ایران نوین

Tuesday, June 10, 2008

بیاد دکتر پرویز ورجاوند


بیاد دکتر پرویز ورجاوند که در پاسداری از ایران و فرهنگ ایران زمین ورجاوند شد
یکسال از درگذشت استاد پرویز ورجاوند آزاد اندیش و آزادیخواهی که آرمان و حرفه اش را در هم آمیخته بود و هردو در آزادی، آبادی و سربلندی میهنش ایران تحقق می یافت، میگذرد. ورجاوند بزرگ مرد دلاوری بود که هرگز در راه خدمت به ایران و ایرانی خستگی نمی شناخت. از جوانی جبهه ملی ایران خانه سیاسی او بود و همواره در حفظ و سربلندی این خانه سخت میکوشید. دکتر پرویز ورجاوند اولین باستانشناس ایران بود که متوجه خطر سد سیوند شد و هشدار داد و از فعالیت های کمیته بین المللی نجات پاسارگاد رسما حمایت کرد. دکتر پرویز ورجاوند گرانیگاه تشکل جبهه ملی بود و پس از وداع از این دار فانی روز بروز اهمیت وجود پویا و پر بارش بیشتر احساس میشود. او در حالی از میان ما رفت که متهم به "تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی" شده بود و بیم بازداشت و بازهم زندانی شدنش میرفت. بر همه ایرانیان میهندوست و بویژه اعضا و هواداران جبهه ملی ایران است که از او و راه و روش ارزنده او الهام گرفته و در سوی استقرار حکومت قانون، حاکمیت مردم، استقلال و عدالت اجتماعی کوشا باشند .
یادش زنده و مبارزاتش روشنایی بخش رهروان راه مصدق، آزادی و مردمسالاری در ایران باد.
پاینده باد ایران
یکشنبه نوزدهم خرداد ١٣٨٧
جبهه ملی ایران- اروپا

Wednesday, June 4, 2008

پیام سازمان زنان جبهه ملی ایران-اروپا به اجلاس جبهه ملی در واشنگتن


به نام خرد و عمل ،
دوستان، هموطنان ، همراهان ملی و ایران دوست،سلام گرم ما را بپذیرید و امید ما را که چنین نشست ها، گفتن ها و با ذهن باز شنیدن ها همواره با تفکر سازنده و عمل فرصت ساز همراه باشد و ما را به یکدیگر نزدیک کرده و با مردم ایران همدل و همراه سازد ، که همدلی متحد می کند و امید نیرو می بخشد.در پیرامون نشستی که به نام استاد ادیب برومند برگزار میشود، به جاست از خرد گفتن. و در حاشیه ی سمیناری که ضرورت همگامی نیروهای ملی و دمکرات را برای استقرار دمکراسی و دفاع از حقوق بشر به بحث می گذارد، رواست از ضرورت پیوند خرد و عمل سخن گفتن، که بی خردی را توجیهی نیست و بی عملی و کج عملی را خردی نیست.امروز حرف عمده ی ما از عملکرد خردمندانه ی زنان هدفمند ، مبارز و فعال ایرانی است و از ضرورت آموختن ازروش های آنان، که بسی آگاهی بخش، سازنده و همبستگی آفرین بوده و می باشد.فعالیت های زنان ایرانی ، چه آنان که ـ در راه تغییر برای برابری ـ چه آنان که در راه حفظ میراث باستانی و فرهنگی می کوشند و چه آنان که صدای این هر دو را به گوش جهانیان میرسانند، حاوی درس ها و پیام های مختلف برای همگی ما ست. زنان برابری طلب ، زنان وطن پرست ، زنان صلح جو ومدافع حقوق بشر با برنامه ای سازنده و ملموس برای تغییر قوانین انسان ستیز حاکم بر ایران ، نجات فرهنگ ایران و در مقابل دیکتاتوری و سنت عقب گرا به پا خاسته اند. زنان فقط از زنان نمیگویند و فقط در صفوف زنان گرد هم نمی آیند. زنان از دانشجویان ، کارگران ، کارمندان ، گرسنگان و مستمندان میگویند . دلمشغولی زنان نه فقط بازخوانی قرآن و نه فقط احقاق حقوق زنان میباشد ، بلکه به همان سان بیتاب پاسداری از منابع ملی اند و به همان سان در پی چاره برای اقتصاد ورشکسته ی ایران .و این پیامی است که همگی ما از زنان هدفمند و پویای ایرانی گرفته ایم و به نوبه ی خود از شما مردان ملی و ایران دوست می خواهیم که با ما ، با زنان در این درک و شناخت ، و در روش مبارزه ی زنان همراه باشید. اکنون نیروهای جوان به امید آنکه با اتکا به نام مصدق و اعتبار تاریخی جبهه ی ملی ایران بتوانند به پا خیزند وبه آزادی دست یابند ، به سوی جبهه ی ملی روی می آورند. بیائید به این همراهی امکان رشد و بالیدن دهیم.بیائید همچون متفکرانی چون احمد زیرک زاده با ارائه ی طرحی اقتصادی و ملی چاره جوی باشیم و همچون پیشروانی چون شاپور بختیار از لمس واقعیت و نوآوری در مواجهه با آن نهراسیم. زیرا که راه دیگری و بنابراین ایران دیگری ممکن است. امروز سزاست با اتکا به نیروهای گسترده و نسل جوان و با مدیریتی نوآور از تنها واکنش نشان دادن در مقابل قدرت حاکم بر ملت ایران فرا رفته و با ارائه ی برنامه ای اقتصادی و اجتماعی راه خود را متمایز کرده و عملکرد خود را از دایره ی انتخاب میان بد و بدتر رها سازیم. تغییر را از خود آغاز کرده و سپس ایرانی آزاد و آباد را با هم و با اتفاق و اتحادی فراگیر و منظبط ممکن کنیم .
زنان جبهه ی ملی ایران ـ اروپا
مرداد 1387مه 2008

