در شصت سالی که از وقایع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میگذرد، هر یک از ناظران این رخدادها روایت خود
را از آنچه به سقوط دولت محمد مصدق گذشت، به قلم کشیدهاند و در این زمینه صدها کتاب
و مقاله انتشار یافته است.
فریبا امینی، روزنامهنگار مستقل ساکن آمریکا، و دختر نصرتالله
امینی، وکیل دختر مصدق نیز، در یادداشتی، روایت خود از این رویداد را از جمله با تکیه
بر خاطرات پدرش* به رشته تحریر درآورده است.
۲۸ مرداد شاید
یکی از مهمترین وقایع در تاریخ معاصر ایران باشد که عمق و اهمیت آن نه تنها در اذهان
بسیاری زنده است، بلکه مورد بررسی و تحقیقات وسیع از جانب تاریخنویسان، متفکران و
روشنفکران ایرانی و خارجی قرار گرفته است.
پس از ۶۰ سال که از
آن واقعه میگذرد، عدهای بر آن شدهاند که این کودتا را زیر سؤال ببرند و در واقع
با تحریف تاریخ در صدند که آن را نه یک کودتای نظامی، بلکه قیام ملی علیه حکومت دکتر
مصدق جلوه دهند. اما اسناد و مدارک متعدد چه از طرف سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس،
و چه اسناد وزارت خارجههای آن زمان به وضوح از تدارک و انجام کودتایی سخن میگویند
که بالاخره در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲به سرانجام رسید.
ار جمله سفیر وقت فرانسه در تهران در تلگرافی به وزارت خارجه
کشورش مینویسد که «اتفاقی که چند روز پیش در ایران رخ داد، بدون شک یک کودتای نظامی
بود».
شاید بیش از هر کس دیگر، کسانی که خود شاهد عینی وقایع آن
روز بودند بهترین گواه این موضوع باشند از جمله اعضای جبهه ملی و کسانی که در آن روزهای
تاریخساز هر لحظه با دکتر محمد مصدق بودند.
دیدار از خانه مصدق در احمدآباد
در آن تابستان گرم و واقعهساز، پدر و مادرم، با دو فرزند
پسرشان محمد و مسعود، در نارون خارج از تهران خانهای را کرایه کرده بودند که دور از
گرمای تهران باشند. پدرم هر روز به سرکار خود در سازمان بیمههای اجتماعی در تهران
میرفت.
دکتر مصدق به خاطر صداقت و درستکاری، پدرم را انتخاب کرده
بود که این سازمان را که فساد در آن بیداد میکرد پاکسازی کند. در آن روز به خاطر
بیماری یکی از پسران آنها تصمیم میگیرند که برای معالجه او به تهران بروند که در راه
ماشینهای ارتشی و سربازان زیادی را میبینند که به بازرسی ماشینها مشغولند. آنها
دنبال دکتر حسین فاطمی [وزیر خارجه دولت مصدق] میگشتند.
بالاخره مادر و پدرم به منزل خود در خیابان هدایت میرسند
و متوجه میشوند که اراذل و اوباش درصدد حمله به منزلشان و غارت آن بودهاند اما اهالی
با شرف محله جلوی آنها را گرفته بودند.
مادرم بارها و بارها مجبور شده بود که اسناد و عکسهای دکتر
مصدق و پدرم را پنهان کند و یا از بین ببرد و البته پس از کودتا و محاکمه ناعادلانه
دکتر مصدق شاهد دستگیری پدرم و دیگر هواداران و اعضای جبهه ملی بود.
بدون شک این کودتا و براندازی حکومت دکتر مصدق از مدتها پیش
در اتاقهای فکری و مراکز جاسوسی دولت انگلستان طرحریزی شده بود که البته بعد آمریکاییها
نیز به آن پیوستند. ولی این فقط جاسوسان امریکایی
انگلیسی و ایرانی نبودند که با دولت مصدق و شخص او غرضورزی و دشمنی داشتند،
بلکه این جمله آیتالله کاشانی در مصاحبه با مخبر روزنامه المصری نیز گواه بر این است
که بسیاری نیز به خاطر منافع خویش و مقام و پول، مصدق را در آخرین لحظههای حساس رها
کردند. آیتالله کاشانی در این مصاحبه گفته است که «خداوند عادل است و آنچه امروز بر
مصدق گذشته نتیجه عدل خداوندی است».
