ایران نوین

Sunday, March 26, 2017

فراخوان تبادل نظر برای استقراریک نظام دموکراتیک در ایران بر اساس آرمانهای دکترمصدق


ما امضاء کنندگان این بیانیه، در سالروز ملی شدن صنعت نفت و به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت دکترمحمدمصدق، رهبرملی ایرانیان، مردم ایران را به همبستگی و تبادل نظر و همفکری برای پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی از راههای مسالمت آمیز و جایگزین آن با نظامی مُلهم ازآرمانهای دکترمصدق، فرامی خوانیم.  

آرمانها وخواستهای اساسی دکترمصدق دریک جمله خلاصه می شوند: آزادی واستقلال مردم ایران در چهارچوب یک حکومت دموکراتیک و قانونمدارموجب شکوفایی ایران و بهروزی ایرانیان خواهد شد.

دکترمصدق فرزند انقلاب مشروطه ایران بود و در پایبندی اش به مبانی آن انقلاب هرگزخللی وارد نیامد.انقلاب مشروطه برای نخستین بار درتاریخ، مردم ایران را به صورت مدون صاحب حقوق کرد، بر اختیار مطلقه پادشاه خط بطلان کشید و این اصل مهم را که قدرت حکومت ناشی از اراده مردم است به کرسی نشاند. انقلاب مشروطه برتفکیک قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضاییه، با هدف مهار قدرت متکی بود. به سخن کوتاه، حکومت مشروطه متکی برآراء مردم ونمایندگان آن ها درمجلس شورای ملی (نه اسلامی)است که در یک انتخابات آزاد برگزیده می شوند.



دکتر مصدق هیچ موهبتی را بالاترا زآزادی بیان نمی دانست وبا درک این امر خطیرکه دولتمداران به آسانی می توانند به روش حکومت استبدادی روی آورند،آزادی رسانه ها را برای آگاهی رسانی به مردم ونظارت برقدرت حیاتی و ضروری می دانست.او درهمان روزاول نخست وزیری اش فرمان داد که که برای هیچ روزنامه ای به خاطر آنچه که علیه او، ولو به دروغ، نوشته باشد، کمترین محدودیتی ایجاد نشود و اعلام داشت که به این مناسبت از هیچ روزنامه ای شکایت نخواهد کرد.

دکترمصدق با آن که خود یک مسلمان باومند بود،دین را امری شخصی می شناخت و یکایک مردم ایران را، ضمن احترام به هویت دینی و قومی آنها، شهروند ایرانی و دارای حقوق مساوی می شمرد. بر اساس همین باور بود که او به کار کشور داری بر مبنای اصل جدایی دین از دولت جامه عمل پوشاند. در تاریخ آمده است که دکترمصدق در پاسخ به پیام آیت الله بروجردی که نسبت به فعال شدن بهایی ها دربعضی از شهرستانها هشدارداده بود، گفت: “ازنظرمن، مسلمان وبهائی فرق ندارند، همه از یک ملت وایرانی هستند”.

در زمینه سیاست خارجی، دکترمصدق، خواستاراستقلال تمام وکمال ایران بود. او با رهبری جنبش ملی کردن صنعت نفت، دررویارویی با امپراطوری انگلستان، ضمن احترام به قوانین و نهادهای بین المللی و با استفاده منطقی و درست از آنها، به استقلال کامل ایران برای نخستین بار درتاریخ معاصر واقعیت بخشید. او به عنوان یک تحصیلکردۀ فرانسه وسوئیس، هیچگاه خارجی ستیز و دشمن ارزشهای جهانشمول غرب نبود.  اوبا خارجی ها آشکارا گفتگو و مذاکره می کرد، ولی با آنها هیچ سَروسِری نداشت. درتاریخ آمده است که در یک سخنرانی با اشاره به شعار”مرگ برانگلستان” به مردم گفت، ما خواهان مرگ ملت انگلستان نیستیم، ما خواهان عزت وسربلندی آنها هستیم. ما تنهاحقوق حقه خودمان را مطالبه می کنیم.

