ایران نوین

Wednesday, March 25, 2009

حرمت آزادی را پاس بداریم



پس از به پایان رسیدن عمر نظام مذهبی امکان ندارد استبداد دیگری - سلطنتی یا ایدئولوژیکی- بتواند در ایران برقرار گردد

در مورد مصدق ، هم مردم داوری خود را کرده اند و هم تاریخ. از این رو، پیروان اندیشه مصدق – اندیشه آزادیخواهی و حاکمیت مردم- نه توقع تائید از سوی همگان دارند و نه نیاز به آن

« آزادی یعنی آنکه مخالفان ما هم آزاد باشند عقایدشان را بیان کنند، حتی علیه ما»

انتشار کتاب «دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست» آقای علی میرفطروس بحث هایی را در اعتراض و دفاع از کتاب و ایشان برانگیخته است.

نقد و بررسی کتاب اگر از روی بی غرضی و بدور از حُب و بغض و تهمت زدن آنهم توسط صاحب نظران صورت گیرد، کار بسیار پسندیده و بجایی است. یکی از سُنّت های ارزشمند در دنیای دمکراسی، آزادی بیان و گفتار است.

در میان انتقادهایی که به کتاب ایشان شده دو نوشتار – یکی از خارج و دیگری از داخل ایران- برای من فرستاده شده است. هر دو نویسنده و انتقاد کننده خود را وابسته به جبهة ملی و از پیروان اندیشه مصدق می دانند. آنها در نوشتارشان به جای نقد و بررسی و در مواردی از کتاب که با واقعیت های تاریخی همخوانی نداشته یا با آن موافق نیستند، اقدام به تهمت زدن بدون دلیل و سند نموده اند.

از آنجایی که من در دوران دبیرستان به جبهة ملی و حزب ملت ایران پیوستم و پس از نهضت مقاومت، در جبهة ملی دوم عضو کمیته دانشجویان بودم و سپس دبیر جبهه در کاشان و در دوران فعالیت های جبهة ملی چهارم دبیر جبهه در استان گیلان و سرانجام عضو شورای مرکزی شدم و اکنون نیز نزدیک به 28 سال است به دلیل باور به آرمانهای ملّی که همان اندیشه های مصدق است دور از سرزمین مادری که عاشق آن هستم بعنوان پناهنده سیاسی بسر می برم، لازم دانستم نکته هایی را به نویسندگان این دو نامه که آنها را از نزدیک نمی شناسم، یادآور شوم.

کسانی که خود را وابسته به جبهة ملّی و پیرو اندیشه های مصدق می دانند می بایست حرمت آزادی را – که بیش از یکصد سال است ملت ما برای تحقق یافتن آن جانبازی و و فداکاری کرده است- پاس بدارند.

ولتر فیلسوف بزرگ فرانسوی خطاب به منتسکیو می گوید: « من با آنچه شما نوشته اید موافق نیستم ولی حاضرم جانم را فدا کنم تا شما بتوانید حرفهایتان را بزنید».

حرمت به آزادیِ بیان و نوشتار نه تنها در اندیشه و فلسفه فیلسوفان اروپایی پس از رُنسانس وجود داشته است، در فرهنگ خودمان نیز بسیاری از بزرگان شعر و ادب فارسی برای آزادی حرمت و احترام قائل بوده اند. حافظ سخن سرای بزرگ پانصد سال پیش از « ولتر» می گوید:

« ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم

جامة کـَس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

ور به حق گفت، جدل با سخن حق نکنیم»

ما وارثان چنین اندیشه هایی هستیم که آزادی بیان را نه تنها برای دیگران بلکه برای خصم هم حتی اگر خطا گفته باشد قائل بوده اند.

هم وطنان به ویژه جوانانی که خود را وابسته به جبهة ملّی و پیرو اندیشه مصدق می دانند باید از تاریخچه جبهة ملی و مبارزات بنیان گذار آن آگاهی داشته باشند.

مصدق در بدو رسیدن به نخست وزیری طی نامه ای که به رئیس شهربانی نوشت یادآور شد که اشخاص و نشریاتی که به شخص من حمله یا توهین می کنند قابل تعقیب نیستند. او هیچگاه در دوران نخست وزیری و پس از آن به اشخاص و نشریات و سازمانهای سیاسی که به ناحق به او حمله کرده و تهمت زدند پاسخ نداد.

کسانی که خود را پیرو اندیشه های این آزادمرد می دانند نه تنها نباید مانع آزادی بیان و نوشتار شوند بلکه باید از اصل آزادی بیان و نوشتار دفاع نمایند. هرگاه مطالبی از دید آنها خلاف واقع است با دلیل و مدرک و نه با تهمت زدن رد نمایند. تهمت زدن بدون دلیل و مدرک آنهم از روی تصور و خیال در شأن ایرانی آزادیخواه نیست.