فراخوان بنياد ميراث پاسارگاد به مناسبت روز جهانی محيط زيست



پنجم جون، روز جهانی محيط زيست، از راه می رسد ـ روزی که سی و شش سال از اولين برگزاری آن می گذرد و به خاطر تلاش های دايمی فعالين محيط زيست در سراسر جهان نتايج با ارزشی به همراه داشته است. کوشش هايي که ظرف اين سه دهه انجام شده از يک سو شامل آموزش و آگاهی دادن به مردمان در مورد حفظ محيط زيست و محيط طبيعی همه ی زندگان روی کره ی خاک شده و، از سوی ديگر، ناگزير کردن دولت ها به ايجاد و اجرای قوانينی در جهت ممنوع کردن بهره برداری های غير اصولی و زياده روی در استفاده از منابع طبيعی بوده است.
بخشی از آنچه که امروزه به عنوان دلايل نابودی محيط زيست شناخته شده اند عبارتند از آلوده کردن آب ها، آلوده کردن زمين و خاک، نابودی جنگل ها، آلوده کردن هوا، نابودکردن و تخريب تالاب ها، درياها و درياچه ها، نابود کردن حیات وحش، و بسياری اعمال ديگر که بی توجهی و تخريب آن ها با خود فاجعه هايي غير قابل جبران، همچون افزايش دمای زمين، تغييرات آب و هوا، تغييرات جوی، ازدياد سيل ها و توفان ها و بالاخره نابودی لايه ی اوزن را به بار می آورد و، اين ها نيز با خود افزايش بيمارهای فيزيکی و روانی ـ از بيماری های تنفسی گرفته تا افسردگی ـ، بدنيا آمدن انسان هايي ناقص، و مرگ و ميرهای زودرس را بدنبال می آورد.
محيط زيست شناسان معتقدند که اگرچه گسترش تکنولوژی و ايجاد کارخانه های صنعتی ممکن است خطرات بالقوه ای برای محيط زيست و محيط طبيعی داشته باشند اما اين خطر نه در ذات اين فعاليت ها که بيشتر از بهره برداری نادرست، حريصانه، و سودجويانه از منابع طبيعی از يک سو، و بی توجهی مدام نسبت به حفظ محيط زيست، از سويي ديگر، ناشی می شود.
متأسفانه ايران، به ويژه در چند ساله ی اخير، به دليل بی توجهی دولت و مسئولان زيست محيطی، گرفتار بدترين اشکال تخريب محيط زيست و ميراث طبيعی شده است؛ به طوری که در ارتباط با آلودگی هوا، آلودگی خاک، نابودی تالاب ها و جنگل ها، و همچنين بهره برداری نامعقول از ميراث طبيعی، سرزمين ما در رديف های اولين تخريب کنندگان محيط زيست و ميراث طبيعی بشری قرار گرفته است.
بنياد ميراث پاسارگاد، که سال جاری را «سال ميراث های فرهنگي و طبيعی» اعلام کرده، لازم می داند که، همزمان با فرا رسيدن روز جهانی محيط زيست، يک بار ديگر همگان را به حفظ محيط زيست و حفظ ميراث های طبيعی و بشری فرا بخواند.
در عين حال، بنياد ميراث پاسارگاد بدينوسيله اعلام می دارد که خود را با سازمان های غيردولتی و مردم نهاد ايران، که خواسته اند در روزهای 16 تا 22 خرداد، در راستای ايجاد آگاهی و آشنايي مردمان با محيط زيست و ميراث های طبيعی ايرانزمين، «موجی سبز» ايجاد کنند همدل و همراه می داند.

شکوه میرزادگی
از سوی بنياد ميراث پاسارگاد
سوم جون 2008

Monday, June 2, 2008

سخنرانی کورش زعیم در همایش دانشگاه مریلند


درباره: ضرورت همبستگی نیروهای ملی و دموکرات برای استقرار دموکراسی و دفاع از حقوق بشر



