طی سالهای گذشته بحث رابطه حکومت ایران با آمریکا یکی از
پررنگترین خطوط قرمز سیاسی در ایران بود. در این سالها افراد زیادی در
ایران به دلیل اتهام رابطه با دولت آمریکا بازجویی و حتی به زندان
افتادهاند. دانشآموزان ایرانی چند دههی اخیر، تصویری تیره از سابقه حضور
آمریکا در ایران را در کتابهای درسیشان خواندهاند. به دلایل متعدد
برای بخش زیادی از مردم ایران تاریخچه روابط این دو کشور همچنان مبهم است.
نیما ناصرآبادی، عضو پیشین شورای عالی جبهه ملی ایران در
اروپا و دانش آموخته رشته آمریکاشناسی از دانشگاه یوهانس گوتنبرگ – ماینزِ
آلمان است که در زمینه رابطه ایران و آمریکا، دیپلماسی ورزشی و همچنین در
زمینه مهاجران ایرانی ساکن آمریکا تحقیقاتی داشته است . من بهروز کاظمی
هستم و آنچه میشنوید بخش اول مصاحبهام با آقای نیما ناصرآبادی است.
سوال من در ابتدا این است که تاریخچه روابط ایران و آمریکا به چه زمانی برمیگردد و اساسن دلایل و ریشههای رابطه چه بود؟ آیا امریکا در این بحث پیش قدم بود یا ایران؟
روابط سیاسی دو کشور در خرداد ١٢۶٢ خوررشیدی با افتتاح
کنسولگری آمریکا در ایران و مدتی بعد از آن در مهرماه ١٢۶۵ با اعزام حسن
قلیخان صدرالسلطنه به آمریکا به عنوان اولین نماینده رسمی ایران در آمریکا
شروع میشود. اگر چه باید متذکر بشوم که ارتباط بین ایرانیان و
آمریکاییها سابقهای طولانیتر دارد چرا که مبشرین مذهبی که برای تبلیغ
مسیحیت به ایران سفر میکردند پیش از این وارد ایران شده بودند و ربطی به
دستگاه سیاسی و دیپلماتیک آمریکا نداشت چرا که در آن سالها سیاست خارجی
آمریکا بر پایه اصل “مونرو” استوار بود که سیاست انزواطلبی در عرصه
بینالمللی بود.
اگر بخواهیم به دلایل و ریشهها بپردازیم؛ ایران در زمان فتح
علی شاه سعی کرد به دنبال شریک تجاری-سیاسی دیگری غیر از روسیه و بریتانیا
برای خودش باشد و مکاتباتی را با فرانسه انجام داد که متاسفانه بیسرانجام
ماند و سپس در زمان ناصر الدین شاه و در زمان صدراعظمی امیرکبیر مکاتباتی
را در همین راستا با آمریکا شروع کردند.
پس آغاز این روابط به آغاز صدراعظمی امیرکبیر برمیگردد؟
در حقیقت باید گفت که سنگ بنای روابط سیاسی ایران و آمریکا در
زمان صدارت میرزا تقیخان امیرکبیر گذاشته شد. امیرکبیر در سال ١٨۴٩
میلادی فرمانی برای نماینده سیاسی ایران در استانبول میرزا محمدخان صادر
کرد و از او خواست که با نمایندگان سیاسی آمریکا که در آن شهر حضور دارند
گفتوگو کنند. حاصل این گفتوگوها که اگر چه طولانی هم شد و حدود ۵٠٠ روز
به طول انجامید؛ پیمان دوستی کشتیرانی ایران و آمریکا بود که در سال ١٢٣٠
خورشیدی به امضا رسید ولی متاسفانه امیرکبیر مدت کوتاهی پس از امضای این
پیماننامه به دست عوامل ارتجاع و استبداد کشته شد و عملن این پیمان بر روی
کاغذ باقی ماند.
دلیل طولانی شدن ۵٠٠ روزه این گفتوگوها چه بود؟
دو دلیل برای آن ذکر کردهاند. یکی کمبود امکانات مکاتباتی در
آن زمان بود و دوم اینکه میخواستند این مساله را از چشم روسیه و انگلیس
پنهان بدارند که بنابراین این مساله در پوششی از مسایل امنیتی به قول
امروزیها قرار گرفت و مدتی طولانیتر شد.
