهنشان رخت برمی‌بندد و این “باور” در نگاه و صدایشان تزریق و فهمیده می‌شود. همین خود باوری جعلی است که امید دارند دیگران را نیز بدان دستخوش کنند!! آزادی بیان، برای ابراز بیان آزاد است. بیان و قلمی که خرید و فروش می‌شود، دیگر آزاد و رها نیست! هر چند که انتقال دهنده پیام، با بی‌پروایی و بی‌باکی سخن بگوید. بیان و بیان کننده‌ای که در بازار سهام و بورس، قیمتش بالا و پایین می‌رود، هر فرهنگی را رواج دهد، در محدوده فرهنگ ریا و فریبکاری است و بس. ..... بی‌رو دربایستی، نگاهی به دور و بر خود بیندازیم. زیگزاگ زدن‌های هر روزه این حضرات را زیر ذره بین بگذاریم. با اندکی آگاهی تاریخی از “حوادث صد سال اخیر ایران” توجه کنیم ما را با تحریف‌ها و جعلیات، به چه روزگار سیاهی نشانده‌اند

http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/41988/

Saturday, November 10, 2012

یادآرزشمع مرده....یادآر.... 19 آبان سالروزشهادت دکترسیدحسین فاطمی اسطوره مقاومت ومیهن دوستی را گرامی می داریم.



درتاریخ مبارزات ملتها گهگاه انسانهایی پا به عرصه وجودمی گذارند که دلاورانه درپیمودن راه خطرخیزحق طلبی ومیهن دوستی وآزادگی وعدالت با ایمانی راسخ واستوار بدون بیم وهراس گامهای بلندی بر میدارند آنان در راه انتخابی خود شجاعانه مینویسند ومیگویند ومیخروشند وهرگز باز نمی ایستند وبه راه خود همچنان ادامه می دهند وتنها مرگ آنان را از خروش باز میداردوبر این باور پایبندند ": موجیم که آسودگی ما عدم ماست "                                   
درصفحات تاریخ ایران چه بسیارند از این ستارگان که می درخشند وبرای ملت وخود افتخارمی آفرینند وبه حق یکی ازآن ستارگان پرفروغ آسمان ایران شهید دکترسیدحسین فاطمی است.آزاد مرد میهن دوستی که در یک جنگ نابرابرپنجه در پنجه استعمار واستبداد انداخت.زخمها خورد وتا آخرین قطره خون خود مقاومت کرد.                                                                             
اورادر19 آبان 1333 با تنی مجروح وتب دار تیرباران کردند.روزی که ملت ایران فریاد زد "جلاد ننگت باد " جسم آغشته به خون اورا دردل خاک وطن جای گرفت وزیارتگاه ایران دوستان شد ازآن روز شوم پنجاه وهشت سال می گذرد وهر ساله در هر شرایطی مردم حق شناس ایران خودجوش به آرامگاه آن زنده یاد می روند وبا ادای احترام مزار او راگلباران می کنند.خون اوچون خون سیاوش همچنان میجوشد وتا ایران است نام او جاویدان خواهد بود.                
به راستی گناه دکتر فاطمی چه بود..؟ چرا اورا کشتند ..؟ جواب اینست که چه گناهی بزرگترازآنکه درکناربزرگ مرد تاریخ ایران دکتر مصدق با ملی کردن صنعت نفت رگ حیاتی دولت فخیمه انگلیس را قطع کرده ودرهای سفارت را بست.البته باید از او چنین انتقام می گرفتند تا درس عبرتی باشد برای دیگرمبارزان ضداستعماری جهان.                                                     
استبداهم از اودل خوشی نداشت زیرا او هرگز به وعده های فریبنده شاه دل نبست وهمچنان در به ثمر رساندن اهداف جبهه ملی ایران ثابت قدم ماند.                
با هم بخوانیم سخن اورا درباره کودتای 25 مرداد: "...ساعت یازده ونیم بود که به خانه آمدم صدایی شنیدم وفریاد خانمم را...با عجله از اتاق خارج شدم...سربازان لولهای تفنگ را به طرف من گرفتند وگفتند حرکت نکنید وگرنه آتش می کنیم...دیدم عده زیادی سربازان مسلح به شصت تیر خانه من را گرفته اند...افسر مسئول گفت چیزی نیست بفرمایید برویم سایر دوستان شما هم در انتظار شما هستند...با لباس خانه به کاخ سعدآبادبردند...مهندس حق شناس وزیرک زاده هم درآنجا بودند همگی در اتاقی زندانی شدیم...سروصدای زنجیرهای تانک ها ورفت وآمد آنها می آمد...ساعت چهار صبح بود که سرگردی وارد اتاق شد محکم به حالت خبردارگفت قربان امری ندارید..من باز فهمیدم که هنوز وزیرم.."                                                                           
پس از شکست کودتا وفرارشاه به بغداد دکترفاطمی به عنوان سخن گوی دولت در مصاحبه مطبوعاتی اظهارداشت : " نظردولت را نمی دانم ولی نظر خودم را درسرمقاله امروز روزنامه باختر امروز به اطلاع ملت ایران می رسانم... تلگرافی به سفارت بغداد مخابره کرده ام که عینا در اختیار آقایان می گذارم :" جناب آقای اعلم.بغداد.تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرارکرده است یه هیچ وجه مورد ندارد.هر تفسیری که از سفارت بخواهند جز این مطلب نخواهد بود...وزیر امورخارجه دکتر حسین فاطمی."                                                                     
درسرمقاله 25 مردادنوشت : " این دربارشاهنشاهی روی دربار سیاه فارق را سفید کرد" ودر مقاله 26 مرداد تیتر زد : " خائنی که می خواست وطن را به خاک وخون بکشد فرار کرد " ودرآخرین مقاله 27 مرداد آمده : " فراری بغداد نوکری وبردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد.                       
ودرمتینگ جبهه ملی ایران روز 25 مرداد در میدان بهارستان در حالی که تمامی میدان غریو شادی بود چنین سخن گفت : " مردم قهرمان تهران من به این احساسات پاک شما تعظیم می کنم ...هموطن دیشب وقتی تفنگهای گارد شاهنشاهی به طرف من نشانه روی می کرد چون به اراده شما ایمان داشتم میدانستم که نهضت ملی نخواهد مرد...هموطن فرزند آن پدری که قرارداد سال 1933 را شصت سال تمدید کرد علیه نهضت ملی قیام نمود پدرش بیست سال عامل کمپانی نفت جنوب بود ...برای ملت ما استعمارسفید وسیاه وسرخ علی السویه است...هموطن از اسلحه ای که با خون شما تهیه شده بود فرزند عامل قرارداد33 علیه شما بکار برد...روزی که صدای رادیو تهران بلند شد وگفت نقش کودتاچیان نقش برآب شده وی راه اولین سفارتی را که انگلستان در خارج از ایران دارد درپیش گرفت ...خدای ایران بزرگ است ."                         
چه زود پیروزی ملت ایران به شکست انجامید وشهد آن درکام مردم به تلخی گرایید.روز 28 مرداد اسب تروایی بود برای ملت ایران که عزت وسربلندی ملتی را به ذلت وخواری کشاند.                                                        
روز ششم اسفند 1332 پس از یک دوره مخفی زیستن دکتر فاطمی دستگیرشد وبا تنی زخم خورده به بیدادگاه نظامی برده ودر یک محاکمه سری محکوم به اعدام شد رژیم تمام کوشش خودرا بکار برد تا شایدبتوانددکترفاطمی را به زانو درآورده و طلب عفووبخشش کند ولی اواین آرزو را بر دل شاه ودژخیمانش باقی گذاشت وحاضرنشد غرور خودرا بشکند ودر مقابل بت ساخته شده به دست اجنبی کرنش کند .او در بیدادگاه شاه با تنی رنجوراز بیماری در رد ادعانامه سراپا تهمت وناسزا وافترای آزموده چنان محکم وشجاعانه جواب داد که پنداری بار دیگر سرمقاله باختر امروز را می نویسد "...به کیفر رسانیدن ما چه ارتباطی به تامین تمامیت واستقلال کشوردارد ؟! مگرازآنکه دلایل معروف دیوان بلخ را درنظربیاوریم...روزی که من به قول خودتان وزیر بوده ام شبانه سروپای برهنه دستگیر ومثل پست ترین بردگان وغلامان به گوشه ای افکنده شدم ...چرا دیگر یک سلسله تشریفات زائد را فراهم میسازید وزحمت بیهوده میکشید که صورت قانونی به کارتان بدهید...من که در زیر سقف شهربانی از تماشاچی به قول شما واز چاقوکش های بنام بنابرآنچه که تمام  مردم پایتخت ناظر وشاهد بودند ضربات بی حساب دشنه خورده ام وازادعانامه ای هم که به دادگاه آمده دهها وصدها فحش دریافت داشته ام آیا می توانم یک لحظه اشتباه کنم که باز هم قانون ورسیدگی در کار است .؟ حالا اگر شما اصرار دارید که من خودرا به بلاهت بزنم وسال نیکو را از بهارش بشناسم حرفی ندارم که این نمایش کمدی تراژدی را تا آخرین پرده دنبال نمایم...اگر من این افتخاررا پیدا کنم که درراه وطنم این نیمه جان را بگذارم درست در راه خودش مصرف شده است..."                                          
اودرحالی با افتخار به ابدیت وجاودانگی پیوست که نشانه ای از تیر استعمار ودشنه ای از استبداد بر سینه داشت.                                                   
نامش جاودان وراهش پر رهرو باد                                                    
پاینده ایران                                                                               
جمال درودی               
عضوشورای مرکزی جبهه ملی ایران  
19 آبان 1391              