خرداد 87 برابر با می 2007


تجربه نشان داده که همبستگی میان گروه های اپوزیسیون در کشور ما هنگامی عملی می شود که احساس کنیم خطرات مبارزه در تنهایی چنان افزایش یافته که یک همبستگی تاکتیکی و موقت می تواند باعث افزایش امنیت شود. تحمل ناپذیری خطرات ما را بهم نزدیک می کند نه استراتژی تقویت نیروهای مبارزه. استقلال طلبی گروه ها باعث پراکندگی ماست و ما شعار همبستگی را فقط برای توجیه این پراکندگی می دهیم. ما فراخوان همبستگی می دهیم، ولی آماده کوتاه آمدن از مواضع خود برای نزدیک شدن بهم نیستیم. انتقاد می کنیم که چرا دیگران نمی آیند با ما همبسته شوند، از راهکارهای ما پیروی کنند و زیر چتر ما فعالیت کنند. بنابراین، فراخوان همبستگی بدون ارائه یک برنامه مدون و مشخص و فراگیر برای رسیدن به یک هدف تعریف شده، که برای همه گروههایی که به همبستگی فراخوانده می شوند پذیرفتنی باشد، کاری به جایی نخواهد برد، همانگونه که در این سی سال مصیبت بار دیدیم که نتیجه ای نداده است.
صدها سال کشورهای اروپایی با هم رقابت کردند، دشمنی کردند و جنگیدند و به یکدیگر آسیب رساندند. فقط هنگامی همبسته می شدند که می خواستند به یک دشمن مشترک آسیب برسانند. سرانجام، دو جنگ فراگیر خانمانسوز و بی نتیجه ناشی از این پراکندگی و رقابتهای خودخواهانه، نه تنها آسیب های وارده را برای همه کشورهای اروپایی تحمل ناپذیر کرد، بلکه اروپاییان متوجه شدند که پراکندگی میان آنها باعث شده که در پیشرفت اقتصادی و نفوذ بین المللی از امریکای در حال رشد عقب بمانند و اگر شرایط همانگونه ادامه یابد، در جهان آینده هیچکدام به تنهایی توان پایداری و حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی خود را نخواهند داشت. همبسته شدن اروپا ناشی از این ترس بود. اکنون همان کشورهایی که بواسطه تعصبات ملی و زبانی و تاریخی و مذهبی در رویاروی یکدیگر قرار می گرفتند، اکنون در یک همبستگی استراتژیک نیروهای خود را، قانون های خود را، اقتصاد و واحد پول خود را همسو کرده اند و در یک مجلس شورای واحد می کوشند که بهم نزدیک تر شوند.
در چنین شرایط جهانی که همه کشورها به سوی یکدلی و تک زبانی و تک قانونی می روند، هنوز گروه های گمراهی هستند که در کشورهایی که مردم از دولت مرکزی خود خسته و بیزار شده اند، بجای همبستگی برای بهبود شرایط، تبلیغ جدایی و پراکندگی می کنند.
ما در ایران، با وجود اینکه هرگاه خطرات خارجی ما تهدید میکند، اختلافات را کنار گذاشته همبسته می شویم، هنوز نتوانسته ایم برای هدفهای آرمانی خود، مانند مبارزه با خودکامگی و فساد سیاسی، و برای برقراری دموکراسی و رعایت حقوق بشر، فرهنگ همبستگی و یکدلی ملی را نهادینه کنیم. دلیلش شاید آنست که هنوز آستانه تحمل محرومیت ها، خفقان و خشونت علیه طبقه روشنفکر و مبارز مدنی شکسته نشده است. یعنی ما از تاریخ درس نمی گیریم و منتظر آن فشار نهایی خرد کننده میشویم تا به فکر یکی کردن نیروها و قدرتمند کردن جبهه مردمی خود بیافتیم. نظام جمهوری اسلامی هم که آستانه تحمل نیروهای ملی را ارزیابی کرده، برای جلوگیری از همبستگی و همگرایی ناشی از شکسته شدن آستانه تحمل، همیشه میزان فشار را تا حدی بالا می برد که نه تحمل ناپذیر شود که متحد شویم، و نه آنقدر قابل تحمل باشد که احساس امنیت کنیم. آیا آنان که برای بقای سلطه خودکامگی سیاستگذاری می کنند ما را از خودمان بهتر شناخته اند، یا از ما روشنفکران مردم گرا هوشمندتر و زیرک تر هستند؟
من می گویم نه. آنها زیرک هستند، ولی بهیچوجه به سطح دانش و هوشمندی ما نمی رسند؛ این ما هستیم که خرد و آینده نگری خود را در عایقی از خودبزرگ بینی ناشی از عدم اعتماد به نفس زندانی کرده ایم و آن اراده را از دست داده ایم که خود را از خود رها کنیم.