امروز در جهانی که شتابان در راه پی ریزی آینده ای بر شالودۀ  فن آوری پیش می رود، ملت ایران زیرسیطره یک استبداد دینی واپسگرا بسرمی برد. جمهوری اسلامی حکومت را ناشی از اراده مردم نمی داند و چه درقانون اساسی خود و چه درعمل، هشتاد میلیون ایرانی را صغیرانی می شمارد که اختیارشان در دست یک ولی فقیه مطلقه به نام علی خامنه ای است. انتخابات درچنین حکومتی همیشه به انتخاب مسؤلانی منتهی می شود که به اقتدارتام ولی فقیه بر مقدرات مردم و کشورمهر تایید می گذارند، و در واقع بنابر گفته یکی از مسوولان پیشین نظام اسلامی، نقشی جز این  که  “تدارکچی” رهبر باشند ندارند.

حقوق زنان نیزهم چنان نصف حقوق مردان است، و آن ها از اشتغال به مسؤلیت های مهم و از جمله کار قضاوت، و از ورود به ورزشگاهها محرومند.

تاکنون هزاران تن از دگر اندیشان، دگر باشان و مخالفان استبداد دینی به دست کارگزاران نظام حاکم به قتل رسیده اند و بسیاری هنوز درزندان به سر می برند وشکنجه  می شوند.  هیچگونه عدالتی برای قربانیان وجود ندارد و دادخواهی آنها به هیچ نتیجه ای نمی رسد.

وضعیت وخیم اقتصادی کشور از یک مقایسه ساده میان امروز وسال۱۳۵۷ ،تنها با درنظرگرفتن دو معیار، درآمد سرانه وارزش بین المللی پول ایران، به خوبی آشکار می شود. اقتصاد کشور زیر سیطرۀ کامل نهادهای وابسته به حکومتگران، مانند سپاه پاسداران، بیت رهبری وبنیاد مستضعفین، قرار دارد و بازوهای متعدد این نهادها، اختاپوس وار برگرد همۀ منابع حیاتی چنبره زده اند. قرار گرفتن این منابع درخدمت طبقه حاکمه و آقازاده ها به اختلاف طبقاتی دهشتناکی دامن زده است و این در حالی است که

شمار بزرگی از مردم ایران، ازجمله کارگران و آموزگاران، به طور روز افزونی با فقر ودشواری های شدید مالی دست به گریبانند و آفات اجتماعی مانند بیکاری، بیخانمانی، کارتنخوابی، گورخوابی، کودکان کار، روسپیگری زنان و دختران زیر سن، معتادان و دهها مورد دلخراش دیگر در بخش گسترده ای از جمعیت بیداد می کنند.

در زمینه روابط خارجی، نظام مذهبی حاکم بر مبنای جهان بینی شیعه دوازده امامی،همچنان داعیه حکومت برگزیده اسلامی را در جهان دارد.همین حکومت متولیان مذهب شیعه که دین اقلیت مسلمانان جهان است،ایران را رودرروی حکومت آل سعود عربستان سعودی قرارداده است که خود رامتولی کعبه ومسلمانان اهل سنت می داند. حکومت جمهوری اسلامی سی وهشت سال است که حاضر به برقراری رابطه عادی و دیپلماتیک با ایالات متحده آمریکا نیست. بی شک هیچ حکومت مستقلی هرگز نباید ذره ای ازاستقلال، شرافت و منافع مردم میهنش در برابر نظامیگری، زورگویی واهداف استثماری آمریکا یا روسیه یا هرکشور دیگری عدول کند. ولی هیچ حکومتی در جهان امروز نیست که شیوه و رویه غیرمعقول وغیرمسوولانه حکومت جمهوری اسلامی در قبال آمریکا را بر این نزدیک به چهار دهه اتخاذ کرده باشد. امروز با توجه به تنش های ناشی از ریاست جمهوری دانالد ترامپ در  ایالات متحده آمریکا، اتخاذ یک سیاست معقول و دیپلماتیک برای برقراری رابطه با آمریکا با پایان دادن به شعار بی ربط و تحریک آمیز”مرگ برآمریکا” برای خنثی کردن توطئه جنگ افروزی و حفظ تمامیت ارضی ایران از هر زمان دیگری ضروری تراست.