سالگرد شهادت سياوش گونه حسین فاطمی را گرامی می داریم



ملت ایران در راه آزادي کم شهید نداده است، و حسین فاطمی يكي از سالاران شهیدان ملي ماست. نه اینکه او به بزرگداشت ما نیازداشته باشد؛ این ماهستیم که نیازمند وابستگی به او و آرمان های او هستیم، و به آنچه او بود و آنچه او میخواست ما در چنین روزهایی باشیم. او از گونه شهیدانی است که راه تاریک ما را روشن نگه میدارند و به ما راستی و آزادگی می آموزند. او سیاوش زمان ما بود.

گاهي در درازنای تاریخ مردانی پدیدار می شوند که در راه دفاع از آزادی ملتشان، و در راه رهایی مردم از ستمگری، دیکتاتوری و فساد شهید می شوند. آنان را دیکتاتورها نامردانه به قتل میرسانند تا آوای وجدان جامعه را خاموش کنند، تا مردم صدای حق را نشنوند، و تا مردم در راه آزادی و گرفتن حقوق شهروندی خود از رهبری آنان محروم شوند. اینها شهیدان ملی هستند. آنچه ما ملت ایران را هزاران سال پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی ما هستند. از مرگ سیاوش که نخستین شهید ملی ما بود و ما هنوز درمرگ او سوگوار هستیم، تا اميركبيرها و فروهرها و آنان که اکنون برای استقلال سیاسی کشور و آزادی مردم، و علیه ستم، خودکامگی و فساد مبارزه می کرده اند، تا من و شما امروز اینگونه سربلندانه از تاریخ و فرهنگمان یاد کنیم. شهیدان ملی ما این ملت را زنده نگه داشته اند و جاویدان کرده اند، و ما هرگز آنان را فراموش نخواهیم کرد.

