٢٩
اسفند ١٣٩١ هفتادوچهارمين سالگرد زادروز پروانه فروهر است. وى ١٤ سال پيش
به همراه همسرش در وحشتانگيزترين ترور سياسى كشور به دست مأموران جمهورى
اسلامى کاردآجين شد. سال ١٣٧٧ بود و او تازه ٥٩ ساله شده بود و در اوج
شكوفايى فكرى و پختگى سياسى بود.
پروانه فروهر زنى بافرهنگ و هميشهآراسته با چهرهاى جذاب بود كه غالباً لبخندى زيبا و آرامشبخش بر لب داشت. او عاشق طبيعت و آکنده از احساسات لطيف انسانى بود ــ احساساتى كه جلوهای از آن را میتوان در مجموعه شعرهاى وى ديد كه، پس از كشتهشدنش، به همت پرستو فروهر گردآورى و با مقدمهای از سيمين بهبهانى منتشر شد.
پروانه فروهر از حجاب اجبارى بيزار بود و هميشه میگفت كه آخرين زن ايرانى بوده كه به زور روسرى به سر کرده است، زمانى كه همه زنان شهر اين كار را كرده بودند و ديگر بيرون آمدن از خانه بدون روسرى ممکن نبود. در سال ١٣٥٨، در ميان همسران وزراى دولت وقت ايران، پروانه فروهر تنها زنى بود كه حجاب نداشت. او تعريف میگرد که، در چند بارى هم كه نيروهای اطلاعاتى به خانهاش هجوم برده بودند، روسرى به سر نکرده و در برابر درخواست آنان براى اين کار بهشدت ايستادگى كرده است.
پروانه فروهر در مبارزه با استبداد جمهورى اسلامى و اقدامات ضدانسانیاش سرشار از اميد و اراده بود. دليرى و بيباكیاش در برابر حكومت به طرزى عجيب به مخاطبش هم منتقل میشد و اين احساس را پديد میآورد كه خانه او و همسرش در قلب تهران مركز مقاومتى دليرانه در برابر استبداد مخوف دينى است.
پروانه فروهر از همين خانه و در مصاحبه با رسانههاى بين المللى علناً اعلام میکرد كه جمهورى اسلامى بايد برود و مردم ايران بايد بتوانند در همهپرسیاى آزاد نوع حكومت مطلوبشان را برگزينند. او، كه عميقاً دموكرات بود، برقرارى دموكراسى واقعى را تنها در نظامى سكولار امكانپذير میدانست. او هنگامى كه میشنيد رئيسجمهور اصلاحات از «مردمسالارى دينى» سخن میگويد برمیآشفت يا هنگامى كه میديد رئيسجمهور اصلاحات جامعه مدنى را همان مدينه النبی تعريف ميکند، جز ضرر و ايجاد ابهام براى مردم، چيزى در آن نمییافت.
پروانه فروهر از قلب تهران براى برقرارى حقوق برابر براى همه ايرانيان، با هر باور و آيين و دين و جنسيت و تبار و زبان، با تمام وجود مبارزه میکرد. او به عدالت اجتماعى عميقاً باور داشت و اين موضوع بخش مهمى از انديشه وى را تشكيل میداد. شريك و يار وى در اين مبارزه همسرش، داريوش فروهر، بود.
پروانه و داريوش عاشق يكديگر بودند و ٣٧ سال با يكديگر زندگى کردند. دكتر مصدق، كه به هر دو آنان علاقه خاصى داشت، هنگامى كه خبر پيوندشان را شنيد، در پيام شادباش اش براى آنان نوشت که خدا نجار نيست، اما در و تخته را خوب به هم جور میکند.
پروانه عاشق ايران بود. او و همسرش هر چه داشتند، از جمله خانهاى كه از مادر داريوش به ارث رسيده بود، خرج مبارزه براي اين عشق شان كردند؛ چنان که خواهر پروانه براي اينکه او بدون ماشين نماند يك رنو ٥ قديمى به وى داده بود. خانواده پروانه خانوادهاى مدرن و آزاديخواه و ميهنپرست بود. پدر وى زندانى سياسى دوران رضاشاه بود و مادرش اشعارى در ستايش ايران میسرود و در گوش فرزندانش زمزمه میکرد.
