ایران نوین

Tuesday, March 11, 2014

گذشت زمان واقعیت ها را آشکار می سازد - هوشنگ کردستانی

      گذشت زمان پرده و حجابی را که تبلیغات بر روی واقعیت ها می افکند، بر کنار و حقیقت را آشکار می‌سازد .
   تبلیغات از نوع پیشرفته آن در رسانه های خبری ملی و جهانی، در گمراه کردن مردم تا حد زیادی اثرگذار بوده و آنگاه که با شیوه های سُنّتی تبلیغات مذهبی ( به ویژه از نوع شیعه) همراه شود تأثیر آن دو چند ان می گردد .
   امروزه تبلیغات نقش بزرگی در سمت و سو دادن به افکار عمومی بازی می کند. از این رو پیش از برگزاری هر انتخاباتی با بمباران حساب شده و پی در پی می توان قدرت فکر کردن، اندیشیدن و تشخیص دادن درست را از مردم سلب کرده و با انتشار خبرهای نادرست و ایجاد شایعه، مردم را به جهت و مسیر دلخواه کشانید. آن هنگام که  مردم، آزادی و حق شرکت در سرنوشت ملی و منطقه‌ای خود را نداشته باشند، طبیعتاً نقش رسانه  های خبری در پدید آوردن جوّ و جنجال های سیاسی و تأثیر آن بر افکار عمومی بیشتر می شود. تنها آگاهی، هشیاری سیاسی و تجربه مبارزاتی است که می‌تواند مانع شود تا رسانه های گروهی نتوانند مردم را در جهتی که می خواهند سوق دهند و باور آنان را متزلزل سازند.
     گذشت زمان گرچه رویدادهای اتفاق افتاده را تغییر نمی دهد با این وجود دیر یا زود پرده از روی کذب و دروغ، کنار رفته و حقیقت و واقعیت را آشکار می سازد. تبلیغات گسترده ای که از چند هفته پیش از نمایش به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در خرداد ماه امسال شاهد و ناظر آن بودیم، گواه آشکار و بارز این مدّعا است.
     اکنون به استناد اسناد (1) روشن شده که ماه ها پیش از برگزاری انتخابات با وساطت سلطان قابوس گفت و گوهائی پنهانی میان نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا در عمان انجام شده که نتیجه آن رسیدن حسن – فریدون- روحانی به ریاست جمهوری اسلامی، آغاز مذاکرات با 1+5 و برداشتن تحریم ها بوده است.
     بنابراین خوش باورانی که به امید بهتر شدن وضعیت سیاسی و اقتصادی، کاهش سرکوب ها و خشونت ها تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفته و به پای صندوق های رأی گیری شتافتند اکنون از واقعیت گفت و گوهای پنهانی و توافق های انجام شده آگاهی یافته اند.
     در نوشتارهای پیشین یادآور شده بودم که رویدادهای ناگهانیِ هفته های آخر تا روز پایانی نام‌نویسی نامزدها و تبلیغات گسترده ای که در پی آن صورت گرفت، نشان دهنده یک سری توافق قبلی میان سران جناح های رژیم اسلامی است. اکنون با اسناد منتشر شده این موضوع روشن گردیده است.
     اما چه شد که خامنه ای که همواره مذاکره با «شیطان بزرگ» را رد می کرد و طرفداران گفت و گو با آمریکا را« بی غیرت» می نامید حاضر به مذاکره شد؟
    از آن جا که وضعیت اسفناک و از هم پاشیدة اقتصاد کشور و شرایط دردناک اکثریت مردمی که زیر خط فقر زندگی می کنند، امکان خیزش ناگهانی را پدید آورده بود، سردمداران جناح های رژیم اسلامی به این نتیجه رسیدند که برای نجات نظام از سقوط،  موقتاً هم که شده باید اختلاف های شان را کنار بگذارند. به چند دلیل این بار توافق میان آنان امکان پذیر شد:
    نخست آنکه نارضایتی، اعتراض و خیزش مردم، کُل بقای نظام اسلامی را تهدید می کرد و نه یک جناح خاص را.
   دوم آنکه، سردمداران جناح ها بر رهبری خامنه ای صحه گذارده بودند.
   سوم آنکه، رفسنجانی رقیب اصلی خامنه ای در وضعیتی قرار نداشت که بتواند خطری به حساب آید.
     سردمداران جناح ها برای جلوگیری از خطر سقوط نظام به این نتیجه رسیدند که بایستی نارضایتی عمومی را کاهش داد، به قول معروف «سوپاپ اطمینان» را باز کرد. برای  این منظور لازم دیدند که وضعیت اقتصاد از هم پاشیده را سر و سامان داده و از بن بست کنونی خارج کنند. پایان بخشیدن به تحریم ها مهمترین عامل برون رفت از بن بست اقتصادی تشخیص داده شد و گفت و گوهای پنهانی «عمان» بدین منظور صورت گرفت.