در این سی وهشت سال آنچه از ایران کمن شده است، کوشش همه روزه مردم مهربان و با استعدادش برای حفظ تمامیت ارضی کشور وسربلندی ملت ایران بوده است. جهان وارد قرن بیست و یکم شده است و بیش ازاین جایز نیست که مردم سرافراز ایران و بویژه جوانان ایرانی، از موهبت یک حکومت آزاد و مستقل درچهارچوب یک قانون اساسی دموکراتیک و مبتنی براصل جدایی نهاد دولت از نهاد دین و اعلامیه جهانی حقوق بشرمحروم بمانند. دکترمصدق دقیقا خواستارچنین حکومتی بود وتا آخرین توان خود علیرغم محاصرۀ شدید اقتصادی و محرومیت از در آمد نفت، تا کودتای بیست و هشت مرداد، با تکیه بر مردم ایران در راه استقرار آن کوشید. استقرارچنین نظامی موجب شکوفایی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران در سراسرجغرافیای آن خواهد شد ومردم ایران را بر اساس مساوات و احترام متقابل در رابطه و تعامل با همه ملل جهان قرارخواهد داد.

اکنون در این مقطع حساس برداشتن یک گام مهم و حیاتی بر عهدۀ ما ایرانیان چه در داخل وچه بیرون از کشوراست که راه سومی را سوای جناحهای اصولگرا واصلاح طلب وابسته به حکومت که هدف مشترکشان همچنان اسارت ایرانیان در زیرلوای یک ولی فقیه مطلقه وحکومت اسلامی است بجوییم و برای تحقق بخشیدن به آن تبادل نظرجدّی و هدفمند را بر اساس روش های دموکراتیک برای تنظیم یک برنامۀ کارآمد و عملی با یکدیگر آغاز کنیم. آرمانهای استقلال، آزادی، دموکراسی وعدالت اجتماعی دکتر مصدق برای ایران، از نظر ما امضاء کنندگان این بیانیه، تکیه گاه و زیر بنای چنین راه سوم به سوی یک نظام جمهوری برخاسته از اراده مردم را تشکیل می دهند. ما  در پنجاهمین سالگرد درگذشت رهبرملی ایران، متعهد می شویم که همه تلاش خود را در راه تحقق آرمانهای دکترمصدق به کار بندیم.