پروانه فروهر از نوجوانى تحت تأثير افكار ملیگرايانه خانوادهاش و مبارزات ملى شدن صنعت نفت به مسائل اجتماعى و ملى علاقهمند شد و در همان سنين به «مكتب» و انديشههاى ملیگرايى گرايش پيدا كرد. بر اثر اين گرايش، در ١٢ سالگى، شعاری بر روى ديوار سفارت شوروى نوشت و خواستار آزادى قفقاز از اشغال شوروى شد که، به همين علت نيز، براى اولين بار در عمرش دستگير شد. حوزه تمدنى ايران براى وى تا پايان عمر جايگاه و اهميتى اساسى داشت.
پس از كودتاى ٢٨ مرداد، پروانه فروهر، كه دانشآموزى پانزدهساله بود، به علت فعاليتهايش در دفاع از مصدق از مدرسه اخراج شد. پروانه نوجوان فعاليتهاى خود را در سازمان ادبى آناهيتا، كه سازمانى همگام حزب ملت ايران بود، پی گرفت. او در سال ١٣٣٧ به عضويت حزب ملت ايران درآمد و، در سال ١٣٣٨، به علت پخش اعلاميه مجدداً دستگير شد.
در سال ۱۳۳۹، پروانه فروهر، که در كنكور علوم اجتماعى رتبه اول را به دست آورده بود، در حالى که وضع سياسى كشور در حال تغيير بود وارد دانشگاه میشود. او در آن سال سخنران اصلى اولين گردهمايى بزرگداشت جانباختگان ١٦ آذر ۱۳۳۲ بود و، در سخنرانیاش، ۱۶ آذر را روز دانشجو خواند. با اين مراسم، كه هزاران تن در آن شركت كرده بودند، سكوت حاكم بر كشور شكست.
در بهمن همان سال، پروانه فروهر در گردهمايى شورانگيز دانشجويان در دفاع از خواستههاى جبهه ملى ايران، كه رهبران آن در مجلس سنا تحصن كرده بودند، سخنرانى كرد. در پى اين سخنرانى، وی به همراه عدهای از دانشجويان دستگير و زندانى شد. در اعتراض به اين دستگيريها، دانشجويان در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران تحصن كردند و خواهان آزادى پروانه و ديگر دانشجويان دستگيرشده شدند.
در سال ١٣٤٠، پروانه فروهر به همراه چهار دانشجوى ديگر، از جمله ابوالحسن بنى صدر، به نمايندگى دانشجويان براى مذاكره با على امينى، نخستوزير وقت، انتخاب شد. اين اولين بار بود كه يك دختر به نمايندگى دانشجويان كشور برگزيده میشد.
پروانه فروهر در زمان دانشجويى به آموزگارى نيز اشتغال داشت و، در سال ١٣٣٩، به نمايندگى از فرهنگيان، به عضويت شوراى مركزى پنجنفره فرهنگيان درآمده بود. تلاشهاى وى در اين شورا بار ديگر منجر به دستگيریاش گرديد. او، كه در آن وقت از محبوبترين فعالان دانشجويى و اعضاى حزب ملت ايران و جبهه ملى ايران بود، در سوم ارديبهشت ماه ١٣٤٠، با همرزم سياسیاش، داريوش فروهر، پيوند زناشويى بست. در سال ١٣٤١، پروانه فروهر به همراه هما دارابى به عنوان نماينده زنان به عضويت كنگره جبهه ملى انتخاب شد. او از همان زمان محبوبترين شخصيت سياسى زن در اردوگاه مليون بود.
در ارديبهشت ۱۳۴۲، در مراسم تشييع پيکر ابوالحسن خانعلى كه در تجمع اعتراضى فرهنگيان در روبروى مجلس كشته شده بود، پروانه فروهر، كه عضو شوراى مركزى فرهنگيان بود، مورد ضرب و شتم پليس قرار گرفت. در گردهمايى سالگرد قيام سی تير در همان سال، در حالى که بسياری از رهبران جبهه ملی در بازداشت بودند، پروانه، که عضو کميته تهران جبهه ملى بود، پس از سخنرانی کوتاهی در نزديکی دانشگاه تهران باز هدف ضرب و شتم نيروهای پليس قرار گرفت.
در اسفند ١٣٤٥، هنگامى که دكتر مصدق در بستر بيمارى افتاده بود، پروانه فروهر به پرستارى از او در بيمارستان مشغول شد و تا آخرين روزهاى زندگى مصدق با وى بود. پروانه تا آخر عمر به اين پرستارى افتخار ميكرد.