او وزیر خارجه و معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت ایران بود. مصدق به او اعتماد کامل داشت. او عقیده داشت که در جهان انقلابی اجتماعی و سیاسی رخ داده که: "دیگر دنیا به طرف بربریت و به سوی امتیازات قرون وسطائی نمی رود..." او ملی کردن صنعت نفت ایران را رهایی از سلطه استعماری بیگانگان می دانست و مبتکر اندیشه اقتصاد بي نفت برای ایران بود. برقراری نظام جمهوری هم اندیشه او بود. اینها فقط نشانه های کوچکی از نبوغ سیاسی فاطمی به شمار می رود که مصدق را به او دلبسته کرده بود. این نبوغ سیاسی همراه با شهامت در ابراز دیدگاه های خود، قلم سحرآمیزش و محبوبیتش در میان مردم، و به علت اعتماد بی چون و چرای مصدق به وی، باران بدگویی ها، تهمت ها و شایعات، کارشکنی ها و توطئه ها را بر سر او باریدن گرفت، که بسیاری از آنها از سوی دشمنان نبود.

پس از گذشت شش دهه که از آغاز زندگی سیاسی حسین فاطمی می گذرد، ما هنوز او را نشناخته ایم. هر چند ستاره درخشان فاطمی در كنار خورشید وجود مصدق آنگونه که شایسته این مرد بزرگ است درخشیدن نتوانست گرفت، ولی همانند او را تا امروز نداشته ایم. بیگانگان که موجباب مرگ او را فراهم کردند و قتل او را از شاه خواستار شدند، همکارانی در محفل دوستان داشتند.

پدیده فاطمی بایستی بیشتر مطالعه شود. باید بفهمیم چرا مصدق، مردی به عظمت تاریخ ایران، اینهمه به فاطمی جوان احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او اعتماد داشت؟ چطور بود که در میان اینهمه مردان فرهیخته و خوشنام و باتجربه، مصدق شایستگی گرا جوانی سی وچهار ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود برگزید؟ چرا شاه و درباریان اینهمه از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتخانه های انگلستان و شوروی و امریکا، به شهادت اسناد فاش شده، جملگی او را مرکز ثقل جنبش ملی ایران و موتور پیشرانه آن میدانستند؟ 

چرا؟ چون به باور من، فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود. فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت، و در مسایل سیاسی تیزبین و واقعگرايانه آینده نگر بود، بلکه از شهامت فوق العاده ای نیز برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد و به کجا می رود. او مصمم بود که توان و هوش و زندگی خود را وقف مبارزه علیه خیانت به میهن، دیکتاتوری و فساد کند، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود... و این هزینه را در فجیع ترین شرایط پرداخت کرد.

فاطمی در آخرین لحظات زندگی در حالیکه در بستر بیماری و با تب شدید به جوخه تيرباران سپرده می شد، به دژخیم خود گفت:
"مرگ بر دو قسم است. مرگی در خواب ناز... و مرگی در راه شرف و افتخار. و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم..."
"... من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند..."

مصدق در نامه اي به آيت الله سيد رضا زنجاني نوشت: "تاریخ حتماً اسم او را زنده نگه خواهد داشت، چرا
که او می تواند آموزش دهنده همه وطن دوستان باشد و من در مقابل تمام بی حرمتی ها و کج اندیشی هایی که دیگران نسبت به او داشتند, از طرف مردم از ایشان عذرخواهی می کنم".
  
کورش زعیم
19 آبان 1391
http://kouroshzaim.org/DetailsData.asp?IDdata=539

Sunday, November 4, 2012

"ققنوس افسانه نیست" در گرامیداشت نخستین سالروز در گذشت حسنعلی صارم کلالی



imagesCADRV4O6.jpg
imagesCA8MAIKT.jpg


خاک پاک میهن گرفتار چکمه های اهریمنی دشمنان آزمند شده است . میهن شهر آشوب نا بخردی کاربدستانی است که اندیشیدن به میهن وملت در قاموس آنان بیگانه است.ملتی ستم دیده از جفای دشمنان داخلی و خارجی تنها چشم امیدش به جانفشانی آزاد مردانی است که مبارزات آنان در این آشفته بازار میهن بلا دیده تنها روزنه امید ملت است.
درشهریور 1320 در کشورمان بار دیگر ققنوس ها از خاک بر می خیزند تا افسانه بودن ققنوس را به سخره درخشش آزادگان گیرند.آزاد مردانی با دستانی خالی و اندیشه ای آکنده از عشق و ایمان به سر فرازی میهن و ملت ،رستاخیز نوینی را در تاریخ ایران دیرینه سال پدید می آورندکه رمز گشای پیروزی آنان در کارزار با دشمنان بیگانه و مزدورانشان می شود.
"حسنعلی صارم کلالی"مردی از تبار همه آزادیخواهان میهن بود که نام پر افتخارش بر تاریک تاریخ مبارزات ملت ایران مانا شد.در کوران رویدادهای میهن که ناشی از جنگ جهانگیر دوم بودتنی چند از پاکبازان میهن مکتبی را نوشتند که توانست اندیشه ای را در ایران بنیان گذارد که سر آغاز پویایی اندیشه میهن پرستی ایرانیان شد.
صارم کلالی در کنار دیگر میهن پرستان دوران خویش از جمله بنیان گذاران "مکتب پان ایرانیست" و دبیر حزب "نبرد ایران" بود که چندی بعد با تاسیس" حزب ملت ایران" بر بنیان پان ایرانیست  به عنوان نخستین دبیر این حزب بر گزیده شد .وی در همه عمر پر بارش به راستی میهن پرستی بود که به دور از هر گونه هیاهو و خویشتن خواهی های مرسوم در جریانات سیاسی هیچگاه از مدار اخلاق سیاسی و آرمان های میهنی خارج نشد و آنگونه زیست که شایسته یک انسان آزادیخواه مبارز است.
در 13 آبان 1390 سر انجام جسم پاک این بزرگ مرد به خاموشی می گراید تا به خاک میهن بپیوندد. اما کدام مبارزمیهن پرستی است که "صارم کلالی این فرزند ایران زمین" را بشناسد و مرگش را باور نماید؟مرگ را این بزرگ مردان سالها بود که به بازی ایمان خویش گرفته بودند.و این نیستی بود که از صلابت ایمان آنان به جاودانگی، گریزان ابدی شده بود.اندیشه او بی گمان اینک در وجود بسیاری از جوانان و میهن پرستان این خاک اینک زنده و پویا است و راهش همچنان پر رهرو خواهد ماندو این است راز جاودانگی ققنوس.
یادش را در نخستین سالروز درگذشتش گرامی می داریم و یاد آور خواهیم شد که همچنان بر پیمان خویش برای سر فرازی و نیک روزی میهن و ملتمان ،استوار ایستاده ایم .
"روانش شاد و نامش مانا و راهش پر رهرو باد"
پاینده ایران