مونا آفاری، روانشناس، آمریکا
بابک ادیبیان، طراح سازماندهی و طبقه بندی مشاغل، آمریکا
حمید اکبری، استاد دانشگاه، آمریکا
نسرین الماسی، روزنامه نگار، کانادا
منصور بختیار، هنرمند نقاش، هلند
سعید بشیرتاش، داندنپزشک و فعال سیاسی، بلژیک
ایرج جوادی، حسابرس، آمریکا
 اسفندیار خلف، مشاور امور سیاسی، فرانسه
آذر خونانی-اکبری،  کارشناس ارشد آموزش و پرورش کودکان، آمریکا
مهدی زمانی، دانش آموخته روانشناسی، شغل آزاد، آمریکا
امیر سلطانی، نویسنده و کارگردان، آمریکا
رضا شاه حسینی، مهندس مکانیک، آلمان
شیوا شفاهی، میکرو بیولوژیست و کوشنده محیط زیست، آلمان
باقر صمصامی، پزشک، آمریکا
کورش صحتی، روزنامه نگار، آمریکا
نازیلا طوبایی، متخصص نرم افزار سیستم، آمریکا
یوسف عبدالله زاده، افسر سابق نیروی دریایی ایران، آمریکا
بهمن فرقانی، خلبان هواپیمای شکاری، آمریکا
بهمن فرهبخش، کنشگر راه مصدق، آلمان
پیام فرهی، هنرمند، آمریکا
فرهنگ فرهی، روزنامه نگار، آمریکا
کامبیز قائم مقام، مهندس مکانیک، آمریکا
محسن قائم مقام، پزشک، آمریکا
ناصر کاخساز، نویسنده و تئوری پرداز سیاسی-اجتماعی، آلمان
مسعود کاظم زاده، استاد دانشگاه، آمریکا
حسین کبریت چی، کارآفرین، آمریکا
بهاره کشاورز، مهندس شهرسازی، آمریکا
پروین کوه گیلانی، روزنامه نگار، آمریکا
منوچهر قنبری، مهندس انرژی اتمی، آمریکا
اردشیر لطفعلیان، دیپلمات پیشین، نویسنده و مترجم، آمریکا
ایرج مصداقی، پژوهشگر حقوق بشر، نویسنده و فعال سیاسی، سوئد
علی ضرابی، پژوهشگر تاریخ، آمریکا
امیر هوشنگ ممتاز، پزشک، آمریکا
رضا مهاجری نژاد، مدرس دانشگاهی و کاندیدای دکترای علوم سیاسی، آمریکا
شهاب مهرگان، فوق دیپلم نرم افزار و طنز پرداز سیاسی اجتماعی، سوئد
نیما ناصرآبادی، دانشجوی دکتراى آمریکا شناسی ، آلمان
دارا نیرویی، مهندس بازرسی ساختمان، آمریکا