دوران خفقان سياسى در ايران، يعنی سالهاى ١٣٤٣ تا ١٣٥٦، دورانى بسيار سخت براى پروانه بود. همسر او سالهاى زيادى از اين دوران را در زندان به سر برد و خودش نيز در سال ١٣٤٩ به علت فعاليتهاى سياسى از تدريس در دبيرستانهاى كشور محروم شد.
از سال ١٣٥٦، انتشار مخفيانه نشريه خبرنامه جبهه ملى ايران با مسئوليت پروانه فروهر آغاز شد. پس از انقلاب، او مدير مسئول نشريه جبهه ملى، ارگان سياسى جبهه ملى ايران، شد.
پس از الغاى قانون حمايت از خانواده در اسفند ١٣٥٧، پروانه فروهر از معدود فعالان مطرح سياسى كشور بود كه به اين کار اعتراض کرد. او از همان زمان تا پايان عمر در برابر واپسگرايى و استبداد دينی حاكم ايستاد.
پروانه فروهر نفر اول فهرست حزب ملت ايران در انتخابات اولين دوره مجلس شوراى ملى در سال ١٣٥٨ بود. پس از تقلب گسترده در اين انتخابات، او و همرزمانش دور دوم اين انتخابات (فروردين ١٣٥٩) را تحريم كردند. او از آن تاريخ به بعد از همه انتخاباتهاى جمهورى اسلامى، به علت آزاد نبودن و فرمايشى و متقلبانه بودنشان، كنارهگيرى كرد. وى شركت در انتخابات را منوط به تحقق شروط اساسى و ابتدايى هر انتخابات آزاد و سالم ميدانست ــ شروطى كه هرگز در جمهوري اسلامى محقق نشد. او انتخابات در جمهورى اسلامى را آرايه و زينت استبداد مذهبى میدانست.
در دهههاى شصت و هفتاد، پروانه فروهر نقشى اساسى در تهيه اعلاميههاى حزب ملت ايران داشت ــ اعلاميههايى كه در تاريخ سياسى ايران سندهايى درخشان در دفاع از «حقوق ملت» و «منافع ملى» است.
پروانه و داريوش فروهر در سالهاى پايانى عمرشان رهبرى جريان ملى، دموكرات، سكولار، و دگرگونيخواه داخل كشور را بر عهده داشتند و در پى جنبشى همگانى براى برقرارى نظمى نو در كشور بودند. پروانه فروهر نقشى اساسى در ايجاد «اتحاد حزبها و نيروهاي ملى» در سال ١٣٧٤ داشت. اين تشکل ائتلافى از نيروهاى دموكرات و سكولار كشور بود كه برای برقرارى حكومتى دموكراتيك و ضامن اجراى حقوق بشر در ايران فعاليت میکرد.
در يكيدو سال آخر عمر پروانه و داريوش فروهر، رابطه آنان با جوانان و فعالان دانشجويى بسيار گسترده شده بود، به طورى كه موجب نگرانى حكومت شده بود. در برگههاى بازجويى از سعيد امامى، كه بازماندگان فروهرها و وكلاى آنان اجازه يافتند آنها را مطالعه کنند، امامى فروهرها را خطرى اساسى براى نظام توصيف كرده و گفته بود كه، در صورت آغاز جنبشهاى مردمى، آنان ميتوانستند رهبرى آن را به دست بگيرند. گروه مأمور ترور فروهرها در شب عمليات بار ديگر از مركز فرماندهيشان میپرسند كه آيا بايد حتما پروانه فروهر را نيز به همراه داريوش فروهر بكشند که پاسخ میرسد: «هر دو را بايد بكشيد.» سعيد حجاريان گفته است علت قتل پروانه فروهر ترس حكومت از «آكينو شدن» وى بوده است. (١)
در شب يكم آذرماه ۱۳۷۷، دشنهبهدستان وزارت اطلاعات به خانه پروانه و داريوش فروهر رخنه كردند و آن دو را در برابر يكديگر و به طرزی وحشيانه به قتل رساندند. به گفته نيازى، مسئول قضايى پرونده قتل فروهرها، پيش از آغاز عمليات، درگيرى لفظى شديدى ميان قاتلان و پروانه و داريوش فروهر درمیگيرد. در هنگام كشتن داريوش، مقاومت او، منجر به شكستن دستش میشود. قاتلان ابتدا داريوش فروهر را با ١٤ ضربه كارد به قتل میرسانند و آن گاه با فريادهاى «يا زهرا» ٢٤ ضربه بر پيكر پروانه میزنند. مأموران جمهورى اسلامى بيش از يك دقيقه در حال فرود آوردن كارد بر پيكر پروانه بودند و، پس از آنكه ديدند كه بدن او همچنان تكان میخورد، بار ديگر به وى حملهور شدند. گويى با فرود آوردن کارد بر پيكر شيرزن ايرانزمين و همسر دلير و ميهنپرستش میخواستند همه عقدههاى ضدايرانى و ضدآزادى خود را بگشايند.