آیا بعد از قتل امیرکبیر میرزا آقا خان نوری توانست این راه را ادامه بدهد یا خیر؟
میرزا آقا خان نوری به عنوان یکی از بی کفایتترین
صدراعظمهای ایران واقعن در حدی نبودند که چنین تفکراتی در ذهنشان داشته
باشند و اصولن در یک حکومت استبدادی و فردی این یک نفر هست که تصمیم
میگیرد و درآن زمان هم این ناصرالدین شاه بود که مجددن قدم پیش گذاشت و از
دیپلماتهای ایرانی مقیم اروپا خواست که مجددن با دیپلماتهای اروپایی
تماس برقرار کنند و زمینه همکاری دو کشور را فراهم کنند. این مذاکرات اول
در سن پترزبورگ و سپس در استانبول دنبال شد و در سال ١٨۵۶ میلادی پیمانی
بین این دو کشور منعقد شد. گام بعدی درخواست ایران از آمریکا برای تاسیس
سفارت در تهران بود که این درخواست در کنگره مطرح شد و به خاطر حضور
آمریکاییها و به خصوص مبشرین مذهبی در ایران مورد تصویب قرار گرفت و در
خرداد ١٢۶٢ خورشیدی این سفارتخانه در ایران بازگشایی شد. با آغاز ریاست
جمهوری بیست و دومین رییس جمهور آمریکا پرزیدنت کلیولند دومین نماینده
آمریکا بعد از آقای بنجامین یعنی آقای ویسنتون به ایران اعزام شد که ایشان
دو ماه بیشتر در تهران نبودند و استعفا دادند و در استعفا نامه خودشان ذکر
کردند که “زمینه تجاری با ارزشی برای آمریکا در ایران وجود ندارد و در این
رابطه هیچ دورنمایی دیده نمی شود.”
بعد از این اتفاق تشویقهای آقای پرات بود که عاملی برای اعزام هیات از ایران به آمریکا شد. درسته؟
بله. بعد از آقای وینستون آقای پرات به ایران آمد و ایشان سخت
مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت و شاه ایران را به اعزام هیاتی به
آمریکا تشویق کرد که بالاخره بعد از مذاکراتی که در ایران انجام شد قرعه به
نام حسن قلیخان صدرالسلطنه ملقب به حاجی واشنگتن رسید و ایشان هم به
عنوان اولین نماینده ایران رهسپار واشنگتن شد.
این بحث هم مطرح است که این داستانهایی که از حاجی واشنگتن مطرح می شود آیا واقعیت دارد؟
یک مقداری از این بحثها به خصومتها و رقابتهای شخصی برمی
گردد که در آن زمان در بین رجال سیاسی وجود داشت و دوم داستانی هست که زنده
یاد علی حاتمی فیلمی تهیه میکند بر اساس داستانی که خودشان مینویسند
راجع به حاجی واشنگتن ولی در حقیقت باید گفت سابقه سیاسی او نشان می دهد
که او قبل از اعزام به آمریکا در هند ماموریت داشتند و با زبان انگلیسی
آشنایی داشتند و این داستانهایی که در مورد انجام امور مذهبی و قربانی
کردن در روز عید قربان در محل سفارت ایران روایت میکنند اینها واقعن نه
در اسناد وزارت خارجه آمریکا آمده است و نه در مطبوعات آمریکا انعکاسی
داشته است. چرا که اگر همچین اتفاقی افتاده بود قطعن نشریات آمریکا با آب و
تاب از آن یاد میکردند و امروز ما در این مورد سندی در اختیار داشتیم.
دلیل اقامت کوتاه مدت حاجی واشنگتن در آمریکا چه بود؟
چیزی که از اسناد به جا مانده است حاکی از این است که ایشان
نامههایی برای ناصرالدین شاه می نویسد که خاطر ملوکانه را آزرده میکند.
ایشان در نامههای که مینویسند از محسنات جامعه آمریکا، حاکمیت قانون، نقش
مطبوعات آمریکا و کلن از خواص حکومت مردم بر مردم برای ناصرالدین شاه
مینویسد و دلایل عقب ماندگی ایران را فقدان موارد ذکر شده برمیشمرند. به
همین سبب فرمان بازگشت ایشان به ایران صادر میشود و عملن به مدت یازده سال
سفارت ایران تعطیل میشود.
