افراد و گروه
هایی که آگاه یا نا آگانه در خدمت جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی قرار گرفته اند
و در جهت پیشبرد سیاست های ویرانگر و ایران برباد ده آن ها فعالیت می کنند و برای
توجیه این حرکت ضد مردمی و ملی استدلال می کنند که:
«در انتخابات
شرکت و تمرین دمکراسی می کنیم»؛ «پشت سر نظام بایستیم تا ایران تجزیه نشود»؛ برای
آنکه یک وجب از خاک میهن از دست نرود از نظام حمایت می کنیم»؛ و یا اینکه «وجود و
بقای همین نظام به مراتب بهتر از وضعیت کشور پس از وقوع جنگ خواهد بود»؛
آن ها متأسفانه هنوز هم بر موضوع خود نسبت
به انتخابات سال 1388 و کشاندن مردم به پای حوزه های رأی گیری اصرار می ورزند و
ادعا می کنند که شرکت در آن انتخابات دستآوردهای مثبت و با ارزشی داشته، از جمله
اینکه «رهبر نظام حیثیت و حقانیت خود را از دست داد»؛ «بین جناح های حاکمیت اختلاف
افتاد».
آن ها تا آنجا پیش رفته اند که درگیری های
چند ماهه اخیر میان خامنه ای و رئیس جمهور برگزیده را نیز به حساب آن دستآوردها می گذارند و اکنون هم
منتظر موضع گیری سردمداران ائتلاف – رفسنجانی، اصلاح طلب- پیرامون شرکت یا عدم
شرکت در انتخابات پیش رو هستند و متأسفانه نمی دانند که در یک نظام استبداد مذهبی
نمی توان تمرین دمکراسی کرد.
تمرین دموکراسی در نظام مردم سالاری امکان
پذیر است که مردم از حداقل آزادی های فردی
و اجتماعی برخوردار باشند و سازمان ها و شخصیت های سیاسی آزادانه فعالیت کنند و
نامزدها می توانند خود را معرفی و برای پیروزی خود مبارزه کنند و رسانه های همگانی
آزاد باشند که دیدگاه ها و برنامه های آنان را بازتاب دهند و تجزیه و تحلیل کنند و
مسافرت های آزادانه انتخاباتی امکان پذیر باشد و ...
در جمهوری ولایت فقیه که تنها افراد سرسپرده
حق نامزد شدن دارند و حتماً باید از صافی شورای
نگهبان بگذرند و شمارش آراء و نتیجه انتخابات نه بر اساس رأی مردم بلکه بر
مبنای خواست رهبر است. تساوی حق بیان
پیروان ادیان مختلف و حتی بین پیروان و
فرقه های مختلف اسلام وجود ندارد و اصول منشور حقوق بشر اجرا نمی شود و سرانجام
آنکه زن ها یعنی نیمی از نیروی سازنده مملکت شهروند درجه دوم به حساب می آیند،
چگونه می شود تمرین دموکراسی کرد؟ آیا تنها با شرکت در یک انتخابات فرمایشی که
نتیجه آن حقانیت بخشیدن به رژیم است می توان تمرین دموکراسی کرد؟
دیکتاتورها به حضور مردم در پای صندوق های
رأی گیری، آنهم برای اثبات حقانیت خود و نظامشان نیاز دارند. رأی مردم نه خوانده
می شود و نه به حساب می آید. اما، اگر بزرگترین عاملی که می تواند تمامیت ارضی
کشور را مورد تهدید قرار دهد وجود و تداوم نظام استبداد مذهبی حاکم بر کشور است که
سردمدارانش با اتخاذ سیاست خارجی نابخردانه و رجزخوانی های بیهوده و سخنان
تهدیدآمیز بدون پشتوانه و دشمنی ورزیدن با کشورهای همسایه و قدرت های بزرگ جهان
از یکسو و بی لیاقتی، ناشایستگی و ناتوانی
در تنظیم و اجرای برنامه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از سوی دیگر، همه سامان ها
و حتی یکپارچگی کشور را به خطر انداخته اند چگونه می توان تمرین دموکراسی کرد؟
استقرار جمهوری اسلامی در ایران یک فاجعه
تاریخی و دردناک بود که افزون بر زیان های
جانی، مالی و معنوی جبران ناپذیر، تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور و همبستگی
ملت را نیز با خطر مواجه کرده است.