متأسفانه این شیوه که پسندیده نیست از سوی مدافعان کتاب آقای میرفطروس نیز علیه مخالفان بکار گرفته شده است.

توجه داشته باشیم در مورد کتاب «دکتر محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست» نه از سوی شورای مرکزی جبهة ملّی، نه دبیرخانه حزب ملت ایران و نه حزب ایران و نه سایر سازمان های ملّی و مصدقی هیچگونه موضع گیری رسمی به عمل نیامده است. این عدم موضع گیری نه بخاطر قبول مطالب نوشته شده در کتاب بلکه به دلیل حرمت گذاردن به اصل آزادی است که مورد قبول و پذیرش و از آرمانهای ماست.

تردید ندارم یاران مصدق هم اگر زنده می بودند به انتشار کتاب ایراد نمی گرفتند بلکه با منطق و استدلال آن مواردی را که خلاف واقع می دانستند بیان می کردند و حق پاسخ گویی را هم برای دیگران قائل بودند. چرا که بیان دیدگاه های گوناگون می تواند به روشن شدن حقیقت امر یاری رساند.

من که حدود 25 سال است با آقای علی میرفطروس دوستی صمیمانه و نزدیک دارم هیچگاه به ایشان نگفته ام که چرا این کتاب را نوشته و منتشر کرده است. من نوشتن کتاب را حق هر ایرانی صاحب قلم می دانم. به همانگونه که نقد و انتقاد راهم حق هر هموطن می دانم. تهمت های ناروایی که به ایشان زده شده دور از آئین جوانمردی و آزادیخواهی است که سُنّت دیرپای ماست.

علی میرفطروس در زندگی خصوصی انسانی است موجه و منطقی که دوستی 25 ساله ما گواه آنست. ما هر دو با تفاوت سلیقه های سیاسی به دلیل آرمانهای مشترکمان برای نجات مردم و پیشرفت و ترقی آینده ایران با هم دوست بوده و هستیم. میرفطروس پس از کناره گیری از گرایش های چپ، به سَمتِ گرایشات ملّی گروید. او با چاپ کتابهای متعدد و ارزنده به فرهنگ و ادبیات معاصر ما خدمت کرده است. یک ایرانی باگرایش های ملّی می تواند و حق دارد بعنوان پژوهشگر تاریخ مطالبی عنوان کند که با دیدگاه ما مغایر و یا با واقعیت های تاریخی در تضاد باشد. نباید انتظار داشت هر ایرانی به تاریخ آنگونه بنگرد که ما می نگریم و آنگونه بنویسد که ما می پسندیم. تفاوت ما با پیروان نظام کنونی و گذشته در همین گونه گونه نگری به تاریخ و تفاوت اندیشه هاست.

توجه داشته باشیم که پس از گذشت بیش از شصت سال از پایان جنگ جهانی دوم، هنوز هم مورّخان و سیاست مداران فرانسوی در مورد «ژنرال دُگُل» و «مارشال پتن» هم عقیده و هم رأی نیستند.

در مورد ویلی برانت «غول سیاست بعد از جنگ آلمان» نیز همه آلمانی ها یکسان نمی اندیشند. چرا ما پیروان اندیشه مصدق که اصل نخست آرمانهایمان آزادی است، باید توقع داشته باشیم که همه هفتاد و پنج میلیون ایرانی درون و برون کشور در مورد مصدق یکسان بیاندیشند و دارای دیدگاه مشترک باشند. آیا این مغایر با اصل آزادی نیست؟

مبارزات مصدق را تنها به ملی کردن صنعت نفت و طرد نفوذ بیگانه از دخالت در امور ایران محدود کردن، کاستن از ارزش های برجسته مصدق در زمینه های دیگر است. عظمت کــار مصدق را بایـد در تـأمین و تضمین آزادیهای فـردی، اجتماعی و سیاسی و بـرقراری حاکمیت مردم دانست که حضور فعال مردم، احزاب و اتحادیه های صنفی را در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور عامل بزرگ تحقق آزادی و استقرار حاکمیت مردم و پایداری و ماندگاری آن می دانست. امری که در دوران مشروطیت چه پیش از نخست وزیری او و چه پس از آن کم سابقه بود.

اساساً داوری پیرامون شخصیت های سیاسی در زنده بودنشان با مردم و در نبودشان با تاریخ است. در مورد مصدق، هم مردم داوری خود را کرده اند و هم تاریخ. از این رو، پیروان اندیشه مصدق – اندیشه آزادیخواهی و حاکمیت مردم- نه توقع تائید از سوی همگان دارند و نه نیاز به آن.