پروانه فروهر در دهههاى شصت و هفتاد دموكراسیخواهى و سكولاريسم و ايراندوستى را دليرانه از قلب تهران فرياد زد تا آيندگان بدانند كه، در دوران استبداد دينى، يك رهبر سياسى زن، از درون كشور، با تأكيد بر ارزشهايى چون «حقوق شهروندى»، «حقوق بشر»، «لغو مجازات اعدام»، «برابرى زن و مرد»، «انتخابات آزاد»، «جدايى دين از دولت»، «منافع ملى»، و «عدالت اجتماعى» به جنگ هيولاى استبداد مذهبی و واپسگرايى رفت. پروانه فروهر آبروى زن ايرانى و آبروى تاريخ ايران در دهههاى شصت و هفتاد خورشيدى است. او ويژگیهايى دارد كه بیترديد او را در تاريخ معاصر ايران بیهمتا كرده است.
امروزه كه انديشه و آرمانهاى پروانه فروهر براى برقرارى حكومتى ملى و دموكرات و سكولار مورد پسند بخش مهمى از ايرانيان قرار گرفته و نياز به رهبرى دموكرات، ملى، سكولار، و دگرگونیخواه در درون كشور بيش از هر زمانى احساس میشود، جاى وى در تهران خالى است. يادش گرامي باد!
پروانه فروهر زنى بافرهنگ و هميشهآراسته با چهرهاى جذاب بود كه غالباً لبخندى زيبا و آرامشبخش بر لب داشت. او عاشق طبيعت و آکنده از احساسات لطيف انسانى بود ــ احساساتى كه جلوهای از آن را میتوان در مجموعه شعرهاى وى ديد كه، پس از كشتهشدنش، به همت پرستو فروهر گردآورى و با مقدمهای از سيمين بهبهانى منتشر شد.
پروانه فروهر از حجاب اجبارى بيزار بود و هميشه میگفت كه آخرين زن ايرانى بوده كه به زور روسرى به سر کرده است، زمانى كه همه زنان شهر اين كار را كرده بودند و ديگر بيرون آمدن از خانه بدون روسرى ممکن نبود. در سال ١٣٥٨، در ميان همسران وزراى دولت وقت ايران، پروانه فروهر تنها زنى بود كه حجاب نداشت. او تعريف میگرد که، در چند بارى هم كه نيروهای اطلاعاتى به خانهاش هجوم برده بودند، روسرى به سر نکرده و در برابر درخواست آنان براى اين کار بهشدت ايستادگى كرده است.
پروانه فروهر در مبارزه با استبداد جمهورى اسلامى و اقدامات ضدانسانیاش سرشار از اميد و اراده بود. دليرى و بيباكیاش در برابر حكومت به طرزى عجيب به مخاطبش هم منتقل میشد و اين احساس را پديد میآورد كه خانه او و همسرش در قلب تهران مركز مقاومتى دليرانه در برابر استبداد مخوف دينى است.
پروانه فروهر از همين خانه و در مصاحبه با رسانههاى بين المللى علناً اعلام میکرد كه جمهورى اسلامى بايد برود و مردم ايران بايد بتوانند در همهپرسیاى آزاد نوع حكومت مطلوبشان را برگزينند. او، كه عميقاً دموكرات بود، برقرارى دموكراسى واقعى را تنها در نظامى سكولار امكانپذير میدانست. او هنگامى كه میشنيد رئيسجمهور اصلاحات از «مردمسالارى دينى» سخن میگويد برمیآشفت يا هنگامى كه میديد رئيسجمهور اصلاحات جامعه مدنى را همان مدينه النبی تعريف ميکند، جز ضرر و ايجاد ابهام براى مردم، چيزى در آن نمییافت.