بعد از این مقطعی که ایشان به ایران برمیگردد داستان رابطه ایران و آمریکا به کجا میکشد؟
بعد ما وارد قرن بیستم میشویم و مجددن تحرک سیاسی بین دو
کشور پدید می آید و از سوی ایران مفخم الدوله که قبلن سرکنسول ایران در مصر
بود به واشنگتن میرود. در زمان او موقعیت سیاسی نمایندگان دو کشور به
وزیر مختار ارتقا پیدا میکند و تلاش های پیگیر او و البته موافقت
مظفرالدین شاه باعث میشود که ایشان نه تنها کنسولگری ایران در فیلادلفیا
را تاسیس میکند بلکه برای اولین بار ایران با کشورهای مکزیک، شیلی و برزیل
وارد رابطه سیاسی میشود و در این کشورها سفارت ایجاد میشود.
در همین زمان هم هست که ترور پرزیدنت ویلیام مک کینلی
ناخواسته باعث تعمیق روابط دو کشور میشود چرا که مجلس یادبودی برای ایشان
در تهران برگزار میشود و نمایندگان خارجی در این مراسم حضور داشتند و این
مراسم بازتاب خیلی خوب و گستردهای هم در محافل سیاسی آمریکا و مطبوعات این
کشور پیدا میکند که به صورت ناخواسته سبب تعمیق روابط دو طرف میشود. با
روی کار آمدن پرزیدنت روزولت در سال ١٢٨٠ باز مفخم الدوله فعالیتهای خودش
را گسترش میدهد و میتواند موافقت نامههای با کشورهای مکزیک، کلمبیا و
هائیتی هم به امضا برساند و پس از آن در سال ١٩٠٣ به ایران برمیگردد و
میرزا مرتضیخان ممتازالملک را برای جانشینی خودش پیشنهاد می کند که البته
مورد موافقت هم قرار میگیرد.
در آن مقطع زمانی یواش یواش به یکی از بزرگترین اتفاقات تاریخ ایران یعنی انقلاب مشروطه نزدیک میشویم. سوالی در ذهن بسیاری از ایرانیان هست که آیا آمریکاییها در فرایند انقلاب مشروطه نقشی داشتند و چه موضعگیری کردند و انقلاب مشروطه چه تاثیری بر رابطه ایران و آمریکا گذاشت؟
انقلاب عظیم و بزرگ و تاریخ ساز مشروطه ایران در مطبوعات
آمریکا بسیار مورد توجه قرار میگیرد و اکثر روزنامههای آمریکایی از این
رویداد اظهار خوشنودی میکنند. اما در مورد دولت آمریکا و مردم آمریکا دو
مساله متفاوت وجود دارد. نمایندگان سیاسی آمریکا در ایران اظهار بیطرفی
میکنند و به هیچ وجه وارد قضیه نمیشوند اما مبشرین مذهبی و سایر شهروندان
آمریکایی از این جنبش آشکارا حمایت میکنند. شاید یکی از سرشناس ترین
آمریکاییهای ساکن ایران هوارد باسکرویل باشد. باسکرویل یک معلم جوان
آمریکایی بود که برای تدریس تاریخ به ایران آمد و به انقلابیان شهر تبریز
پیوست. از آنجایی که خدمت نظام را در آمریکا سپری کرده بود توانست نیروهای
نظامی مشروطه را آموزش نظامی بدهد و متاسفانه در ١٩ آوریل ١٩٠٩ جان باخت و
نام و یادش همیشه در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران ثبت شد.
مورد دیگری که باید به آن اشاره کنم در مورد نمایندگان سیاسی
آمریکا در ایران و موضع گیریشان در مورد مسائل سیاسی است که به قرارداد
١٩١٩ برمیگردد. قراردادی که به «قرارداد وثوق الوله» معروف است و ایران را
تحت الحمایه بریتانیا قرار میداد. سفیر آمریکا آقای کالدرون تنها
نماینده سیاسی خارجی در ایران بود که پرچم مخالف با این قرارداد را
برافراشت. قراردادی که میدانیم هیچ وقت به اجرا در نیامد.