شوربختانه رویداد 28 مرداد سال 32 هموطنان ما را به دو گروه مخالف هم تقسیم کرده است. بیاییم با حرمت گذاری به آزادی عقیده با هم به جدل نپرداخته و تهمت ناروا نزنیم و در مبارزه سرنوشت ساز رهایی ایران رو در روی هم قرار نگیریم و بدانیم تفرقه و پراکندگی باعث بقای استبداد مذهبی حاکم بر ایران شده است.

همانگونه که گفتم من تاکنون به آقای میرفطروس نگفته ام که چرا این کتاب را منتشر کرده است. تنها پرسش این است که طرح مسئله « کودتا و یا قیام مردمی» چاره ساز کدام یک از دردهای جانگداز کنونی ملت ماست؟ و آیا طرح آن به گسترش شعله های آتش نفاق و پراکندگی میان نیروهای ملّی و آزادیخواه دامن نخواهد زد؟ و آیا پراکندگی ما به سود بقای نظام اسلامی نیست؟

در پایان لازم می دانم اشاره داشته باشم به رویداد 28 مرداد آنگونه که من شاهد بودم. پیرامون این موضوع که در کتاب «آسیب شناسی یک شکست» آقای میرفطروس آمده است روز 28 مرداد سیل خروشانی از مردان، زنان و کودکان فریاد می کشیدند شاه پیروز است و برخلاف هفته های پیش توده مردم شامل اراذل و اوباش نبودند، بلکـه از همه طبقـات در آن حضور داشتند و بسیاری از آنان لباس های خوب بر تن داشتند و توسط دیگر شهروندان هدایت و حمایت می شدند».

بایـد بگویم این حرکت قبل از همه، از بخش های جنوبی شهر تهران برخاست. سازماندهندگان آن لوطی های جنوب شهر بودند که توسط «مقدم» کارخانه دار معروف، برادران رشیدیان و میراشرافی از نظر مالی تأمین شده بودند. آنها با پرداخت پول مردم را تشویق به سوار شدن در کامیونها می کردند. این حرکت نه از بازار و توسط کسانی که لباس های خوب داشتند بلکه از نقاط جنوبی شهر آغاز و به سَمتِ بازار، مرکز رادیو تهران و سپس خانه مصدق کشیده شد.

در مسیر حرکت برخی از شرکت کنندگان که ورزشکاران باستانی کار بودند برای جلب توجّه مردم اقدام به نمایش حرکت های ورزشی می کردند. در هیچ جای دنیا سربازان به ابتکار خود به تظاهرکنندگان نمی پیوندند بلکه تابع دستور از مقام های ارشد خود هستند. حضور تانک ها که جای آنها در پادگانهای نظامی و نه در خیابانهای شهر بود، نشان می داد که از مقام های بالاتر به نظامی ها و انتظامی ها دستور شرکت در عملیات داده شده است. عکس های افراد شرکت کننده در تظاهرات ضد مصدق بر روی کامیونها و تانک ها نشان می دهد که آنها از کدام بخش از مردم جامعه بودند.

اگر مردمی که چند سال پشتیبان مصدق بودند اقدام به تظاهرات علیه مصدق می کردند، دست کـم قصد کشتن مصدق را نمی داشتند و آنگاه که موفق به کشتن او نشدند منزل او را غارت و چپاول نمی کردند تا آن حد که گلدانهای منزل او را هم با خود ببرند.

اصولاً پی آمد یک قیام مردمی، راهگشای آزادی های مردم و رسانه های خبری و فعالیت های سیاسی است در صورتیکه از غروب 28 مرداد حکومت نظامی در تهران و شهرستانهای بزرگ برقرار شد و از اجتماع بیش از سه تن جلوگیری بعمل می آمد.

به گفته مصدق «وقتی که ملت دولتی را سرِ کار می آورد و دولت مبعوث ملت است نمی تواند صدای مردم را خفه کند و نگذارد مردم حرفشان را بزنند. خفه کردن صدای مردم کار سیاست استعماری است. روش آنهاست که نفس کسی در نیاید تا هر کاری دلشان می خواهد بکنند، تا قرارداد نفت ببندند و کنسرسیوم بیاورند و ...»

قدرت یابی حزب توده را نمی تواند عامل اصلی اقدام به کودتا علیه مصدق دانست بلکه بهانه ای برای سرنگونی دولت ملّی مصدق بود.

اگر حزب توده در ایران قدرت یافته بود یک علت آن فقر ناشی از سیاست های استعماری انگلیس و فساد ناشی از عوامل در رأس قدرتِ وابسته به آن سیاست بود. اگر غرب نگران قدرت یابی حزب توده بود نمی بایست درهای فروش نفت را که می توانست باعث شکوفایی اقتصاد ایران و کاهش فقر و بیکاری و در نتیجه کاهش نفوذ حزب توده گردید به روی ایران ببندد.