خسرو سیف
تهران 13 آبان ماه 1391

چرا آمریکا با حمله هوایی اسرائیل به ایران موافق نیست



    مدتی است شاهد تکرار و باز تکرار این ترجیح بند در رسانه های بین المللی و ایرانی هستیم که اسرائیل می خواهد مراکز هسته ای ایران را بمباران کند ولی آمریکا با آن موافق نیست.
     پرسش این است که چرا و به چه دلیل زمامداران اسرائیل  تصمیم به بمباران مراکز هسته ای و به احتمال نقاط حساس نظامی ایران را دارند و چرا و به  چه دلیل دولتمردان آمریکا- از رئیس جمهور گرفته تا سران نظامی- با آن موافق نیستند و زمامداران اسرائیلی را از انجام این حمله باز می دارند؟
موضع سردمداران جمهوری اسلامی در این میان چیست؟
در زیر بطور فشرده به دلایلی اشاره می کنیم که بازیگران این مثلث را وادار به اتخاذ این موضع گیری ها کرده است.

اسرائیل
بخشی از زمامداران اسرائیل به ویژه آنان که خواهان قدرت  و حفظ آن هستند به این دلیل بر طبل جنگ می کوبند که  برخورد و درگیری با ایران را به سود حفظ و تداوم قدرت خود می دانند.
تجربه سال های اخیر نشان داده است که تندروهای اسرائیل بیش از نیم قرن است که سد راه تشکیل دولت فلسطین با وجود تصویب نامه تاریخی سازمان ملل- شده اند و بر این باورند که وجود جنگ میان اسرائیل و همسایگانش از جمله فلسطین، وحشت و نگرانی هایی را در افکار عمومی مردم اسرائیل پدید می آورد که به سود احزاب تندرو در انتخابات تمام می شود.
البته پندارآنها الزاماً همواره به درستی تحقق نیافته است. چند سال  پیش هم نخست وزیر وقت اسرائیل برای  پیروزی حزبش در انتخابات اقدام به حمله به نوار غزه کرد ولی این جنگ آن طور که پیش بینی می کرد باعث پیروزی او در انتخابات نشد.
اکنون هم نخست وزیر و گروه همفکر او در دولت اسرائیل می پندارند حمله  هوایی به ایران پیش از انتخابات زودرس ، ترس و هراسی را در میان  مردم اسرائیل پدید می آورد که به پیروزی آن ها در انتخابات می انجامد. آن ها - همانند برجستگان نظامی اسرائیل - بخوبی آگاهند که با وجود شعارهای توخالی که آخوندها  از زمان استقرار جمهوری اسلامی تا کنون علیه اسرائیل سر داده و می دهندکه در پی حمله به اسرائیل نیستند، این شعارها  بیشتر مصرف داخلی   میان مسلمان عرب  و نه حتی ایران- را دارد. با این وجود شعارها پوچ و توخالی سردمداران اسلامی این بهانه را به تندروهای اسرائیل داده است که با بزرگنمایی آن، این بار از یک برخورد هوایی با ایران برای تداوم و حفظ قدرت خود سود ببرند. چه بسا ادعای زمامداران اسرائیل بر حمله هوایی به ایران نیز هم از حد حرف تجاوز نکند.
     فراموش نکنیم که سردمداران کنونی اسرائیل از انتخاب مجدد اوباما به ریاست جمهوری آمریکا رضایت چندانی ندارند و کوبیدن بر طبل جنگ، اوباما را در موقعیتی قرار می دهد که هر موضعی موافق یا مخالف- که اتخاذ کند در انتخابات پیش رو می تواند به زیانش تمام شود. امری که تندروهای اسرائیل آنرا به سود خود برآورد می کنند.
     از آنجا که در شرائط کنونی امکان حمله اسرائیل به سرزمین فلسطین آنگونه که چند سال پیش اتفاق افتاد- و نیز لبنان فراهم نیست و درمورد سوریه نیز باید در انتظار نتیجه برنامه ریزی های دولت های غربی ماند، تنها راه برافروختن شعله های یک جنگ احتمالی حمله هوایی به ایران است .  تندروهای اسرائیلی که برخی از زمامداران کنونی جزء آن ها هستند، هنوز در پی تحقق رؤیای انجام نشدنی اسرائیل بزرگ می باشند. رؤیایی که اسحاق رابین تحقق آنرا در دنیای کنونی عملی نمی دانست و بر سر آن جان باخت و شارون هم با تمام جنگ افروزی هایی که کرد سرانجام به  همین نتیجه رسیده بود.
     متأسفانه زمامداران طرفدار رؤیای اسرائیل بزرگ، تحقق آنرا در ناتوان نگاهداشتن و بالکانی کردن کشورهای منطقه و ایران می دانند. تلاش آن ها برای حفظ اهرم های قدرت سیاسی و نظامی و رؤیای تشکیل اسرائیل بزرگ دو عامل اصلی است که باعث شده برخلاف نظر نظامیان واقع بین و افکار عمومی مردم کشورشان و بدون توجه به پی آمدهای خطرناک حمله به ایران دائماً برطبل جنگ می کوبند.
     گفته می شود که هم اکنون اسرائیل به کمک و یاری پشتیبانان غربی خود دارای بیش از یکصد بمب اتمی است. با این وجود سردمداران آن رژیم علاقمند نیستند که کشورهای دیگر منطقه نیز به جنگ افزار هسته ای دست یابند تا این امتیاز همواره در اختیار آن ها بوده باشد که به جا و نابجا از آن بهره گیری و سودبری نمایند.