اگر موافق باشید میخواهم کمی به عقب برگردم. شما فرمودید که آشنایی ایرانیها با آمریکاییها به پیش از رابطه دیپلماتیک دو کشور برمیگردد. این آشنایی مشخص است که از چه زمانی شروع شد؟
به حدود سالهای ١٢٠٨ خورشیدی (١٨٢٩ میلادی) برمی گردد که
نخستین مبشرین مذهبی آمریکا وارد ایران میشوند و بیشتر در قسمتهای شمال
غربی ایران سکنی میگزینند. با تجربهای که در سالهای اول پیدا میکنند که
اگر بخواهند مستقیمن تبلیغ مذهبی بکنند ممکن است با مخالفت و مقابله روبرو
بشوند سعی می کنند تبلیغ مسیحیت را در پوششی از ترویج علم و دانش قرار دهند
. به همین خاطر مدرسه، کتابخانه، بیمارستان و چاپخانه می سازند و اقدامات
مهم و ماندگاری انجام میدهند. شاید مهمترین و ماندگارترین اقدامات فرهنگی
که انجام میدهند تاسیس کالج آمریکایی تهران بود که بعدها به کالج البرز
تغییر نام یافت و توسط دکتر جردن در سال ١٢٧٧ شمسی تاسیس شد تا جایی که
بسیاری او را پدر آموزش نوین در ایران میدانند. تا جایی که ملک الشعرای
بهار هم دو شعر در وصف ایشان میسراید. می گوید:
نادانی چیست جز به غفلت مردن باید به علاج از این مرض جان بردن
گفتم که طبیب درد نادانی کیست پیر خردم گفت که جردن جردن
یا اینکه در جایی دیگر می گوید:
تا کشور ما جایگه جردن شد بس خارستان کز مددش گلشن شد
این باغ هنر که دور از او بود، کنون چشمش به جمال باغبان روشن شد
یکی از اقدامات مهم دیگر تاسیس شفاخانه صد تخت خوابی در تهران
و همچنین تاسیس شفاخانه مخصوص بانوان در تهران است که در کنار امور درمانی
به تربیت نیروی انسانی میپردازند که میدانیم برای جامعه آن روز ایران و
شرایطی که از آن روزگار میدانیم بسیار بسیار ارزشمند بوده است.
با تمام این تفاسیر ارزیابی شما از رابطه ایران و آمریکا در آن مقطع تاریخی یعنی تا انقلاب مشروطه چیست؟
به دو مساله به نظرم باید اشاره کنیم. یکی اینکه ایران نسبت
به آمریکا به این رابطه تمایل بیشتری داشت. همانگونه که گفتم آمریکا بر
پایه «اصل مونرو» سیاست انزوا طلبی را در پیش گرفته بود و آنچنان تمایلی به
گسترش رابطه و حضور در کشورهای دیگر نداشتند ولی این ایرانیان بودند که
بسیار مشتاق بودند و تلاش هایی هم از زمان امیرکبیر به بعد کردند.
مساله دیگر این است که نفع این رابطه بیشتر به نفع ایران بود.
ایران برای اولین بار با کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی ارتباط برقرار
میکند. فرش و صنایع دستی به آمریکا صادر می کند. ما در اسناد وزارت خارجه
آمریکا میبینیم که صادرات فرش از ایران به آمریکا رشد فوق العاده ای پیدا
میکند. بر اساس این گزارش ٢٠ مغازه بزرگ تنها در نیویورک بود که فرش
ایرانی میفروختند و این برای اقتصاد آن روز ایران بسیار ارزشمند بوده است.
مساله دیگر تاسیس مدرسه، شفاخانه، تربیت نیروی انسانی، مخالفت با قرارداد
اسارت بار ١٩١٩ و همگامی آمریکاییها با انقلاب مشروطه بوده است و اینها
خدماتی است که برای جامعه ایرانی شده است. صد البته هر کشور و ملتی به
دنبال منافع خودش هست و ما باید ببینیم که از این منافع و از تضاد منافعی
که دیگران با هم دارند ما چه استفادهای میتوانیم ببریم. این به نظرم
مهمترین اصل است که ما چه کاره هستیم و چه کاری میخواهیم انجام بدهیم.
برگرفته از سایت رادیو کوچه
http://radiokoocheh.com/article/231431
https://www.balatarin.com/permlink/2013/12/26/3469617
http://radiokoocheh.com/article/231431
https://www.balatarin.com/permlink/2013/12/26/3469617
No comments:
Post a Comment