اگر 28 مرداد قیام مردم علیه مصدق بود، بعوض آنکه شاه در اولین دیدار با کیم روزولت به او بگوید « من سلطنتم را اول از خدا و دوم از شما دارم» می گفت من سلطنت خود را اول از خدا و سپس از مردم ایران دارم".

گرچه در مقایسه وضع اسفناک کنونی با گذشته، مردم برتری را با دوران پیش از انقلاب اسلامی می دهند ولی این به مفهوم بازگشت به گذشته و استقرار مجدد استبداد سلطنت نیست. پس از به پایان رسیدن عمر نظام مذهبی امکان ندارد استبداد دیگری - سلطنتی یا ایدئولوژیکی- بتواند در ایران برقرار گردد. امری که میرفطروس نیز به آن معتقد است.

متهم کردن میرفطروس به اینکه گویا خواهان بازگرداندن خاندان پهلوی و استقرار استبداد سلطنتی است، اتهامی به دور از حقیقت و مغایر با واقعیت های سیاسی امروز دنیاست. مگر آنکه برای افراد نقشی فراتر از اراده و قدرت ملّی قائل باشیم.گزینش نوع نظام و سرنوشت سیاسی آینده ایران تنها در اختیار و اراده مردم ایران است و بس.

گفته ها، نوشته ها و مصاحبه های دولتمردان آمریکا و انگلستان که آخرین آن هفته پیش توسط وزیر دادگستری انگلیس در نمایشگاه شاه عباس در لندن بیان شد، همه حاکی از انجام کودتای سازمان «سیا» و عوامل انگلیس علیه دولت مصدق است که در مواردی هم با اظهار تأسف از وقوع این رویداد تلخ تاریخی همراه بوده است.

اما اینکه در دیدار هندرسون سفیر آمریکا با مصدق در روز 27 مرداد چه گفت و گوهایی انجام گرفت آگاهی دقیقی در دست نیست. همین قدر می دانیم که هندرسون به مصدق گفته است که آمریکا دولت او را برسمیت نمی شناسد. آیا پیام با تهدیدهایی همراه بوده است؟ پاسخ اگر آری باشد، مسلّم است که مصدق حاضر به پذیرش مسئولیت یک جنگ داخلی و کشت و کشتار مردمی که پی آمدِ آن ناروشن بود و امکان داشت پای دو ابرقدرت شرق و غرب را بــه ماجـرا بکشـانـد نبود. رویدادی که نمی توانست به سود منافع ملّی و آینده سیاسی ایران بوده باشد.

در ردّ نامه آیت الله کاشانی به مصدق و پاسخ مصدق، باید گفت این نامه پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط حسن آیت که از پروردگان مظفر بقایی بود جعل و منتشر شد. دلیل آنهم رفع این اتهام که ناعهدی و جدایی یاران مصدق از جمله آیت الله کاشانی و بقایی یک عامل بزرگ سقوط دولت مصدق بود.

مصاحبه های کاشانی پس از 28 مرداد با روزنامه های عربی و روزنامه «نبرد» وابسته به فدائیان اسلام که می گوید مصدق در سه چهار ماه گذشته مسیر اشتباه رفت و ما به سرنگونی دولت او یاری رساندیم گواه نادرست و جعلی بودن نامه است.

در مورد فعالیت مظفر بقایی با مصدق همین بس که بگوییم از صبح روز 29 مرداد در سردر منزل مصدق توسط مظفر بقایی نوشته شده بود:

« سر شب به سر قصد تاراج داشت

سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت»

«به یک گردش چرخ نیلوفری

نـه نــادر بجا مانـد نه اسکندری»

بیاد آوریم گفته مصدق را که «گناه من و گناه نابخشودنی من آن بود که با قوی ترین قدرت استعماری جهان درافتادم و دست او را از منافع ملت ایران کوتاه کردم»

در پایان باید به این نکته اشاره کنم، همانگونه که در این همه سالها گفته و نوشته ام، طرح مسائل تاریخی که مربوط به گذشته است و قابل بازگشت نیست باید خودداری کرد چون می تواند در جبهة آزادیخواهان ایجاد نفاق و پراکندگی کند و بدون آنکه خواسته باشیم همچنان در دام گذشته گرفتار بمانیم.

بیاییم با آگاهی از تاریخ برای یافتن راه کار گرفتاری های اسفناک کنونی و رفتن به سوی آینده سود ببریم و نه آنکه در گذشته زندگی کنیم و به گذشته بیاندیشیم و مسائل فاجعه بار و ایران برباد ده کنونی را به دست فراموشی بسپاریم.


هوشنگ کردستانی


Balatarin

1 comment:

یادداشتهای سیاسی said...

با عرض سلام و تشکر از مقاله ارزنده جنابعالی اجازه میخواهم خلاصه مقاله را انتشار دهم