آمریکا
    دولتمردان آمریکا نیز به چند دلیل روشن با خواست اسرائیل بر حمله هوایی به ایران موافق نیستند.
نخست نگرانند که حمله هوایی به ایران باعث خیزش و شورش مردم شده و سرنگونی کلیت رژیم مذهبی را در پی داشته باشد، امری که نه آمریکا و انگلیس و نه سایر کشورهای غربی با آن موافقت ندارند.
     در شرایطی که قدرت های غربی برای سرنگون کردن خودکامگان وابسته به خود در کشورهای منطقه و جایگزین کردن اسلام گرایان در این کشورها برنامه ریزی کرده و دخالت های پنهان و آشکار نظامی می کنند طبیعی است که با سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران که نخستین کشوری است که با حمایت و پشتیبانی آنها اسلام گرایان به قدرت رسیده اند موافق نباشند.
دوم: حمله هوای اسرائیل به ایران و امکان واکنش نظامی جمهوری اسلامی به آن می تواند باعث شعله ور شدن بهای نفت و گاز شده و اقتصاد شکننده آمریکا و اروپا را آسیب پذیرتر سازد.
سوم: حمله هوایی اسرائیل به ایران بازتاب منفی گسترده ای را در جهان به ویژه میان مسلمانان جهان در پی خواهد داشت. چرا که به یک کشور عضو سازمان ملل حمله شده است. این امر نه تنها به سود جمهوری اسلامی تمام می شود بلکه این حقانیت را به سردمداران اسلامی خواهد داد که ادعا کنند برای دفاع از خود حق داشتن جنگ افزار اتمی را دارند. حتی چنانچه بمباران هوایی دست یابی جمهوری اسلامی را به جنگ افزار هسته ای به تأخیر اندازد ، مانع اتمی شدن آن در آینده نخواهد شد.
چهارم: واکنش متقابل جمهوری اسلامی نسبت به منافع آمریکا و اروپا و کشورهای عربی طرفدار غرب و نیز امکان موشک اندازی حزب الله لبنان به اسرائیل، می تواند پای آمریکا را به جنگی ناخواسته بکشاند که با توجه به گرفتار شدن این کشور در باتلاق عراق و افغانستان برای اقتصاد آمریکا کمرشکن خواهد بود. از سویی کشانده شدن آمریکا در  یک درگیری گسترده با ایران تمامی رشته هایی را که معماران سیاست خارجی آمریکا برای نزدیکی به کشورهای مسلمان تاکنو ن بافته اند بکلی پنبه خواهدکرد.
پنجم: نگرانی از واکنش روسیه نسبت به حمله هوایی به ایران،که چنانچه بطور مستقیم هم در برخورد اسرائیل و جمهوری اسلامی مشارکت نکند روشن نیست اگر پای آمریکا به جنگ کشیده شود ساکت بماند. به همانگونه که به احتمال زیاد در برخورد نظامی ترکیه با سوریه ساکت نخواهد نشست. در بهترین شرایط، ممکن است در گرجستان و آذربایجان دست به اقدام نظامی بزند، به ویژه آنکه افکار عمومی مردم آذربایجان از دیکتاتوری الهام علی اف - علیزاده- و پیمان نظامی با اسرائیل ناراضی می باشند.
ششم: دولتمردان آمریکا و اروپا که به نتیجه تحریم هایی که علیه جمهوری اسلامی وضع کرده اند، امیدوارند نمی خواهند پای کشورهایشان به خاطر اسرائیل به یک جنگ ناخواسته که پی آمدها و سرانجام آن روشن نیست درگیر شوند. آن ها در ضمن بر این باورند که با تحلیل رفتن امکانات مالی جمهوری اسلامی حمایت مالی گسترده آن به سوریه کاهش خواهد یافت و این امر می تواند به بحران بیست ماهه سوریه به سود غرب پایان بخشد.
     باید یادآور شد که در بیست ماه گذشته که سوریه دچار جنگ داخلی شده است بسیاری از هموطنان روشنفکر و مفسران مان به درستی پیش بینی می کنند که پس از سرنگونی «اسد» نوبت جمهوری اسلامی است. این پیش بینی می تواند با امکان بسیار درست در آید. پیش بینی ها اما به این موضوع اشاره ندارند ، وضعیتی که اکنون با حضور جنگجویان حرفه ای القاعده، سلفی ها، وهابی هاو اخوان المسلمین در سوریه پدید آمده است چنانچه درایران اتفاق افتدتاچه حدبه سودمردم ومنافع ملی مامیتوان باشد؟

جمهوری اسلامی
    سردمداران جمهوری اسلامی نیز همانند برخی از  سران دولت اسرائیل مرتباً بر طبل جنگ می کوبند و بازار بحث احتمال حمله اسرائیل به ایران را هر روز داغ تر می کنند.
    آن ها نیز به همان دلایلی که مانع موافقت آمریکاو غرب با حمله به ایران می باشد توجه دارند و می پندارند، دنیا حمله به یک کشور عضو سازمان ملل را بر نمی تابد و در نتیجه برخورد نظامی می تواند بیشتر به سود جمهوری اسلامی تمام شود تا اسرائیل. همچنین، روی واکنش مردم کشورهای مسلمان در حمایت از ایران حساب می کنند. مهمتر آنکه می پندارند در برخورد نظامی ،  مردم برای دفاع از استقلال کشور پشت سر رژیم قرار می گیرند، امری که در دوران جنگ هشت ساله اتفاق افتاد، و بر این باورند که برخورد نظامی اگر هم صد در صد مردم را با حکومت همراه نکند دستکم  جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی را که برای حفظ و بقای نظام برنامه و سلیقه های گوناگون دارند موقتاً هم که شده باشد با هم متحد خواهد  کرد و این ائتلاف دست سردمداران نظام را در سرکوب ایرانیان آزادی خواه و مخالفان نظام بازتر خواهد نمود.
سردمداران جمهوری اسلامی همچنین روی پشتیبانی یا دستکم یاری رساندن روسیه و چین دریک برخورد نظامی حساب می کنند .    
گرچه همه آنچه سردمداران اسلامی پیش بینی می کنند ممکن است درست در نیاید ولی با این وجود آن ها درگیری یا عدم درگیری با اسرائیل، هر دو را به سود خود می پندارند . درگیری را با دلایلی که بیان شد و عدم درگیری را برای رجزخوانی درمورد قدرت نظامی و موقعیت برتر خود در منطقه.