پروانه فروهر از قلب تهران براى برقرارى حقوق برابر براى همه ايرانيان، با هر باور و آيين و دين و جنسيت و تبار و زبان، با تمام وجود مبارزه میکرد. او به عدالت اجتماعى عميقاً باور داشت و اين موضوع بخش مهمى از انديشه وى را تشكيل میداد. شريك و يار وى در اين مبارزه همسرش، داريوش فروهر، بود.
پروانه و داريوش عاشق يكديگر بودند و ٣٧ سال با يكديگر زندگى کردند. دكتر مصدق، كه به هر دو آنان علاقه خاصى داشت، هنگامى كه خبر پيوندشان را شنيد، در پيام شادباش اش براى آنان نوشت که خدا نجار نيست، اما در و تخته را خوب به هم جور میکند.
پروانه عاشق ايران بود. او و همسرش هر چه داشتند، از جمله خانهاى كه از مادر داريوش به ارث رسيده بود، خرج مبارزه براي اين عشق شان كردند؛ چنان که خواهر پروانه براي اينکه او بدون ماشين نماند يك رنو ٥ قديمى به وى داده بود. خانواده پروانه خانوادهاى مدرن و آزاديخواه و ميهنپرست بود. پدر وى زندانى سياسى دوران رضاشاه بود و مادرش اشعارى در ستايش ايران میسرود و در گوش فرزندانش زمزمه میکرد.
پروانه فروهر از نوجوانى تحت تأثير افكار ملیگرايانه خانوادهاش و مبارزات ملى شدن صنعت نفت به مسائل اجتماعى و ملى علاقهمند شد و در همان سنين به «مكتب» و انديشههاى ملیگرايى گرايش پيدا كرد. بر اثر اين گرايش، در ١٢ سالگى، شعاری بر روى ديوار سفارت شوروى نوشت و خواستار آزادى قفقاز از اشغال شوروى شد که، به همين علت نيز، براى اولين بار در عمرش دستگير شد. حوزه تمدنى ايران براى وى تا پايان عمر جايگاه و اهميتى اساسى داشت.
پس از كودتاى ٢٨ مرداد، پروانه فروهر، كه دانشآموزى پانزدهساله بود، به علت فعاليتهايش در دفاع از مصدق از مدرسه اخراج شد. پروانه نوجوان فعاليتهاى خود را در سازمان ادبى آناهيتا، كه سازمانى همگام حزب ملت ايران بود، پی گرفت. او در سال ١٣٣٧ به عضويت حزب ملت ايران درآمد و، در سال ١٣٣٨، به علت پخش اعلاميه مجدداً دستگير شد.
در سال ۱۳۳۹، پروانه فروهر، که در كنكور علوم اجتماعى رتبه اول را به دست آورده بود، در حالى که وضع سياسى كشور در حال تغيير بود وارد دانشگاه میشود. او در آن سال سخنران اصلى اولين گردهمايى بزرگداشت جانباختگان ١٦ آذر ۱۳۳۲ بود و، در سخنرانیاش، ۱۶ آذر را روز دانشجو خواند. با اين مراسم، كه هزاران تن در آن شركت كرده بودند، سكوت حاكم بر كشور شكست.
در بهمن همان سال، پروانه فروهر در گردهمايى شورانگيز دانشجويان در دفاع از خواستههاى جبهه ملى ايران، كه رهبران آن در مجلس سنا تحصن كرده بودند، سخنرانى كرد. در پى اين سخنرانى، وی به همراه عدهای از دانشجويان دستگير و زندانى شد. در اعتراض به اين دستگيريها، دانشجويان در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران تحصن كردند و خواهان آزادى پروانه و ديگر دانشجويان دستگيرشده شدند.
در سال ١٣٤٠، پروانه فروهر به همراه چهار دانشجوى ديگر، از جمله ابوالحسن بنى صدر، به نمايندگى دانشجويان براى مذاكره با على امينى، نخستوزير وقت، انتخاب شد. اين اولين بار بود كه يك دختر به نمايندگى دانشجويان كشور برگزيده میشد.