شاید هم این حرف سفیر شوروی درست بود که یکسال قبل از وقوع
کودتا به مصدق میگوید: «شما را چه میشود؟ با انگلستان رو به احتضار وارد جنگ شدهاید
تا از حمایت آمریکای قدرتمند برخوردار شوید؟ آمریکا شما را خواهد بلعید».
در خاطرات پدرم آمده است: «بنده در ۲۸ مرداد در سازمان بیمههای اجتماعی بودم و واقعاً
این ۲۸ مرداد شوکی
بود برای من و بسیاری دیگر از مردم وطنخواه». در همانجا در مصاحبه با مرحوم دکتر ضیا صدقی در مورد اینکه چرا دکتر
مصدق در مقابل کودتا نایستاد میگوید که «عدهای از طرف سازمان نظامی [حزب توده] آمدند
که به ما اسلحه بدهید تا ما در مقابل اینها ایستادگی کنیم. آقای دکتر مصدق گفتند من
فدا بشوم بهتر از این است که مملکت فدا شود. دست آن نخستوزیری بریده باد که اسلحه
ملت را به مخالفین ملت بدهد».
دکتر مصدق به قول پدرم به روسها اعتماد نداشت و میگفت که
«من دو دستی مملکت را تسلیم روسها نمیکنم». پدرم در همان مصاحبه میگوید که مصدق
به خاطر تسویههایی که در ارتش شده بود به
ارتش هم اطمینان نداشت و دکتر فاطمی به نقل از پدرم در حالی که با بدنی تبدار بر تخت
بیمارستان و قبل از اعدام زمانی که آزموده و عدهای از افسران به اتاق او امده بودند
میگوید که «آقایان افسران این موقعی است که دیگر جایی برای عوامفریبی نیست چون بین
مرگ و حیات من دقایقی بیش نیست. ما بیست و چند ماه در این مملکت حکومت کردیم و قصدمان
این بود که مردم را روشن کنیم که نوکر خودشان باشند ولی متأسفانه دربار نگذاشت».
آن طور که پدرم، نصرتالله امینی، در خاطرات خود آورده، دکتر
مصدق نمیخواست که خون و خونریزی بشود برای اینکه او دولتش به هر قیمتی بمانند. برای
او ماندن مملکت مهمتر از ماندن خودش بود...«بالاخره این مملکت ماندنی است».
در این خاطرات نصرتالله امینی آمده که شاه حتی به دکتر فاطمی
پیشنهاد میکند که او نخستوزیر بشود. شاه دائماً به هرکسی میگفته که تو چه چیزی کمتر
از مصدق داری؟ و دکتر فاطمی این موضوع را به مصدق اطلاع میدهد. مصدق به او میگوید
که «فوری به مسافرت برو، اینها میخواهند تو را بکشند».
فاطمی به مسافرت میرود که البته بعد از ۲۸ مرداد این مرد با شهامت را دستگیر کرده و چاقوزده
و بقیهاش داستانی است بسیار غمانگیز. آن طور که پدرم نقل میکند، «شاه گفته بود من
خودم از داخل دکتر مصدق را ساقط میکنم. متأسفانه یکی از رلهای شاه که خیلیها را
گول میزد این بود که یکی یکی افراد را میخواست و به اینها وعده میداد».
کودتای
۲۸ مرداد در
تاریخ ایران و جهان برای همیشه ثبت شده است حتی امروز که ۶۰ سال از آن میگذرد. وزیر اقتصاد انگلیس لسلی رووان
مدتها قبل از کودتا میگوید که «مصدق که باعث شده سرمایههای انگلستان به خطر بیفتد
باید داغان شده واز بین برود».
تمام شواهد اسناد و تحقیقات وسیع در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گواه بر این است که این کودتا برای نابودی تنها
حکومت مردمی و دموکراتیک در ایران انجام گرفت. ولی به قول شاعر آزاده و ملی نعمت آزرم:
«اگرچه رهبر دیروزهای ما بودی/هنوز راهبر رهروان فردایی»
-----------------------------------------------------------------------
- نقل قولهایی که خانم امینی از پدرشان نصرتالله امینی، وکیل شخصی دکتر محمد مصدق و شهردارتهران در زمان صدارت او، در این یادداشت آورده بیشتر از گفتوگوی آقای امینی در مجموعه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، روایت شده. این گفتوگو در ۱۱ مه ۱۹۸۳، در ویرجینای آمریکا صورت گرفته است.
منبع: رادیو فردا
No comments:
Post a Comment