هوشنگ کردستانی



پاریس یکم نوامبر2012   برابر با یازدهم آبان 1391

هفت قزلباش پهلوی !-به مناسبت سالروز تولد شاهزاده ناکام- فرهنگ ایران


پنجاه و دو سال از زاد روز رضا پهلوی می گذرد، کسی که سال ها پیش از چشم گشودن به جهان، تاج و تخت پادشاهی برای جلوس او آماده شده بود. رضا پهلوی، برادر و خواهرانش، تنها اعضای خاندان پهلوی بودند که در سقوط حکومت سلطنتی در ایران کم ترین نقشی نداشتند. عدم موفقیت رضا پهلوی در باز گشت به ایران را باید در کجا جستجو کرد ؟


رضا پهلوی در سن هفده سالگی و چند ماه پیش از سقوط رژیم سلطنتی در ایران، به بهانه گذراندن آموزش خلبانی، کشور را به مقصد آمریکا ترک کرد. در آغاز قرار بود که وارث تاج و تخت ، دوره های نظامی را مانند پدرش، در دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش بگذراند، همه برنامه های لازم نیز پیش بینی شده بود، ولی بروز ناآرامی ها در کشور،تهدیدات و پیش بینی سقوط رژیم سلطنتی، شاه را بر آن داشت تا جانشین خود را از خطرات دور نگهدارد.


چهارم آبان 1978، جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، تولد شاه ایران را تبریک گفت و فرزند شاه را که در آن زمان در آمریکا بسر می برد به کاخ سفید پذیرفت. کارتر در آن ملاقات کوتاه، پشتیبانی خود را از شاه، تایید کرد. در همان روز، آیت الله خمینی، به شبکه سی بی سی آمریکا گفت: شاه باید برود!


بیش از سی و سه سال از آن تاریخ می گذرد، هر چند گاهی، رضا پهلوی با صدور یک اعلامیه یا گفتگو با رسانه ای خود را نمایان می کند، بی آن که برنامه ای تدوین شده و شفاف برای رسیدن به اهداف سیاسی خود داشته باشد. هر بار مخالفین، منتقدین و طرفدارانش، او و خاندان پهلوی را بی درنگ زیر رگباری از حملات و یا احساسات و تشویق قرارمی دهند.


مخالفین و منتقدین سلطنت او را بشدت می کوبند و طرفداران پادشاهی برای او هورا می کشند، ولی در میان طرفداران معقول وی بیشترنوعی احساس سرخوردگی و شرم دیده می شود، آنان به آرامی و میان خود ابراز نا خرسندی می کنند و برای تغییر در رفتار وارث تاج و تخت دست به دعا بر می دارند.


رفتار فردی

رضا پهلوی نشان می دهد که فردی خوش مشرب و بی اندازه شوخ است. یک بار سرهنگ احمد علی اویسی، دستیار و همه کاره وی در باره شوخی های رضا پهلوی گفته بود که این شوخی ها او را در نظر دیگران سبک کرده است، اویسی اعتراف کرده بود که گاهی دیده شده که رضا، برای شوخی و خنده، ناگهان با حرکت انگشتان شست و سبابه، با صدای " بشکن " به وسط پای طرف مقابل خود اشاره می کند و واکنش طبیعی شخص مقابل نیز روشن است و در پی آن رضا از خنده ریسه می رود.


بارها دیده شد است که رضا پهلوی هنگام مصاحبه با رسانه های فارسی زبان! از واژه های سخیف استفاده کرده است، مانند: « اینا واسه فاطی تنبون نمیشه، دوزاریشون هنوز کجه، غلط می کنند و ...» طرفداران رضا پهلوی وی را بچه خیابان مولوی! می دانند، آن ها فراموش کرده اند که او فقط در بیمارستانی در آن محل تهران به دنیا آمده و برای چند ساعت در آن جا میهمان بوده است، او سپس به کاخ سلطنتی منتقل شده و همه دوران زندگی اش را تاکنون در کاخ های گوناگون بسر برده است.

رضا پهلوی، تنها با افراد سطح بالای جامعه ایرانی و خارجی سرو کار داشت، گذشته از این ها، برای ارتباط و نزدیکی با طبقه متوسط و پایین جوامع نیز راه های بهتری وجود دارد.


برخی ایرانیان این گونه رفتار و گفتار های رضا پهلوی را نشانه خودمانی و خاکی! بودن وی می دانند، در حالی که همان آدم ها، طرفداران و بخش بزرگی از اپوزیسون خارج نشین، بسیاری از سخنان محمود احمدی نژاد و برخی از سران حکومت اسلامی را بی ادبی و خارج از نزاکت و آن را مایه سرشکستگی ایرانیان می دانند.


بار ها دیده شده است که رضا پهلوی در ملاقات های خود با انقلابیون سابق وچپ های ایرانی، برای تحت تاًثیر قرار دادن آنان، از واژه های کوچه بازاری استفاده کرده و آبجو را با شیشه سر کشیده است! شنیده شد که حاضرین به فراخور فرهنگ خانوادگی، محیط تربیتی و گذشته انقلابی خود! رضا پهلوی را " بچه با حال ! شاهزاد چپ ! و سرمایه ملی! " نامیدند.