پروانه فروهر در زمان دانشجويى به آموزگارى نيز اشتغال داشت و، در سال ١٣٣٩، به نمايندگى از فرهنگيان، به عضويت شوراى مركزى پنجنفره فرهنگيان درآمده بود. تلاشهاى وى در اين شورا بار ديگر منجر به دستگيریاش گرديد. او، كه در آن وقت از محبوبترين فعالان دانشجويى و اعضاى حزب ملت ايران و جبهه ملى ايران بود، در سوم ارديبهشت ماه ١٣٤٠، با همرزم سياسیاش، داريوش فروهر، پيوند زناشويى بست. در سال ١٣٤١، پروانه فروهر به همراه هما دارابى به عنوان نماينده زنان به عضويت كنگره جبهه ملى انتخاب شد. او از همان زمان محبوبترين شخصيت سياسى زن در اردوگاه مليون بود.
در ارديبهشت ۱۳۴۲، در مراسم تشييع پيکر ابوالحسن خانعلى كه در تجمع اعتراضى فرهنگيان در روبروى مجلس كشته شده بود، پروانه فروهر، كه عضو شوراى مركزى فرهنگيان بود، مورد ضرب و شتم پليس قرار گرفت. در گردهمايى سالگرد قيام سی تير در همان سال، در حالى که بسياری از رهبران جبهه ملی در بازداشت بودند، پروانه، که عضو کميته تهران جبهه ملى بود، پس از سخنرانی کوتاهی در نزديکی دانشگاه تهران باز هدف ضرب و شتم نيروهای پليس قرار گرفت.
در اسفند ١٣٤٥، هنگامى که دكتر مصدق در بستر بيمارى افتاده بود، پروانه فروهر به پرستارى از او در بيمارستان مشغول شد و تا آخرين روزهاى زندگى مصدق با وى بود. پروانه تا آخر عمر به اين پرستارى افتخار ميكرد.
دوران خفقان سياسى در ايران، يعنی سالهاى ١٣٤٣ تا ١٣٥٦، دورانى بسيار سخت براى پروانه بود. همسر او سالهاى زيادى از اين دوران را در زندان به سر برد و خودش نيز در سال ١٣٤٩ به علت فعاليتهاى سياسى از تدريس در دبيرستانهاى كشور محروم شد.
از سال ١٣٥٦، انتشار مخفيانه نشريه خبرنامه جبهه ملى ايران با مسئوليت پروانه فروهر آغاز شد. پس از انقلاب، او مدير مسئول نشريه جبهه ملى، ارگان سياسى جبهه ملى ايران، شد.
پس از الغاى قانون حمايت از خانواده در اسفند ١٣٥٧، پروانه فروهر از معدود فعالان مطرح سياسى كشور بود كه به اين کار اعتراض کرد. او از همان زمان تا پايان عمر در برابر واپسگرايى و استبداد دينی حاكم ايستاد.
پروانه فروهر نفر اول فهرست حزب ملت ايران در انتخابات اولين دوره مجلس شوراى ملى در سال ١٣٥٨ بود. پس از تقلب گسترده در اين انتخابات، او و همرزمانش دور دوم اين انتخابات (فروردين ١٣٥٩) را تحريم كردند. او از آن تاريخ به بعد از همه انتخاباتهاى جمهورى اسلامى، به علت آزاد نبودن و فرمايشى و متقلبانه بودنشان، كنارهگيرى كرد. وى شركت در انتخابات را منوط به تحقق شروط اساسى و ابتدايى هر انتخابات آزاد و سالم ميدانست ــ شروطى كه هرگز در جمهوري اسلامى محقق نشد. او انتخابات در جمهورى اسلامى را آرايه و زينت استبداد مذهبى میدانست.
در دهههاى شصت و هفتاد، پروانه فروهر نقشى اساسى در تهيه اعلاميههاى حزب ملت ايران داشت ــ اعلاميههايى كه در تاريخ سياسى ايران سندهايى درخشان در دفاع از «حقوق ملت» و «منافع ملى» است.
پروانه و داريوش فروهر در سالهاى پايانى عمرشان رهبرى جريان ملى، دموكرات، سكولار، و دگرگونيخواه داخل كشور را بر عهده داشتند و در پى جنبشى همگانى براى برقرارى نظمى نو در كشور بودند. پروانه فروهر نقشى اساسى در ايجاد «اتحاد حزبها و نيروهاي ملى» در سال ١٣٧٤ داشت. اين تشکل ائتلافى از نيروهاى دموكرات و سكولار كشور بود كه برای برقرارى حكومتى دموكراتيك و ضامن اجراى حقوق بشر در ايران فعاليت میکرد.