Tuesday, November 29, 2016

خاطره ای از دوستی دکتر مصدق با استاد علی اکبر دهخدا



علی اکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در تهران زاده شد و در ۷ اسفند ۱۳۳۴ در تهران چشم از جهان فرو بست. او ادیب، لغت‌شناس، سیاست‌مدار و شاعر ایرانی است. وی مؤلف و بنیان‌گذار لغت‌نامه دهخدا نیز است. از او به جز لغت نامه، آثار بسیار دیگری چون امثال و حکم، چرند و پرند و بسیاری دیگر نوشته ها و تصحیح های متون کهن فارسی به جای مانده است.
وی در زمان گشایش مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۲۷۸ شمسی، در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آن جا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزء اولین فارغ‌التحصیلان مدرسه سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا می‌گذاشت.
پس از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ به‌عنوان منشی سفیر در بالکان منصوب شد. اقامت آنها در اروپا بیش از دو سال در شهر وین بود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانش‌های جدید استفاده کرد. او در سال ۱۲۸۴ به ایران بازگشت که همزمان با آغاز مشروطیت بود.
دهخدا در آغاز هر شماره روزنامه مقاله‌ای در زمینه مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان مقاله‌ای با عنوان چرند و پرند با نام مستعار می‌نوشت. سبک نگارش این مقالات در ادبیات فارسی بی‌سابقه بود و مکتب جدیدی را در روزنامه‌نگاری ایران و نثر فارسی معاصر پدید آورد.برخی نوشته‌های دهخدا موجب اعتراض‌های شدید سنّت‌گرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. وی با نگارش مقاله‌های بند در روزنامه صوراسرافیل، در زمره مشروطه خواهان قرار گرفت. به همین سبب بود که او مورد غضب محمد علی شاه واقع شد.
مقدمات تألیف و سپس انتشار لغت‌نامه دهخدا از اواخر دهه ۱۳۰۰ خورشیدی با مساعدت دولت فراهم شد. اولین مجلد لغت‌نامه در سال ۱۳۱۸ منتشر شد، اما به‌دلیل کندی کار چاپخانه بانک ملی، آغاز جنگ جهانی دوم و حجم وسیع کار، چاپ لغت‌نامه متوقف شد. پس از پایان جنگ، اندیشه چاپ و نشر تألیف دهخدا به یک ایده ملی تبدیل شد. سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی عده‌ای از نمایندگان مجلس شورای ملی (در رأس آنها محمد مصدق) و به دنبال آن تصویب ماده واحده‌ای در مجلس، وزارت فرهنگ مکلف به تأمین کارمندان و امکانات لازم برای تدوین لغت‌نامه شد. به این ترتیب، لغت‌نامه از یادداشت‌های گردآوری شده توسط دهخدا بسیار فراتر رفت.
دهخدا در سال‌های نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، پشتیبان جدی او بود. در چنین وضعیتی بود که در روزهای اول بعد از کودتا، خانه دهخدا توسط مأموران تفتیش شد و وی را شدیداً مضروب نمودند. دهخدا مورد احضار و بازجویی قرار گرفت. به دلایلی پیش گفته شده و نیز شرکت در نامه سرگشاده علیه کنسرسیوم نفت در سال بعد، نام دهخدا را از خیابان محل زندگی‌اش برداشتند.
علی‌اکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او در ابن بابویه شهر ری، در مقبره خانوادگی مدفون گردید. پس از درگذشت دهخدا، خانه‌اش تبدیل به دبستانی با نام خودش شد. اما در سال‌های پس از انقلاب نام او را از روی دبستان برداشتند.
دوستی دکتر مصدق و استاد علی اکبر دهخدا آنچنان ریشه دار بود که حتی در دوران زندان پس از کودتا، دهخدا برای دکتر مصدق در درون زندان میوه می فرستاد و از دکتر مصدق نیز بخشی از خاطرات خود را برای ویرایش-با اطمینان کامل- به نزد علامه دهخدا می فرستاد. سرهنگ جلیل بزرگمهر نقل می کند:«روز یکشنبه ۱۶ اسفندماه مطلبی را [دکتر مصدق] دیکته فرمودند، یکبار هم تصحیح شد. معهذا قانع نشدند زیرا به تصور اینکه ممکن است نکات برخورنده داشته باشد، روز چهارشنبه ۱۹ اسفند ۳۲ که تصحیح نهایی به عمل آمد، فرمودند به جناب آقای دهخدا سلام مرا برسانید و از فرستادن خیارها خیلی تشکر کنید و این را هم بدهید ایشان مطالعه فرمایند. هم تکمیل بفرمایند و هم اگر ایرادی دارد رفع فرمایند.»
لغت‌نامهٔ دهخدا، مقدمه
صوراسرافیل و علی‌اکبر دهخدا، یک بررسی تاریخی و ادبی، کامیار عابدی،
دهخدا، مرغ سحر در شب تار، به‌کوشش ولی‌الله درودیان
تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۳۸