البته رضا پهلوی در برخورد با خارجی ها و رسانه های خارجی، روش دیگری را دنبال می کند و برخورد های او منطقی و معقول به نظر می رسد.


رضا پهلوی طولانی سخن می گوید و بیش از اندازه، سخنان خود را به گونه های مختلف تکرار می کند، ولی در حقیقت چکیده مطالب وی در یک گفتگوی دراز بیش از چند جمله نمی باشد. دانش و آگاهی رضا پهلوی به همان اندازه سی سال پیش باقی مانده است و این نشان می دهد که اوآدم اهل مطالعه نیست و مانند طیف روحانیون بیشتر احساسات منبری! دارد.


رضا پهلوی، توان برپایی یک نهاد فراگیر، سازماندهی و مدیریت آن را ندارد ، وی سال ها پیش چند بار دست به آزمایش زد ولی همواره باشکست روبرو شد. رضا پهلوی بهتر است بداند در این زمینه از تجربه کافی و جسارت لازم برخوردار نیست و بهتر است هرگز دست به این قمار نزند. او می تواند با گرد آوری طرفداران خود در چارچوب یک سازمان، توانایی های خود را آزمایش، و استعداد خود را برای رهبری نشان دهد.


از هفت قزلباش صفوی تا هفت قزلباش پهلوی!

می دانیم که سلطنت دودمان صفوی به یاری هفت ایل از ایلات شمال غربی ایران بر پا شد، این ایلات به نام قزلباش شهرت یافتند و در حقیقت ارتش و نیروی حکومت صفوی از این ایلات تشکیل شده بود. استاجلو، شاملو، تکلو، روملو، ذوالقدر، افشار و قاجار هفت ایل قزلباش بودند.

اکنون نگاهی به هفت قزلباش پهلوی! بیاندازیم: طرفداران ژنتیکی واحساسی، فرصت طلبان، اقلیت های مذهبی، عوامل نفوذی حکومت اسلامی، قبیله چاپلوسان، سرخوردگان انقلاب و نجیب قلم های چاروادار !


در میا ن طرفداران رضا پهلوی کمتر آدم های آگاه، اهل علم و دانش و استخوان دار دیده می شوند، همان چیزی که مصالح اصلی برای ساختار یک سازمان سیاسی می باشد. اصولاً چنین آدم هایی کمتر در پیرامون خاندان پهلوی دیده شده است.

رضا شاه پیش از رسیدن به مقام پادشاهی و درآغاز سلطنت خود برای مدت کوتاهی موفق شد که شمار اندکی از ایرانیان آگاه و فرهیخته را به دور خود گرد آورد ولی با آغاز خود کامگی، این آدم ها از وی دوری جستند.


محمد رضا شاه، نیز در این زمینه نتوانست موفقیتی چندانی به دست آورد، او خود به تعلیم چنین کسانی همت گذاشت و با پرداخت بورس های دولتی افراد کاردان و با سوادی را برای کشور فراهم آورد ولی چون میل به خود کامگی در وی نیز شدید بود حتی تحمل شنیدن سخنان این سر سپردگان تحصیل کرده! خود را هم نداشت و لاجرم این آدم ها به سطح کارگزاران بی خاصیت و چاپلوسان دستگاه تبدیل شدند.

بیشتر کسانی که هم اکنون از رضا پهلوی طرفداری می کنند در هفت دسته زیر می گنجند.


طرفداران ژنتیکی و احساسی

مانند همه کشور هایی که دستخوش انقلاب های خونین شده اند، بخش بزرگی از طرفداران سلطنت را سالخوردگانی تشکیل می دهند که آرامش و آسایش مالی و امنیت خود و فرزندانشان در خطر قرار گرفته است این گروه گرفتار نوعی نوستالژی شده اند و تنها با خاطرات شیرین خود در دوران پادشاهی محمد رضا شاه روزگار می گذرانند.

فرزندان این گروه در حکومت پهلوی می توانستند از امکانات خوبی برخوردار باشند ولی در حکومت اسلامی نمی توانند چنین جایگاهی را به دست آورند، لاجرم در صف طرفداران جوان تر رضا پهلوی جای گرفته اند. بی تردید این جوانان در یک حکومت دموکراسی به آرزوی های خود خواهند رسید و طرفداری آنان از رضا پهلوی مقطعی می باشد.


فرصت طلبان

بخش بزرگی از فرصت طلبان در میان طرفداران رضا پهلوی دیده می شوند، این فرصت طلبان خود را در میان طیف سلطنت طلب جای داده اند ولی همزمان با طیف های گوناگون؛ جمهوری خواهان و اصلاح طلبان حکومت اسلامی نیز نرد عشق می بازند.


اقلیت های مذهبی

اکثریت اقلیت های مذهبی در ایران که با آمدن رژیم اسلامی آرامش و امنیت خود را از دست داده اند به دوران محمد رضا شاه می اندیشند. مجموع این گروه در ایران؛ ( بهائیان، مسیحیان یهودیان، زرتشتیان، صائبین)، نزدیک به صد و پنحاه هزار بهایی، هفتاد هزار مسیحی ارمنی و آسوری، سی هزار یهودی، ، بیست و سه هزار زرتشتی و شماری از صائبین در خوزستان و اطراف رود کارون و چند هزار نو مسیحی و نو زرتشتی و دیگر نو دینان، کمتر از نیم در صد کل جمعیت ایران را تشکیل می دهند. این گروه اقلیت های مذهبی که قادر به برقراری حکومت دینی مورد علاقه خود نمی باشند، ناچاربه دنبال یک نوع حکومت غیر دینی! می گردند تا آزادی های انجام مراسم دینی آنان را تضمین کند.


عوامل نفوذی حکومت اسلامی

عوامل نفوذی سازمان های اطلاعاتی جمهوری اسلامی نیز جایگاهی .یژه ای در میان طرفداران رضا پهلوی بدست آورده اند و تاکنون با ترفند های گوناگون و هدایت شده رضا پهلوی و طرفداران ژنیتیکی- احساسی وی را به بیراهه کشانده اند.