مردمی که از آزادی برخوردارند از استقلال،
یکپارچگی و تمامیت ارضی میهن شان دفاع و نگهبانی می کنند. ملتی که فاقد آزادی است
چگونه می تواند از استقلال و تمامیت ارضی خود دفاع کند؟
سردمداران جمهوری اسلامی به دو دلیل به بزرگ
وانمود کردن خطر تجزیه دامن می زنند. نخست آنکه این ذهنیت را پدید آورند که برای جلوگیری از خطر تجزیه
موقتاً هم که شده باید از نظام خونخوار موجود حمایت کرد. ذهنیتی که تبلیغات چیان
وابسته به جناح های حاکمیت آنرا تبلیغ می کنند. دو اینکه، با ایجاد نفاق و اختلاف
میان مردم استان ها از شکل گیری یک جنبش بزرگ آزادیخواهانه که عامل بزرگ پیروزی
ملی است جلوگیری می کنند.
جریان هایی که در دوره گذشته مردم را تشویق به
شرکت در انتخاباتی کردند با اینکه گذشت زمان نادرستی آن را ثابت کرد، هنوز هم از
دستآوردهای «گویا با ارزش» این اشتباه تاریخی خود داد سخن می دهند و ادعا می کنند
که به دلیل حضور مردم در آن انتخابات بود که «رهبر نظام حقانیت و حرمت خود را از
دست داده!» و «درون جناح های حاکمیت اختلاف افتاد»!
از دید آن ها گویا رهبر نظام تا پیش از آن
تاریخ از حیثیت و حقانیت برخوردار بوده است و از آن تاریخ به بعد آن را از دست
داده است!
اختلاف و مبارزه برای کسب قدرت میان جناح های حاکمیت هم نه پس از
برگزاری انتخابات سال 88 که از همان روز درگذشت خمینی و یا شاید حتی پیش از آن
پدید آمده بود، موضع گیری ها و درگیری های پیش و پس از آن دوره اساساً خود حاصل
تضاد و جنگ قدرت میان جناح های حاکمیت بود.
در انتخابات ریاست جمهوری دوره پیش، افزون بر
جناح های وابسته به خامنه ای که می خواستند حضور مردم را به پای تأیید نظام
بگذارند، وابستگان به ائتلاف رفسنجانی – اصلاح طلبان نیز مردم را تشویق به شرکت در
انتخابات می کردند و اطمینان می دادند که رأی آن ها خوانده خواهد شد و به حساب
خواهد آمد و بر این باور بودند که حضور گسترده مردم افزون بر آنکه باعث پیروزی
نامزد مورد حمایت آن ها خواهد شد درعین حال نشان دهنده آن است که ایرانیان پشتیبان
نظام جمهوری اسلامی هستند.
تبلیغات گسترده و پیگیر، بخش فارسی رادیو
تلویزیون های بیگانه حمایت کننده این ائتلاف نیز این توهم را پدید آورد که گویا
این بار در جمهوری اسلامی رأی مردم خوانده خواهد شد و به حساب خواهد آمد.
سرانجام اما، در عمل این علی خامنه ای بود
که شخص مورد اطمینانش را بر کرسی ریاست جمهوری نشاند و هم ادعا کرد که مردم نظامی
مذهبی حاکم بر ایران را قبول دارند.
این دردناک ترین و زیان بارترین دست آورد حضور
مردم در انتخابات آن دوره بود.
جالب آنکه اختلاف میان رهبر و رئیس جمهور
برگزیده اش را نیز که اخیراً نمایان شده است به حساب دستآوردهای مثبت حضور مردم در
انتخابات اعلام می کنند!
شرکت مردم در انتخابات برخلاف ادعای آنان
دستآوردهای منفی و تأسف باری هم به همراه داشت.
به مردم دروغ گفته شد. حضور آنان در انتخابات
باعث تداوم بخشیدن به نظام شد. کشاندن جمعیت میلیونی به میدان آزادی، جمهوری
اسلامی را از احتمال سقوط ناگهانی نجات داد و نیز باعث جان باختن شمار زیادی از
جوانان آزادیخواه و ایراندوست گردید.
این بار اما، وضعیت فرق کرده است، مردم تصمیم
گرفته اند در انتخابات فرمایشی که حضورشان تنها به سود تأیید نظام است و بس، شرکت
نکنند و قاطعانه به کلیت نظام پاسخ «نه» بگویند.
هوشنگ کردستانی
No comments:
Post a Comment