اکنون پرسش اینست که چرا، با وجود اینکه گروه های سیاسی ملی و دموکراسی خواه ایرانی در درون و برون مرزها، فرهیخته ترین، اندیشمندترین و برگزیده ترین قشر جامعه ایرانی هستند، هنوز به این خرد و بینش سیاسی نرسیده اند که باید زیر چتر یک استراتژی برای رسیدن به آرمان مشترک همبسته شوند؟ برخی از ما، با وجود تجربه شکست برخی روش ها، باز اصرار داریم آن روش های ناکارآمد را تکرار کنیم، نه برای اینکه امیدواریم روزی کارساز شود، بلکه فقط برای اینکه استقلال خود را از گروههای دیگری که با روشهای دیگری برای رسیدن به همان آرمانها تلاش می کنند نشان دهیم. یعنی، گاهی ارضای نیاز شخصی به ابراز وجود، اهمیتی بیشتر از رسیدن به هدف پیدا می کند. این نیاز به ابراز وجود سیاسی در شرایطی که احساس خطر ناشی از تهدیدات نظام حاکم هنوز تحمل پذیر است، باعث شده که گروه هایی کماکان به امکان اصلاح با نصیحت یا اصلاح ساختاری از درون نظام دلبسته بمانند. گروه هایی دیگر برای شاخص شدن از دیگران به سراغ ایدئولوژی ها و فلسفه های شکست خورده تاریخ بروند و ادعا کنند که این بار خواهند دانست چگونه آن را بارور سازند. گروهی نیز از میان خودمان به روشهای ملی گرایانه نیم قرن گذشته وفادار مانده اند با این ادعا که می توانند آن روشها را در شرایط بسیار متفاوت کنونی، باز با موفقیت اجرا کنند؛ و سرانجام گروه هایی که به بازگرداندن شیوه های حکومتی تاریخ گذشته روی می آورند. ولی هیچکدام از این ها در شرایطی که همبستگی معنای کمرنگ شدن هویت گروهی یا شخصی خود را داشته باشد، حاضر به کنکاش برای یافتن بهترین راه رسیدن به هدف نیستند.
از گروههایی که هدف آرمانیشان از ما ملی گرایان، که مردم سالاری و حقوق بشر را باور داریم، متفاوت است که بگذریم، چرا خود ما هیچگاه نتوانسته ایم برای رسیدن به این هدف مشترک باهم همبسته شویم و همکاری کنیم؟ سی سال تجربه به ما نشان داده که حتا در درون خودمان چنین همبستگی کار آسانی نیست. البته پراکندگی در میان نیروهای اپوزیسیون یک حکومت غیرعادی نیست. در زمان سلطه رژیم کمونیستی بر روسیه، روشنفکران دورن و برونمرزی روسی همین دشواری ما را داشتند. برخی از آنها عقیده داشتند باید رژیم موجود شوروی را اصلاح کرد، برخی می خواستند از دمکراسی امریکایی تقلید کنند، برخی مایل به بازگرداندن پادشاهی بوسیله بازماندگان تزارها بودند و برخی دیگر پادشاهی را با شرط پارلمانی بودن به تقلید از انگلستان می خواستند. در میان دموکراسی خواهان شوروی مردان فرهیخته و شایسته زیاد بودند، و بهمین دلیل نمی توانستند روی پشتیبانی از یک نفر یا یک گروه توافق کنند. به گرد هر شخصیت شایسته، گروهی حلقه زدند. گاهی حتا در میان همین حلقه های کوچک هم بخاطر اختلاف سلیقه در دیدگاهها و تاکتیک ها انشعاب می شد. شخصیت های سیاسی خودشان هم گرایشی به همبستگی باهم نداشتند، زیرا هر کدام فقط خود را شایسته رهبری می دانستند و آماده نبودند که باهم بنشینند و نیروهایشان برای پشتیبانی از یک نفر یا یک روش یا یک استراتژی متمرکز کنند. آنها در میان خودشان هم دائم در ستیز بودند، از هر اظهارنظر یا عمل کوچکی انتقاد می کردند، بهم تهمت می زدند، افشاگری و شایعه پراکنی می کردند تا طرف را در برابر خودشان یا شخصیت مورد علاقه خودشان تضعیف کنند. سازمان امنیت شوروری هم با ارسال اشخاص نفوذی به این پراکندگی ها و نفاق دامن می زد و هر جا زورش به یک شخصیت محبوب نمی رسید، او را ترور می کرد. این در حالی بود که مبارزان درون شوروی زندگی و جان خود را بخطر می انداختند، با سامیژدات آگاهی رسانی می کردند، به زندان می افتادند، تبعید می شدند، شکنجه می شدند و جانشان فدا می شد، ولی امیدشان را از پشتیبانی مخالفان برون مرز که پراکنده و دائم با هم در ستیز بودند، قطع نمی کردند. نتیجه آن شد که تغییر رژیم در شوروی به علت عدم همبستگی و ناتوانی اجرایی شخصیت های درونمرز و بویژه جبهه برون مرز، آنقدر به درازا کشید تا رژیم ایدئولوژیک شوروی بر اثر پوسیدگی، فساد غیرقابل تحمل و اقتصاد شکست خورده و نارضایتی گسترده از درون پاشید. هیچکدام از شخصیت های اوپوزیسیون شوروی که برای کسب موقعییت و مقام با هم در ستیز و مبارزه بودند در فروپاشی شوروی جایگاهی به دست نیاوردند و در رژیم جانشین نیز جایی کسب نکردند.