   روشن است که طرف دیگر گفت و گوها یعنی آمریکا نیز انتظاراتی داشته و خواهان کسب امتیازاتی باشد که تا به دست نیاورد امتیازی ندهد.
    بی شک مهم ترین خواست آمریکا صرف نظر کردن جمهوری اسلامی از دستیابی به جنگ افزار هسته ای است. از این رو خواستار بودند شخصی که در جایگاه ریاست جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد شعار مرگ بر آمریکا و حذف اسرائیل از صفحه جغرافیای جهان را تکرار نکند و آماده آغاز مذاکرات و رسیدن به توافق با 1+5 باشد. متقابلاً خواست های جمهوری اسلامی می توانسته در درجة نخست، برداشتن تحریم ها، به رسمیت شناختن حق استفاده صلح آمیز از نیروی اتم و عدم تلاش در سرنگونی نظام اسلامی.
    اگر آن ها حاضر بودند از پشتیبانی امثال میرحسین موسوی دست بردارند، خامنه ای هم می‌بایست از حمایت کسانی همچون احمدی نژاد چشم می پوشید.
   بنابراین، چه کسی بهتر از حسن – فریدون – روحانی که سیزده سال رئیس شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی و مورد اطمینان خامنه ای بود!. آمریکا هم او را فردی می شناخت که آماده حل اختلاف و پایان دادن به بن بست کنونی میان جمهوری اسلامی و غرب است.
    از این رو، گزینش روحانی نه در روز انتخابات و توسط مردم بلکه، ماه ها پیشتر آن هم در گفت و گوهای دو جانبه در  عمان صورت گرفته بود. برای رسیدن به منظورهای توافق شده در عمان هر یک از هنرپیشگان نمایش انتخاباتی بایستی نقش خود را با استادی باز می کردند که کردند.
    خامنه ای بایستی اعتراف می کرد که جمهوری اسلامی مخالفانی هم دارد و از آنان دعوت می‌کرد به خاطر منافع کشور هم که شده در انتخابات شرکت کنند و تأکید کند که نظر خاصی نسبت به هیچ یک از  نامزدها ندارد.
    شاید لازم به یادآوری باشد که سردمداران جناح های حاکمیت در این مورد که مردم را به حوزه‌های رأی گیری بکشانند و در آمار شرکت کنندگان تقلب کرده و آن را افزایش دهند، هم عقیده و هم رأی هستند. به گمان آنان بالا بردن آمار شرکت کنندگان این توهّم را برای جهانیان پدید می آورد که جمهوری اسلامی با وجود تمام جنایت ها و نقض اصول منشور حقوق بشر، همچنان مورد تأیید اکثریت مردم ایران است.
  وظیفه، جلیلی دادن شعارهای توخالی از نوع احمدی نژاد بود تا مردم را از خود بیشتر گریزان سازد.
     قالی باف بایستی با اعتراف به فرماندهی عملیات ضد جنبش دانشجوئی و حمله به خوابگاه دانشگاه آن بخش از مردم پایتخت را که ممکن بود به دلیل خدمات شهری در سطح تهران به او رأی دهند از خود رویگردان کند.
   نقش رفسنجانی خنثی کردن بخت احتمالی تصویب صلاحیت مشائی بود. علی اکبر رفسنجانی با وجود آنکه پیش از برگزاری انتخابات گفته بود بدون موافقت رهبر در انتخابات شرکت نخواهد کرد و تأیید کرده بود که خامنه ای با او موافق نیست، در آخرین ساعات برای شرکت در انتخابات نام‌نویسی کرد. چرا و برای چه منظوری؟
   دلیل این تصمیم ناگهانی ،اصرار و درخواست آیات عظام از جمله آیت الله خراسانی و آیت الله سیستانی بیان شد. چند ماه بعد، هر دو این آیات عظام برقراری هرگونه تماس تلفنی یا حضوری با رفسنجانی را تکذیب کردند. بنابراین، رد صلاحیت رفسنجانی امکان هرگونه اعتراض مشائی به رد صلاحیت خود را از او سلب می کرد. اپوزیسیون وابسته به نظام رد صلاحیت رفسنجانی را فاجعه بزرگ برای انقلاب نامید و ادعا کرد اگر از او رد صلاحیت نمی شد، بیش از 70 درصد آرای شرکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی  را نصیب خود می کرد!