سرخوردگان انقلاب

بخشی از انقلابیون پاکباخته و پشیمان سال پنجاه و هفت و فرزندانشان، اوضاع مناسب سیاسی، اقتصادی و آزادی های اجتماعی دوران محمد رضا شاه را با اوضاع کنونی مردم زیر تیغ ستم حکومت اسلامی مقایسه می کنند، این دسته پشیمان و سرخورده، که نتوانسته اند منافع شخصی و خانوادگی خود را در حکومت اسلامی تضمین کنند، دلخوش به شعار " جمهوریت خواهی " رضا پهلوی می باشند،


اکثریت این گروه جمهوری خواه هستند و بر این باورند که در یک رفراندوم آزاد در ایران، یک نوع جمهوری ایرانی! بخت بیشتری دارد. این گروه نه تنها اعتقادی به رضا پهلوی و حکومت سلطنتی ندارند، بلکه مخالف چنین سیستم حکومتی نیز می باشند، این گروه بیشتر متمایل به طیف طرفداران اصلاحات خاتمی، موسوی و کروبی می باشند و اگر آرزوی های آنان به دست چنین اشخاصی برآورده شود، دیگر کاری با رضا پهلوی نخواهند داشت.


قبیله چاپلوسان

متاًسفانه، چاپلوسان بی مایه و حقیر نیز در جامعه ایرانی درون و برون مرزی به وفور دیده می شوند. چاپلوسی و چاپلوسان، گرفتاری همیشگی ایران و ایرانیان بوده اند. اگر داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی یک بار دیگر به این جهان باز می گشت، چاپلوسان را نیز به شمار دشمنان ایران می افزود و فرمان می داد تا کتیبه اش را از نو بنویسند و در آن فریاد می زد؛ اهورامزدا این کشور را از دروغ، دشمن، خشکسالی و چاپلوسی! در امان دارد. هر چند در فرهنگ ایران چاپلوسی! خود گونه ای از دروغ! بشمار می رود، ولی چاپلوسان خود بر این باورند که حقیقت را می گویند.


نجیب قلم های چاروادار !

شمار اندکی از هوچی های سیاسی و بی مایه از طیف های انقلابی و چپ سابق نیز ظاهراً ! به رضا پهلوی پیوسته اند ولی بی درنگ از سوی گروه هایی که به آن وابسته بودند طرد شده و از سوی طرفداران سلطنت نیز مورد استقبال قرار نگرفتند. اصولاً این اشخاص هیچگاه وزنه سیاسی بشمار نمی رفتند و دلیل نزدیکی آنان به رضا پهلوی در این است که می خواهند از پشتیبانی های مادی و معنوی رضا پهلوی و طرفداران مرفه سلطنت بهره مند شوند.


متاًسفانه دراین میان چند تن از" نجیب قلم های چاروادار" جایگاه ویژه ای برای خود یافته اند و ادعای رهبری فکری، وزارت و صدراعظمی! دارند این چند حقیر! با نوشته های بی مایه، رفتار های فرومایه و حقارت آمیز خود، بفرموده! یا از سر چاپلوسی! به جایگاه مداحی سقوط کرده اند و باعث شده اند که چشمان رضا پهلوی به واقعیت های زمان باز نشوند.


رضا پهلوی توانسته است از طریق اینترنت و بدون هیچ شناختی، شمار اندکی از جوانان بی تجربه را که در دیگر گروه ها به بازی گرفته نمی شوند به دور خود گرد آورد، ولی کنترل رفتار و کردار و تند روی این گروه برای وی مسئله ساز شده است.


دبیر خانه رضا پهلوی مسئول سازماندهی این گروه اندک می باشد، افراد این گروه که نزدیک به چند ده نفر می شوند، اغلب در پوشش های جمهوریخواهی، طرفداران پادشاهی پارلمانی، مردم کوچه و بازار و ... از رضا پهلوی پشتیبانی اینترنتی می کنند. افراد این گروه از آگاهی و دانش کمی برخوردارند و وظیفه اصلی آنان در حد پخش ایمیل، تلفن زدن و ارسال فاکس به رسانه های گوناگون فارسی زبان، پخش شایعات و اخبار نادرست و ساختگی در باره منتقدین رضا پهلوی،ساختن و مونتاژ کلیپ های ویدیویی جعلی، تهدید، فحاشی و حملات اینترنتی به مخالفین سلطنت، بلوک کردن اخبار و مقالات انتقادی از رضا پهلوی در سایت های اجتماعی، خلاصه می شود.


دلخوشی به بیگانگان و امنیت ملی

رضا پهلوی، نشان داده است که از نظر سیاسی به مراتب بیشتر از شاه روی غرب حساب باز کرده است، وی تاکنون برنامه سیاسی و اقتصادی روشن و مستقلی از خود نشان نداده است. وی سیاست باری به هر جهت! را پیشه کرده است و با هر گروهی که برخورد می کند خود را موافق با خواسته های آن گروه نشان می دهد، حتی با تجزیه طلبانی که در پوشش حکومت فدرال، اهداف نهایی و شوم خود را پنهان می کنند.


گذشته از همه این ها ؛ اتهامات مالی درباره خاندان پهلوی، سرکوب ها و محدودیت های سیاسی دوران سلطنت محمد رضا شاه، کودتای بیست و هشتم امرداد، ناتوانی در مدیریت بحرانی که کشور را در سال پنجاه و هفت به سقوط کشاند و... دست از گریبان خاندان پهلوی و بویژه رضا پهلوی بر نمی دارند.


پرسش این است؛ آیا با همه این دشواری ها، شاهزاده ناکام! می تواند به یاری هفت قزلباش پهلوی! بخت باز گشت پیروزمندانه به ایران را داشته باشد؟ یا دستکم همانطور که چندی پیش اعلام کرد تنها پهلوی باشد که در خاک ایران دفن شود؟

یکم نوامبر 2012