شباهتهای زیادی میان وضعیت ما با وضعیت شوروی وجود دارد. ما هم در برابر یک رژیم ایدئولوژیک هستیم که به اوج خودکامگی، فساد گسترده و شکست اقتصادی رسیده است. ولی ما به دو دلیل نمی توانیم نیروهای خود را در برای ایجاد یک گزینه بهتر متمرکز کنیم. نخست، نیاز ما به مطرح بودن شخصی است. ما روشنفکران ایرانی، همانند روسها، نیاز شدیدی به مطرح شدن و مطرح بودن شخص خودمان داریم. ارضای این نیاز، گاه بر هدفهای ما الویت دارد. اگر قرار باشد ما خود رهبر نباشیم و به مطرح کردن دیگران بپردازیم، ترجیح می دهیم هدف را عوض کنیم و یا دستکم وسیله رسیدن به هدف را عوض کنیم. ما خود باید پشت فرمان قرار گیریم، حتا اگر وسیله ما کم توان باشد یا راه را گم کرده باشیم. برخی از ما برای درمان این کاستی ها به تخریب وسیله های دیگران می پردازیم تا آنها هم نرسند، یا دستکم کند شوند تا زودتر از ما نرسند. در این راستا، بجای یاری دادن به آنها که در جلوی صف قرار گرفته اند، به انتقادهای ناسازنده می پردازیم تا موفقیت آنها را کمتر کنیم یا کمتر از آنچه هست نشان دهیم. ما درک نمی کنیم که کلید رهبری نفوذ است نه مقام و اختیارات.
این نیاز شدید به خود ارضایی، ناشی از سرخوردگی ها و عدم اعتماد به نفس ملی ماست که در طی دویست سال حکومت های بی خرد، خودکامه و فاسد، و نیز در نتیجه روند نخبه کشی و نبود فرصت برای نخبگان و روشنفکران برای عرضه خود، سلطه بیگانگان بر سیاستگذاری های داخلی و خارجی کشور، روشنفکران ما را که از هوشمندترین در جهان هستند در خفقان فکری و تنگی فرصت قرار داده است. این خفقان فکری، باعث شده که ما در اولین فرصت فقط به ابراز وجود و ارضای این نیاز خفه شده بپردازیم و هدفهای گروهی یا ملی را هم در چارچوب این نیاز شخصی تعریف نماییم. این احساس، به باور من، همانند مثال روسها، بزرگترین عامل پراکندگی در میان ما نیروهای ملی و دموکراسی خواه ایرانی است.
دومین دلیل، که در مورد ما ایرانیان مصداق دارد، ترس از آینده و ترس از شکنندگی ارزشهای گذشته است. پس از شکست جنبش مشروطه، که نخستین بارقه های غرور ملی را در ما ایجاد کرد، و چیرگی دوباره خودکامگی بر کشور، نخستین باری که ملت ما توانست بار دیگر احساس غرور کند و هویت ملی احترام آمیز خود را بازیابد، دو سه سال حکومت دکتر مصدق و جبهه ملی ایران بود. مصدق برای ما نماد هوشمندی و خرد ایرانی شد که صدها سال بود از آن محروم شده بودیم. ما نسل نوجوانان آن سالها، و نسل سیاسی باصطلاح باتجربه کنونی، هرچند که فقط در حاشیه بودیم و در ایجاد آن افتخارات ملی و جهانگیر نقشی نداشتیم، ولی تاثیر آن در ذهن و قلب ما جاویدان شد. پس از دو صد سال خفت و خجلت از بی خاصیتی و بی هویتی خود در چشم جهانیان، غرور ملی به ما بازگشته بود و ما دارای هدف شده بودیم. از آن پس، در تمام این دهه های شکست و سرخوردگی ناشی از سقوط مجدد مردم سالاری در ایران، ما فقط تلاش می کردیم این میراث ارزشمند را تکرار کنیم و تداوم دهیم. بسیاری از ما در این راه مبارزه کردیم، سماجت کردیم، زندان دیدیم، شکنجه کشیدیم, محرومیت دیدیم و تندرستی و زندگی خود را به آسیب کشاندیم، ولی از این هدف دست نکشیدیم، زیرا هویت شخصی خود را از آن می گرفتیم. این مبارزه و تلاش به ما غرور ملی و غرور ایرانی بودن می داد، غرور شهروند جهان متمدن و پیشرو بودن می داد. پس از سده ها، ایرانی بودن بار دیگر برای ما یک ارزش گرانبها شده بود.
اکنون، همین میراث ارزشمند باعث پراکندگی ماست، زیرا بسیاری از ما چنان غرور و ذهن و دل و هویت سیاسی خود را به آنچه در شش دهه پیش گذشته بسته ایم که از تاریخی که در این مدت در جلوی چشم ما ایجاد شد و گذشت غافل مانده ایم. ذهن برخی از ما در همان سالهای زیبای غرور انگیز خشکید، مانند تندیس های زیبای برنجینی از گذشتگان افتخارآمیزمان.
ما از آن زمان تا کنون فقط به حفظ آن خاطرات و ارزشها پرداخته ایم و عدم اعتماد به نفس تاریخی ما در قشر روشنفکری سیاسی ملی، سرچشمه ترس ما از نونگری و نوآوری است. در حالیکه علت موفقیت آنانی که آن افتخارات را در آن سالهای زرین آفریده بودند، نونگری و نوآوری بود. نسل ما در تمام این 54 سال مبارزه و اعتراض و مخالفت با شرایط خودکامگی و خفقان سیاسی جاری، هرگز به اندیشه ای نو و طرحی نو نپرداخت و با تغییر زمان و شرایط و رویدادهای داخلی و بین المللی، ابتکاری از خود نشان ندادیم. آرنگ ما بازگشت با آن دوران دلخواه بود. ترس ما از تجربه نشده ها، نوآوری را خطرآفرین می نمود. اگر کسانی هم از میان ما طرحی نو را پیش می کشیدند، یا روشی روزآمد را، او تخطئه می کردیم، به پایین می کشیدیم یا به خود محوری و تکروی متهم می کردیم که چرا جایگاه امن و آزموده ما را می لرزاند؟ به دلیل همین ترس، جوانان را بر خود راه نمی دهیم و اندیشه های نو آنها را بر نمی تابیم. جوانان با دانش و انرژی و نوآوری های خود ما را می ترسانند، زیرا آنقدر مانند ما تجربه ندارند که حسابگر باشند، و بنابراین تلاش برای غیرممکن می کنند و آن را بدست می آورند.