 
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست

 Keivan Irandoos

خاطره ستاره فرمانفرمائيان از واپسین دیدارش با دکتر مصدق


آرزومند ديدار دوباره ای با دکتر مصدق بودم، که می توانست آخرين ديدار باشد. هر بار که يکی از فرزندان مصدق به احمد آباد می رفت، درخواست می کردم که همراه او بروم. می گفتم که می توانم خود را دختر مصدق جا بزنم. اما آنها می گفتند که ساواک همه چيز را می داند و همه کس را می شناسد و اين کار غير ممکن است. حالا در (آبان ۱۳۴۵) ناگهان خبر دادند که می توانم به خانه خيابان کاخ بروم و از پسر عمه ام ديدار کنم.
روز بعد مشتاقانه به خيابان کاخ رفتم. احمد مرا به اطاق او برد، که گوشه تاريکی در يکی از زوايای خانه بود. شير وطن دريک تخت خواب بيمارستانی نشسته، رو تختی های سفيد دور و بر بدن اش را می پوشاند و در کنارش ميزی پراز دارو قرار داشت. کنار تخت ايستادم. احمد گفت: پدر، ستاره آمده. هميشه سراغ تان را می گرفت و علاقه مند ديدارتان بود!...
صورت کشيده ومهربان اش، که برای بسياری ازايرانيان يادآور دوران مبارزه و سرفرازی ملی بود، دراثر سال خوردگی وسال های پر درد تبعيد و انزوا و تنهايی چندان ضعيف شده بود که گويی کرباسی زرد رنگ را درچهره اش کشيده باشند. دماغ دراز و معروف او، حالا همچون تيغه ای سنگی می نمود که از دشت صورت اش بيرون زده باشد. حفره های سياه چشمان اش به نظرچون غار می آمد و گرد وغبار مرگ دراين دشت پراکنده بود. با تلاش بسيار کمی خود را جا به جا کرد. بوسه ای از گونه ام گرفت. لبخندی زد و گفت:
دختر دايی، دختر دايی جان، از ديدن تان خوش حالم.
صدای اش زمزمه بريده ای بود. اما همچنان محکم و پر اقتدار. از چشمان اش هنوز درخشش هشياری می جهيد و زنده و پر انرژی می نمود و با شگفتی می ديدم که از درون تغييری نکرده و شخصيت او استواری هميشگی اش را حفظ کرده است.“
دختری از ايران – خاطرات خانم ستاره فرمانفرماييان- ص ۳۲۲ – ۳۲۳
 
پ.ن: ستاره فرمانفرمائيان مادر مددکاری اجتماعی ایران فرزند عبدالحسين ميرزا فرمانفرما بود. او از فعالان اجتماعی ايران و سالها رياست سازمان مددکاری اجتماعی ايران را در دوره پهلوی برعهده داشت. دانشگاه هاروارد نام ستاره فرمانفرماییان را به عنوان یکی از زنان پیشرو در علم مددکاری در لیست زنان تاثیرگذار تاریخ آمریکا قرار داده‌است.

 
برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست
 Keivan Irandoos

Monday, November 28, 2016

پیوند مصدق و مردم

پیوند مصدق و مردم؛ خاطره ای از کارگری که از دیدن مصدق يکه خورد


 در آن لحظات ودرکنارش ازتمامی اطرافیان، خود را بدونزدیک ترمی یافتم چرا که من ازمیان خلق برخاسته و بدو پیوسته بودم. دیگران وابستگی نسبی داشتند ومن خود، او را جسته و یافته بودم. پیش ازآن که پدربزرگ شوی من شود، معبود من ایرانی بود وخدمتگزارسرزمین من، ومن این رابطه ی دیربنه را درحضورش شدیدا احساس می کردم. شاید به همین خاطر، هیچ زمان به من بیگانه ننمود چراکه به من وامثال من بیشترازخویشان خود تعلق داشت و به راستی این چنین بود واو بدان آگاه. من خود را درجرگه فرزندانی می پنداشتم که پاس خدمتش را داشتنه ودوست ترمی داشتم همچنان درشمارانبوه یاران ناشناخته اش باقی ماندم که نه نان اسمش را می خوردند ونه به گدابی حرمتش دست درازکرده بودند، درمیان آنان احساس آزادی بیشتری داشتم، نام او بر روی من ازتحرکم کاسته بود.
دراین نخستین دیداردربافتم، بدون آن که احساسی را بروز دهد، می بیند، می داند وبه آن چه که دربیرون ازاحمدآباد می گذرد، چه درداخل خانواده وچه درخارج ازآن آگاه است. آشکاربود عزیزانش محدود به بستگانش نیستند. رشته ای که به اغیارش می پیوست ازبندی که او را به خویشان خودش می پیوند، محکم ترمی نمود وعمیق تر. همانگونه که دیگران بر او ارج می نهادند وخود را وابسته بدو و آرمانش می پنداشتند، اونیزبه کسانی که به خاطرهدف مشترکشان به زندان می رفتند وکشته می شدند نزدیک تر از اقوامش می بود، چراکه خود نیز همانند آنان آماده بود تا کشته شود، به زندان رود و در تبعید سر کند.
يک روز، درست بخاطر ندارم نياز به سيم کش و يا لوله کشی بود. اجازه گرفتند و مردی را به ده آوردند بدون آن که بگويندش به کجا می برند. مشغول کار خودبود که ناگهان درب اتاق باز شد و مصدق برای وارسی باعبا و عصايش به درون آمد. مرد کارگر از ديدنش آن چنان يکه خورد که از کار باز ماند و به تماشايش ايستاد، باور نمی کرد خودش باشد، پس از چند ثانيه ابزارش را به کناری افکند، به پاهايش در آويخت و اشک ريزان به بوسيدنشان پرداخت. مصدق بلندش کرد و بنواخت و کارگر همچنان منقلب از قبول دستمزد امتناع می ورزيد. مصدق هميشه مقداری سکه طلا برای چنين مواقعی ذخيره داشت و يک دو بار هم به من و محمود از آن سکه ها داده بود تا به دستور او به کسانی که نام می برد از جانب خود بدهيم. 