در يكيدو سال آخر عمر پروانه و داريوش فروهر، رابطه آنان با جوانان و فعالان دانشجويى بسيار گسترده شده بود، به طورى كه موجب نگرانى حكومت شده بود. در برگههاى بازجويى از سعيد امامى، كه بازماندگان فروهرها و وكلاى آنان اجازه يافتند آنها را مطالعه کنند، امامى فروهرها را خطرى اساسى براى نظام توصيف كرده و گفته بود كه، در صورت آغاز جنبشهاى مردمى، آنان ميتوانستند رهبرى آن را به دست بگيرند. گروه مأمور ترور فروهرها در شب عمليات بار ديگر از مركز فرماندهيشان میپرسند كه آيا بايد حتما پروانه فروهر را نيز به همراه داريوش فروهر بكشند که پاسخ میرسد: «هر دو را بايد بكشيد.» سعيد حجاريان گفته است علت قتل پروانه فروهر ترس حكومت از «آكينو شدن» وى بوده است. (١)
در شب يكم آذرماه ۱۳۷۷، دشنهبهدستان وزارت اطلاعات به خانه پروانه و داريوش فروهر رخنه كردند و آن دو را در برابر يكديگر و به طرزی وحشيانه به قتل رساندند. به گفته نيازى، مسئول قضايى پرونده قتل فروهرها، پيش از آغاز عمليات، درگيرى لفظى شديدى ميان قاتلان و پروانه و داريوش فروهر درمیگيرد. در هنگام كشتن داريوش، مقاومت او، منجر به شكستن دستش میشود. قاتلان ابتدا داريوش فروهر را با ١٤ ضربه كارد به قتل میرسانند و آن گاه با فريادهاى «يا زهرا» ٢٤ ضربه بر پيكر پروانه میزنند. مأموران جمهورى اسلامى بيش از يك دقيقه در حال فرود آوردن كارد بر پيكر پروانه بودند و، پس از آنكه ديدند كه بدن او همچنان تكان میخورد، بار ديگر به وى حملهور شدند. گويى با فرود آوردن کارد بر پيكر شيرزن ايرانزمين و همسر دلير و ميهنپرستش میخواستند همه عقدههاى ضدايرانى و ضدآزادى خود را بگشايند.
پروانه فروهر در دهههاى شصت و هفتاد دموكراسیخواهى و سكولاريسم و ايراندوستى را دليرانه از قلب تهران فرياد زد تا آيندگان بدانند كه، در دوران استبداد دينى، يك رهبر سياسى زن، از درون كشور، با تأكيد بر ارزشهايى چون «حقوق شهروندى»، «حقوق بشر»، «لغو مجازات اعدام»، «برابرى زن و مرد»، «انتخابات آزاد»، «جدايى دين از دولت»، «منافع ملى»، و «عدالت اجتماعى» به جنگ هيولاى استبداد مذهبی و واپسگرايى رفت. پروانه فروهر آبروى زن ايرانى و آبروى تاريخ ايران در دهههاى شصت و هفتاد خورشيدى است. او ويژگیهايى دارد كه بیترديد او را در تاريخ معاصر ايران بیهمتا كرده است.
امروزه كه انديشه و آرمانهاى پروانه فروهر براى برقرارى حكومتى ملى و دموكرات و سكولار مورد پسند بخش مهمى از ايرانيان قرار گرفته و نياز به رهبرى دموكرات، ملى، سكولار، و دگرگونیخواه در درون كشور بيش از هر زمانى احساس میشود، جاى وى در تهران خالى است. يادش گرامي باد!
(١) سعيد حجاريان اين مطلب را در مقاله «خيالوارههای بيمارگونه» نوشت.
او در اين مقاله نوشته بود كه وزارت اطلاعات هر شخصيتی را كه توان رهبری
مبارزات دموكراتيك و جانشينی رژيم فعلی را دارد از ميان برمیدارد و همين
سياست را عامل اصلی حذف خشونتبار فروهرها و ديگر رهبران سياسى و فكرى جامعه
دانسته بود. آكينو همسر يكي از رهبران اپوزيسيون در فيليپين بود که، پس از
ترور همسرش به دست عوامل رژيم ماركوس، رهبرى اپوزيسيون را بر عهده گرفت و،
با ساقط كردن ديكتاتورى ماركوس، رييسجمهور فيليپين شد
http://bashirtash.org/2013/03/17/%D8%AC%D8%A7%D9%89-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%89-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86/ .
No comments:
Post a Comment