این ترس ها یکی دیگر از عوامل مهم پراکندگی یا دستکم دشواری همبستگی برای رسیدن به هدف مشترک است. در رسانه ها و تارنماهای خود از یکدیگر انتقاد می کنیم، حمله می کنیم، اتهام می زنیم و یکدیگر را حذف می کنیم، که بیشتر ناشی از ترس از کاستی های خویشتن است، که به پراکندگی دامن می زند. در چنین شرایطی ما نسبت به ترفندهای تفرقه افکنانه دشمن هم تاثیر پذیر می شویم.
به باور من، وضعییت کنونی اوپوزیسیون ایران، آن چیزیست که جمهوری اسلامی می خواهد و بی شک با ترفندهای خود و بوسیله عوامل خود پراکندگی سازمانی، نفاق میان اشخاص موثر، شخصیت کشی و جلوگیری از مطرح شدن اندیشه ها، طرح ها و شخصیت های پیشرو را تشویق می کند.
من امیدوارم که در این سمینار بتوانیم به ریشه های دشواری همبستگی نیروهای ملی و دموکراسی خواه بپردازیم و راهکارهایی برای همکاری و همسویی پیدا کنیم. منظور من همکاری و همسویی به معنای شاعرانه آن نیست، بلکه همسویی و همبستگی واقعگرایانه برای نجات کشور است. برای این کار ما نباید و نمی توانیم تنها باشیم. ما باید جبهه ای گسترده تشکیل دهیم که همه سازمانها، گروهها و شخصیت های خواهان استقرار مردم سالاری را در بر بگیرد. جبهه ملی ایران خود یک سازمان سیاسی جمهوریخواه و حقوق بشری است. نظام حکومتی موجود در ایران هرچند که نام جمهوری را یدک می کشد، ولی به علت ایدئولوژیک بودن، قانون اساسی آن اختیارات بنیادین در اداره کشور را بدون اعتنا به رای مردم به صنف خاصی تفویض کرده و در نتیجه با سامانه جمهوری مردمی در تضاد است. زیبایی جمهوری در اینست که مردم می توانند، به گفته کارل پوپر، حکومتی را که از آن ناراضی هستند بدون خونریزی عوض کنند و محکوم به پذیرش رهبران موروثی یا نمایندگان و رهبران برگزیده یک صنف خاص نباشند. دیدگاههای اقتصادی چپ و راست و میانه و دیدگاههای مذهبی همگی در یک رژیم مردمی و آزادیخواه جایگاه خود را دارند و باید آزادی بیان و فعالیت داشته باشند.
اگر ما بتوانیم چنین جبهه ای را، هم در کشور و هم در برونمرز، سازماندهی کنیم که در آن همه ما که به آینده ایران می اندیشیم، بدون انتظار تضمین کسب موقعییت و جایگاهی ویژه که مبتنی بر رای آزاد نباشد، در آن همصدا برای رسیدن به یک هدف تعریف شده، یعنی مثلا تدوین یک قانون اساسی روزآمد که حقوق همه مردم را رعایت و اداره کشور را بر پایه رای آزاد مردم و رعایت حقوق بشر تعریف کرده باشد مشارکت داشته باشیم، گامی بلند بشمار خواهد آمد. همکاری در تدوین چنین قانون اساسی، همبستگی تاکتیکی کنونی ما را ابدی خواهد کرد. تصور کنید که همه ما آن بخش از انرژی و ذهن خود را که اکنون در مصاف یکدیگر بکار می بریم به سوی یک هدف معطوف کنیم و با یاری جامعه بین المللی جمهوری اسلامی را وادار کنیم به یک همه پرسی برای تصویب آن تن در دهد.
اکنون، این فقط گذشته است که ما را با لگد به جلو می راند و ما تاثیری بر آنجا که ما را می برد نداریم، فقط امیدوارهستیم آن همانجا باشد که می خواهیم برویم. تصور کنید که ما خود آنجایی را که می خواهیم برویم تعریف کنیم و ذهن خود را از هرآنچه ما را سرگردان کرده، به گذشته وابسته کرده یا در پناه اندیشه ای که به ما امنیت کاذب می دهد قرار داده، آزاد کنیم. ذهن ما روشنفکران چتر نجات ماست، ولی فقط هنگامی عمل می کند که باز باشد.
شکی نیست که همبستگی هدفدار ما حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران را خواهد ترساند، و حاکمیت هم خواهد کوشید که ما را بترساند. ولی وقتی همه باهم باشیم، زندان و خشونت علیه چند تن از ما تلاش این همبستگی را نخواهد ایستاند، و اینگونه خطرها را برای ما در درون که در معرض مستقیم آن هستیم تحمل پذیرتر خواهد کرد. همانگونه که امام حسین فرموده: "هنگامی که ظلم حکومت می کند، زندان مقدس ترین مکان هاست".
بیایید راهی بیابیم که باهم باشیم.