در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۰۱-۱۰۲

برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست

 Keivan Irandoos

بازگشت پیروزمندانه دکتر مصدق از شورای امنیت سازمان ملل- بلوا و آشوب توده ای ها




یکم آذر ۱۳۳۰؛ بازگشت پیروزمندانه دکتر مصدق از شورای امنیت سازمان ملل-
 بلوا و آشوب توده ای ها در نبود دکتر مصدق

در روز ۱ آذر ۱۳۳۰دکتر مصدق و هیات همراه وی از سفر ۴۷ روزه ، به تهران بازگشتند. ده ها هزارتن از مردم طبقات مختلف، در فرودگاه و خیابانهای مسیر حرکت، از ایشان استقبال کم سابقه ای کردند.
سفر دکتر مصدق به آمریکا فواید بسیاری داشت؛ طرح شکایت دولت انگلستان [از ایران] در شورای امنیت سازمان ملل، برای هیات نمایندگی ایران فرصت مناسبی را فراهم ساخت تا حقانیت ملت ایران در مبارزه ضد استعماری به منظور استیفای حقوق خود، با ارائه اسناد و شواهد مستدل، به اطلاع جهانیان برسانند و قطعنامه بریتانیا و تبلیغات آن کشور، برای محکومیت ایران را به نحو چشمگیری خنثی کند.
در نبود دکتر مصدق گروه های وابسته به حزب توده هر روز یا در جایی دست به اعتصاب زدند یا به بهانه های گوناگون تظاهرات راه انداختند که هر بار دامنه آن گسترده تر می شد و ازکارخانه ها و کارگاه ها به خیابان ها، ازکوچه ها به بازارها، و از دانشکده ها به دبیرستان های پسرانه معروف تهران، البرز و مروی و دارالفنون، قریب و علمیه و شرف، یا دبیرستان های دخترانه ای چون نوربخش و... می کشید. مثلا در اوائل آبان ۱۳۳۰ کارگران لباس دوزی پوشاک برای اضافه دستمزد و اجرای قانون کار و بیمه کارگران اعتصاب کردند و روز ششم آبان جمعی ازکارگران کارخانه های سیلو و چیت سازی و سیمان و دخانیات و عده ای از اعضا و هواداران حزب توده از جلوی خانه صلح (درکوچه سیرک واقع در خیابان فردوسی) به منظور اظهار همدردی و پشتیبانی از کارگران اعتصابی به محل کارگاه پوشاک رفتند و اجتماع خود را به تظاهرات گسترده ای به حمایت از کارگران و با شعارهایی علیه دولت مصدق تبدیل کردند.
روز چهارشنبه هشتم آبان جمعی از دانشجویان توده ای و کارگران طرفدار آن ها به دانشسرای عالی، محل برگزاری شورای دانشگاه که هر دوهفته یک بار تشکیل می شد، هجوم بردند، شیشه های آن را شکستند و عده ای از استادان، روسا و معاونین دانشکده ها، از جمله محمد مشکات استاد دانشکده حقوق، دکتر صالح رییس دانشکده پزشکی، مهندس عطایی، رییس دانشکده کشاورزی ودکتر علی اکبر سیاسی، رییس دانشگاه را در اتاق شورا محبوس کردند. درخواست آن ها این بود که شورای دانشگاه سازمان دانشجویان توده ای دانشگاه را که پس از وقایع آذربایجان و انشعاب سال ۱۳۲۶ در حزب توده، سازمان وگسترش یافته بود، به رسمیت بشناسند. آن هجوم به کانون های آموزشی عالی کشور،که با کتک زدن عده ای ازکارکنان عادی دانشسرا و تهدید و توهین و محبوس نگه داشتن بی آب و غذای استادان عضو شورای دانشگاه به مدت یازده ساعت ادامه یافت، به استعفای اعتراضی دسته جمعی استادان از نمایندگی و ریاست و معاونت دانشکده هاوعضویت در شورای دانشگاه انجامید. در روزهای بعد دانشجویان هوادار جبهه ملی به حمایت از استادان و برای اعتراض به حزب توده دست به اعتصاب و تظاهرات زدند و استادان دانشگاه تصمیم گرفتند تا اخراج دانشجویان توده ای خلافکار از دانشگاه سرکلاس درس حاضر نشوند. در نتیجه دانشگاه به مدت یازده روز عملا تعطیل شد.واکنش دانشجویان به حمایت از استادان روز چهاردهم آبان به اوج رسید. که در آن بیش از یکصد و پنجاه هزار نفر از طبقات مختلف به رهبری حزب زحمتکشان و حزب پان ایرانیست با عکس هایی از دکتر مصدق و آیت الله کاشانی در خیابان ها به راه افتادند و در میدان فوزیه (امام حسین) گرد آمدند.
مصدق و سالهای مبارزه- سرهنگ غلام رضا نجاتی، جلد نخست ص ۳۸۶ 
فولاد قلب، مصطفی اسلامیه، ص ۲۵۴/۲۵۶