     یعنی شخصی که بدترین چهره آخوندی در سی و پنج سال پس از استقرار جمهوری اسلامی است با بیش از هفتاد درصد آراء مردم آزادیخواه ایران به ریاست جمهوری اسلامی می رسید.
   روشن نشد چگونه و بر طبق کدام آماری اپوزیسیون وابسته به این نتیجه رسیده بود کسی که یک بار در انتخابات مجلس اسلامی با شکست غیر منتظره و رسوا کننده مواجه شد و بار دیگر در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی شکست خورد، این بار می توانست با بیش از هفتاد درصد آرای مردم پیروز شود.
    بی تردید اگر رد صلاحیت رفسنجانی جزئی از برنامهء نمایش انتخابات نبوده و او با رأی واقعی اکثریت اعضاء شورای نگهبان رد صلاحیت می شد نمی توانست حتی یک روز هم در جایگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی بماند.
   روحانی می بایست حرف های معقول، منطقی و مردم پسند می زد. پراکنده کردن این شایعه که شورای نگهبان تصمیم دارد به پرونده او مجدداً رسیدگی و صلاحیتش را رد کند، بخشی از برنامه بود تا کسانی که به دلایلی ناگزیر از شرکت در انتخابات هستند به او گرایش پیدا کنند.
    پرسش اینست  که چرا خامنه ای با وجود آنکه می توانست احمدی نژاد را پیش از پایان دوره اش از کار برکنار کند این کار را نکرد؟ گرچه می دانست که او در ماه های پایانی، بیشترین سوء استفاده های مالی را به سود خود و جناحش انجام می دهد. پاسخ این است که خامنه ای نمی خواست کسی را که همة حیثیت خود را پشت سر او قرار داده بود، پیش از مهلت قانونی برکنار کند چون با این کار نشان می داد کسی که خود را نماینده خدا بر روی زمین می نامد، ممکن است اشتباه هم بکند که طبعاً به جایگاه او به عنوان ولی فقیه نزد هواداران و عوام لطمه جبران ناپذیر وارد می کرد.
     وظیفه رسانه های خبری فارسی زبان خارج از کشور با همفکری و همگامی اپوزیسیون وابسته به نظام، تبلیغ به سود روحانی و پخش خبرهای نادرست و ایجاد شایعه های بی اساس بود که قدرت اندیشیدن و تصمیم گیری درست را از مردم سلب نماید، اپوزیسیون وابسته به نظام هم وظیفه داشت با پخش خبرهایی اعلام کند: نامزد مورد نظر خامنه ای جلیلی است، رهبر با انتخاب روحانی – که صلاحیتش تأیید شده بود- مخالف است!
نتیجه:
     چنانچه جمهوری اسلامی با گروه 1+5 به توافق برسد و تحریم برداشته شود، با وجود سوء استفاده های مالی سردمداران نظام، گشایشی در وضعیت مالی پدید خواهد آمد که می تواند موقتاً هم که شده اقتصاد از هم پاشیدة دوران احمدی نژاد سروسامان یافته، تورم مهار یا دست کم کاهش یابد.
    وظیفه سازمان ها و شخصیت های ملی و آزادیخواه است که تا رسیدن به آزادی و استقلال، استقرار مردم سالاری و اجراء عدالت  اجتماعی از پای ننشینند و با برخورداری از نیروی عظیم مردم آزادة ایران به مبارزه تا کسب پیروزی نهایی ادامه دهند.
    اطمینان داشته باشیم هیچ نظام خودکامه و سرکوبگری نمی تواند به اعمال خشونت، بازداشت و اعدام ملی گرایان و آزادیخواهان چند صباحی بیشتر به حکومت ضد ملی و ضد بشری خود ادامه دهد. استبداد مذهبی به حکم تاریخ، محکوم به زوال است.
پیروز باشید.
_______________
1- عمان همیشه نقش واسطه گری داشته است. در دوران شاه ارتش ایران رژیم سلطان قابوس را از سقوط نجات داد. سلطان قابوس می داند که اگر حمایت ایران نباشد در برابر سلطان عربستان و شیخ‌های جنوب خلیج پارس به حساب نمی آید. این بار واسطه رژیم ولایت فقیه با آمریکا شد و وساطتتش به نتیجه رسید. امروز دیگر می دانیم که سرنوشت پرونده اتمی و حکومتی (دولتی) که می‌بایست جانشین احمدی نژاد شود، در گفت و گوهای محرمانه ای معلوم شده که سلطان عمان واسطه آن بوده است. امر مهم این است که سلطان قابوس دو بار  به ایران سفر و با خامنه ای دیدار و گفت و گو کرده است. (منبع: روزنامه شرق به نقل از لیبراسیون)

1 comment:

چایی شیرین! said...


مقاله و تحلیل بسیار عالی بود.