Wednesday, May 28, 2008

فداکردن منافع ملّی و سرکوب مردم


هوشنگ کردستانی

به دنبال تحریم گسترده و شکوهمند انتخابات مجلس اسلامی، یک بار دیگر برای سردمداران جمهوری اسلامی به ویژه رهبر نظام، شکی باقی نماند که برخلاف همة ادعاهای دروغین شان، جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه، فاقد پایگاه مردمی و طبعاً مشروعیّت قانونی است.

سخنرانی بی سابقه و شتابزدة خامنه ای در حوزة انتخاباتی، که با نگرانی و عجز و تمنّا ایراد شد، حاکی از این واقعیت بود که رهبر نظام هم سرانجام مفهوم سکوت سنگین و خشم سهمگین مردم را نسبت به نظام اسلامی درک کرده است.

با توجه به شکست جناح های حاکمیّت در جلوگیری از تحریم انتخابات و ناکامی آنان در کشاندن مردم به پای صندوق های رأی گیری، باید انتظار داشت که سردمداران جمهوری اسلامی سیاست دوگانه ای را در داخل و خارج کشور اتخاذ کنند. گسترش خشونت نسبت به مردم، حتّی ایرانیان خارج از کشور و خواری و زبونی در برابر بیگانگان. به عبارت دیگر: سردمداران جمهوری اسلامی هر چه بی آبروتر می شوند و احساس می کنند که پایگاهی در میان مردم ایران ندارند و لذا برای بقاء خود و ادامة چپاول و غارت سرمایه های ملی، در رابطه با مردمّ سیاست خشونت و شدت عمل پیش می گیرند و از سوی دیگر، با دادن امتیاز به بیگانگان و پذیرش خواست های آن ها، سعی در راضی نگهداشتن آنها دارند تا در رابطه با سیاست سرکوب مردم ایران دست کم از سکوت آنها برخوردار باشند.

گفته های بدور از خِرَد سیاسی و احساس ملّی وزیر خارجه اسلامی در انکار حقوق پنجاه درصدی ایران در دریای مازندران، حضور رئیس جمهور اسلامی در اجلاس سران کشورهای عربی جنوب خلیج فارس که اساساً با انگیزة رویارویی با بلندپـروازی و نفوذ جمهوری اسـلامی در منطقه ایجاد گردیده است، و نشستن توأم با خواری و خفت احمدی نژاد در زیر تابلویی که نام جعلی «خلیج عربی» روی آن نوشته شده بود؛

سکوت ناشی از ترس و جُبن او در عدم اعتراض به سخنرانی یکی از شیوخ در تهران که از خلیج فارس بنام خلیج عربی یاد کرد؛

به فراموشی سپردن هزارمیلیارد دلار خسارت ناشی از جنگ عراق و متقابلاً وعده دادنِ کمک یک میلیارد دلاری بدون عوض به این کشور که خود صاحب درآمد سرشار نفت و گاز می باشد؛

سکوت کردن در برابر گفته های جلال طالبانی رئیس جمهور عراق که قرارداد 1975 الجزایر را غیرقابل قبول می داند؛ جلوگیری از تظاهرات میهن پرستانة مردم در دفاع و تأیید نام خلیج فارس، که با وجود مخالفت مقام های انتظامی در بسیاری از نقاط کشور به ویژه در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان بطور گسترده برگزار گردید و ضمن نشان دادن مخالفت مردم در بکارگیری نام جعلی «خلیج عربی»، مشت محکمی بود بر دهان یاوه گویان و مزدوران معدودی که بدستور بیگانه سخن از ستم قوم پارس بر سایر اقوام ایرانی می رانند و به سودای جداسری از سرزمین های وطن دارند و ... نمونه های اندکی است از زبونی، ناتوانی و بی لیاقتی سردمداران اسلامی دفاع از منافع ملی ایران.

در درون کشور اما، پایمال کردن بیشتر آزادی ها و گسترش خشونت ها نسبت به بانوان- پرچمداران آزادی خواهی- ، جوانان شجاع، دانشجویان مبارز و کارگران غیرتمند که برای تأمین حقوق و آزادی های انسانی خود بپاخاسته اند نشانه های دیگری است از وحشت و دلهرة کار بدستان اسلامی از امکان شورش ها و خیزش های مردمی در ایران.

جالب اینجاست که سرمداران نظامی که از رویارویی با امارت نشین های جنوب خلیج فارس وحشت دارند، بدون شکست در جنگ حاضر به مذاکره پیرامون تمامیت ارضی کشور می شوند، از پاسخگویی به جلال طالبانی که در تمام دوران قدرت صدام حسین از حمایت های گستردة مالی و نظامی جمهوری اسلامی برخوردار بوده است طفره می روند، اجازه می دهند سران کشورهای تازه به استقلال رسیدة شوروی سابق - که در درازای تاریخ مشترکاً تاریخ پرافتخار و فرهنگ پربار ایرانی را پدید آورده اند حقوق ما را در دریای مازندران نادیده بگیرند، شعار حذف کشور اسرائیل از صفحة جغرافیای جهان سر می دهند و تهدید می کنند که چنانچه آمریکا گلوله ای بسوی آنها شلیک کند منطقه را به آتش خواهند کشید!