برگرفته از برگه فیس بوکی سرور کیوان ایراندوست Keivan Irandoos

Thursday, November 24, 2016

یکم آذر را هرگز نباید فراموش کرد



ما به کشتار های دوران طلایی دهه 60 خو گرفته بودیم و انتظاری جر آن نداشتیم ولی دهه 70 با این فریبدگی آغاز شد که دوران سازندگی  و اصلاح طلبی اینجاست و آزادی کوچک  نسبت به محدودیتها و خشونت های گسترده دهه گذشته است، شاید روند متفاوت را در جمهوری اسلامی نوید می دهد.
ولی به زودی روشن شد که روش کشتن ها عوض شده، کمیته ای حکم ترور مخالفان و منتقدان را توسط  (( نیرو های خود سر)) بانجام میرساند. در میان نخبگان  و نویسندگان و فعالان سیاسی مدنی که هدف قرار گرفته بودند داریوش و پروانه فروهر بر جسته ترین بودند، نه بخاطر اینکه دیگران برجسته نبودند، بلکه برای این که ملی گرایی و میهن پرستی را هدف گرفته بودند. وقتی یک نویسنده را ترور می کنند یعنی با قلم مستقل مخالف اند، وقتی یک فعال مدنی را می کشند یعنی  فعالیت اجتماعی مستقل را متوقف می کنند، وقتی یک روزنامه نگار بقتل می رسد یعنی رسانه ها باید مطیع باشند. ولی کسیکه تنها گناهش عشق به میهن  و هدفش مردم سالاری و سر بلندی کشور است، آنگاه ایران را می کشند، فرهنگ ایران  و بدتر از همه فریاد ملت را خفه می کنند. کشتن داریوش و پروانه فروهر ماهیت راستین حاکمان را افشا کرده و این روز نباید فراموش شود، ما با بزرگداشت چنین روزی باید نشان دهیم که ایران هرگز نخواهد مرد.

  کورش زعیم  1 آذر 95
  زندان اوین