چه خوب گفته اند که «سنگ بزرگ علامت نزدن است».

آنچه سردمداران اسلامی باید بدانند این است که، کاربُرد زور و ادامه بگیر و ببندها گرچه ممکن است چند صباحی بیشتر آنها را بر سریر قدرت نگهدارد، ولی نظام استبداد مذهبی در آینده ای نه چندان دور، همانند بسیاری از نظام های استبدادی و خودکامة دیگر به زباله دان تاریخ خواهد پیوست. اتکاء به بیگانه هرگز نخواهد توانست از سرنوشت شومی که در انتظار آنهاست، جلوگیری کند. *

Tuesday, May 27, 2008

آن مرد آمد


آن مرد باز هم آمد .......

بلی ، آن مرد آمد. آن مرد بسیار مشکوک باز هم آمد. باید دید اینبار چه تحفه ای از ینگه دنیا

برای ما به ارمغان آورده است.

چند سال پیش هم او آمد و از اتحاد ملی گفت وبا عسگر اولادی به نوشتمان پرداخت و.... .

حوالی انتخابات مجلس پنجم اسلامی هم آمد و پس از آن بود که خاتمی کشف شد و اصلاح طلبی شد مد روز.

یک بار دیگر هم آمد ! عجب آمدنی! اینبار اما، اول به ایران نیامد . مستقیم از تگزاس به

منطقه مرزی عراق و کویت رفت ، تا امام سرگردانش را به پاریس ببرد و بعد دانیم و دانند

که چه ها که نکرد!!!!

او باز هم آمده است، پس از نطق ها و خطابه هایش در آمریکا . پس از پند و نصیحت که انقلاب بد است و دگرگونی به حال ما مضر !! گفت باید این حکومت را دودستی چسبید!که

غفلت از این قانون اساسی کاریست بس نا پسند!!!

دو روز پیش از آنکه او بیاید ، خسرو سيف – دبیر کل حزب ملت ایران

ضیافت شامی ترتیب داده بود و از اعضای جبهه ملی ایران، نهضت

آزادی و شورای فعالان ملی مذهبی دعوت کرده بود تا در برابر رژیم حاکم بر

ایران ، گروههای تجزیه طلب و ... به چاره اندیشی بپردازند. اما یاران او با آگاهی

از دلیل این ضیافت ، جلسه را ترک کردند. اگر چه این امر موجب خرسندی اکثر حاضران می شود ولی باید دید پیامد این رفتن و آن آمدن چیست ؟؟

باید دید اینبار چه سوغاتی برای این ملت دربند و ستم کشیده به ارمغان آورده است ؟؟

خرسندان آن ضیافت،جمعیت موتلفه را پارتنر یاران آن مرد می دانند ! شما چطور؟؟؟

باید چند روزی صبر کرد! ما که 30 سال است در صبر و انتظاریم ! دو سه روز هم

برای سوغات این مرد صبر می کنیم !!!

Monday, May 26, 2008

ایران نوین و محرم علی خان های نوین


حدود 2 هفته ای است که وب لاگ ایران نوین راه اندازی شده و این امر، محرم علی خان* های اینترنتی را خوش نیامده و به تئوری بافی های عجیب و بیمار گونه ای وا داشته است ( صد رحمت به مرحوم دائی جان ناپلئون خودمان). ارتباط دادن این وب لاگ به حسن علی منصور (که چهل و اندی سال پیش توسط فدائیان اسلام ترور شد) و حزب ایران نوین دوران آریامهر یکی از خنده دار ترین این تئوری هاست . نمی دانم اگر این وب لاگ "مردم" نام میگرف، احتمالا پای مرحوم ناصر عامری هم (که توسط رژیم پیشین از میان برداشته شد)به میان می آمد. این تئوری بافی ها، یکی از هنرهای !!!! کیهان شریعتمداری و امنیت خانه مبارکه بوده و است که چندی است توسط عده ای که تولید فکری ندارند و فعالیت های مثلا سیاسی شان در حد نگارش مقالات کیلوئی است در خارج از کشور (دانسته یا ندانسته ، خواسته یا نا خواسته ) دنبال میشود.غرض از نگارش این چند خط فعلا دو نکته است و بس( تا چه پیش آورند!!! ) .نخست آرزوی رونق تجارت فرش است که کسانی را که از کسادی بازار در حال بیات شدن هستند ، سرگرم کرده و از جو سازی و تئوری بافی دست بردارند.دوم تذکری بی دلیل است ؛ که داشتن وب لاگ ،نام گذاری آن و.... یک مسئله خصوصی است ، و در دنیای آزاد و دمکرات نمی توان کسی را مجبور به خود سانسوری و ...کرد




ن مثل نیما



*امیدوارم یادتان باشد محرم علی خان که بود!؟